نویسنده:عنایت صالحی
مقدمه :
انسان موجودی است که به صورت اجتماعی آفریده شده است و به تنهایی نمی تواند مشکلات زندگی را از سر راه خود بردارد و به خواسته های طبیعی خود برسد و چاره ای جز زندگی اجتماعی ندارد و زندگی اجتماعی هم نیازمند نظم و قانون است زیرا انسان بر اساس حب ذاتی که دارد به حقوق دیگران تجاوز می کند و قهراً باید قانونی کامل و جامع وجود داشته باشد تا چهارچوب زندگی انسان را مشخص کند.
وضع کردن قانون کامل و جامع که تمام زوایای زندگی انسان را در بر گیرد و او را به سعادت برساند از توان انسان بیرون است و انسان عاجز است که چنین قانونی را وضع کند زیرا قوانین بشری دائماً در حال تغییر و تحول است و قانون گذار هم باید شرایطی داشته باشد که آن شرایط عبارتند از :
1- شرط اول در قانونگذاری این است که قانونگذار نسبت به چیزی که می خواهد برای آن قانونی وضع کند، شناخت کامل داشته باشد بنابراین قانون گذار باید کسی باشد که به همه نیازهای روحی و جسمی انسان و غرائز و فطریات او آگاهی داشته باشد و عوامل رسیدن به سعادت و سقوط انسان را بشناسد.
2- شرط دوم : شخص قانونگذار از قانون انتفاع و سود نبرد. زیرا اگر خودش یا افراد یکه با او در ارتباط هستند بخواهد از آن قانون بهره ببرند، تمایلات نفسانی خود را در آن قانون دخالت می دهند.
طبق این دو شرط بهترین و شایسته ترین قانون گذار خداوند است. انسان مانندهر موجود دیگری دارای هدایت تکوینی است اما این اهدایت به تنهایی برای رسیدن انسان به کمال کافی نیست. از این رو خداوند با فرستادن پیامبران و کتابهای آسمانی هدایت خاصی برای انسان قرار داده است که همان هدایت تشریعی است تا انسان ها به صراط مستقیم و مسیر کمال هدایت شوند و از مصالح و مفاسد مربوط به زندگی خود شناخت کامل داشته باشند.
پیامبران الهی هدایت انسان ها را بر عهده گرفته اند باید خود، از تمام انحرافات و لغزش ها، مصون باشند تا بتوانند این وظیفه الهی را به نحو احسن به انجام برسانند و بحث عصمت انبیاءدر تمام مراحل آن یعنی دریافت و ابلاغ وحی، اعنال ، عقاید و خطا و لغزش مطرح می شود و این بحث از جایگاه و اهمیت ویژه ای برخوردار است به طوری که اگر در یکی از مراحل عصمت پیامبران معصوم نباشند و دچار لغزش شوند هدف خلقت، محقق نمی شود و انسان هم به مطلوب خود که رسیدن به سعادت و تکامل است دست پیدا نخواهد کرد.
در این تحقیق به مراحل عصمت و معصوم بودن پیامبر اکرم (ص) اشاره شده و آیاتی که در قرآن کریم برای خدشه دار کردن عصمت پیامبر اکرم (ص) به طور دقیق و جامع پاسخ داده شود و به نوعی شبهه زدائی شود.
عصمت در لغت :
عصمت در لغت به معنای منع کردن و باز داشتن است . منع کردن می تواند به دو صورت انجام بگیرد :
فردی دیگری را مجبور به ترک کار می کند به طوری که اختیار از او گرفته می شود.
وسایل و مقدماتی را برای او آماده کند که فرد با اختیار خود آن کار را ترک کند.
ابن فارس می گوید : «و تقول العرب : اعصمت فلاناً أی هیأت له شیئاً یعتصم بما نالته یده أی یلتجی و یتمسک به»(1)
«اصل العصمه الحبل و کل ما امسک شیئاً فقد عصه»(2) لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است سپس برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ شیء دیگر شود به کار می رود.
واژه عصمت و مشتقات آن در آیات قرآن و بعضی از روایات در همی معنای لغوی به کار رفته است. مثل : لا عاص الیوم من امر الله الا من رحم(3) امروز هیچ نگه دارنده ای در برابر فرمان خدا نیست مگر کسیکه خدابه او لطف کند. والله یعصمک من الناس(4) خداوند تو را از شر مردمان محفوظ خواهد داشت.
عن علی (ع) : الاعتبار یثمر العصمه(5). عبرت گرفتن از حوادث روزگار میوه نگهداری از کارهای زشت به انسان می دهد.
عن علی (ع) : ان التقوی عصمه لک فی حیاتک(6) همانا تقوای الهی شما را در دنیا از آلودگی به گناهان باز می دارد.
عصمت در اصطلاح:
در اصطلاح دینی به مصونیت خاصی گفته می شود که پیامبران و ائمه (ع) در مقابل گناه و با خطا آن را دارا می باشند. و از اول عمر تا آخر عمر خود را از آلودگی به گناه حفظ می کنند و این ملکه نفسانی قوی در انسان معصوم وجود دارد و هیچ چیز حتی غضب و شهوت این ملکه نفسانی را از بین نمی برد.
همان طور که تقوی یک نیروی درونی و حالت نفسانی است که انسان را از گناهان باز می دارد، عصمت نیز یک نیروی درونی است که معصوم را از ارتکاب گناه به طورمطلق و حتی فکر کردن در مورد گناه باز می دارد و بالاترین درجه از تقوا است.
علامه طباطبایی عصمت را این گونه تعریف می کند :
«قوه تمنع الانسان عن اتراف المعصیه و الوقوع فی الخطا»(7)
عصمت نیروی است که انسان را از فرو رفتن در معصیت و واقع شدن در خطا، باز می دارد.
انحصاری نبودن ملکه عصمت :
عصمت به صورت مطلق و گسترده، مربوط به گروه خاصی به نام انبیاء و امامان است. اما عصمت نسبی یعنی مصونیت در برابر برخی از گناهان اختصاص به انبیاء و امامان ندارد و انسانهای دیگر نیز می توانند به آن دست پیدا کنند. زیرا راه مجاهدت های نفسانی برای همه انسانها باز است چنان که خداوند در قرآن کریم می فرماید : ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً.(8)
اگر تقوای الهی پیشه کنید برای شما قوه تشخیص حق از باطل قرار می دهد.
با تهذیب نفس و تقوا و مواظبت بر اعضا و جوارح و خوردن غذای حلال و مراقبه و محاسبه و…، می توان در علم و عمل به این ملکه نفسانی دست پیدا کرد و اراده قوی به دست آورد که نه تنها برخی گناهان را انجام نمی دهد بلکه به فکر انجام دادن آنها نیز نمی افتد. ملکه عصمت دارای مرتبه وجودی است که شدت و ضعف دارد و بالاترین مرتبه آن را انبیاء و امامان دارا می باشند و مراتب پایین تر از آن را بعضی انسان ها دارا می باشند.
بنابراین ملکه عصمت،انحصاری نیست چیزی که انحصاری است مقام نبوت و رسالت و امامت است :الله اعلم یجعل رسالته(9) خدا بهتر می داند که رسالتش را کجا قرار دهد.
خداوند پست های حساس نمایندگی از طرف خود را به هر کسی نمی دهد بلکه به افراد خاصی می دهد.
نکته ای که باید به آن اشاره شود این است که هر پیامبر و امامی معصوم است اما هر معصومی پیامبر و امام نیست.
عصمت موهبتی الهی :
دانشمندان علم کلام، عصمت را موهبت الهی دانسته اند که پس از وجود زمینه و شایستگی به معصوم افاضه می شودو هرگز قابل تحصیل و اکتساب نیست.
شیخ مفید می گوید : «العصمه تفضل من الله تعالی علی من علم أنه یتمسک بعصمته»(10) عصمت تفضلی است از جانب خدا در باره کسی که به عصمت او تمسک می جوید.
علامه حلی نیز عصمت را لطف الهی می داند که خداوند آن را افاضه می کند و با وجود عصمت فرد، انگیزه ای برای ترک واجب و ارتکاب گناه پیدا نمی کند.(11)
فاضل مقداد نیز می نویسد : عصمت لطف الهی است که با وجود آن صدور معصیت به خاطر نبودن انگیزه ای برای آن، ممتنع می گردد ولی در عین حال قدرت انسان بر انجام گناه محفوظ می باشد.(12)
علامه طباطبائی «عصمت» را علم شکست ناپذیر می داند که به فرد معصوم عطا می گردد.(13)
در قرآن آیاتی وجود دارد که موهوبی بودن «عصمت» را تأیید می کند:
درباره اهل بیت پیامبر (ص) می فرماید : انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس ، اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.(14) خداوند می خواهد تمام پلیدی ها را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک گرداند. به طور مسلم ازاله هر نوع رجس و گناه جز در سایه اعطای «عصمت» امکان پذیر نیست.
خداوند در قرآن پس از یادآوری ابراهیم و اسحاق و یعقوب آنها را این طور توصیف می کند : «و انهم عندنا لمن المصطین الأخیار»(15) آنان نزد ما از برگزیدگان و نیکان می باشند.
خداوند در مورد پیامبران بنی اسرائیل می فرماید : و لقد اخترناهم علی علم علی العالمین.(16) آنان را از روی آگاهی بر جهانیان برگزیدیم.
عصمتی را که خداوند به معصومین افاضه می کند از آن جهت افتخار است که این لطف در همه شرایط به افراد داده نمی شود بلکه باید زمینه هایی در افراد به وجود آید تا لطف الهی شامل حال آنان گردد.
بخشی از این زمینه ها خارج از اختیار و بخشی دیگر در اختیار فرد معصوم می باشد. از آن زمینه هایی که خارج از اختیار فرد است می توان به کمالات روحی اشاره کرد که زمینه ساز لطف الهی به نام عصمت است و از طریق وراثت به افراد می رسد و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود به همین دلیل می بینیم خاندانهایی که پیامبران الهی در آن متولد شده اند عموماً خاندانهایی پاک و اصیلی بوده اند که فضائل روحی آنان نسل به نسل در این خاندان ها، جریان داشته است.
قسمتی دیگر از فضایل روحی از طریق تربیت به افراد منتقل می شود و این دو عامل وراثت و تربیت باعث کسب کمالات روحی می گردد و به همین دلیل در خاندانهای پیامبران افرادی کاملاً با ایمان و امانت دار، با هوش و شجاع بار آمده اند.
و از زمینه هایی که کاملاً اختیاری است می توان به مجاهدتهای فردی و اجتماعی پیامبران الهی همچون «ابراهیم، یوسف، موسی و پیامبر اکرم (ص)» پیش از بعثت اشاره کرد. جهاد و تلاش آنان با انحرافات و بدیهای جامعه، چشم پوشی از حرام و مبارزه با نفس، زمینه را برای عصمت ایجاد نموده و شایستگی آنان را برای لطف الهی آماده کرده است و این ثابت می کند که هر گاه خداوند «عصمت» را در اختیار آنان قرار دهد از آن برای تهذیب افراد و جامعه استفاده خواهند کرد.
عصمت و اختیار :
هرگز عصمت موجب سلب قدرت و توانایی از انجام گناه نمی گردد و انسان معصوم، می تواند یکی از دو طرف کار یعنی طرف خوب یا قبیح را انتخاب کند.
بنابراین «انجام ندادن فعل» گواه بر عدم توانایی نیست.
فرد معصوم به خاطر تقوای بالا ، عاقبت و تعفن گناه را می بیند و به هیچ وجه به طرف گناه نمی رود و سهو و فراموشی به او دست نمی دهد و در همه حال حتی موقع خواب به یاد خدا است چنان که پیامبر اسلام (ص) می فرماید : «تنام عینای ولا ینام قلبی».(17) چشمانم می خوابد ولی قلبم نمی خوابد.
فرد معصوم با علم به پیامد گناه و شناخت کامل از عظمت خداوند، اقدام به انجام کار خلاف نمی کند هر چند که اگر بخواهد می تواند مانند دیگران مبدأ خلاف و گناه باشد.
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که بیان می کند فرد معصوم با اختیار خود گناه نمی کند و به طرف آن نمی رود و عصمت با اختیار منافاتی ندارد.
خداوند می فرماید : «و اجتبیناهم و هدیناهم الی صراط مستقیم ذلک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده و لو اشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعملون»(18)
آنان را برگزیدیم و به راه راست هدایت نمودیم این است هدایت خدا، بوسیله آن هر کس از بندگان خود را بخواهد هدایت می کند و اگر شرک بورزند اعمالی که انجام می دهند از بین می رود و حبط می گردد.
اگر فرد معصوم قادر بر انجام گناه نباشد نیازی بود که خداوند بفرماید «و لو اشرکوا لحبط ما کانوا یعملون».
خداوند در آیه دیگر می فرماید : «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته»(19)
ای رسول ! آنچه به تو نازل گردیده برسان و اگر انجام ندهی رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای. این آیه به طور صریح قدرت پیامبر بر نافرمانی را بیان می کند و اینکه پیامبر با داشتن عصمت قادر بر ترک رسالت می باشد.
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که از آن آیات عصمت انبیاءخصوصاً عصمت پیامبر اکرم (ص) استفاده می شود که به چند نمونه از آیات، اشاره می شود.
1- و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب.(20)
آنچه را پیامبر به شما داد بگیرید و ا ز آنچه شما را بازداشت باز ایستید و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است. منظور از «ما آتاکم الرسول» تمام اوامر پیغمبر اکرم (ص) است که در نقطه مقابل آن نواهی حضرت ذکر شده است «و ما نهاکم عنه فانتهوا» و مفاد آیه عام است و بسیاری از مفسران مثل طبرسی در مجمع البیان – فخر رازی در تفسیر کبیر و ابوالفتوح رازی در روح الجنان به این مطلب که آیه عام است تصریح کرده اند.
طبق این آیه باید در برابر اوامر و نواهی پیامبر اکرم (ص) تسلیم مطلق بود و تسلیم بی قید و شرط جز در برابر معصوم ممکن نیست زیرا در صورت ارتکاب معصیت و خطا نباید تسلیم بود و باید نهی کرد.
2- در آیه بعد خداوند می فرماید : «من یطع الرسول فقد أطاع الله ومن تولی فما أرسلناک علیهم حفیظا»(21)
در این آیه به عنوان یک حکم مطلق می فرماید هر کس از پیامبر پیروی گند از خدا اطاعت کرده است و هر کس از آن سرپیچی کند تو در برابر آنها مسئول نیستی.
فخر رازی ذیل آیه بالا می نویسد : «این آیه ، از قوی ترین دلایل بر عصمت پیامبراست، در جمیع اوامر و نواهی وهر آنچه از جانب خدا ابلاغ می کند. زیرا اگر او در هر یک از این ها خطا کند، دیگر پیروی از او اطاعت از خدا به شمار نمی رود و نیز واجب است که پیامبر در جمیع کردارش معصوم باشد، زیرا خدا به پیروی از او فرمان داده است. فاتبعوه(22) از این رسول پیروی کنید. بنابراین اطاعت کردن از پیامبر در جمیع اقوال و رفتار اوثابت می شود.(23)
3- لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا.(24)
به راستی برای شما، برای کسی که خداوند و روز قیامت را امید می دارد و خداوند را بسیار یاد می کند، در رسول خدا سرمشقی نیکوست.
اگر پیامبر از هر جهت، شایسته الگو قرار گرفتن را نداشته باشد و در کار او خطا و لغزش وجود داشته باشد، خداود نباید به طور مطلق فرمان دهد که او را الگو و سرمشق خویش قرار دهند و چون رسول خدا معصوم است از خطا و لغزش ها بنابراین خداوند فرمان می دهد که او را الگو قرار دهند.
تاریخچه عصمت :
از آنجائی که برخی از مراتب عصمت یعنی عصمت انبیاء در دریافت و ابلاغ وحی از مقدمات نبوت است و بدون آن، غرض از بعثت و بلکه هدف از آفریش، تحقق نخواهد یافت، اعتقاد به عصمت، عقیده ای است مشترک بین تمام ادیان آسمانی.
عصمت در یهودیت :
هرچند در تورات محرف، گناهان و خطاهای زیادی به انبیاء الهی نسبت داده شده است اما انبیاء از دروغ و خطا در تبلیغ وحی، معصوم دانسته شده اند. بر طبق کتاب مقدس یهود، «نبی دهان خداست و سخن و کلام او سخن خدا».
موسی بن میمون؛ متفکر و اندیشمند یهودی قرون وسطا (1204-1135 م) اعتقاد به عصمت انبیاء را یکی از ارکان اساسی اعتقادات یهود می شمارد و پس از بررسی مبانی فکری و اصول اعتقادی مذهب یهود، سیزده اصل کلی را از آن استخراج نموده که بعضی از آن اصول این است که : تمامی سخن انبیاء صحیح می باشند و کتاب تورات که در دست ماست ، همان کتابی است که به حضرت موسی (ع) وحی شده است.(25)
عصمت در مسیحیت :
آیین مسیحیت، علاوه بر آنکه مسیح (ع) را از نظر تعلیم و اخلاق، معصوم و بدون نقص می داند، عصمت نویسندگان کتاب مقدس را نیز می پذیرد.(26)
به اعتراف خود مسیحیان، انجیل های موجود همان کتابی نیست که بر عیسی (ع) نازل شده است بلکه پس از آنکه کتاب انجیل اصلی از بین رفته است و سالها پس از حضرت مسیح و به عقیده مسیحیت بعد از کشته شدن مسیح عده ای از شاگردان او کتب حاضر را نوشته اند.
از آغاز قرن هفدهم، بسیاری از پروتستانها کتاب مقدس را همچون منبع معارف لدنی « معصوم» یا مصون از خطا تلقی کردند و آن را مجموعه معارف بدون خدشه وخطاناپذیری در نظر آوردند که لفظ به لفظ از سوی خداوند نازل شده است.(27)
یکی از مهمترین مبانی بنیاد گرایان مسیحی، عصمت یا خطا ناپذیری کتاب مقدس است و بر همین اساس معتقدند، همه آنچه در کتاب مقدس آمده است، کلمه به کلمه، به صورتی که در این کتاب آمده و بدون هیچ تأویلی محقق خواهد شد. بنیاد گرایان مسیحی علاوه بر اینکه معتقد به تقدیس متون هستند اشخاص را نیز مقدس می دارند و دلیل تقدیس، عصمت حرف به حرف آنها از هر گونه اشتباه، خطا، نقص و عیب است.(28)
عصمت در دین اسلام :
با نگاهی به قرآن کریم و روایات پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت (ع) معلوم می شود که مسأله عصمت از تعالیم اساسی اسلام و بلکه از ضروریات دین است و همگام با سایر احکام و اعتقادات اسلامی مطرح بوده است اما با پیدایش علم کلام رونق بیشتری یافت و فرق گوناگون کلامی هر یک بر حسب اصول خویش در باب محدوده عصمت نظرات مختلفی ارائه کرده اند.
پیامبر گرامی اسلام در برخی روایات به عصمت خویش و اهل بیت (ع) تصریح نموده اند که به عنوان نمونه به یک روایت اشاره می شود. عن ابن عباس قال : سمعت رسول الله (ص) یقول : أنا و علی و الحسن والحسین و تسعه من ولد الحسین مکطهرون معصومون. ابن عباس می گوید : از رسول خدا شنیدم که می فرمود : من ، علی، حسن، حسین و نه نفر دیگر از اولاد حسین پاک و معصوم هستیم.(29)
عصمت در میان مسلمین صدر اسلام :
1- مذاکرات پیرامون جنگ بدر :
یکی از قضایای تاریخی که نهایت تسلیم و فرمانبرداری اصحاب پیامبر را در مقابل آن حضرت نشان می دهد، صحبتهایی است که در هنگام مشورت پیرامون جنگ بدر صورت گرفت. بعد از آنکه مسلمانان نتوانستند به کاروان تجارتی قریش دست پیدا کنند و سپاه مشرکین برای دفاع از کاروان تجارتی، از مکه به سوی مدینه حرکت کردند، پیامبر فرمودند نظرات خویش درباره جنگ با مشرکین را بیان کنید و «اشیروا الی» به من مشورت دهید. در این هنگام مقداد به پا خاسته عرضه داشت : «ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهی دادیم که آنچه تو آورده ای همه حق است و از جانب خدا. به خدا قسم اگر فرمان دهی که در آتش و خارهای سخت فرو رویم، همراه با تو چنین خواهیم کرد».
سخنان مقداد پیامبر (ص) را خشنود کرد ولی پیامبر نظرات دیگران را هم می خواست بداند به همین علت فرمودند «اشیروا الی». در این هنگام سعد بن معاذ که از بزرگان انصار بود، برخاست و خطاب به پیامبر عرض کرد : پدر و مادرم فدای تو باد یا رسول الله! ما به تو ایمان آوردیم و تصدیقت نمودیم و گواهی دادیم که آنچه تو آورده ای همه حق است و از جانب خدا. به هر چه که می خواهی فرمان بده و هر آنچه را دوست داری از اموال ما برگیر و هر اندازه که مایلی باقی گذار … سوگند به خدا که اگر دستور دهی که در دریا فرو رویم سرپیچی نخواهیم کرد.(30)
نکته ای که باید دقت کرد این است که چرا پیامبر از سخنان مقداد و سعد بن معاذ خوشحال شدند با اینکه آنها نظری در مورد جنگ بیان نکردند. به نظر می رسد علت شادمانی حضرت از اظهارات این دو صحابی بزرگ این بود که در گفتگوهای آنان نهایت تسلیم و فرمانبرداری در برابر رسول الله (ص) نمایان بود.
معلوم می شود که مسلمانان صدر اسلام بین مقام نبوت و بشریت پیامبر اکرم (ص) تفکیکی قائل نمی شدند. این گونه نبود که در برابر «محمد انسان» مخالفت و سرپیچی نمایند و در حق او احتمال خطا و اشتباه بدهند و تنها در برابر «محمد نبی» منقاد ومطیع باشند. این گونه تسلیم و انقیاد مطلق در تمامی جهات و نسبت به تمامی کارها و دستورات و خواسته های رسول الله (ص) به این علت بود که هیچگونه خطا و اشتباهی را در حق آن حضرت (ص) احتمال نمی دادند وگرنه هیچ عقل سلیمی به انسان اجازه نمی دهد که از کسی که احتمال خطا و اشتباه در او راه داشته باشد یا تصمیمات او مطابق مصلحت نباشد، پیروی کند.
2- خطبه خلیفه اول :
پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) ابابکر در آغاز خلافت خود خطبه ای برای مردم خواند به این مضمون که رسول خدا از دنیا رحلت کرد در حالی که حق هیچ کس بر عهده او نبود چرا که آن حضرت معصوم از خطا بود «و کان (ص) معصوماً من الخطا». بنابراین آنچه از او انتظار داشتید، از من توقع نداشته باشید.
3- ذوالشهادتین :
پیامبر گرامی اسلام (ص) از سواء بن قیس محاربی، اسبی را خریداری کردند. اما پس از مدتی سواء بن قیس این معامله را انکار کرد. در این هنگام خزیمه بن ثابت انصاری، با وجود اینکه در هنگام معامله حضور نداشت به نفع رسول الله (ص) شهادت داد و جریان فیصله یافت. پس از آن پیامبر (ص) به خزیمه فرمودند : «بر چه اساسی شهادت دادی، حال آنکه به هنگام انجام معامله با ما نبودی؟» خزیمه در پاسخ عرض کرد : یا رسول الله! من تو را در نقل اخبار آسمانی تصدیق می کنم. چگونه در مورد غیر آن تصدیق نکنم؟
پیامبر اکرم (ص) سخن او را پسندیدند و برای قدردانی از شناخت و معرفت بالای خزیمه نسبت به مقام عصمت پیامبر (ص) شهادت ایشان را به منزله شهادت دو نفر قرار دادند و از آن پس به ذوالشهادتین معروف شد.(31)
از این ماجرا هم به خوبی روشن می شود اعتقاد به عصمت پیامبر (ص) ولو در امور روزمره برای اصحاب خاص رسول الله (ص) ، امری مسلم و پذیرفته شده بوده است.
دیدگاههای مختلف در باره عصمت :
1- دیدگاه پیشوایان :
از نظر ائمه دین، عصمت پیامبران از اصول پذیرفته شده و قطعی است که روی آن اصرار داشته و در مجالس علمی از آن گفت و گو کرده اند که به بعضی از آن روایات اشاره می کنیم : علی بن محمد بن جهم گوید در مجلس مأمون حاضر شدم و حضرت علی بن موسی الرضا (ع) نیز حضور داشتند . آن گاه مأمون پرسید : ای پسر رسول خدا، آیا شما نمی فرمایید که پیامبران معصوم هستند؟ حضرت رضا (ع) جواب فرمود : بله.(32)
امام صادق (ع) فرمود : پیامبران و اوصیای آنان گناهی ندارند زیرا آنها معصوم و پاک هستند.(33)
ابن عباس گوید از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود : من و علی و حسن و حسین و نه فرزند حسین (ع) پاک و مصعوم هستیم.(34)
این گونه روایتها را هر دو طایفه شیعه و سنی در کتابهای خود نقل کرده اند.
2- دیدگاه متکلمان :
شیخ صدوق 381 ، 311 هـ . ق می نویسند : «اعتقاد ما درباره پیامبران و فرستادگان و فرشتگان و بینوایان دین آن است که اینها معصومند و از هر نوع آلودگی پاک هستند و هیچ گناهی از آنها صادر نشده است نه گناه بزرگ و نه گناه کوچک. آنچه خداوند به آنها دستور داده است پیروی کرده اند و خطا کار نیستند و آنچه به عهده آنها گذاشته شده را انجام می دهند و کسیکه عصمت آنها را نفی کند آنها را نشناخته است.
شیخ مفید 413 ، 338 هـ . در شرح عبارات بالا نوشته است : عصمت از ناحیه خداوند در مورد معصوم، عبارت است از اعطای توفیق و لطف تا از گناهان و لغزش در دین خدا محفوظ بماند. عصمت یک تفضل الهی در حق برگزیدگان و نیکان است. چنان که خداوند متعال فرموده است : و لقد اخترنا هم علی علم علی العالمین.(35) مکا آنان را بر اساس علم و دانش بر جهانیان برگزیدیم. و انهم عندنا لمن المصطفین الاخیار(36) و همانا آنان نزد ما از برگزیدگان نیک می باشند.
پیامبران و امامان همگی در حال نبوت و امامت از همه گناهان بزرگ و کوچک معصومند یعنی از زمانی که خردهایشان به کمال گراییده، پیش از زمان تکلیف تا موقعی که قبض روح شوند هیچ نقص و جهلی نداشته اند. بلکه مانند حضرت عیسی و یحیی (ع) بوده اند که در سنین خردسالی و قبل از بلوغ معصوم بوده اند. این چیزی است که عقل آن را می پذیرد و انکار نمی کند.
باز شیخ مفید می گوید : اگر گفته شود چه دلیلی وجود دارد که پیامبر (ص) از اول عمر تا آخر زندگی معصوم است، جواب می دهیم که اگر سهو و نسیانی از او مشاهده شده باشد به گفته ها خبرهایی که می آورد نمی شود اطمینان کرد و اگر از او لغزشی دیده شود و در ذهن ها باشد، مردم از او پیروی نمی کنند به همین علت ثمره بعثت باطل می شود.(37)
علامه مجلسی 1111، 1037 هـ. ق می نویسد :
قاضی عیاض(38) 554 هـ .ق عقیده دارد که اجماع و برهان بر عصمت پیامبر دلالت دارد و هیچگونه کفر بر قلب و زبان او عمداً و سهواًراه پیدا نمی کند و شیطان هیچ وقت نمی تواند در گفته های او نفوذ کند و سخنی بر خلاف وحی به او القاءکند. شیطان بر او راه و تسلطی ندارد و سخنی غیر وحی بر زبان جاری نمی کند یعنی غیر سخن خدا را بر زبان نمی آورد نه عمداً و نه سهواً .(39)
محقق طوسی 672، 597 هـ . ق عصمت پیامبران را با دلیل ثابت کرده و نوشته است : «و یجب فی النبی العصمه، لیحصل الوثوق فیحصل الغرض، و لو جوب متابعته و ضدها و الإنکار علیه».
علامه حلی 726 ، 648 هـ. ق عبارت بالا را شرح کرده و نگاشته است : گروه «معتزله» ممکن دانسته اند که پیامبران سهواً مرتکب گناه کوچک شوند.
«اشاعره» معتقدند که ممکن است پیامبران مرتکب گناهان بزرگ و کوچک شوند ، مگر کفر و دروغ.
«امامیه» عقیده دارند که واجب است پیامبران از همه گناهان بزرگ و کوچک معصوم باشند به چند دلیل :
هدف از بعثت پیامبران، ایجاب می کند که آنان معصوم باشند؛ زیرا مردم اگر کذب و معصیت و دروغ را بر پیامبران روا بدارند، باید در امر و نهی و کردار آنان نیز روا بدارند، در این صورت از اوامر و نواهی آنان اطاعت نمی کنند و زیر بار نمی روند و این خود، نقض غرض بعثت است.
پیامبر «واجب الاطاعه» است. پس هر گاه جایز باشد که معصیتی انجام دهد، یا باید مردم از او پیروی کنند یا پیروی نکنند؟ اگر پیروی نکنند، فایده و هدف بعثت از بین رفته است و اگر واجب باشد از او پیروی کنند باید معصیت انجام دهند. و در این صورت هم پیروی واجب است و هم پیروی واجب نیست.
هرگاه ممکن باشد پیامبران معصیتی مرتکب شوند، بر مردم واجب است که نهی از منکر انجام دهند که این امر سبب آزار آنان می شود.(40)
3- دیدگاه عارفان
عارفان، نبوت و امامت را مبتنی بر «خلافت الهی» دانسته اند. به همین علت لازم است که صفات خداوند در انسان کامل به عنوان آینه به محل ظهور و بروز برسد. خلیفه الله انسان کاملی است که مظهر اسمای الهی است. انسان کامل، مظهر فیض کامل خداوند است و همه انسانها و فرشتگان و جن و سایر موجودات به واسطه او فیض الهی را دریافت می کنند. «ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبت الارض و السماء»(41) دنیا به بقاء وجود حضرت مهدی (عج) باقی است و به برکت او به خلق روزی می رسد و بوسیله وجود او زمین و آسمان پا برجاست.
امروز انسان کامل حضرت حجت (عج) است چنان که رسول اکرم (ص) نیز انسان کامل و فرد برتر جهان هستی از شروع تا آخر است و به جهان احاطه کامل دارد.
او در قیاکمت شهد و ناظر بر همه پیامبران و امت های آنان است : فکیف اذا جئنا من کل امه بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا.(42)
پس چگونه است : (حال آنان در روز محشر) آنگاه که از هر طایفه ای شاهدی آوردیم و تورا (ای پیامبر خاتم) بر این امت به گواهی خواهیم.
بنابراین همه پیامبران به ویژه پیامبر اسلام (ص) باید معصوم باشند تا با احاطه بر جزئیاتی که در گوشه و گنار جهان میگذرد شهادت دهند و چیزی از علم و دانش آنان مخفی نماند و سهو و نیسان از قلمرو علم آنان رخت بربندد.
منبع : راسخون
پی نوشت ها :
1. مقاییس اللغه – ج 4 – ص 331.
2. لسان العرب – ج 9 – ص 246.
3 . هود / 43 .
4 . مائده / 67.
5 . غرر الحکم و درر الکلم ج 2 ص 71 – باب الاعتبار.
6 . غرر الحکم و دررالکلم – ج 2 ص 562 – باب التقوی.
7 . المیزان ج 2 ص 138 .
8 . انفال / 29.
9 . انعام / 124.
10 . تصحیح الاعتقاد ص 128.
11 . کشف المراد ص 287.
12 . اللوامع الالهیه ص 243.
13 . المیزان ج 5 ص 79.
14 . احزاب / 33.
15 . ص / 47.
16 . دخان / 32.
17 . بحار الانوار ج 22 ص 27.
18 . انعام / 88-87.
19 . مائده / 67.
20 . حشر / 7.
21 . نساء / 80 .
22 . اعراف / 158 .
23 . تفسیرکبیر ،ج 10، ص 149.
24 . احزاب / 21.
25 . جهان مذهبی ، ج 2 صص 624- 623.
26 . الهیات مسیحی ص 205.
27 . علم و دین ص 35.
28 . مجله موعود، ش 54
29 . بحار الانوار،، ج 25 ، ص 201 .(به نقل ازکنز الفوائد:34و38من النسخه الرضویّه)
30 . تفسیر قمی – ص 240.
31 . سنن النبی (ص) وأیا مه، جزء ثانی – صص 437-436 – باب فضل خزیمه بن ثابت ح 3694.
32 . التوحید – ص 166 – باب القدره – ح 14.
33 . بحار الانوار – ج 44 – ص 275 – ح 3.
34 . همان
35 . دخان / 32.
36 . ص / 47 .
37 . تصحیح اعتقادات امامیه صص 130، 129، 128.
38 . ابن موسی بن عیاض اندلسی مغربی مالکی ازادباء و محدثین عامه است که در نحو و لغت و علوم حدیث و وقایع عرب، امام وقت خود بوده است.
39 . بحار الانوار، ج 44 ، ص 275 ح 3.
40 . کشف المراد ص 349 مقصد رابع ، مسأله ثلاثه.
41 . مفاتیح الجنان – دعای عدیله .
42 . نساء / 41 .
ادامه دارد…