دلایل طرفداران تحریف قرآن و پاسخ آن

دلایل طرفداران تحریف قرآن و پاسخ آن

نویسنده: حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی

طرفداران تحریف قرآن در این پندار غلط به دلایلی تمسک جسته، مطالبی را عنوان نموده اند و ما ناچاریم در این مقاله و در مقاله های آینده این دلایل را مورد بحث و بررسی قرار داده و در ضمن چند مقاله به بحث تحریف پایان دهیم. اینک دلیل اولشان را در این مقاله مورد بررسی قرار می دهیم:

1- تحریف تورات و انجیل
طرفداران تحریف قرآن می گویند: در روایات متواتر و کثیری که به طریق شیعه و سنی نقل گردیده است، چنین آمده است که: آن چه در امت ها و ملل گذشته به وقوع پیوسته است، در امت و ملت اسلامی نیز به موبه مو جریان خواهد داشت بنابراین، تحریف که به تورات و انجیل و کتب ملل گذشته راه یافته است، در قرآن نیز باید وجود داشته باشد.
از جمله روایاتی که به این حقیقت دلالت دارد، روایتی است که شیخ صدوق در اکمال الدین از غیاث بن ابراهیم آورده و او هم از امام صادق و آن حضرت نیز از پدرانش، از رسول خدا نقل نموده اند: « هر آن چه در امت های گذشته به وقوع پیوسته است، در این امت نیز مو به مو واقع خواهد شد.«لَتَرکَبُنَّ سُنَنَ مَن قَبلَکُم.»(1)با در نظر گرفتن مضمون حدیث و روال کلی که از آن استفاده می شود، باید تحریف هم در قرآن واقع شود در غیر این صورت معنای حدیث درست نخواهد بود.

پاسخ:
این دلیل از جهاتی مردود است زیرا:
1- اخباری که اساس این دلیل را تشکیل می دهند، خبر واحدی(2) بیش نیستند و نمی توانند موجب اطمینان و یقین باشند و ادعای کثیر و تواتر در این روایات و اخبار، ادعایی بیش نیست و جز گزاف و مبالغه گویی چیز دیگری نمی تواند باشد و این روایات در هیچ یک از کتب چهارگانه معتبر شیعه« کتب اربعه» نیامده است.
پس نمی توان به این روایات تکیه نمود و نتیجه گیری کرد که وقوع تحریف در تورات و انجیل مستلزم وقوع آن در قرآن است و در میان این دو ملازمه وجود دارد.
2- اگر کسی این دلیل را صحیح بداند، باید «زیادت» را نیز در قرآن بپذیرد زیرا در تورات و انجیل زیادت به عمل آمده است در صورتی که نظریه زیادت در قرآن به قدری نادرست و بطلان آن واضح و روشن است که کسی نمی تواند به آن تفوّه کند.
3- حوادث زیاد و بی شماری در امت های گذشته اتفاق افتاده است که در این امت به وقوع نپیوسته، مانند گوساله پرستی و سرگردانی چهل ساله بنی اسرائیل، غرق شدن فرعون و پیروانش، سلطنت سلیمان بر انس و جن، رفتن حضرت عیسی به آسمان، مرگ هارون( وصی حضرت موسی) قبل از خود وی، وقوع معجزات نه گانه حضرت موسی، ولادت عیسی بدون داشتن پدر، مسخ شدن عده ی زیادی از امت های گذشته و به صورت میمون و خوک درآمدن آن ها و وقایع و حوادثی که از حد شمارش بیرون است و هیچ کدام از این وقایع در میان امت اسلام واقع نشده است.
عدم تطابق در این موارد بهترین دلیل و گواه است بر این که: این احادیث صحت ندارند و بر فرض صحت نیز ظاهر آن ها منظور نمی باشد و شاید منظور، این باشد که مشابه آن حوادث که در ملل گذشته به وقوع پیوسته است، در میان امت اسلام هم به وقوع خواهد پیوست نه خود همان حوادث.
بنابراین، تحریف در میان امت اسلام نیز با حفظ الفاظ و ظواهر قرآن به وقوع پیوسته است که مخالف حقایق و مفاهیم قرآن عمل می شود و این خود نوعی تحریف است.
این معنی را که ما گفتیم از روایتی که در اول بحث آوردیم، به دست می آید و همان معنی را روایت دیگری نیز که ابو واقد لیثی نقل نموده تأیید می کند و آن این که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در موقع حرکت به سوی «خیبر» به درختی به نام «ذات انواط» رسید که آن درخت به مشرکین تعلق داشت و سلاح های خویش را بر آن می آویختند. یاران پیامبر گفتند: یا رسول الله برای ما نیز «ذات انواطی» قرار ده همان طور که مشرکین دارند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سبحان الله! این درخواست شما مانند درخواست قوم موسی است که گفتند: برای ما نیز خدایی قرار ده که قابل رؤیت باشد، همان طور که آنان خدایانی دارند، آن گاه رسول خدا فرمود: به خدا سوگند! از روش گذشتگان پیروی خواهید نمود.(3)
از این روایت چنین استفاده می شود که آن چه در این امت واقع می شود، شبیه حوادثی است که در امت های گذشته واقع شده است. تکرار عین حوادث گذشته موردنظر نیست.
4- اگر قبول کنیم که این روایت ها از نظر سند «متواتر» و از نظر دلالت صحیح می باشند، باز هم نمی توان به وسیله ی این روایات ثابت نمود که تحریف قرآن تاکنون حاصل شده است زیرا اگر در آینده نیز تحریف به وقوع بپیوندد، مسئله تکرار و تطابق تحقق می یابد چه آن که در روایات وقتی برای آن تعیین نشده است و تا روز قیامت، فرصت و ادامه دارد.
بنابراین، چگونه می توان با این روایات به وقوع تحریف در صدر اسلام در دوران خلفا استدلال و استشهاد نمود؟!

2- قرآن امیرمؤمنان(علیه السّلام)
در مقاله پیش یکی از دلایل طرفداران تحریف را مورد بررسی قرار دادیم و در این مقاله نیز به یکی دیگر از دلایل این گروه می پردازیم و می گوییم:
دومین دلیل طرفداران تحریف این است که می گویند: روایات فراوان و معتبری است که امیرمؤمنان(علیه السّلام) قرآن دیگری غیر از قرآن موجود در نزد خود داشت و آن قران مطالب و آیاتی را دارا بود که در قرآن فعلی نیست و آن حضرت همان قرآن را به مردم ارائه نمود ولی آن را نپذیرفتند و بنابراین روایات قرآنی که فعلاً در دسترس است، کم تر از آن قرآن است و این همان تحریف است که مورد بحث ما می باشد.
در این مورد روایات فراوانی وجود دارد که همه ی آن ها وجود چنین قرآنی را تأیید می کنند چنان که در روایتی آمده که آن حضرت به طلحه فرمود: طلحه! هر آیه ای که خداوند به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده است در نزد من موجود است و تأویل هر آیه ای که خداوند به محمد نازل نموده، هر حلال و حرام یا حد و حکم و هر آن چه را که مسلمانان تا روز رستاخیز به آن احتیاج دارند حتی «ارش خدش»و دیه خراشیدگی پوست، در پیش من موجود و محفوظ می باشد که همه ی آن ها با دستور و راهنمایی های خود رسول خدا و به خط شخصی خودم نگاشته ام.(4)
باز در احتجاج آن حضرت با مردی که منکر خدا بود، چنین آمده است: امیرمؤمنان (علیه السّلام) کتابی آورد که دارای تمام انواع و اقسام تأویل و تنزیل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و کامل و جامع در آن کتاب گرد آورده بود به طوری که کوچک ترین حرفی و یا الف و لامی از آن ساقط نشده بود ولی آن را نپذیرفتند.(5)
باز روایتی است که کلینی در کافی با اسناد خود از جابر از امام باقر(علیه السّلام) نقل نموده است که جز اوصیا و جانشینان پیامبر کسی حق ندارد، ادعا کند که همه ی قرآن ظاهر و باطنش در نزد اوست.(6)
و نیز کلینی با اسناد خود از جابر نقل می کند که حضرت باقر(علیه السّلام) می فرمود کسی ادعا نکرده است که تمام آیات و کلمات قرآن همان طور که فرود آمده، در پیش وی موجود است و هر کس جز علی بن ابی طالب و پیشوایان بعد از وی چنین ادعایی کند دروغگویی بیش نمی تواند باشد.(7)

در پاسخ باید گفت:
این که امیرالمؤمنین(علیه السّلام) دارای قرآن مخصوصی است که از نظر ترتیب سوره ها با قرآن موجود مغایر و متفاوت می باشد، حقیقتی است روشن که شک و تردید در آن وجود ندارد و اتفاق دانشمندان بزرگ بر وجود چنین قرآنی ما را از مشقت و زحمت اثبات آن آسوده خاطر می نماید.
و اما دارا بودن آن قرآن بر اضافات و زیادت هایی که در قرآن فعلی موجود نیست گرچه آن هم به جای خود صحیح است ولی صحت این مطلب نمی تواند، دلیل آن باشد که آن اضافات جزء قرآن بوده و به وسیله ی تحریف از بین رفته است بلکه نظریه صحیح و نزدیک به حقیقت در این مورد این است که آن اضافات موجود در آن قرآن یا تفسیر آیات است، به عنوان تأویل و بیان آن چه برگشت کلام خدا بر آن است و یا شرح و توضیح آیات است به عنوان تنزیل از طرف خداوند.

توضیح:
این شبهه و پندار بی اساس از آن جا سرچشمه گرفته است که لفظ «تأویل» و «تنزیل» را به همان معناهایی که در اصطلاح متأخرین جدیداً پیدا شده پنداشته اند و خیال کرده اند که «تنزیل» تنها آن را می گویند که به صورت قرآن نازل گردد و «تأویل» تنها به آن می گویند که به عنوان بیان و شرح معنای لفظی گفته شود.
ولی باید توجه داشت که این دو معنی درباره ی این دو لفظ از اصطلاحات جدید است و در لغت از این دو معنی هیچ اثری وجود ندارد، این است که ما به هیچ وجه مجبور نیستیم که این دو لفظ را در هر موردی که از روایات اهل بیت وارده شده است. به همان دو معنای جدید و اصطلاحی بگیریم بلکه کلمه ی «تأویل» مصدر است، از باب «تفعیل» و از ریشه ی «أوَل» که به معنای رجوع کردن و گرداندن می باشد، گرفته شده است.
چنان که می گویند« اَوَّلَ الحُکمَ اِلَی اَهلِهِ» یعنی حکم را به اهلش برگردانید و گاهی هم کلمه ی «تأویل» به معنای نتیجه و عاقبت یک امر و آن چه که برگشت کار به آن خواهد بود. استعمال می شود، چنان که در آیات ذیل به همین معنی آمده است که خداوند می فرماید:
(وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ. )(8)
(نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ. )(9)
(هذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ. )(10)
(ذلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً.) (11)
در همه ی این آیات و آیات دیگری مانند این ها، کلمه «تأویل» در همان معنای «نتیجه» و «عاقبت کار» استعمال شده است.
بنابراین توضیح، منظور از تأویل قرآن بیان همان معنی است که نتیجه و برگشت کلی کلام خدا بر آن معنی باشد، خواه به طور روشن و صریح که هر آشنا به لغت عرب بتواند از ظاهر آن کلام، همان معنی را درک کند و یا به طور مخفی و رمزی که برای همه به جز اهل فن و متخصصین (راسخون در علم) قابل درک نباشد.
و اما «تنزیل» آن هم مصدر باب «تفعیل» است، از ریشه ی «نزول» که به معنای فرود آمدن و فرو فرستادن می باشد و کلمه ی تنزیل گاهی در خود آن چه نازل شده است، استعمال می شود و با در نظر گرفتن همین معنی است که در اکثر آیات قرآن منظور از تنزیل خود قرآن می باشد، مانند:
(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ. )(12)
(فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ‌.)(13)
(لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. )(14)
(تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ. )(15)
در این آیه منظور از تنزیل، قرآن است ولی گاهی هم به معنای اصلی و مصدری خودش (به معنای فرو فرستادن) استعمال می شود، گرچه این فرستادن به عنوان قرآنی نباشد زیرا آن چه از طرف خدا نازل می شود، لازم نیست که قرآن باشد، چون گاهی ممکن است سخنی از طرف خدا نازل شود که غیر از قرآن باشد و قرآن نامیده نشود. بنابراین معنی، اضافات تنزیلی که طبق روایات مذکور در قرآن علی(علیه السّلام) وجود دارد، شاید از این گونه سخنان بوده است که برای شرح آیات قرآن از طرف خداوند نازل شده است، بدون این که جنبه قرآنی داشته باشد زیرا چنان که گفته شد، تنزیل بودن سخنی و از طرف خداوند نازل شدن آن، قرآن بودن آن را لازم نگرفته است و روایات مذکور نیز به بیش تر از این دلالت نمی کنند و تنزیل بودن برخی از اضافات قرآن امیرمؤمنان(علیه السّلام) را می رساند نه قرآن بودن آن را.
چنان که در بعضی از این روایت ها چنین آمده است که در قرآن امیرمؤمنان(علیه السّلام) نام های منافقین نیز ذکر شده است و لابد آمدن نام منافقین در قرآن آن حضرت به عنوان تفسیر بوده است نه به صورت آیه قرآنی.
رفتار پیامبر با منافقین نیز گواه این حقیقت است که وی روش مسالمت آمیزی با آنان در پیش گرفته بود و اسرار آنان را مکتوم و پنهان می داشت و دلشان را به دست می آورد.
با این حال چگونه ممکن است که وی نام آنان را در قرآن بیاورد و مفتضح و رسوایشان سازد و سپس تمام مسلمانان حتی خود آنان را دستور دهد که شب و روز بر منافقین که با نام و نشان معروف گردیده و شناخته شده اند، لعن و نفرین نمایند؟!
آیا چنین احتمالی وجود دارد تا در پیرامون صحت و سقم، ضعف و قوت آن گفت وگو شود؟ آیا اسم منافقین در قرآن آمده است تا در عنوان قرآنی داشتن آن در قرآن علی(علیه السّلام)، بحث و بررسی شود؟ آیا می توان اسم منافقین را با اسم «ابوالهب» مقایسه نمود که شرک و دشمنی خویش را با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) علنی نموده و پیامبر اسلام نیز می دانست که او با شرک و بت پرستی رخت از جهان بر خواهد بست؟!

خلاصه ی گفتار
گرچه اضافات و زیادت هایی در مصحف امیرمؤمنان(علیه السّلام) وجود داشت و این مطلب هم به جای خود درست می باشد ولی این اضافات جزء قرآن و از آن چه که رسول خدا مأمور بوده است که آن ها را به مسلمانان برساند، نبوده است زیرا نه تنها ملزم بودن بر این مطلب دلیلی ندارد بلکه بطلان آن قطعی و مسلم است و دلیل بر بطلان آن همان دلایل محکمی است که در مقالات گذشته درباره ی عدم تحریف قرآن بیان نمودیم.

3- روایات تحریف
در مقالات گذشته قسمتی از دلایل طرفداران تحریف را ارزیابی کردیم و اینکه در این مقاله نیز به یکی دیگر از این گونه دلایل می پردازیم:
سومین دلیل طرفداران تحریف این است که می گویند: روایات« متواتر»و فراوانی از اهل بیت(علیه السّلام) نقل شده است که همه آن ها بر تحریف قرآن دلالت دارند و ناچار باید آن ها را پذیرفت.

پاسخ:
در پاسخ این گفتار به طور خلاصه می گوییم:
اولاً: تحریفی که از این روایات استفاده می شود، غیر از آن تحریف است که مورد بحث و گفت و گوی ماست.
و ثانیاً: اکثر روایات از نظر سند ضعیف و غیرقابل اعتماد می باشند زیرا از آن ها از کتاب احمد بن محمد سیاری نقل شده است و دانشمندان «علم رجال» اتفاق دارند که احمد سیاری شخصی بوده است، منحرف و معتقد به تناسخ و قسمت دیگری هم به واسطه علی بن احمد کوفی به ما رسیده است که علمای «رجال» او را نیز مردی دروغگو و از نظر عقیده متزلزل می دانند.
ولی در عین حال گروهی از روایات تحریف از نظر سند معتبر و مورد اعتماد و یا در اثر کثرت نقل یقین آور و یا حداقل اطمینان آور می باشند، این است که در این مورد از بررسی سند آن ها صرف نظر نموده، به چگونگی دلالت آن ها می پردازیم و به طور کلی می گوییم که: روایات از نظر معنی و دلالت به چهار گروه تقسیم می شوند که متن آن ها را نقل می کنیم، سپس چگونگی دلالت و عدم دلالت آن ها را بر تحریف قرآن مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

گروه اول:
قسمتی از روایات تحریف که با کلمه ی «تحریف» آمده است، صریحاً به تحریف قرآن دلالت دارند و تعداد آن ها به بیست روایت بالغ می شود که اینک نمونه ای از آن ها:
1- علی بن ابراهیم قمی با اسناد خود از ابوذر نقل نموده است که: هنگامی که این آیه( یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ )(16) نازل شد، رسول خدا فرمود: پیروان من در قیامت با پنج پرچم و نشانه به نزد من می آیند، آن گاه ابوذر گفت که رسول خدا از هر گروهی می پرسد که با ثقلین- یعنی با دو امانت بزرگی که از من در پیش شما بود( قرآن و عترت) – چگونه رفتار کردید؟
گروه اول می گویند: ثقل اکبر(قرآن) را تحریف کردیم و به پشت سر انداختیم و با ثقل اصغر (عترت)، عداوت و دشمنی نموده، ستم درباره ی آنان روا داشتیم.
گروه دوم می گویند: ثقل اکبر را تحریف و قطعه قطعه کردیم و با احکام و دستورات آن مخالفت ورزیدیم و با ثقل اصغر نیز دشمنی کرده، با آنان جنگیدیم.
2- سید بن طاووس و محدث جزائری با اسناد خود از حسن بن حسن سامری نقل کرده اند که رسول خدا در ضمن حدیث مفصلی درباره ی کسانی که حد و مرز قانون خدا را در هم می شکنند، به حذیفه چنین فرمود که: آنان مردم را از راه خدا منحرف و کتاب او را تحریف می کنند و روش مرا تغییر می دهند.
3- سعد بن عبدالله قمی با اسناد خود از جابر جعفی و او از امام باقر(علیه السّلام) چنین آورده است که: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در منی دعا خواند، آن گاه فرمود: مردم! من در میان شما دو امانت سنگین می گذارم، آگاه باشید که اگر به آن دو، چنگ زدید، هیچ گاه گمراه نخواهید شد، آن ها کتاب و عترت من است و کعبه هم خانه خدا و باید مورد احترام قرار بگیرد.
امام باقر(علیه السّلام) پس از بیان این حدیث نبوی فرمود: ولی مردم کتاب خدا را تحریف نمودند و احترام کعبه را در هم شکستند، عترت و خاندان پیامبر را به قتل رسانیدند و تمام ودایع، امانت های خدا را به دور انداختند و از آن ها دوری جستند.
4- شیخ صدوق در خصال با اسناد خود از جابر و او از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نموده است که: در روز رستاخیز در درگاه عدل خدا سه طایفه حاضر می شوند و از مردم دادخواهی و شکایت می کنند:
قرآن، مسجد و عترت. قرآن می گوید: خدایا! این مردم مرا تحریف کردند، احترام مرا در هم کوبیده، عظمت مرا در هم شکستند، مسجد می گوید: خدایا! این مردم مرا عاطل و ضایع نمودند و از من بهره برداری نکردند. عترت می گوید: خدایا! این مردم ما را به قتل رسانیدند، زندگی ما را از هم پاشیدند، ما را متفرق و پراکنده ساختند…
5- کلینی در کافی و صدوق با اسناد خود از علی بن سوید نقل کرده اند که او می گوید: من به محضر حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر(علیه السّلام) که در زندان بود، نامه ای نگاشتم و پاسخی دریافت نمودم که در ضمن آن نوشته بود: این مردم کتاب خدا را به امانت پذیرفتند، سپس به این امانت خدایی خیانت ورزیدند و آن را تحریف و تبدیل نمودند.
6- ابن شهر آشوب با اسناد خود از عبدالله نقل نموده که حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السّلام) در روز عاشورا خطبه ای خواند و در ضمن آن خطبه چنین فرمود: راستی شما مردم متمرد و سرکش و در ظلم و ستم سرآمد روزگار و ملت ها می باشید، شما مردمانی هستید که قرآن را به دور انداخته و از شیطان الهام گرفته اید. شما کسانی هستید که با گناهان، پیمان دوستی بسته و کتاب خدا را تحریف کرده اید.
7- ابن قولویه در کامل الزیارات با اسناد خود از حسن بن عطیه از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرده است که چون وارد « حائر حسینی» شدی، این جملات را بخوان: خدایا! بر کسانی لعنت کن که پیامبران تو را تکذیب کردند و کعبه را منهدم و کتاب تو را تحریف نمودند.
8- حجال از قطبه بن میمون و او هم از عبدالاعلی چنین آورده است که امام صادق(علیه السّلام) فرمود: طرفداران عربیت، کتاب خدا را تغییر می دهند.

پاسخ:
این بود نمونه هایی چند از گروه اول روایات تحریف که کلمه «تحریف» صریحاً در آن ها به کار رفته است، ولی تحریف در این روایت ها به معنای تحریف و تغییر الفاظ قرآن و اسقاط بعضی از آیات و جملات آن نیست بلکه منظور از آن معنای دیگری است که با تحریف مورد بحث ما، هیچ گونه ارتباطی ندارد زیرا تحریف در روایت آخر به معنای تغییراتی است که در اثر اختلاف قاریان در چگونگی قرائت به وجود آمده است و این عمل خود یک نوع تحریف است زیرا قرائت های هفت گانه که در قرآن تغییر و تبدیلی به وجود آورده، متواتر نمی باشند و قرآن بودن آن ها مسلم نیست و به فرض متواتر و قطعی بودن آن ها و قرائت های دیگری نیز به قرآن راه یافته است که مسلماً متواتر نبوده و بر پایه ی اجتهادها و نظریات شخصی استوار می باشند و منظور از تحریف در روایت آخر، همین معنی است و با هدف طرفداران تحریف کوچک ترین ارتباطی ندارد.
و اما کلمه ی«تحریف» در بقیه ی روایت های هشت گانه به معنای تغییر دادن مفهوم قرآن و تصرف در تفسیر آن می باشد نه به معنای اسقاط آیات قرآن و تغییر دادن کلمات آن زیرا تصرف و اجتهاد در معنای قرآن نیز یک نوع تحریف است که به قرآن راه یافته است و دشمنان اهل بیت پیامبر با این گونه تحریف توانسته اند، آیاتی را که در عظمت آنان نازل شده است، به معناهای دیگر و خلاف واقع تفسیر و تأویل کنند، دشمنی و عداوت خودشان به کار برده و از مقام و عظمت خاندان نبوت بکاهند. و این معنی که گفتیم با روایات چندی تأیید می شود، چنان که در حدیث ششم از روایت های مذکور تحریف قرآن به قاتلان حضرت ابی عبدالله(علیه السّلام) نسبت داده شده، آن جا که می گوید: شما کتاب خدا را تحریف کرده اید.
باز در بخش عظمت قرآن، روایتی از امام باقر(علیه السّلام) آوردیم که او می گوید: آنان کتاب خدا را به دور انداختند، بدین گونه که حروف و کلمات قرآن را محفوظ داشته حدود و قوانین آن را تغییر داده اند.
در توضیح معارف و اقسام تحریف(17)که تحریف بدین معنی مسلماً به وقوع پیوسته است و اگر چنین تحریفی به وقوع نمی پیوست، حقوق عترت طاهره محفوظ می ماند و احترام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی آنان مراعات می شد و کار به جایی نمی کشید که حقوق آنان پایمال شود و رسول خدا درباره ی آنان مورد ایذا و اذیت قرار بگیرد ولی توجه دارید که تحریف به این معنی از محل بحث ما خارج است.

گروه دوم:
گروه دیگر از روایات تحریف دلالت دارند بر این که، نام پیشوایان دینی در بعضی از آیات قرآن آمده بود و در اثر تحریف از بین رفته است و این سلسله روایات فراوان است که اینک نمونه ای از آن ها:
1- کلینی در کافی با اسناد خود از محمد بن فضیل نقل می کند که امام ابوالحسن(علیه السّلام) فرمود: ولایت و امامت علی بن ابی طالب(علیه السّلام) در تمام کتاب های پیامبران ضبط است. خداوند هیچ پیامبری را به نبوت مبعوث نکرده مگر این که نبوت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت وصیّ او را گوشزد نموده است.
2- عیاشی با اسناد خود از امام صادق(علیه السّلام) نقل می کند که: اگرقرآن به همان گونه که فرود آمده بود، خوانده می شد، ما را با نام و نشان در آن پیدا می کردید.
3- در کافی و تفسیر عیاشی از امام باقر(علیه السّلام) در کنزالفوائد با سندهای مختلف از ابن عباس و در تفسیر فرات کوفی به طرق مختلف از اصبغ بن نباته چنین آمده است که امیرمؤمنان(علیه السّلام) فرمود: قرآن بر چهار بخش نازل شده است؛یک چهارم آن درباره ی ما و یک چهارمش درباره ی دشمنان ما و یک چهارم دیگرش در مستحبات و مثل ها و آخرین قسمت در واجبات و احکام است و بر ماست تعظیم ها و بزرگداشت های قرآن.
4- در کافی از امام باقر(علیه السّلام) نقل شده است که جبرئیل این آیه را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بدین صورت آورده بود:( وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا[فی علی] فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ )(18) یعنی اگر بر آن چه درباره ی بنده ی خود علی(علیه السّلام) فرو فرستاده ایم تردید دارید، مانند آن را بیاورید.

پاسخ:
این بود نمونه مختصری از گروه دوم روایات تحریف که از ظاهر آن ها تحریف قرآن استفاده می شود، در پاسخ آن ها باید گفت که:
اولاً: منظور از آن چه در نام های ائمه نازل شده، نزول قرآنی نیست بلکه گفتاری است که به عنوان تفسیر بعضی از آیات قرآن از طرف خداوند نازل شده است. بنابراین، عدم نقل این گونه گفتارهای نازل شده که جنبه تفسیری داشته باشد موجب تحریف قرآن نمی شود تا با این گروه از روایت ها بر تحریف قرآن استدلال شود.
و ثانیاً: اگر این روایت ها جز تحریف قرآن معنای دیگری نداشته باشند، در این صورت چاره ای نیست جز این که باید آن ها را کنار بگذاریم و در هیچ بحث علمی بدان ها تکیه نکنیم و تمسک نجوییم زیرا ظاهر آن ها با دلایل محکم و مسلمی که به عدم تحریف قرآن دلالت دارند، نمی سازد و با کتاب خدا و احادیث و گفتار پیامبر مخالفت دارد و هر روایتی که با کتاب خدا و گفتار پیامبر مخالفت داشته باشد، مطرود بوده و هیچ گونه قابل عمل نخواهد بود. و طبق اخبار متواتر و فراوان باید چنین روایت هایی را به دور انداخت و بر سینه دیوار کوبید. بنابر آن چه گفته شد، اگر روایت یا روایت هایی دلالت کنند که اسم علی(علیه السّلام) در قرآن صریحاً آمده، باید آن ها را تأویل و توجیه نمود و اگر قابل تأویل و توجیه نبودند، باید آن ها را دور انداخت زیرا بنابر دلایل مسلمی که در اختیار داریم، اسم علی(علیه السّلام) صریحاً در قرآن نیامده است؛ اینک نمونه ای از دلایل ما که جوابگوی گروه دوم روایت های تحریف می باشد:
1- از حدیث مسلم و تاریخی غدیر استفاده می شود که نام علی در قرآن صریحاً نیامده است زیرا تعیین علی(علیه السّلام) برخلاف و جانشینی او به وسیله ی حدیث غدیر به فرمان خدا بوده است و آن هم در اجتماع عظیم مسلمانان بعد از تأکید فراوان و شدید اللّحن و واجب الاجرا و بعد از آن که خداوند به پیامبرش وعده ی حتمی داد که او را در این مسیر یاری کند و از حملات و خطرات دشمن محفوظش بدارد.
اگر نام علی در قرآن به صراحت یاد شده بود، به آن اجتماع عظیم مسلمانان و نصب علی به خلافت، آن هم بعد از این همه تأکیدات و شرایط، احتیاج نبود و اگر در قرآن نام علی صریحاً آمده بود، رسول خدا از اظهار آن، ترسی نداشت تا وعده ی تأیید و محافظت از طرف خدا فرود آید.
آری، از حدیث غدیر چنین استفاده می شود که نام علی(علیه السّلام) صریحا در قرآن نبوده است، مخصوصاً این که این جریان در حجه الوداع و اواخر دوران زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واقع شده است که در آن تاریخ تقریباً تمام قرآن فرود آمده و در میان مسلمانان انتشار یافته بود.
2- دروغ بودن بعضی از روایت هایی که به بودن نام علی(علیه السّلام) در قرآن دلالت دارند، از ظاهرش پیداست و از وجناتش کاملاً نمایان است، مثلاً در حدیث چهارم می خوانیم که نام علی(علیه السّلام) در آیه (وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ… )(19) وجود داشت، در صورتی که این آیه کوچک ترین تناسبی با مسئله ی امامت و ولایت ندارد.
3- روایت معروف و صحیح ابوبصیر که در کافی آمده است و این روایت، در این معنی صراحت دارد که نام علی (علیه السّلام) و نام هیچ یک از ائمه طاهرین در قرآن وجود نداشت زیرا ابوبصیر می گوید: از امام صادق(علیه السّلام) درباره ی آیه ی شریفه(أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ )(20) پرسیدم، امام فرمود: این آیه درباره ی علی بن ابی طالب و حسن و حسین نازل شده است، عرضه داشتم: مردم می گویند: چرا از علی و اهل بیت وی در قرآن اسمی به میان نیامده است؟ امام فرمود: در جواب مردم بگویید که حکم نماز به رسول خدا نازل شده ولی از سه رکعت و چهار رکعت بودن آن نامی به میان نیامده است و خود رسول خدا این قسمت را برای مردم تفسیر نمود.(21)
آری، این روایت صحیح، تمام روایت های گذشته را تفسیر می کند، معنی و هدف آن ها را بیان می نماید که اسم «علی» در قرآن مجید به عنوان قرآن بودن نازل نشده ولی در شرح آیات مربوطه، به عنوان تفسیر و یا به عنوان تنزیل غیرقرآنی نازل شده است و اما دستوری بر رسول خدا داده نشده بود که آن را ابلاغ کند.
4- افرادی که از بیعت ابوبکر خودداری نمودند، از هر راهی با وی احتیاج کردند ولی با مسئله وجود نام «علی» در قرآن هیچ گونه احتجاج ننموده اند و اگر نام علی(علیه السّلام) در قرآن وجود داشت آن را به رخ ابوبکر می کشیدند و با در دست داشتن چنین مدرک مهم و روشن او را محکوم می کردند زیرا این مطلب در مقام احتجاج گیراتر و محکم تر از سایر دلایل بود.

گروه سوم:
قسمت سوم از روایات تحریف، بر این دلالت دارند که زیادت و نقصان هر دو در آیه به وقوع پیوسته است، بدین گونه که: بعد از پیامبر، مسلمانان بعضی از کلمات قرآن را برداشته و به جای آن ها کلمات دیگری را به قرآن اضافه کرده اند. این نمونه ای از این گونه روایات:
1- علی بن ابراهیم قمی با اسناد خود از حریز از امام صادق(علیه السّلام) نقل می کند که آیه ششم از سوره حمد، بدین صورت بود: «صِرَاطَ مَن أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ غیر الضَّالِّینَ‌. »
2- عیاشی از هشام بن سالم نقل می کند که از امام صادق(علیه السّلام) این آیه را سؤال کردم که خداوند می فرماید:(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ.‌ ) (22) امام فرمود: این آیه در اصل بدین صورت بود:«…آل ابراهیم و آل محمد علی العالمین»، اسمی را از آن برداشتند و اسم دیگری را به جای آن گذاشتند، یعنی آل محمد را به آل عمران تغییر دادند.

پاسخ:
این بود دو نمونه از گروه سوم روایات تحریف و ما در پاسخ آن می گوییم:
اولاً: در این روایت ها از نظر سند بسیار ضعیف و غیرقابل اعتبارند.
و ثانیاً: این روایت ها با قرآن و سنت و با اجماع مسلمانان که هر نوع زیادت را در قرآن مردود می دانند، مخالفت دارد زیرا تمام مسلمانان و خود طرفداران تحریف نیز این حقیقت را می پذیرند که حتی یک حرف نیز بر قرآن اضافه نشده است بلکه عده زیادی از دانشمندان مانند شیخ مفید و شیخ طوسی و شیخ بهایی و مانند آنان از بزرگان علما می گویند مسلمانان اجماع و اتحادنظر دارند بر این که کوچک ترین زیادتی بر آن راه نداشته، همه آن چه که ما به عنوان قرآن در دست داریم، از طرف پروردگار نازل شده است و روایات زیادی نیز این حقیقت را تأیید می کند.

گروه چهارم:
قسمت دیگری از روایت های تحریف نیز بر این دلالت دارند که آیات و یا جملاتی از قرآن کم شده و نقصان به آن راه یافته است.

پاسخ:
اولاً: این روایت ها نیز مانند روایت های گروه سوم ضعیف و متزلزل و بعضی از آن ها غیرقابل قبول می باشند.
ثانیاً: این روایت ها را باید به همان معنی که روایات مربوط به قرآن علی را تأویل نمودیم، تأویل کرد و اگر قابل تأویل نباشد باید آن ها را به دور انداخت زیرا در این حال مخالف قرآن و گفتار پیامبراسلام است که جز دور انداختن چاره دیگری نیست.
اکثر علما و دانشمندان نیز در این روایت ها و بلکه در تمام روایات تحریف همان نظریه تأویل را دارند و در صورت عدم امکان تأویل، به ترک کردن و دور انداختن آن ها قائل می باشند.
محقق کلباسی می گوید: روایاتی که به تحریف قرآن دلالت دارند، مخالف با اجماع امت اسلامی می باشند زیرا کسی از مسلمانان به تحریف قرآن معتقد نیست جز افرادی که گفتارشان به هیچ وجه قابل اعتنا نیست.
باز می گوید: وجود نقصان و تحریف در قرآن، اصل و اساسی ندارد و اگر چنین مطلبی واقعیت داشت، طبعاً مشهور و معروف می شد، همان طور که هر حادثه ی مهم شهرت پیدا می کند و مسئله ی کم کردن و تحریف در قرآن نیز حادثه کوچکی نیست که در صورت تحقق مخفی و ناشناخته بماند.
و از محقق بغدادی شارح وافیه نیز همان نظریه تأویل و یا ترک، نقل شده است و باز از وی نقل شده است که می گوید: محقق کرکی- که درباره ی عدم تحریف قرآن کتابی نوشته است- نقل می کند که وی در همان کتاب خود می گوید، روایاتی را که بر وقوع نقص و تحریف در قرآن دلالت می کند، باید تأویل نمود و یا همه ی آن ها را به دور انداخت زیرا روایتی که برخلاف قرآن و گفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا برخلاف اجماع مسلمانان وارد شود و تأویل آن ممکن نباید باید به دور انداخت.

مؤلف:
مرحوم محقق کرکی در این گفتارش به همان مطلبی که ما قبلاً تذکر دادیم، اشاره نموده است که طبق مضمون روایت های صحیح و قطعی هر روایتی را که مخالف با قرآن باشد، باید طرد نمود، اینک برای نمونه نظر خواننده ی عزیز را به دو روایت ذیل جلب می نماییم:
1- شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرده است: توقف نمودن در برابر شبهه بهتر از اقدام و پیشدستی به هلاکت است زیرا برای هر حقی، گواه و میزان و برای هر عمل درستی، نور و روشنایی وجود دارد. قرآن میزان حق است پس هر گفتاری که موافق قرآن باشد، بگیرید و هر آن چه مخالف آن باشد، ترکش کنید.(23)
2- قطب راوندی با سند صحیح از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرده است که: هرگاه دو حدیث مخالف هم برای شما نقل شد، آن ها را با کتاب خدا تطبیق کنید، هر کدام که موافق کتاب خدا بود، بگیرید و مخالف کتاب خدا را ترک کنید.(24)
مؤلف: ما در مورد گروه چهارم از روایات تحریف نظریه ی دیگری نیز داریم که در مجلس درس بیان کرده ایم و شاید بهترین وجوه و نظریه ها باشد ولی برای مراعات اختصار از آوردن آن در این جا خودداری می کنیم و ممکن است در آینده به مناسبتی همان نظریه را بیاوریم.

پی نوشت ها :

1- کل ما کان فی الامم السالفه فانه یکون فی هذه الامه مثله حذو النعل بالنعل و القذه بالقذه، بحارالانوار 4/8.
به قسمتی از مصادر دیگر این حدیث در بخش عظمت قرآن اشاره گردید.
2- خبر واحد، خبری را می گویند که تعداد راویان آن در حدی نیست که موجب یقین شود، گرچه تعدادشان نسبتاً زیاد باشد و «متواتر» اخباری را می گویند که در اثر کثرت نقل یقین آور باشد.
3- صبح ترمذی، 29/6.
4- مقدمه تفسیر برهان، 27. از این روایت استفاده می شود که تمام آیات و مطالب موجود در قرآن علی(علیه السّلام) جنبه قرآنی دارد و چیزی بر آن اضافه نگردیده است.
5- تفسیر صافی، مقدمه ششم، 11.
6- وافی، باب 76، ج2، ص 130.
7- همان، باب 72، ص 130.
8-یوسف/6.
9-یوسف/36.
10- یوسف/100.
11- کهف/82.
12- واقعه/77.
13- واقعه/78.
14-واقعه/79.
15- واقعه/80.
16-در آن روز(روز حساب و جزا) چهره هایی روشن و سفید و چهره هایی تاریک و سیاه خواهد بود. آل عمران/106.
17-مقاله ای با عنوان « معانی و اقسام تحریف » از همین نویسنده که در همین سایت منتشر شده است.
18- بقره/23.
19-بقره/23.
20-نساء/59.
21- وافی، باب 30، ج2، 63، « ما نص الله و رسوله علیهم».
22 آل عمران/33.
23- الوقف عند الشبهه خیر من الاقتحام فی ما الهلکه… فی ما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه…» وسائل الشیعه، کتاب قضا؛ ج3، 380.
24- «اذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فاعرضوا هما علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فخذوه و ماخالف کتاب الله فردوه»:وسائل الشیعه، ج380/3.
منبع مقاله :
خوئی، حضرت آیت الله حاج سیدابوالقاسم خوئی(ره)(1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید