نویسنده : علامه مصباح یزدی
ب. دنیاگرایی
ممکن است شخصی در دنیا و آخرت سعادتمند باشد و نیز ممکن است که در هر دو جهان محروم و از سعادت هر دو عالم بی بهره باشد. آیات بسیاری در قرآن شاهد بر این مدّعا هستند و براین حقیقت دلالت می کنند که بهره مند شدن از نعمت های دنیایی و آخرتی و محروم شدن از هر دو یا بهره مند شدن از یکی و محروم شدن از دیگری، هر یک علل و عوامل ویژه و ملاقات خاص خود را دارند. قرآن از کسانی مثل حضرت سلیمان (علیه السلام) یاد می کند که هم دنیا را دارند و هم آخرت را و درباره حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید:
وَاَتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ إنَّهُ فِی الآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛ (23) و اعطا کردیم به وی در دنیا سعادت را و او در آخرت از شایستگان است.
چنان که درباره برخی از مؤمنان می فرماید:
فَآتَاهُمُ اللهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَ حُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَهِ؛ (24) پس خداوند پاداش دنیا و نیکی پاداش آخرت را به ایشان عطا کرد.
در آیه دیگر باز هم درباره حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید:
وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ؛ (25) و حقاً که وی [ابراهیم] را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است.
چنان که از آیات دیگری نیز می توان این حقیقت را دریافت که ممکن است انسان در هر دو جهان زیان کار و از نعمت ها و لذایذ آن دو محروم باشد.
خَسِرَالدُّنْیَا وَالآخِرَهِ ذَلِکَ هُوَالخُسْرَانُ الْمُبِینُ؛ (26) در دنیا و آخرت زیان کردند و این، زیانِ آشکار است.
در آیه دیگری می خوانیم:
لهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَلَهُمْ فِی الآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ؛ (27)؛ برایشان در دنیا خواری، و برایشان درآخرت عذابی بزرگ است.
یعنی کسانی که مردم را از یاد خدا در مساجد باز می دارند و می کوشند آن ها را ویران کنند، مشمول خواری دنیا و عذاب بزرگ آخرت هستند. در آیه دیگری چنین آمده است:
لَهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ لَعَذَّابُ الآخِرَهِ أشَقُّ وَ مَا لَهُم مِّنَ اللهِ مَن وَاقٌ؛ (28) برایشان [= کسانی که مردم را از راه خدا بازمی دارند] محنتی است در زندگی دنیا و قطعاً محنت آخرت سخت تر است و برایشان از [طرف] خداوند نگهبانی نیست.
نقطه اساسی انحراف از این جا پیدا می شود که انسان بیش از حدّ به دنیا توجیه کند، نگران آن باشد، بدان دل ببندد، به طور مستقل و به خاطر خودش بدان اهتمام ورزد. چنین دلبستگی و نگرشی نشانه نادانی انسان و تاریکی دل اوست؛ چون اگر انسان معرفت یابد که در واقع دنیا جای ماندن نیست و ما پیوسته در آن به سوی جهانی سیر می کنیم که در آن ثبات و جاودانگی حاکم است، به دنیا دل نخواهد بست.
وَأنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمِنتَهَی؛ (29) و این که [سیر و حرکت] به سوی پروردگارت پایان می یابد.
از سخنان پیش گفته این نتیجه به دست می آید که زندگی در دنیا اشکالی ندارد، ولی دلبستگی به آن زیان بار و خطرناک است. در نهج البلاغه آمده است که شخصی در حضور علی (علیه السلام) دنیا را نکوهش کرد؛ آن حضرت با تندی به او فرمود:«چرا دنیا را مذمّت می کنی؟! دنیا محل پرورش و تکامل دوست داران خداوند است» (30) زندگی دنیا مذمّت ندارد؛ بلکه برخورد ما با دنیاست که می تواند صحیح یا غلط باشد. از آن جا که متعلّق و موضوع برخورد انسانْ دنیاست، گاهی به تبع رفتار انسان، دنیا نکوهش می شود؛ نکوهشی که در اصل به رفتار اختیاری انسان تعلق دارد که موضوع اخلاق و متعلّق ارزش یا ضد ارزش اخلاقی قرار می گیرد. دنیا منهای رفتار انسان، از امور عینی است که اصولاً نمی توانند موضوع اخلاق و ارزش و ضد ارزش قرار بگیرند.
قرآن و نکوهش دنیا
در قرآن آیات فراوانی به روشنی این حقیقت را گوشزد و بیان می کنند که ریشه بدی دنیا درچیست؛ مانند این آیه:
أَنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیَا وَاطْمَأنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ * أوْلَئِکَ مَأوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ؛ (31)کسانی که به لقای ما امیدی ندارند و به زندگی دنیا دل بسته و به آن آرامش یافته اند و کسانی که از آیات ما بی خبرند، ایشان جایگاهشان آتش است، به سبب آن چه عمل می کرده اند.
در این آیه کسانی که در دنیا زندگی می کنند، می خورند و می آشامند و بهره می جویند نکوهش نشده اند، بلکه کسانی نکوهش شده اند که به دنیا دل خوش کرده و بِدان آرامش یافته اند، آن را به جای آخرت برگزیده و به آن چسبیده اند، به چیز دیگری تمایل ندارند و در کنار آن کمبودی احساس نمی کنند:
مِنکُم مَّن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَمِنکُم مَّن یُرِیدُ الآخِرَهِ؛ (32) برخی از شما دنیا را می جوید و برخی آخرت را می جوید.
ریشه صلاح و فساد انسان در همین کلمه «یرید» است:
تُرِیدُون عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللهُ یُرِیدُ الآخِرَهِ؛ (33) [شما] کالای دنیا را دنبال می کنید و خداوند آخرت را [برای شما] می خواهد.
منظور این است که اراده شما اصالتاً به دنیا تعلّق دارد، زیرا اراده ی تبعیِ دنیا نه تنها اشکالی ندارد و با اراده آخرت در تعارض نیست، بلکه لازم نیز هست و بدون آنکه نمی توان به هدف اُخروی رسید.
اکنون که روشن شد سرچشمه مذمّت دنیا کجاست و عیب آن از چه ریشه می گیرد، می توان گفت که دنیا و هوای نفس دو حقیقت کاملاً مربوط به هم اند؛ یعنی دنیا موضوع هوای نفس است، پس دو عامل مستقل به شمار نمی روند؛ بلکه خواسته ها و تمایلات انسان – که به دنیا به مثابه یک مطلوب اصلی تعلّق دارند، به این لحاظ که خواهشی هستند در نفس انسان – «هوای نفس» نام دارند؛ ولی به موضوع و متعلّق آن خواسته های نفسانی را دنیا می نامیم؛ دنیایی مذموم که انسان را از آخرت باز می دارد. پس «هوای نفس» و «دنیا» به هم مربوط اند و دنیا «موضوع» و «متعلّق» هوای نفس است.
ج. شیطان
در بسیاری از آیات قرآن کریم، پیروی از شیطان «نماد» ضد اخلاق معرفی شده است؛ تا آن جا که بر پایه برخی آیات انسان دو راه در پیش دارد: یکی راه خدا، و دیگری راه شیطان. شیطان پرستی نقطه مقابل خداپرستی است:
ألَمْ أعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ* وَأنْ أعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ (34) ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستیم شیطان را که برای شما دشمنی آشکار است عبادت نکنید و این که مرا عبادت کنید که این راه مستقیم است؟
اکنون سؤال می شود که شیطان چیست؟ همان دنیا یا هوای نفس است یا چیزی مستقل و جدا ازآن دو؟ بعضی پنداشته اند شیطان چیزی جز «نفس امّاره» نیست؛ ولی قرآن «شیطان» یا «ابلیس»را موجود مستقلی از طایفه جن می داند که از آتش آفریده شده و مستقل از انسان است. بنابراین، در قرآن شیطان به معنای هوای نفس یا نفس امّاره یا قوّه واهمه یا یکی دیگر از قوای نفس نیست و موجودی مستقل است. البته کلمه شیطان گاهی به انسان شرور نیز اطلاق می شود و شاید از دید لغت به موجودی شریر مثل هوای نفس نیز اطلاق شود، اما در آن جا که «ابلیس» و «جنود ابلیس» گفته می شود – که شیطان نیز به همان «ابلیس» منصرف است – قطعاً منظور از آن، هوای نفس یا نفس امّاره و نظایر آن ها نیست؛ مثل آیه:
یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أخْرَجَ أبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّهِ؛ (35) ای فرزندان آدم [بیایید] که شیطان فریبتان ندهد؛ چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند.
کارهای شیطان
کارهایی که شیطان می کند، در قرآن تحت چند عنوان، دسته بندی شده که توجه به آن ها ضروری است. به اختصار می توان گفت عمده کارشیطان، وسوسه کردن انسان است:
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أدُلُّکَ عَلَی شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکِ لَّا یَبْلَی؛ (36) پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم، آیا تو را هدایت کنم به درخت جاودانگی و ملکی که زائل نشود.
-قُلْ أعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ … مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس *الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاس؛ بگو پناه می برم به پروردگار و صاحب اختیار آدمیان … از شرّ وسوسه شیطان که وسوسه می کند در دل انسان.
در این باره این پرسش مطرح می شود که وسوسه در دل انسان – و به تعبیر قرآن در سینه انسان – چگونه انجام می شود؟ شیطان از چه راه هایی و به مدد چه عواملی آن را در ذهن انسان ایجاد می کند؟ در قرآن در این زمینه بر چند عامل تکیه شده است:
الف. تزیین اعمال زشت. شیطان کارهای زشت انسان را در نظر وی می آراید. در این باره آیات فراوانی هست؛ مانند:
-تَاللهِ لَقَدْ أرْسَلْنَا إِلَی أمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ ألِیمٌ؛ (37) به خدا سوگند که پیامبرانی به سوی امت هایی پیش از تو فرستادیم، سپس شیطان کردار [بد] ایشان را در نظرشان آراست. پس او امروز دوستدارشان است و درگیر عذابی دردناک اند.
-وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ؛ (38) و شیطان کردارشان را برایشان زینت داد، پس ایشان را از راه [خدا] بازداشت، پس آنان هدایت نیافتند.
ب. دادن وعده های دروغ به انسان که اگر این کار را بکنی چنین و چنان می شود. در برخی آیات از چنین وعده ای سخن رفته است؛ مثل:
یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُوراً؛ (39) [شیطان] وعده شان می دهد و به آرزو کردن وادارشان می کند و جز فریب، شیطان وعده شان ندهد.
ج. ترساندن انسان. از دیگر کارهای شیطان این است که انسان را از آینده خویش بیمناک می سازد و از این رهگذر او را از کارهای خیر بازمی دارد:
الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ؛ (40) شیطان به شما تهیدستی را وعده می دهد.
و بدین وسیله شما را از کار مفید اجتماعی – اخلاقیِ انفاق بازمی دارد.
شیطان و هوای نفس
اکنون که معلوم شد شیطان چیست و کارش چگونه است، پرسش دیگری درباره آن طرح می شود که آیا شیطان، مستقل از نفس و هوای نفسانی کار می کند و انسان را منحرف می سازد و از کار خیر بازمی دارد یا ازهمان مسیر؟
پاسخ این است که از بررسی آیات مربوط می توان دریافت شیطان از طریق هواهای نفسانی در انسان نفوذ می کند و کار و تلاش وی را تأیید می کند یا تغییر می دهد. کارهای زشت را در نظر انسان می آراید و وی را در انجام دادن آن تثبیت می کند و در مقابل نیز او را می ترساند و از کارهای خیر بازمی دارد و مسیرش را تغییر می دهد.
انسان وقتی تحت تأثیر وسوسه های شیطان، توجهش به مادیات و لذایذ دنیا جلب شد، از خدا غافل می شود و در دل او جایی برای خدا باقی نمی ماند. در قرآن در این زمینه آمده است:
مَا جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ؛ (41) خداوند برای هیچ کس، دو دل در درونش قرار نداده است.
کسانی که دنبال شیطان می روند و حلقه بندگی و بردگی وی را گردن می نهند، کم کم شیطان بر آنان مسلط می شوند و عامل این تسلط سوء اختیار خود ایشان است، چنان که خداوند در این زمینه می گوید:
-إنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ؛ (42) تسلط وی [=شیطان] تنها بر کسانی است که ولایت او را می پذیرند و آنان که به وسیله او [به خدا] مشرک باشند.
-إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أوْلِیَاء لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ؛ (43) ما شیاطین را دوستان کسانی قرار داده ایم که ایمان نمی آورند.
یعنی ایشان با سوء اختیار خود ایمان نمی آورند و بدین وسیله زمینه را فراهم می کنند تا شیطان بر آنان مسلط شود. نیز در آیه دیگری می گوید:
وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقًیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛ (44) و آنکه از پیام خدا چشم پوشد، برای او شیطانی برانگیزیم، پس او برایش همدم باشد.
بنابراین، نخست اوست که از خدا غافل می شود؛ ولی پس از غفلتش از خدا، شیطان است که همدم و همراه او خواهد شد. افساری بر گردنش می اندازد و به هر جا که خاطرخواه اوست می کشاندش. پس سوء اختیارِ خودِ انسان است که باعث این اوضاع و احوال ناراحت کننده می شود.
بنابراین، شیطان موجودی است مستقل از هوای نفس، اما مستقل از هوای نفس نمی تواند کاری بر ضد انسان انجام دهد؛ بلکه همان هواها و خواسته های نفسانی ما را تأیید می کند؛ یعنی در برابر هوای نفس، استقلال وجودی دارد، ولی استقلال عملی ندارد.
در پایان این گفتار می توان به این نتیجه کلّی رسید که آن چه ما را از رسیدن به ارزش های اخلاقی بازمی دارد، در یک عنوان کلّی «هوای نفس» است که موضوع یا متعلّقش زندگی دنیاست و شیطان آن را تأیید می کند و می آراید.
پی نوشت ها :
23.نحل (16)، 122.
24.آل عمران (3)، 148. ر. ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 2، ص 362.
25.بقره (2)، 130.
26.حج (22)، 11.
27.بقره (2)، 114.
28.رعد (13)، 34.
29.نجم (53)، 42.
30.نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، حکمت 126.
31.یونس (10)، 7 و 8. ر. ک: ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 5، ص 341.
32.آل عمران (3)، 152.
33.انفال (8)، 67.
34.یس (36)، 61 و 62. ر. ک: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع التبیان، ج 4، ص 430.
35.اعراف (7)، 27.
36.طه (20)، 120.
37.نحل (16)، 63.
38.نمل (27)، 24.
39.نساء (4)، 120.
40.بقره (2)، 268.
41.احزاب (33)، 4. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 289.
42.نحل (16)، 100.
43.اعراف (7)، 27.
44.زخرف (43)، 36.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن