نویسنده:سید رضا طاهری
اشاره
چنان که می دانیم، هر کدام از امامان ما لقبی زیبا دارند. این لقب ها جنبه تشریفاتی ندارند و تنها به سبب نکوداشت و بزرگ داشت آنها نیست، بلکه افزون بر آن، از فضیلت هایی وجودی امام و از مرتبه والای معنوی امام خبر می دهد. به دیگر سخن، لقبی که از آنِ امام معصوم علیه السلام شده، جامع فضیلت ها و نیکویی هاست. آن گاه که به امام علی بن محمد، لقب «صادق» می دهند، به شخصیت بزرگی اشاره می کنند که سر تا پا صداقت و یک رنگی است و این راست گویی نیز نمایانگر ده ها صفت دیگر همانند شجاعت، خداترسی، تکریم انسان ها و مجموعه ای از ویژگی های زیبا و شایسته است. همچنین لقب «باقرالعلوم» را که به امام محمد بن علی می دهند، خود، ده ها صفت ارزشمند را در دل خود نهفته دارد. لقب زیبای «رضا» که از آنِ علی بن موسی علیه السلام است، بسان دریچه ورودی به ده ها صفت ِ والای آن حضرت است و ما را از عالی ترین مقام خدایی آن حضرت، یعنی مقام «رضا» ـ که خود، هم برآمده از ده ها فضیلت نفسانی و هم زمینه ساز ده ها فضیلت دیگر است ـ باخبر می کند.
شیخ صدوق می نویسد:
ابی نصر بزنطی گوید: به ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام عرض کردم قومی از مخالفان شما گمان می کنند دلیل اینکه مأمون، پدر بزرگوار تو را «رضا» نامید، آن است که به ولی عهدی او راضی شد. آن بزرگوار فرمود: به خدا قسم، دروغ گفتند و فاجر شدند، بلکه حق تعالی او را «رضا» نامید؛ چرا که راضی بود به خداوند بزرگ و به آنچه او تقدیر فرماید. ( عیون اخبار الرضا7، ترجمه: آقا نجفی اصفهانی، ص13؛ سید هاشم بحرانی، حلیه الابرار، ج2، صص 297 و 298.)
نوشتار حاضر، واکاوی مقام «رضا» و بررسی چیستی، عوامل زمینه ساز و ثمره های مقام «رضا» است. این بحث به بهانه لقب زیبای «رضا» که از آنِ علی بن موسی علیه السلام است، تقدیم می شود.
کلیات
1. چیستی مقام رضا
به چه کسی می گویند که او به مقام «رضا» رسیده است؟ و تبیین درست از مقام «رضا» چیست؟ برخی عرفا و عالمان اخلاق با استفاده از آیات و روایات، مقام «رضا» را این گونه تعریف کرده اند: «رضا آن است که شخص به آنچه در زندگی قسمت او می شود و از سوی خداوند برای او مقدر می گردد، خشنود باشد و بر آن اعتراضی نداشته باشد. اگر خداوند برای او تهی دستی را تقدیر فرمود، بپذیرد و اگر ثروتمندی را نیز مقدر کرد، بپذیرد؛ و به او هر مقامی که داده است، بپذیرد و در این باره هیچ گونه کراهت قلبی نداشته باشد، بلکه درباره همه آنها خشنود باشد».1
حافظ مقام رضا را این گونه تعریف می کند:
در دایره قسمت، ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی2
2. انواع «رضا»
معمولاً وقتی ما نام «رضا» را می شنویم و به ما گفته می شود اهل «رضا» باشید، به نظرمان می رسد، به گونه ای باشیم و رفتاری در پیش بگیریم که خدا از ما راضی باشد؛ در حالی که «رضا» ـ بر اساس گفته عرفا ـ مصداق مهم تری نیز دارد و آن این است که بنده از خدا راضی باشد. خواجه نصیرالدین طوسی در تبیین این دو گونه از مقام «رضا» می نویسد:
اهل ظاهر را مطلوب، آن باشد که خدای تعالی از ایشان راضی باشد تا از خشم و عقاب او ایمن شوند؛ اما اهل حقیقت را مطلوب، این است که آنها از خداوند راضی باشند و آنچنان باشد که ایشان را هیچ حالی از احوال مختلف مانند مرگ و زندگانی و بقا و فنا و رنج و راحت و بی نیازی و فقر، مخالف طبع او نباشد، و یکی را بر دیگری ترجیح ندهد؛ چرا که او به این آگاهی رسیده است که همه اینها از سوی خداوند است. به همین دلیل، از خدا راضی باشند.
از یکی از بزرگان این مرتبه نقل شده است که هفتاد سال از خدا عمر گرفت و در همه این مدت، به چیزی که اتفاق افتاد، نگفت: کاش اتفاق نمی افتاد و نیز به چیزی که اتفاق نیفتاد، نگفت: کاش اتفاق می افتاد.3
3. رضا، مقامی فراتر از بهشت
بسیاری از خوبان، همه تلاششان این است که به بهشت ابدی خدا راه یابند. به باور آنها بهشت، بالاترین و دل نشین ترین موهبتی است که خداوند به بنده خوب و پرهیزکارش می دهد. آنها همه مقام انسان را در دست یابی به بهشت خلاصه می کنند، در حالی که از نگاه قرآن، بالاتر از نعمت بهشت، موهبت «رضوان» یا همان رضای خداوند از بنده خویش است. خداوند در آیه 72 سوره مبارکه توبه، پس از برشماری نعمت های بهشتیان در پایان آیه می فرماید: «وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ؛ رضای الهی از نعمت بهشت بالاتر است.» متن آیه شریفه این است:
وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. (توبه: 72)
خداوند به مردان و زنان باایمان، بهشت هایی وعده داده است که از زیر آن، نهرها جاری است. در آن جاودانه خواهند بود، و [نیز] سراهایی پاکیزه در بهشت های جاودان [به آنان وعده داده است] و رضای خدا بزرگ تر است. این است همان رستگاری بزرگ.
چنان که ملاحظه شد، خداوند، «رضا»ی خود از بندگانش را بالاتر از اصل بهشت معرفی می کند.
باز در قرآن کریم آمده است: «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ؛ به سلامت [و شادکامی] در بهشت درآیید [که] این، روز جاودانگی است برای آنها. (بهشتیان) هر چه بخواهند، آماده خواهد بود و پیش ما [چیز] فزون تر [از آن هم] هست». (ق: 34 و 35)
شماری از مفسران، عبارت «وَلَدَینا مَزید؛ و پیش ما [چیز] فزون تر [از آن هم] هست» را چنین تفسیر می کنند: «منظور این است که خداوند به آنها در روز قیامت خواهد گفت: «من از شما راضی هستم»، و این رضایت و خشنودی خدا، ارزش و لذتش، از ارزش و لذت بهشت، افزون تر و بالاتر است».4
جابر بن عبدالله می گوید:
آن گاه که بهشتیان داخل بهشت شدند، خداوند به آنها می فرماید: «به شما چیزی موهبت خواهم کرد که ارزش آن از بهشت نیز بالاتر باشد. آنها می پرسند: پروردگارا، چه موهبتی، برتر از بهشت وجود دارد؟ خداوند در پاسخ می فرماید: رضوان و خشنودی من».5
همان گونه که مقام کسانی که خدا را به انگیزه رفتن به بهشت یا رهایی از دوزخ می پرستند، پایین تر از مقام آنهایی است که خداوند را محبّانه و شاکرانه و تنها برای عشق به او می پرستند، درجات بهشتیان نیز متفاوت خواهد بود. در میان آنان، درجات بهشتیانِ عادی و متوسط، پایین تر از جایگاه آنانی است که به مقام «رضوان» و کسب خشنودی الهی راه یافتند؛ زیرا هر کسی به مقام «رضوان» نخواهد رسید و در واقع، هر کس به مقام رضوان رسید، واجد درجات بهشت متعارف هم خواهد بود، ولی این گونه نیست که هر کس به بهشت راه یافت، به مقام «رضوان» نیز دست یابد.6
علامه طباطبایی می گوید:
مقام رضوان الهی، به گونه ای است که معرفت انسان نمی تواند آن را و حدود آن را به درستی درک کند؛ چون رضوان خدا نامحدود است و محدود نیست تا اندیشه انسان بدان راه یابد و اساساً حقیقت عبودیت که قرآن کریم، بشر را بدان دعوت می کند، عبودیتی است که به خاطر محبت به خدا انجام شود، نه به خاطر طمع به بهشت و یا ترس از دوزخ؛ و بزرگ ترین سعادت و رستگاری برای یک نفر عاشق و دوستدار، این است که رضایت معشوق خود را جلب کند، نه آنکه درصدد برآوردن خواهش های نفسانی خود باشد.7
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت، که سر ز خاک برآرم
به گفت وگوی تو خیزم، به جست وجوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالَم
نظر به سوی تو دارم، غلام روی تو باشم
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم8
بهشت را چه کنی، مگذر از مقام رضا
که زهر چشم گواراست همچو قند آنجا
صائب
4. «رضا»، بهشت نقد
بهشت نسیه خود «نقد» می کند صائب
اگر به حکم قضا، آدمی رضا گردد
صائب
بسیاری از ویژگی های اخلاقی، افزون بر کارکردهای معنوی و اخروی، کارکرد دنیایی نیز دارند و همین دنیا را برای آدمی به «بهشت نقد» تبدیل می کنند. یکی از این ویژگی ها، صفت «رضا» است. کسی که به آنچه خدا به او موهبت و برایش مقدر کرده است، راضی باشد و اهل اعتراض نباشد و در نتیجه، از حرص و زیاده خواهی به دور باشد، در قلب خویش احساس آرامش ژرف می کند و در پی آن، احساس لذتی معنوی، وجودش را فرا می گیرد. این، همان بهشت نقدی است که شخص در همین دنیا از آن برخوردار می گردد، چنان که مولوی گفته است:
بیاموز از پیمبر کیمیایی
که هر چت9 حق دهد، می ده رضایی
همان لحظه درِ جنّت گشاید
چو تو راضی شوی در ابتلایی10
ابونصر سرّاج می نویسد: «رضا، در بزرگ خداوند و بهشت دنیاست».11
خواجه نصیرالدین طوسی نیز می نویسد: «کسی که دارای مقام «رضا» است، همیشه در آسایش است؛ چرا که او را بایست و نبایست نباشد، بلکه در همه حال، راضی باشد».12
همچنین در حدیثی نبوی صلی الله علیه و آله آمده است:
آن گاه که بهشتیان در منازلشان در بهشت جای می گیرند، خداوند به آنها خطاب می کند:
ای بندگان من! آیا همه چیز در دسترس شما است و کم و کسری ندارید؟ گویند: پروردگارا! ما را چیزی کم نیست، ما را از آتش دوزخ، نجات دادی و وارد بهشتمان کردی و جامه بهشتی در برمان نمودی و مرا از غذای بهشتی خورانیدی و از شراب بهشتی آشامانیدی، و عنایت دیگری کردی.
خداوند ـ جلّ جلال ـ می فرماید: یک چیز باقی مانده است. گویند: پروردگارا چیزی باقی نمانده است. می فرماید: یک چیز باقی مانده است و آن اینکه شما را به «رضا»ی خود از شما آگاه می کنم؛ هیچ وقت بر شما خشم نمی گیرم، آیا راضی شدید؟ گویند: پروردگارا! از تو راضی هستیم، و از این خطاب، بهشتیان را هیچ سروری بیشتر از این شادمانشان نساخت که فرمود: «خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ؛ جاودانه در بهشتند، خداوند از آنان راضی است و آنان هم از خداوند، راضی هستند.» (بینه: 8؛ مائده: 119) و اینان که مخاطب به این خطاب خداوند هستند که «خدا از شما راضی است»، بهشتیانی هستند که اهل این خطاب هستند و برای آن، سعی و تلاش کرده اند.
اما عارفان و اهل الله در بهشت، شامل این خطاب نیستند؛ چرا که آنها در دنیا مورد این خطاب قرار گرفتند و در حقیقت در همان دنیا، خداوند نسبت به آنها اعلام رضایت کرد و آنها از خدا راضی شدند. به همین دلیل آنان در دنیا نیز در بهشت بودند، وجودشان، چون بهشت بوده است.40
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
5. رضای خدا از بنده در گرو رضایت بنده از خدا
میان رضایت خدا از بنده با رضایت بنده از خدا، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و چنان که بزرگان اشاره کرده اند، بنده آن گاه می تواند به رضایت خدا از خویش مطمئن شود که وقتی به قلب خویش مراجعه می کند، آن را از خدا راضی بیابد. بنابراین، نشانه راضی بودن خدا از بنده، این است که او نیز از خدا راضی باشد. در واقع، شرط اصلی رضایت خدا از بنده، رضایت بنده از خداست.
غزالی می نویسد:
روزی بنی اسرائیل خدمت حضرت موسی علیه السلام رفتند و گفتند: ای موسی از پروردگار خود بپرس که ما چه کاری انجام دهیم تا بر اثر آن از ما راضی شود. پس موسی علیه السلام گفت: خدایا آنچه گفتند، تو شنیدی! خداوند فرمود: ای موسی، ایشان را بگو که رضایت من از ایشان در گرو رضایت ایشان از [قضا و قدر و خواسته های] من است. از من راضی باشند تا من از ایشان راضی باشم. 41
در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:
مَنْ اَحَبَّ اَنْ یَعْلَمَ مالَهُ عِنْدالله عَزَّوَجلَّ فَلْیَنْظُرْ ما لِلّه عَزَّوَجَلَّ عِنْدَهُ فَاِنَّ اللهَ تعالی یُنْزِلُ الْعَبْدَ مِنْهُ حَیْثُ اَنْزَلَهُ العبدُ مِنْ نَفْسِه.42
هر که دوست دارد بداند منزلت او نزد خدای چگونه است، پس بنگرد منزلت خدا نزد او چگونه است؛ چرا که خداوند، بنده را در آن منزلت می بیند که بنده، او را در آن منزلت می بیند.
در کتاب قوت القلوب نیز آمده است:
هر که رضای خود از خدا را نیکو گرداند و به نیکی از خدا راضی گردد، خداوند، پاداش این کارش را رضایت خود از او قرار می دهد. پس رضا در مقابل رضا قرار می گیرد و این عالی ترین پاداش و عطایی است که خداوند به بنده خود می دهد و خداوند، این دو نوع رضای متقابل را در این آیه شریفه جمع نمود که می فرماید: «رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ؛ خدا از آنها راضی شد و آنها [نیز] از خدا راضی شدند». (توبه: 100)43
6. رضا به هنگام خوشی ها، در کنار رضا به هنگام ناخوشی ها
برخی چون می بینند این جهان، آمیخته با رنج و درد و سختی ها و مشکلات است، می پندارند خداوند نیز خواهان رنج و سختی بندگان خویش است و در پی این پندار، ناخوشی را بر خوشی، و رنج و سختی را بر آسایش و راحتی ترجیح می دهند. بسیاری از این گونه افراد، در شمار سالکان و عارفان نیز هستند. گاهی لذتی که از سیر و سلوک نصیب آنان می شود، بر پندار آنان مبنی بر تمایل خداوند بر رنج کشیدن و سختی دیدن بندگان، دامن می زند. در پی آن، یکسره از خوشی ها و آسایش ها روی برمی گردانند و خواهان رنج و سختی و بیماری و دشواری می شوند، در حالی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام حقیقت، جز این است. از نگاه آنان، بنده ای که به مقام «رضا» رسیده است، به همان اندازه که در سختی ها رضایت دارد، از خوشی ها و راحتی ها نیز راضی است. نمونه ای از آن را در این حکایت می خوانیم:
در آثار آورده اند که جابر بن عبدالله انصاری ـ یکی از بزرگان صحابه ـ در آخر عمر به ضعف پیری و ناتوانی مبتلا شده بود. روزی امام محمد باقر علیه السلام به عیادت او رفت و از حال او جویا شد. گفت: در حالت و مقامی هستم که پیری را بر جوانی، بیماری را بر تندرستی و مرگ را بر زندگانی ترجیح می دهم و آنها را دوست تر دارم. امام باقر علیه السلام فرمود: «اما من چنان هستم که اگر او مرا پیر دارد، پیری را دوست تر دارم و اگر جوان دارد، جوانی را دوست تر دارم؛ اگر بیمار دارد، بیماری را دوست تر دارم و اگر تندرست دارد، تندرستی را و اگر مرگ دهد، مرگ را دوست تر دارم و اگر زندگانی دهد، زندگانی را».44
بابا طاهر در این باره زیبا سروده است:
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد45
7. رضای فرابرنده یا رضای فروبرنده
در صورت فهم نادرست بسیاری از آموزه های تربیتی، اخلاقی و قرآنی ـ که از آیات و روایات برآمده و مایه رشد و تعالی روحی و فرابرنده اند ـ آنها به ضد خود تبدیل می شوند و به صورت عاملی فروبرنده، بازدارنده و مایه تخریب و زیان درمی آیند.
متأسفانه باید گفت مفهوم «رضا» نیز در بسیاری از ذهن ها و اندیشه ها، به درستی تبیین نشده است. بسیاری از انسان ها بدون آنکه برای رهایی از شرایط ناخوشایند حاکم بر زندگی خویش و جامعه، معقول بکوشند و بی آنکه بر زدودن موانع از سر راه و دست یابی به هدف های بلند، مجاهده کنند، به دامان «رضا» پناه می برند و خود را در شمار کسانی می دانند که از مقام «رضا» برخوردارند و به آنچه اکنون و از شرایط یاد شده، نصیب آنان است، راضی هستند. در واقع، رضای این گونه افراد، رضای پیش از تلاش و رضای پیش از تدبیر و به دیگر سخن، رضای آمیخته با عجز و ناتوانی از زدودن موانع، چیره شدن بر شرایط دشوار و سامان بخشیدن به امور است. به همین دلیل، چنین «رضا»یی، بازدارنده و زیان بار و حتی عامل تباهی خواهد بود.
این در حالی است که با نگاهی گذرا به زندگانی اهل بیت علیهم السلام و پیروان بزرگ و راستین آنها درمی یابیم که «رضا»مندی آنها درباره رخدادها و شرایط پیش آمده برای آنها، همیشه زمانی بوده است که آن بزرگواران، مجاهده کافی را در زندگی کرده و وظیفه خود را به درستی انجام داده اند. آن گاه به آنچه پس از مجاهده فراوان و به کارگیری تدبیرهای لازم و انجام دادن درست وظایف، سر راهشان قرار گرفت، راضی و خشنود شدند. نمونه آشکار این گونه رضامندی را در زندگی سالار شهیدان می بینیم که در شرایطی در لحظه های آخر و به هنگام شهادت فرمود: «الهی رضاً بقضائک؛ خدایا راضی هستم به قضای تو»؛ چون آن جهاد بزرگ را انجام داده و به هر آنچه به عنوان وظیفه تشخیص داده بود، به خوبی عمل کرد. بدین ترتیب، وقتی آن حضرت مرگ را پیش روی خود می بیند، با آغوش باز آن را می پذیرد و بدان ـ به عنوان قضای الهی ـ خشنود و راضی می شود.
نمونه دیگر را در زندگی بابرکت امام هشتم، علی بن موسی الرضا علیه السلام می بینیم. آن حضرت در حالی به مقام رضا رسید که به همه تکلیف ها و وظایف خویش درست و خوب عمل کرد و به قضای الهی، در صورتی راضی شد که در مقام مجاهد در راه خدا و کسی که لحظه ای از کوشش فروگذار نکرد، قرار گرفت. اینجاست که اهمیت «رضا» به قضای الهی در برابر رویدادهای چاره ناپذیر، هیچ گاه کمتر از تلاش در جاهایی نخواهد بود که شخص باید کوشش کند. چنین «رضا»یی ـ به تعبیر امروزی ها ـ نوعی شیوه به شمار می آید و به همین دلیل، گره گشا، پیش برنده و مانع از هدر رفتن وقت و انرژی انسان خواهد بود.
پی نوشت ها :
1. نک: خواجه عبدالله انصاری، منازل السایرین، شرح: عبدالرزاق گیلانی، ص358؛ سلطان علی شاه، توضیح (شرح فارسی بر کلمات قصار باباطاهر)، ص124؛ ابوالقاسم قشیری، الرساله القشیریه، ص299.
2. دیوان حافظ شیرازی، تصحیح: غنی ـ قزوینی، ص368، غزل 494.
3. اوصاف الاشراف، ص60.
4. ابوسعید ابوالخیر بابا طاهر خیام، رباعیات، تصحیح: جهانگیر منصور، ص221.
5. امام محمد غزالی، احیاء العلوم، ترجمه: مؤیدالدین محمد خوارزمی، ج4، ص598؛ قوت القلوب، ج2، صص 81، 84 و 86؛ ابوالحسن هجویری، کشف المحجوب، ص271.
6. احیاء العلوم، ج4، ص598.
7. قوت القلوب، ج2، ص81.
8. هرچت: هر چه تو را.
9. مولوی، کلیات شمس تبریزی، تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر، ص810، غزل 2675.
10. ابونصر سرّاج طوسی، اللّمع، تصحیح: نیکلسون، ص106.
11. اوصاف الاشراف، ص88.
12. ابن عربی، عُقلَه المستوفز، ترجمه: محمد خواجوی، صص 48 و 49.
13. ابوطالب مکی، قُوتُ القلوب، ج2، ص83.
14. عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج13، ص348.
15. همان، ص348. (با اندکی تغییر)
16. سید محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج9، صص 530 و 531.
17. کلیات سعدی، تصحیح: محمدعلی فروغی، ص508.
18. خواجه نصیرالدین طوسی، اوصاف الاشراف، صص 87 و 88.
منبع : فصلنامه اشارت، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، شماره 148.