نویسنده:عنایت صالحی
و مراد از استغفار پیامبر؛
اولاً : استغفار کردن پیامبر (ص) برای افرادی است که از طعمه دفاع کردند و می خواستند او را بی گناه نشان دهند.
ثانیاً : طبع پیامبر به یاری کردن طعمه میل پیدا کرد زیرا طعمه از مسلمانان بود و خداوند به خاطر این میل پیدا کردن به استغفار امر کرده ست که حسنات الابرای سیئات المقربین.
ثالثاً : قوم طعمه وقتی بر سرقت یهودی و بی گناه بودن طعمه شهادت دادند و چیزی که موجب بطلان شهادت این افراد شود برای پیامبر آشکار نشد. پیامبر اراده کرد که به سرقت کردن یهودی حکم کند و آیه نازل شد و واقعیت را بیان کرد و پیامبر (ص) فهمید که اگر آن قضاوت واقع می شد فی نفسه خطا بود اگر چه نزد خداوند معذور بود.
جواب دیگری که به آیه داده اند این است که مراد از استغفار در اینجا یعنی پیامبر (ص) از خدا بخواهد که امکان پای مال کردن حقوق دیگران و میل به هوای نفس را که در طبع انسان نهفته است از بین ببرد.
و در مقام دفع است و از خدا می خواهد که امکان لغزش و میل به هوای نفس را از او بگیرد نه اینکه پیامبر (ص) گناهی انجام داده باشد و از آن استغفار کند.
و معنای آیه این است که طرفدارخائن نباش و به آنها میل نکن و از خدا بخواه که تو را بر این کار موفق کند و میل به دفاع از خیانت خائنان و تسلط پیدا کردن هوای نفس را از دل و جان تو بر طرف کند.
دلیل این معنا آیاتی است که خداوند می فرماید : و لو لا افضل الله علیم و رحمته لهمت طائفه منهم أن یضلوک و ما یضلون الا انفسهم و ما یضرونک من شیء.(143)
این آیه دلالت دارد که خائنان هر چند تلاش کنند که عواطف و احساسات پیامبر (ص) را تحریک کنند که پیامبر (ص) باطل را بر حق ترجیح دهد، نمی توانند به آن حضرت زیانی وارد کنند زیرا خداوند او را از ضرر نگهداری می کند و در داوری ستم روا نمی دارد و از هوای نفس پیروی نمی کند و این موهبت الهی همان قوه عصمت است و همیشه صاحب خود را از خطا و گمراهی باز می دارد.
خداوند در قرآن خطاب به پیامبر اکرم (ص) می فرماید :
فاصبر إن وعد الله حق و استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک بالعشی والابکار.(144)
پس صبر کن که وعده ی خدا حق است و برای گناهت آمرزش بخواه و با ستایش پروردگارت، شامگاهان و بامدادان تسبیح گوی. فاعلم أنه لا اله الا اله و استغفر لذنبک و للمومنین و المومنات.(145)
پس بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست و برای گناه خویش و برای مردان و زنان مومن آمرزش بخواه.
این آیات دلالت نمی کنند که گناهی از پیامبر (ص) سر زده است. پیامبر (ص) به حکم صریح قرآن و آیه تطهیر، از گناه و خطا و لغزش محفوظ است.
استغفار پیامبر (ص) برای آن است که ار تباط او با عالم کثرت، موجب غبارگرفتگی قلب حضرت نشود و استغفار او برای دفع خطر است نه اینکه گناهی ازحضرت سرزده باشد و با استغفار و طلب آمرزش بخواهد آن را رفع کند.
گناهی که با عصمت منافات دارد مخالفت کردن با اوامر مولوی خداوند است نه کاری که در مقام محبت، گناه محسوب می شود.
پیامبر گرامی به حکم آیات عصمت، از هر نوع مخالفت با قواین الهی مصون ومحفوظ می باشد و هرگز واجبی را ترک نمی کند وحرامی را مرتکب نمی شود.
ولی وظایف پیامبر اکرم (ص) در عمل به واجبات و ترک محرمات خلاصه نمی گردد و معرفت و شناخت بالای حضرت نسبت به پروردگار ایجاب می کند که آداب و شئون مقام ربوبی را به نحو کامل رعایت کند و در وجود او لحظه ای نسبت به خداوند، انقطاع ایجاد نشود و شایسته تر را بر شایسته مقدم کند و هر گاه به مقتضای بشر بودن، موفق به این وظایف عرفانی نشد و شایسته را بر شایسته تر، مقدم داشت و لحظه ای به غیر مقام ربوبی پرداخت این اعمال در مقام محبت و عرفان، گناه به حساب می آید که استغفار و انابه لازم دارد هر چند که طبق شرع و سنت ، گناه به شمار نمی آید.
هرگاه شأن نزول بعضی از این آیات بررسی شود معلوم می گردد که استغفار به خاطر یکی از این امور بوده که معرفت و شناخت بالای پیامبر اکرم (ص) ایجاب می کرد که حضرت کار را به صورت دیگری انجام دهد و این همان است که مفسران به آن ترک اولی می گویند.
اگر پیامبر اکرم (ص) در این آیات، به طلب مغفرت مأمور گردیدد و یا پیامبران دیگر همچون نوح، ابراهیم کلمه اغفر را بر زبان جاری کردند همگی به این معنی هستند.
حضرت نوح می فرماید : رب اغفر لی و لوالدی و لمن دخل بیتی مومناً.(146)
پروردگارا من و والدینم و آن کسی را که وارد خانه ام می شود بیامرزد.
حضرت ابراهیم می فرماید : ربنا اغفر لی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب.(147)
پروردگارا! من و والدینم ومومنان را، روزی که حساب بر پا می شود، بیامرز.
پیامبر گرامی (ص) می فرماید : ربنا و سمعنا و اطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر.(148)
پروردگارا! شنیدیم و اطاعت نمودیم و خواهان مغفرت تو هستیم و به سوی توست بازگشت هر انسانی چه از نظر کار و کوشش و سعی و تلاش برای کسب رضای خداوند، در درجه استواری قرار داشته باشد وقتی عمل خود را با آن مقام می سنجد، کار و تلاش خود را شایسته خداوند نمی داند به همین دلیل به قصور و کوتاهی خود اعتراف می کند و در صدد استغفار و آمرزش بر می آید.
مسلم در صحیح خود از فردی به نام «مزنی» نقل می کند که پیامبر (ص) فرمود :
انه لیغان علی قلبی و انی لأستغفر الله فی الیوم مأئه مرّه(149)
پرده هایی بر قلب من هجوم می آورد و من هر روز صد مرتبه استغفار می کنم.
لیغان صیغه مجهول از ماده غین به معنای ستر و پرده است.
باز پیامبر فرموده است : یا ایها الناس! توبوا الی الله. فإنی أتوب فی الیوم الیه مائه مره.(150)
ای مردم به سوی خدا باز گردید و من هر روز صد مرتبه توبه می کنم.
دانشمندان اسلامی از زمانهای قبل به این ایراد توجه داشته و پاسخهای گوناگونی به آن داده اند که شاید روح همه آنها یک چیز باشد و همه خواسته اند یک مطلب را بگویند و آن اینکه گناه و معصیت در این موارد، همه جنبه نسبی دارد نه اینکه از قبیل گناهان مطلق و معمولی باشد.
پیامبر اکرم (ص) مستقیماً با مبدأ جهان هستی در ارتباط می باشد و شعاع علم و دانش بی پایان بر قلب آن حضرت می تابد. حقایق بسیاری بر او آشکار و روشن شده است که از دیگران مخفی و پنهان است و علم و ایمان و تقوای او در بالاترین درجه قرار دارد و به اندازه ای به خدا نزدیک است که یک لحظه غفلت از خدا و توجه کردن به غیر خدا و پرداختن به امور دنیا برای او لغزش به حساب می آید به همین دلیل جای تعجب نیست که افعال و اعمالی که برای دیگران مباح یا مکروه شمرده می شود برای اهل حقیقت، نوعی گناه به شمار می آید و باید از خدا برای آن طلب آمرزش نماید.
4- یکی از افسانه های دروغین و نادرستی که به پیامبر اکرم (ص)نسبت داده اند، افسانه عشق آن حضرت به «زینب» دختر جحش است و به این آیه استدلال نموده اند :
و اذ تقول للذی انعم الله علیه و انعمت علیه امسک علیک زوجک و اتق الله و تخفی فی نفسک ما الله مبدیه و تخشی الناس والله احق ان تخشه…(151)
و آنگاه که به کسی که خدا بر او نعمت ارزانی داشته بود و تو نیز به او نعمت داده بودی، میگفتی : «همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار» و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود در دل خود نهان می کردی و از مردم می ترسیدی، با آنکه خدا سزاوار تر بود که از او بترسی.
نوشته اند : زید بن حارثه، پسر خوانده پیامبر اسلام، به شدت مورد محبت و علاقه آن حضرت قرار داشت به گونه ای که اگر پیامبر مدتی او را نمی دید به خانه اش می رفت تا از احوال او آگاه شود. یک روز که پیامبر برای دیدن زید به خانه او رفت به محض باز کردن در، همسر او ، زینب، را دید که در داخل خانه نشسته و موهای خود را باز نموده، مشغول آرایش خویش است. پیامبر با دیدن او گفت : سبحان الله خالق النور تبارک الله احسن الخالقین و فوراً بازگشت.
زینب این سخنان پیامبر را که حاکی از محبت و دلبستگی آن حضرت نسبت به او بود – شنید و موقعی که زید به خانه بازگشت، ماجرا را برای او تعریف کرد. زید احساس کرد که پیامبر عاشق همسر او شده است! از این رو به زینب پیشنهاد طلاق داد، تا بعد از آن با پیامبر ازدواج کند. زینب گفت می ترسم پس از طلاق گرفتن از تو، پیامبر با من ازدواج نکند.
از این رو زید به نزد پیامبر آمد تا از عکس العمل حضرت در این زمینه مطلع شود و در این هنگام آیه شریفه نازل شد.
آنچه در اینجا برای ما مهم است و باید به توضیح آن پرداخت دو جمله ای است که در آیه شریفه آمده است.و افسانه های خرافی که اثری از آن در آیات قرآن وجود ندارد چیزی نیست که بخواهیم از آن دفاع کرده و آنرا مورد بررسی قرار دهیم.
در یک جمله می فرماید : «و تخفی فی نفسک ما الله ع بدیه. در دل خود چیزی را پنهان می داشتی که خدا آن را آشکار می سازد».
و در جمله دوم می خوانیم : «و تخشی الناس والله أحق أن تخشاه از مردم بیم داشتی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی».
جمله اول ظاهراً مفهومی سربسته دارد ولی افسانه پردازان مطالب زیادی به آن بسته اند تا پیامبر اسلام (ص) را متهم کنند که او نسبت به زینب همسر زید، عشق و علاقه داشت در حالی که آیه این مسأله را تکذیب می کند، آیه می گوید تو بارها به زید توصیه می کردی که همسرت را طلاق مده، جمله اذ تقول به صورت مضارع است و دلیل بر استمرار می باشد.
و اگر مسأله آن گونه که دشمنان اسلام تصور کرده اند بوده باشد باید پیامبر از طرح طلاق زینب استقبال کند یا لااقل سکوت اختیار کند، نه اینکه به طور مکرر از آن نهی نماید.
اگر تنها در متن خود آیه دقت شود مفهوم آیه روشن و گویا است اما هنگامی که قبل و بعد آن در نظر گرفته نشود دچار ابهامات زیادی می شود.
تفسیر آیه چنین است : خداوند به «زید» که پسر خوانده پیامبر اسلام (ص) بود نعمت ایمان را بخشیده بود. او قبلاً غلام و برده ای بود که پیامبر (ص) او را آزاد کرد و چون دارای هوش و کفایت بود او را به منزله فرزند خود برگزید و پیامبر (ص) نیز او را مشمول نعمت خود قرار داد و آزادش ساخت و او را همچون فرزند خود پذیرفت و دختر عمه اش را که از یک خانواده سرشناس و با شخصیت بود به همسر او در آورد و این مفهوم جمله «انعم الله علیه و انعمت علیه» است . و از جمله بعد استفاده می شود که اختلافی میان زید و همسرش واقع شد به طوری که به فکر طلاق او افتاد و پیامبر (ص) پیوسته او را از این کار منع می کرد. و دعوت به تقوا و پرهیزگاری می نمود «امسک علیک زوجک و اتق الله».
در اینجا پیامبر (ص) در میان دو کار قرار گرفته بود : از یکسو فکر می کرد اگر صلح میان زید و زینب برقرار نشود و کار آنها به طلاق و جدایی بکشد باید برای جبران شکستی که دامنگیر دختر عمه اش زینب شده که برده آزاد شده ای او را طلاق داده، وی را به همسری خود برگزیند و از طرف دیگر از این می ترسید که مردم خصوصاً منافقان که منتظر به دست آوردن بهانه ای بودند این کار را به دو دلیل بر او ایراد بگیرند .
اول آنکه یک سنت ریشه دار جاهلی عرب را در هم می شکست زیرا آنها همسر پسر خوانده را همچون فرزند حقیقی می دانستند و از دواج با او را مثل ازدواج با عروس خود حساب می کردند.
دوم اینکه ازدواج با همسر طلاق داده شده یک برده آزاد شده را در شأن پیامبر (ص) نمی دانستند و بر او عیب می شمردند.
اما اراده خداوند بر این تعلق گرفته بود که بعد از آن جدائی، این ازدواج صورت گیرد و این سنت غلط عرب جاهلیت شکسته شود و همان گونه که در دنباله آیه آمده است :
لکیلا یکون علی المومنین حرج فی ازواج ادعیائهم اذا قضوا منهن و طراً.
مومنان در ازدواج با همسران مطلقه پسر خوانده خود هیچ محذوری نبیند.
بنابراین آنچه پیامبر (ص) در دل مخفی می کرد و سرانجام خداوند آن را آشکار کرد همان ازدواج با همسر زید بود در صورتی که زید اصرار به طلاق او داشته باشد و چیزی که پیامبر (ص) از آن بیم داشت عکس العمل هایی بود که انتظار می رفت در مقابل شکستن این سنت جاهلی و همین طور ازدواج با زنی که در شأن پیامبر نبود نشان دهند.
ترس پیامبر (ص) تا زمانی بود که فرمان قطعی الهی صادر نشده بود اما هنگامی که فرمان قطعی صادر شد که ای پیامبر تو وظیفه داری با آن زن مطلقه ازدواج کنی و هر دو سنت غلط را از میان برداری و حتی صیغه این عقد را خداوند جاری کرد (زوجنا کها) از آن پس پیامبر (ص) هیچ گونه تر و تردیدی در مسأله به خود راه نداد.
در آیه بعد بر این معنی تأکید کرده، می فرماید : ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له سنه الله فی الذین خلوا من قبل و کان امر الله قدراً مقدوراً.(152)
هیچ گونه مانع و حرجی بر پیامبر (ص) در آنچه خدا بر او واجب کرده است نیست، این سنت خداوند در مورد کسانی است که پیش از این بوده اند و فرمان خدا روی حساب و معیار معینی است.
این آیه می فرماید کاری که پیامبر (ص) انجام داد یک فریضه الهی بود و برنامه ای بود که در پیشینیان نیز وجود داشته و یک فرمان حساب شده الهی است که می بایست انجام گیرد. و اگر این مسأله یک خواسته شخصی و علاقه خصوصی بود این تعبیرات درباره آن معنی نداشت.
در حدیثی که مفسر معروف اهل سنت قرطبی از امام علی بن الحسین (ع) نقل کرده آمده است : به پیغمبر (ص) وحی فرستاده شد که «زید» «زینب» را طلاق خواهد داد، و پیامبر (ص) او را تزویج خواهد کرد و لذا هنگامی که زید خدمت پیامبر (ص) آمد و از اخلاق زینب و عدم اطاعت او شکایت کرد و گفت در نظر دارد او را طلاق دهد. رسول الله (ص) او را نصیحت کرد و فرمود از این سخن بپرهیز و همسرت را نگه دار، در حالی که یقین داشت سرانجام از او جدا خواهد شد و با پیامبر (ص) ازدواج خواهد کرد طبق وحی الهی و این همان چیزی است که پیامبر (ص) در دل مخفی داشت و نخواست او را امر به طلاق کند.
به خاطر اینکه از این بیم داشت که مردم به او خرده بگیرند که چگونه همسر مطلقه غلامش را به ازدواج خود در آورده، و او را تشویق به طلاق کرده، ولی خداوند به خاطر همین معنی پیامبرش را مورد عتاب قرار داد که چرا از مردم در چیزی که خدا مباح ساخته بود بیم داشت، و به زید می فرمود همسرت را نگاهدار، با اینکه می دانست او را طلاق می دهد.
و او را آگاه ساخت که خداوند در هر حال سزاوارتر است که از او بیم داشته باشد.
سپس قرطبی می افزاید «علمای ما میگویند این بهترین سخنی است که در تفسیر این آیه گفته شده و تمام اهل تحقیق از مفسران و علمای راسخین آن را پذیرفته اند» و در ادامه این سخن می افزاید :«ترمذی ضمن اشاره به این حدیث در نوادر الاصول چنین می گوید که علی بن الحسین (ع) این سخن را از خزانه علم آورده و گوهری از جواهرات است و در گران قیمتی از درها».(153)
در آیات دیگری خداوند به پیامبر (ص) می فرماید :
« و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی ولا نصیر»(154)
اگر از هوی و هوسهای آنان (اهل کتاب) پس از آنکه آگاهشدی پیروی کنی، از جانب خدا برای تو ، حامی و یاوری نیست.
و لئن اتبعت اهواءهم من بعد ما جاءک من العلم انک اذا لمن الظالمین.(155)
و لئن اتبعت اهواءهم بعد ما جاءک من العلم مالک من الله من ولی ولا واق.(156)
این آیات دلیل بر عدم عصمت پیامبر اکرم (ص) در مقام عمل نیست زیرا این ایات به صورت قضیه شرطیه واردشده است و این قضایای شرطیه هرگز دلیل بر تحقق شرط یعنی پیروی از هوی و هوسهای اهل کتاب نیست بلکه با عصمت کامل پیامبر (ص) نیز سازگار است و این قضایای شرطیه دلیل بر آن نیست که روزی طرفین آنها محقق می گردد و چون طرفین آنها هیچ وقت محقق نمی گردد بنابراین با عصمت پیامبر (ص) منافاتی ندارد.
در آیاتی دیگر خداوند خطاب به پیامبر (ص) می فرماید :
عبس و تولی – أن جاءه الأعمی – و ما یدریک لعله یزکی.(157)
این آیات بیان می کند که پیامبر (ص) از فرد نابینایی روی برگردانید و خداوند وی را به خاطر این عمل مورد بازخواست و عتاب قرار داد و این با عصمت عملی پیامبر (ص)منافات دارد.
برای اینکه به این سوال و شبهه جواب دهیم ابتدا باید شأن نزول این آیات مورد بررسی قرار گیرد. در مورد شأن نزول این آیات دو روایت وارد شده است :
الف) روزی پیامبر اکرم (ص) با عتبه بن ربیعه و ابوجهل بن هشام و عباس بن عبدالمطلب و ابی و امیه فرزندان خلف، آهسته سخن می گفت و آنها را به سوی خدا دعوت میکردتا اسلام آوردند در این هنگام عبدالله بن مکتوم که فرد نابینا و ازمسلمانان بود وارد شد و چون از سخن گفتن پیامبر (ص) با سران قریش اطلاعی نداشت با صدای بلند فریاد زد : یا رسول الله علمنی مما علمک الله «ای پیامبر از آنچه خداوند به تو یاد داده است به من هم یاد بده».
درخواست پی در پی عبدالله بن مکتوم سخن پیامبر را قطع کرد و این کار باعث شد که اثر ناراحتی در چهره پیامبر (ص) نمایان شود و از او روی برگرداند و به صحبت کردن خود با سران قریش ادامه دهد که این آیات نازل شد و از آن موقع به بعد هر گاه پیامبر (ص) این فرد نابینا را می دید، می گفت آفرین بر کسی که خداوند درباره او مرا توبیخ کرده است.(158)
ب) دومین شأن نزول که برای این آیات گفته اند این است که پیامبر (ص) با مردی از خاندان «امیه» سخن می گفت، ناگهان عبدالله وارد شد. پیامبر (ص) آن فرد نابینا را بر آن مرد اموی مقدم داشت این امر سبب شد که آن فرد اموی از دیدن عبدالله بن مکتوم چهره در هم کشید و از او روی گرداند که این آیات نازل شد.(159)
شأن نزول نخست را بیشتر مفسران به عنوان شأن نزولی که اختصاص به این آیات دارد و منحصر به فرد است نقل کرده اند و جمع آوری کننده شأن نزولها یعنی واحدی نیشابوری نیز آن را آورده و چیزی بر آن اضافه نکرده است و ظاهر خطابات ششگانه در این آیات با شأن نزول نخست بیشتر سازگار است و طبق شأن نزول نخست خود پیامبر چهره در هم کشید و رو گردانید و خدا هم او را مورد خطاب قرار داد و به او فرمود «و ما یدریک لعله یزکی» و اگر فرد دیگری مبدأ این کارها بوده است چرا پیامبر مورد این خطابهای تند قرار گرفته و خدا به او فرموده است «و مایدریک لعله یزکی».
و شأن نزول دوم به خاطر مجمل و کوتاه بودن، نمی تواند مفهوم این آیات را روشن کند و فقط می تواند دو آیه از آیات نخست یعنی عبس و تولی – ان جاءه الاعمی را روشن کند و بقیه آیات روشن نمی شود و روی گردانی یک فرد اموی نمی تواند تفسیر کننده بقیه آیات باشد.
درست است که قرآن ابتدا ضمائر غائب را می آورد و در بین سخن از ضمائر غائب به ضمیر حاضر انتقال یافته و پیامبر اکرم (ص) را مورد خطاب قرار می دهد اما علت آن، این است که این نوع سخن گفتن از فنون بلاغت است یعنی خطاب متوجه کسی گردد ولی مقصود از آن، فرد دیگری باشد و در علم معانی این گونه سخن گفتن به صورت یک قاعده مطرح می باشد.
به همین علت مقصود از این خطابات در واقع همان فرد اموی است که دچار این لغزش شد اما ظاهر خطاب متوجه پیامبر اکرم (ص) است و این نوع خطابات از قبیل «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» می باشد.
جواب دیگری که می توانداد این است که مقصود از این خطابات خود پیامبر اکرم (ص) با یک برنامه دقیق و حساب شده عقلانی که ایمان و اسلام آوردن این چند نفر می تواند در گسترش اسلام کاملاً مفید و سودمند باشد و توجه کردن به آن فرد نابینا در آن هنگام سبب می شود که این افراد مجلس را ترک کردند و آن نتیجه ای که پیامبر (ص) قصد داشت آن را به دست آورد از بین برود، دست به این کار زد و این کار در منطق عقلاء مفید است د رحالی که در اخلاق اسلام راه و روش به گونه دیگر است.
این آیات بیان می کند پیامبر گرامی (ص) که پیوسته مورد توجه خداوند بوده است نه تنها حرکات و سکنات او مورد بازخواست بوده است بلکه نگاه ها و خطوط چهره او هم مورد توجه خداوند بوده است و قرآن با جمله «کلا انها تذکره – فمن شاء ذکره» بیان کرد که کار پیامبر (ص) تذکر و یادآوری است و همه افراد در برابر آن مساوی هستند و نباید توجه به گروه خاصی که در صدد تزکیه نفس نیستند سبب شود که فرد مستعد و آماده برای تزکیه نفس و یادگیری تعالیم الهی برای مدت اندکی از تزکیه و تذکر محروم شود و کاری که پیامبر انجام داد هرگز با عصمت او منافات ندارد و شایسته مقام نبوت آن بود که ندای فرد نابینا را پاسخ دهد و به او توجه کند و سران مشرک را رها کند.
عصمت از خطا و نسیان
دلایلی که برای معصوم بودن پیامبر (ص) از خطا و نسیان می توان ذکر کرد آیات و روایاتی است که هر گونه سهو و خطایی را از معصومین نفی می کنند.
برخی از روایات اشاره به عصمت امام (ع) از سهو و نیسان دارند که به طریق اولی عصمت پیامبر (ص) از خطا و نسیان را نیز ثابت می کنند.
علت اینکه در این روایات بر عصمت امام (ع) تأکید شده، این است که عصمت انبیاء نزد اکثر مسلمین امری پذیرفته شده و قطعی شمرده شده است و این روایات می خواهند همان عصمت پیامبر (ص) را در تمام زمینه ها برای امام (ع)نیز ثابت نمایند.
1- برای عصمت پیامبر (ص) از هر گونه سهو و خطا به آیات زیر تمسک شده است و از اطلاقات و عمومات این آیات، این طور استفاده شده که تمامی گرفتار و کردار انبیاء برخاسته از وحی الهی می باشد و هرگونه سهو و خطایی از سوی آنان، منتفی است.
ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی(160)
ان اتبع الا ما یوحی الی(161)
2- امام هادی (ع) در مقام درود بر پیامبر (ص) می گوید :
اللهم اجعل افضل صلواتک علی سیدنا محمد عبدک و رسولک … المعصوم من کل خطأ و زلل ، المنزه من کل دنس و خطل(162)
بار الها، برترین درودهایت را بر سرور ما محمد، بنده و فرستاده ات، نثار فرما، آنکه از هر خطا و لغزشی معصوم و از هر گونه آلودگی و یاوه گوی پیراسته بود.
3-بسیاری از جریانهای تاریخی ، نشانگر آن هستند که تلقی اصحاب رسول خدا (ص) این بوده است که پیامبر (ص) از خطا معصوم می باشد . همان طور خلیفه اول در خطبه آغاز خلافت خود می گوید :
ان رسول الله (ص) خرج من الدنیا و لیس احد یطالبه بضربه سوط فما فوقها و کان معصوماً من الخطا(163) رسول خدا (ص) از دنیا رحلت کرد، در حالی که هیچ کس طلبی از او نداشت؛ هر چند به مقدار یک ضربه تازیانه (که به ناحق به کسی زده باشد) ، چه رسد به بالاتر از آن، چرا که ایشان معصوم از خطا بود.
4- امام رضا (ع) نیز امام را چنین توصیف می کند:
هو معصوم مؤید موفق مسدد قد امن من الخطایا و الزلل و العثار.(164)
(شخصی که خداوند وی را برای اداره امور بندگانش بر می گزیند) معصوم و برخوردار از تأییدات ، توفیقات و راهنمایی های الهی بوده، از هر خطا و لغزشی در امان خواهد بود.
5- در یکی از زیارات جامعه که از امام هادی (ع) نقل گردیده، خطاب به معصومین این طور آمده است :
عصمکم الله من الذنوب و برأکم من العیوب و ائتمنکم علی الغیوب و جنبکم الافات و وقاکم السیئات و طهرکم من الدنس و الزیغ و نزهکم من الزلل و الخطا(165)
خداوند شما را از گناهان معصوم قرار داد و از عیب و نقص مبرا ساخت و بر امور غیبی امینتان نمود و از آلودگی و انحراف پاکتان کرده و از لغزش و خطا پیراسته نمود.
6-ام علی (ع) در مورد خصوصیات و شرایط امام می فرمایند:
انه معصوم من الذنوب کلها صغیرها و کبیرها لا یزل فی الفتیا و لا یخطیء فی الجواب و لا یسهو و لا ینسی … و عدلوا عن اخذ الاححکام من اهلها ممن فرض الله طاعتهم ممن لا یزل و لا یخطی ء و لا ینسی.(166)
امام از تمام گناهان معصوم است … در بیان حکم لغزشی ندارد و در پاسخ، به خطا نمی رود و از سهو و فراموشی دور است … ولی مردم از اینکه احکام الهی را از اهلش فرا بگیرند – همانا که خداوند اطاعت از آنان را واجب نمودهو از لغزش و خطا و فراموشی در امانند – روی بر تافتند.
7- باز حضرت ر جایی دیگر می فرمایند :
انه معصوم من الخطأ و الزلل و العمد و من الذنوب کلها صغیرها و کبیرها و لا یزل و لا یخطأ و لا یلهو بشیء من الامور الموبقه للدین. (167)
امام از خطا و لغزش و عمد و از تمامی گناهان، کوچک و بزرگ آن، معصوم است. لغزشی ندارد و مرتکب خطا نمی گردد و به اموری که ویران گر دین هستند، سرگرم نمی شود.
شبهات :
برای عدم عصمت پیامبر (ص) در خطا و نسیان به آیه زیر تمسک شده است :
و اذا رأیت الذین یخوضون فی آیاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره و اما ینسینک الشیطان فلا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین(168)
چون گروهی را دیدی که در آیات ما گفتگو می کنند، از آنان دوری گزین ، تا در سخنی دیگر غیر از آن وارد شود، و چنان چه شیطان تو را به فراموشی انداخت بعد از متذکر شدن با گروه ستمگران مجالست مکن.
دقت در آیه بعدی، به خوبی این نکته را روشن می سازد که گرچه ظاهراً در این آیه روی سخن به پیامبر (ص) است، اما در واقع پیروان پیامبر (ص) مخاطب آیه هستند که اگر گرفتار فراموشی شدند و در جلسات گناه و مسخره کردن کفار نسبت به مقدسات اسلام شرکت کردند، به محض متذکر شدن باید از آن جلسات برخیزند و بیرون روند.
در حقیقت از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می گوید:
ایاک اعنی و اسمعی یا جاره
«مخاطبم توئی، ولی همسایه تو بشنو»
زیرا در آیه بعدی خداوند می فرماید :
و ما علی الذین یتقون من حسابهم من شیء و لکن ذکری لعلهم یتقون(169)
اگر افراد پرهیزگار (از روی اجبار یا فراموشی یا به قصد ارشاد) با آنها بنشینند چیزی از حساب وگناه آنها بر ایشان نیست، ولی این (کار تنها باید) برای متذکر ساختن آنها (کفار) باشد ، شاید پرهیزگاری پیشه کنند.
در این آیه سخن از افراد با تقوا است و به مسلمین اشاره دارد نه شخص پیامبر اکرم (ص) و این آیه بحث آیه گذشته راتکمیل می کند.
نظیر این گونه بحثها در گفتگوهای روزمره و در ادبیات زبانهای مختلف فراوان دیده می شود که روی سخن را به فردی می کنند و هدف فرد یا اشخاص دیگری است.
از آیات دیگری که برای عدم عصمت پیامبر اکرم (ص) از خطا و نیسان به آن استدلال شده است آیه زیر است :
و لا تقولن لشیء انی فاعل ذلک غداً – الا ان یشاء الله و اذکر ربک اذا نسیت و قل عسی أن یهدیتی ربی لأقرب من هذا رشداً(170)
و هیچ وقت درباره کاری نگو که فردا چنین می کنم – مگر آن که (بگویی) اگر خدا خواهد و وقتی فراموش کردی، پروردگار خویش را یاد کن و بگو امید است خدایم مرا به چیزی که به صواب نزدیک تر از این باشد، هدایت کند.
این آیه خطاب به پیامبر اکرم (ص) است اما در واقع مقصود امه پیامبر (ص) می باشند که وقتی جمله ان شاء الله را فراموش کردند هر موقع یادشان آمد ان شاء الله را بگویند.(171)
منبع : راسخون
پی نوشت ها :
143 . نسا / 113 .
144 . غافر / 55 .
145 . محمد / 19 .
146 . نوح / 28 .
147 . ابراهیم /41 .
148 . بقره 285 .
149 . الدیباج علی صحیح مسلم بن حجاج، ج 6 ، ص 129 ، باب استحباب الاستغفار و الاستکثار منه
150 . همان
151 . احزاب /37 .
152 . احزاب / 38 .
153 . الجامع لأحکام القرآن – ج 14 – صص 191 – 190.
154 . بقره / 120.
155. همان / 145.
156 . رعد / 37 .
157 . عبس / 3-1 .
158 . اسباب النزول – ص 248 .
159 . تفسیر القمی / ص 739.
160 . نجم / 4-3 .
161 . انعام / 50.
162 . بحار الانوار – ج 99 – ص 178 .
163 . بحار الانوار ج 10 – ص 439 .
164 . ترجمه و شرح اصول کافی ج 1 ص 390.
165 . بحار الانوار ج 99 ص 150.
166 . همان ج 17 صص 109-108 .
167 . همان ج 65 ص 389 .
168 . انعام / 68 .
169 . انعام / 69 .
170 . کهف / 24- 23 .
171 . مفاهیم القرآن / ج 5 – ص 327 .
فهرست منابع فارسی:
1ـ قرآن کریم
2ـ نهجالبلاغه
3ـ مفاتیح الجنان
4ـ آموزش عقاید، استاد محمدتقی مصباح یزدی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1375 ش
5ـ الهیات مسیحی، هنری تیسن، ترجمه میکائیلیان، بیجا، انتشارات حیات ابدی، بی تا
6ـ الهیات و معارف اسلامی (در صد و یک درس)، استاد جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق، چاپ چهارم، 1376 ش
7ـ انسان، راه و راهنماشناسی، جمعی از نویسندگان زیرنظر محمود فتحعلی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1386ش
8ـ بررسی تطبیقی مسائل وحی و نبوت از دیدگاه قرآن و عهدین، دکتر اعظم پرچم، اصفهان، انتشارات کنکاش، چاپ اول 1382 ش
9ـ پیام قرآن، آیه الله مکارم شیرازی، قم، مدرسه امام علی بن ابیطالب، 1375 ش
10ـ ترجمه و شرح اصول کافی، ثقه الاسلام کلینی رازی، ترجمه محمدباقر کمرهای، تهران، اسلامیه، چاپ دهم، 1381 ش
11ـ تنزیه الانبیاء، علم الهدی سیدمرتضی، ترجمه امیر سلمانی رحیمی، آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1377 ش
12ـ تنزیه انبیاء، آیه الله محمدهادی معرفت، قم، انتشارات نبوغ، 1374 ش
13ـ التوحید، شیخ صدوق محمدبن علی بن بابویه، تهران، ارمغان طوبی، چاپ دوم، 1384 ش
14ـ تفسیر کاشف، محمدجواد مغنیه، ترجمه موسی دانش، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1380 ش
15ـ تفسیر نمونه، آیه الله مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تهران، دارالکتب اسلامیه، 1386 ش
16ـ تفسیر احسن الحدیث، سیدعلی اکبر قرشی، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، 1378 ش
17ـ تفسیر معارف القرآن، علامه مفتی محمدشفیع عثمانی دیوبندی، ترجمه محمدیوسف حسینپور، تربت جام، احمد جام، 1377 ش
18ـ تحقیقی در دین مسیح، مهندس جلال الدین آشتیانی، تهران، نگارش، چاپ دوم، 1379ش
19ـ تفسیر شریف لاهیجی، بهاءالدین محمدبن شیخعلی الشریف لاهیجی، تهران، علی اکبر اعلمی، 1363 ش
20ـ تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، استاد جعفر سبحانی، قم، موسسه سجاد، چاپ اول 1364 ش
21ـ جهان مذهبی: ادیان در جوامع امروز، ریچارد بوش و جمعی از نویسندگان، ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374 ش
22ـ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی بن محمد بن احمد الخزاعی النیشابوری، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1375 ش
23ـ راهنماشناسی، استاد محمدتقی مصباح یزدی، قم، مرکز مدیریت حوزه، 1367 ش
24ـ شبهه شناسی قرآنی، مسعود صادقی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368 ش
25ـ شیعه در اسلام، علامه سیدمحمدحسین طباطبائی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1378 ش
26ـ علم و دین، ایان باربور، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، نشر دانشگاهی، 1362 ش
27ـ عقاید استدلالی، علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات نصایح، چاپ اول، 1380 ش
28ـ غررالحکم و دررالکلم، آمدی، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1379 ش
29ـ فی ضلال القرآن، سیدقطب، ترجمه دکتر مصطفی خرم دل، تهران، نشر احسان، چاپ دوم، 1378 ش
30ـ کتاب مقدس، عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، آیت عشق، 1385 ش
31ـ کلام تطبیقی (نبوت، امامت، معاد)، علی ربانی گلپایگانی، قم، انتشارات جامعه المصطفی العالمیه، چاپ دوم، 1387 ش
32ـ گوهرمراد، ملاعبدالرزاق فیاض لاهیجی، تهران، نشر سایه، چاپ اول، 1383 ش
33ـ لغزش ناپذیری پیامبران در قرآن، جعفر انواری، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1385 ش
34ـ مجله موعود، ش 54، تیر 1384 ش
35ـ منشور جاوید، استاد جعفر سبحانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1367 ش
36ـ وحی و نبوت در قرآن، جوادی آملی، قم، موسسه اسراء، 1384 ش
37ـ وحی یا شعور مرموز، علامه سید محمدحسین طباطبایی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، بیتا
فهرست منابع عربی
38ـ اسباب النزول، ابی الحسن علی بن احمد الواحدی النیشابوری، بیروت، دارالفکر، 1421 ق
39ـ الانبیاء فوق الشبهات، محمدمحمود مرتضی العالمی، بیروت، دارالسیره، 1422 ق
40ـ اسرارالحکم، حاج ملاهادی سبزواری، چاپ اسلامیه، 1362 ش
41ـ بحوث فی الملل و النحل، استاد جعفر سبحانی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1415 ق
42ـ البلاغی مفسراً، الدکتور علی رمضان الاوسی، مرکز علوم و الثقافه الاسلامیه، چاپ اول، 1429 ق
43ـ البحر المحیط فی التفسیر، محمدبن یوسف الشهیر بأبی حیان الأندلسی الغرناطی، بیروت، دارالفکر 1412 ق
44ـ بحارالانوار الجامعه الدرر اخبار ائمه الاطهار، شیخ محمدباقر مجلسی، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1403 ق
45ـ بدایه المعارف الالهیه فی شرح عقاید الامامیه، سیدمحسن خرازی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1420 ق
46ـ البرهان فی تفسیر القرآن، المحدث السیدهاشم البحرانی، بیروت، موسسه الأعلمی للمطبوعات، 1419 ق
47ـ تفسیر کبیر، الفخر الرازی، بیروت، دارالاحیاء، التراث العربی، 1408 ق
48ـ تفسیرالقمی، ابی الحسن علی بن ابراهیم قمی، بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، 1428 ق
49ـ تصحیح اعتقادات امامیه، شیخ مفید، تهران، الموتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، چاپ اول، 1371 ش
50ـ تفسیر کنز الدقائق و بحرالغرائب، الشیخ محمدبن محمدرضا القمی المشهدی، تهران، موسسه الطبع و النشر الارشاد الاسلامی، چاپ اول، 1411 ق
51ـ التبیان فی تفسیر القرآن، شیخ الطائفه ابی جعفر محمدبن الحسن الطوسی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1409 ق
52ـ تفسیر البغوی، ابی محمد الحسین بن مسعود الفراء البغوی الشافعی، بیروت، دارالمعرفه، چاپ پنجم، 1423 ق
53ـ تفسیر المراغی، احمد مصطفی المراغی، بیروت، دارالفکر، بیتا
54ـ الجامع لاحکام القرآن، ابی عبدالله محمدبن احمد الانصاری القرطبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405 ق
55ـ الجدید فی تفسیر القرآن، شیخ محمد سبزواری، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406 ق
56ـ الجواهر فی تفسیر القرآن، شیخ طنطاوی جوهری، بیروت، دارالجدید، 1354 ق
57ـ الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج، جلال الدین عبدالرحمان بن ابی ابکر السیوطی، بیروت، شرکه دار الارقم بن ابی الارقم، بی تا
58ـ روح المعانی، ابی الفضل شهاب الدین السید محمود الالوسی البغدادی، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1421 ق
59ـ سنن النبی و أیامه، محمدابن سعد، مکتب الاسلامی، 1416 ق
60ـ سعدالسعود للنفوس، سیدبن طاووس، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، چاپ اول، 1422 ق
61ـ السیره النبویه، ابن هشام، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ هفتم، 1420 ق
62ـ شرح المواقف، قاضی عضدالدین عبدالرحمان اللایجی، ایران، انتشارات الشریف الرضی، چاپ اول، 1370 ش
63ـ شرح نهج البلاغه، عزالدین ابن ابی الحدید، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه، 1380 ق
64ـ عصمه الانبیاء، عباس آل وهب السمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1427 ق
65ـ عیون اخبارالرضا، الشیخ الصدوق، تهران، منشورات أعلمی، 1390 ق
66ـ کشف المراد، الحسن بن یوسف بن علی بن المطهر الحلی، قم، مکتبه المصطفوی، بیتا
67ـ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، جار الله محمود بن عمر الزمخشری، بیروت، دارالکتب عربی، بیتا
68ـ اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه، جمال الدین مقداد بن عبدالله الاسدی السیوری الحلی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1380 ق
69ـ لسان العرب، علامه ابن منظور، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق
70ـ المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سیدمحمدحسین طباطبائی، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1394 ق
71ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الشیخ ابی علی الفضل بن الحسن الطبرسی، تهران، ناصر خسرو، 1383 ق
72ـ مفاهیم القرآن، استاد جعفر سبحانی، قم، منشورات موسسه الامام الصادق (ع)، 1427 ق
73ـ من وحی القرآن، سیدمحمد حسین فضلالله، بیروت، دارالملاک، 1419 ق
74ـ معجم مقاییس اللغه، ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق
75ـ نورالثقلین، المحدث عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1422 ق
76ـ نهج الحق و کشف الصدق، الحسن بن یوسف المطهر الحلی، بیروت، دارالهجره، چاپ سوم، 1411 ق
77ـ الوسیط فی تفسیر القرآن المجید، ابی الحسن علی بن احمد الواحدی، النیسابوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415 ق