نویسنده: حاج بابا قزوینی یزدی
فصل دوم
در اثبات اینکه عباداتی که اکنون در میان بنی اسرائیل متداول است اختراعی است
باید دانست که آنچه بالفعل مستمسک علماء یهود است در اثبات عبادات خود اینست که جناب اقدس الهی در کوه طور فرمانی چند زبانی به حضرت موسی داده که هیچیک از آنها داخل در تورات نیست و گفتهاند که مجموع آنها شصت باب است که لااقل چند برابر تورات است و آن فرمانها از عهد حضرت موسی تا دو هزار سال بر زبانها جاری و در سینهها نقش بوده و بعد از انقضاء آن مدت طویل علماء آن را در قید کتابت کشیده مسمّی گردانیدند به مِشْنَا و اول آن کتاب این است که «مُشِهْ قِیْبَلْ تُورَامی سِیْنیَ إمْسَارَاهْ لِیُوشَعْ وَ یُوشَعْ لِزِقْنِیْم» یعنی موسی گرفت تورات را از سینا و سپرد به یوشع و یوشع سپرد به پیران.
و این عبادات که بالفعل در میان بنی اسرائیل بناست از آن کتابست و با وجود این خود قائلند که این عبادات در زمان آبادی بیت المقدس اول نبوده و بعد از خرابی بیت المقدس بنا شده و این سخن بسیار پریشان و به چند وجه مردود است.
«اول»- اینکه جمیع انبیاء از حضرت موسی و یوشع و سایر انبیاء بنی اسرائیل که بعد از این دو بزرگوار مبعوث شدهاند تأکید و سفارش بسیار به بنی اسرائیل فرمودهاند که برپا دارید احکام این تورات را و از آن احکام مشنا هیچ چیز و اثری نیست و هرگاه آنهم داخل شریعت و احکام میبود بایست در یک موضع سفارش برپا داشتن آن نیز شده باشد.
و اگر اغماض کننده گوید: که چون آن احکام نباید در آن زمان به عمل آید و تا در زمین بیت المقدس بودند بایست احکام تورات عمل نمایند فلهذا جمیع انبیاء سفارش به آنچه بایست در آن زمین و زمان به عمل آید فرموده آن دیگر را گذاشتهاند و از این جهت است که از احکام مشنا هیچ اثری در کلام انبیاء نیست.
جواب میگوئیم که: در چند موضع از تورات مذکور است که شما به سبب نافرمانی از بیت المقدس پراکنده خواهید شد و دست شما از این زمین کوتاه خواهد شد.
از آن جمله در پاراش وَا إتْحَنَنْ از سفر پنجم مذکور است که «هَعِیْدُ وتی بَاخِمْ هَیُومْ إنْ هَشَا مَیِیْم وَإتْ آرَصْ کی آبوُدْ تُوبْدُون مِهَرْ مِعَلْ هَا آرَصْ أشِرْ أتِمْ عُو بِرِیمْ إتْ هَیرَدِنْ شَامَا لَرِیْشتَاه لاَتَارَ یِخُونْ یَامِیْم عَالِهَا کی هِیْشَامِدْ تِیْشِامِدُونَ» یعنی گواه میگیرم به شما امروز که شما مر این آسمانها و مر این زمین را که پراکنده و گم میشوید به تعجیل از بالای آن زمین که شما میگذرید مر یردن را به آنجا برای میراث گرفتن آن زمین، طول نمیکشد ایام بودن بر آن زمین که نیست میشوید نیست شدنی. (1)
و همچنین در پاراش ویلخ مشه از سفر پنجم میفرماید که «هِیْکَدْتی لاَخِمْ هَیُومْ کی آبُودْ تُوبِدُونْ لاَتَارَ یِخُون بَامیِیْم عَلْ هَا أدَامَا أشِرْ أتَا عُوبِرْ إتْ هَیرَدِنْ لاَبُو شَامَا لَرِیْشتَاه» یعنی اعلام کردم به شما امروز که پراکنده میشوید پراکنده شدنی طول نمیکشد ایام ماندن بر آن زمین که تو میگذری رودخانهی یردن را به آمدن به آن زمین برای میراث گرفتن. (2)
و آیات دیگر به همین مضمون در تورات و سایر کتب انبیاء بسیار است هرکه خواهد رجوع کند.
و ایضاً در تورات و کتب سایر انبیاء مکرر مذکور است که بنی اسرائیل بیفتند و برنخیزند و ما بعون الله تعالی بعضی از آنها را در باب علی حدّه نقل خواهیم نمود و الحال میگوئیم: که با وجود این مراتب بایست لااقل در یک موضع از این مواضع همین قدر مذکور باشد که در وقت کوتاه شدن دست شما از این زمین عمل کنید به آن شریعتی که زمانی به شما سپرده شده است.
و ایضاً اعتقاد بنی اسرائیل اینست که انبیاء خبرهای بسیار از احکام آینده دادهاند و همه روزه انتظار آن را میکشند، بلکه میگویند که جمیع آنچه در عالم خواهد شد انبیاء خبر دادهاند، مثل اینکه میگویند که ماشیح (3) بیرون خواهد آمد و عمل به شریعت تورات خواهد نمود، پس چگونه میتواند بود که با وجود آن اخبار هیچیک از انبیاء خبر از احکام مشنا نداده خبر از شریعت ماشیح که به اعتقاد فاسد ایشان شریعت تورات است داده باشند و حال اینکه احتیاج به خبر دادن مشنا ضرورتر است، به جهت اینکه آن احکام در زمانی ضرور بود که احدی از انبیاء در بنی اسرائیل نبود و تمام حیران و سرگردان بودند، بلکه به همین جهت از تأکید و سفارش کردن به اقامهی تورات هم بسیار ضرورتر بود، به جهت اینکه تا بیت المقدس برپا بود همیشه پیغمبری بود که خلق را هدایت نماید و ایشان را به منزل نجات رساند و بعد از خرابی بیت المقدس اوّل انبیاء از ایشان منقطع شدند. و ایضاً در تورات و سایر کتب حکایات احوال ماضیه که به حسب ظاهر نفعی بر نقل آن متصور نیست بسیار است، پس چگونه میتواند بود که از این احکام با وجود شدّت احتیاج ساکت باشند.
و اگر اغماض کنندهای ابرام نموده ثانیاً بگوید که لفظ «تورا» در لغت عبری به معنی دستوری است و چه مانعی از اینکه آنچه در سفارشات انبیاء به لفظ «تورا» مذکور شده به معنی لغوی بوده شامل تورات و مشنا هر دو باشد، نه اینکه حمل بر معنی اصطلاحی نموده خصوص تورات از آن فهمیده شود.
جواب میگوئیم که بیشتر بلکه تمام آنچه در سفارشات انبیاء مذکور است لفظ «هَتُورَا هَزُوتْ» است و لفظ «هَا» و کلمهی «هَزُوت» هر دو اسم اشاره است، یعنی این تورات همین و با وجود لفظ دال بر اشاره چگونه حمل بر معنی عام میتواند نمود؟!
«دوم»- اینکه در تواریخ و کتب بنی اسرائیل مذکور است که چون در خرابی اول بیت المقدس بنی اسرائیل به اسیری افتادند و هفتاد سال در زمین بابل مانده بعد از آن کورش (4) مجوس ایشان را مرخص نموده به بیت المقدس برگشتند و چون به آن زمین رسیدند تورات را بلکه خط خود را نیز فراموش نموده بودند و در بادیهی حیرت در اندیشهی چاره جوئی سرگردان میگشتند تا اینکه عزیر (5) که تورات را از حفظ داشت و فراموش نکرده بود ثانیاً به جهت ایشان نوشت و در صورتی که کتابی را که سالها معمول به ایشان بوده در هفتاد سال فراموش کنند و محتاج شوند به اینکه شخصی ثانیاً آن را به جهت ایشان بنویسد چگونه ممکن است که مشنا را با آن بزرگی که لااقل باید ده برابر تورات باشد در دو هزار سال در حفظ نگاه داشته باشند.
و این وجه و وجه اول اگرچه استبعاد است اما در مقام افاده یقین میکند.
و اکثر علماء بنی اسرائیل بر آنند که وقتی که بنی اسرائیل از اسیری بابل نجات یافتند و به زمین کنعان آمدند خط عبری را بالمره فراموش نموده بودند و آن خط که الحال مینویسند بخط اَشُورِیتْ مشهور است، یعنی خط همان جماعت زمین بابل است.
«سوم»- اینکه در چند موضع از تورات مذکور است که چیزی از احکام تورات را کم و زیاد نمیکند. پس اگر احکام مشنا موافق و مطابق احکام تورات است پس دلالت بر چیزی که ورای آنچه در تورات است ندارد و اگر مخالف با تورات است عمل به آن مستلزم زیاد و کم شدن است و بنصّ تورات مردود خواهد بود.
«چهارم»- آنکه در پاراش شوفطیم از سفر پنجم از جملهی وصایای حضرت موسی به قوم آیهای مذکور است که حاصل معنی آن این است که: هرگاه امری بر تو مشکل شود برو سؤال کن از کوهن بیت المقدس تا در آن مقام از این تورات حکم کند. (6) و تأکید بسیار میفرمایند که آنچه از گفتار تورات را آن کوهن به شما اعلام کند عمل کنید و به یمین و شمال میل مکنید (7)، و چنانچه احکامی دیگر میبود نبایست تخصیص به این تورات داده شود، بلکه لااقل حکم مطلق بایست مذکور شود.
«پنجم»- اینکه در کتاب یوسف بن کوریان که از کتب معتبرهی ایشان است مذکور است که در اواخر بیت المقدس ثانی بنی اسرائیل دو گروه شدند: طائفهای که ایشان را پاروشیم میگفتند بعضی اعمال و عبادات، به عمل میآوردند و آن طائفهی دیگر هم که به اسم قرائیم مذکور بودند بر طائفه اوّلی انکار بلیغ نموده از ایشان دلیل بر شریعت آن افعال میطلبیدند و ایشان مستمسکی به غیر از عمل آباء و قول علماء نداشتند، قرائیم آن را قبول نکرده سخن ایشان این بود که آنچه میگوئید در تورات نیست و آنچه در تورات نیست دلیل نخواهد بود، تا آخر الامر کار به جدال و قتال کشیده، خلق کثیر به قتل رسیدند. و چنانچه این همه احکام از جانب خدا میبود طائفهی پاروشیم بایست به این استمساک جسته سخن خود را به کرسی نشانند و قرائیم را نمیرسید که بر آنچه غیر تورات باشد انکار نمایند. (8)
«اکمال»
بدان که عمدهی عبادات و احکام بنی اسرائیل در این زمان چهار عمل است که کمال اعتناء به آنها میکنند بلکه آنها را داخل اصول دین خود میدانند و اعتناء ایشان به این احکام از بسیار احکامی که در تورات مذکور است بیشتر است:
«اول»- عبادت هر روزهی ایشان است که آن را نماز یومیه میخوانند.
«دوم»- اینکه هرگاه عیب خاصی در رئه ذبیحه یافت شود آن را حرام میدانند.
«سوم»-اینکه ذبیحه حیوانات را باید عالم به جمیع مسائل دینیهی ایشان بکند و ذبیحهی غیر چنین عالمی حرام است.
«چهارم»- آنکه گوشت حیوانات را با لبنیات نمیخوردند، حتی در یک سفره هم جمع نمیکنند و تا از خوردن یکی چند ساعت نگذرد آن دیگری را نمیخورند. (9)
و در خصوص نماز یومیهی خود میگویند که این عوض قربانیهاست که در زمان اقامت به بیت المقدس واجب بود و در این باب دلیلی اقامه ننموده بلکه خود قائلند که دلیل ندارند و حال سخن بی دلیل معلوم است که چیست.
و آنچه دلیل میکنند بر اینکه باید ذبح را عالم بکند و اگر عیبی در رئهی ذبیحه یافت شود حرامست این است که در تورات مذکور است که «وَذَابحَتْا وَ آخَلْتَا کَأشِرْ صِیْوِتِیْخَا» یعنی ذبح نمائید و بخورید چنانچه فرمودم تو را.
و این عبارت «فرمودم تو را» علمای بنی اسرائیل دست آویز خود کردهاند، میگویند «فرمودم تو را» خبری است لسانی، غرض از این عبارت «فرمودم تو را»اینست که چون قبل از موسی (علیه السلام) هر حیوانی را که بر هر نوعی که میکشتند یا میمرد میخوردند، این فرمان آمد که چنین مکنید بلکه بطریقی که گفتم تو را و فرمودم تو را به عمل آورید، یعنی به گردن ذبح نمائید و پاک و حلال بوده باشد بخورید.
و از این قبیل «کاشر صیوتیخا» در آیههای تورات بسیار است: از آن جمله در پاراش مشپاطیم به جهت واقعهی عید میوه بندان گفته «کاشر صیوی تیخا» (10) و ایضاً در پاراش کی تی سا اول به جهت اسباب و اساس خیمهی میعاد و یکی به جهت آداب عید فطر بندان و در هر دو گفته «کاشر صیوی تیخا» یعنی چنانکه فرمودم تو را.
و ایضاً در تورات مذکور است «وأنَشِهْ قُدشَ تِهْیُونْ لی و یَاسَارْ بِسَادِهْ طَرِیْفَا لاَ تُوخِلوُ لِکَلْبِ تَشْلِیْخُونَ أوتُو» یعنی مردمان مقدس باشید برای من و گوشت در صحرا افتاده نخجیر شده مخورید برای سگ بیندازید آن را. (11)
و کاش معلوم میشد که دلالت این آیات بر اینکه ذبیحهی غیر عالم حرامست و هرگاه در رئهی ذبیحه عیبی باشد حرام است به چه نحو است، این قدر هست که از مفهوم عبارت چند موضع از تورات خلاف این اعتقاد ایشان میتوان فهمید:
یکی مفهوم همان آیهی انشه قدش که آن را دلیل پنداشتند.
و دیگر مفهوم آیهای که در پاراش همشپاطیم از سفر دوم مذکور است و ترجمهاش اینست که اگر شاخ زند گاوی مردی یا زنی را و بمیرد آن مرد یا زن، سنگسار کنید آن گاو را و خورده نشود گوشت آن. (12)
و دیگر مفهوم آیهای که در پاراش کی تیسا مذکور است و حاصل آن نهی است از خوردن ذبیحهی کفّار و چنانچه ذبیحهی غیر عالم حرام میبود چه احتیاج به تخصیص ذکر حرام بود این ذبائح به خصوص بود.
و ایضاً در پاراش احر موت از سفر سوّم مذکور است که «إیْش إیْش بَنِ یِسْرَائلْ وُمِنْ هَکَرْهَکَا بَتُو خَامْ أشِرْ یَاصوُدْ صِیْدَجَا أو عُوفْ أشِرْ یئاخِلْ وَشَافَخْ إتْ دَامُو وَحِیْسَا هُو بِعافَارْ» یعنی مردی از بنی اسرائیل یا غریبی که در میان ایشان جا گرفته است شکار کند حیوانی یا مرغی که مأکول اللحم باشند و بریزد خون او را بخاک. (13)
و از این آیه مستفاد میشود که شکار کرده شدهی بنی اسرائیل یا کسی که در میانهی ایشان باشد و خداپرست باشد از قبیل بندگان ایشان میتوان خورد، هرچند در این دلالت نوع خفائی هست.
و اما در خصوص حرام بودن جمع میان لبنیّات را با گوشت دلیلش را این کلمه دانستهاند که «لاَ تَبِشَلْ کَدی بِحَلْبَ إیْمُو» یعنی طبخ مکن گوشت بزغاله را با شیر مادر او. و طریق استدلال به این کلمه در میان علماء بنی اسرائیل به این نحو است که میگویند: این کلمه در سه (14) موضع از تورات مذکور است: در موضع اول منع از طبخ فهمیده میشود و در موضع دوم منع از اکل آن و در موضع سوم منع از مطلق انتفاع بردن به آن و هرگاه این معانی فهمیده نشود باید تکرار باشد و تکرار بی فایده خواهد بود.
ووهن و سستی این استدلال کمال ظهور دارد، زیرا که بسیاری از احکام و قصص کتب سماوی هست که مکرر مذکور شده، حتی اینکه در تورات حکمی که در ده دوازده موضع مذکور شده باشد موجود است و هیچ کس بر آن تکرار نکتهای نفهمیده و نگفته و بر تقدیری که نکته گفته شود چه چیز دلالت دارد که این علت تکرار است. و بعد از تسلیم آنچه میتوان گفت گوشت بزغاله و شیر مادر اوست نه هر گوشت و هر شیر، و چنانچه راه استدلال را در اینجا بیان نکرده بودند و مثل سابق مهمل گذاشته بودند صرفه از برای ایشان بیشتر بود. خداوند عالم، به همه کس دیدهی بینائی کرامت فرماید.
و همچنین استدلال کردن به آیهی دیگر که در تورات مذکور است و آن اینست که «شُورْ أوْسِهْ أوتُو وَإتْ یَنُو لاَ تَشْحَتُو بِیُومْ إحَادْ» یعنی گاو را یا گوسفند را با بچهی آن در یک روز ذبح مکنید، مثل استدلال سابق است، بلکه اندکی از آن پریشانتر و ناتمامتر، زیرا که در این آیه مطلق اسم لبنیات نیست.
ادامه دارد…
پینوشتها:
1.سفر تثنیه، باب چهارم، آیهی 26.
2.سفر تثنیه، باب سیام، آیهی 18.
3.منظور (حضرت مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام) بنابر نظر بعضی.
4.کورش پادشاهی بود که بخت النصر را برطرف نمود- منه.
چنانچه در کتاب عَزْرا باب اول، آیهی 1 آمده است: در سال اول کورش پادشاه فارس تا کلام خداوند به زبان ارمیا کامل شود خداوند روح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آن نیز مرقوم داشت.
او مؤسس سلطنت فارس و فاتح ممالک دیگر است… و مشهورترین شهرهائی که مفتوح ساخت یکی بابل است و کورش بواسطهی زخمی که در جنگ در سال 525 قبل از مسیح به وی وارد آمده بود بدرود جهان گفت. (قاموس کتاب مقدس /743)
5.عزیر، عزرا ثبت شده است.
6.سفر تثنیه، باب هفدهم، آیهی 8 و9.
7.سفر تثنیه، باب هفدهم، آیهی 10 و11.
8.صاحب تاریخ نوشته که بیشتر بنی اسرائیل از بزرگان و متولیان با قرائیم بودند و معدودی از فقرا با پاروشیم بودند «منه».
9.از این چهار عملی که نوشته شده است و اعتماد ایشان هم بر آن است در هیچیک از کتب انبیاء اثری و نشانی نیست «منه».
10.سفر خروج، باب بیست و سوم، آیهی 15.
11.سفر خروج، باب بیست و دوم، آیهی 31.
12.سفر خروج، باب بیست و یکم، آیهی 28.
13.سفر لاویان، باب هفدهم، آیهی 13.
14.که آن سه مورد عبارت است از:
سفر خروج، باب سی و چهارم، آیهی 26.
سفر خروج، باب بیست و سوم، آیهی 19.
سفر تثنیه، باب چهاردهم، آیهی 21.
منبع مقاله :
قزوینی یزدی، حاج بابا، (1378)، رسالهای در ردّ یهودیت، قم، مؤسسه فرهنگی- انتشاراتی حضور، چاپ اول