نویسنده: غزاله دولتی
« فمینیسم » یا جنبش اجتماعی زنان یکی از عمده ترین نظریات اجتماعی دو قرن گذشته بوده و با دامنه ی وسیع و سیطره ی عظیمش بر علوم انسانی، امروزه جزء لاینفک مطالعات حوزه ی علوم انسانی گردیده است. فمینیسم با علوم و نظریات مختلفی در هم تنیده است. حیطه ی سیاست و علوم سیاسی از عمده ترین حوزه هایی است که با شکل گیری فمینیسم و فعالیت های فمینیستی پیوند خورده است.
مقاله ی حاضر نحوه ی تأثیر فرایندهای سیاسی در شکل گیری این نهضت و فعالیت های سیاسی فمینیست ها را در موج های اول و دوم و همچنین برخی از سیاست ها و خط مشی هایی که فمینیست ها برای رسیدن به مطالبات و اهداف خود به کار گرفته اند، مورد بررسی قرار می دهد.
مقدمه
« فمینیسم » واژه ای فرانسوی است که ابتدا برای بیان کیفیات زنانه به کار می رفت، (2) اما به تدریج، معنای لغوی خود را از دست داد و به عنوان اصطلاحی عام برای توصیف آنچه در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 در اروپا و آمریکا تحت عنوان « جنبش زنان » معروف بود، اطلاق شد. (3)
این واژه در اصطلاح، گاه به یک جنبش و فعالیت برای احقاق حقوق زنان و گاه به یک نظریه در باب برابری زن و مرد در تمام شئون حیات اطلاق می گردد. شاید بتوان دلیل این ( بلاتکلیفی ) را تا حد زیادی به ارتباط تنگاتنگ فمینیسم با مکتب های فکری موجود در هر عصر مانند لیبرالیسم، سوسیالیسم و مارکسیسم مربوط دانست؛ چرا که فمینیست ها همواره در تبیین مسائل فکری خویش درباره ی ستم علیه زنان و علل نابرابری بین زن و مرد، جذب مکتب ها و سنت های فکری عصر خویش شده اند. (4) اما با وجود همه ی تفاوت هایی که بین گرایش های فمینیستی وجود دارند، آنها در به چالش کشیدن روابط میان زنان و مردان، عصیان در برابر ساختارهای قدرت و تمام قوانینی که به زنان به عنوان موجودی درجه دوم نگاه می کنند و تردید درباره ی تقسیم کار زنان در عرصه های عمومی و خصوصی، دارای نقاط اشتراک هستند (5) و همگی خواستار شرایطی هستند که بتوانند بر زندگی خود نظارت داشته باشند. (6) در مجموع، فمینیسم ایدئولوژی آزادی زنان است، چرا که در همه ی رویکردهای آن، این عقیده نهفته است که زنان به دلیل جنسیتشان، اسیر بی عدالتی هستند. (7)
روند تاریخی و نظریات
برخی معتقدند: بررسی تاریخی فمینیسم به دلیل نامعلوم بودن اولین اعتراضات زنان نسبت به فرودستی خویش، امری ناممکن است.(8) اما آنان که برای شکل گیری یک جنبش اجتماعی شرط سازمان دهی یا سازمان یافته بودن را الزامی می دانند، (9) به صراحت آغاز شکل گیری « فمینیسم سازمان یافته » را همزمان با رشد سرمایه داری و تغییر و تحولات سیاسی و اقتصادی ناشی از آن، (10) یعنی همان اوایل قرن 19 می دانند.(11)
نحوه ی سازمان دهی فمینیسم در اروپا و آمریکا تفاوت های خاصی داشت؛ چرا که سازمان دهی فمینیسم در اروپا با ایجاد باشگاه های زنان طی انقلاب فرانسه و در آمریکا در فعالیت زنان در جنبش الغای بردگی و برده داری و مبارزه برای منع استفاده از مشروبات الکلی صورت گرفته که اولی به انتشار اعلامیه ی حقوق زنان از سوی المپ دوگوز و دومی به انتشار « اعلامیه ی تصمیمات و احساسات » (12) در گردهمایی « سنکافالز » ( Seneca fals) در ژوئیه 1848 انجامید. (13)
حضور زنان در جنبش های الغای برده داری و یا منع مشروبات الکلی در ابتدای امر، برای سازمان دهی کردن فعالیت های فمینیستی نبود، بلکه زنان آمریکا به عنوان فعالیت های انسان دوستانه دراین جنبش ها فعالیت می کردند، ولی برخورد رهبران این جنبش درباره ی زنان در هنگام تصمیم گیریها و ابراز نظر و عقیده ی زنان بسیار متحجرانه بود، تا جایی که زنان حق حضور در جلسات رسمی این جنبش ها را نداشتند. بنابراین، زنان فعال در این جنبش ها به این نتیجه رسیدندکه علاوه بر دفاع از حقوق بردگان، باید برای حقوق خویش و رهایی خود از قید تبعیض های جنسی، به فعالیت های جداگانه ای روی آورند که خود، رهبری آنها را برعهده داشته باشند، نه مردان. (14)
برخی به پژوهش درباره ی فمینیسم می پردازند، یا آن را در بستر تاریخ شکل گیری آن مطالعه می کنند. که در این صورت، در قالب موج های سه گانه ی اول و دوم و سوم قابل بررسی است، و یا با توجه به گرایش های گوناگون فمینیستی، آن را به عنوان فمینیسم لیبرال، رادیکال – مارکسیستی و سوسیالیستی مطرح می نمایند.
در این مقاله، سعی شده است به منظور بررسی سیاست هایی که بعضا به طور آشکار و پنهان در قالب سیاست های استعماری، زمینه های تشکیل و یا پیشرفت این جنبش اجتماعی را فراهم آوردند و همچنین زمینه های سیاسی که غالبا نمایانگر دیدگاه های سیاسی فمینیست ها و باعث ایجاد گرایش های سیاسی فمینیستی گردیدند، از هر دو روش استفاده شود. مشخص نمودن خط مشی هایی که فمینیست ها برای رسیدن به اهداف و مطالبات خود به آن ها تمسک جستند از دیگر مسائلی است که در این مقاله مورد بررسی قرار می گیرد. شایان ذکر است که این امور صرفا در موج های اول و دوم، مورد پژوهش و معرفی قرار گرفته اند.
عوامل سیاسی – اقتصادی در موج اول
1. مسئله « حق طبیعی »
موج اول، که به « جنبش حق رأی » معروف شد، به اعتقاد برخی، از سال 1792 یعنی زمان انتشار مقاله ای از نویسنده ی انگلیسی، ماری وستون کرافت ( Mary Wolstone Craft ) با نام « دادخواستی برای زنان » شروع شد. (15) این مقاله علیه ژان ژاک روسو، موضع انقلاب فرانسه و بورژوازی کشورهایی نوشته شده بود که زنان را از برابری منع می کردند. علت نگارش مقالاتی از این دست تصویب « لایحه ی حقوق بشر » بود که پس از انقلاب کبیر فرانسه، براساس نظریه ی « حقوق طبیعی » تدوین شده بود. مسئله ی « حقوق طبیعی » که از عمده ترین آرمان های انقلاب فرانسه بود، طبقات قدرت مثل طبقات فئودالی را نفی می کرد و بر دموکراسی تأکید می ورزید و آن قدر دامنه ی وسیعی داشت که تمام انسان ها با هر جنس، نژاد و فرهنگ را در خود می گنجاند، اما هیچ گونه حق و حقوق اجتماعی – سیاسی (16) و حتی انسانی برای زنان در نظر گرفته بود. (17)
یکی از عمده ترین آرمان های انقلاب فرانسه، که نه تنها بر اروپا، بلکه بر آمریکا نیز سایه افکنده بود، مسئله ی « حق طبیعی » بود. این آرمان طبقات قدرت مثل طبقات فئودالی را نفی می کرد و بر دموکراسی تأکید می ورزید و چنان دامنه ی وسیعی داشت که تمام انسان ها را با هر جنس، نژاد و فرهنگی در خود می گنجاند، در حالی که در اعلامیه ی استقلال در آمریکا همانند اعلامیه ی حقوق بشر فرانسه، هیچ گونه حق و حقوق اجتماعی، سیاسی و حتی انسانی برای زنان در نظر گرفته نشده بود. (18)
این مسئله زنان را به درک روشنی از موقعیت فرودست خویش با استناد به این مفاهیم وا می داشت؛ چرا که زنان عملا می دیدند از حیطه ی تعاریف انسانی خارج شده اند و این مسئله در آگاهی زنان از تبعیض ها و نابرابری ها، تأثیر بسزایی داشت. (19)
این آگاهی در زنان، به انتشار « اعلامیه ی حقوق زن » در مقابل « اعلامیه ی حقوق بشر » انقلاب کبیر فرانسه در سال 1719 توسط یکی از رهبران انقلاب پاریس به نام المپ دوگوژ (Marie Olympe De Gougees) انجامید. انتشار همین اعلامیه ی اعتراض آمیز بود که سبب شد وی و عده ای از همرزمانش سر خویش را زیر گیوتین از دست بدهند. (20)
وی در سال 1789 در « اعلامیه ی حقوق زن و شهروند » اعلام کرد: « همچنان که زنان حق دارند بالای چوبه ی دار بروند، به همین سان حق دارند که بالای سکوی خطابه نیز بروند. » (21)
این برخورد یک جانبه نسبت به حقوق مردان نیز در اعلامیه ی استقلال آمریکا، که تقریبا مقارن با « اعلامیه ی حقوق بشر فرانسه » بود، بی آنکه از حقوق زنان سخنی به میان بیاورد، قابل مشاهده است.
2. زمینه های اقتصادی
تأثیر مسائل اقتصادی در جنبش اجتماعی زنان و پیشرفت های آن تا حدی بوده است که ویل دورانت ( will Durant ) می گوید: « آزادی زنان مدیون پیشرفت های اقتصادی بوده است که خود زنان در آن نقشی نداشته اند. » (22)
انقلاب صنعتی و تبدیل نظام فئودالی به سرمایه داری و فراز و فرودهای نظامی سرمایه داری یکی از عمده ترین عوامل مؤثر بر وضعیت زنان بوده است.
پیشرفت فناوری، که در سال های 1775 تا 1825 چنان دگرگونی در وضعیت کار و تولید به وجود آورد که برای تبیین آن نمی توان واژه ای را جز « انقلاب صنعتی » مناسب دانست، اساسی ترین تحولی که در وضعیت زنان به وجود آورد، تبدیل نظام تولید خانگی به کارخانه های تولیدی بود. همین امر موجب تفکیک کار دست مزدی در عرصه ی عمومی و کار غیردست مزدی در عرصه ی خصوصی گردید. (23)
در طبقه ی کارگر، وضع به گونه ی دیگری بود؛ چرا که نظام سرمایه داری با مطرح کردن شعار « حاکمیت خصوصی زنان »، آنان را هر چه بیشتر به سوی کارخانه های کشانید و نیروی عظیمی از کارگران ارزان را برای خویش فراهم آورد. این نیروی عظیم، هم جا را برای مردان تنگ کرد و هم خود در کشاکش فعالیت های سنگین وکار طاقت فرسای کار کارخانه ها، سختی های فراوانی متحمل گردید. (24)
علاوه بر همه ی این مسائل، با تغییراتی که در سبک زندگی زنان روی داده بودند و با ایجاد استقلال برای آنان و همچنین فراهم شدن شرایطی برای آگاهی سیاسی و اجتماعی زنان، شرایط فعالیت های خاص اجتماعی برای زنان بیش از پیش فراهم گردید. (25)
3. زمینه های سیاسی
یکی از عرصه ها و گفتارهای بسیار مهم، که در شکل گیری فمینیسم نقش بسزایی داشت، عرصه ی سیاسی بود. عمده ترین ویژگی گفتار سیاسی در بستر سازی برای تحقق فمینیسم، تناقضات رفتاری و حقوقی بودند که برای زنان ایجاد شدند. آشکارترین نوع این تناقضات را می توان در سیاست ها و رفتارهای دولت لیبرال ملاحظه نمود.
یکی از عمده ترین مفاهیمی که در دولت لیبرال (26) مطرح بود، مسئله ی « فردگرایی » و حقوق فردی بود که بخش خاصی از جامعه را شامل می شد. این بخش خاص به عنوان « شهروند » در دولت لیبرال شناخت می شد و این در حالی بود که زنان عملا جزو این شهروندان محسوب نمی گردید. یکی از عمده ترین حقوقی که زنان به عنوان شهروند از آن محروم بودند، حق مالکیت خصوصی در قرن نوزدهم بود؛ چرا که طبق قانون « زن تحت کفالت »، زن با ازدواج، دچار مرگ مدنی می شد؛ بدین معنا که زن پس از ازدواج، از هر گونه حق مالکیت، حتی حق امضای قرارداد، محروم می شد و تمام آنچه تحت تملک وی بود به شوهرش انتقال می یافت و او جزو دارایی های او به شمار می آمد. (27) حتی مردان طبقه ی کارگر می توانستند دست مزد دختر و یا همسرشان را تصاحب کنند و زنان حق هیچ گونه اعتراضی نداشتند. این مسئله برای زنان، که با شعار « حق مالکیت خصوصی برای همه » راهی کارخانه ها شده بودند، تعارضی آشکار به وجود آورد و بعدها مطالبه ی حقوق برابر از جمله حق مالکیت خصوصی همانند مردان، از عمده ترین مطالبات زنان در موج اول گردید. (28) مبارزه برای کسب حقوق اقتصادی در قسمت های لیبرال، بیشتر به صورت کشاندن زنان به عرصه ی عمومی در کنار دیگر مسائل و خواست های اجتماعی نمود پیدا کرده است و این قبیل فعالیت های اقتصادی، زنان را به سوی گروه های سوسیال جذب می نمودند.
مسئله ی دیگر بحث « آزادی بیان » طبق حق طبیعی برای همه ی شهروندان دولت لیبرال بود که زنان از این عرصه نیز به صراحت منع شده بودند و عمده ترین نمود این ممنوعیت فقدان « حق رأی » برای زنان بود. اولین حق، که از بدیهی ترین حقوق انسانی به شمار می رفت، در دولت لیبرال، که عمده ترین داعیه اش آزادی فردی و اجتماعی بود، از زنان سلب شده بود. (29)
در نهایت، همه ی این محرومیت ها برای زنان، اعم از محرومیت از مالکیت خصوصی و حق رأی، به نقطه ی شروع بسیاری از تحلیل های فمینیستی در مورد موقعیت فرودست زنان تبدیل گردیدند. (30) به گفته ی فریدمن، واقعیت محروم بودن زنان از اعمال قدرت سیاسی، نقطه ی شروع بسیاری از تحلیل های فمینیستی در حوزه سیاست را تشکیل داده است. (31 )
اولین جرقه های مبارزات سیاسی زنان را می توان در سال های پس از انقلاب فرانسه مشاهده نمود. در این میان، درخواست حق رأی برای زنان، بارزترین جلوه ی مطالبات سیاسی بود که در این زمینه ، اولین بار در سال 1969 به طور رسمی « لایحه ی اعطای حق رأی به زنان » توسط جان استوارت میل تقدیم مجلس انگلستان گردید. (32)
فعالیت های سیاسی زنان اروپا (33) در موج اول
همان گونه که اشاره شد، انقلاب فرانسه در اروپا با آرمان های برابری، آزادی و خردورزی همه ی انسان ها به وقوع پیوست. و این در حالی بود که زنان از دایره ی شمول این مفاهیم حذف شده بودند. بدین سان بود که زنان نیز در مقابل این نابرابری ها سکوت را شکستند و « اعلامیه ی حقوق زن »، نوشته ی المپ دوگوژ و کتاب استیفای حقوق زنان اثر کرافت، که از اولین بارقه های اعتراض مسجل زنان به شمار می آیند، نگاشته شدند که می توان عمده ترین عقاید و مطالبات فمینیستی موج اول را در کتاب کرافت ملاحظه کرد. (34)
کرافت در این کتاب، به مسائلی از قبیل استبداد خانگی و ساختگی بودن زنانگی پرداخته و بر همین اساس، آموزش عمومی و برابر برای مردان و زنان را از ضروری ترین ارکان تعلیم و تربیت به شمار آورده است. (35)
به گفته ی سوزان آلیس، « کتاب ولستون کرافت بیانیه ی سیصد صفحه ای بود که برای اولین بار، عقاید روشنگری را در مورد مسائل و مشکلات زنان به کار گرفته است، که به عنوان اولین سنگ بنای فمینیسم مدرن تلقی می شود. » (36)
ترو آنی دومریکور نیز یکی از پیشگامان روشنگری فمینیستی فرانسه بود که علیه مردسالاری در انقلاب فرانسه به مبارزه پرداخت و فمینیسم موج اول در فرانسه پس از او به خاموشی گرایید. (37) اینان اولین پیش گامان فمینیستی بودند که تأثیر بسزای آن ها در آثار و افکار فمینیست های بعدی نیز به روشنی مشهود است.
در انگلستان، دو طیف متفاوت از زنان وجود داشتند: طیف اول زنان کارگری بودند که پس از انقلاب صنعتی، تحت نظارت کارفرما، ساعات فراوان کار و دست مزد پایین، شرایط سختی را می گذراندند. طیف دوم زنان طبقه ی متوسط بودند که با وجود شرایط ظاهرا مرفهی که داشتند، طبق آموزه ی «ویکتوریایی»، (38) تمام وقت خویش را همانند یک زندانی، بدون هیچ گونه حقوقی در خانه سپری می کردند. این دو طیف به تدریج، به این نتیجه رسیدند که برای رسیدن به حقوق خویش، همانند حق مالکیت، حق رأی و حق آموزش، باید به مبارزه با نظام فکری، فرهنگی و سیاسی حاکم بپردازند. (39)
بدین روی، سه نسل از زنان مبارزات جدی خود را در این زمینه آغاز نمودند که در نهایت، به کسب « حق رأی زنان » در اروپا منجر گردید:
نسل اول» بانوان لانگهام پلیس (40)
از اعضای فعال این انجمن، می توان به باربارا اسمیت ( Barbara Smith )، جان استوارت میل ( John Stuwart Mill ) و همسرش هریت تایلور ( Harriet Taylor ) اشاره کرد. (41) این افراد انجمن های حامی اشتغال زنان را در سال 1859 تشکیل دادند و در سال 1865 دادخواستی در دفاع از « لایحه ی حق رأی زنان » تهیه کردند که به وسیله ی میل به مجلس ارائه شد. (42)
نسل دوم: فمینیست های پاک دامنی اجتماعی
از اعضای معروف این گروه، می توان به ژوزفین باتلر ( Jousephine Butler ) اشاره نمود. وی فمینیست را به خیابان ها کشانید و از عمده ترین تأکیدات وی، برابری جنیستی مردان و زنان بود؛ به این معنا که زنان هم بتوانند همانند مردان در جامعه آزادانه فعالیت داشته باشند. (43)
نسل سوم: فمینیست های مبارز برای کسب حق رأی
از فعال ترین فمینیست های این دوره ، امیل پانکهرست ( Pankhurst ) و دخترانش بودند که با اتحاد با گروه های چپ، یک اتحاد فمینیست – سوسیال ایجاد کردند که در نهایت، در اثر فشارهای فعالان این گروه، پس از یک دوره ی طولانی – یعنی پس از جنگ جهانی اول – دولت بریتانیا در مقابل خواست های زنان تسلیم گردید و در نهایت، در سال 1918 پس از سی سال تلاش، آنان به حق رأی دست یافتند. (44)
فعالیت های سیاسی زنان آمریکایی در موج اول
زنان آمریکا فعالیت های خود را در جنبش الغای برده داری آغاز کردند. اما به علت شکافی که در اثر نحوه ی برخورد (45) رهبران این جنبش بین زنان و مردان ایجاد شد، در سال 1832 زنان به طور مستقل در « فیلادلفیا » و « بوستون » انجمن های ضد برده داری تشکیل دادند. اما در همایش سراسری ضد برده داری سال 1833 در « فیلادلفیا » که هیأت های اعزامی ضد برده داری در آنجا جمع شدند، اصلا از زنان برای امضای اعلامیه ی اصول عقاید و یا پیوند با انجمن ضد برده داری دعوت به عمل نیامد. بدین سان، زنان دریافتند که مبارزه برای آزادی، زنان اهمیت و ضرورت کمتری از مبارزه برای الغای برده داری ندارد و به این نحو بود که زنان از همین انجمن ها ، مبارزاتی را برای احقاق حقوق خود در آمریکا تشکیل دادند. (46)
از رهبران و فعالان این گروه، می توان به سارا داگلاس ( Sara Douglas )، لوکر شامات ( Lucer tia Mott )، و سارا و انجلینا گریمکی ( Sara & Angelina Grimke ) اشاره کرد که در نهایت، تلاش های این گروه به رهبری لوکر شامات و الیزابت کدی استانتون ( Elizabeth Cady Stantun )، به گردهمایی « سنکافالز »، انجامید که اولین گردهمایی رسمی زنان برای احقاق حقوق خویش بود. (47)
در میان گروه های فعال جنبش اجتماعی زنان، دو گروه مختلف شکل گرفتند که اولی با عنوان « انجمن آمریکایی حق رأی » به رهبری جولیا وارد هو ( Julia Ward Howe ) و دومی با عنوان « انجمن ملی حقوق زنان » به رهبری الیزابت استانتون تلاش هایشان پس از یک دوره ی پرفراز و نشیب و با سختی فراوان، در سال 1920 به تصویب حق رأی زنان منجر شدند. (48)
خواست های اصلی فمینیسم لیبرال موج اول
اگر بخواهیم اصلی ترین درخواست فمینیست های موج اول را به طور کلی و درستی درک کنیم باید ابتدا به ایدئولوژی و تفکرات پایه ی این گروه به طور کلی اشاره نماییم. به طور خلاصه، نظرات اصلی فمینیست های لیبرال موج اول عبارتند از:
1. اعتقاد به نظریه ی « حقوق طبیعی » ( ایده ی اصلی گروه )؛
2. اعتقاد به تشابه (49) ذاتی زن و مرد؛
3. رجحان استقلال فردی بر سنت ها و نهادهای مستقر در جامعه؛
4. روند جامعه پذیری؛ مانعی برای رشد قدرت فکری زنان؛
5. آموزش و پرورش، بخصوص تفکر انتزاعی؛ مهم ترین وسیله برای دگرگونی اجتماعی. (50)
بر اساس این نظرات و عقاید، نوشته های بسیاری از سوی لیبرال ها درباره ی مشاغل زنان، برابری زن و مرد، والدین و نیاز به آموزش فارغ از جنسیت برای کودکان منتشر شده اند. (51) که می توان خواست ها و مطالبات زنان را براساس این نوشته ها، به صورت ذیل خلاصه کرد:
1. برابری زن و مرد در تمام حقوق اجتماعی، فردی و سیاسی، مانند حق مالکیت زنان بر اموال خویش و داشتن حق رأی ( همانند مردان )؛ (52)
2. استقلال زنان از لحاظ مالی که موجب خودکفایی آنان شود.(53)
3. در نظر گرفتن اشتغال، حرفه، آموزش و کارآموزی های برابر با مردان برای زنان. (54)
در مجموع، می توان گفت: هدف اصلی فمینیسم لیبرال در موج اول، کاربرد اصول آزادی خواهانه در مورد زنان و مردان به صورت یکسان بود، به نحوی که حقوق زنان به هیچ وجه از حقوق مردان کمتر نباشد. (55) حق برخورداری از آزادی یکسان بین زنان و مردان، حتی در فلسفه ی هابز و بلاک نیز کاملا به رسمیت شناخته می شود و آن ها تا آنجا پیش می روند که با رد ساختار پدرسالاری در خانواده، طبق « آزادی فردی »، بر برابری بین زنان و مردان در نظارت بر زندگی و فرزندان تأکید می کنند.(56)
برجسته ترین نمود این مسئله را می توان در مناظره ی جان لاک و رابرت فیلمر ( Robert Filmer ) در دفاع از حق طبیعی خانواده و نفی ساختار پدرسالاری ملاحظه کرد. جالب اینکه جان لاک حاکمیت مطلق جامعه را بر اساس نوعی پدرسالاری معرفی می کند که باید به زندگی آن پایان داد. (57)
اما جان استوارت میل در کتاب آزادی، به بررسی ارزش آزادی می پردازد و آن را یکی از راه های نیل به سعادت معرفی می کند. او « جامعه ی آزاد » را جامعه ای می داند که زن و مرد برای دست یابی به سعادت، با هیچ مانعی روبه رو نشوند. همچنین بهبود وضع جامعه را در گرو آزادی افرادی می داند که از طریق آن، هر فردی بتواند استعدادهای خود را به منصه ی ظهور برساند.
به عقیده ی میل، سطح تعقل و توانایی های جامعه رابطه ی مستقیمی با آزادی زنان در انتخاب شغل و توانایی تصمیم گیری در زندگی فردی و اجتماعی آنان دارد. بدین سان، بحث آزادی در اندیشه ی جان استوارت میل با بحث دفاع از حقوق زنان گروه خورده است. (58)
البته شایان ذکر است که فمینیست ها مطالبات حاشیه ای نیز داشتند؛ مثلا، لیبرال های موج اول خواستار اصلاح لباس برای جلوگیری از باز تولید ضعف جسمانی بودند که منجر به تأکید بر تفاوت در جنس و خودآگاهی مردان نسبت به غرایزشان می شد؛ یا مثلا، درخواست های جانبی مثل تقاضای حق طلاق برای زنان و یا حق سقط جنین داشتند که البته در جهت آرمان برابری مطلق با مردان بود. (59)
زمینه های ظهور موج دوم
با فرا رسیدن سال 1920، یعنی در همان زمانی که زنان در برخی از کشورهای اروپایی و ایالات متحده ی آمریکا پس از هفتاد سال مبارزه به « حق رأی » دست یافتند، جنبش فمینیسم در اروپا و آمریکا دچار یک دوره ی فترت گردید که از آن به « تعلیق جنبش اجتماعی » تعبیر می شود. از سوی دیگر، در فاصله سال های 1920 تا 1960، که در واقع، دوره خاموشی و رکود جنبش زنان است، (60) مسائل و جریاناتی رخ نمودند که موجب شدند این دوره با همه ی رکود و بی سر و سامانی سازمانی اش، (61) به بستری برای به وجود آمدن موج دوم فمینیسم، که از مهم ترین و پرجنجال ترین دوره های فمینیستی است، تبدیل گردد.
اما در میان همه ی عواملی که سبب به وجود آمدن موج دوم فمینیسم گردیدند، به جرئت می توان « نظام سرمایه داری » را با گفتارها، سیاست ها و آرمان هایش مهم ترین عامل شکل گیری موج دوم فمینیسم معرفی کرد، تا جایی که مگی هام بیان دارد: « درک ماهیت جامعه ی سرمایه داری معاصر بدون محور قرار دادن مسئله ی سرکوب زنان در تحلیل آن، ممکن نیست.» (62)
پس از بحران های اقتصادی جنگ جهانی اول، نظام سرمایه داری توانست خود را به عنوان نظام حاکم در غرب مطرح کند و ابتکار عمل را در بسیاری از بحران هایی که در جامعه به وجود آمده بودند، به دست گیرد.
تأثیر نظام سرمایه داری در شکل گیری جنبش فمینیستی به شکل های ذیل قابل تقسیم و مطالعه است:
1. سیاست های اقتصادی
طی دهه های 1920-1970 نرخ رشد حضور زنان در عرصه ی عمومی به شدت افزایش یافت که این حضور با جنگ جهانی دوم، به اوج خود رسید. اما به رغم تأکید بر رفتار برابر از سوی دولت، باز هم زنان در عرصه ی فعالیت های اقتصادی شاهد تمایزات و تبعیضات فاحشی بودند که همچنان حس فرودستی و تبعیض را در آنان تقویت می نمود. (63) اما گذشته از تبعیضاتی که در این عرصه وجود داشتند، دولت به صورت پنهان از این حضور مضاعف نیروی کار، (64) با راه کارهایی مثل کار نیمه وقت، بازار کار ثانوی، و اشاعه ی آموزه ی « ویکتوریایی » برای تعدیل نیروی کار خود استفاده می نمود و از عمده ترین ابزار تعدیل این نیرو زنان بودند. (65) که به بهترین شکل ممکن می توانستند در خدمت نظام سرمایه داری عمل کنند. (66)
این سیاست های اقتصادی دولت باعث تحمیل فشارهای سنگین اقتصادی و روحی فراوانی بر زنان می شدند و حضور زنان در عرصه ی عمومی را، که سال ها از مطالبات عمده ی زنان بود، با چالشی اساسی روبه رو می کردند.
2. سیاست های فرهنگی
اگر عمده ترین نقش نظام سرمایه داری در تولید کالاهای مصرفی باشد بنابراین، می توان «مصرف گرایی » و تبلیغ آن را نیز اصلی ترین هدف نظام سرمایه داری دانست. نظام سرمایه داری به خوبی دریافته بود که برای این دو منظور ( مصرف گرایی و تبلیغ آن ) زنان بهترین وسیله و ابزار هستند؛ چرا که اولا، زنان می توانند به عنوان مصرف کنندگان کالاهای تولیدی بهترین و فعال ترین مخاطبان نظام سرمایه داری باشند و در کل، اهداف نظام سرمایه داری را برآورده سازند. (67) از سوی دیگر، در همین زمان، گفتار فرهنگی جدیدی در جامعه باب شد که اگر چه با واژه هایی مثل « مهندسی خانه » و « مدیریت خانه » مطرح می شد، اما در واقع، همان آموزه ی تغییر نام یافته ی ویکتوریایی بود که بر حضور زنان و نقش مؤثر آنان در خانه و خانواده تأکید می کرد.(68)
این امر در ایجاد تناقضی آشکار، برای زنان نقشی اساسی داشت؛ چرا که از یک سو، بر مبنای آرمان های لیبرالی، زنان حق داشتند در عرصه ی عمومی حضور فعال داشته باشند و حتی در صورت نیاز دولت، مورد استفاده ی نظام سرمایه داری قرار می گرفتند، و از سوی دیگر، جامعه ایدئولوژی خانه نشینی و خانه داری را تبلیغ می نمود.
این مسائل به تدریج، بر تناقضات درونی زنان و آگاهی آنان به تفاوت و فاصله ی بسیار جایگاه واقعی خویش با آنچه حقیقتا باید وجود می داشت، افزودند. علاوه بر تناقضات درونی ناشی از نظام سرمایه داری، سنت ها و عرف های ریشه دار « پدرسالاری » و ترویج اشاعه ی تفکرات مارکسیستی و سوسیالیستی (69) نیز در تردید نسبت به فضای موجود از سوی زنان، نقش اساسی داشتند. (70)
در پایان، از عوامل بروز موج دوم فمینیسم می توان به وجود برخی سازمان های سیاسی زنان (71) و همچنین به جنبش دانشجویی دهه ی 60 (72) نیز اشاره نمود که در انتقال جنبش اجتماعی زنان از موج اول به موج دوم، تأثیر بسزایی داشت. (73)
در مجموع، همه ی این عوامل در شکل گیری یک هویت مشترک نوین در زنان بسیار تأثیر بر جای نهادند تا اینکه منجر به شکل گیری یک جنبش فمینیستی شدند که به قول جگر ( Jaggar )، اگر چه انسجام و وحدت کافی نداشت، اما به علت وسعت علایق و عمق انتقادات آن، از امواج قبلی فمینیستی نیرومندتر بود و تحلیل های متنوعی درباره ی سرکوب زنان و راه های مبارزه برای آزادی زنان ارائه کرد.(74)
فلسفه ی سیاسی فمینیسم در موج دوم
در خلال سال های 1880 نظریه ی « تکامل » داروین ( Darvin ) با نتایج جدید مردم شناسی، که وی و مارکس آن را « ماتریالیسم تاریخی » نامیدند، به طور آکادمیک در جامعه اثبات شد. یک سال پس از مارکس، یکی از طرفداران او به نام انگلس با انتشار کتاب منشأ خانواده؛ مالکیت خصوصی و دولت، نظریه ی او را گسترش داد. (75) او در کتاب خویش، با استناد به مدارکی که یک مردم شناس آمریکایی به نام مورگان ( Morgan ) در مورد تقسیم بشری ارائه می دهد، نظام خانواده را محصول یک جامعه پذیری بلند مدت در طول تاریخ قلمداد نموده و وجود نظام خانوادگی امروز و ازدواج را در زمان های گذشته – یعنی پیش از ایجاد حاکمیت خصوصی – رد کرده است. (76) انگلس در این اثر، به مسئله ی « شکست تاریخی و جهانی جنس زن » و علل آن و ریشه های تابعیت زنان اشاره می کند. (77)
نکته ی دیگری که در اثر انگلس به شدت برجسته شده، این نظریه است که خانواده ی تک همسری حاصل نظام فئودالی است و در زمان های دور، تیره های انسانی مادرتبارانه بوده اند. (78) در نهایت، او « شرط آزادی زنان را در برهم زدن تقسیم عمومی و خصوصی نظام سرمایه داری در جامعه و مشارکت عمومی زنان می داند. » (79)
اگر چه هدف این کتاب در درجه ی اول، پرداختن به مسائل زنان نیست، اما با طرح نظریاتی که به آن ها اشاره شد، شالوده ی یک تصور فمینیستی – مارکسیستی را بر جای نهاده است که با انتشار کتاب زن در دوران سوسیالیسم آگوست ببل ( August Bebel ) به شدت رواج یافت. (80)
از پیشگامان مبارز جنبش زنان با تفکرات مارکسیستی، کلارا زتکین ( Clara Zetkin ) یکی از رهبران جنبش زنان حزب سوسیال – دموکرات و لی لی براون ( Brown ) را می توان نام برد. (81)
زتکین و رزالوکزامبورگ از دیگر متفکران مطرح این مکتب، رهایی زنان و حل معضلات جامعه را تنها در یک انقلاب همه جانبه و در ایجاد یک اجتماع کمونیستی، که بتواند تمام امکانات و مزایای فرهنگی و اقتصادی را به صورت کاملا یکسان فراهم سازد، امکان پذیر می دانستند. (82) بنابراین، معلوم می شودکه عمده ترین ویژگی تفکر فمینیسم مارکسیستی به کار بردن تحلیل طبقاتی مارکسیستی در تبیین علت فرودستی زنان است؛ (83) به این معنا که راه نجات زنان از فرودستی، تغییر جامعه ی مردم سالاری در متن انقلاب علیه نظام اقتصادی سرمایه داری است. (84)
به دلیل آنکه رویارویی مارکسیسم با مسئله ی زنان مسلما در ارتباط با ماتریالیسم تاریخی است، به تعبیر جگر، مارکسیسم « سرشت زن را متشکل از رابطه ی متقابل دیالکتیکی و ما بین عمل او و ساختمان زیستی و شرایط جسمانی و اجتماعی او می داند. » (85) بر این اساس، اصلی ترین خواست فمینیسم مارکسیستی « حذف نظام خانه و خانواده به عنوان اولین و بارزترین جلوه های نظام فئودالی و مالکیت خصوصی است.» (86)
بدین روی، فمینیست های مارکسیست سعی داشتند با توجه به مبانی مارکسیستی، وضعیت نامطلوب زنان را در نظام سرمایه داری تجزیه و تحلیل کنند، اما می دانستند که مارکسیسم سنتی به وضعیت زنان به عنوان یک مسئله ی خاص توجه نمی کند و معتقد است که با رفع نابرابری های طبقاتی، وضعیت زنان نیز، که یکی از اصلی ترین قربانیان سرمایه داری هستند، حل خواهد شد. از سوی دیگر، این واقعیت که فرودستی زنان پیش از نظام سرمایه داری نیز وجود داشته است، این تردید را ایجاد کرد که شاید پس از فروپاشی نظام سرمایه داری، وضعیت زنان همچنان به حال خود باقی بماند. (87)
بدین سان، زمینه ی طرح یک سلسله نقدها در درون تفکرات مارکسیستی به وجود آمد که فمینیست – مارکسیست را با معضلات بسیاری رو به رو نمود و در نهایت، فمینیست مارکسیست ها به این نتیجه رسیدند که هر چند مبارزه ی طبقاتی اولویتی انکارناپذیر است، اما برای رهایی زنان نمی توان به آن اکتفا کرد. (88) و بدین روی، شرایط و زمینه هایی تشکیل یک مکتب جدید در مبارزه برای رهایی زنان، فراهم شد که به نام « فمینیسم سوسیالیست » معروف گردید.
فمینیسم سوسیالیستی
فمینیسم سوسیالیستی، که « ثنویتگرا » نامیده می شود. – همان گونه که اشاره شد- با استفاده از دیدگاه مارکسیست ها به وجود آمد. این گروه در تحلیل علت فرودستی زنان، عوامل اقتصادی ( نظام سرمایه داری ) و عوامل فرهنگی ( نظام مرد سالاری ) را به صورت همزمان و در کنار هم به عنوان عامل فرودستی زنان معرفی می کنند.(89)
میشل بارت ( Michele Barrett ) از مبارزان فعال این گروه محسوب می شود که با کتاب ستم امروز بر زنان در این عرصه حضور یافت. به اعتقاد او، عمده ترین مشکل در پیشرفت آثار فمینیستی- مارکسیستی تمایل صرف به تحلیل علت فرودستی زنان در نظام سرمایه داری و عدم توجه به عوامل دیگر است. (90)
به اعتقاد ابوت، برای ترمیم نظریه ی مارکسیستی، باید جنسیت و ستم جنسی را با آن پیوند داد؛ چرا که سرمایه داری و پدرسالاری، که مراتب طبقاتی و جنسی محسوب می شوند، هرگز از هم قابل تفکیک نیستند، بلکه پدرسالاری را باید در دل سرمایه داری جست و جو کرد. (91) سیلویا والبی ( Silvia Valby )، هایدی هارتمن ( Heidi Hart Mann )، جولیت میچل ( Juliet Mitchell) و ایریس یانگ ( Iris Yong ) نیز از دیگر مبارزان این عرصه اندکه هر یک به تعابیر گوناگون، سعی در برقراری میان ارتباط پدرسالاری و نظام سرمایه داری داشته اند.
فمینیسم افراطی ( سیاستی متفاوت )
در حالی که فمینیسم لیبرال مظلومیت زن را معلول قوانین غیرعادلانه و فمینیست های سوسیالیستی و مارکسیستی آن را معلول ساختارهای اجتماعی – اقتصادی می دانند، فمینیسم رادیکال مردان را علت مظلومیت زنان می شناسد. در این نوع گرایش فمینیستی، می توان شدیدترین حملات را به اهداف و دغدغه های فلسفه ی سیاسی سنتی یافت؛ زیرا در حالی که فمینیسم لیبرال و فمینیسم مارکسیستی و سوسیالیستی همگی با فلسفه های سیاسی توافق داشته و معتقدند: اگر این فلسفه ها تعدیل شوند می توانند منافع زنان را تأمین کنند، اما فمینیسم افراطی ذاتا با خود فلسفه ی سیاسی مخالفت می کند و آن را یکی از راه هایی می داند که قدرت مرد از آن راه مشروعیت می یابد. (92)
از این رو فمینیسم افراطی به بازسازی مفهوم « امر سیاسی » می پردازد؛ یعنی در حالی که لیبرال ها بر ناعادلانه بودن قوانین تأکید و بر تعمیم حقوق مردان به زنان اصرار می ورزند، رادیکال ها بی عدالتی قوانین را بخشی از سلطه ی مردمی می دانند که از خانواده شروع شده است و به نهادهای سیاسی راه می یابد. براساس این دیدگاه، تغییر قوانین سیاسی و قوانین مربوط به طلاق، مالکیت و اموال صرفا اقدامات سطحی هستند که باعث تداوم بی عدالتی در ساختار خانواده می شوند. از نظر آنان، مشکل اساسی در رابطه ی زن و مرد این است که زنان به منزله ی یک طبقه ی اجتماعی هستند و مردان نیز یک طبقه ی دیگر. (93) به همین دلیل، خط مشی ها و سیاست هایی که رادیکال ها اتخاذ می کنند با گروه های دیگر متفاوتند.
خط مشی فمینیست ها برای دستیابی به مطالبات
همان گونه که در بخش های پیشین اشاره شد، دست یابی به حقوق و آزادی برابر در عرصه های گوناگون اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از عمده ترین مطالبات و خواسته های فمینیست ها بود. بدین منظور، نقش عوامل اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مورد بررسی قرار گرفت که گاه بر اساس سیاست های استعماری سرمایه داران و یا دیگر گروه ها، به گونه ای طراحی شده بودند که بیش از آنکه نقش زنان را در دست یابی به حقوق انسانی برابر مدنظر قرار دهند، استعمار و استثمار زنان را از طریق رسیدن به سودهای هنگفت در رأس اهداف خود قرار داده بودند. در اینجا به اهم خط مشی ها و سیاست هایی که فمینیست ها در موج اول و دوم و گرایش های متفاوتی که برای دست یابی به مطالبات و خواسته های خود اتخاذ کردند، اشاره می نماییم تا علل و پیامدهای اجتماعی و روانی که معمولا برای این جنبش اجتماعی معرفی می گردند، روشن تر شوند:
روش فمینیست های لیبرال برای رسیدن به برابری این بود که دموکراسی، نظام حقوقی و قضایی حاکم، خانواده به عنوان هسته ی جامعه، نظام آموزش و در کل، تمام نهادها و سازمان های مردانه را پذیرفتند، اما فقط می خواستند مانند مردان، در برخورداری از این ارزش ها شریک باشند و از همان اعتباری که مردان از آن بهره مندند، برخوردار باشند. نکته ی قابل توجه این است که فمینیسم لیبرال از طرح برتری زنان یا حتی تفاوت آنان با مردان اجتناب می کند و به هیچ وجه، درصدد دو جنسیتی کردن جامعه نیست. طرف داران آن معتقد بودند: زنان باید تعلقشان را به خانه کم کنند و با این پیش داوری، که خانه جایگاه مناسبی برای زنان است، مقابله نمایند.
روش های فمینیست های رادیکال تقریبا در مقابل روش های لیبرال ها قرار دارند؛ چرا که مردان را سبب اصلی ستم دیدگی زنان می دانند و قایل به تفاوت های جنسیتی بین این دو جنس می باشند. آن ها مبارزه با مرد سالاری را روش اصلی دست یابی به برابری و بازسازی تفکرات و ذهنیت زنان را اولین مرحله ی مبارزه قلمداد می کنند. به اعتقاد آن ها ، مشارکت زنان در فعالیت های مردانه، موجب تحکیم سلطه ی مردانه می شود و چون از نظر آن ها، خانواده مهم ترین نهاد پرورش پدرسالاری است ، هم با تشکیل خانواده به صورت کلی و هم با ازدواج مخالفت می کنند و در نتیجه، طلاق و سقط جنین را از کارهای مثبت می دانند.
فمینیست های رادیکال دو خط مشی مهم را در پیش گرفتند:
1. برخورد جدی با تسلط مردانه در امور؛
2. جدایی طلبی جنس ها از همدیگر و به حداقل رساندن رابطه با مردان، گرایش زنان به فعالیت های اقتصادی و تحت مدیریت زنان، تشکیل کانون های خلاقیت معنوی زنانه و حتی برقراری رابطه ی جنسی با یکدیگر.
با وجود تفاوت هایی که بین خط مشی رادیکال ها و لیبرال ها در دست یابی به برابری وجود دارند، اما هر دو گروه در برخی موارد، با یکدیگر اشتراک دارند. لغو قوانین علیه سقط جنین و لزوم پایان دادن به تبعیض جنسی در مشاغل، از آن نمونه است. در ذیل، به برخی از خط مشی های مشترک اشاره می شود:
1. تغییر اساسی در شکل نهاد خانواده و ازدواج
از اولین مطالباتی که در مبارزات فمینیستی، حتی در میان خواست های لیبرال های موج اول، مطرح بود و در موج دوم شکل خاصی به خود گرفته، تغییر نظام خانواده و قالب های مربوط به آن است؛ چرا که به زعم فمینیست ها، خانواده اولین و اصلی ترین نهادی است که در آن زنان تحت سلطه ی نظام پدرسالاری واقع می شوند. البته تحلیل های متفاوتی در این زمینه وجود دارد؛ مثلا، مارکسیسم و سوسیالیسم خانواده را محصول نظام سرمایه داری می دانند و اصلی ترین روش مبارزه برای رهایی زنان را در ترک خانواده های تک همسری و ایجاد کمون های خانوادگی می بینند. اما برخی رادیکال ها کلا جدایی از مردان را تجویز می کنند. در این جهت این خواسته، مطالبات دیگری مثل حق طلاق نیز برای زنان مطرح می شوند. (94)
2. تغییر در ساختار نقش مادری
پس از انتقاد از ساختار خانواده، قاعدتا مسئله ی مادری نیز به چالش کشیده می شود. اگر چه لیبرال های موج اول خواستار تعدیل مسئولیت های مادری و برعهده گرفتن برخی وظایف مادری از سوی مردان بودند، اما انتقاد از نقش مادری در گفتار موج دوم، تقریبا حالت افراطی پیدا می کند؛ چرا که رادیکال ها معتقدند؛ نقش مادری مرتبط با بیولوژیک طبیعی زنانه نیست، بلکه بیشتر دارای هویتی اجتماعی است که باید در آن تغییراتی ایجاد شوند. این انتقاد همانند موج اول، در موج دوم نیز با مطالبه ی حق سقط جنین در ارتباط است که در موج دوم، قیدگریزی های جنسی نیز به آن اضافه می شود.(95)
3. مطالبات برابری طلبانه
بر این اساس، آنان خواستار حذف هر گونه مظاهر تفاوت ظاهری بین زن و مرد، اعم از لباس زنانه و مردانه، لوازم آرایشی، مد لباس، و تمام مراسم یا اعمالی (96) بودند که زنان را به عنوان موضوع جنسی مطرح می کنند؛ از جمله: (97)
– حذف هرگونه تقسیم بندی جنیستی در زبان، که در آن تقسیم بندی در دو قطب مردانه و زنانه در مقابل هم قرار می گیرند.(98)
– حذف مسائل جنسی و هرزه نگاری (99) در عرصه ی هنر و ادبیات که زنان را به عنوان موضوع جنسی و نیازمند حمایت و عشق معرفی نموده اند.
– تجدیدنظر در نظریات علوم نظری مثل جامعه شناسی، تاریخ و فلسفه، و علوم تجربی مثل زیست شناسی و مطالعه ی محیط زیست. (100)
نتیجه گیری
از آنچه گذشت، معلوم می شودکه ارتباط بین فمینیسم و سیاست، ارتباطی تنگاتنگ و دوسویه است. در این مقاله، از یک سو، فعالیت های سیاسی و عملکرد سیاست مداران، که در ایجاد حس مشترک میان زنان نقشی کلیدی داشته است، مورد بررسی قرار گرفت و از سوی دیگر، به فعالیت ها و تلاش های فمینیست ها، که تأثیر بسزایی در اصلاح یا تغییر دیدگاه های سیاسی دولت ها داشته اند، اشاره شد. تغییر در ساختار و چارچوب نظام خانواده، تجویز حق طلاق، سقط جنین، روی آوردن به جنس موافق و پرهیز از ازدواج های مرسوم از جمله سیاست هایی هستند که گرایش های فمینیستی برای رسیدن به برابری مطلق، مورد تمسک قرار دادند. بررسی پیامدهای ناگواری که معلول اتخاذ خط مشی های غلط فمینیست ها هستند، مجال دیگری می طلبد.
پی نوشتها:
1- کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی.
2- Sally Haslanger & Nancy Tuana, “Topics in feminism” (2004), in: http:// plato. stanford. edu/entries/eguality.
3-آلیسون جگر، چهار تلقی از فمینیسم، ترجمه ی س. امیدی، انتشارات بین المللی هدی، 1378، ص 20.
4- ریک ویلفورد، فمینیسم، ترجمه ی م. قائد، انتشارات بین المللی هدی، 1378، ص 31.
5- سوزان آلیس، فمینیسم، قدم اول: ترجمه ی زیبا جلالی نیا، تهران، شیرازه، 1380، ص 5.
6- حسین بستان، نابرابری و ستم جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، قم، زیتون، 1382، ص 11.
7- مگی هام، فرهنگ نظریه های فمینیستی، ترجمه ی فیروزه مهاجر، نوشین احمدی خراسانی و فرخ قره داغی، تهران، توسعه، 1382، ص 163.
8- جین فریدمن، فمینیسم، ترجمه ی فیروزه مهاجر، چ دوم، تهران، آشتیان، 1381، ص 5.
9- سوزان آلیس، پیشین، ص 6.
10- آلیسون جگر، پیشین، ص 19.
11- ریک ویلفورد، پیشین، ص 36.
12- Declaration of Resoresolution and sentiments.
13- ریک ویلفورد، پیشین، ص 37.
14- حمیرا مشیرزاده، از جنبش تا نظریه ی اجتماعی، تهران، شیرازه، 1382، ص 40-50.
15- سوزان مندوس، فلسفه ی سیاسی فمینیستی، فمینیسم و دانش های فمینیستی، ترجمه ی عباس یزدانی، مقدمه، ص 17.
16- عمده ترین حق سیاسی – فرهنگی و انسانی که می توان برای هر شخصی در نظر گرفت « حق رأی » است که زنان به صراحت از این حق محروم شده بودند.
17- معصومه موسوی، تاریخچه ی مختصر تکوین نظریه های فمینیستی، انتشارات بین المللی هدی، 1378، ص 11.
18- معصومه موسوی، پیشین، ص 11.
19- مری آستل در سال 1700 در این زمینه، این سؤال ها را مطرح می کند که اگر حاکمیت مطلق در یک کشور ضروی نیست، پس چرا در خانواده الزامی است؟ و اگر در خانواده ضروری است، چرا در کشور نباشد؟ و اگر همه ی انسان ها آزاد به دنیا می آیند، چرا همه ی زنان برده به دنیا می آیند و هستی آن ها در شرایط بردگی کامل و دلخواه مردان باشد؟
20- معصومه موسوی، پیشین، ص 11.
21- جین فریدمن، پیشین، ص 44.
22- ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه ی عباس زریاب، چ دهم، تهران، علمی و فرهنگی، 1376، ص 154.
23- سوزان آلیس، پیشین، ص 12-15 / حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 22-27.
24- محمدرضا زیبایی نژاد و محمدتقی سبحانی، درآمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، قم، دارالثقلین، 1379، ص 95-96.
25- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 35-42.
26- پیش از جنگ جهانی، نظام اقتصادی آمریکا، نظامی مبتنی بر آزادی فردی بود، اما پس از جنگ جهانی دوم، بعد از به وجود آمدن نابسامانی های اقتصادی، دولت آمریکا قدرت نظارت بر فعالیت های اقتصادی را برعهده گرفت و همین سبب به وجود آمدن نظامی شد که به نام « دولت لیبرال » معروف گردید.
27- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 43-49.
28- همان.
29- همان.
30- جین فریدمن، پیشین، ص 44.
31- همان.
32- حسین بشیریه، جامعه شناسی سیاسی، چ ششم، تهران، نی، 1379، ص 29.
33- به دلیل آنکه فعالیت زنان اروپا و آمریکا در موج اول به موازات یکدیگر، اما قدری متفاوت از هم شکل گرفت، ترجیحا برای مطالعه ی نحوه ی شکل گیری و سیر تاریخی موج اول فمینیستی، حرکت زنان اروپا و آمریکا را به صورت جداگانه بررسی می کنیم.
34- سوزان آلیس، پیشین، ص 16-17.
35- همان، ص 18-19.
36- همان، ص 17.
37- همان، ص 28-29.
38- آموزه ویکتوریایی بر اخلاق برتر و لطافت روحی زنان تأکید بسیاری زیادی داشت. بر طبق این آموزه، زنان که موجوداتی حساس با شرایط روحی خاص قلمداد می شدند از ورود به عرصه عمومی منع می شدند و گفتار فرهنگی جامعه آن ها را به حفظ حریم خانه و خانواده، همسرداری و پرورش کودکان، و در کل به انجام هر آنچه که مربوط به عرصه خصوصی است تشویق می نمود. این آموزه بعدها به عنوان حربه ای برای نظام سرمایه داری برای تنظیم و تعدیل نیروی کار کارگران، مورد استفاده قرار گرفت.
39- همان، ص 56-59.
40- Langham Police.
41- سوزان آلیس، پیشین، ص 60-63.
42- همان، ص 60-63.
43- آندره میشل، جنبش اجتماعی زنان، ترجمه ی هما زنجانی، چ دوم، مشهد، نیکا، 1377، ص 91.
44- سوزان آلیس، پیشین، ص 68-76.
45- مردان فعال در این جنبش ها با زنان رفتار مناسبی نداشتند و آن ها را به شدت تحقیر می کردند و همین تحقیرها بود که در نهایت، موجب شدند زنان مسیر فعالیت خود را از مردان جدا کنند.
46- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 52-53.
47- همان، ص 55-56.
48- همان، ص 100.
49- با وجود اینکه شالوده ی اصلی تفکر لیبرال ها اعتقاد به برابری مطلق بین زن و مرد است، اما رگه هایی از تفکرات برتری زنان ( مادرشاهی ) در کتاب زن در قرن 19، اثر مارگارت فولر ( 1845 ) دیده می شوند که بر جنبه های شعوری و عاطفی دانش تأکید می کنند.
50- معصومه موسوی، پیشین، ص 12.
51- جرج ریترز، جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه ی محسن ثلاثی، ج سوم، تهران، علمی، 1377/ پاترشیا مکرو لنگرمن و ژیل نیب روگ برنتلی، نظریه ی فمینیستی معاصر، ص 474.
52- آلیسون جگر، پیشین، ص 21.
53- معصومه موسوی، پیشین، ص 13.
54- آلیسون جگر، پیشین، ص 22.
55- همان، ص 21.
56- سوزان مولر آکین، زن از دیدگاه فلسفه ی سیاسی غرب، ترجمه ی ن. نوریزد مونترل، 1382، به نقل از :
http://www.jens-e-dovom.tripod.com/parsto.htm.
57- فرشاد شریعت، جان لاک و اندیشه ی آزادی، تهران، آگاه، 1388، ص 145-161.
58- سوزان مولر آکین، پیشین.
59- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 68.
60- برای مطالعه ی بیشتر درباره ی تعلیق جنبش اجتماعی در فاصله سال های 1920 تا 1960، ر.ک. حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 127-180.
61- البته باید توجه داشت با آنکه این دوره به « تعلیق و خاموشی جنبش » معروف است، ولی با این اوصاف، جریانات فمینیستی که در واقع دنباله ی جریانات گذشته در موج اول بودند، همچنان ادامه داشتند و به حیات و فعالیت های خود و هر چند به صورت پراکنده و حاشیه ای و متفرق ادامه می دادند، اما به هر صورت، این فعالیت ها به گونه ای بودند که تفکرات و آثار و اندیشمندان برجسته ای را به وجود نیاوردند، خواست زنان در این دوره نیز در جهت خواسته های برابری طلبانه ی موج اول بود که بیشتر به وسیله ی اعمال فشار بر عوامل سیاسی مطالبه می گردید.
62- مگی هام، پیشین، ص 67.
63- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 187.
64- علاوه بر حضور فعال زنان در بازار کار، باید وجود نیروی کار مردان را نیز که پس از جنگ جهانی دوم از جنگ بازگشته بودند، به نرخ بیکاران اضافه کرد.
65- این تعدیل به این صورت بود که در هنگام نیاز، زنان با ساعات کار فراوان در کارخانه ها مورد استفاده قرار می گرفتند و حتی در صنایعی سنگین مثل ماشین سازی و کارخانجات ساخت اسلحه و در هنگام افزایش نیروی انسانی، به نوعی دیگر در خدمت نظام درمی آمدند.
66- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 187-190.
67- همان، ص 202-203.
68- همان، ص 218-219.
69- اگر چه تفکرات مارکسیستی در اثر فشارها و سخت گیری های فاشیستی پس از جنگ جهانی اول، به سختی می توانستند در کشورهای اروپایی نفوذ کنند و عقاید خویش را مطرح سازند، با همه ی این فشارها و سخت گیری ها، تفکرات چپ به تدریج توانستند در فضای گفتاری اروپا نیز نفوذ کنند و در آگاهی کارگران، بخصوص کارگزاران زن نسبت به جایگاهشان در نظام سرمایه داری، نقشی مؤثر داشته باشند، تا جایی که یک گفتار مستقل فمینیستی را به عنوان فمینیسم مارکسیستی و کمی بعدتر فمینیسم سوسیال را به خود اختصاص دهند، که در معرفی مکاتب خاص در موج دوم فمینیسم، به آن خواهیم پرداخت.
70- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 229-232.
71- از مصادیق این سازمان ها، می توان به « لیگ زنان رأی دهنده »، « حزب ملی زنان » و « کمیته ی زنان برای اقدام سیاسی » اشاره نمود که تلاش های عام المنفعه نیز داشتند. از مهم ترین این سازمان ها، می توان از « فدراسیون ملی باشگاه های زنان اهل حرف و تجارت » نام برد.
72- جنبش دانشجویی دهه ی 60 از دانشجویان سفیدپوست طبقه ی متوسط تشکیل می شد که برای مبارزه با ستم ها و تبعیض های جامعه ی سرمایه داری به شورش دست زدند، اما به تعبیر برخی از اندیشمندان، مثل رابرت اچ، یورک در کتاب در سراشیبی به سوی گومرا، این جنبش بیش از آن که حاصل ستم اجتماعی باشد، زاییده ی رفاه سوی گرمرا، ترجمه ی الهه هاشمی حائری، تهران، حکمت، 1378، ص 63-99.
73- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 225-232.
74- آلیسون جگر، پیشین، ص 19.
75- سوزان آلیس، پیشین، ص 85.
76- فردریش انگلس، منشأ خانواده؛ مالکیت خصوصی و دولت، ترجمه ی خسرو پارس، تهران، جامی، 1380، ص 41-48.
77- معصومه موسوی، پیشین، ص 14.
78- پاترشیا مدولنگرمن و ژیل نیب روگ برنتلی، پیشین، ص 477-481.
79- آلیسون جگر، پیشین، ص 23.
80- سوزان آلیس، پیشین، ص 85-89.
81- سوزان آلیس، پیشین، ص 85-89.
82- معصومه موسوی، پیشین، ص 15.
83- پاترشیا مدولنگرمن و ژیل نیب روگ برنتلی، پیشین، ص 477-481.
84- معصومه موسوی، پیشین، ص 14.
85- آلیسون جگر، پیشین، ص 22.
86- معصومه موسوی، پیشین، ص 15.
87- پاملا ابوت و کلرو والاس؛ جامعه شناسی زنان، ترجمه ی منیژه نجم عراقی، تهران، نشر نی، 1380، ص 288-289.
88- همان، ص 288-289.
89- Wendy Mcelroy, “Introduction to Individualist femimism”(2004) in: http://www.zetetics.com/macindefem1. htm.
90- Michele Barret, “Capitalism and womens liberation”, in: Iinda Nicholson, The second Wave, (London and New York: Routledge 1997) P. 126.
91- پاملا ابوت و کلرو والاس، پیشین، ص 291.
92- سوزان مندوس، پیشین، ص 325.
93- سوزان آلیس، پیشین، ص 122.
94- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 283-288.
95- همان.
96- برای مثال، می توان به مراسم ملکه ی زیبایی آمریکا، که هر ساله برگزار می شد، اشاره کرد که زنان در سال 1968 با دور ریختن وسایل آرایشی و نهادن تاج ملکه ی زیبایی بر سر گوسفندی اعتراض خویش را به این مسئله عملا نشان دادند.
97- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 288-316.
98- برای مثال، در زبان های عربی و فرانسه، ضمایر مذکر و مؤنث وجود دارند و گاهی در برخی زبان ها مثل عربی حتی اسم های غیرجاندار نیز در گروه های مذکر و مؤنث طبقه بندی می شوند.
99- Pornography.
100- حمیرا مشیرزاده، پیشین، ص 288-316.
منبع: فصلنامه ی تخصصی بانوان شیعه