آیا تنگدستی مانع عقد ازدواج است؟ (2)

آیا تنگدستی مانع عقد ازدواج است؟ (2)

نویسنده : سیدضیاء مرتضوى

صورت سوم: پیدایش تنگدستی پس از ازدواج
صورت سومی که فقهای بزرگوار نیز به آن پرداخته و به استناد ادله موجود، حکم آن را بیان کرده‌اند، جایی است که پس از ازدواج، شوهر دچار تنگدستی و فقر شود و نتواند نفقه همسر خود را بپردازد. آیا در این صورت، زن حق فسخ عقد ازدواج را دارد و می‌تواند به صرف اراده و خواست خویش، خود را از قید زندگی با مردی که توان تأمین مخارج عادی وی را ندارد، آزاد سازد؟
طبعا آن دسته از فقیهانی که در دو صورت نخست، چنین حقی را برای زن قائل نبودند، در این صورت، به طریق اَوْلی، چنین سلطه‌ای را برای وی نپذیرفته و نمی‌پذیرند، چرا که عقد در شرایطی واقع شده که مشکلی از ناحیه شوهر وجود نداشته و به مقتضای ادله‌ای که در آن صورت، دلیل این گروه بود، از جمله آیه مورد بحث، و نیز برخی ادله دیگر، در اینجا نیز فقر پس از عقد قطعیت و لزوم آن را از میان نمی‌برد. همانند برخی عیوب در زن یا شوهر که اگر از پیش عقد وجود داشته، و پس از عقد برای طرف دیگر معلوم شود، حق فسخ عقد را ایجاد می‌کند ولی همان عیوب اگر پس از عقد روی دهد، چنین حقی را برای شخص، چه زن و چه شوهر، به وجود نمی‌آورد.
با این حال برخی فقها، در این صورت نیز چنین حقی را برای زن قائل شده‌اند که در شرایطی که شوهر توان خرجی وی را ندارد، بتواند عقد نکاح را به‌هم بزند؛ البته برخی که در اقلیت قرار دارند، این حق را مستقیما مربوط به زن دانسته‌اند و برخی آن را در اختیار حاکم شرع قرار داده‌اند که به ناچار زن تنها با مراجعه به محکمه می‌تواند درخواست فسخ بدهد.23
برای هر یک از گفته‌های یادشده نیز مستنداتی از آیات و روایات بیان شده است. گفته نخست که بیشتر فقها آن را برگزیده‌اند از جمله مستند به آیه مورد بحث، «ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه‌ من فضله» و نیز آیه «و ان کان ذو عسره فنظره الی میسره»24 است که طلبکاران را موظف می‌کند، در صورت تنگدستی بدهکار، به او مهلت بدهند. و نیز به روایتی که کمی پیش از امیرالمؤمنین(علیه السّلام) بازگو شد، طبعا اگر زن چنین حقی داشت، حضرت به او خاطرنشان می‌کرد که چنین حقی را دارد و می‌تواند از آن استفاده کند. کسانی چون «ابن‌جنید» که حق فسخ را برای زن قائل شده‌اند از جمله به این آیه استناد جسته‌اند که قرآن کریم شوهران را مکلف می‌کند یا همسر خود را به گونه «معروف» و شایسته نگه دارند و یا به نیکی آزاد سازند: «فامساکٌ بِمَعْروفٍ اَوْ تسریحٌ بِاحسانٍ».25 گفته‌اند، نگه‌داشتن زن بدون پرداخت هزینه وی، خلاف وظیفه رفتار مطابق «معروف» است. و نیز به این دلیل که الزام زن به ادامه زندگی در چنین وضعی، مایه ضرر و حرج بر وی است و این امری پذیرفته شده در شریعت نیست.
کسانی که حاکم شرع را عهده‌دار رسیدگی و فسخ عقد شمرده‌اند، به دو روایتی استدلال کرده‌اند که یکی از امام باقر(علیه السّلام) و دیگری از امام صادق(علیه السّلام) با سندی معتبر روایت شده است که اگر شوهر به وظایف خود در مقابل همسرش عمل نکند، یعنی پوشاک و خوراک وی را تأمین نکند، در یکی آمده که امام میان آن دو جدایی می‌افکند و در دیگری آمده که میان آن دو جدایی افکنده می‌شود که طبعا به وسیله امام و حاکم شرع خواهد بود.26 البته ممکن است کسی اطلاق این دو روایت را نپذیرد و آن را محدود به جایی بکند که شوهر علی‌رغم توان، از پرداخت نفقه خودداری می‌کند. برخی نیز چون شهید ثانی ظاهرا توقف کرده و بدون انتخاب نظری خاص به بازگویی ادله اکتفا کرده و از آن گذشته‌اند.27
به نظر می‌رسد با توجه به مجموع ادله، به ویژه ضرری که به هر حال متوجه زن می‌باشد، هر چند شوهر تقصیری نکرده باشد، اما زن را نمی‌توان ملزم ساخت که علی‌رغم خواست خویش، از حقوق خود صرف نظر کند و به شرایط یادشده در هر حال تن داده مجبور باشد با تنگدستی شوهر بسازد و هیچ راه چاره‌ای برای وی نباشد. ادله نفی ضرر و حرج، چنان که اشاره شد حاکم و مقدّم بر دیگر ادله است و اینکه بگوییم به هر حال زن نفقه خود را طلبکار است و به عنوان دَیْن بر عهده شوهر باقی می‌ماند و لذا ضرر موضوعا منتفی است، چنان که صاحب جواهر فرموده است،28 حتی اگر ضرر را منتفی بدانیم اما روشن است اگر زن نیز فقیر باشد، «حرج» و دشواری در فرض ناداری زن باقی است، علاوه که ضرر نیز منتفی نیست. افزون اینکه صرف تنگدست بودن شوهر، رفتار وی در شوهرداری را از غیر «معروف» بودن که صاحب جواهر فرموده، بیرون نمی‌برد. عرف نیز می‌گوید شوهری که نمی‌تواند خرجی همسر خود را بدهد لااقل او را ملزم به ادامه زندگی با وی نکند و آن را به اختیار همسرش بگذارد. در واقع خرجی ندادن ـ هر چند به عذر تنگدستی باشد ـ همراه با الزام زن به ادامه زندگی با وی، رفتاری غیر «معروف» است که قرآن از آن نهی کرده است.
از سوی دیگر قابل پذیرش نیست که زن به صرف مواجه شدن با تنگدستی شوهر و ناتوانی وی در پرداخت نفقه، حق داشته باشد مستقیما عقد ازدواج را که چه بسا اینک سال‌ها از آن گذشته و بر اساس آن در کنار هم زندگی کرده‌اند، به‌هم بزند و شخصا آن را فسخ کند. این نه با مقتضای ادله موجود همخوانی دارد و نه به مصلحت زن و زندگی وی و نظام اجتماعی است. زندگی مشترک زناشویی که هم‌اتاق بودن در دوران دانشجویی و طلبگی نیست تا هر یک به راحتی بتواند با یک تصمیم از دیگری جدا شود و جای دیگر مأوا گزیند. از این‌رو همان گونه که در روایت امام باقر(علیه السّلام) و امام صادق(علیه السّلام) آمده است و از نظر سند نیز مشکل ندارند و به اصطلاح فقهی دارای سند «صحیح» می‌باشند، زن تنها با مراجعه به حاکم شرع و ارائه دادخواست می‌تواند به عذر یادشده از همسر خود جدا شود. طبعا حاکم شرع نیز جوانب مسئله را ملاحظه خواهد کرد که این تصمیمی آنی و شرایطی زودگذر و قابل تحمل نباشد و چه بسا بتواند راه مناسب‌تری را پیش پای وی بگذارد. این امر، هم مانع بسیاری تصمیم‌های آنی و نسنجیده می‌شود و هم زن را از برخی آفات و تبعات جدایی خودسرانه مصون می‌دارد. روایت یادشده از امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در رسیدگی به شکایت زن نیز مؤید همین گفته است و در صورت تغایر با دو روایت یادشده، با عنایت به ضعف سند، قهرا این دو روایت ترجیح خواهد داشت.
البته اینکه حاکم شرع، مستقیما اقدام به فسخ عقد می‌کند و از این طریق زن از شوهر جدا می‌شود، یا در قالب «طلاق» و قهرا احکام آن، میان زن و شوهر جدایی می‌افکند، پرسشی است مستقل که نیازمند تأملی بیشتر است. سخن فقیهان در سه صورت مورد بحث، در باره حق «فسخ» زن و عدم حق فسخ است و نه حق درخواست طلاق. دو روایت یادشده نیز تصریح به طلاق نکرده است و از واژه «تفریق» استفاده کرده که در اینجا به معنای جدایی افکندن میان زن و شوهر است و لذا می‌توان گفت ظاهر این دو روایت نیز همان فسخ و عدم نیاز به طلاق است. کما اینکه اگر لازم باشد جدایی میان زن و شوهر توسط حاکم شرع انجام شود، در موارد مشابه، نخست شوهر ملزم به طلاق دادن زن می‌شود و اگر سرپیچی کرد، حاکم خود، از طرف وی طلاق می‌دهد، در حالی که ظاهر این دو روایت اقدام یکباره امام و حاکم شرع است و این نشانه فسخ است و نه طلاق. با این همه اگر کسی قائل به لزوم اجرای طلاق توسط حاکم شرع شود، نتیجه این خواهد شد که زن مستحق مهریه خود ـ کامل یا نصف ـ خواهد بود ولی در صورت فسخ نه. آن دو روایت نیز هر چند تصریح به طلاق ندارد، ولی منافاتی با آن ندارد، و می‌توان گفت فقط اصل جدایی افکندن میان زن و شوهر تنگدست را بیان کرده است و نه شیوه آن را. در سخنان فقها تا آنجا که ملاحظه شد، چیزی در این خصوص بیان نشده است.
دیگر اینکه آیه شریفه «و ان کان ذوعسره فنظره الی میسره» که فقهای گروه نخست در الزام زن به ادامه زندگی با چنین شوهری به آن استناد کرده‌اند، دلالتی بر این بحث ندارد. آیه در باره بدهکارانی است که اینک، یعنی در موعد پرداخت بدهی، توان ادای آن را ندارند. به آنان باید مهلت داد تا با رفع فقر، دین خود را بپردازند. از همین‌رو زن نیز، نسبت به بدهی‌های گذشته شوهر خود از جمله مهر و نفقه که اینک توان پرداخت آنها را ندارد، باید صبر کند؛ اما اینکه لازم باشد پیشاپیش نسبت به بدهی‌هایی که در ادامه نیز به تدریج تحقق خواهد یافت منتظر بماند تا طلبکار شود و از آن پس نیز منتظر بماند تا شوهر پس از رفع فقر ادا کند، آیه شریفه چنین اطلاق و عمومیتی ندارد و چنین موردی را در بر نمی‌گیرد. این درست همانند آن می‌ماند که کسی بگوید در قرارداد اجاره که به عنوان مثال برای پنج سال و به صورت نقد تنظیم شده ولی مستأجر اینک توان پرداخت بهای اجاره را ندارد، موجر باید به حکم آیه یادشده، همچنان خود را یا ملک خود را بر اساس قرارداد اجاره در اختیار مستأجر بگذارد و اینک از گرفتن بهای اجاره صرف نظر کند و منتظر رفع فقر مستأجر بماند. به نظر می‌رسد کسی چنین سخنی را نپذیرد و چنین برداشتی از آیه شریفه را به صواب نداند.
در باره صورت‌های سه گانه یادشده، چنان که نخست اشاره شد، مباحث تفصیلی بیشتری وجود دارد که چاره‌ای جز فرو گذاشتن آنها نیست. علاقه‌مندان به آن باید به منابع آن، از جمله، کتاب‌های فقهی استدلالی که بخشی از آنها در اینجا نیز نام برده شده مراجعه کنند.

روایات:
چنان که اشاره شد، به خاطر گستردگی مطالبی که در شرح آیه نخست از سه آیه مورد بحث، آمد، پیش از پرداختن به دو آیه بعدی، گزیده‌ای از روایاتی که در تبیین و تأکید نکات گذشته در آیه و مسائل پیرامون آن مفید و برخی نیز راهگشاست بازگو می‌کنیم. گستردگی روایات مربوط به ازدواج، از جمله مسائلی که طی سه قسمت بحث، آمد مناسب می‌نمود نمونه‌های بیشتری بازگو شود.
1ـ امام باقر(علیه السّلام) این سخن را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند:
«ما بُنِیَ بناءٌ فی الاسلام احبُّ الی اللّه‌ِ عزَّ و جلَّ مِنَ التزویجِ؛29
در اسلام، هیچ بنایی در پیشگاه خداوند محبوب‌تر از ازدواج بر پا نشد.»
2ـ باز امام باقر(علیه السّلام) از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده است:
«ما یَمْنَعُ المؤمنَ أن یَتَّخذَ أهلاً لعلَّ اللّه‌َ یرزقه نَسِمَهً تُثَّقِّلُ الارضَ ب•••» «لا اله الا اللّه‌؛30
چه چیز مانع مؤمن است که همسری بگیرد بدان امید که خداوند انسانی را روزی او کند که زمین را با (شعار) «لا اله الا اللّه‌» سنگین و پر بار سازد!»
3ـ امام صادق(علیه السّلام) این گلایه در قالب سؤال را از حضرت یوسف(علیه السّلام) نقل می‌کند که وقتی برادرش را دید گفت: ای برادرم! چگونه (علی‌رغم فراق من) توانستی پس از من با زنان ازدواج کنی؟!
« لمّا لقی یوسفُ(علیه السّلام) اخاه قال: یا اخی! کیفَ استطعتَ ان تزوّج النساء بعدی؟!»
برادر یوسف پاسخ داد: پدرم به من فرمان داد؛ گفت: اگر توانستی فرزندانی داشته باشی که (گرده) زمین را با تسبیح (الهی) سنگین کنند، (این کار را) بکن؛
انَّ ربّی اَمَرَنی، قال: ان استطعتَ اَن تکون لکَ ذریّهٌ تثقِّل الارضَ بالتسبیح فافْعل.»31
دو روایت یادشده، در ارزشگذاری ازدواج به موضوع فرزند یا فرزندان صالح توجه می‌دهد که حاصل یک ازدواج سالم‌اند و چه بسا یک ازدواج و یک فرزند که در پی آن می‌آید، منشأ تحولات گسترده‌ای به نفع توحید و در جهت گسترش حق و عدالت و خداخواهی باشد. و با این حساب جایی برای گلایه احتمالی جناب یوسف(علیه السّلام) باقی نمی‌ماند که برادرش چگونه در غم فراق او تن به ازدواج داده است.
4ـ باز این سخن را امام صادق(علیه السّلام) از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌فرماید:
«مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نصفَ دینه؛32
کسی که ازدواج کند نصف دین خود را نگهداری کرده است.»
5ـ امام صادق(علیه السّلام) در مقایسه میان ارزش اعمال کسی که ازدواج کرده و کسی که مجرد است فرمود:
«رکعتان یُصَلِّیهما التزوّجُ افضلُ من سبعین رکعهً یصلّیها اَعْزَبُ؛33
دو رکعت نمازی را که شخص همسردار می‌خواند، برتر از هفتاد رکعتی است که نمازگزار بی‌همسر می‌خواند.»
6ـ در همین راستا است که این سخن از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است بیشتر ساکنان جهنم، افراد بی‌همسر هستند:
«اکثرُ اهلِ النار العُزّاب؛34
بیشتر اهل آتش بی‌همسران هستند.»
اهتمام به امر ازدواج و دعوت جوانان به اینکه حتی‌الامکان خود را در سایه امن خانواده قرار دهند، در روایات متعددی آمده است. در عمل نیز آن بزرگواران به وُسْع خویش کمک می‌کرده‌اند جوانان ازدواج کنند. نمونه آن روایت بعدی است که امام(علیه السّلام) پس از تأکید بر تشکیل خانواده و ارزش ایمانی آن، به شخص کمک مالی کردند تا وی بتواند ازدواج کند.
7ـ امام صادق(علیه السّلام) نقل می‌کند مردی پیش پدرم(علیه السّلام) آمد؛ از او پرسید: آیا همسری داری؟ گفت: نه. پدرم گفت:
«ما اُحِبُّ أَنَّ لی الدنیا و ما فیها و اِنّی بِتُّ لیلهً و لیستْ لی زوجهٌ؛
خوش ندارم که همه دنیا و سرمایه‌های آن را داشته باشم ولی یک شب را بدون داشتن همسر به سر برم.»
آن گاه افزود:
«دو رکعت نمازی را که مرد متأهل می‌خواند، برتر از کار مرد بی‌همسری است که شبش را شب زنده می‌دارد و روزش را روزه می‌گیرد؛
الرکعتانِ یصلّیها رجلٌ متزوّجٌ افضلُ مِنْ رجلٍ اَعْزَب یقومُ لیلَه و یصوم نهارَه.»
آن گاه هفت دینار به آن مرد پرداخت کرد و فرمود: «با این پول ازدواج کن.»
و سپس این سخن را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد:
«إتَّخِذُوا الأهلَ فانّه أرزقُ لکم؛35
همسر بگیرید، که (ازدواج) برای شما روزی‌آورتر است.»
8ـ محمد بن‌جعفر، به نقل از پدرش، امام صادق(علیه السّلام)، این سخن را از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند:
«مَن تَرَکَ التزویجَ مخافهَ العَیْلهِ فقد ساء ظنُّه باللّه‌ عزّ و جلّ؛ ان اللّه‌ عزّ و جلّ یقول: اِنْ یکونوا فقراء یغنهم اللّه‌ من فضله؛36
کسی که ازدواج را به خاطر ترس از تنگدستی و عیالواری، رها کند، به خدای عز و جل بدگمان شده است؛ خداوند عز و جل می‌فرماید: اگر هم فقیر باشند خداوند آنان را از فضلش بی‌نیاز می‌کند.»
9ـ نیز امام صادق این قضیه را از دوره پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو می‌فرماید که جوانی از انصار پیش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و از نیازمندی خود شکوه کرد. پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ازدواج کن.
جوان (رفت و گویا پیش خودش گفت) من خجالت می‌کشم که بار دیگر پیش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگردم (و شکوه نیازمندی کنم. در همین میانه) مردی از انصار به او رسید و گفت: من دختر زیبایی دارم. و آن را به همسری جوان در آورد. امام صادق(علیه السّلام) افزود: خداوند نیز بر او گشایش فراهم ساخت و روزی‌اش وسعت یافت، و لذا (پس از چندی) جوان پیش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و وی را (از کار خود) باخبر ساخت. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز فرمود:
ای گروه جوانان، بر شما باد که ازدواج کنید؛
أتی رسولَ اللّه‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شابٌّ من الانصار فشکا الیه الحاجهَ، فقال له: تزوَّجْ. فقال الشابُّ: انّی لأستحیی أن أعود الی رسول اللّه‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فلحقه رجلٌ من الأنصار فقال: انَّ لی بنتا وسیمهً. فَزَوَّجها ایاه. قال: فَوَسَّعَ اللّه‌ علیه، فأتی الشابُّ النبیَّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فأخبره، فقال رسول اللّه‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم): یا مَعْشَر الشباب علیکم بالباء.»37
به نظر می‌رسد فرازی از روایت در نقل راویان و یا نسخه‌برداری افتاده است. چرا که به گمان قوی این جریان، همان جریان مردی است که در روایت بعد نیز آمده و در میان مردم مشهور بوده است. این جوان سه بار پیش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گلایه از نیازمندی خود کرد و هر بار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او دستور ازدواج می‌داد. لذا پس از بار سوم که از حضور پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت، پیش خود یا دیگری گفت که خجالت می‌کشم دوباره، نیازمندی خود را پیش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو کنم تا کمکی به من کند. ظاهرا موضوع رفت و برگشت مکرر جوان نیز در روایت وجود داشته است، که احتمالاً در نسخه‌برداری، به خاطر شباهت جملات، گرفتار جاافتادگی شده است. برخی نیز این احتمال را داده‌اند که در نقل روایت پس و پیشی افتاده است و در اصل چنین بوده: فقال له: تزوَّجْ فلحقه رجلٌ من الانصار فقال له الشابُّ: انی لاستحیی أن أعودَ الی رسول اللّه‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقال: ان لی بنتا وسیمه … که بنا بر این احتمال، جوان جمله «خجالت می‌کشم» را پس از آنکه مرد انصاری را دید، برای وی گفت. از این‌رو انصاری پیشنهاد ازدواج با دخترش را داد.
10ـ اسحاق بن‌عمّار که از یاران امام صادق(علیه السّلام) است گفته به حضرت گفتم آیا این حدیثی را که مردم نقل می‌کنند درست است که مردی پیش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و از نیازمندی خویش شکوه کرد، پیامبر دستور داد ازدواج کند و او اطاعت کرد. دوباره پیش پیامبر شکوه از تنگدستی کرد و پیامبر نیز به او دستور ازدواج داد تا اینکه سه بار این دستور را داد؟
امام صادق(علیه السّلام) فرمود: این حدیث درست است. سپس خود افزود: رزق و روزی همراه زنان و خانواده است؛
قلت لابی‌عبداللّه‌(علیه السّلام): الحدیثُ الذی یروونه الناسُ حقٌّ انّ رجلاً أتی النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فشکا الیه الحاجهَ فأمره بالتزویج فَفَعَلَ، ثم أتاه فشکا الیه الحاجه فأمره بالتزویج حتی أمره ثلاثَ مرّاتٍ، فقال ابوعبداللّه‌(علیه السّلام): هو حقٌّ. ثم قال: الرزقُ مع النساءِ و العیالِ.»38 11ـ در کتاب فقه‌الرضا که منسوب به امام رضا(علیه السّلام) است آمده است:
«اگر مردی که دین و اخلاق او را می‌پسندی به خواستگاری (دخترت) آمد، او را همسر ده، و ناداری و تنگدستی وی مانع تو نشود؛ خدای تعالی فرموده است: «و اگر از هم جدا شوند خداوند هر یک را از گشایش و فضل خود بی‌نیاز خواهد کرد» و فرموده است: «اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خودش آنان را بی‌نیاز می‌کند و خداوند وسعت‌دهنده داناست؛
اِنْ خَطَبَ الیک رجلٌ رضیتَ دینَه و خُلْقَه فزوِّجْه، و لایمنعک فقرُه و فاقتُه، قال اللّه‌ تعالی: «و ان یتفرّقا یغن اللّه‌ کلاً من سعته»، و قال: «ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه‌ من فضله و اللّه‌ واسع علیم.»39
چنان که ملاحظه می‌شود، در این روایت، هر دو آیه سوره نساء و سوره نور که شرح تفصیلی آن را در قسمت قبل آوردیم، یکجا آمده است تا دلیل آن باشد که خداوند چه در ازدواج و چه در طلاق، از فضل خودش با تنگدستان رفتار خواهد کرد؛ نه چنین است که همواره ازدواج مایه فقر بیشتر و تنگنای مالی باشد و نه چنین است که زن و شوهر وقتی در شرایط واقعی جدایی قرار گرفته‌اند، این جدایی مایه فقر و نیازمندی گردد. این شاهدی بر شرح و برداشتی بود که پیشتر از آیه شریفه مورد بحث ارائه شد.
12ـ امام صادق(علیه السّلام) این سخن را از امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام) نقل کرده است:
«افضلُ الشفاعات ان تَشْفَعَ بینَ اثنینٍ فی نکاحٍ حتی یجمعَ اللّه‌ بینهما؛40
بهترین واسطه‌گری‌ها این است که در باره ازدواج، میان دو نفر پادرمیانی کنی تا (وقتی که) خداوند میان آن دو را جمع کند (و ازدواج صورت گیرد.)»
13ـ باز امام صادق(علیه السّلام) فرمود:
«هر کس فرد مجردی را همسر دهد، از کسانی خواهد بود که خداوند روز قیامت به او نگاه (رحمت و عنایت) خواهد کرد؛
من زوّج اعزبا (اعزب خ ل) کان ممن ینظر اللّه‌ الیه یوم القیامه.»41
14ـ پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طی سخنی فرمودند:
«و مَنْ عَمِلَ فی تزویجٍ بین مؤمِنَیْنِ حتی یجمع بینهما زوَّجَهُ اللّه‌ُ عزّ و جلّ ألفَ امرأه من الحور العین کلّ امرأه فی قصر من درٍّ و یاقوت و کان له بکلّ خُطْوهٍ خَطاها أو بکلّ کلمهٍ تکلّم بها فی ذلک عَمَلُ سنهٍ قیامَ لیلها و صیامَ نهارها، و من عَمِلَ فی فرقه بین أمرأه و زوجها کان علیه غضبُ اللّه‌ و لَعْنَتُهُ فی الدنیا و الاخره و کان حقا علی اللّه‌ أن یرضخه بألف صخره من نارٍ، و مَنْ مشی فی فساد ما بینهما و لم یفرق کان فی سخط اللّه‌ عزّ و جلّ و لَعْنَتِهِ فی الدنیا و الاخره و حرّم اللّه‌ علیه النظر الی وجهه؛42
کسی که برای ازدواج دو مسلمان تلاش کند تا میان آن دو را جمع کند، خدای عز و جل هزار زن از حوریان بهشتی را که هر یک در کاخی از درّ و یاقوتند به همسری او در خواهد آورد و با هر قدمی که برمی‌دارد یا با هر کلمه‌ای که در باره آن بر زبان می‌آورد، پاداش یک سال شب‌زنده‌داری و روزه‌داری خواهد داشت و کسی که در جدایی میان زن و شوهری کار کند، در دنیا و آخرت غضب و نفرین خداوند بر او خواهد بود و سزاوار خداوند است که او را با هزار سنگ آتشین در هم شکند، و کسی که برای خراب کردن رابطه زن و شوهر قدم بردارد ولی جدایی نیفتد، در دنیا و آخرت گرفتار خشم و نفرین خداوند خواهد بود و خداوند، نگاه به خود را بر وی حرام خواهد ساخت.»
از سوی دیگر در ازدواج، علی‌رغم اینکه توصیه شده است زن و مردی که قصد ازدواج با هم را دارند، همدیگر را ببینند، به ویژه مرد که برای ازدواج خود، بهایی نیز می‌پردازد، اما تأکید شده است که نباید تنها ملاک پسندیدن، زیبایی شخص باشد. دینداری و زیبایی اخلاقی و رفتاری، ملاک برتری است که باید در کنار پسندیدن ظاهر شخص، مورد اهتمام قرار گیرد. اگر تنها به ملاک زیبایی ظاهری یا ثروتمندی زن باشد، نوعا به هدف خود نخواهد رسید. روایت بعدی در توجه دادن به همین امر بسیار مهم در ازدواج است.
15ـ امام باقر(علیه السّلام) این سخن را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو فرموده است:
«کسی که فقط برای زیبایی زنی با وی ازدواج کند، آنچه را دوست دارد، در وی نخواهد دید، و کسی که با زن، فقط به خاطر مالش ازدواج کند، خداوند او را به حال خود وا خواهد گذاشت، پس بر شما باد به (ازدواج با) زن دیندار؛
مَنْ تزوَّجَ امرأهً لا یَتَزَوَّجُها اِلاّ لجمالها لم یر فیها ما یُحبُّ و من تزوّجها لمالِها لا یتزوّجها الاّ له وَکَلَه اللّه‌ الیه، فعلیکم بذات الدین.»43
تأخیر در ازدواج به ویژه دختران موضوعی است که در روایات از آن نکوهش شده و تأکید گشته آنان وقتی به سن مناسب شوهر کردن رسیدند مصلحتشان در ازدواج کردن است. از جمله آنها روایت بعدی است که به همین امر توجه داده است.
16ـ امام صادق(علیه السّلام) با اشاره به اینکه خدای عزّ و جلّ هر چه را مورد نیاز بشر بوده است به پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخته است و چیزی را فروگذار نکرده است، یک مورد از این آموزه‌ها را این موضوع می‌شمارد که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روزی بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ستایش خداوند فرمود:
«ای مردم، جبرئیل از پیش خدای لطیف و آگاه، پیش من آمد و گفت: دختران باکره به منزله میوه بر درختند که وقتی میوه‌ها برسد و چیده نشود، آفتاب آنها را خراب می‌کند و بادها پخش می‌کنند؛ همچنین دختران وقتی (به بلوغ جنسی برسند و) آنچه را زنان درک می‌کنند، درک کنند، برای آنها دوایی جز شوهر کردن نیست و گرنه اطمینانی به اینکه دچار فساد نشوند نیست، زیرا آنان بشرند.»
مردی به قصد سؤال بلند شد و گفت: ای رسول خدا، چه کسی را به همسری خود در آوریم؟ فرمود: همسان‌ها. گفت: ای رسول خدا، چه کسانی همسان (ما) هستند؟ فرمود: مسلمانان، همسان و کفو یکدیگرند؛
ایها الناس، اِنَّ جبرائیل أتانی عن اللطیف الخبیر فقال: انَّ الابکارَ بمنزلهِ الثمر علی الشجر اذا اَدْرَکَ ثمارُها فلم یُجْتَنَ أفْسدته الشمسُ و نثرته الریاح و کذلک الأبکار اذا ادرکن ما یدرک النساء فلیس لهنَّ دواءٌ الا البُعُولَه و الاّ لم یُؤْمَنْ علیهنّ الفسادُ، لأنهنّ بشر. قال: فقام الیه رجل فقال: یا رسول اللّه‌ فمن نزوّج؟ فقال: الأکفّاء، فقال: یا رسول اللّه‌، و من الأکفّاء؟ فقال: المؤمنون بعضهم اکفّاء بعض.»44
17ـ یکی از دوستان امام باقر(علیه السّلام) به نام علی بن‌اسباط در باره وضع دختران خود به امام(علیه السّلام) نامه‌ای نوشت و توضیح داد که کسی هم‌شأن خود را برای شوهر دادن دخترانش نمی‌یابد. امام باقر(علیه السّلام) در پاسخ به وی نوشتند: آنچه را در باره وضع دخترانت و اینکه کسی را همانند خود نمی‌یابی، بازگو کردی، متوجه شدم. در این موضوع تأمل و تأخیر نکن ـ خداوند تو را رحمت کند ـ که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: وقتی کسی برای خواستگاری سراغ شما آمد که از اخلاق و ایمان وی راضی هستید، او را همسر دهید که «اگر نکنید، فتنه‌ای در زمین و فسادی بزرگ خواهد بود.»؛
فهمتُ ما ذکرت من امر بناتک و انّک لا تجد احدا مثلک؛ فلا تنظر فی ذلک رحمک اللّه‌، فان رسول اللّه‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: اذا جائکم مَنْ تَرْضَوْنَ خُلقه و دینَه فزوِّجوه الاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتنهٌ فی الارضِ و فسادٌ کبیر.»45
18ـ باز امام صادق(علیه السّلام) جریانی را مربوط به جد بزرگوارش امام سجاد(علیه السّلام) نقل می‌کند که حضرت با کنیزی ازدواج کرد. این خبر به عبدالملک بن‌مروان (که خلیفه وقت بود) رسید. در این باره (به عنوان اعتراض) نامه‌ای به حضرت(علیه السّلام) نوشت که تو شوهر کنیزان شده‌ای؟ علی بن‌الحسین در پاسخ وی نوشت:
«ان اللّه‌ رفع بالاسلام الخسیسهَ و أتمّ به الناقصهَ و أکرم به مِنَ اللؤم، فلا لؤم علی مسلمٍ؛ انّما اللؤم لؤم الجاهلیه. ان رسول‌اللّه‌(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اَنْکَحَ عبده و نَکَحَ امته …؛46
خداوند با اسلام پایین را بالا آورد و با آن ناقص را کامل کرد و با آن از پستی و فرومایگی به کرامت و بزرگواری در آورد، پس هیچ فرومایگی و پستی‌ای بر مسلمانی نیست. فرومایگی، فرومایگی جاهلیت است. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز غلامش را همسر داد و با کنیز خود ازدواج کرد.»
19ـ ابوحمزه ثمالی موضوع ازدواج جویبر که غلامی سیاه و فقیر و بدقیافه بود را ضمن جریانی که شاهدش بوده است نقل می‌کند. وی می‌گوید: پیش امام باقر(علیه السّلام) بودم که مردی (که بعدا معلوم می‌شود نام وی منجح بن‌ریاح است) اجازه ورود خواست و حضرت اجازه داد و وی وارد شد و سلام کرد. امام باقر(علیه السّلام) خوشامد گفت و او را نزدیک خود نشاند و از کارش پرسید. مرد گفت: فدایت شوم، من از فلان دختر فلانی که یکی از دوستان شماست، خواستگاری کردم اما مرا رد کرد و از من دوری نمود و به خاطر زشتی چهره و نیازمندی و غریب بودنم، مرا خوار و حقیر شمرد. از این بابت احساس سرشکستگی و خواری زیادی کردم و دلم به خاطرش شکست به گونه‌ای که آن موقع احساس مرگ کردم.
امام باقر(علیه السّلام) فرمود: به عنوان فرستاده من پیش وی برو و به او بگو که محمد بن‌علی بن‌الحسین بن‌علی بن‌ابی‌طالب(علیه السّلام) می‌گوید: دخترت، فلانی را به همسری منجح بن‌ریاح، دوست و پیرو من، در آور و او را رد نکن.
ابوحمزه گفته است: مرد خوشحال و باشتاب با پیغام امام باقر(علیه السّلام) جست و رفت. وقتی از دیده پنهان شد امام(علیه السّلام) فرمود:
مردی از اهل یمامه بود به نام «جویبر»؛ به دنبال اسلام پیش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و مسلمان شد و مسلمان خوبی نیز شد. او مردی کوتاه‌قد، زشت‌چهره، نیازمند و برهنه و از زشت‌رویان سیاه‌پوست بود، اما رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خاطر غربت و (بی‌چیزی) و برهنگی‌اش او را همراه خود ساخت و در حمایت خود قرار داد و غذای او را در حدّ یک من خرما پرداخت می‌کرد و دو قواره لباس به او پوشاند و به او دستور داد خادم مسجد (پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)) باشد و در شب چراغ آن را روشن کند. تا اینکه مدتی که خدا می‌خواست گذشت و غریبان نیازمندی که اسلام می‌آوردند در مدینه زیاد شدند و مسجد گنجایش آنان را نداشت …
پس حضرت جریان را تا آنجا بازگو می‌کند که روزی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاه مهربانش به جویبر افتاد و به او توصیه ازدواج کرد و جویبر با اشاره به وضع مالی و جایگاه اجتماعی خود عذر آورد که کسی حاضر به ازدواج با وی نیست. آن گاه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پاسخ فرمود:
«ای جویبر، خداوند به واسطه اسلام کسی را که در جاهلیت، شریف و باشخصیت بود پایین آورد و با اسلام هر کس را در جاهلیت پایین بود، شرافت بخشید و با اسلام هر کس در جاهلیت خوار بود عزیز کرد و با اسلام نخوت و تکبر جاهلیت و فخرفروشی به خویشان و بالا بودن نسب را از میان برد. لذا مردم امروز همه‌اشان، سفید و سیاه و قرشیّ و عربی و عجمی از نسل آدمند و آدم را خداوند از گِلی آفرید و محبوب‌ترین مردم پیش خدای عز و جل در روز قیامت، مطیع‌ترین و باتقواترین آنان است. و ای جویبر، امروز من برای هیچ یک از مسلمانان بر تو فضل و برتری سراغ ندارم مگر برای کسی که از تو بیشتر تقوا و اطاعت خداوند را داشته باشد؛
یا جویبر، انّ اللّه‌ قد وَضَعَ بالاسلام مَنْ کان فی الجاهلیه شریفا و شَرَّفَ بالاسلامِ مَن کان فِی الجاهلیه وضیعا و اَعَزَّ بالاسلام مَن کانَ فی الجاهلیه ذلیلاً و أذْهَب بالاسلام ما کانَ من نِخْوهِ الجاهلیه و تفاخرها بعشائرهم و باسقِ أنسابها، فالناسُ الیوم کلُّهم، أبیضهم و أسودهم و قرشیّهم و عربیّهم و عجمیّهم من آدم و انّ آدم خَلَقَهُ اللّه‌ُ من طینٍ و انّ احبَّ الناسِ الی اللّه‌ عزّ و جلّ یومَ القیامه أطوعُهم له و أتقاهم و ما أعْلمُ یا جویبر لاِءحدٍ مِن المسلمینَ علیک الیومَ فضلاً الاّ لِمَنْ کان أتقی للّه‌ منک و أطوع.»
سپس دستور داد برای خواستگاری به خانه زیاد بن‌لبید که از بزرگان قبیله‌ای از انصار بود برود و از طرف پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درخواست کند که وی دخترش «ذلفاء» را به همسری او در آورد.
امام باقر(علیه السّلام) در ادامه به تفصیل جریان زیبای خواستگاری جویبر و مخالفت اولیه زیاد و مسائل پس از آن را بیان فرموده است که به خاطر پرهیز از به درازا کشیدن بحث، از بازگویی آن خودداری می‌کنیم.47
20ـ روزی هشام بن‌حکم که از شاگردان برجسته امام صادق(علیه السّلام) بود به یکی از خوارج برخورد. خارجی پرسید: ای هشام، در باره عجمی‌ها چه نظری داری؛ آیا رواست با عرب‌ها ازدواج کنند؟ هشام گفت: آری. خارجی گفت: پس عرب‌ها نیز می‌توانند با قریشی‌ها ازدواج کنند؟ گفت: آری. خارجی پرسید: پس قریشی‌ها می‌توانند با بنی‌هاشم ازدواج کنند؟
گفت: آری. او پرسید: این مطلب را از چه کسی گرفته‌ای؟ هشام گفت: از جعفر بن‌محمد شنیدم که می‌گوید آیا خون‌های شما برابری می‌کند ولی امور جنسی‌تان نه؟! خارجی با شنیدن این پاسخ، حرکت کرد و پیش امام صادق(علیه السّلام) آمد و جریان گفتگوی خود با هشام را بازگو کرد و افزود که هشام می‌گوید این مطلب را از تو شنیده است؟
حضرت فرمود: آری، من این حرف را گفته‌ام. خارجی گفت: اگر چنین است پس من الان به خواستگاری دختر شما آمده‌ام! امام صادق(علیه السّلام) به او فرمود:
«تو از نظر خونی، حسب و نسب خویشاوندانت، «کفو» و همسان هستی (و از این نظر اشکالی ندارد) ولی خدای عز و جل ما را از زکات که چرک دست مردم است، نگه داشته است، لذا خوش نداریم که در آنچه خداوند ما را به آن برتری و فضیلت داده است، کسی را شریک خود سازیم که چنین فضیلتی را برای او قرار نداده است!؛
انک لکفوٌ فی دمک و حسبک فی قومک و لکن اللّه‌ عز و جل صانَنا عن الصدقه و هی اوساخ ایدی الناس فنکره أن نُشرِکَ فیما فَضَّلنا اللّه‌ُ به مَن لم یجعل اللّه‌ له مثل ما جعل اللّه‌ لنا.»
در واقع سخن این فرد وابسته به خوارج برخاسته از فتاوای رایج میان اهل سنت بود که در کفو بودن علاوه بر اسلام و ایمان، مسائلی چون همسانی در حسب و نسب را نیز شرط دانسته‌اند.
مرد خارجی با شنیدن این پاسخ (روشن و دندان‌شکن) برخاست در حالی که می‌گفت: به خدای سوگند تا کنون مردی را مانند وی ندیدم که ـ به خدا سوگند ـ به زشت‌ترین وضع برای من، مرا رد کرد و حال آنکه در سخن دوست خودش (هشام) نیز بیرون نرفت.48

پی نوشت :

23 ـ نک: جواهرالکلام، ج30، ص105؛ الحدائق‌الناضره، ج24، ص77؛ ریاض‌المسائل، ج10، ص256؛ کشف‌اللثام، ج7، ص91.
24 ـ سوره بقره، آیه 280.
25 ـ همان، آیه 229.
26 ـ همان، ج15، ص223؛ «من کانت عنده امرأه فلم یکسها ما یواری عورتها، و یطعمها ما یقیم صلبها، کان حقّا علی الامام أن یفرّق بینهما.» و در روایت دوم، امام صادق(علیه السّلام) در باره آیه «و من قدر علیه رزقه فلینفق ممّا آتاه اللّه‌» (سوره طلاق، آیه 7) فرمود: «ان انفق علیها ما یقیم ظهرها مع کسوه و الاّ فرّق بینهما.»
27 ـ نک: مسائل‌الافهام، ج7، ص407.
28 ـ جواهرالکلام، ج30، ص106.
29و30- وسائل‌الشیعه، ج14، ص3.
31 ـ کافی، ج5، ص329.
32 ـ وسائل‌الشیعه، ج14، ص5.
33 ـ همان، ص6.
34 ـ همان، ص8.
35 ـ همان، ص7.
36 ـ همان، ص24.
37 ـ همان، ص25.
38 ـ همان، ص26.
39 ـ فقه‌الرضا، ص237.
40 ـ وسائل‌الشیعه، ج14، ص67.
41 ـ همان، ص6.
42 ـ همان، ص27.
43 ـ همان، ص31.
44 ـ کافی، ج5، ص337؛ وسائل‌الشیعه، ج14، ص39.
45 ـ وسائل‌الشیعه، ج14، ص51؛ قسمت پایانی سخن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرازی از قرآن کریم است که در سوره انفال، آیه 73 آمده است.
46 ـ وسائل‌الشیعه، ابواب مقدمات النکاح، باب 27، ح3.
47 ـ کافی، ج5، ص239 تا 343.
48 ـ همان، ص345.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید