حکایت ها و هدایت ها(1)

حکایت ها و هدایت ها(1)

منش امام صادق (علیه السلام)

غذای داغی را به حضور امام صادق (علیه السلام) آوردند، چندین بار فرمودند: نستجیر بالله من النار: پناه می بریم به خدا از آتش ‍ جهنم ، ما قدرت خوردن غذای داغ را نداریم ، پس چگونه قدرت تحمل آتش دوزخ را داشته باشیم .

این گفتار را فرمود تا غذا خنک شد و از آن خورد روزی بنده کفشش پاره شد، و کفش از پایش در آمد، با پای برهنه راه رفت ، در حالی که دستهایش ‍ را به سوی آسمان بلند کرده و به خدا عرض می کرد: رب لاتکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا لا اقل من ذلک لااکثر: پروردگارا مرا به اندازه یک چشم بهم زدن و نه کمتر و نه زیادتر به خودم وامگذار(در حالی که) قطرات اشک آنچنان از دیدگانش می ریخت که از اطراف محاسنش سرازیر می شد.

جالب اینکه : امام صادق (علیه السلام) همراه خود پارچه سبزی داشت که در آن مقداری تربت (خاک قبر) امام حسین (علیه السلام) گذاشته بود، و هنگامی که وقت نماز می رسید آن تربت را بر سجاده اش می ریخت و بر آن سجده می کرد. آری نمازی که با یاد ایثارگری امام حسین (علیه السلام) باشد، موجب کمال نماز است ، و به نماز روح تازه ای می بخشد.
منزلت امام نزد مخالفین

روزی یکی از شاگردان برجسته امام صادق (علیه السلام) یعنی مفضل با یکی از منکران خدا بنام ابن ابی العوجاء برخورد کرد، و پس از آنکه چند جمله از مطالب الحاد و کفر از او شنید، ناراحت شد به گونه ای که نتوانست بر خشم خود مسلط شود فریاد زد: ای دشمن خدا، دین خدا را به مسخره گرفته ای و ذات پاک خدا را انکار می کنی ؟ و… ابن ابی العوجاء گفت :

ای آقا اگر تو اهل بحث و بررسی هستی با تو بحث می کنیم ، چنانکه حجت و دلیل تو استوار بود از تو پیروی می کنیم و اگر اهل بحث و بررسی نیستی و سخنی باتو نداریم و اگر تو از شاگردان جعفر بن محمد (امام صادق (علیه السلام)) هستی ، او با ما چنین برخورد نمی کرد و اینگونه ناراحت نمی شد و ستیز نمی نمود، او گفتار ما را بیش از آنچه تو شنیدی شنیده است ، هرگز در برابر ما بدگوئی نکرد، و در پاسخ دادن به ما از حد نزاکت خارج نشد و انه للحلیم الرزین ، العاقل الرصین ، لایعتریه خرق ولا طیش ولا نزق بدان که او بردبار با وقار، او اندیشمند متین و استوار بود، برخوردهای برنده و خورد کننده و سرکوب آور او را از پای در نمی آورد بلکه همچنان استوار و خلل ناپذیر بر جای خود می ماند، او سخن ما را می شنید به خوبی گوش فرا می داد و دلیل ما را در می یافت ،

و وقتی که سخن ما تمام می شد به طوری که گمان می بردیم که او (امام) را مغلوب ساخته ایم ، آنگاه با چند جمله کوتاه و گفتار مختصر، اساس دلائل ما را فرو می ریخت و حجتش بر ما غالب می شد و راه عذر را بر ما می بست و دیگر توان جواب رد نداشتیم اگر تو از شاگردان او هستی همچون او با ما برخورد کن .
تدبیر در وصیت

منصور دوانیقی (دومین خلیفه ظالم و طاغوت عباسی) در نیمه های شب منشی خود ابوایوب خوزی را خواست ، وقتی که ابوایوب نزد منصور آمد، منصور در حالی که گریه می کرد نامه ای نزد ابوایوب انداخت و گفت : این نامه محمد بن سلیمان است که به ما خبر داده که جعفر بن محمد (امام صادق) از دنیا رفت .

