تدبر در سوره ی مبارکه ی یس (2)

تدبر در سوره ی مبارکه ی یس (2)

مجری طرح: علی صبوحی طسوجی

3-1-1- کلام سوم. آیات 33 تا 47

گسست کلام 3 از کلام 2:
پایان یافتن مباحث مرتبط با ضرب المثل از عاقبت سرسختی در برابر رسالت انذاری پیامبران و آغاز سیر بیانی جدید در برشماری آیات الهی، دلیل روشن جدایی این کلام از کلام قبل است.
وَآیَهٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَهُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (33) وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنْ الْعُیُونِ (34) لِیَأْکُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَفَلَا یَشْکُرُونَ (35) سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا یَعْلَمُونَ (36) وَآیَهٌ لَّهُمْ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ (37) وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (38) وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (39) لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (40) وَآیَهٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (41) وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا یَرْکَبُونَ (42) وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِیخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ یُنقَذُونَ (43) إِلَّا رَحْمَهً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِینٍ (44) وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَمَا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (45) وَمَا تَأْتِیهِم مِّنْ آیَهٍ مِّنْ آیَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ (46) وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (47)

پیوستگی آیات کلام 3:
آیات این کلام به چهار مطلب تقسیم می شود: نخست، آیات 33 تا 36؛ دوم، آیات 37 تا 40؛ سوم، آیات 41 تا 44؛ و چهارم، آیات 45 تا 47. سه مطلب نخست، هر یک با تصدیر به عبارت « و آیه لهم » به برشماری آیات الهی پرداخت و مطلب چهارم به دلیل آیه 46، بیان عکس العمل قوم پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در برابر تبیین آیات الهی است. ارتباط آیات درونی مطالب اول تا سوم این کلام روشن است و نیازی به توضیح ندارد، از این رو در ادامه به تبیین ارتباط آیات درونی مطلب چهارم و ارتباط سیاقی مطالب این کلام پرداخته خواهد شد:
ارتباط آیات درونی مطلب چهارم: نخستین آیه این مطلب شرط بدون جواب است. محتوای این شرط، دعوت به تقوا است. آیه دوم، با اینکه از نظر ادبی، جواب شرط نیست، ولی به لحاظ محتوایی و موقعیتی در جایگاه جواب شرط است. نتیجه معنی چنین است: وقتی آنان به تقوا فراخوانده می شوند، از آیات الهی اعراض می کنند. یعنی آنان از تقوا روی گردانند، چون متصف به صفت اعراض از آیات الهی هستند. آیه سوم این مطلب، با اسلوبی مشابه آیه نخست، از دعوت به انفاق سخن می گوید که یکی از مصادیق تقوای مطرح شده در آیات قبل است.
ارتباط سیاقی مطالب: ارتباط سیاقی سه مطلب نخست، روشن است، چون هر سه با یک اسلوب آغاز شده و به برشماری آیات ربوبیت تکوینی الهی پرداخته است، اما در ابتدای مطلب چهارم، به دلیل ادامه نیافتن سیر بیان آیات الهی، شبهه انفصال سیاقی به ذهن می رسد، در حالیکه با توجهی به آیه 46 در مطلب چهارم مشخص می شود که این مطلب در صدد بیان عکس العمل قوم پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در برابر تبیین آیات الهی است، بنابراین در ادامه سیاق مطالب قبل است.

غرض کلام 3:
چنانکه گذشت، آیات این کلام در یک تقسیم بندی درونی به چهار مطلب تقسیم می شود.
معنی منسجم مطلب اول: آیات این مطلب، به تبیین یکی از نشانه ها و آیات ربوبیت پرداخته است: زنده کردن زمین مرده به دست خدا؛ و فراهم سازی زمینه کشت و زرع و باغداری و … در زمین، به منظور تأمین آذوقه انسان ها؛ آیه و نشانه ای است که مقتضی شکر پروردگار است، هر چند آن کس که همه ازواج را آفریده است، از هر عیب و نقص و نیازی مبراست و شکرگزاری و ناسپاسی انسان ها برای او تفاوتی ندارد. بر اساس این مطلب، تدبیر خورد و خوراک انسان ها به دست خدا، آیه و نشانه است.
معنی منسجم مطلب دوم: در این مطلب نیز جلوه ای دیگر از ربوبیت خدای سبحان مطرح شده است: ظلمت فراگیر شب، آنگاه که خدا روز را از آن برکَنَد؛ و جریان منظم خورشید، بر اساس تقدیر خدای عزیز علیم؛ و حرکت ماه در منازلی مقدر از سوی خدا، به گونه ای که نه خورشید، به ماه رسد و نه شب از روز پیشی بگیرد؛ همه و همه آیه و نشانه است. آری بر اساس این مطلب، تدبیر شب و روز و خورشید و ماه، به دست خدای عزیز علیم نشانه است.
معنی منسجم مطلب سوم: آیات این مطلب نیز جلوه ای دیگر از ربوبیت خدای متعالی را مطرح کرده است: حمل انسانها در کشتی؛ و خلق مرکب برای آدمیان؛ و حاکمیت آراده خدا در حفظ یا غرق انسان ها؛ همه نشانه و آیه است. طبق این آیات، حمل انسان ها با استفاده از مصنوعات بشری، مانند کشتی، با اراده خدا صورت می گیرد و مرکب های دیگر مانند استران، مخلوق خدا هستند و حفظ جان آدمیان در حمل و نقلشان نیز به دست خداست. بر اساس این مطلب، تدبیر جابجایی انسانها بر روی زمین به دست خدا، آیه و نشانه است.
معنی منسجم مطلب چهارم: آیات این مطلب دارای دو فراز است: فراز نخست، آیه اول و دوم؛ و فراز دوم، آیه سوم این مطلب است:
نخستین آیه فراز نخست، در قالب شرط می فرماید: « و زمانی که به آنان گفته می شود، تقوا پیشه کنید، تا مورد رحمت الهی واقع شوید »؛ در این آیه، جواب شرط، یعنی عکس العمل آنان در برابر دعوت به تقوا مطرح نشده است، اما آیه بعد، به جواب شرط مذکور در این آیه اشاره می کند، بدین بیان که آنان متصف به صفت اغراض از آیات الهی هستند، پس روشن است که عکس العملشان در برابر دعوت به تقوا، سرباز زدن است. این آیه، اعراض از آیات خدا را به جای سرباز زدن از تقوا و در موقعیت جواب شرط آیه قبل قرار داده است. حال سؤال این است که چرا به جای تصریح به جواب شرط، یعنی سرباز زدن از دعوت به تقوا، از وصف اعراض آنان از آیات الهی سخن گفت؟ جواب: این نحوه بیان از آن روست که مقصود این آیات، بیان نفسِ بی تقوایی کافران در قبال توصیه ایشان به تقوا نیست، بلکه مقصود این آیات، بیان رویکرد اعراض از آیات ربوبیت در قبال توصیه به تقوا است.
فراز دوم این مطلب، شرط و جوابی بدین بیان است: « و چون به ایشان گفته شود: از آنچه خدا به شما روزی کرده است، انفاق کنید، کافران به مؤمنان می گویند: آیا کسی را اطعام کنیم که اگر خدا می خواست اطعامش می کرد؟ همانا شما در گمراهی آشکار هستید. » جای پرسش است که کافران جمله « اگر خدا می خواست اطعامش می کرد » را به چه مقصودی به کار می برند؟ آیا مقصود آنان، ملازم با اعتراف به مشیت اطعام انسان ها از سوی خداست و یا مقصودشان طعن به اعتقاد ربوبیت خدا از ناحیه مؤمنان است، به این بیان که بگویند: شما مؤمنان، مدعی ربوبیت خدا بر انسان ها هستید، پس چرا اطعام بندگان خدا را از ما می خواهید؟ به نظر می رسد وجه دوم قابل قبول است، زیرا:
1. اعتراف به مشیت خدا در اطعام انسان ها، با مبانی کفر به ربوبیت ناسازگار است، چون اطعام از مظاهر روشن ربوبیت است.
2. سیاق این کلام، سیاق برشماری آیات ربوبیت بوده است و به اعراض کافران از آیات ربوبیت، از جمله « اطعام بندگان، به تدبیر خدا » تصریح شده است.
در نتیجه فراز دوم این مطلب، نسبت به فراز نخست، مصداق است، یعنی امر به انفاق مصداق امر به تقوا است و پاسخ آنان در برابر این امر، مصداق اعراض از آیات ربوبیت است.
با توجه به اصالت جواب نسبت به شرط، می توان معنی منسجم این مطلب را با این بیان نتیجه گرفت: اعراض کافران از آیات ربوبیت، در موقعیت توصیه به تقوا و انفاق، رویکردی است که کافران در برابر آیات خدا دارند.
حال که معنی منسجم هر چهار مطلب این کلام مشخص شد، می توان غرض کلام را تشخیص داد: در کشف غرض این کلام، سه مطلب نخست، دارای یک موقعیت بیانی و مطلب چهارم نیز دارای موقعیت بیانی دیگر است، زیرا سه مطلب اول، برشماری آیات الهی و مطلب آخر، عکس العمل کافران در برابر آن است.
از سه مطلب نخست می فهمیم که تدبیر آذوقه انسان ها به دست خدا، تدبیر روز و شب از سوی خدا و نیز تدبیر جابجایی انسانها بر روی زمین از ناحیه پروردگار سبحان، آیه و نشانه ای برای کافران است. از مطلب چهارم نیز می توان فهمید که اعراض، رویه کافران در مقابل آیات الهی است.
می دانیم که آیات شمرده شده در این کلام، نشانه ربوبیت خدای سبحان بر انسان هاست، زیرا کسی که تدبیر معاش و شب و روز و جابجایی انسان ها را بر عهده دارد، رب آنهاست. توجهی به این آیات، جای شک و تردیدی در ربوبیت خدای متعالی باقی نمی گذارد، اما برخورد کافران در برابر این آیات چیست و موضع گیری آنان در برابر پیام ربوبیت چگونه است؟ بر اساس مطلب چهارم، کافران وقتی به تقوا خوانده می شوند، از آیات الهی اعراض می کنند. بیان تطبیقی این امر چنین است: آنان وقتی به انفاق فراخوانده می شوند، با اعراض از آیات ربوبیت، ربوبیت خدای عالم را زیر سؤال برده و مسخره می کنند، به این بیان که آیا کسانی را اطعام کنیم، که اگر خدا می خواست اطعامشان می کرد؟! آنان با این سخن به ربوبیت خدا اعتراف نمی کنند، چون بی تردید اطعام از مظاهر ربوبیت است و کافران به ربوبیت، هرگز اطعام انسان ها را تابع مشیت خدا نمی دانند، بنابراین با این سخنشان مدعی می شوند که اگر اطعام در دست خدا بود، از ما نمی خواست که گرسنگان را اطعام کنیم، بدین ترتیب روشن می شود که [ نعوذ بالله ] اطعام در دست خدا نیست، پس او رب ما نیست. آری کافران با سوء استفاده از پیام انفاق، درصدد تثبیت پندار باطل خویش در خصوص عدم ربوبیت خدای سبحان بر انسان ها هستند و این کار آنان، مصداق بارز اعراض از آیات الهی است، زیرا کمترین توجهی به آیات الهی، راه این پندار باطل را سد می کند و جایی برای این شبهه باقی نمی گذارد. نخستین آیه ربوبیت در این کلام، تأمین آذوقه بندگان با تدبیر خداست و در همان محل با تسبیح خدای متعالی مواجه شدیم تا بفهمیم که خدای خالق و مدبر نیازهای غذایی انسان ها، نیازی به انفاق و اطعام دیگران ندارد و هدف او از پیام انفاق، رحمت انسانهاست.
بر این اساس در این کلام سخن از کافرانی است که بی توجه به آیات ربوبیت، درصدد هستند تا توصیه به انفاق از جانب رسولان الهی را مخالف با ادعای ربوبیت خدای سبحان بر انسان ها جلوه دهند. این کلام با طرح بلیغ آیات ربوبیت در سه مقطع، راه بر این پندار باطل می بندد و عکس العمل جاهلانه کافران در برابر توصیه به تقوا و انفاق را، مصداق اعراض از آیات الهی معرفی می کند. عمل زشتی که به رویه و سیره کافران تبدیل شده است.
گفتنی است با توجه به کلام های قبل فهمیده می شود که مراد از کافران در این کلام، همان منکران رسالت انذاری انبیا هستند، بنابراین عنوان متناسب با این کلام عبارت است از:

« برشماری آیات ربوبیت خدای سبحان، به منظور مقابله با منافی جلوه دادن جهان بینی توحیدی با ایدئولوژی انفاق، از سوی منکران رسالت انذاری »

4-1-1- کلام چهارم. آیات 47 تا 68

گسست کلام 4 از کلام 3:
کلام قبل، درصدد بیان آیات ربوبیت و موضع گیری کفار در مورد این آیات بود، اما این سیر بیانی از ابتدای آیه 47 قطع می شود و سیری جدید در مورد انکار وعد و مقابله با آن آغاز می شود.
وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (48) مَا یَنظُرُونَ إِلَّا صَیْحَهً وَاحِدَهً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ یَخِصِّمُونَ (49) فَلَا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَهً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (50) وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ (51) قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَهً وَاحِدَهً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْیَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّهِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فَاکِهُونَ (55) هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِؤُونَ (56) لَهُمْ فِیهَا فَاکِهَهٌ وَلَهُم مَّا یَدَّعُونَ (57) سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ (58) وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (60) وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61) وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلًّا کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ (64) الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (65) وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ (66) وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیًّا وَلَا یَرْجِعُونَ (67) وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَفَلَا یَعْقِلُونَ (68)

پیوستگی آیات کلام 4:
آیات این کلام به سه مطلب تقسیم می شود: نخست، آیات 48 تا 52 که سیری از انکار وعد و زیر سؤال بردن صدق انبیا تا مشاهده حقانیت وعد و اعتراف به صدق انبیاست؛ دوم، آیات 53 تا 64 که بیانی تفصیلی در وقوع وعد و عاقبت منکران وعد است؛ سوم، آیات 65 تا 68 که بیانی درباره گریزناپذیربودن عاقبت در نظر گرفته شده برای منکران است. ارتباط ادبی و محتوایی آیات مطلب اول و دوم این کلام روشن است و نیازی به توضیح ندارد، از این رو در ادامه به تبیین ارتباط آیات درونی مطلب سوم و ارتباط سیاقی مطالب این کلام می پردازیم:
ارتباط آیات مطلب سوم: در خصوص ارتباط یا عدم ارتباط آیات 66 و 67 با آیه 65، وجوهی مطرح است که هر یک جداگانه مطرح می شود و در نهایت وجه راجح مشخص می گردد:
وجه نخست، ارتباط و اتصال سیاقی این دو آیه با آیه 65 است. ادله این وجه، عبارت است از:
1. حفظ اسلوب تکلم مع الغیر ( : نختم، تکلمنا؛ نشاء، لطمسنا، نشاء، لمسخنا ) و غایب ( : أفواههم، أیدیهم، أرجلهم، أعینهم، فاسبقوا، یبصرون، لمسخناهم، مکانتهم، فما استطاعوا، فلا یرجعون )
ادامه محتوای سلب اختیار از انسان ها، با اسلوب مشترک « علی » ( : نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ …، لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْیُنِهِمْ …، لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ … )
2. دو دلیل بالا، در حد بیان اقتضای ارتباط سیاقی است. این اقتضا با اصل ارتباط سیاقی تأیید می شود، بدین معنی که در مقام تردید، اصل ارتباط سیاقی است، نه انفصال.
3. اقتضای مؤیَّد مذکور مانعی ندارد، یعنی مقتضی ربط سیاقی موجود و مانع آن مفقود است. البته برای مخالفت با ارتباط سیاقی، ادله ی مطرح شده است که می تواند به عنوان مانع ذکر شود و در ادامه بررسی خواهد شد.
وجه دوم، انفصال سیاقی این دو آیه از آیه 65 است. ادله این وجه عبارت است از:
عدم تکرار « الیوم » در آیات 66 و 67 که می تواند نشانه ای از پایان یافتن فضای مربوط به قیامت باشد.
1. آیه 68، که استشهادی برای آیات 67 و 68؛ و بی تردید در فضای دنیاست.
2. « لو » در شرط ممتنع به کار می رود و این حکایت می کند از اینکه طمس عیون و مسخ اتفاق نمی افتند، در حالی که از طرق دیگر می دانیم این امور در آخرت واقع می شود، پس باید ظرف این دو آیه را دنیا دانست تا لازمه غلط عدم وقوع طمس عیون و مسخ در قیامت پیش نیاید.
وجه نخست قابل قبول است و ادله وجه دوم به بیان زیر پاسخ داده می شود:
عدم تکرار « الیوم » دلیل کافی برای پایان یافتن فضای مربوط به قیامت نیست.
1. استشهاد به امری دنیوی، بر دنیوی بودن « مشهود له » دلالت نمی کند.
2. اولاً، دلیل قطعی بر وقوع طمس عیون و مسخ در همه مواقف قیامت وجود ندارد. ثانیاً، توجه به بیان زیر موقعیت این دو ایه را مشخص می کند:
اگر مجرمی در دنیا دستگیر شود، در وهله نخست، به فکر دفاع زبانی از خویشتن است، تا خود را بی گناه جلوه دهد و از مجازات برهد؛ اگر به هر دلیلی، دفاع زبانی مجرم به جایی نرسد، به منظور رهایی از مجازات، به فکر فرار از چنگال قانون خواهد بود، حال خدای متعالی می خواهد با کافرانِ خو کرده با عرف دنیا، از قاطعیت محاکمه و مجازات قیامت سخن بگوید، از این رو ابتدا به ایشان می فهماند که در قیامت امکان دفاع زبانی از ایشان سلب خواهدشد، زیرا بر دهانشان مهر زده می شود و دست و پایشان علیه آنها شهادت می دهد و سپس به آنان می فرماید: امکان فرار هم از ایشان گرفته خواهد شد، زیرا اگر خدا بخواهد چشمشان را محو می گرداند و در نتیجه راهی را نمی بینند تا فرار کنند و بالاتر از آن اگر خدا بخواهد، آنها را خشک می کند تا نتوانند قدم از قدم بردارند.
حال این پرسش باقی است که چرا خدای متعالی از کور کردن و خشک کردن انسان ها با عبارت « لو نشاء … » یاد کرد، اما از لال کردن آنان با عبارت « نختم »؟ به دیگر بیان چرا دو مورد کور کردن و خشک کردن با بیان امتناعی آمده است، برخلاف لال کردن که با بیان اثباتی آمده است؟ پاسخ: زیرا، کورکردن و خشک کردن کافران از باب مماشات با فرهنگ دنیوی آنان مطرح شده است و گرنه در قیامت، پس از مشاهده حاکمیت خدای متعالی، کسی اقدام به فرار نخواهد کرد، تا لازم باشد که خدا او را کور یا خشک کند، اما اقدام به دفاع زبانی، امری است که واقع می شود، از این رو از لال کردن کافران به هنگام دفاع از خود با بیان اثباتی « نختم » سخن به میان آمده است.
محصل معنی این سه آیه چنین است: امروز بر دهان کافران مهر می زنیم و دست و پایشان با ما سخن می گوید و علیه ایشان شهادت می دهد. ای کافران اگر گمان می کنید که امکان فرار از دادگاه قیامت وجود دارد، سخت در اشتباهید، زیرا اگر بخواهیم می توانیم کورتان کنیم، تا راهی را نبینید که از آن متواری شوید و بالاتر اینکه اگر بخواهیم می توانیم خشکتان کنیم، تا نتوانید قدم از قدم بردارید (، هرچند در قیامت کسی در صدد فرار نخواهد بود، که کور کردن و خشک کردن او لازم باشد. )
حال که ارتباط آیات 66 و 67 با آیه 65 روشن شد، نوبت به تبیین ارتباط آیه 68 با آیات 65 تا 67 رسیده است: این آیه شاهدی بر صدق ادعای خدای رحمان در آیات قبل است، زیرا آیات پیشین، از قدرت خدا در سلب قدرت آدمی بر دفاع و فرار سخن گفت و این آیه، ضعف فزاینده ناشی از پیری را نشانه ای بر صدق قول خدای سبحان بر سلب قدرت آدمی ذکر کرده است.
ارتباط سیاقی مطالب: مطلب نخست، در مقام پاسخ به منکران وعده قیامت و متهم کنندگان انبیا به کذب، مشاهده قیامت را عامل اقرار آنان به وقوع وعده معاد و اعتراف به صدق انبیا دانست و مطلب دوم در مقام انذار همانان، به تشریح وضعیت منکران وعده قیامت در هنگام وقوع وعده معاد پرداخت و مطلب سوم، پیرو بیان محاکمه و مجازات منکران وعده در مطلب دوم، قاطعیت و گریزناپذیری محاکمه و مجازات ایشان را تبیین کرد.

غرض کلام 4:
برای کشف غرض این کلام، ابتدا به تشخیص معانی منسجم به مطلب آن می پردازیم:
معنی منسجم مطلب نخست: توجه به نخستین و آخرین آیه این مطلب، بیانگر انسجام محتوایی آن است: طبق اولین آیه، کافران با پرسش از زمان وقوع قیامت، در صدد زیر سؤال بردن صدق انبیا در اخبار از قیامت و انذار با آن هستند. بر اساس آخرین آیه، همین کافران، به زودی پس از مشاهده وقوع وعده قیامت به صدق انبیا اعتراف خواهند کرد. بنابراین، مطلب حاضر سیری از انکار وعده قیامت و نفی صدق انبیا تا اعتراف به وقوع وعده قیامت و اقرار به صدق انبیاست. ابتدا و انتهای هماهنگ این مطلب با تبیین مشاهده صیحه ناگهانی مرگ و نفخ صور حشر به یکدیگر وصل شده است. به دیگر بیان آیات این مطلب، فاصله انکار وعده قیامت و نفی صدق انبیا تا مشاهده وعده قیامت و اعتراف به صدق انبیا را، یک صیحه ناگهانی ( مرگ ) و نفخ صور ( حشر پس از مرگ ) دانسته است و با این بیان، ترفند تبلیغاتی منکران را بر هم زده است، آنان می خواستند با طرح پرسش از زمان وقوع قیامت، فضایی تبلیغاتی ایجاد کرده و صدق انبیا را زیر سؤال ببرند، زیرا این پرسشی است که جواب آن تنها در نزد خدا است و حتی انبیا هم مأمور به پاسخ آن نیستند؛ اما آیات این مطلب به جای پاسخ به این پرسش، هدف آن را نشانه رفته و از رسیدن به مقصود ناکامش می کند، در نتیجه معنی منسجم این مطلب، بیان حتمیت وقوع وعده قیامت و صدق انبیا درباره آن، به منظور مقابله با ترفند تبلیغاتی منکران وعده قیامت است.
معنی منسجم مطلب دوم: آیات این مطلب، در سه فراز طراحی شده است: ابتدا در دو آیه از وقوع صیحه و جمع همگان در محضر خدا و برپایی دادگاه عدل الهی سخن می گوید، سپس طی چهار آیه از وضعیت بهشتیان در قیامت خبر می دهد و در ادامه طی شش آیه، از وضعیت مجرمان در قیامت خبر می دهد. فراز نخست نسبت به دو فراز بعدی جنبه مقدمی و مطلعی دارد. از این فراز که بگذریم، باید جایگاه دو فراز بعدی شناسایی شود. به نظر می رسد که دو فراز بعدی این مطلب در قبال یکدیگر و هم وزن هم نیستند، بلکه فراز دوم، نیز مقدمه ای برای فراز سوم است و در تبیین مقصود این مطلب تابعی از فراز سوم است. دلایل این ادعا بدین شرح است:
1. این دو فراز اسلوب یکسان ندارند، بدین معنی که فراز دوم با عبارت « إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّهِ » آغاز شده است، اما فراز سوم، با عبارت « وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ » آغاز شده است.
2. فراز دوم، بیانی غایبانه دارد، اما فراز سوم، حالت خطابی دارد.
3. فراز دوم تنها عاقبت بهشتیان را بیان کرده است، اما فراز سوم، بیشتر به علت ورود جهنمیان به جهنم پرداخته است.
4. در فراز دوم لفظ یا محتوایی در ارتباط با مطالب قبل و بعد وجود ندارد، اما در فراز سوم، عبارت « هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ » نشان دهنده ارتباط سیاقی این مطلب با مطالب قبل و بعد است.
بر این اساس می توان تشخیص داد که فراز مربوط به تبیین عاقبت بهشتیان، مقدمه خطاب به مجرمان؛ و جهت اصلی آن تشدید توبیخ آنان است. در نتیجه معنی منسجم این مطلب، انذار منکران وعده قیامت با تبیین حتمیت عذابشان با جهنمی که وعده آن را در اثر تبعیت از شیطان انکار می کردند.
معنی منسجم مطلب سوم: آیه نخست این مطلب از سلب امکان دفاع مجرمان از خویشتن در روز قیامت سخن می گوید و آیات دوم و سوم آن، پندار خام فرار از محکمه قیامت را ابطال می کند و بدین ترتیب آیات این مطلب از گریزناپذیربودن محاکمه و عذاب مجرمان در قیامت سخن می گوید.
اینک که معنی منسجم مطالب سه گانه این کلام روشن شد، می توان با توجه به ارتباط سیاقی معانی منسجم این مطالب، غرض کلام را تشخیص داد: گفتنی است، با توجه به کلام های قبل، مراد از منکران وعده قیامت در این کلام، همان مقابله کنندگان با رسالت انذاری پیامبر اعظم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) هستند. دلایل این ادعا، عبارت است از:
رجوع ضمیر « یقولون » به گذشته سوره که درباره مقابله کنندگان با رسالت انذاری پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بوده است.
1. متهم ساختن رسولان الهی به کذب از ناحیه منکران وعده قیامت نشان دهنده آن است که انکار وعده قیامت به منظور نفی رسالت انذاری انبیا صورت می گرفته است.
بر این اساس در نخستین مطلب، سخن از آن است که کافران، به منظور نفی رسالت انذاری رسولان الهی، در صدد انکار وعده قیامت بودند، زیرا انذار انبیای الهی، با وعده قیامت و عذاب جهنم همراه بود. کافران برای مقابله با این انذار، از زمان قیامت می پرسیدند، تا انبیا جوابی نداشته باشند و آنان از این فضا به نفع خود و انکار معاد و در نتیجه نفی رسالت انذاری استفاده کنند.
نخستین مطلب این کلام این ترفند مکارانه را با بهترین بیان پاسخ می گوید و خبر می دهد که فاصله منکران وعده قیامت و متهم کنندگان انبیا به کذب، تا مشاهده وعده قیامت و اعتراف به صدق رسولان، تنها یک فریاد و یک صیحه است، که با اولی می میرند و با دومی، در پیشگاه خدا حاضر می شوند. پس از خنثی سازی ترفند منکران وعده و مقابله کنندگان با رسالت انذاری، مطلب دوم، سخن را با انذار آنان پی می گیرد، انذاری شدید که محتوای آن عذاب حتمی مجرمان، با همان جهنمی است که انکارش می کردند و در نهایت مطلب سوم، با بیان گریزناپذیری محاکمه و مجازات ایشان، کلام را به پایان می برد. چنانکه مشخص است، مطلب نخست، توطئه مکارانه انکار وعد، از طریق پرسش از زمان آن را بر آب کرده است، توطئه ای که برای مقابله با رسالت انذاری شکل گرفته بود. مطلب دوم، گام را فراتر نهاده و مجرمان منکر را به شدت انذار کرده است و مطلب سوم، این انذار را تقویت کرده است. در نتیجه دو مطلب اول این کلام دو رکن مهم ولی در طول یکدیگر است، اما مطلب سوم، مکمل مطلب دوم است و اصلی در کنار دو اصل مذکور نیست، بنابراین عنوان متناسب با این کلام عبارت است از:

« خنثی سازی منذرانه ترفند منکران وعده قیامت و عذاب جهنم، در راستای تثبیت جایگاه رسالت انذاری »
منبع مقاله :
طرح راهنمای مربی تدبر در سوره های قرآن کریم 3 و 4، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی، بهار 1388

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید