ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن (2)

ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن (2)

نویسنده: غلامحسین زینلی

دیگر شأن نزول های آیه
به جز نزول آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) چهار شأن نزول دیگر نیز از سوی برخی از مفسران، برای آیه مورد نظر بیان شده است:

1- عبدالله بن سلام
نخستین کسی که در سه قرن اول هجری با نزول آیه درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) مخالفت کرد و از نزول آیه درباره ابن سلام سخن گفت، جاحظ (م 255 ق) است.(1) در قرون بعد نیز به صورت بسیار ضعیف به این شأن نزول پرداخته شد.(2)
طبق نقل مفسران، ابن سلام قبل از آنکه اسلام بیاورد، جز یهود بنی قریظه و بنی نظیر بود و در سال نخست هجری، همراه چند تن دیگر، اسلام آورد. قبایل یهود به خاطر این اقدامش، با وی قطع رابطه کردند. ابن سلام نزد پیامبر(ص) آمد و از رفتار یهودیان شکایت نمود. در این هنگام آیه ولایت نازل شد و رسول خدا با تلاوت آیه به او اعلام کردند که در مقابل از دست دادن رابطه با یهود، ولایت خدا، پیامبر و مؤمنان مذکور آیه را به دست آورده است. ابن سلام نیز از پذیرش ولایت خدا، رسول و مؤمنان مذکور در آیه اظهار خشنودی نمود.(3) طرفداران این قول برای اثبات مدعای خود، دو دلیل ارائه داده اند:
1- ابن عباس و جابر بن عبدالله، نزول آیه را درباره ابن سلام دانسته اند؛
2- ابن سلام هنگام نزول آیه نزد پیامبر(ص) بوده است.
نقد این قول: احتمال یاد شده از دلایل قابل قبولی برخوردار نیست؛ زیرا هیچ روایت صحیحی نسبت دادن این قول را به جابر و ابن عباس تأیید نمی کند. علاوه بر اینکه جابر و ابن عباس نگفته اند آیه درباره ابن سلام نازل شده است؛ بلکه گفته اند ابن سلام در زمان نزول آیه، نزد پیامبر(ص) بوده است.(4) حضور ابن سلام در زمان نزول آیه نزد پیامبر(ص) نیز لزوما نمی تواند به معنای نزول آیه درباره وی باشد؛ به ویژه آنکه ابن سلام خود را مصداق آیه ندانسته؛ بلکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) را مصداق آیه دانسته(5) است و در حضور پیامبر(ص) وفاداری خود را به ولایت خدا و رسول و مؤمنان ذکر شده در آیه، اعلام داشته است.(6) صفت ذکر شده در آیه (زکات دادن در حال رکوع) برای ابن سلام ثابت شده است. این قول، با روایات متواتر اهل بیت (علیهم السلام) و صحابه که نزول آیه را درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته اند ناسازگار است(7) و با نظر مفسران فریقین نیز تعارض دارد؛ زیرا اگر «ولی» را در آیه طبق نظر مفسران شیعه به معنای امام بدانیم، ابن سلام خود را امام مسلمانان نمی دانسته و کسی هم درباره او چنین اعتقادی نداشته است. اگر طبق مفسران اهل سنت «ولی» را به معنای محبت و نصرت بدانیم، معنا ندارد که در میان همه مؤمنان، فقط ابن سلام، دوستدار و یاور مؤمنان باشد؛ بلکه طبق نظر قرآن، همه مؤمنان وظیفه دارند دوستدار و یاور یکدیگر باشند.(8)
اثبات ادعای نزول آیه درباره ابن سلام، به لحاظ تاریخی نیز دشوار است؛ زیرا ابن سلام در سال اول هجری (ماه های نخست ورود پیامبر(ص)به مدینه) اسلام آورده است(9) و یهود بنی قریظه- که به ادعای مفسران اهل سنت، ابن سلام را اذیت می کردند- در سال پنجم هجری به دلیل نقض پیمان با رسول خدا(ص) همکاری با سپاه احزاب، به دستور پیامبر(ص) مجازات و از مدینه اخراج شدند؛(10) در حالی که سوره مائده- که آیه ولایت جزء آن است- به تصریح برخی از همسران پیامبر(ص) و صحابه،(11) آخرین سوره نازل شده است. شماری از صحابه نیز نزول همه سوره مائده را در حجه الوداع، بین مکه و مدینه دانسته اند.(12) طبق روایات اهل بیت(علیهم السلام) آیه ولایت قبل از آیه تبلیغ نازل شده است.(13) بدینسان در زمان نزول آیه ولایت، کسی از بنی قریظه باقی نمانده بود تا ابن سلام و یاران او را اذیت کند و او نیز نزد پیامبر(ص) بیاید، از آنان شکایت کند و این آیه درباره او نازل شود. در زمان نزول آیه ولایت، در سال دهم هجری، هیچ یک از قبایل یهود در مدینه باقی نمانده بودند و همگی به دلیل نقض پیمان و خیانت به پیامبر (ص) و مسلمانان، از مدینه اخراج شده بودند؛ بدین ترتیب، بنی قینقاع در سال دوم هجری،(14) بنی نضیر در سال چهارم هجری و(15) بنی قریظه و بنی المصطلق در سال پنجم هجری.(16)
به نظر می رسد داستان ابن سلام را مفسران اهل سنت بدان جهت ذکر کرده اند تا اذهان خوانندگان را از شأن نزول واقعی آیه منحرف سازند و حقیقت را پوشیده نگه دارند. مفسران امامیه، از امامان اهل بیت(علیهم السلام) نقل کرده اند که آمدن ابن سلام و همراهانش نزد پیامبر(ص) نه برای شکایت از رفتار نادرست یهود، بلکه برای پرس و جو از وصی پیامبر(ص) و رهبر آینده امت اسلامی بوده است؛(17) رسول خدا(ص) نیز پس از نزول آیه ولایت، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به عنوان پیشوای آینده جامعه اسلامی، به آنان معرفی نمود.

2- عموم مؤمنان
نخستین اثر مکتوبی که در آن، عموم مؤمنان به عنوان مصداق آیه ولایت معرفی شده اند، تفسیر ابو علی جبائی (م 303 ق) است. وی بدون آنکه دلیل قابل قبولی ارائه دهد، نزول آیه را درباره عموم مؤمنان دانسته است. پس از وی عبدالجبار معتزلی (م 415 ق) و ابوحیان اندلسی (م 754ق) نیز از این احتمال، پیروی کرده اند.(18)
اینان برای اثبات مدعای خود به دو دلیل تمسک جسته اند:
دلیل اول: عام بودن تعبیر(والذین آمنو) در آیه؛
دلیل دوم: روایتی از امام باقر(علیه السلام) که حضرت، آیه را درباره عموم مؤمنان و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را یکی از آنان، یا نخستین نفرشان دانسته است.(19)
نقد این قول: بسیاری از مفسران به دلایلی از پذیرش احتمال فوق، خودداری کرده اند و می گویند: گرچه تعبیر (الذین آمنوا) در آیه عام است، اما اوصاف ذکر شده در پایان آیه، مانند اقامه نمار ودادن زکات در حال رکوع، فقط برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) اثبات شده اند؛ پس آیه اختصاص به ایشان دارد.(20)
احتمال فوق با روایات متوتر امامان اهل بیت(علیهم السلام) و آن دسته از صحابه که نزول آیه را مخصوص امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته اند نیز منافات دارد(21) و تقدم روایات متواتر بر خبر واحد قطعی است.
مفسران فریقین از امام باقر(علیه السلام) نقل کرده اند که ایشان نزول آیه را درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته اند؛(22) این روایاتِ امام باقر(علیه السلام) نسبتی را که برخی از مفسران به ایشان داده اند- که آیه درباره عموم مؤمنان است- رد می کند. فرد دیگری که این قول به وی نسبت داده شده سدی (م 128 ق) است؛(23) در حالی که جمعی از مفسران مانند: سیوطی، ابن کثیر، جصاص، ثعلبی و طبرسی(24)، از سدّی نقل کرده اند که وی نزول آیه را درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته است. از این روی، در انتساب این قول به سدی نیز تردید وجود دارد.
عیب دیگر این احتمال این است که خطاب (ولیکم) در آیه متوجه همه مؤمنان است و لازم است که مخاطبان آیه، غیر از کسانی باشند که حق ولایت دارند؛ در غیر این صورت باید هر یک از مؤمنان، همزمان، هم امام باشند و هم مأموم، که امریست محال.(25)
ایراد های فوق موجب شده تا مفسران، از این قول اعراض نموده و برخی هم آن را تضعیف نمایند.(26)

3- ابوبکر
گرچه برخی از مفسران، این احتمال را به حسن بصری نسبت داده اند(27)، اما ابن وهب دینوری (م308ق) نخستین مفسری است که بدون ارائه دلیل، نزول آیه را درباره ابوبکر دانسته است.(28) بعد ها، فخر رازی نیز- با این ادعا که آیه قبل از آیه ولایت، درباره امامت ابوبکر است و اگر این آیه درباره امامت علی(علیه السلام) باشد تناقض روی خواهد داد؛ پس به جهت رفع تناقض و رعایت قرینه سیاق، باید آیه ولایت هم درباره ابوبکر باشد- از این احتمال پیروی کرده است.(29)
نقد این قول: این احتمال فاقد دلیل است و مفسران از آن اعراض نموده و برخی هم آن را تضعیف کرده اند.(30) بسیاری از مفسران این احتمال را مخالف روایات متواتر اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه مبنی بر نزول آیه درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته از ذکر آن خودداری کرده اند.(31) علاوه بر این، دادن زکات در حال رکوع، برای ابوبکر ثابت نشده است. او خود را مصداق آیه ندانسته و دیگران نیز درباره وی چنین اعتقادی نداشته اند. این احتمال برای نخستین بار در آغاز قرن چهارم، آن هم در اثر کم اهمیتی مانند تفسیر ابن وهب دینوری، بدون ذکر دلیل و سند و صرفاً به عنوان نظر شخصی نویسنده، ثبت شده است. ادعای فخر رازی مبنی بر نزول آیه (… مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ …) (32) درباره ابوبکر بدون دلیل است. نه تنها هیچ روایتی این ادعا را تأیید نمی کند و اوصاف ذکر شده در آیه نیز بر ابوبکر تطابق ندارد؛ بلکه شواهد موجود نشان می دهند آن آیه نیز درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است. دانشمندان امامیه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) عمار یاسر، حذیفه، ابن عباس، امام باقر(علیه السلام) و امام صادق نقل کرده اند که آیه یاد شده، درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است.(33)
اوصاف یاد شده در آیه مانند (یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ)؛ (اذلّه علی المؤمنین)؛ (یجاهدون فی سبیل الله) به امیرالمؤمنین اختصاص دارند و قابل تطبیق بر ابوبکر نیستند. سعد بن ابی وقاص می گوید:رسول خدا(ص) در جنگ خیبر فرمود:
«لاعطین الرایه غا رجلا یحب الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله»؛(34)
«فردا پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش را دوست دارد خدا و رسولش نیز او را دوست دارند».
فردای آن روز، پیامبر(ص) علی(علیه السلام) را فرا خواند و پرچم سپاه اسلام را به او سپرد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با فتح دژهای یهود، پیروزی را نصیب سپاه اسلام نمود. به دلالت روایت فوق، مصداق(یحبهم و یحبونه) امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) است. همچنین روایات دیگری با این مضمون توسط انس بن مالک و بریده اسلمی نقل شده است.(35)
ابوبکر مصداق(اذله علی المؤمنین) هم نبوده است؛ زیرا تردیدی وجود ندارد که علی بن ابی طالب(علیه السلام) پس از پیامبر(ص) برجسته ترین انسان مؤمن در میان جامعه اسلامی بوده است و پس از ایشان، همسر و فرزندان و یارانشان؛ (مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار یاسر و…) برجسته ترین چهره های مؤمنین در جامعه اسلامی بوده اند. چنانکه می دانیم، ابوبکر هیچگاه در برابر این مؤمنان بزرگ تاریخ اسلام، متواضع و فروتن نبوده است؛ بلکه آنان در حکومت ابوبکر مورد ضرب و شتم و توهین و تحقیر واقع شده اند.
ابوبکر مصداق (یجاهدون فی سبیل الله) هم نیست؛ زیرا او گرچه در غزوه های پیامبر(ص) همراه با دیگر مسلمانان شرکت می کرده است، اما همواره نگهبان وسایل و زاد و توشه سپاه بوده و هیچگاه فردی از دشمنان اسلام را به قتل نرسانده است؛ در حالی که مجاهدت های امیرالمؤمنین(علیه السلام) در راه خدا، زبانزد خاص و عام است.
بدین سان هیچ قرینه و شاهدی وجود ندارد که نشان دهد آیه 54 مائده درباره ابوبکر نازل شده است؛ بلکه همه شواهد موجود در آیه، بیانگر نزول آن در شأن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) هستند.(36)
ادعای نزول آیه درباره امامت ابوبکر، بانظر جمهور دانشمندان اهل سنت نیز در تعارض است. جمعی از دانشمندان بزرگ اهل سنت مانند: ابن حجر مکی، تفتازانی، غزالی، قرطبی، قاضی عضد ایجی، ماوردی و… تصریح کرده اند که نصی از قرآن یا سنت بر امامت ابوبکر وجود ندارد و امامت او با یک، یا حداکثر پنج نفر از صحابه منعقد شده است.(37)

4- عباده بن صامت
ابو اسحاق ثعلبی (م 427 ق) نخستین مفسری است که احتمال نزول آیه درباره «عباده بن صامت» را بر دیگر احتمالات ترجیح داده است. پس از وی، ابن کثیر و اخیراً پیروان محمد بن عبدالوهاب نیز از این احتمال پیروی کرده اند.(38) اینان برای این احتمال به دلیل استناد کرده اند:
1- آیات قبل و بعد از آیه ولایت درباره عباده بن صامت نازل شده اند؛ پس این آیه هم که در میان آن آیات است، باید در قرینه ی سیاق درباره ی او نازل شده باشد؛
2- ابن عباس هم نزول آیه را درباره عباده بن صامت دانسته است.(39)
می گویند که عباده با یهود بنی قینقاع هم پیمان بود؛ پس از آن که آنها پیمان خود را با رسول خدا(ص) نقض کردند عباده از آنان بیزاری جست. رسول خدا(ص) به خاطر خیانتشان، اموال آنها را مصادره و آنان را اذرعات شام تبعید نمود.(40) به دنبال آن، آیه ولایت نازل شد، و عباده، خشنودی خود را از پذیرش ولایت خدا و رسول(ص) و مؤمنان، ابراز داشت.
نقد این قول: باید توجه داشت که ترتیب کنونی قرآن، بر اساس ترتیب نزول آیت نیست.
در قرآن، آیات متعددی می توان یافت که برخلاف سیاق وارد شده اند، مانند آیه ی تطهیر که در سیاق آیات مربوط به همسران پیامبر است؛ اما نصوص متواتر نشان می دهد که مخصوص خمسه ی طیبه است.(41) آیه ی ولایت نیز این قبیل است؛ این آیه گرچه در سیاق آیاتی قرار دارد که مؤمنان را از دوست گرفتن کافران نهی می کند، اما به شهادت قراین موجود در آیه و نیز روایات متواتر امامان اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه، دارای حکم مستقل و شأن نزول جداگانه ای است(42) و در تعارض قرینه سیاق، بانص متواتر، تقدم نص بر قرینه سیاق قطعی است. با وجود نص بر نزول آیه درباره امامت علی(علیه السلام) اطمینان به نزول آیه در این سیاق نخواهیم داشت.(43) علاوه بر این، خود ابن کثیر که با استناد به قرینه سیاق، نزول آیه را درباره عباده بن صامت دانسته است، قرینه سیاق را نقص کرده و آیه قبل از آیه ولایت را درباره اهل یمن، یا ابوبکر دانسته است.(44) روایتی هم که به ابن عباس نسبت داده اند، فاقد سند است و شاید به همین دلیل باشد که شماری از مفسران این احتمال را ضعیف دانسته اند.(45)
روایت ابن عباس، باروایت صحیح دیگر وی- و دیگر صحابه- که بر نزول آیه درباره علی(علیه السلام) دلالت دارد(46) نیز در تعارض است و تقدم روایت صحیح- که روایات اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه نیز آن را تأیید می کنند- حتمی است.
این احتمال با نظر مفسران فریقین نیز ناسازگار است؛ زیرا اگر کلمه «ولی» را طبق نظر مفسران شیعه، به معنای اولی به تصرف و امام بدانیم، عباده بن صامت خود را امام مسلمانان نمی دانسته و کسی هم درباره او چنین اعتقادی نداشته است. اگر کلمه «ولی» را طبق نظر مفسران اهل سنت به معنای محبت و نصرت بدانیم، معنا ندارد که در میان همه مؤمنان، فقط عباده، دوستدار و یاور مؤمنان باشد؛ بلکه طبق نظر قرآن، همه ی مؤمنان وظیفه دارند دوستدار و یاور یکدیگر باشند؛(47) ضمن اینکه صفت ذکر شده در آیه (دادن صدقه در حال رکوع) نیز برای او اثبات نشده، تا آیه بر او قابل تطبیق باشد.
همچنین در کتاب های تاریخ شواهدی به چشم می خورند که صحت این احتمال را با تردید مواجه می سازند؛ مورخان، ماجرای خیانت و پیمان شکنی یهود بنی قینقاع و بیزاری جستن عباده از آنان را در ماه شوال سال دوم هجری ذکر کرده اند؛(48) درحالی که به تصریح مفسران، سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است.(49) شماری از صحابه، نزول همه سوره مائده را در برگشت پیامبر(ص) از حجه الوداع، در بین مکه و مدینه دانسته اند.(50) بدینسان در زمان بیزاری جُستن عباده از بنی قینقاع در سال دوم هجری، هنوز هیچ آیه ای از سوره مائده نازل نشده بوده تا بتوان آیات ولایت (مائده/ 54-56) را درباره او دانست.

شبهات
روایات متواتر امامان اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه، بیانگر آن است که آیه ولایت درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است. اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه بر این عقیده اتفاق نظر داشته اند و در عصر آنان، تردیدی در این باره چشم نمی خورد. در میان تابعین نیز نظر غالب همین است و تنها به برخی از آنان، شأن نزول های دیگری نسبت داده شده است.
قراین درونی و برونی آیه نیز نشان می دهند کلمه «ولی» به معنای تصرف در امور امامت است. بدین سان دلالت آیه بر امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) قطعی و خدشه ناپذیر است و جای هیچ شک و شبه ای باقی نمی ماند. با این وجود، کسانی که اختصاص آیه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) و دلالت آن بر امامت بلافصل آن حضرت را عقاید مذهبی خود ناسازگار می یافته اند، کوشیده اند تا هم در سند روایات شأن نزول و هم در دلالت آیه بر امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) تشکیک کنند. آغازگر این تردید ها دانشمندان معتزلی و در رأس آنان؛ عمربن بحر جاحظ (م 255ق) و عبدالجبار معتزلی (م 415 ق) هستند.(51) پس از آنان، عالمان اشعری مانند فخر رازی راه آنان را ادامه داده و مباحث آنان را بدون تغییر یا با تغییرات اندکی تکرار کرده اند.
سید مرتضی (م436ق)- از دانشمندان بزرگ امامیه- نخست در اثر کلامی خود الذخیره و سپس در اثر دیگر خودالشافی(52) به تفصیل به تمام شبهات عبدالجبارمعتزلی و افراد پیش از او پاسخ داده است. پس از سید مرتضی، شاگرد وی شیخ طوسی (م 460ق) در دو اثرش تلخیص الشافی و تفسیر تبیان(53) به ایرادهای عبدالجبار معتزلی و عالمان پیش از او پاسخ گفته است.(54) پس از شیخ طوسی، جارالله زمخشری (م 528 ه) که خود از عالمان معتزلی است بدون آنکه از عبدالجبار معتزلی نام ببرد، به برخی از ایراد های او پاسخ گفته است. از این زمان به بعد دانشمندان اشعری، راه عالمان معتزلی را ادامه دادند. نخستین دانشمند شاخص اشعری که در مسیر معتزلیان قدم نهاد، فخرالدین رازی (م 606 ق) است. وی بدون آنکه به نام دانشمندان معتزله (مانند: محمد بن بحر اصفهانی و عبدالجبار) اشاره کند، ایراد های آنان را- با افزودن برخی نکات- به نام خود ثبت کرده است.(55) قابل ذکر است که فخر رازی، هیچ اشاره ای به پاسخ های سید مرتضی و شیخ طوسی به شبهات دانشمندان اهل سنت نکرده است پس از زمخشری، در اوایل قرن هشتم هجری، ابن تیمیه (م 728ق) با تکرار شبهات پیشینیان ادعا کرده که حدیث صدقه دادن علی(علیه السلام) در رکوع نماز را فقط ثعلبی نقل کرده است. وی بدون آنکه کمترین دلیلی برای اثبات مدعای خود ارائه دهد، حدیث یاد شده را ساخته دست دروغگویان دانسته است؛(56) اما نمی گوید که کدام دروغگو این حدیث متواتر را جعل کرده است و آیا بیش از ده نفر از صحابه پیامبر(ص) که برای نخستین بار این حدیث را به طور گسترده نقل کرده اند و نیز ده ها تن از محدثان، مفسران و متکلمان بزرگ اهل سنت که در قرون مختلف، به صحت و تواتر این حدیث تصریح کرده و آن را نقل کرده اند دروغگو هستند؟!(57)
پس از ابن تیمیه، ابن کثیر (م 774ق) راه وی را ادامه داد و با آنکه خودش خبر صدقه دادن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در رکوع نماز و نزول آیه ولایت درباره آن حضرت را با چند سند صحیح نقل کرده است(58)، بدون ارائه دلیل، روایات یاد شده را تضعیف کرده است(59)؛ وی علاوه بر تضعیف روایات، به تحریف برخی از روایات نیز اقدام نموده است؛ از جمله ابن ابی حاتم با ذکر سند از عتبه بن ابی حکیم نقل کرده: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» قال: علی بن ابی طالب(علیه السلام).(60) ابن کثیر همین حدیث را از همان شخص و با همان سند از تفسیر ابن ابی حاتم چنین نقل کرده: «عن عتبه بن ابی حکیم فی قوله (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا) قال: هم المومنون علی بن ابی طالب(علیه السلام)».(61)
چنانکه ملاحظه شد، کلمه «المومنون» به حدیث عتبه بن ابی حکیم اضافه شده است؛ حال آنکه این کلمه در تفسیر ابن ابی حاتم وجود ندارد.
در اوایل قرن سیزدهم هجری، عبدالعزیز دهلوی (م 1239ق) پس از تکرار مباحث پیشینیان شبهه ی دیگری بر شبهات آنان افزوده است.(62)

خلاصه ایرادهای دانشمندان اهل سنت، بر دیدگاه عالمان امامیه نسبت به آیه ولایت، به قرار زیر است:

1- جاحظ، عبدالجبار معتزلی و فخر رازی نوشته اند:
عبارت(آمنوا) در آیه ولایت جمع است و نمی توان آن را بر یک نفر حمل کرد و اگر ثابت شود که صفت دادن زکات در حال رکوع فقط برای علی(علیه السلام) حاصل شده، این امر موجب نمی شود که مراد از (الذین آمنوا) علی(علیه السلام) باشد؛ زیرا صدر کلام عام است و نمی توان آن را به خاطر خاص بودن صفت، تخصیص زد.(63)
پاسخ: عرب گاهی به دلایلی مانند تکریم و بزرگداشت یک فرد، یا ترغیب مردم به انجام یک کار پسندیده و مانند آن، لفظ جمع را برای یک نفر استعمال می کند(64). در قرآن کریم نیز این گونه استعمال ها امری رایج است؛ مانند:
قرآن کلمه «امّت»(65) را که برای جمع کاربرد دارد، در مورد ابراهیم(علیه السلام) به کار برده است؛(66)
جمله (إنا نحن نزلنا الذکر) که برای جمع است، در مورد خداوند به کا رفته است؛(67)
در آیه مباهله کلمه «انفس» که جمع است برای امیر المؤمنین(علیه السلام) و کلمه «نساء» که جمع است برای صدیقه طاهره(علیهاالسلام) استعمال شده است؛(68)
در آیه (الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ (69)) کلمه «ناس» که برای جمع در مورد نعیم بن مسعود اشجعی استعمال شده است(70).
موارد فوق و موارد فراوان دیگری از این دست، نشان می دهند که اگر علتی وجود داشته باشد، استعمال لفظ جمع برای مفرد، جایز است(71). در آیه ولایت، افزون بر علل گذشته، علت دیگری نیز برای چنین استعمالی وجود دارد و آن، روایات صحیح- بلکه متواتر- پیامبر(ص) امامان اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه است که نشان می دهند مصداق تعبیر (الذین آمنوا) در آیه یاد شده- اختصاصاً- علی بن ابی طالب(علیه السلام) است؛(72) لذا بر خلاف آنچه ادعا کرده اند، در آیه عاملی وجود ندارد تا کسی بخواهد آن را حمل بر خاص کند؛ زیرا نزول آیه از ابتدا به امیرالمؤمنین(علیه السلام) اختصاص داشته و به شهادت اوصاف پایان آیه(مانند: اقامه نماز، و دادن زکات در حال رکوع) که اختصاص به علی(علیه السلام) دارد مصداق تعبیر «الذین آمنوا» از آغاز، امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است. حمل عام بر خاص هم که «آلوسی»(73) آن را بر خلاف اصلی دانسته و ارتکاب آن را جز در موارد ضرورت جایز نمی داند، یک اصل پذیرفته شده علمی است.
یکی از کسانی که در آیه مورد نظر، حمل جمع بر مفرد را نادرست دانسته و به همین دلیل حاضر نشده بپذیرد مصداق تعبیر (الذین آمنوا) امیرالمؤمنین(علیه السلام) باشد، فخر رازی است؛(74) در حالی که خود وی بر خلاف ظهور آیه و نیز بر خلاف روایات متواتر اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه، ابوبکر را مصداق آیه دانسته و جمع را بر فرد حمل نموده است؛ به تعبیر دیگر وی به صورت ضمنی اعلام داشته که حمل جمع بر فرد در آیه ولایت، در صورتی نادرست است که آن فرد امیرالمؤمنین(علیه السلام) باشد، اما اگر آن فرد ابوبکر باشد حمل جمع بر فرد درست است و هیچ ایرادی بر آن وارد نیست!
از مباحث گذشته نادرست بودن سخن رشید رضا که می نویسد «حمل جمع بر مفرد در سخن انسانهای فصیح روی نمی دهد؛ چه رسد به کلام اعجاز آمیز خداوند»(75) نیز روشن شد.

2- جاحظ و فخر رازی می گویند:
لفظ «زکات» اسم است برای زکات واجب و اگر آیه، به امیرالمؤمنین(علیه السلام) اختصاص داشته باشد و حضرت زکات واجب را در رکوع نماز پرداخته باشد، ادای زکات را از اول وقت وجوب آن تأخیر انداخته است و این کار معصیت است و نسبت دادن آن به علی(علیه السلام) جایز نیست و حمل «زکات» بر صدقه مستحب نیز خلاف اصل است.(76)
پاسخ: در پاسخ به این شبهه چند نکته را ذکر می کنیم:
اولاً: لغت شناسان لفظ «زکات» را به معنای رشد و زیادت و نیز به معنای طهارت و برکت دانسته اند. زکات مال را نیز از آن جهت زکات نامیده اند که موجب طهارت و پاک شدن آن می گردد.
خلیل می نویسد: «زکاه المال، و هو تطهیره، والزکاه: الصلاح… و زکاه الزرع: ازداد و نما»(77) ابن منظور می نویسد: «و اصل الزکاه فی اللغه الطهاره و انما و البرکه».(78) یعنی معنای لفظ زکات از نظر لغت شناسان؛ اعم از زکات واجب و مستحب است.
ثانیاً: لفظ «زکات» اختصاص به زکات واجب ندارد؛ بلکه اعم از زکات واجب و مستحبی است و اختصاص آن به زکات واجب، اقدامی بدون دلیل است. لفظ «زکات » همانند لفظ «صلاه» است که هم نماز واجب را شامل می شود و هم نماز مستحب را. جصاص می نویسد:
قوله «وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌» یدلّ علی ان صدقه التطوع تسمیّ زکاهً لان علیّاً تصدق بخاتمه تطوعاً… فصار اسم الزکاه یتناول الفرض النفل، کاسم الصدقه وکاسم الصلاه ینتظم الأمرین (= الفرض و النفل).(79)
بیضاوی می نویسد:«والایه دلیل علی ان صدقه التطوع تسّم زکاه»(80)
قرطبی می نویسد:«و هذا یدل علی ان صدقهالتطوع تسمی زکاه… فصار اسم الزکاه شاملاً للفرض والنفل، کاسم الصدقه و کاسم الصلاه»(81)
ثعالبی می نویسد:«والزکاه هنا: لفظ عام للزکاه المفروضه، والتطوع بالصدقه»(82)
جمع کثیر دیگری از مفسران مانند: ماتریدی، زمخشری، فاضل مقداد، کیا هراسی، حنفی مظهری، علاء الدین بغدادی، ابن عطیه اندلسی(83) و… نیز عباراتی مشابه نظر مفسران یاد شده دارند و لفظ زکات را به صراحت، اعم از زکات واجب و مستحب دانسته اند.
ثالثاً: برخی از مفسران گفته اند که اگر امروز با شنیدن لفظ زکات، زکات واجب به ذهن متبادر می شود (نه صدقه مستحب) بدان جهت است که در طی بیش از هزار سال، مسلمانان واژه زکات را درباره ی زکات واجب به کار برده اند، وگرنه در صدر اسلام زکات در معنایی اعم از زکات واجب به کار می رفته است.(84)
رابعاً: امیرالمؤمنین(علیه السلام) از اهل بیت پیامبر(ص) و جز صحابه است و فعل و قولش- از دیدگاه فریقین- حجت. وقتی با خبر متواتر ثابت شد که ایشان در رکوع نمازصدقه داده است کسی حق ندارد در صحت قول و فعل آن حضرت تردید کند؛ وگرنه سنت صحابه- که بیش از نیمی از عقاید اهل سنت در اصول و فروع بر آن مبتنی است- با تردید مواجه شده و ارزش خود را از دست خواهد داد.
خامساً: نوع زکات دادن علی(علیه السلام) آن هم در رکوع نماز، با زکات مستحب تناسب بیشتری دارد تازکات واجب. شمار زیادی از مفسران فریقین نیز زکات حضرت را صدقه مستحبی دانسته اند.(85) کیاهراسی (قرن 5 ق) می نویسد: «… قوله: (وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌) یدل ایضا علی ان صدقهالتطوع تسمیّ زکاه، قان علیّاً تصدق بخاتمه تطوّعاً فی الرکوع…»(86). فاضل مقداد (قرن 9 ق) می نویسد: زکات امیرالمؤمنین(علیه السلام) از نوع صدقه مستحب بوده است و جایز نیست که دادن انگشتر از باب زکات واجب باشد؛ چون دادن زکات، واجب مضیق است و برای امام جایز نیست که واجب مضیق را رها کند و به واجب موسع یا مستحب بپردازد.(87)

3- جاحظ و فخر رازی ادعا کرده اند که
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقیر بوده و مالی که زکات به آن تعلق گیرد نداشته است و به همین دلیل وقتی سه قرص نان عطا کرد، سوره هل اتی درباره آنان نازل شد.(88)
پاسخ: ادعای فقیر بودن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان نزول ولایت در سال دهم هجری، نادرست است؛ زیرا ثروت، نتیجه قدرت فکری و جسمی انسان است و به شهادت تاریخ و آثار برجای مانده از آن حضرت، ایشان از نظر نیروی فکری و جسمی- پس از پیامبر(ص) برجسته ترین فرد روزگار خود بوده است و چنین فردی به طور طبیعی، در هیچ جامعه ای نباید فقیر باشد. همچنین امیرالمؤمنین(علیه السلام) برجسته ترین شخصیت مجاهد در سپاه اسلام بوده و از غنایمی که نصیب سپاه اسلام می شده، سهم داشته است. علاوه بر این، فقر، در زندگی انسان امری دایمی نیست؛ ممکن است فردی در زمانی فقیر باشد و در زمان دیگری متمکن و مشمول زکات، مضاف بر این، پس از نزول آیه (وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ) (89) رسول خدا(ص) فاطمه(س) را فرا خواند و «فدک» را به او بخشید.(90) لذا در زمان نزول آیه ولایت، درآمد فدک نیز در اختیار خانواده علی(علیه السلام) بوده است. به نظر می رسد در زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام) زهد و ساده زیستی وجود داشته است؛ نه فقر و تنگدستی. ارزش کار آنان در سوره هل اتی نیز به خاطر خدایی بودن کارشان و مقدم داشتن دیگران بر خودشان بوده است.

4- محمد بن بحر اصفهانی (م 322ق) می نویسد:
کلمه «رکوع» در آیه ولایت، نه به معنای انحنا و هیئت خاص خم شدن در نماز، که از اجزاء نماز است، بلکه معنای خضوع است. یعنی مؤمنان یاد شده، کسانی هستند که در حال ادای نماز و زکات، خاشع و متواضع اند.(91)
پاسخ: در جواب این شبهه نیز به چند نکته اشاره می کنیم:
اولاً: لغت شناسان کلمه «رکوع» را به معنای خم شدن و سر پایین آوردن دانسته اند:
راغب می نویسد: «الرکوع الانحناء…»(92)
این منظور می نویسد:
… رکع یرکع رعا: طأطأ رأسه… و اما الرکوع فهو أن یخفض المصلی راسه… فالراکع: المنحنی. والرکوع: الانحناء ومنه رکوع الصلاه و رکع الشیخ: انحنی من الکبر؛(93)
طریحی می نویسد: «الرکوع لغه: الانحناءیقال رکع الشیخ ای انحنی من الکبر»؛(94)
مصطفوی می نویسد: «رکع رکوعاً. انحنی و رکع: قام الی الصلاه… ثم استعملت فی الشرع فی هیئه مخصوصه».(95)
قرشی می نویسد: «رکع و رکوع، خم شدن و سر پایین آوردن است؛ جوهری رکوع را به معنای انحنا دانسته است».(96)
ثاثیاً: مفسران و متکلمان امامیه(97) و بسیاری از مفسران اهل سنت(98) نیز واژه رکوع را در آیه مورد نظر به معنای انحنا- که هیئتی خاص در نماز است- دانسته اند. آنها، حمل رکوع بر معنای خضوع را خلاف ظاهر آیه و خلاف روایات اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه- که نزول آیه را درباره علی(علیه السلام) و رکوع را به معنای هیئتی خاص (رکوع نماز) دانسته اند- ذکر کرده اند.(99)
ثالثاً: اگر کلمه رکوع در آیه به معنای خضوع بود، خداوند می توانست به جای این کلمه از خود کلمه «خضوع» استفاده کند و آیه به صورت «و هم خاضعون» ذکر شود تا دلالت آن بر معنای خضوع از صراحت کافی برخوردار باشد. بدینسان، نظر محمد بن بحر اصفهانی نیز فاقد ارزش علمی است.

5- عبدالجبار معتزلی (م 415 ه) و فخر رازی نوشته اند:
اگر آیه ولایت درباره علی(علیه السلام) نازل شده باشد و کلمه «ولی» به معنای اولی به تصرف و امامت باشد، عیب آن این است که علی(علیه السلام) در زمان نزول آیه، حق تصرف در امور مسلمانان را نداشته است. حال آنکه آیه اقتضا دارد مؤمنان یاد شده، در زمان نزول آیه، دارای حق ولایت باشند؛ پس کلمه «ولی» به معنای نصرت است؛ نه امامت.(100)
فخر رازی افزوده است:
اگر بپذیریم که آیه، بر امامت علی(علیه السلام) دلالت داشته باشد، از آنجا که حضرت در زمان نزول آیه، حق تصرف نداشته اند، دلالتی بر امامت ایشان در آن زمان ندارد. نتیجه اینکه علی(علیه السلام) امام است؛ اما پس از خلفای سه گانه و در همان زمانی که در مصدر حکومت ظاهری قرار گرفته است؛ زیرا در آیه چیزی که بر تعیین وقت دلالت داشته باشد وجود ندارد.(101)
پاسخ: ولی کسی است که اطاعت او واجب است و حق تصرف در امور جامعه و مردم را دارد و در آیه مورد نظر، این حق برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) ثابت شده است. جاحظ و فخررازی که می گویند:
«علی(علیه السلام) در زمان نزول آیه، حق تصرف در امور مسلمانان را نداشته»، چه دلیلی برای اثبات مدعای خود دارند؟ آیه ظهور دارد که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از چنین حقی برخوردار است. در اینجا مطلب دیگری وجود دارد که جاحظ و رازی به آن توجه نکرده اند آن تفاوتی است که میان داشتن حق تصرف در امور جامعه از یک سو و اعمال این حق از سوی دیگر وجود دارد. آنچه در زمان نزول آیه و در حیات رسول خدا(ص) برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) وجود نداشت. اعمال این حق است؛ نه وجود آن. ضمن اینکه ولایت پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در طول یکدیگر است. ولایت پیامبر(ص) در طول ولایت خداوند و ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در طول ولایت رسول خدا است
بر این اساس اعمال تصرف امیرالمؤمنین(علیه السلام) در امور مردم به طور طبیعی بعد از درگذشت پیامبر(ص) خواهد بود. اما نادیده گرفتن این حق علی(علیه السلام) پس از پیامبر(ص) و اختصاص دادن
آن به دوره بعد از عثمان، اقدامی بدون دلیل است؛ زیرا آیه مورد نظر، بر امامت بلافصل علی(علیه السلام) مهر تأیید می زند؛ آیه تصریح می کند که ولی(اولیای) مؤمنان و مسلمانان، انحصاراً سه کس اند: خدا، رسول خدا و مؤمنی که در حال رکوع زکات داده است؛ یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) با در گذشت پیامبر(ص)، زمان اعمال ولایت، توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرا می رسد.
روایات پیامبر(ص) نیز گویای همین حقیقت اند؛ آن حضرت در حدیث صحیح ولایت- علیّ ولیٌ کلّ مومنٍ بعدی-(102) پس از خود، علی(علیه السلام) را سرپرست همه مؤمنان معرفی کرده اند این حدیث صراحت دارد که ولایت علی(علیه السلام) پس از پیامبر(ص) و متصل به ولایت پیامبر(ص) است؛ زیرا ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر همه مؤمنان در صورتی تحقق می یابد که متصل به ولایت پیامبر(ص) باشد در غیر این صورت، ولیّ همه مؤمنان- از جمله ولیّ خلفای سه گانه و کسانی که در دوران حکومت آنان فوت کرده اند- نخواهد بود؛ حال آنکه به دلالت سخن پیامبر(ص) باید ولیّ انان هم باشد.
اینکه خداوند علی(علیه السلام) را با حضور پیامبر(ص) به عنوان ولیّ مؤمنان معرفی می کند، از نظر عرف عقلا، ناظر به بعد از درگذشت پیامبر(ص) است؛ چنانکه استحقاق امامت برای ولیعهد و وصیّ، در زمان حیات امام پیشین ثابت می شود؛ هر چند در آن زمان، وجود موصیّ مانع از تصرف او باشد.(103)
اکنون جا دارد از فخر رازی که نزول آیه را درباره ابوبکر دانسته و آیه را دلیل امامت او قرار داده است بپرسیم: آیا ابوبکر در زمان نزول آیه، دارای حق تصرف در امور مؤمنان بوده است؟! پس به چه دلیل آیه را دلیل امامت ولی قرار داده اید؟

6- فخر رازی (م 606 ق) می نویسد:
اوصاف ذکر شده در آیه، یعنی اقامه نماز و دادن زکات در حال رکوع، نه برای تخصیص عموم (الذین آمنوا) به علی(علیه السلام) بلکه برای جدا کردن مؤمنان واقعی از غیر آنان است.(104)
پاسخ: این ادعا که اوصاف ذکر شده در آیه، برای جدا ساختن مؤمنان واقعی از غیر واقعی است، بدون دلیل و در تعارض با روایات متواتر امامان اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه است که اوصاف یاد شده را معرف وجود امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته اند.(105) ضمن اینکه سایر مؤمنان از چنین اوصافی برخوردار نبوده اند تا خداوند بخواهد بدین وسیله، آنان را از منافقان جدا سازد همچنین اوصاف یاد شده نمی توانند موجب جدا ساختن مؤمنان از منافقان گردند؛ زیرا ممکن است منافقین نیز دست به چنین اقدامی زده و مثلاً در حال رکوع صدقه دهند.

7- فخر رازی می نویسد:
آیه ولایت ارتباطی به امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ندارد؛ زیرا اگر ارتباط می داشت ایشان برای اثبات امامت خود به این آیه استناد می کرد؛ حال آنکه نکرده است.(106)
پاسخ: آثار برجا مانده از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در منابع فریقین، نشان می دهند حضرت برای اثبات امامت خود به آیه مورد نظر، استناد و استدلال کرده اند؛ ایشان در جمع شورایی که عمر برای تعیین خلیفه انتخاب کرده بود، برای اثبات حق خود، به آیه ولایت استناد کرد و فرمود:
أنشدکم بالله أمنکم أحدٌ أنزل الله تعالی فیه: (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌) غیری؟ قالو: اللهمّ لا.(107)
یعنی اعضا شورا نیز معترف بودند که علی(علیه السلام) واجد این حق و آنها فاقد آن هستند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در صفین نیز برای اثبات امامت خود به آیه ولایت استناد نمود و فرمود:
فأنشدکم، أتعلمون حیث نزلت (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌) قال الناس: یا رسول الله خاصه فی بعض المؤمنین ام عامه لجمیعیهم؟ فامر الله عزوجل نبیه ان یعلمهم ولاه امرهم و ان یفسّر لهم من الولایه ما فسّر لهم من صلاتهم و زکاتهم و صومهم و حجّهم. فصبنی للناس بغدیر خم….(108)
مضاف بر این، امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جمله راویانی هستند که نزول آیه ولایت را درباره خودشان نقل کرده اند. این اقدام حضرت نیز نوعی استناد به آیه محسوب می شود.

8- فخر رازی می نویسد:(109)
دادن انگشتر به فقیر در حال نماز، فعل کثیر است که با نماز منافات دارد و شایسته مقام علی(علیه السلام) نیست که دست به چنین اقدامی بزند.(110)
پاسخ: در پاسخ به این شبهه چند نکته را بیان می کنیم:
اولا: مفسران شیعه و جمع زیادی از مفسران اهل سنت، صدقه دادن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نماز را فعل قلیل دانسته و آن را مبطل نماز ندانسته اند:
شیخ طوسی می نویسد: «وفی الایه دلاله علی ان العمل القلیل لا یفسد الصلاه»(111)
کیا هراسی می نویسد: «الایه یدل علی ان العمل القلیل لایبطل الصلاه»(112)
بیضاوی می نویسد: «والایه یکون دلیل علی ان الفعل القلیل فی الصلاه لا یبطلها»(113)
قرطبی می نویسد: «وهذا یدل علی ان العمل القلیل لا یبطل الصلاه»(114)
بسیاری دیگر ازمفسران مانند: زمخشری، نسفی، خازن بغدادی و ماتریدی نیز تعابیری مانند آنچه ذکر شد، بیان داشته اند.(115)
ثانیاً: فقهای مذاهب چهار گانه اهل سنت، انجام کار کوچک در نماز را مبطل نماز ندانسته اند:
جزیری می نویسد: «اماالعمل القلیل… فلا یبطلها»(116)
بغدای می نویسد: «قال العلماء العمل القلیل فی الصلاه لا یفسد ها»(117)
ثالثاً: مسلم بن حجاج قشیری در کتاب صحیح مسلم در باب «جواز حمل صبیان فی الصلاه»
و نسائی در سنن، در باب «ما یجوز للامام من العمل فی الصلاه» با ذکر سند نقل کرده اند که رسول خدا(ص) در حالی که در نماز واجب، امامت نماز را عهده داشته اند «امامه» دختر بچه «ابی لعاص» را نیز نگهدای می کرده اند؛ بدین گونه که در زمان قرائت حمد و سوره او را روی گردن خود می گذاشتند و زمانی که می خواستند به رکوع و سجده بروند، او را بر زمین می نهادند و چون برای قرائت حمد و سوره می خاستند، دوباره او را برداشته و بر گردن خود می نهادند.
نسایی از ابو قتاده نقل می کند که گفته است:
رایت رسول الله(ص) یوم الناس و هو حامل امامه بنت ابی العاص علی عاتقه فاذا رکع وضعها و اذا رفع من سجوده اعادها.(118)
آیا فخر رازی این اقدام پیامبر(ص) را موجب بطلان نماز آن حضرت می داند؟! اگر چنین اقدامی موجب بطلان نماز نشود، صدقه دادن یک انگشترکه کار بسیار کوچکتری است- آن هم در نماز مستحبی- به طریق اولی موجب بطلان نماز نخواهد شد.
رابعاً: خدا و رسول(ص) این اقدام امیرالمؤمنین(علیه السلام) را ستایش کرده اند(119) و این نشانه ی صحت فعل آن حضرت است. اگر فعل امیرالمؤمنین(علیه السلام) نادرست بود، نباید مورد ستایش خدا و رسول(ص) قرار می گرفت.
خامسا: امیرالمؤمنین(علیه السلام) از اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه و فعل و قولش حجت، منشأ مشروعیت و معیار تشخیص اعمال درست از نادرست است. از این رو، صدقه دادن امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نماز به وضوح بیانگر جواز و حتی نیکو بودن چنین اقدامی در شریعت است.

9- فخر رازی می نویسد:
صدقه دادن در حال رکوع با حضور قلب منافات دارد و آنچه شایسته مقام علی(علیه السلام) است، آن است که قلب ایشان در حال نماز غرق در یاد خدا باشد و کسی که چنین حالی داشته باشد، فراغت پیدا نمی کند تا سخن غیر را بشنود و آن را بفهمد.(120)
پاسخ: چند نکته در جواب این شبهه:
اولاً: وقتی با اخبار متواتر ثابت شد که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در رکوع نماز صدقه داده است، جایی برای ایراد فوق باقی نمی ماند؛ زیرا علی(علیه السلام) از اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه است و فعل و قول ایشان منشأ مشروعیت و معیار تشخیص اعمال درست از نادرست است. از طرفی خدا و رسول(ص) در همین آیه، اقدام علی(علیه السلام) را صحیح دانسته و مورد ستایش قرارداده اند و شماری از مفسران اهل سنت نیز فعل امیرالمؤمنین(علیه السلام) را بیانگر جواز چنین اقدامی در شریعت دانسته اند.(121)
ثانیاً: خواندن نماز و صدقه، هر دو برای جلب رضایت خداوند است؛ پس صدقه دادن در حال نماز، نه تنها به معنای غفلت از یاد خدا نیست، بلکه به معنای توجه بیشتر به خداوند است؛ یعنی توجه امیرالمؤمنین(علیه السلام) به خدا به مرتبه ای از کمال رسیده که اشتغال به یک کار خدایی، او را از پرداختن به کاری دیگری که آن هم برای خداست، باز نمی دارد.(122) از نظر امیرالمؤمنین(علیه السلام) شنیدن صدای مسکین و اجابت او یک عبادت است؛ گرچه در حال نماز باشد؛ آن حضرت، مسکین را فرستاده خدا می داند.(123) چگونه ممکن است کسی غرق در یاد و عبادت خدا باشد، اما صدای فرستاده خدا را نشنود؟(124) پس این دو کار تا زمانی که به اصول و ارکان نماز خدشه ای وارد نشود، منافاتی با یکدیگر ندارند.
ثالثاً: چنانچه در ایراد قبل ماجرای نگهداری پیامبر(ص) از «امامه» دختر بچه ابی العاص گذشت
آیا کسی می تواند پیامبر(ص) را متهم کند که تمرکز حواس نداشته و غرق در یاد خدا نبوده است؟ وقتی آن اقدام، با تمرکز حواس پیامبر(ص) و غرق بودن ایشان در یاد خدا منافات ندارد، صدقه دادن یک انگشتر که کاری بسیار کوچکتر است، به طریق اولی مانع تمرکز حواس امیرالمؤمنین(علیه السلام) که به شهادت قرآن، نفس پیامبر(ص) است(125) نخواهد شد.

10- عبدالعزیز دهلوی (م 1239ق) ضمن برداشتی از دلالت «انما» برحصر، می نویسد:
اگر آیه ولایت بر حصر دلالت داشته باشد و امامت خلفای پیشین را نفی کند امامت امامان پس از علی(علیه السلام) مانند: سبطین و دیگر امامان معصوم را هم نفی خواهد کرد و به همان نسبت که اهل سنت از حدیث صدقه دادن علی(علیه السلام) در رکوع نماز صدمه می بیند، تشیع هم صدمه خواهد دید.(126)
آلوسی نیز با پیروی از دهلوی، مرتکب این اشتباه شده است.(127)
پاسخ: دهلوی و آلوسی تصور کرده اند معنای حصر در کلمه «انما» این است که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)- که در آیه ولایت اثابت شده- باید تا پایان جهان ادامه داشته باشد، در حالی که این برداشت نادرست است؛ زیرا معنای حصر در هر مسأله ای، به تناسب آن مسأله است. در آیه مورد نظر، ولایت برای سه کس ثابت شده است: خدا، رسول خدا و مؤمنی که در حال رکوع زکات داده است؛ یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام) معنای حصر این است که تا این سه وجود دارند، ولایت بر مردم مسلمان در انحصار آنهاست. خداوند همواره وجود داشته و خواهد داشت؛ پس ولایت خداوند برامت اسلامی نیز همواره ادامه خواهد داشت. رسول خدا(ص) تا زمانی که زنده بود ولی مؤمنان بود و با درگذشت پیامبر(ص)، دوران ولایت ایشان پایان یافت به دلالت حصر مستفاد از آیه، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از زمان درگذشت پیامبر(ص) آغاز و تا پایان عمر مبارک آن حضرت ادامه داشته است. در این مدت، ولایت بر مردم مسلمان، شرعاً در انحصار و اختیار ایشان بوده و هیچ ولی مشروع دیگری وجود نداشته است. لذا به دلالت آیه، مشروعیت امامت خلفای سه گانه که خلافتشان در زمان حیات امیرالمؤمنین(علیه السلام) دوران ولایت ایشان پایان یافته و دوران امامت فرزندشان امام مجتبی(علیه السلام) آغاز می شود.
بدین سان، آیه ولایت از یک سو مشروعیت خلافت خلفای سه گانه را نفی می کند و از سوی دیگر هیچ زیانی به امامت امامان پس از امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد نمی سازد؛ چون درباره ولایت آنان ساکت است؛ ضمن اینکه عالمان امامیه نمی خواهند از این آیه برای اثبات امامت دیگر امامان استفاده کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1- جاحظ، عمرو بن بحر، العثمانیه.118 و 119.
2- عجلی شافعی، سلیمان، الجمل علی الجلالین، 503/ 1.
3- قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، 221/ 6؛ خازن، تفسیر خازن، 506/ 1.
4- بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، 272/ 2.
5- ابن اثیر، مبارک بن محمد، جامع الأصول من احادیث الرسول، 644/ 8؛ رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 384/ 4.
6- عجلی شافعی، سلیمان، الجمل علی الجلالین، 503/ 1.
7- حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، 161/ 1-169؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 104/ 3-106.
8- توبه/ 71.
9- ابن اثیر، مبارک بن محمد، أسد الغابه فی معرفته الصحابه، 268/ 3؛ عسقلانی، ابن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، 320/ 2.
10- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم والملوک، 418/ 2-419؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، الکامل فی التاریخ، 71/ 2.
11- نسائی، احمدبن شعیب، تفسیر نسائی، 427/ 1-428؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 3/ 3 و الإتقان فی علوم القرآن، 27/ 1.
12- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 3/ 3؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 252/ 2؛ آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، 221/ 3.
13- عیاشی، محمدبن مسعود، کتاب التفسیر، 357/ 1؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن، 480/ 4-482.
14- ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، 3/ 4؛ مقریزی، أحمد بن علی، امتاع الأسماء، 122/ 1؛ عصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط/ 26؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم والملوک، 480/ 2.
15- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم والملوک، 551/ 2-552؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، 74/ 4؛ مقریزی، احمدبن علی، امتاع الأسماء، 188/ 1-90؛ آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام / 330-332.
16- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم والملوک، 582/ 2-585 و 605/ 2؛ مقریزی، احمدبن علی، امتاع الأسماء، 231/ 1-220؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، 117/ 4-120؛ آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام / 368-373.
17- فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیرالصافی، 46/ 2؛ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیرالقرآن، 318/ 2؛ استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الأیات الظاهره، 158/ 1؛ حویزی، عبدالله بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، 646/ 1-648.
18- جبائی، ابوعلی، تفسیر،/ 193؛ قاضی عبدالجبار، المغنی فی الإمامه، 135/ 1 و137؛ ابوحیان، بحرالمحیط، 300/ 4.
19- جبائی، ابوعلی، تفسیر/ 193؛ طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، 629/ 4؛ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیرالقرآن، 272/ 2.
20- بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، 486/ 1؛ کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، 123/ 1-129؛ زمخشری، محمود، کشاف، 624/ 1.
21- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، 357/ 42؛ قاضی عضد ایجی، شرح المواقف، 360/ 8؛ هیثمی، مجمع الزوائد، 10/ 7.
22- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، 170/ 1؛ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، 328/ 1؛ جصاص، احمدبن علی، احکام القرآن، 446/ 2.
23- ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، 1162/ 4.
24- سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 105/ 3؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 74/ 2؛ جصاص، احمدبن علی، احکام القرآن، 446/ 3؛ ثعلبی، احمد، الکشف والبیان عن تفسیر القرآن، 80/ 4، طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 362/ 3.
25- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 561/ 3.
26- عجلی شافعی، سلیمان، الجمل علی الجلالین، 503/ 1.
27- طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 183/ 6؛ جصاص، احمدبن علی، احکام القرآن، 101/ 4.
28- ابن وهب، تفسیر ابن وهب، 201/ 1.
29- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 382/ 4-383.
30- ابوحیان، بحرالمحیط، 300/ 4.
31- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 559/ 3؛ حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، 161/ 1-169؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 360/ 3-364؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 104/ 3-105.
32- مائده/ 54.
33- کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، 123/ 1؛ ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، 147/ 3.
34- قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، صحیح مسلم، 1871/ 4؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، 638/ 5؛ ابن اثیر، مبارک بن محمد، جامع الأصول من احادیث الرسول، 654/ 8-655.
35- ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، 636/ 5 و637.
36- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 260/ 3-261؛ مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، 186/ 2-194.
37- ابن حجر مکی، احمد، الصواعق المحرقه/ 26؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، 259/ 5 و262؛ غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، 201/ 1؛ قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، 269/ 1؛ قاضی عضد ایجی، شرح المواقف، 352/ 8؛ ماوردی، علی بن محمد، احکام السلطانیه/ 7؛ ابن عربی مالکی، عارضه الأحوذی، 229/ 13.
38- ثعلبی، احمد، الکشف و البیان، 80/ 4-81؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 74/ 2؛ البانی، محمد ناصرالدین، سلسله الأحادیث الضعیفه والموضوعه، 582/ 10-584.
39- بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، 272/ 2؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، زاد المسیر فی علم التفسیر، 292/ 2؛ شوکانی، محمدبن علی، فتح القدیر، 53/ 2.
40- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم والملوک، 480/ 2؛ عصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط/ 26؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، 12/ 3-13 و3/ 4؛ مقریزی، احمد بن علی، امتاع الأسماء، 122/ 1؛ آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام/ 267.
41- حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، 26/ 2، 30، 35، 41، 43 و50؛ ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 492/ 3-494؛ حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، مستدرک الصحیحین، 146/ 3، 147، 150؛ ذهبی، شمس الدین، تلخیص المستدرک، 147/ 3؛ بیهقی، احمدبن حسین، السنن الکبری، 63/ 7؛ طحاوی، ابوجعفر، مشکل الأثار، 332/ 1 و334؛ احمدبن حنبل، مسند، 391/ 1 و46/ 6؛ قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، ابواب4 و9.
42- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 594/ 3-554؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 106/ 3-105؛ شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات/ 256.
43- شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات/ 256.
44- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 72/ 2-73.
45- طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، 628/ 4؛ ابوحیان، بحر المحیط، 301/ 4.
46- ابن ابی حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، 227/ 3؛ ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب/ 311؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 104/ 3-105.
47- توبه/ 71.
48- طبری، محمدبن جریر، تاریخ الأمم والملوک، 383/ 1؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، 30/ 2؛ ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، 3/ 4؛ مقریزی، احمدبن علی، امتاع الأسماء، 122/ 1.
49- نسائی، احمدبن شعیب، تفسیر نسائی، 427/ 1-428؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 3/ 3؛ سیوطی، جلال الدین، الأتقان فی علم القرآن، 27/ 1.
50- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 3/ 3؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 252/ 2؛ آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، 221/ 3.
51- جاحظ، عمروبن بحر، العثمانیه/ 118؛ ابوبکر اصم، تفسیر/ 112؛ قاضی عبدالجبار، المغنی فی الإمامه، 131/ 20-139.
52- سید مرتضی، علی بن حسین، الذخیره فی علم الکلام/ 438-442 و الشافی فی الإمامه، 218/ 2-248.
53- طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، 10/ 2-45 و التبیان فی تفسیر القرآن، 555/ 3-564.
54- زمخشری، جارالله، کشاف، 623/ 1-624.
55- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 379/ 4-386.
56- ابن تیمیه، منهاج السنه، 30/ 2-31 و 10/ 7.
57- ر.ک: فصل بررسی سند حدیث.
58- پیش از این، در مبحث بررسی سند حدیث، سه سند از سندهای موجود در تفسیر ابن کثیر بررسی، و وثاقت رجال آن به اثبات رسید.
59- ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 74/ 2.
60- ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، 1162/ 4.
61- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، 74/ 2.
62- دهلوی، سراج الهند، تحفه اثنا عشریه/ 395.
63- جاحظ، عمرو بن بحر، العثمانیه / 118-119؛ قاضی عبدالجبار، المغنی فی الإمامه، 134/ 1-135؛ رازی، فخرالدین، محمدبن عمر، تفسیر کبیر، ج4، ص384-385.
64- سیدمرتضی، الشافی فی الإمامه، 224/ 2؛ زمخشری، محمود، کشاف، 624/ 1.
65- نحل/ 120.
66- آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، 168/ 6.
67- سیدمرتضی، الشافی فی الإمامه، 224/ 2.
68- حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، 120/ 1-127؛ شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات/ 252.
69- آل عمران/ 173.
70- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 653/ 3.
71- سیدمرتضی، علی بن حسین، الشافی فی الإمامه، 226/ 2.
72- زمخشری، محمود، کشاف، 624/ 1؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 106/ 3؛ بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، 486/ 1.
73- آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، 168/ 6.
74- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 384/ 4-385.
75- رشید رضا، تفسیر المنار، 442/ 6.
76- جاحظ، عمرو بن بحر، العثمانیه/ 118-119؛ رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 386/ 4.
77- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین/ 393، ذیل واژه «زکو».
78- ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، 36/ 3، ذیل واژه «زکا»؛ ابن فارس، احمد، معجم المقاییس اللغه، 17/ 3.
79- جصاص، احمدبن علی، أحکام القرآن، 103/ 4.
80- بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل والتأویل، 133/ 2.
81- قرطبی، محمدبن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، 222/ 6.
82- ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، 396/ 2.
83- ماتردیدی، ابومنصور، تأویلات اهل السنه، 50/ 2؛ زمخشری، محمود، کشاف، 649/ 1؛ فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، کنز العرفان فی فقه القرآن، 158/ 1؛ طبری کیاهراسی، علی بن محمد، احکام القرآن، از تنزیل، 57/ 2؛ ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، 209/ 2.
84- طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، 8/ 6.
85- جصاص، أحمدبن علی، أحکام القرآن، 103/ 4؛ بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و اسرار التأویل، 133/ 2؛ مظهری، محمد ثناء الله، التفسیر المظهری، 133/ 3؛ قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، 221/ 6.
86- طبری، کیاهراسی، علی بن محمد، أحکام القرآن، 84/ 3.
87- فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، کنز العرفان فی فقه القرآن، 158/ 1.
88- جاحظ، عمرو بن بحر، العثمانیه/ 118-119؛ رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 387/ 4.
89- اسراء/ 26.
90- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 468/ 6؛ حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، 438/ 4؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، 38/ 5.
91- محمدبن بحر اصفهانی، تفسیر/ 112.
92- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، 364/ 1.
93- ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، 133/ 8-134.
94- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، 360/ 4.
95- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، 218/ 4.
96- قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، 121/ 3-120.
97- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 561/ 3-563؛ مفید، محمد بن محمد، تفسیر القرآن المجید، 182/ 1؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 327/ 3، ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، 27/ 7.
98- زمخشری، محمود، کشاف، 624/ 1؛ سمرقندی، تفسیر سمرقندی، 423/ 1-424؛ ثعالبی، عبدالرحمن، الجواهر الحسان، 434/ 1، ابی السعود، تفسیر، 52/ 3؛ بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، 486/ 1؛ سمرقندی، نصربن محمدبن احمد، بحرالعلوم، 401/ 1.
99- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 562/ 3؛ زمخشری، محمود، کشاف، 624/ 1؛ نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر نسفی، 289/ 1.
100- قاضی عبدالجبار، المغنی فی الإمامه، 136/ 1-137، رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 384/ 4.
101- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 385/ 4.
102- ترمذی، محمدبن عیسی، سنن ترمذی، 632/ 5.
103- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 564/ 3.
104- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 379/ 4.
105- کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، 189/ 1 و 288؛ طبرانی، معجم اوسط، 129/ 7؛ ثعلبی، احمد، الکشف والبیان، 80/ 4.
106- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 385/ 4.
107- ابن مردویه، مناقب علی بن ابی طالب«علیه السلام»/ 133؛ سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس/ 148؛ طبری، ابن رستم، المسترشد فی امامه امیرالمؤمنین/ 353؛ صدوق، محمدبن علی، کمال الدین/ 268؛ طبرسی، احمدبن علی، الإحتجاج، 118/ 1؛ جوینی، محمد بن مؤید، فرائد السمطین، 312/ 1؛ ح250؛ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، 256/ 7.
108- سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، 644/ 2.
109- حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، معرفه علوم الحدیث/ 102؛ سیوطی، الدرالمنثور، 105/ 3.
110- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 387/ 4.
111- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 564/ 3، راوندی، قطب الدین هبه الله، فقه القرآن فی شرح آیات الأحکام، 116/ 1، فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، کنزالعرفان فی فقه القرآن، 158/ 1.
112- طبری کیاهراسی، علی بن محمد، أحکام القرآن، 84/ 3.
113- بیضاوی، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و اسرار التأویل، 133/ 2.
114- قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لأحکام القرآن، 133/ 2.
115- زمخشری، محمود، کشاف، 624/ 1؛ نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر النسفی، 289/ 1؛ خازن بغدادی، تفسیر خازن، 506/ 1؛ ماتریدی، ابومنصور، تأویلات اهل السنه، 50/ 2.
116- جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الأربعه، 305/ 1-306.
117- علاءالدین بغدادی، لباب التأویل، 57/ 2.
118- قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، صحیح مسلم، 73/ 2؛ نسائی، احمدبن شعیب، سنن نسائی، 95/ 2 و56.
119- مائده/ 55؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، 564/ 3.
120- رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، 386/ 4.
121- جصاص، احمد بن علی، أحکام القرآن، 446/ 2؛ نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر نسفی، 289/ 1.
122- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 930/ 4.
123- نهج البلاغه، حکمت304.
124- جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایت/ 185.
125- آل عمران/ 61.
126- دهلوی، سراج الهند، تحفه اثنا عشریه/ 395.
127- آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، 335/ 3.
فهرست منابع:
ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1417ق.
ابن اثیر، مبارک بن محمد، جامع الاصول من احادیث الرسول، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
ابن بطریق، خصائص الوحی المبین فی مناقب امیرالمؤمنین، دارالقرآن الکریم.
ابن جبر، مجاهد، تفسیر مجاهد، بیروت، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1426ق.
ابن جوزی، عبدالرحمن، زادالمسیر فی علم التفسیر، بیروت، دارالکتاب العربی، 1422ق.
ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بیتا.
ابن حجر، احمدبن علی، الصواعق المحرقه، قاهره، بیتا.
ابن حجر، احمدبن علی، تقریب التهذیب، دارالفکر، بیجا، 1415ق.
ابن حجر، احمدبن علی، تقریب التهذیب، بیروت، دار صادر، بیتا.
ابن شهر آشوب، محمدبن علی، المناقب، قم، علامه، 1379ش.
ابن شهر آشوب، محمدبن علی، متشابه القرآن و مختلفه، قم، بیدار، 1410ق.
ابن عاشور، محمدبن طاهر، التحریر و التنویر، بیجا، بیتا.
ابن عربی مالکی، عارضه الاحوذی، بیروت، دارالکتاب للعربی، بیتا.
ابن عربی، محی الدین محمد، تفسیر ابن عربی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
ابن عطیه اندلسی، عبدالحق، المحرر الوجیزفی تفسیرالکتاب العزیز، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق.
ابن عماد حنبلی، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
ابن فارس، احمد، معجم المقاییس اللغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1404ق.
ابن قبیبه، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، بیروت، دارالاضواء، 1410ق.
ابن کثیردمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419ق.
ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایه النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، الکامل فی التاریخ، بیروت، دراالکتاب العربی، 1422ق.
ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالجمیل، 1407ق.
ابوجعفر اسکافی، المعیار و الموازنه، بیروت.
ابوالعباس، احمدبن ابراهیم، المصابیح، مؤسسه الامام زید بن علی، بیجا، بیتا.
ابوحمزه ثمالی، ثابت بن دینار، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالمفید، 1420ق.
احمدبن حنبل، مسند، بیروت، دراالفکر، چاپ6 جلدی، بیتا.
اسفراینی، شاهفور بن طاهر، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم، تهران، علمی فرهنگی 1375ش.
آل سعدی، عبدالرحمن، تفسیر الکریم الرحمن، بیروت، مکتبه النهضه العربیه، 1415ق.
آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1420ق.
المقریزی، احمدبن علی، امتاع الاسماء، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420ق.
البانی، محمدناصرالدین، سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه، ریاض، مکتبه المعارف، 1422ق.
اندلسی، ابوحیان، محمدبن یوسف، البحر المحیط فی التفسیر، بیروت، دارالفکر، 1420ق.
آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، قم، دارالفکر، 1386ش.
بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بیناد بعثت، 1416ق.
بغدادی، علی بن محمد، لباب التاویل فی معانی التنزیل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراثی العربی، بیروت، 1420ق.
بلخی، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار احیاء التراث، 1423ق.
بنداری، عبدالغفار سلیان، موسوعه الکتب التسعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413ق.
بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق.
ـــــــــــــــــــ تفسیر بیضاوی، بیروت، دار الایمان، 1421ق.
بیهقی، احمدبن حسین، السنن الکبری، بیروت، دارالمعرفه، 1413ق.
ترمذی، محمدبن عیسی، سنن ترمذی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، نشر الشریف الرضی، بیجا، بیتا.
ثعالبی، عبدالرحمن، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1418ق.
ثعلبی، احمد، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
جاحظ، عمروبن بحر، العثمانیه، بیروت، دارالجمیل، بیتا.
جرجانی، میرشریف، شرح المواقف، نشر الشریف الرضی، بیجا، بیتا.
جصاص، احمدبن علی، احکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
جعفری، یعقوب، کوثر، بیجا، بیتا.
حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالکتاب العربی، و دارالکتب العلمیه، بیتا.
ــــــــــــــــ معرفه علوم الحدیث، بیروت، دارمکتبه الهلال، 1409ق.
حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق.
حسینی استرآبادی، سیدشرف الدین علی، تاویل الآیات الظاهره، علی، دفتر انتشارات اسلامی قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1409ق.
حسینی شیرازی، سید محمد، تقریب القرآن الی الاذهان، بیروت، دارالعلوم، 1424ق.
حسینی همدانی، سیدمحمد حسین، انوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق.
حقی برسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا.
حلی، حسن بن یوسف، نهج الحقو کشف الصدق، قم، مؤسسه دارالهجره، 1407ق.
حویزی، عبداله بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
خانی رضا، حشمت الله ریاضی، ترجمه بیان السعاده فی مقامات العباده، تهران، مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، 1372ش.
خطیب، عبدالکریم، التفسیر القرآنی للقرآن، بیجا، بیتا.
درویش محی الدین، اعراب القرآن و بیانه، سوریه، دارالارشاد، 1415ق.
ذهبی، احمدبن عثمان، تذکره الحفاظ، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، بیتا.
ــــــــــــــــ سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، 1402ق.
ذهبی، شمس الدین، تلخیص المستدرک (ذیل مستدرک حاکم)، دارالکتاب العربی، بیجا، بیتا.
رازی، ابوالفتوح، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی رضوی، 1408ق.
رازی، محمدبن ابوبکر، مختار الصحاح، بیروت، دارالکتب العربیه، بیتا.
رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
راغب، ابی القاسم حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالعلم، الدار الشامیه، 1412ق.
راوندی، قطب الدین، فقه القرآن فی شرح آیات الاحکام، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1045ق.
الزاوی، طاهر احمد، ترتیب القاموس، دارالفکر، بیجا، بیتا.
زحیلی، وهبه بن مصطفی، التفسیر المنیر، بیروت- دمشق، دارالفکر المعاصر، 1418ق.
زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، منشورات الشریف الرضی، بیتا.
سمرقندی، نصربن محمدبن احمد، بحرالعلوم، بیجا، بیتا.
سورآبادی، ابوبکر عتیق بن محمد، تفسیر سورآبادی، تهران، فرهنگ نشرنو، 1380ش.
سید بن قطب، فی ظلال القرآن، بیروت- قاهره، دارالشروق، 1412ق.
سیدمرتضی، علی بن حسین، الذخیره فی علم الکلام، قم، جامعه مدرسین، 1411ق.
ـــــــــــــــــ الشافی فی الامامه، تهران، مؤسسه الصادقg، 1490ق.
سیوطی، جلال الدین، الاتقان فی علم القرآن، بیروت، المکتبه الثقافه، 1973ق.
ـــــــــــــــــــــــ الدرالمنثور فی تفسیر الماثور، قم، کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی، 1404ق.
سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، قاهره، المکتبه القمیه، بیتا.
شبّر، سیدعبدالله، الجوهر الثمین فی تفسیرالقرآن المبین، کویت، مکتبه الالفین، 1407ق.
ـــــــــــــــــــــ تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالبلاغه للطباعه و النشر، 1412ق.
شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات، موسوعه الشرف الدین، بیروت، دارالمورخ العربی، 1427ق.
سوکانی، محمدبن علی، فتح القدیر، دمشق، دارابن کثیر، بیروت، دارالکلم الطیب، 1414ق.
شیبانی، محمدبن حسن، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، 1369ش.
طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق.
طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج، بیروت، مؤسسه الاعلمی، 1421ق.
طبرسی، فضل بن حسن،(ق6هـ) تفسیر جوامع الجامع، قم و تهران، انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377ش.
ــــــــــــــــــ تفسیر جوامع الجامع، ترجمه گروه ترجمه بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377ش.
ـــــــــــــــــ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372ش.
طبری، ابن جریر رستم، دلائل الامامه، قم، بعثت، بیتا.
ــــــــــــــــــ المسترشد فی امامه امیرالمؤمنین، مؤسسه الواصف، بیتا.
طبری، کیاهراسی، علی بن محمد، احکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405ق.
طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، دار مکتبه الهلال، بیجا، 1424ق.
ـــــــــــــــــ جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.
طحاوی، ابوجعفر، مشکل الاثار، بیروت، دار صادر، 1333ق.
طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلامی، 1378ش.
عجلی شافعی، سلیمان، الجمل علی الجلالین، استانبول، دار قهرمان، بیتا.
عصفری، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
عکبری، عبدالله، التبیان فی اعراب القرآن، عمان- ریاض، بیت الافکار الدولیه، بیتا.
عیاشی، محمدبن مسعود، کتاب التفسیر، تهران، چاپخانه علمیه، 1380ق.
غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، با حاشیه عراقی، چاپ ترکیه، بیتا.
فاضل مقداد، جمال الدین مقداد بن عبدالله، کنزالعرفان فی فقه القرآن، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، بیروت، دار احیاء التراث العرب، بیتا.
فیروزآبادی، محمدبن یعقوب، تنویر المقیاس فی تفسیر ابن عباس، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1423ق.
فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات صدر، 1415ق.
ــــــــــــــــ الاصفی فی تفسیر القرآن، قم، مرکز انتشارات دفترتبلیغات اسلامی، 1418ق.
فیومی، احمدبن محمد، المصباح المنیر، چاپ مصر، 1347ش.
قاسمی، محمد، جمال الدین، محاسن التاویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
قرطبی، محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1364ش.
قشیرنیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، 1398ق.
قشیری، عبدالکریم، لطایف الاشارات، مصر، الهیئه المصریه العامه للکتاب، بیتا.
قمی مشهدی، محمد، تفسیر کنزالدقائق، تهران، چاپ وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، 1367ش.
قوشچی، علی بن محمد سمرقندی، شرح تجرید العقائد، قم، بیدار، بیتا.
کاشانی، محمند، تفسیر العین، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1410ق.
کاشانی، ملافتح الله، زبده التفاسیر، قم، بنیاد معارف اسلامی، 1423ق.
کاشفی سبزواری، حسین بن علی، مواهب علیه، معارف اسلامی، 1369ش.
کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، تهران، سازمان چاپ ارشاد اسلامی، 1410ق.
ماوردی، علی بن محمد، احکام السلطانیه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
محلی، جلال الدین و جلال الدین سیوطی، تفسیر الجلالین، بیروت، مؤسسه النور للمطبوعات، 1416ق.
مزّی، یوسف، تهذیب الکمال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1413ق و دارالفکر، 1414ق.
مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، قاهره، دارالمعلم للطباعه، 1396ق.
مظهری، محمدثناءالله، التفسیر المظهری، پاکستان، مکتبه رشدیه، 1412ق.
مفید، محمدبن محمد، تفسیرالقرآن المجید، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1414ق.
مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1424ق.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.
نجفی مرعشی، شهاب الدین، موسوعه الامامه فی نصوص اهل السنه، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 227ق.
نحاس، احمدبن محمد، اعراب القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421ق.
نخجوانی، نعمت الله الفواتح الالهیه و المفاتح الغیبیه، مصر، دار رکابی للنشر، 1999م.
نسائی، احمد بن شعیب، تفسیر النسائی، بیروت، دارالفکر، 1420ق.
ــــــــــــــــــ خصائص امیرالمؤمنین(علیه السلام)، بیروت، دار مکتبه الشربیه، 1987م.
نسفی، عبدالله بن احمد، تفسیر النسفی، دار احیاء مکتبه العربیه، بیتا.
نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1408ق.
نیشابوری، نظام الدین، حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1416ق.
واحدی، علی بن احمد، اسباب النزول، قاهره، مکتبه القرآن، بیتا.
منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید