نویسنده : محمد جواد مهرى
روزهایى بس شیرین و به یاد ماندنى و تاریخ ساز پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصیف و تعریف کرد.
او هرگز در این واژهها نمىگنجد و فراتر از آن است. انسان کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک» و الا انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که جبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد و با صراحت به او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلى بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى که خدایش درباره اش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم» پس مابه جاى اینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى مىرساند چرا که جز آفریده اش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت «یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مىکند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از این اقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به کار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: «و لکم فى رسولالله اسوه حسنه».
جمله هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مىشود که هم برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى و خدا پسندانه:
1) آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را«خاضع الطرف» مىنامد یعنى به زمین نگاه مىکرد و سر را کمتر بالا مىبرد، این چنین با وقار و متین… با ادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مىآورد و کمتر سر را بلند مىکرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مىدید و لحظه اى بلکه کمتر از لحظه اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.
2) یکى دیگر از نشانه هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که به هر که مىرسید، پیش قدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خود تحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش ازهمه و پیش از همه به آن عمل مىکرد و قبل از آنکه دیگرى بر او سلام کند، او خود سلام مىکرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمىکرد که آن فرد بزرگ است یا کوچک، دانشمند است یا بىسواد، ثروتمند است یا فقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه هاى اسمى، شغلى، خطى، مسئولیتى، مالى و… سلام مىکرد و او با اینکه بزرگترین از هر نظر بود بر کوچکترین انسانها از هر نظر سلام مىکرد و بیشتر براى اینکه ما را به این سنت حسنه تشویق کند مىفرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.
3) پیامبر هرگز بدون جهت سخن نمىگفت، و اگر سخنى مىگفت بیشتر جنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مىآموخت و یا به معروف و خیرى امر مىکرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مىداشت، تمام سخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بىارزش نبود، زیرا خوب مىدانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسى است که نخستین آفریده پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلقالله نورى» پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمىکند جز نور، وهرچه مىگوید گفته خدا است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى».
4) و پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمىشد. در روایت است: «ولایجلس و لایقوم الا على ذکر» او نمىنشست و برنمىخاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس مىدانست و اعلام مىداشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى از اهل بیت که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مىخندید از تبسم تجاوز نمىکرد «جل ضحکه التبسم» زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
5) یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت وارد مجلس مىشد، هر جا که جاى خالى بود مىنشست، مانند خود خواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال مىکنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والا مىنشیند والا است نه آنکه انسان والا باید در جاى والا نشیند.
عزیزانم! قطعا این از تواضع است که انسان در جایى که خالىاست بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبر که باید زدوده شود و گاهى بلکه بیشتر به خاطر عقده هاى درونى و محرومیتهاى دیرینه است که شخص مىخواهد از این راه خودى را نشان دهد!!
6) پیامبر اکرم صلى الله و علیه وآله آرام و آهسته سخن مىگفت و هیچ گاه فریاد نمىزد و صدا را بلند نمىکرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمىگفت «و اغضض من صوتک» و دستور هم همین بود که کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبى» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مىگفت لذا مجلسش بسیار آرام و با وقار بود که حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مىرسید.
7) «لایقطع على احد کلامه» هرگز سخن کسى را قطع نمىکرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مىداد و پس از تمام شدن سخنش آرام پاسخش را مىگفت. و چنان اصحابش را تربیت کرده بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مىشد، تمام حاضران ساکت مىشده و سراپا گوش مىشدند «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه سخن حضرت تمام مىشد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر یک به نوبت حرف مىزد.
8) نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مد نظر قرارگیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه مىکرد «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى در حال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند زیرا این نکته ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد(هنگام صحبت کردن)انسان فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکسان نگرى حفظ شود. راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیکتر کند.
9) «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین» او نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مىکرد بلکه با فقرا و مستمندان نیزهمنشین بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مىبرد و اگر با ثروتمندان مىنشست به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.
10) هرگاه پیامبر مىخواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد کند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مىداد یعنى درآینه مىنگریست و موهاى خود را شانه مىزد و چنین در روایت آمده است «و کان ینظر فى المرآه و یتمشط» و نه تنها حضرت لباس تمیز و مرتب مىپوشید و محاسن مبارک را شانه مىزد بلکه پیوسته بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مىشد. بگذریم که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مىکرد، که همواره از عطر نیز استفاده مىنمود. راوى مىگوید: قبل ازآنکه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مىشدیم زیرا بوى عطرش از مسافتى به مشاممان مىخورد و متوجه ورود حضرت مىشدیم. خود حضرت نیز مىفرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانهان یتهیا لهم و یتجمل» خداوند دوست دارد که بنده اش هرگاه مىخواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آنها آرایش نماید.
اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده لوحان که باموهاى ژولیده و لباس نامرتب مىآیند و خیال مىکنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى کاملا به دور است. زهد این است که به دنیا و ملذاتش دل نبندیم نه اینکه صوفى منشانه زندگى کنیم وژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!
11) پیامبر اگر سواره بود هرگز نمىپذیرفت که شخصى همراه وهمگام او پیاده راه رود. از او مىخواست که بر مرکبش در کنارش سوار شود و اگر قبول نمىکرد یا امکان نداشت، به او مىفرمود:
از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم. این چه عظمت و بزرگوارى است انسانها را سرگردان مىکند و به حیرت وا مىدارد.
12) اگر سه روز مىگذشت و دوستش یا برادر دینىاش را نمىدید ازاو سؤال مىکرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مىکرد واگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مىنمود و به زیارتش مىرفت واگر بیمار بود به عیادتش مىشتافت.
13) پیامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مىکرد که هرگاه کسى بر او وارد مىشد، حضرت متکا و مسند خود را به او مىداد و اگر نمىپذیرفت آنقدر اصرار مىکرد تا قبول کند.
14) حضرت ضمن اینکه بسیار هیبت داشت، براى اینکه حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مىکرد و لطیفه اى در حد میزان شرعى مىگفت که هیبتش حاضران را به وحشت نیاندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نکند. بویژه اگر مىیافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است با او شوخى مىکرد تا غمش را بزداید. و اصلا پیامبر آن گونه با افراد سخن مىگفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت آمده است: «و کان یخاطب جلساءه بما یناسب» و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مىگفت و مىفرمود: «ما پیامبران ماموریت داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم» .
15) مىفرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذاتراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مىرسند و مصافحه و دست دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مىکنند و لذا هر وقت پیامبر مسلمانى را مىدید فورا با او مصافحه مىکرد و به او دست مىداد و بر این امر بسیار تاکید مىنمود. در روایت است که هرگاه دو مؤمن به هم مىرسند و مصافحه کنند گناهانشان مىریزد مانند برگ درختان(در فصل خزان).
این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این ایام مبارک کار گیریم و دلها را از رشک و حسد و زیغ و رین پاک کنیم و گذشته ها را به خاطر خدا نادیده بگیریم و از لغزشهاى برادرانمان بگذریم(که خود نیز بسیار لغزش داریم) وقلبها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنانکه خدا و رسولش خواهد برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه کینه توزانه و انتقام گرانه.
باشد که روح رسول الله صلى الله و علیه و آله و فرزند برومندش حضرت بقیه الله الاعظم ارواحناه لتراب مقدمه الفدا از ما خشنود گردد.
منبع:پایگاه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)