انالله و انا الیه راجعون : همه ما از آن خدائیم و به سوی او باز می گردیم ، ولی دیگر کجا مثل جعفر (علیه السلام) پیدا می شود؟. سپس به ابوایوب گفت : در جواب نامه بنویس ، اگر به شخص معینی وصیت (به امامت) کرده او را بطلب و گردنش را بزن . ابوایوب نامه را نوشت ، جواب آمد که : حضرت صادق (علیه السلام) به پنج نفر وصیت کرده است

1 – ابوجعفر منصور دوانیقی 2 – محمد بن سلیمان 3 – عبدالله 4 – موسی (علیه السلام) 5 – حمید. منصور دوانیقی گفت : برای من راهی نیست که همه اینها را بکشم . به این ترتیب ، امام صادق (علیه السلام) جان وصی حقیقی خود امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را حفظ کرد.
نام محمد

ابوهارون گوید: من در مدینه همنشین امام صادق علیه السلام بودم . چند روزی گذشت و نتوانستم به خدمت او حاضر شوم . پس از چندی که به خدمت او مشرف گشتم فرمودند: ای ابو هارون چند روزی بود که تو را نمی دیدم . عرض کردم : سبب آن این بود که پسری برایم متولد شده بود. امام علیه السلام فرمودند: خدا مبارک بگرداند چه نامی برای او انتخاب کردی ؟ عرض کردم : محمد

حضرت نام محمد را که شنید صورتش را نزدیک زمین برد و می گفت : محمد، محمد، محمد، تا آنکه نزدیک بود صورتش به زمین برسد. سپس فرمودند جانم و مادرم ، پدرم تمامی اهل زمین فدای رسول خدا صلی اللّه علیه و آله باد. آنگاه فرمودند: این پسر را دشنام نده و او رانزن و باو بدی نکن و بدان که خانه ای نیست که در آن محمد باشد مگر آنکه آن خانه هر روز تطهیر وتقدس می شود.
کسب روزی حلال

فضل بن ابی قره گوید: ما بر امام صادق علیه السلام وارد شدیم در حالی که او بروی دیواری مشغول کار بود. عرض کردیم : خداوند ما را فدای شماگرداند اجازه دهید مااین کار را برای شما انجام دهیم یااینکه غلامان آن را انجام دهند. امام علیه السلام فرمودند: نه ، بگذارید خود آن را انجام دهم زیرا من دوست دارم که خداوند عزوجل مرا ببیند در حالی که بادستهای خود کار می کنیم و و بازحمت دادن به خود در طلب مال حلال هستم . آنگاه فرمودند: امیرالمومنین علیه السلام برای تحصیل حاجت خود تلاش می کرد و دوست داشت که خداوند او را ببیند که خود را در طلب حلال به زحمت انداخته است .
سرمایه ولایت

مردی به محضر امام صادق علیه السلام رسید و از فقر و تنگدستی شکایت کرد. امام علیه السلام به او فرمودند: این طور نیست که تو می گویی و من تو را فقیر نمی دانم . عرض کرد: سرور من به خدا سوگند شما از وضع من خبر نداری و نمونه هایی از فقر خود را ذکر کرد و امام علیه السلام سخن او را نمی پذیرفت تا اینکه از او سوال کرد اگر صد دینار به تو بدهند حاضری از ولاین ما دست برداری و از ما برائت جویی ؟ جواب داد: نه ، امام پیوسته رقم دینار را بالا برد و به هزارها دینار رسانید و آن مرد قسم می خورد که حاضر نیست با این مبالغ از ولایت ائمه علیهم السلام دست کشد. آنگاه امام علیه السلام به او فرمودند: آیا کسی که چیزی دارد که به هزارها دینار نمی فروشد فقیر است .
معیارعمل

مفضل بن عمر گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم : عمل من به چه اندازه کم و ضعیف است ! حضرت فرمودند: عمل کم باتقوا از عمل زیاد بی تقوا بهتر است . عرض کردم : چگونه عمل زیاد بی تقوا می باشد؟ فرمودند: مانند مردی که از غذای خود به مردم می خوراند وبا همسایگانش مهربانی می کند در خانه او به روی مردم باز است اما وقتی دری از حرام بر روی او گشوده گردد وارد آن می شود، این عمل بدون تقوا است . اما کس دیگری هست که این کارهای خیر را ندارد اما در حرامی بر اوگشوده شود وارد آن نمی شود.
نماز و شفاعت

ابو بصیر گفت : برای تسلیت گفتن وفات امام صادق علیه السّلام به خدمت ام حمیده مادر گرامی امام کاظم علیه السّلام رسیدم . ام حمیده به گریه افتاد و من هم به گریه کردن او گریستم . پس فرمودند: ای ابا محمّد؛ اگر می دیدی حضرت صادق علیه السّلام را در وقت موت ، همانا امر عجیبی می دیدی . امام چشمان خود را گشود و فرمودند: جمع کنید نزد من هر کسیکه ما بین من و او خویشاوندی است . ما همّت کردیم و همه را نزد او جمع کردیم . آن حضرت نظر کرد بسوی ایشان و فرمودند: همانا شفاعت ما نصیب کسانی که نماز را سبک می شمارند نخواهد شد.
ابوحنیفه و علم امام صادق(علیه السلام)

((ابـوحـنیفه)) پـیشواى اهل سـنت مى گوید:

من فقیه تر از ابوعبدالله ، جعفر بن محمد (علیه السلام) کسى را ندیده ام.

روزى منصور دوانقى کسى را نزد من فرستاد و گفت: اى ابوحنیفه!مردم شیفته جعفربن محمد شده انداودر بین مردم ازپایگاه اجتماعی وسیعى بهره مند است ، توبراى این که پایگاه جعفر بن محمد را خنثى کنى ودردید مردم ازعظمت او بکاهى، چند مسأله ى پیچیده وغامض را آماده کن ودر وقت مناسب از اوبپرس تا بلکه باناتوان شدن جعفر بن محمد از پاسخ گویى، او را تحقیر نمایى و دیگر، مردم شیفته او نباشند و از او فاصله بگیرند.

درهمین رابطه من چهل مسأله ى مشکل آماده کردم ودر یکى از روزها که منصور در ( حیره) بود و مرا طلبید ، به حضورش رسیدم.

همین که وارد شدم ، دیدم جعفربن محمد(علیه السلام) درسمت راستش نشسته است،وقتى که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تأثیر ابهت وعظمت او قرارگرفتم که از توصیف آن عاجزم. در حالی که با دیدن منصور خلیفه عباسى آن حس به من دست نداد با اینکه منصور خلیفه است و خلیفه به جهت این که قدرت سیاسى در اختیارش هست باید ابهت داشته باشد.

سلام گفتم و اجازه خواستم تا درکنارشان بنشینم ؛ خلیفه با اشاره اجازه داد ودرکنارشان نشستم . آن گاه منصورعباسى به جعفر بن محمد (علیه السلام) نگاه کرد و گفت : ابو عبدالله ! ایشان ابوحنیفه هستند.

او پاسخ داد: بلى، او را مى شناسم.

سپس منصور به من نگاهى کرد و گفت: ابوحنیفه! اگر سوالى دارى از ابوعبدالله ، جعفربن محمد (علیه السلام) بپرس و با او درمیان بگذار.

من گفتم: بسیار خوب.

فرصت را غنیمت شمردم و چهل مسأله اى را که از پیش آماده کرده بودم ، یکى پس ازدیگرى با آن حضرت درمیان گذاشتم.

بعداز بیان هر مسأله اى ،امام صادق (علیه السلام) در پاسخ آن بیان مى فرمودند:

عقیده ى شما در این باره چنین و چنان است، عقیده ى علماى مدینه دراین مسأله این چنین ا ست وعقیده ماهم این است.

در برخى از مسأل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخى هم با نظرعلماى مدینه موافق بود وگاهى هم با هر دو نظر مخالفت مى کرد و خودش نظر سومى رابیان مى کرد و بیان مى داشت.

من تمامى چهل سوال مشکلى را که برگزیده بودم یکی پس از دیگرى با او در میان گذاشتم و جعفر بن محمد(علیه السلام) هم آن چنان پـاسخ ها را طبـق اقوال مختـلف بـیان کردند و بـه هر چهل مسأله آن چنان پـاسخ دادند که همگان اعتـراف کردند که او دانشـمندتـرین مردم وآگاهتـرین آنان بـرموارد اختلاف آراء مردم مى باشد.

سپس ابوحنیفه بیان داشت:

همانا دانشمندترین مردم کسى است که به آراء ونظریه هاى مختلف دانشوران درمسائل علمى احاطه وتسلط داشته باشد.

وچون جعفربن محمد (علیه السلام) این احاطه را دارد، بنابراین او داناترین فرد است.
مناظره مرد شامی با شاگردان امام (علیه السلام)

هشام بـن سالم مى گوید: روزى با گروهى از یاران امام صادق(علیه السلام)درمحضرآن حضرت نشسته بودیـم.

مردى شامى اجازه ورود خواست و پس از کسب اجازه ، وارد مجلس شد. امام فرمود:بنشیـن. آن گاه پرسید: چه مى خواهى؟

مرد شامى گفت: شنیده ام شما به تمام سوالات و مشکلات مردم پاسخ مى گویید آمده ام با شما بحث و مناظره کنم !

امام فرمودند: در چه موضـوعى ؟

شامى گفت: درباره کیفیت قرائت قرآن.

امام رو به حمران کـرده فرمودند: حمـران ! جـواب ایـن شخص بـا توست.

مرد شامى گفت: مـن مى خـواهم با شما بحث کنم، نه با حمران.

امام فرمودند: اگر حمـران را محکـوم کـردى ، مـرا محکـوم کرده اى.

مرد شامى ناگزیـر با حمـران وارد بحث شـد، هـر چه شامى پرسید، پاسخ قاطع ومستـدلـى ازحمران شیند ، به طـورى که سـرانجام از ادامه بحث فـرو مانـد و سخت ناراحت و خسته شد.

امام فرمـود:حمران را چگونه دیدى؟

مردشامى گفت: راستى حمران خیلـى زبردست است،هرچه پرسیدم به نحـوشایسته اى پاسخ داد،آن گاه مرد شامى گفت: مى خواهـم درباره لغت و ادبیـات عرب با شما بحث کنـم.

امـام رو به ابـان بـن تغلب کـرد ، فرمودند: با او مناظره کـن.

ابان نیز راه هر گونه گریز را به روى او بست و وى را محکوم ساخت.

مـرد شـامـى گفت: مـى خـواهـم دربـاره فقه بـا شمـا منـاظره کنم.!

امام به زراره فرمودند: با او مناظره کن.

زراره هم با او به بحث پرداخت و به سرعت او را به بن بست کشاند.

شامى گفت: مى خواهم درباره کلام با شما مناظره کنم.

امام به مومن الطاق دستور دادبااو به مناظره بپردازد.

طولى نکشید که شامى ازمومـن الطاق نیزشکست خورد.

به همین ترتیب وقتى که شامى درخواست مناظره دربـاره استطاعت برانجام خیر و شر توحید و امامت نمود,امام به ترتیب به حمزه طیار, هشام بن سالم وهشـام بـن حکـم دستـور داد با وى به منـاظره بپـردازنـد و هـر سه بـا دلائل قـاطع و منطق کوبنده , شامى را محکوم ساختند.

با مشاهده این صحنه هیجان انگیز, از خوشحالى خنـده اى بـر لبان امام نقـش بست.

ادامه دارد…

منابع:

داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ آیت الله محمد محمدی اشتهاردی

چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق(علیه السلام)/ عبدالله صالحی

داستان صاحبدلان / آیت الله محمد محمدی اشتهاردی

داستان عارفان / کاظم مقدم

قضاوت های امیر المؤمنین علی (علیه السلام) / محمد تقی تستری

داستان دوستان / آیت الله محمد محمدی اشتهاردی

قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری

نماز خوبان / علی احمد پور ترکمانی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید