نویسنده : علامه مصباح یزدی
در مبحث اخلاق اجتماعی، نخستین پرسش درباره ارزش، خود زندگی اجتماعی است. آیا اجتماعی زیستن از دید اسلام بار ارزشی دارد تا در محدوده اخلاق قرار گیرد و آیا می توان زندگی کردن به صورت جمعی را هم جزو اخلاق اجتماعی برشمرد یا اینکه بار ارزشی ندارد و خارج از موضوع و قلمرو اخلاق است؟
در پاسخ باید گفت که زندگی اجتماعی تا حدودی اختیاری انسان است و در همان حدّ که اختیاری است، اخلاقی نیز هست؛ زیرا ممکن است کسی تصمیم بگیرد در گوشه ای دور از دیگران، تنها زندگی کند، یعنی زندگی فردی را انتخاب کند. وجود ما در آفرینش با وجود افراد دیگر جوش نخورده است به شکلی که اززندگی دیگران انفکاک ناپذیر باشد.
ارزش زندگی اجتماعی
اجتماعی زیستن چه ارزشی دارد؟ و در برابر، کناره گیری از اجتماع و رهبانیت از نظر اخلاق اسلامی حکمش چیست؟
برای پاسخ به این پرسش، باید اجتماعی زیستن و کناره گیری از جامعه یا رهبانیت را تحلیل کنیم، چه عواملی سبب گرایش انسان به جامعه می شود و چه عواملی انسان را به گوشه گیری و انزوا وامی دارد؟ اجتماعی زیستن و تقویت پیوندهای اجتماعی یا اعتزال و انزوا، هیچ یک ارزش ذاتی ندارند، بلکه ارزش خود را از عوامل و ریشه های دیگری می گیرند. از این رو، برای تعیین و تحدید ارزش هر کدام، ناگزیر از بررسی علل و عوامل هر یک از آن دو خواهیم بود.
عوامل گرایش انسان به زندگی اجتماعی را می توان به چند دسته تقسیم کرد:
-دسته اوّل، عوامل غریزی اند؛ مانند غریزه جنسی. هر فردی از آن جا که در آفرینش به جسن مخالف تمایل دارد، خواه ناخواه به او نزدیک می شود، با او معاشرت و مباشرت می کند و زندگی اش را به زندگی او پیوند می دهد.
-دسته دوّم، عوامل عاطفی اند که سبب گرایش به اجتماع و پیوند دادن زندگی یک فرد با افراد دیگر می شوند. در بحث عواطف گفتیم که انسان به طور طبیعی میل دارد که به انسان های دیگر نزدیک شود و با آن ها انس بگیرد و به ویژه عواطف خانوادگی، باعث پایداری زندگی خانوادگی می شود.
-دسته سوّم، عوامل عقلی اند که از عوامل دیگر گسترده ترند و جنبه اختیاری آن ها بیشتراست.
انسان به مدد عقل درمی یابد که به تنهایی قادر به تأمین نیازمندی های زندگی خویش نیست. هم در تأمین نیازهای مادی مثل لباس، مسکن و غذا به همکاری دیگران نیاز دارد و هم در تأمین نیازهای معنوی. عوامل نامبرده، مهم ترین عواملی هستند که انسان را به گزینش زندگی جمعی وامی دارند؛ اما نقش این عوامل در همه افراد یکسان نیست. بنابراین، ارزیابی اجتماعی زیستن، تابع تأثیر عوامل و انگیزه هایی است که انسان را به زندگی اجتماعی یا کناره گیری از آن وادار می کند.
قرآن و جامعه گرایی
قرآن سفارش می کند که برای حفظ یک زندگی اجتماعی مطلوب، گاه لازم است انسان از اجتماع کناره بگیرد:
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءاءُ مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونَ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاء أبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ؛ (1) قطعاً برای شما در [پیروی از] ابراهیم و کسانی که با اویند سرمشقی نیکوست؛ هنگامی که به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آن چه به جای خدا می پرستید ییزاریم. به شما کفر می ورزیم و میان ما و شما دشمنی و کینه همیشگی پدیدار شده تا وقتی که فقط به خدا ایمان بیاورید».
زندگی اجتماعی، از نظر اسلام هدف نیست و ارزش مطلق ندارد، بلکه وسیله ای است برای تأمین ارزش های بالاتر، حتی در عالی ترین جامعه که در زمان ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشکیل می شود، زندگی اجتماعی خود اصالت ندارد، بلکه تشکیل جامعه برای این است که زمینه رشد معنوی برای هر فرد، بهتر فراهم شود.
خداوند می فرماید:
وَعَدَاللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوالصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلِیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینُهُم الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أمْناً یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً؛ (2) خداوند به کسانی از شما که ایمان آورند و کارهای شایسته کنند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بود جانشین [خود] قرار داد، و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا بپرستند و به من شرک نورزند.
این آیه نشان می دهد که تشکیل جامعه مطلوب نیز برای آن است که انسان ها بهتر بتوانند خدا را بپرستند. بنابراین، ارزش گذاری بر زندگی اجتماعی، تابع عوامل دیگری است که یافتن آن ها و تعیین فرمول دقیقش، کاری است دشوارتر؛ اما در یک تعبیر کلی می توان گفت که ارزش جامعه به اندازه ای است که برای رشد و تکامل فرد مؤثر باشد و اگر دارای تأثیر منفی باشد، ارزش منفی خواهد داشت.
ملاک های کلی در اخلاق اجتماعی
برای تعیین ارزش افعالی که به زندگی اجتماعی مربوط می شود و ارزش ملکاتی که از این افعال به وجود می آید، باید اصولی را در نظر بگیریم که براساس بینش عقلانی و توجه به واقعیاتی که در زندگی اجتماعی وجود دارد، استنباط می شود و در این جا مهم ترین آن ها را مورد توجه قرار می دهیم که عبارت اند از:
الف. اصل عدل
نیاز به جامعه برای تأمین نیازمندی های مادّی و معنوی، نیازهای عمومی است نه ویژه افراد خاص. زندگی اجتماعی برای این شکل می گیرد که همه افراد به مصالح مادّی و معنوی و کمال نهایی خود نایل آیند. بنابراین، رفتار افراد در جامعه باید به گونه ای باشد که در تحقق این هدف کلی، یعنی دست یابی همه افراد به کمال نهایی خود، مؤثر باشد، نه آنکه جمعی از افراد، فدای جمعی دیگر شوند. پس رفتار اجتماعی افراد در صورتی درست و ارزشمند است که به مصالح کلیِ جامعه بینجامد و هرگز نیابد برای آنکه فرد یا افرادی به منافع خود دست یابند، عده ای دیگر، از مواهب و مزایای زندگی محروم و از هستی ساقط شوند. بنابراین، عدل همین است که افراد به اندازه ای که بار خود را به دوش دیگران می نهند، بار دیگران را بردارند و به قدری که به اجتماع نفع می رسانند، از آن بهره مند شوند.
ب. اصل احسان
اسلام در کنار اصل عدل، اصل احسان را مطرح می کند. اصل احسان برای جبران کمبودها و نیازهای برخی افراد جامعه است؛ افرادی که نقص عضو مادرزادی دارند یا بر اثر حوادثی نقص عضو پیدا کرده اند. این نوع افراد قادر به کار نیستند و نمی توانند در جامعه نقشی ایفا کنند، پس لازم است افراد دیگر، به شکلی بار زندگی آنان را به دوش کشند و بر جامعه لازم است که زندگی این افراد را اداره یا دست کم، نیازهای اولیه و ضروری آنان را تأمین کند.
با توجه به این دو مطلب، موقعیت اصل عدل و اصل احسان در اخلاق اسلامی روشن می شود. خداوند در یک آیه، به این دو اصل اشاره کرده است:
إِنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ؛ (3) در حقیقت، خداوند به دادگری و نیکوکاری فرمان می دهد.
اما چنان که اصل عدل به تنهایی پاسخ گوی نیازهای اجتماعی نیست، اصل احسان نیز به تنهایی کافی نیست؛ زیرا اگر اساس زندگی اجتماعی براحسان باشد، انگیزه فعالیت و مشارکت در زندگی اجتماعی ضعیف می شود.
ج. اصل تقدم مصالح معنوی بر منافع مادّی
گاهی تأمین نیازهای مادّی با رعایت مصالح معنوی تزاحم می یابد. در این صورت کدام اصل می تواند در رفع این تزاحم و تنظیم روابط اجتماعی به ما کمک کند؟ و آیا عالی ترین حد از مصالح مادّی را باید مقدم داشت و رشد معنوی را کنار گذاشت یا به قیمت پذیرش رشد مادی کمتر، مصالح معنوی را نیز تأمین نمود؟ این پرسش، تنها به روابط داخلی جامعه محدود نمی شود، بلکه در روابط بین الملل نیز این تزاحم و پرسش مطرح می شود.
بنابراین، در این جا نیازمند اصل سومی هستیم که عبارت است از «تقدم معنویات بر مادّیات». اگر تزاحمی بین مادّیات و معنویات پیدا شد، معنویات مقدم خواهند بود؛ زیرا انسانیت انسان و کمال حقیقی او در سایه معنویات به دست می آید. معنویات انسان را به خدا نزدیک می سازد و زندگی مادّی مقدمه دست یابی به معنویات و وسیله تأمین آن خواهد بود.
البته در فرض هایی نادر ممکن است مرتبه ای از مصالح معنوی، فدای مراتب عظیمی از مصالح شود که اگر آن مصالح مادّی تأمین نشود، مصالح معنوی هم در درازمدت به خطر می افتد. اما این فرضی نادر است و اصل کلی بر این است که مصالح معنوی بر مصالح مادّی مقدم است.
د. اصل رعایت اولویت
اصل چهارم برای پاسخ گویی به نیازهای ارزشی جامعه، «درجه بندی روابط اجتماعی» است. ارتباط افراد جامعه با یکدیگر و پیوند زندگی آنان در یک سطح نیست.
این تفاوت ارتباطات و دوری و نزدیکی افراد، زمینه دیگری است برای شکل گرفتن حقوق و تکالیف اجتماعی که نوعی تقسیم وظیفه را ایجاب خواهد کرد و در کنار سه اصل گذشته، اصل چهارمی را مطرح می سازد. سلسله مراتبی که در رابطه افراد وجود دارد و درجات قرب و بعدی که در زندگی شان هست، مقتضی حقوق و تکالیف گوناگونی برای آنان خواهد بود. تکالیف فرد در برابر یکایک افراد جامعه کاملاً یکسان نیست، بلکه به تناسب دوری و نزدیکی و تماس و خویشاوندی مختلفی که دارند، تفاوت می یابد. همچنین حقوقی که بر یکدیگر دارند، تحت تأثیر این عامل، دارای درجات و کیفیت های متفاوتی خواهد بود.
قرآن کریم، آن جا که می فرماید:
وَأوْلُواْ الأرْحَامِ بَعْضُهُم أوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَاب اللهِ؛ (4) و خویشاوندان به یکدیگر [از دیگران] در کتاب خدا سزاوارترند.
بر این اصل تأکید می کند و نشان می دهد که حتی خویشان و بستگان ما هم یکسان نیستند و برخی ازآن ها بر بعضی دیگر مقدم اند. اسلام حتی برای همسایگان نزدیک، حقوق خاص قرار داده است. پس هرچه پیوند نزدیک تر باشد، روابط متقابل قوی تر و حقوق و تکالیف دو طرف، در برابر هم بیشتر است.
ادامه دارد …
پی نوشت ها :
1.ممتحنه (60)، 4. ر. ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 249.
2.نور (24)، 55.
3.نحل (16)، 90. ر. ک: سید محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 12، ص 352.
4.انفال (8)، 75.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن