نویسنده: سید احمد سجادی
حکومت پیامبراز منظر امام خمینی (قدس سره)
آن طرز حکومت اسلام، طرز حکومت آدم سازی است، شما خود، رؤسای اسلام را باید ملاحظه کنید، مثل پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله که رئیس اسلام است، امیرالمؤمنین که بعد از او رئیس اسلام بود. شما خود آنها را ببینید که وضعشان چه جوری بوده است. دیکتاتوری بوده است؟ پیغمبری که با مردم دیگر وقتی مینشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است، اصحاب کدام است و خود پیغمبر کدام است، پیغمبری که با مردم همان طور مینشست، جلسه بندهها و فقرا بود. و زندگىاش زندگى فقرا بود، و بیت المالْ مالِ مردم بود و هیچ تصرف نمىکرد، مثل یکی از فقرا زندگی میکرد. (صحیفه امام ج4 ص: 396)
حکومت دینی
شعار اسلام در مکه، توحید (دعوت به خدای یگانه و دور افکندن آیین بتپرستی) و نیز عبادتی مختصر بود. پس از آن که یثرب، پایگاه مسلمانان گردید موقع آن رسید که اسلام، دومین مرحله موجودیت خود را اعلام کند و در مدینه جنبه سیاسی و اجتماعی اسلام نیز اندک اندک گسترش یابد.
در شهر مدینه الرسول اذان شعار نمازها گردید، تبلیغ دین، جهاد با مشرکان در راس امور قرار گرفت و بیان احکام معاملات، پرداخت مالیات، اجراء حدود و دیگر حکمهای شرعی، سیاسی و اجتماعی آغاز شد و حکومتی براساس دین پدید آمد که قوام آن عدالت اجتماعی و در عین حال، نظر مردم محترم شمرده میشد . (تاریخ تحلیلی اسلام دکتر شهیدی ص67)
در حکومتِ اسلام، پیامبر اکرم نقش اساسی ایفا نمود و اخلاق مدیریتی او باعث ترویج سریع اسلام و شیفتگی مردم به ایشان و اسلام گردید
در این مقال در پی آنیم برخی از ویژگی ها و اخلاق حکومتی آن فرستاده الهی را به صورت اختصاربیان نمائیم.
مهروَرزى در حکومت پیامبر
پیامبر اکرم دارای خُلقی عظیم و منشی کریم و اخلاق اجتماعی نیکو بود بگونه ای که مردم در اولین برخورد با ایشان شیفته اخلاق کریمانه او می شدند، این روش در دوران حکومتی ایشان نه تنها کم رنگ نشد بلکه اصحاب شرمسار اخلاق آن نبی رحمت بودند در مبحث به پنج خصلت حکومتی حضرت اشاره می شود:
الف) محبت به اصحاب
به کارگیرى محبّت، بهترین راهکار تبلیغى و روش عبور دادن پیامهاى الهى از مرز حسّ و عقل و نفوذ دادن آنها به عمق جانهاست. پیام الهى، علاوه بر نفوذ در عقلها، باید در دلها نفوذ کند و در عمق روح وارد شود تا همه قواى انسان را در اختیار بگیرد.
پیامبر اکرم، با تکیه بر ” محبّت”، توانست از عهده تبلیغ دین و پیاده سازی اسلام برآید و با نفوذ دادن پیامهاى سازنده الهى در عمق جان، انسان را متحوّل سازد و آنها را در راه رسیدن به مقصد اعلاى انسانیت و جامعه برتر توحیدى به حرکت درآورد.
ب) پیوند برادری
بر پایه متون تاریخی، پیامبر صلى اللّه علیه و آله براى منسجم کردن هواداران خود، دو بار از طرح پیوند برادرى بهره گرفت: یک بار قبل از هجرت (در مکّه) و بار دوم، پس از هجرت به مدینه.
این اقدام سیاسى الهى، بخصوص پس از هجرتِ مسلمانان به مدینه، در تأسیس نخستین حکومت اسلامى، نقشى بنیادین داشت؛ زیرا جامعه اسلامى، از یک سو با خطر مشرکان قریش و عموم بتپرستان و همچنین، خطر یهود مدینه که در داخل و خارج شهر، زندگى مىکردند و ثروت و امکانات فراوانى داشتند مواجه بود و از سوى دیگر، نیروهاى تازهمسلمان، دچار از هم گسیختگى بودند، دو طایفه اوس و خزرج، با هم دشمنى و کینه دیرینه داشتند و میان مهاجران و انصار، از نظر فکرى و فرهنگى، اختلاف وجود داشت.
پیامبر اسلام، با الهام الهى، همچون سیاستمدارى پخته و کار آزموده، با به کارگیرى مجدّد طرح برادرىِ دینى، میان مسلمانان و بویژه مهاجران و انصار، وحدت سیاسى و معنوى ایجاد کرد و بدین سان بر معضل اختلافات داخلى فائق آمد و با انسجام پیروان خود در برابر دشمنان اسلام حکومت اسلامى را بنیان نهاد.
اجراى این طرح، بدین گونه بود که روزى در یک انجمن عمومى، ایشان رو به هواداران خود کرد و فرمود:” دوتا دوتا با یکدیگر برادر شوید”. در تواریخ اسلامى، مشخّصات کسانى که با هم برادر شدهاند، ضبط شده است و زیباترین انتخاب، انتخاب شخص پیامبر صلى اللّه علیه و آله بود که امام على علیه السلام را به برادرى خود، انتخاب کرد.
شیخ طوسى به نقل از ابن عبّاس در کتاب امالی میگوید چون آیه إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ (سوره مبارکه حجرات آیه 10) (همانا مؤمنان، برادرند) نازل شد، پیامبر خدا میان مسلمانان، برادرى برقرار کرد، تا آن که میان همه یارانش، برحَسَب منزلتشان، پیوند برادرى برقرار ساخت. آن گاه به على بنابى طالب علیه السلام فرمود: أنتَ أخی و أنَا أخوکَ من و تو نیز با هم برادریم. (الأمالی للطوسی ص 587 ح 1214)
ج) حاکم رحمت
پیامبر اکرم، حاکم رحیم و نظام حکومتی او حکومت رحمت بود لذا تمامی حاکمان و زمام دار را سفارش به رحم و مروت با مردم نموده و می فرمود: لا یَزالُ الإِمامُ بِخَیرٍ ما إذَا استُرحِمَ رَحِمَ.
پیشوا تا زمانى که از او رحم خواهند، رحم کند، پیوسته در خیر است. (تاریخ الکبیر ج 3 ص 509 ح 1690)
آن حضرت برای حاکمان امت اسلام اینگونه دعا کردند:
اللّهُمَّ مَن وَلِیَ مِن أمرِ امَّتی شَیئا فَشَقَّ عَلَیهِم فَاشقُق عَلَیهِ، ومَن وَلِیَ مِن أمرِ امّتی شَیئا فَرَفَقَ بِهِم فَارفُق بِهِ.
بار خدایا! هر کس زمام چیزى از امّت مرا به دست گیرد و بر آنانْ سخت گیرد، تو بر او سخت گیر و هر کس زمام چیزى از امّتم را به دست گیرد و با آنان نرمش کند، تو با او به نرمى رفتار کن. (بحار الأنوار ج 75 ص 352 ح 62)
د)ارتباط مستقیم با مردم
پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آلهبا یاران و عموم مردم ارتباط تنگاتنگی داشت و می فرمود:
ما مِن إمامٍ یَغلِقُ بابَهُ دونَ ذَوِی الحاجَهِ وَالخَلَّهِ وَالمَسکَنَهِ، إلّا أغلَقَ اللّهُ أبوابَ السَّماءِ دونَ خَلَّتِهِ وحاجَتِهِ ومَسکَنَتِهِ.
هیچ پیشوایى نیست که درِ [خانه] خود را به روى نیازمندان و درویشان و مستمندان ببندد، مگر آن که خداوند، درهاى آسمان را بر روى نیاز و درویشى و مستمندى او فرو مىبندد. (سنن الترمذی ج 3 ص 619 ح 1332)
آن پیامبر رحمت سخن مستمندان را بدون هیچ واسته ای شنوا بود و به آنها رسیدگی کرده، می فرمود:
مَن وَلّاهُ اللّهُ عز و جل شَیئا من أمرِ المُسلِمینَ، فَاحتَجَبَ دونَ حاجَتِهِم وخَلَّتِهِم وفَقرِهِمُ، احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ دونَ حاجَتِهِ وخَلَّتِهِ وفَقرِهِ.
هر کس خداوند عز و جل زمام امرى از امور مسلمانان را به دست او بسپارد و او مانع آن شود که مردم، نیازها و گرفتارىها و نادارى خود را به گوش او برسانند، خداوند، مانع آن مىشود که حاجت و نیاز و نادارىاش به درگاه او برسد. (سنن أبی داوود ج 3 ص 135 ح 2948)
هـ) اختصاص زمانى به نیازمندان
امام حسین علیه السلام می فرمایند:
از پدرم درباره ورود پیامبر صلى اللّه علیه و آله [به خانهاش] پرسیدم. فرمود:” ورود او در اختیار خودش بود و هر زمان که مىخواست، وارد مىشد، و چون به خانهاش مىرفت، اوقاتش را به سه بخش تقسیم مىکرد: یک بخش براى خدا [عبادت و نیایش]، یک بخش براى خانوادهاش، و یک بخش براى خودش.
آن گاه، بخش مربوط به خودش را میان خود و مردم، قسمت مىکرد و آن را از طریق خواص به توده مردم منتقل مىکرد و چیزى را از آنان، دریغ نمى ورزید. در قسمت مربوط به امّت نیز روش ایشان چنین بود که اهل فضل را در انجمنش مقدّم مىداشت و به هر یک، به فراخور فضل و منزلت دینىاى که داشت، زمانى را تخصیص مىداد. برخى از آنان، یک حاجت و کار داشتند، برخى دو حاجت و برخى چند حاجت. پس، آن طور که صلاح ایشان و امّت بود، به خواستههایشان رسیدگى مىکرد و در خور آنان، مطالبى را بیان مىداشت و مىفرمود:” حاضران به غایبان برسانند” و [مىفرمود:]” حاجت کسى را که نمىتواند حاجتش را به من برساند، به من برسانید؛ زیرا هر کس حاجت کسى را که نمىتواند آن را به زمامدار برساند، به گوش او برسانَد، خداوند، گامهایش را در روز رستاخیز، استوار مىدارد”. (بحار الأنوار ج 16 ص 150 ح 4)
نظارت بر عملکرد
الف) نظارت بر اصحاب
پس از بیعت اول مردمان یثرب و اعزام مصعب بن عمیر به عنوان مبلغ به آن شهر، هفتاد و پنج نفر از انصار در موسم حج در ذی حجه سال سیزدهم بعثت به مکه رفتند و «بیعت دوم عقبه» به انجام رسید.
چون بیعت این جمع به انجام رسید، رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: خرجوا الی منکم اثنی عشر نقیباً لیکونوا علی قومهم بما فیهم.
«دوازده نفر نقیب از میان خود برگزینید تا مسئول و مراقب آنچه در میان قومشان می گذرد باشند.».
و دوازده نفر نقیب برگزیده شدند و رسول خدا به دوازده نفر نقیب انتخاب شده گفت:
أنتم علی قومکم بما فیهم کفلاء ککفاله الحواریین لعیسی بن مریم و أنا کفیل علی قومی یعنی المسلمین.
چنان که حواریون برای عیسی ضامن قوم خود بودند، شما هم عهده دار هر پیشامدی هستید که در میان قوم شما روی می دهد و من خود کفیل مسلمانانم. (تاریخ پیامبر اسلام ص 199)
ب) نظارت بر بازار
امام باقر علیه السلام می فرموند: پیامبر صلى اللّه علیه و آله در بازار مدینه، بر بساطِ فروشنده خوراکى گذشت و به صاحب آن گفت:” خوراکت، یکسره خوب است؟”.و او جواب مثبت داد، سپس از وى درباره قیمتش سؤال کرد. آن گاه خداوند عز و جل به وى وحى فرمود که دستانش را در آن خوراک فرو بَرَد. و او چنین کرد و خوراکى پَست و نامرغوب بیرون کشید و به فروشنده خوراکی فرمود:
ما أراکَ إلّا وقَد جَمَعتَ خِیانَهً وغِشّا لِلمُسلِمینَ.
جز خیانت و فریب براى مسلمانان، چیزى فراهم نیاوردهاى!. (بحار الأنوار ج 22 ص 86 ح 37)
به کار گماشتن برترینها
پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله در انتخاب حاکمان و والیان بهترین اصحاب را که توانایی انجام ماموریت را داشتند برمی گزید و می فرمود: مَنِ استَعمَلَ رَجُلًا مِن عِصابَهٍ، وفِی تِلکَ العِصابَهِ مَن هُوَ أرضى للّه مِنهُ؛ فَقَد خانَ اللّهَ، وخانَ رَسولَهُ، وخانَ المُؤمِنینَ
هر کس از میان گروهى، مردى را به کار گمارد و در میان آن گروه، شخص خدا پسندتر از او وجود داشته باشد، به خدا خیانت کرده، به پیامبر او خیانت کرده و به مؤمنان، خیانت کرده است. (مستدرک على الصحیحین ج 4 ص 104 ح 7023)
آن حضرت هیچگاه افراد تشنه ریاسترا به کار نگماشت ابو موسى می گوید من و دو نفر دیگر از قومم خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و آله رسیدیم. یکى از آن دو گفت: اى پیامبر خدا! مرا امیر قرار ده.
آن دیگرى نیز چنین درخواستى کرد.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله فرمود: إنّا لا نُوَلّی هذا مَن سَأَلَهُ، ولا مَن حَرَصَ عَلَیهِ.
” ما این کار را به کسى که آن را درخواست یا آزمند بر آن باشد، نمىسپاریم”. (صحیح البخاری ج 6 ص 2614 ح 6730)
تدبیر و عدالت آن حضرت
تدبیر قوی و حکمتآمیز و همه جانبهای که در خلال تاریخ حکومت پیامبرصلی الله علیه وآله مشاهده میشود، حیرتآور است.
پیامبرصلی الله علیه وآله حافظ قانون بود؛ نمیگذاشت قانون نقض بشود، چه توسط خودش و چه توسط دیگران. خودش هم محکوم قوانین بود، آیات قرآن هم بر این نکته ناطق است. بر طبق همان قوانینی که مردم باید عمل میکردند، خود آن بزرگوار هم دقیقاً و به شدت بر طبق آن قوانین عمل میکرد و اجازه نمیداد تخلفی صورت پذیرد.
وقتی که در جنگ بنیقریظه، مردهای خائن آن قبیله به قتل رسیدند و بقیه اسیر شدند و اموال و ثروت بنیقریظه را آوردند، چند نفر از امّهات مومنین – همانند زینب بنت جحش، عایشه و حفصه – به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کردند که: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود به دست آمده است، انتظار داریم که مقداری از آن را در اختیار ما بگذاری!
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله با اینکه به آنها محبت داشت و نسبت به آنها بسیار خوش رفتار بود، ولی حاضر نشد به خواسته آنها عمل کند.
پیامبر فرمود: اگر میخواهید با من زندگی کنید، زندگی زاهدانه است. تخطّی از قانون ممکن نیست.
اگر پیامبر میخواست از آن ثروتها به همسران خود بدهد، مسلمانان هم حرفی نداشتند، لیکن او حاضر نشد. بعد که زیاد اصرار کردند، پیامبرصلی الله علیه وآله با آنها حالت کنارهگیری به خود گرفت؛ یک ماه از زنان خودش دوری کرد که از او چنان توقعی کردند.( محمد راز آفرینش ص 223)
پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله می فرمود:
ساعَهٌ مِن إمامٍ عَدلٍ أفضَلُ مِن عِبادَهِ سَبعینَ سَنَهً، وحَدٌّ یُقامُ للّه فِی الأَرضِ أفضَلُ مِن مَطَرِ أرَبعینَ صَباحا.
یک ساعت حکمرانى پیشواى عدالتپیشه، از عبادت هفتاد سال، برتر است، و حدّى که براى خدا در زمین جارى مىگردد، [برکتش] از بارندگىِ چهل روز، افزونتر است. (کافی ج 7 ص 175 ح 8)
پیامبر در اجرای عدالت و احکام اسلام، هرگز مماشات و سهل انگاری نفرمود.
امام علیعلیه السلام طی مأموریتی از ناحیه پیامبرصلی الله علیه وآله جهت دعوت مردم یمن به اسلام، به آن سرزمین سفر نمود و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچه های حریر را به عنوان جزیه و مالیات که طبق پیمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و سوی مدینه حرکت نمود، در بین راه از حرکت پیامبرصلی الله علیه وآله برای شرکت در مراسم حج، اطلاع یافت و بدین جهت فرماندهی سربازان را به یکی از افسران سپرد و خود به سرعت حرکت کرد تا نزدیکی مکه به خدمت پیامبرصلی الله علیه وآله رسید.
پس از گفتگو با آن حضرت، مأموریت یافت به سوی نیروهای خود بازگردد و آنها را به مکه بیاورد.
وقتی امام علیعلیه السلام به میان سربازان خویش بازگشت، ملاحظه فرمود که پارچه های حریر را میان خویش تقسیم کرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرار داده اند.
علیعلیه السلام از این تصمیم جانشین خویش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرار داد. او در پاسخ گفت که با اصرار سربازان مواجه شدم و این پارچهها را به عنوان امانت به آنان سپردم تا پس از مراسم حج از آنان پس بگیرم.
علیعلیه السلام فرمود: تو چنین اختیاری نداشتی.
آنگاه دستور داد که تمام پارچهها را پس گرفته و بسته بندی نمایند، از این فرمان قاطع و سخت علیعلیه السلام، گروهی که از عدالت، رنج میبردند، به پیامبرصلی الله علیه وآله شکایت جُستند و از رفتار علیعلیه السلام ابراز ناراحتی نمودند :
پیامبرصلی الله علیه وآله این پیام را به شاکیان رساند:
ارفعوا ألسنتکم عن علّیٍ فاّنه خشنٌ فی ذات اللّه عزّوجل، غیر مُداهنٍ فی دینه
زبان از بدگویی علیعلیه السلام بردارید که او در اجرای دستور خدا، بی پروا و سخت گیر است و اهل سازش و مداهنه در دین خدا نیست. (بحار الانوار ج 21 ص 375)
سازشناپذیر
پیامبر صلی الله علیه وآله در طول بیست و سه سال نبوت و رسالت، هیچگاه بر سر اصول و مبانی دین و بر سر اجرای احکام با هیچ کس سازش و مداهنه نکرد.
پس از غزوه تبوک در سال نهم نمایندگان قبیله هوازن برای پذیرش اسلام، اظهار تمایل نمودند، ولکن شروطی را نیز ذکر کردند که از جمله آن معافیت از حکم «نماز» بوده است. اما پیامبر با قاطعیت و بدون هیچ تساهل و سازشکاری به آنان فرمود «لاخیر فی دینٍ لاصلاه معه»؛ دینی که در نماز نباشد ارزش و سودی ندارد. (عیون الاثر ج 2 ص 273)
سرسخت در اجرای حدود الهی
پیامبرصلی الله علیه وآله، در اجرای حدود الهی ذرهای تسامح و معامله نمیکردند، زیرا جرمهایی که به هتک حرمت خانواده و اجتماع و آبروی انسانها، هتک عفت عمومی، اختلال در نظام اجتماعی، سُست شدن مبانی اعتقادی مردم و…. میانجامد، از موضوعاتی است که نمیتوان به سادگی از کنار آنها عبور کرد.
پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله ضمن تشریع و قانونگذاری وحیانی این احکام، خود نیز از مجریان سرسخت این فرامین الهی بود و هیچگاه بر سر این احکام نورانی، نرمش به خرج نداد و در حدود و قوانین الهی، فاطمه مخزومی با فاطمه محمّدی برای اجرای احکام در دادگاه عدل نبوی یکسان بودند.
زنی از اشراف قریش به نام فاطمه مخزومی، مرتکب سرقت شد.رسول خداصلی الله علیه وآله دستور داد حدّ الهی را درباره او جاری کنند. قبیله بنی مخزوم ناراحت شده و کوشیدند به هر وسیلهای، مانع اجرای حّد شوند.
اُسامه بن زید که مورد توجه رسول خداصلی الله علیه وآله بود از ایشان تقاضای عفو کرد، اما حضرتصلی الله علیه وآله سخت ناراحت شده و فرمود: آیا درباره حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟
سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبهای چنین فرمود:
ای مردم! علت اینکه ملتهای قبل از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلند پایهای از آنان جرم میکرد او را به مجازات نمی رساندند، اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسی خلاف میکرد، حکم خدا را درباره وی اجرا میکردند.
سوگند به خدا، اگر( بر فرض محال) دخترم فاطمه نیز دست به چنین کاری بزند، حکم خدا را درباره او اجرا میکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمّدی یکسان است. (سیره ابن هشام 4/185)
دقیق نسبت به بیت المال
در سیره نبی اکرمصلی الله علیه وآله نیز به خوبی مشهود است که آن حضرت در مورد اموال عمومی و حقالناس سختگیر و قاطع و با صلابت بودهاند و هیچگاه در آن باره، مداهنه و سستی به خرج ندادهاند. روز حرکت از سرزمین خیبر، به رزمندهای که مأمور بستن کجاوهها بود، تیری اصابت کرد و جان سپرد.
تحقیقات مأموران اطلاعاتی درباره علت قتل به جایی نرسید. همگی گفتند بهشت بر او گوارا باد. اما پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: با شما هم عقیده نیستم، زیرا عبایی که او بر تن دارد از غنایم و بیت المال است و او آن عبا را به خیانت برده است و روز رستاخیز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد، از این روی پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله بر جنازه او نماز نخواند. (محمد راز آفرینش ص 235)
وفادار به عهد و پیمان
از دیگر خُلقیّات حکومتی او، این بود که عهد نگهدار بود. هیچ وقت عهد شکنی نکرد. قریش با او عهد شکنی کردند، امّا او نکرد؛ یهود بارها عهد شکنی کردند، امّا او نکرد.
رازدار
او رازدار بود. وقتی برای فتح مکه حرکت میکرد، هیچ کس نفهمید پیامبر کجا میخواهد برود. همه لشکر را بسیج کرد و گفت: بیرون برویم.گفتند: کجا؟ فرمود: بعد معلوم خواهد شد. به هیچ کس اجازه نداد که بفهمد او دارد به سمت مکه میرود، کاری کرد که تا نزدیک مکه، قریش هنوز خبر نداشتند که پیامبرصلی الله علیه وآله دارد به مکه میآید!
تشویق به مشورت
مشورت در اسلام از اهمیت بسیاری برخوردار است. بنابر آنچه در سیره پیامبر آمده در موارد بسیاری آن حضرت با اصحاب مشورت کرده و طبق نظر آنها عمل می کردند و می فرمود: الحَزمُ أن تَستَشِیرَ ذا الرَّأیِ وتُطِیعَ أمرَهُ.
دور اندیشى، آن است که با صاحبْنظر، مشورت کنى و نظر او را به کار بندى. (اعلام الدین ص 294)
عقیده آن حضرت بر آن بود که گردهم آیى و مشاوره سبب ارائه بهترین اندیشه به شکل بهترین طرح می شود وکارهاى مهم به نحو احسن جامه عمل می پوشد. پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله مىفرمودند: ما تَشاوَرَ قَومٌ فَطُّ الَّا هُذُوا لِارْشَدِ امْرِهِمْ
هیچ گروهى مشورت نکرد جز آنکه به بهترین برنامه، راه یافت. (کشاف زفحشرى ج 1، ص 432)
مورخین اسلامی یکی از صفات پیامبر اسلام را در مسند حکومت “کثیرالمشاوره” دانسته و گفته اند سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت می کرد. مشورت در زندگی سیاسی و نظامی پیامبر اسلام به عنوان اصلی تربیتی مورد توجه قرار می گرفت و به اصحابِ خود سفارش به مشورت می نمود، خضرت علی علیه السلام می فرمایند:
بَعَثَنِی رسولُ اللّهِ صلى اللّه علیه و آله على الیَمَنِ، فقالَ وهو یُوصِینی: یا عَلِیُّ، ما حارَ مَنِ استَخارَ، ولا نَدِمَ مَنِ استَشارَ.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله مرا به [حکومت] یمن فرستاد و در سفارش به من فرمود:” اى على! کسى که از خدا طلب خیر کرد، سرگردان نشد، و کسى که مشورت کرد، پشیمان نگشت”. (الأمالی للطوسی ص 136 ح 220)
در جنگ بدر، سپاه اسلام مقرّ فرماندهی خود را در جایی قرار داده بود که به نظر « حباب بن منذر»، مناسب نبود. خدمت رسول خدا که فرماندهی سپاه اسلام را به عهده داشت رسید و عرض کرد: آیا انتخاب چنین مکانی به امر خداوند است؟
پیامبر فرمود: امر خدا نیست که حقِّ اظهار نظر نداشته باشید. این موضوع قابل مشورت است.
«حباب» گفت: به نظر من جایی را باید انتخاب کرد که نزدیک به آب باشیم تا دشمن نتواند با قطع آب، سپاهیان اسلام را از پای درآورد که نظر او مورد قبول واقع شد.
در جنگ احد که سپاه هزار نفری قریش از مکه با همه ساز و برگ نظامی برای هجوم به مدینه آماده شده بود پیامبر خدا اصحاب خود را جمع کرد و در مورد این موضوع که در شهر مدینه بمانند و یا اینکه در بیرون شهر با دشمن بجنگند، مشورت فرمود و چنین نتیجه گرفت: « فاشارَ جمهورهم بالخروج الیهم فخرج الیهم»؛ که باید از شهر خارج گشت. (سیره ابن هشام ج 3، ص 67)
در جنگ خندق نیز که همه احزاب برای از بین بردن اسلام و سرکوبی مسلمانان متحد شده بودند، پیامبر اعظم در چگونگی مقابله با دشمن، نظر اصحاب خود را خواست که در این نظرخواهی سلمان فارسی پیشنهاد کندن خندق را داد و پذیرفته شد.
حاکمانی که بنابر سیره نبی مکرم، شخصیت مردم را محترم مىشمرند، به آنان بها مىدهند و آنان را در تعیین سرنوشت خود در اداره مملکت سهیم مىکنند، فضاى شاد وامید بخشى را بر زندگى حاکم مىکنند و بر عکس، حاکمان خودرأى و مستبد، ضمن گمراهى و هلاکت خویش، گرد یأس و غم در جامعه مىافشاننند؛ تو گویى ملّت، مردگان متحرکى هستند که طعم شیرین زندگى واقعى را نچشیدهاند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله، این نقش ارزشده مشورت را در کنار دو عنصر ارزشمند دیگر چنین بیان مىکند:
«اذا کانَ امَراءُکُمْ خِیارُکُم وَ اغْنِیاءُکُم وَ امْرَکُمْ شَورى بَیْنَکُم فَظَهْرُالْارْضِ خَیْرٌ لَکُم مِنْ بَطْنِها …»
وقتى فرمانروایان، بهترین هایشان و ثروتمندانتان، سخاوتمندانشان باشند و کارهایتان با مشورت صورت پذیرد، (زندگى) روى زمین برایتان بهتر از (مردن و دفن شدن) زیر زمین است. (تحف العقول ترجمه جنّتى، ص 64)
آدمى هر اندازه از درایت و هوشمندى برخوردار باشد و علم و اطلاع فراوانى نیز کسب کند، باز هم در پرتو تبادل نظر با دیگران، به اندیشه جدیدى دست خواهد یافت چنانکه در تبادل اندیشهها، به صحت و درستى فکر خویش نیز مطمئن خواهد شد، به فرموده امیر مؤمنان صلوات الله علیه:
«حق على العاقل ان یضیف الى رأیه رأى العقلاء و یضم الى علمه علوم الحکماء»
بر خردمند لازم است که نظر خردمندان را بر نظر خویش بیفزاید و دانشهاى حکیمان را نیز به دانش خود ضمیمه کند. (شرح غرر الحکم ج 3، ص 408)
حرام دانستن هدیه به کارگزاران حکومت
رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله پیرامون هدیه می فرمایند:
الهَدِیَّهُ على ثَلاثَهِ أوجُهٍ: هَدِیَّهُ مُکافاهٍ، وهَدِیَّهُ مُصانَعَهٍ، وهَدِیَّهٌ للّهِ عز و جل.
هدیه بر سه گونه است: هدیه جبرانى، هدیه رشوهاى [و تملّقآمیز]، و هدیه به خاطر خداوند عز و جل. (کافی ج 5 ص 141 ح 1 )
آن حضرت هدیه به کارگزاران حکومت را خیانت به حکومت دانسته می فرمودند: هَدایا العُمّالِ غُلولٌ.
هدایایى که به کارگزارانْ پیشکش مىشود، خیانت است. (کنز العمال ج 6 ص 111 ح 15067)
پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله قبح این عمل را آنچنان فراوان می داند که آن را حرام بر می شمرد:
هَدایا العُمّالِ حَرامٌ کُلُّها.
هدایایى که به کارگزاران داده مىشود، همگى حرام است. (کنز العمال ج 6 ص 112 ح 15068)
ابو حمید ساعدى می گوید پیامبر صلى اللّه علیه و آله مردى از بنى اسد به نام ابن اتْبیّه را مأمور جمعآورى زکات کرد. چون اموال زکات را آورد، گفت: این براى شماست و این هم به خود من، هدیه شده است.
پیامبر صلى اللّه علیه و آله بر منبر ایستاد … و پس از حمد و ثناى خداوند، فرمود:
ما بالُ العامِلِ نَبعَثُهُ، فَیأتی فَیقولُ: هذا لَکَ و هذا لِی؟! فهَلّا جَلَسَ فی بَیتِ أبِیهِ وامِّهِ فیَنظُرَ أیُهدى لَهُ أم لا؟ والّذی نَفسی بِیَدِهِ لا یَأتی بشیءٍ إلّا جاءَ بهِ یَومَ القِیامَهِ یَحمِلُهُ على رَقَبَتِهِ
” چه شده است که کارگزار را مىفرستیم و وقتى مىآید، مىگوید: این، از آنِ توست و این، از آنِ من؟! چرا در خانه پدر و مادرش نمىنشیند تا ببیند آیا باز هم براى او هدیه مىآورند یا نه؟! سوگند به آن که جان من در دست اوست، [آن کارگزار] هیچ چیز بر نمى دارد، مگر این که روز قیامت، آن را بر دوش خود خواهد کشید . (صحیح البخاری ج 6 ص 2624 ح 6753)
پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله هدیه به حاکم و کارگزار را از مصادیق رشوه دانسته به امام على علیه السلام می گفتند:
یاعلیُّ، إنَّ القَومَ سَیُفْتَنونَ بأموالِهِم، ویَمُنُّونَ بدِینِهِم على ربِّهِم، ویَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ، ویَأمَنُونَ سَطوَتَهُ، ویَستَحِلُّونَ حَرامَهُ بالشُّبُهاتِ الکاذِبَهِ، والأهواءِ السّاهِیَهِ، فیَستَحِلُّونَ الخَمرَ بالنَّبیذِ، والسُّحتَ بالهَدِیَّهِ، والرِّبا بالبَیعِ.
اى على! به زودى، مسلمانان به اموالشان آزمایش مىشوند و به خاطر دیندارى شان، بر خدا منّت مىنهند و آرزوى رحمت او را مىکنند و از خشم او آسودهخاطر مىشوند و با شبه هاى دروغین و هوسهاى غفلت زا، حرام او را حلال مىشمارند. پس شراب را به نام نبیذ، و رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام خرید و فروش، حلال مىکنند. (نهج البلاغه خطبه 156)
نقش جوانان در حکومت خاتم پیامبران
الف) نخستین نماینده پیامبر
قبل از مهاجرت پیامبر اسلام به مدینه، روزى دو نفر از بزرگان مدینه به نامهاى اسعد بن زُراره و ذَکوان بن عبد قیس، به مکّه آمدند و در شرایط بسیار سختى، به حضور پیامبر خدا شرفیاب شدند و پس از شنیدن بیانات کوتاه و نافذ ایشان، اسلام آوردند. سپس به ایشان گفتند: اى پیامبر خدا! مردى را همراه ما بفرست تا به ما قرآن بیاموزد و مردم را به آیین تو دعوت کند.
این، نخستین بار بود که شهر بزرگ و پُر اختلاف مدینه، از پیامبر خدا درخواست نماینده مىکرد و اوّلین بارى بود که پیشواى بزرگ اسلام، تصمیم مىگرفت به خارج از مکّه، نماینده رسمى بفرستد. بدیهى است فردى که انتخاب مىشد، باید از هر جهت، شایستگىهاى لازم را براى این مأموریت حسّاس مىداشت.
پیامبر خدا، از میان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَیر جوان را به نمایندگىِ خود برگزید.
پیامبر خدا به مُصعب بن عُمَیر که جوانى کمسال و از حافظان و قاریان قرآن بود و بسیارى از قرآن را آموخته بود دستور داد با اسعد، عازم مدینه شود.
این جوان با ایمان و پُرشور و با تدبیر، مأموریت خود را به خوبى انجام داد. طولى نکشید که همه اقشار مدینه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذیرفتند و مسلمان شدند و نخستین نماز جمعه در مدینه، به امامت او اقامه گردید .(بحار الأنوار ج 19 ص 10)
ابن اثیر مىگوید:
گفته مىشود: او نخستین کسى بود که در مدینه، نماز جمعه برگزار کرد و اسید بن حُضَیر و سعد بن مُعاذ، به دست او مسلمان شدند و همین براى او، افتخار و نشانى بزرگ در اسلام است . (اسد الغابه ج 5 ص 176 الرقم 4936)
إعلام الورى: و مصعب، بر اسعد بن زراره وارد مىشد و هر روز از خانه بیرون مىرفت و در اطراف مجالس خزرجیان مىچرخید و آنان را به اسلام فرا مىخواند و جوانان، دعوت او را اجابت مىکردند. (إعلام الورى ج 1 ص 139)
ب) نخستین فرماندار مکّه
پس از فتح مکّه، طولى نکشید که جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا و سربازانش باید از مکّه خارج شده، به سوى جبهه جنگ مىرفتند. چون مکّه به تازگى از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیرى براى اداره آن تعیین مىشد که به امور شهر مکّه که مرکز جزیره العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود رسیدگى کند و علاوه بر این، جلوى بىنظمىهایى را که ممکن بود دشمنان به وجود آورند، بگیرد.
پیامبر خدا، در میان همه یاران، جوان بیست و یک سالهاى را به نام” عَتّاب بن اسید”، براى این مسئولیت بزرگ برگزید و براى وى، فرمان صادر کرد. در این باره، آمده است:
پیامبر خدا، عَتّاب بن اسید را در بیست و یک سالگى به فرماندارى مکّه گماشت و دستور داد با مردم، نماز جماعت بخواند. او نخستین فرماندهى است که پس از فتح مکّه، در آن جا نماز جماعت به جاى آورد.
پیامبر خدا، پس از صدور فرمان حکومت مکّه براى عَتّاب، درباره اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود:
یا عَتّابُ، تَدری عَلى مَنِ استَعمَلتُکَ؟! استَعمَلتُکَ عَلى أهلِ اللّهِ عز و جل، ولَوأعلَمُ لَهُم خَیرا مِنکَ استَعمَلتُهُ عَلَیهِم.( اسد الغابه ج 3 ص 549 الرقم 3538)
اى عَتّاب! مىدانى تو را بر چه کسانى گماشتم؟ تو را بر مردمان [شهر] خداى عز و جل گماشتم، و اگر براى آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان مىگماشتم.
بدیهى است که انتصاب جوانى بیست و یک ساله به فرماندارى مکّه، موجب رنجش خاطر و آزردگى بزرگان مکّه مىشد. پیامبر خدا، براى پیشگیرى از اعتراض آنان، در پایانِ نامه مفصّلى خطاب به مردم مکّه، نوشت:
ولا یَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنکُم فی مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَیسَ الأَکبَرُ هُوَ الأَفضَلَ، بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَکبَرُ. بحار الأنوار ج 21 ص 123 ح 20
کسى در نافرمانى از او، به کمىِ سنّش استدلال نکند؛ زیرا بزرگتر، شایسته تر نیست؛ بلکه شایسته تر، بزرگتر است.
عَتّاب بن اسید، تا آخر عمر پیامبر صلى اللّه علیه و آله، فرماندار مکّه بود و در طول دوران مأموریت خود، به خوبى از عهده این مسئولیت بزرگ بر آمد.
ج ) فرمانده نبرد با رومیان
پیامبر خدا، در روزهاى آخر زندگىِ خود، مسلمانان را براى جنگ با کشور نیرومند روم، بسیج کرد. تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، در این لشکر عظیم، گِرد آمده بودند. براى فرماندهىِ چنین سپاهى، بىتردید، باید لایقترین افسران انتخاب مىشد. پیامبر اسلام، اسامه بن زید را که جوانى هجده ساله (طبقات الکبرى ج 4 ص 66) بود طلبید و فرماندهىِ لشکر را به او واگذار کرد. این اقدام پیامبر صلى اللّه علیه و آله، براى بسیارى از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرایط سیاسى (برای اطلاع از حساسیت آن زمان به دانشنامه امیرالمؤمنین بخش سوم/ فصل یازدهم رجوع کنید.) آن روزها، قابل قبول نبود. در نتیجه زبان به اعتراض گشودند که: این جوان را بر مهاجران سابقهدار مىگمارد! (طبقات الکبرى ج 2 ص 190) پیامبر خدا، در حالى که از این سخن به خشم آمده بود، بَر فراز منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود:
إنَّ النّاسَ قَد طَعَنوا فی إمارَهِ اسامَهَ، وقَد کانوا طَعَنوا فی إمارَهِ أبیهِ مِن قَبلِهِ، وإنَّهُما لَخَلیقانِ لَها وإنَّهُ لَمِن أحَبِّ النّاسِ إلَیَ آلًا، فَاوصیکُم بِاسامَهَ خَیرا. (طبقات الکبرى ج 2 ص 249)
همانا مردم به فرماندهىِ اسامه، زخمِ زبان زدند. آنان پیش از این نیز نسبت به فرماندهىِ پدر اسامه، چنین کرده بودند، در حالى که آن دو، شایسته فرماندهى بودند و اسامه، از دوست داشتنى ترین خاندانها در نزد من است. شما را نسبت به اسامه، به نیکى سفارش مىکنم.