نویسنده: محمد حسین حقشناس
چکیده
غفلت از خداوند باعث میشود مرگ به دست فراموشی بسپارد و غفلت از مرگ، مستلزم حرص و طولانی شدن آرزوها است. آزمندی در قرآن و روایات اسلامی از کلمات «حرص»، «طمع»، «شُحّ، و» هُلع تعبیر میشود؛ و قرآن کریم، منشأ حرص و آزمندی انسان را خلقت و ذات او میداند چنانکه در سوره معارج آیه 19 آمده و خداوند میفرماید : إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا. حقّا که انسان به غایت حریص و کم طاقت آفریده شده است. که در آینده از آن بحث خواهد شد. عوامل متعددی برای پاک سازی روح از حرص و درمان آن موثرند که عبارتند از: قناعت ، در امور دنیا به پایینتر از خود نگاه کردن ، یاد مرگ ، رضایت ، ایمان و یقین ، حسن نیت به پروردگار ، توجّه به مقام انسان ، توجّه به خطرات و آثار حرص ، توجه به کمی دنیا ، دانستن پاداش انفاق و انفاق کردن ، توجه به سوء عاقبت ، پناه بردن به خدا از حرص ، بزرگ نمایی نعمتها و سخاوت.
مقدمه
انسان بر اساس فطرت طمع کار و حریص است و کمتر قناعت میکند و شایسته است که شخص فقیر قانع باشد و از مردم، قطعِ طمع کند و توجّهی به مال آنها نداشته باشد و در به دست آوردن مال حریص نباشد. تا در دام عمیقی نیافتد. چنانکه اگر به مال زیاد و آرزوی دراز علاقمند و شوق پیدا کند، عزّت قناعت را از دست میدهد و به ناچار آلوده به طمع و ذلّت حرص میشود و حرص او را به اخلاق نکوهیده و ارتکاب کارهای زشت که خلاف مروّت است میکشاند. باید دانست که اگر انسان مال نداشت و تهی دست بود بجاست که قناعت ورزد و از حرص خود بکاهد و اگر مال در اختیار دارد شایسته است که ایثار و بخشندگی و رو به کارهای خیر و دوری از بخل داشته باشد، همان طور که بخشندگی از اخلاق پیامبران است و اصلی از اصول نجات است؛ و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بخشندگی سخن گفته است و رسول خدا برترین اعمال را شکیبایی و بخشندگی بیان کرده است. همان طور که حرصِ مردم به دنیا متفاوت است، برخی چنان در کار دنیا حریص و زیادهطلبند که تمامی ندارد و بعضی تا حدّ معینی، خود را با آن درگیر کردهاند از این رو آتش دوزخ نیز به طور متفاوت دامنگیر آنها میشود. چرا که غفلت از پروردگار عالم موجب غفلت از مردن و مرگ میشود و غفلت از مردن، مستلزم حرص و طولانی شدن امل است. بنابراین یکی از صفات ناپسندی که در «اخلاق اقتصادی» از آن بحث میشود، «آزمندی» است که در قرآن و روایات اسلامی از آن به کلمات «حرص»، «طمع»، «شُح، و» هُلع تعبیر میشود. کلمه حرص در سوره نساء آیه 129 آمده و خداوند میفرماید : وَ لَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَین النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُم و شما هر چند هم که حرص بورزید هرگز نمیتوانید میان زنها (در میل باطنی) عدالت کنید، کلمه طمع در سوره احزاب آیه 32 آمده و خداوند میفرماید : یَنِسَاءَ النَّبی لَسْتن کَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیْتن فَلَا تخَْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فیِ قَلْبِهِ مَرَض ای همسران پیامبر، شما اگر تقوا پیشه کنید مانند دیگر زنان (عادی) نیستید، پس با گفتارتان ناز و عشوه مریزید تا کسی که در دل او مرض (فسق و فجور) است (در شما) طمع ورزد
کلمه شُحّ در سوره حشر آیه 9 آمده و خداوند میفرماید : وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْایمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یحُِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِْمْ وَ لَا یجَِدُونَ فیِ صُدُورِهِمْ حَاجَهً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلیَ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کاَنَ بهِِمْ خَصَاصَه وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون و برای کسانی (از انصار) است که پیش از آنان خانه هجرت و ایمان (محیط مدینه) را برای خود مأوی گزیدهاند و کسانی را که به سوی آنها هجرت کردهاند دوست میدارند؛ و در سینههای خود چشم داشتی نسبت به آنچه به آنها (مهاجران) داده شده نمییابند، و (آنها را در اموال خود) بر خود مقدم میدارند هر چند خودشان را فقر و نیاز باشد و کسانی که از بخل نفس خود مصون مانند آنها هستند که رستگارند.
کلمه هُلع در سوره معارج آیه 19 آمده و خداوند میفرماید : إِنَّ الْانسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا حقّا که انسان به غایت حریص و کم طاقت آفریده شده؛ و آیه 20 و 21 سوره مبارکه معارج کلمه هلوع را تفسیر کرده است که خداوند متعال میفرماید : إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً هنگامی که بدی به او رسد بسیار جزع و بیتابی میکند. * و هنگامی که خوبی به او رسد از دیگران دریغ میدارد.
جمعی از مفسران لغت «هلوع» را به معنی حریص و جمعی به معنی «کم طاقت» تفسیر کردهاند، بنابر تفسیر اول به سه نکته منفی اخلاقی در وجود این گونه انسانها اشاره شده است، «حرص» و «جزع» و «بخل» و بنابر تفسیر دوم (یعنی کم طاقت) به دو نکته «جزع» و «بخل» اشاره شده است چرا که آیههای بعدی، معنای هلوع را تفسیری کرده اند. این احتمال نیز وجود دارد که هر دو معنا در این واژه جمع شده باشد، چرا که این دو وصف لازم و ملزوم یکدیگرند، آدمهای حریص غالباً بخیلند، و در برابر حوادث سوء کم تحمل است. (1) و قرآن کریم، منشأ حرص و آزمندی انسان را خلقت و ذات او میداند که در سوره معارج آیه 19 تصریح شد. در جای دیگر در سوره عادیات آیه 8 میفرماید : «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ» و او (انسان) علاقه شدیدی به مال دارد. از نظر قرآن، گر چه آزمندی صفت ذاتی انسان است، ولی هرگز با آفرینش کامل وی، منافاتی ندارد و به عنوان نقص فطری او محسوب نمیشود؛ زیرا حرص، در مرحله نخست، وسیله کمال است و به انسان نیرو میبخشد تا در کارها شتاب کند و از کار و کوشش باز نماند و پیوسته خود را به پیمودن مراحل عالی کمال، تشنهتر بیابد. اگر این خصلت در مسیر کسب دانش به کار افتد و انسان، حریص و عاشق علم شود، ابزار کمال را یافته است، ولی اگر آدمی آن را در مسیر امور مادّی و شرّ و مال و دنیا به کار گیرد، مایه نگون بختی اوست. این صفت مانند قدرتی است که خداوند در نیروی اتم قرار داده است. اگر این نیرو برای تأمین نیازهای صنعتی و اقتصادی، به خدمت بشر درآید، به طور حتم مفید و سودمند خواهد بود، ولی هرگاه از آن در راه ساختن بمبهای ویرانگر و … استفاده شود، مایه شرّ و فساد میگردد و امنیّت جهانی را به مخاطره میافکند. (2) از این رو حرص هنگامی مذموم است که با آن هدف مادّی تعقیب شود و صفات ناپسندی چون بُخل و … را پدید آورد و قرآن در این باره به صراحت نظر میدهد و «ولیدبن مغیره» را به عنوان مصداق عینی انسان حریص، معرفی میکند. او یکی از ثروتمندان طمع ورز و از مخالفان سر سخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که حرص در مال و ثروت دنیا و افزونطلبی در فرزند، وی را از شرافت اسلام آوردن محروم ساخت و در آیات 11 – 16 سوره مدثر در قرآن آمده است «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً* وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُوداً* وَ بَنِینَ شُهُوداً* وَ مَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِیداً* ثُمَّ یَطْمَعُ أَنْ أَزِیدَ* کَلّا انَّهُ کانَ لِایاتِنا عَنیداً» (کیفر) او را که تنها آفریدهام، به من واگذار [همو که] به او مال و ثروت فراوان دادهام، پسران حاضر به خدمت، نصیب او کردهام، اقتدار و مکنت به او دادهام، اما باز هم از من طمع افزونی و زیادتی دارد، هرگز [به نعمت او نمیافزایم]، زیرا که با آیات ما دشمنی میورزید.
حضرت علی علیه السلام فرمود : «مَنْ جُمِعَ لَهُ مَعَ الْحِرْصِ عَلَی الدُّنْیا الْبُخْلُ بِها فَقَدْ اسْتَمْسَکَ بِعَمُودَیِ اللُّؤْمِ» کسی که همراه با حرص بر ذخایر دنیا بخل ورزد، به دو پایه پستی چنگ زده است. (3) امام صادق علیه السلام هنگام طواف خانه خدا، پیوسته میگفت : «اللَّهُمَّ قِ شُحَّ نَفْسی» خدایا! مرا از بخل نفسم نگه دار. یکی از یاران امام عرض کرد : فدایت شوم! امشب جز این، دعای دیگری از شما نشنیدم! حضرت فرمود : چه چیز از بخل و حرص نفس مهمتر است! در حالی که خداوند فرموده است : «وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و هر کس که از بخل نفسش در امان باشد، همانا رستگارانند. (4) لذا اگر انسان به خاطر غفلت، در دام شیطان افتاد و گریبان گیر این صفت رذیله شد باید در فکر درمان آن و راهی برای علاج آن بجوید تا بیش از این پیشروی نکند. مواردی برای درمان این صفت بیان میشود که هر کدام به نوبه خود میتوانند ریشه این رذیلت را تا حدی بخشکاند و این بستگی به نوع دارو دارد و با مداومت بر آن و توکل کردن بر خدا این مشکل قطعاً و مسلماً قابل حل میباشد و انسان باید نسبت به حل مشکل از طرف خداوند حسن ظن داشته باشند و خود را از سوء ظن به خداوند دور گرداند. بنابراین عواملی که برای پاک سازی روح از حرص و درمان آن موثر است از این رو میباشد.
1. قناعت پیشه کردن
دارویی که با آن، صفتِ قناعت به دست میآید. از این قبیل است که این دارو سه رکن دارد : صبر، علم، عمل و مجموع آن پنج چیز است :
اوّل : عمل است. منظور از عمل، میانهروی در زندگی و مدارا در انفاق است. پس هر کس بخواهد به عزّت قناعت برسد لازم است که درهای خرج را تا آنجا که امکان دارد بر خودش مسدود سازد و خودش را به مخارج ضروری ملزم کند. زیرا کسی که خرجش زیاد شود نمیتواند قناعت کند، بلکه اگر تنهاست لازم است به یک جامه خشن و به هر غذایی که پیش آید قناعت کند و تا میتواند از غذاهای خورشتی بکاهد و نفس خود را به پذیرش آن وادار کند و اگر دارای عائله است هر کدام را به همان اندازه ملزم کند چرا که این مقدار با کمترین تلاش فراهم میآید و میتواند کمتر به طلب مال بپردازد بنابراین میانهروی در زندگی یکی از اصول قناعت است و مقصودمان از رفق و مدارا در انفاق و ترک تصرّف نابجا در مال همین است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدا رفق و مدارا در تمام کارها را دوست دارد».پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هرگاه قصد انجام کاری کردی، باید که با تأنّی و بدون شتابزدگی باشد تا خدا برایت گشایش و راه خروجی قرار دهد.» و تأنّی در خرج کردن از مهمترین کارهاست. (5) پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است : سه چیز، نجات بخشند :
1.ترس از خدا در نهان و آشکار
2.میانه روی در هنگام بینیازی و نیازمندی
3.عدالت به هنگام خوشنودی و خشم
و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : هر کس میانهرو باشد، خداوند او را بینیاز سازد، و هر کس ولخرجی کند، خداوند او را تنگدست گرداند، و هر کس به یاد خدا باشد خداوند او را دوست بدارد. (6)
دوّم : در مورد آینده نگران نشود و در حال حاضر هر آنچه برایش به مقدار زندگی فراهم آمد، نباید برای آینده سخت نگران باشد و کوتاهی آرزو در این عمل به او کمک میکند و آرزوی کوتاه این گونه محقّق میشود که بداند، روزی مقدّر شدهاش به ناچار به او میرسد، اگر چه حرص هم نورزد چرا که حرص بسیار از عوامل، رسیدن به روزی نیست، بلکه لازم است به وعده خدای متعال مطمئن باشد که فرموده است : وَ ما من دَابَّهٍ فی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی الله رِزْقُها. دلیل آن که لازم است به وعده خدا اعتماد کند، این است که شیطان به او وعده فقر میدهد و به کارهای زشت امر میکند و میگوید : اگر در جمع آوری مال حرص نورزی ممکن است بیمار و ناتوان شوی و محتاج به تحمّل ذلّت مسئلت شوی، و همچنان در طول عمر، او را از بیم به زحمت افتادن در طلب مال رنج میدهد و در تحمّل این رنج حاضر بر او میخندد، با این که از خدا غافل شده به خیال این که در آینده دچار زحمت میشود و بسا که به زحمت هم نیفتد. پسران خالد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدند. پیامبر به آنها فرمود: «تا سرهایتان در حرکت است از روزی ناامید نشوید، زیرا انسان را مادرش برهنه و بدون لباس به دنیا میآورد آنگاه خدای متعال روزیاش میدهد.» پیامبر صلی الله علیه و آله بر ابن مسعود گذشت، در حالی که غمگین بود. پیامبر به او فرمود : «زیاد غمگین مباش آنچه خدا مقدر کرده خواهد شد و آنچه روزی توست به تو میرسد.» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای مردم در طلب مال روش نیکو داشته باشید، زیرا برای بنده همان روزیی که مقدّر شده میرسد و هیچ بندهای از دنیا نمیرود تا آنچه در دنیا برایش مقدّر شده به او برسد، در حالی که دنیا از وی روی گردان است.» انسان از حرص جدا نمیشود، مگر این که به تدبیر الهی در مقدّر فرمودن روزی بندگان، اطمینان داشته باشد و بداند که روزی دادن خدا به بندگان از جایی که گمان ندارند بیشتر است. خدای متعال فرمود : وَ من یَتَّقِ الله یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ من حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ. پس هرگاه دری که از آن انتظار روزی داشت بسته شود، نباید دلش به خاطر آن پریشان شود، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود «خدا نمیخواهد بنده مؤمنش روزی داده شود، مگر از جایی که گمان روزی ندارد».یکی از بزرگان گوید : تقوا پیشه کن که هیچ پرهیزگاری را نیازمند ندیدم یعنی شخص پرهیزگار آنچه برای زندگیش ضروری است به وی میرسد، بلکه در دلهای مؤمنان میاندازد که روزیاش را به او برسانند. ابو حازم گوید : دنیا را دو چیز یافتم : یکی از آن دو مال، من است. پس اگر پیش از زمان خودش شتاب کنم به من نمیرسد، اگر چه با قدرت آسمانها در زمین آن را بطلبم و یکی دیگر از آن دو مال، دیگری است که گذشتهاش به من نمیرسد و به باقیماندهاش امید نمیبندم. آنچه از آن دیگری است از رسیدن من به آن جلوگیری میشود، چنان که آنچه از آن من است از رسیدن آن به دیگری جلوگیری میشود. پس در کدام یک از آن دو، عمرم را فانی کنم؟ این دارویی است که وقتی، شیطان انسان را از فقر میترساند شناخت آن برای دفع او لازم است.
سوّم : آگاهی از آن که، عزّت بینیازی در قناعت و ذلّت در طمع جای دارد و وقتی این آگاهی و شناخت محقّق شد میل او به قناعت برانگیخته میشود، چرا که حرص بدون رنج و طمع بدون ذلّت نیست، ولی در قناعت فقط زحمت صبر در برابر تمایلات و چیزهای زائد است و از این درد جز خدا هیچ کس آگاه نیست و دارای ثواب اخروی است. حرص و طمع از اموری است که توجّه مردم به آن جلب میشود، در حالی که گناه و گرفتاری دارد. آنگاه انسان به خاطر آن دو عزّت نفس و توان پیروی از حق را از دست میدهد، زیرا کسی که بسیار حریص و طمع کار باشد بیشتر به مردم محتاج میشود و نمیتواند آنان را به حق دعوت کند و همواره نیرنگ میزند، و این عمل دینش را بر باد میدهد و هر کس عزّت نفس را بر شهوت شکم ترجیح ندهد عقلش سبک و ایمانش ناقص است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «عزّت مؤمن بینیازی او از مردم است».بنابراین در قناعت احترام و عزّت است. از این رو گفته شده است : از هر کس خواهی بینیاز باش تا مانند او باشی، و به هر کس خواهی محتاج باش تا اسیرش شوی، و به هر کس بخواهی نیکی کن تا فرمانروایش باشی.
چهارم :آنچه در برخورداری یهود، نصارا، مردمان پست، نادانان کردند و عربهای بیابانی و بیدینان و نابخردان، از نعمتهای دنیا زیاد اندیشیدند سپس در حالات پیامبران و اولیای خدا و به هیأت صحابه و تابعین بنگرد و سخنان آنها را بشنود و احوال آنان را مطالعه کند و عقل خود را مخیّر سازد میان این که شبیه پستترین مردم شود یا به عزیزترین طبقات مردم در نزد خدا تأسّی بجوید، تا به آن وسیله بر تنگناهای زندگی صبر و قناعت به کم بر او آسان شود. چرا که اگر منظور وی از نعمتهای خوردنی سیر کردن شکم باشد الاغ بیش از او میخورد؛ و اگر از نعمت آمیزش با زنان لذّت ببرد خوک در درجهای برتر از اوست؛ و اگر به پوشاک و اسبان سواری آراسته شود در میان یهود و نصارا کسانی هستند که در درجه بالاتری قرار دارند؛ و اگر به کم قناعت کند و به آن خشنود باشد درجهای دارد که فقط انبیا و اولیای خدا با او شریکند.
پنجم : آن است که خطر گردآوری مال را درک کند، در مال، بیم دزدی و غارت و هدر رفتن وجود دارد و انسان تهیدست از امنیت و آسودگی برخوردار است. علاوه بر آفات مال در این بیندیشد که روز قیامت تا پانصد سال از در بهشت رانده میشود، چرا که هرگاه به مقدار کفایت قناعت نکند در زمره ثروتمندان داخل میشود و نامش از دفتر تهیدستان حذف میگردد و حالت قناعت وقتی کامل میشود که همیشه در دنیا به پایینتر از خود بنگرد نه به بالاتر از خود. زیرا شیطان همواره نظر انسان را در امور دنیا به کسی که بالاتر از خودش است متوجّه میسازد و میگوید: چرا در طلب دنیا سستی میکنی؟ در حالی که صاحبان ثروت از خوراک و پوشاک بهرهمند میباشند؟ ولی شیطان در امور دینی نظر انسان را به پائینتر از خودش متوجّه میکند و میگوید: چرا بر خودت سخت میگیری و از خدا میترسی؟ در حالی که فلانی داناتر از تو است و از خدا نمیترسد و تمام مردم سرگرم بهرهوری از نعمتهای دنیایند، پس چرا میخواهی از آنها جدا باشی؟ ابوذر میگوید: دوستم پیامبر صلی الله علیه و آله به من وصیّت کرد که به پایینتر از خودم بنگرم نه به کسی که بالاتر از خودم است. یعنی در کارهای دنیا به پایینتر از خود نگاه کنم. از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است: «هرگاه یکی از شما کسی را ببیند که خدا او را در مال و آفرینش بر دیگران برتری داده است باید به کسی بنگرد که پایینتر از خودش است»؛ و با توجّه به این امور است که میتواند صفت قناعت را به دست بیاورد و اساس کار شکیبایی و کوتاهی آرزوست و بداند که نتیجه صبر چند روزه او در دنیا بهرهمندی روزگاری دراز [در آخرت] است. پس حالت او مانند مریضی است که بر تلخی دوا صبر میکند، برای این که سخت انتظار بهبودی دارد. (7) و در آخر، این مطلب بسیار حائز اهمیت است که اگر برای درمان این صفت رذیلهی حرص پیشگیری نکنیم در گمراهی مطلق به سر میبریم، حتی اگر پیامبر صلی الله علیه و آله بر هدایت ما برای رسیدن به کمال اصرار ورزد. در سوره نحل آیه 37 میخوانیم : إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ اگر تو بر هدایت آنان حرص میورزی (فایدهای ندارد زیرا) خداوند کسی را که در گمراهی رها کرده هدایت نمیکند و آنها را هیچ یاریکنندهای نیست. انحراف گروهی به خاطر انکار و کفرشان حتمی است، این آیه خطاب به پیامبر میفرماید: بر آنها دلسوزی مکن که دلسوزی تو بی اثر است، زیرا قلب آنان را خداوند مُهر کرده و دیگر قابل هدایت نیستند.
گاهی اشکال در قابلیّت مردم است، نه در مبلّغ.
پیامبر معصوم است و نقطه ضعفی ندارد، بهترین اخلاق را دارد، دلسوز هم هست، امّا باز هم مردم قبول نمیکنند؛ و انسان گاهی به جایی میرسد که نه در دنیا قابل هدایت است و نه در آخرت قابل نصرت؛ و شفاعت، قابلیّت میخواهد و هر کس از آن بهرهمند نمیشود؛ و گروهی هستند که هیچ منطقی را نمیپذیرند، پس انتظار ایمان همه مردم را نباید داشت. (8) یکی از بزرگان میگوید به عربی گفتم: زندگیت از کجا تأمین میشود؟ گفت: از راهنمایی حجّاج، گفتم: هر گاه مانعی پیش آمد چه؟ شروع کرد به گریه کردن، و گفت: اگر زندگی ما جز از راهی که میدانیم فراهم نمیآمد، ما زنده نبودیم! پس این مطلب باید روشن شود تا ترس و بیمی که شیطان از تنگدستی بر ما وارد میسازد از بین برود و سزاوار است که فایده قناعت، یعنی عزّت غنای طبع و همچنین ذلّت حرص و طمع را بدانیم، که انسان در آن صورت، علاقمند به قناعت میشود، زیرا حرص بدون رنج نمیشود، و هیچ رنجی بدون ذلّت نیست، و در قناعت تنها رنج صبر در برابر خواستههای زاید است و این رنجی است که هیچ کس از آن آگاه نمیشود بعلاوه اجر اخروی که دارد، و علاوه بر آن عزّت نفس و قدرت بر اجرای امر حق را نیز تقویت میکند، و از طرفی کسی که طمع و حرصش زیاد باشد، نیازمندیش به مردم افزون خواهد بود و هر کس نیازش به مردم زیاد باشد، خود را به ذلّت افکنده و دینش را به نابودی کشیده است؛ و هر کس عزّت نفس را بر شکم پرستی مقدّم ندارد، او کم خرد و ناقص الایمان است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: عزّت مؤمن در گرو بی نیازی او از مردم است، و آزادگی و عزّت در گرو قناعت اوست … (9)
2. در امور دنیا به پایینتر از خود نگاه کردن
ابوذر میگوید : حبیبم، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله مرا نصیحت کرد که به پایینتر از خودم نگاه کنم نه به بالاتر از خودم، یعنی در امور دنیا باید چنین باشم. ابوهریره گوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : هر گاه کسی از شما خواست به آن که خداوند مال و نعمتی داده است نگاه کند باید به کسانی که پایینتر از او هستند، بنگرد. به این وسیله است که انسان میتواند قناعت را به دست آورد، و اساس کارها صبر و کوتاهی دامنه آرزوهاست و بداند که نهایت صبر و پایداری در دنیا چند روزی است که باعث بهرهمندی وی در روزگارانی طولانی و بیپایان میگردد، چنان که خدای متعال فرموده است : تا آسمانها و زمین پایدار است در نعمتهای الهی جاودانند. (10)
3. یاد مرگ
امام رضا علیه السّلام از پدرانش از امیر المؤمنین علیهم السّلام روایت میکند که فرمودند : اگر بندهای مرگش را بداند که به چه سرعتی به طرف او میآید با آرزوهای خود دشمنی میکرد و از طلب دنیا دست بر میداشت. (11) حضرت امام صادق علیه السّلام میفرماید : ذکر الموت یمیت الشّهوات فی النّفس، و یقطع منابت الغفله، و یقوّی القلب بمواعد اللَّه تعالی، و یرقّ الطّبع، و یکسر اعلام الهوی، و یطفئ نار الحرص، و یحقّر الدّنیا یاد کردن موت و به یاد موت بودن، شهوتها و خواهشهای نفس را میمیراند و بر طرف میکند، و قلع میکند. هر چه را که موثر غفلت است؛ و قوّت میدهد میل به جانب خدا را، و دل را نرم میکند، و آثار و علامات هوا و هوس را در هم میشکند، و آتش حرص را خاموش میکند، و دنیا را در نظر او بیقدر و بی اعتبار میکند. (12)
4. رضایت
امام صادق علیه السّلام فرمودند : بر چیزی حریص مباش که اگر آن را ترک کردی باز هم به تو خواهد رسید، و تو به خاطر ترک آن راحت بودی و در نزد خداوند هم احترام داشتی، و به خاطر شتاب کردن به طرف مورد مذمت قرار میگرفتی باید توکل را از دست ندهی، و از آن چه خداوند برایت معین کرده راضی باشی خداوند دنیا را مانند سایه آفریده است، اگر طالب دنیا باشی تو را به سختی میاندازد، و به آن نخواهی رسید، و اگر آن را واگذاری خودش میآید و تو هم راحت خواهی بود. (13)
5. ایمان و یقین
از علی علیه السلام نقل شده است: من أیقن بالآخره لم یحرص علی الدّنیا. هر کس به آخرت یقین داشته باشد، به دنیا حرص نمیورزد. (14) حرص و آز در مجاری غضب خداوند راه پیدا میکنند، و مادامی که انسان یقین را از دست نداده است حریص نمیگردد، یقین زمین اسلام و ایمان آسمان او میباشد. (15)
6. حسن نیت به پروردگار
انسان از حرص و آز دست بر نمیدارد، مگر اینکه به تدبیر الهی حسن نیّت داشته باشد و مطمئن باشد که او روزی بندگان را مقدّر کرده است، و به ناچار روزی به او میرسد بلکه لازم است بداند که روزی بنده از راههایی که او نمیداند بیشتر میرسد، خداوند متعال فرماید : «هر کس از خدا بترسد، برای او گشایشی قرار داده و از جایی که گمان نمیبرد، به او روزی میدهد پس هر گاه دری را که از آنجا انتظار روزی داشت به روی او بسته شود، نباید نگران و پریشان خاطر شود. (16)»
7. توجّه به مقام انسان
چنانکه در سوره بقره آیه 30 خداوند میفرماید : وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنی جَاعِلٌ فیِ الْأَرْضِ خَلِیفَهً… و (به یاد آر) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت : همانا من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد… خداوند، همهی مواهب زمین را برای انسان آفریده است و موقعیت معنوی او را که شایسته این همه مواهب است روشن میسازد؛ و در این آیه مسأله ی خلافت انسان در زمین مطرح میشود گرچه همهی انسانها، استعداد خلیفه خدا شدن را دارند، امّا همه خلیفهای خدا نیستند. چون برخی از آنها با رفتار خود به اندازهای سقوط میکنند که از حیوان هم پستتر میشوند. چنان که قرآن در سوره اعراف آیه 179 میفرماید : «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» و قرارگاه این خلیفه، زمین است، ولی لیاقت او تا «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْی» میباشد. (177) خاست خداوند چنین بود که در روی زمین موجودی بیافریند که نماینده او باشد، صفاتش پرتوی از صفات پروردگار، و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان باشد، خواست او این بود که تمامی زمین و نعمتهایش را نیروها، گنجها، معادن و همه امکاناتش را در اختیار چنین انسانی بگذارد. چنین موجودی میبایست سهم وافری از عقل و شعور و ادراک، و استعداد ویژه داشته باشد که بتواند رهبری و پیشوایی موجودات زمینی را بر عهده گیرد. (188) اا به یقین انسان با داشتن صفت حرص مسأله خلافتش را زیر سؤال برده است و از مقامی که خداوند برای او قرار داده است را فراموش کرده است.
8. توجّه به خطرات و آثار حرص
امتناع ثروتمندان از اداء سهم مالی بینوایان و هم چنان شیوع وام با سود به صاحبان حرفه و صنعت، هر دو از آثار حرص و ریشه فساد و پایه تفرقه اجتماع میباشد و هر دو، عامل مهم بحران عمومی است که اقتصاد اجتماع را فلج نموده و در نتیجه نظم زندگی جامعه را بر هم خواهد زد و اجتماع را به صورت دو صف در برابر هم خواهد آورد که در یک صف به سرمایه داران حریص و در برابر آنان صفوف فشرده رنجبران و کارگران حرفهای تهیدست، که اکثریت اجتماع از آنها تشکیل میشود، و در صورتی که خطر تمرکز ثروت در یک طبقه و نیز محرومیت و فقر مرگبار از طرف دیگر حیات اجتماع را تهدید مینماید و هرگز تصور نمیرود که به طور مسالمتآمیز هر یک از دو صف در برابر هم به زندگی خود ادامه دهند. در برابر این دو عامل بحران اقتصادی بذل مال و اداء سهم بینوایان است که این دو رکن در استقرار امنیت و گسترش عدالت در صحنه حیاتی جامعهای است که آنان را در عوائد ثروت سرمایه داران شریک دانسته و زندگی آنان را تأمین مینماید. (19)
9. توجه به کمی دنیا
مگر نیست که خداوند در سوره نساء آیه 77 میفرماید : مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ سرمایه زندگی دنیا، ناچیز است. حضرت امام صادق علیه السّلام میفرماید : الدّنیا بمنزله صوره رأسها الکبر، و عینها الحرص، و اذنها الطّمع، و لسانها الرّیاء، و یدها الشّهوه، و رجلها العجب، و قلبها الغفله، و لونها الفناء، و حاصلها الزّوال. دنیا مانند صورتی است که سر او کبر باشد، و چشم او حرص، و گوش او طمع، و زبان او ریا، و دست او شهوت، و پای او عجب، و دل او غفلت، و رنگ او فنا و حاصل او زوال؛ و وجه تخصیص هر کدام از این صفات خبیثه به عضو مخصوص، آن است که: چون سر، محلّ قوای ظاهره و باطنه است؛ و منشأ کبر، نیست مگر تخیّل امور مخالف واقع، از این جهت کبر را به سر نسبت داد؛ و منشأ حرص غالباً چشم است، و دیدن احوال کسانی که به حسب دنیا بر او زیادتی دارند، اگر چه کسی به سبیل فرض، کسانی را که در مسکن و مأکل و مشرب و سایر چیزها، زیادتی بر او داشته باشند، نبیند و مجالست و مصاحبتش با چنین کسانی نباشد، هرگز در فکر زیادتی نمیشود و خصلت ذمیمه حرص در طبع او جا نمیکند از این جهت گفتهاند که آدمی باید در مراتب دنیا، پستتر از خود را ببیند و شکر کند، و در مراتب آخرت، بهتر از خود را بیند، تا در مقام ترقّی باشد. (20)
10. دانستن پاداش انفاق و انفاق کردن
امام صادق علیه السّلام فرمودند : حالا که پاداش انفاق را خداوند میدهد، و کسی هم به این معتقد باشد پس چرا باید بخل داشته باشد. (21) در حدیث است که دو فرشته موکّلند که در هر صبح ندا کنند و بگویند : خدایا اموال بخیلان را تلف کن و به کسی که انفاق میکند، عوض بسیار عطا کن. (22) چنانچه خداوند در سوره توبه آیه 103 امر به صدقه و انفاق میکند : خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها (ای ولی امر امت) از اموال آنان زکاتی بگیر که بدین کار (جان و مال) آنها را پاکیزه میکنی و رشد میدهی…
11. توجه به سوء عاقبت :
ابو بصیر گوید امام صادق علیه السلام به من فرمود : أَ مَا تَحْزَنُ أَ مَا تَهْتَمُّ أَ مَا تَأْلَمُ؟ قُلْتُ: بَلَی وَ اللَّهِ قَالَ: فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ مِنْکَ فَاذْکُرِ الْمَوْتَ وَ وَحْدَتَکَ فِی قَبْرِکَ وَ سَیَلانَ عَیْنَیْکَ عَلَی خَدَّیْکَ وَ تَقَطُّعَ أَوْصَالِکَ وَ أَکْلَ الدُّودِ مِنْ لَحْمِکَ وَ بَلاءَکَ وَ انْقِطَاعَکَ عَنِ الدُّنْیَا فَإِنَّ ذَلِکَ یَحُثُّکَ عَلَی الْعَمَلِ وَ یَرْدَعُکَ عَنْ کَثِیرٍ مِنَ الْحِرْصِ عَلَی الدُّنْیَا غمنده نشوی مهموم نگردی دردناک نشوی؟ گفتم به خدا چرا فرمود هر وقت چنین شدی بیاد آور که میمیری و در گور تنها میمانی و دیدهگانت بر دو گونهات روان میشوند و بندهایت از هم بریده شوند و کرمهایت بخورند و پوسیده شوی و از دنیا دستت ببرد این است که تو را وادار به کار کند و از کثرت حرص بر دنیا باز دارد. (23) و خداوند در سوره اعراف آیه 176 میفرماید : وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ و اگر میخواستیم حتماً (مقام) او را به وسیله آن آیات (به اجبار) بالا میبردیم، و لکن او (را طبق سنّت اختیار بشر در انتخاب راه، آزاد گذاشتیم و او) به پستی گرایید و دل بر زمین بست و از هوای خود پیروی نمود، پس داستان او داستان سگ تشنه یا خسته است که اگر بر او حمله بری زبان درآورد و اگر رهایش کنی باز هم زبان درآورد (این شخص را تهدید کنی یا نصیحت یکسان است). این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را بازگو کن، باشد که بیندیشند.
12. پناه بردن به خدا از حرص :
حضرت سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه خود در دعای هشتم میفرماید : اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، بار خدایا به تو پناه میبرم از حرص و آز (بر دنیا، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بینیازترین مردم کسی است که گرفتار حرص نباشد، و حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: مثل حریص و آزمند «به دنیا» مثل کرم ابریشم است که هر چند پیچیدن ابریشم را بر خود فزونی دهد بیرون شدنش را دور «دشوار» سازد تا آنکه با اندوه بمیرد) اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ سَوْرَهِ الْغَضَبِ، بار خدایا به تو پناه میبرم از تندی غضب و خشم (رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: هر که خشم خود را فرو نشاند خدا او را از عذاب و کیفر خود باز دارد)
اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَلَبَهِ الْحَسَدِ، بار خدایا به تو پناه میبرم از تسلّط حسد و رشک (بر دیگران که آن آرزوی زوال نعمت است از دیگری برای خود، و چنین آرزویی چه اظهار شود چه نشود حرام است بر خلاف غبطه چون غبطه آنست که آرزو دارد مانند نعمت دیگری برایش باشد بی آنکه زوال نعمت را از او بخواهد، حضرت صادق علیه السّلام فرمود: حسد ایمان را میخورد چنانکه آتش هیزم را میخورد) اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ ضَعْفِ الصَّبْرِ، بار خدایا به تو پناه میبرم از سستی صبر و شکیبائی (در کار دنیا و آخرت، حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: پدرم علیّ ابن الحسین علیه السّلام هنگام وفات مرا به سینه گرفت و فرمود: پسرم تو را وصیّت و سفارش میکنم به آنچه پدرم هنگام وفاتش مرا به آن وصیّت کرد به آنچه پدرش به او وصیّت کرده: یا بنیّ اصبر علی الحقّ و ان کان مرّا یعنی ای پسرم بر آنچه حقّ و درست است شکیبا باش هر چند آن حقّ «در نظر تو» تلخ باشد) اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ قِلَّهِ الْقَنَاعَهِ، بار خدایا به تو پناه میبرم از کمی قناعت و خرسند نبودن بکمی قسمت و بهره خود (حضرت صادق علیه السّلام فرمود: در تو راه نوشته شده: پسر آدم باش همچنان که میخواهی، همان طور که میکنی جزا داده میشوی، کسی که بکمی رزق از جانب خدا راضی و خوشنود باشد خدا کمی عمل را از او میپذیرد، و کسی که بکمی از حلال راضی شود قوت و خوراکش آسان و کسب و پیشهاش پاکیزه و از حدّ و مرز معصیت بیرون گردد) اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَکَاسَهِ الْخُلُقِ، بار خدایا به تو پناه میبرم از سوء خلق و بد خوئی (حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بد خلق خود را به مشقت و سختی میاندازد، و از آن حضرت پرسیدند: خلق نیکو چیست؟ فرمود: خود را هموار نما و سخنت را پاکیزه و برادرت را به خوشروئی ملاقات کن) اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ إِلْحَاحِ الشَّهْوَهِ، بار خدایا به تو پناه میبرم از افراط (تجاوز از حدّ) خواهش نفس، اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ مَلَکَهِ الْحَمِیَّهِ بار خدایا به تو پناه میبرم از غلبه حمیت ()نکوهش شده که آن را عصبیّت و طرفداری از نا حقّ گویند، و آن از لوازم خشم و سرفرازی و خود خواهی است، از حضرت علیّ ابن الحسین علیه السّلام عصبیّت را پرسیدند، فرمود: عصبیّتی که دارنده آن گناهکار بشمار میرود آنست که شخص میبیند بدهای قوم خود را بهتر از نیکان قوم دیگران؛ و امّا حمیّت پسندیده شده را غیرت «مردانگی» مینامند، و آن در حفظ دین و مذهب حقّ یا در مال یا در اهل و ناموس یا در وطن و شهر بکار میرود که از مکارم اخلاق و محاسن اعمال است (24)
13. بزرگ نمایی نعمتها
از عوامل اصلی که منجر به چنددستگی میان فرزندان یک جامعه میشود، همان بیماری حرص نسبت به دنیاست که قرآن در سوره شوری آیه 23 از راههای گوناگون به درمان آن میپردازد از جمله آنها این است که آخرت و نعمتها و جاودانی بودن در آن را در نفوس مؤمنان بزرگ مینماید تا از طعمه دنیا دست بکشند؛ و اگر دنیا را خوار شماریم و در نزد خود کم بگیریم و در برابر خویشتن، خود را بزرگ سازیم و گرامی داریم، در آن صورت میتوانیم بدون زیادهروی و سرکشی بر هر دو (دنیا و نفس خود) چیره شویم. «ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ- این است که خدا آن گروه از بندگانش را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند بدان مژده میدهد.»خدا ما را به بخشایش بزرگ، و به بهشتهایی که هر چه بخواهیم در آن هست مژده میدهد، و بدین وعده راستین و فضل بزرگ اکرام میکند، امّا این فضل بزرگ با کرداری بزرگ مقرون است که همانا دوست داشتن خویشاوندانی است که به منزله مزد رسالت محسوب میشود، پس پروردگار ما گوید : «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی- بگو: بر این رسالت مزدی از شما، جز دوست داشتن خویشاوندان نمیخواهم. » (25)
14. سخاوت
ابوهریره میگوید : رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : سخاوت درختی است در بهشت، پس هر کس دارای سخاوت شود به یکی از شاخههای آن چنگ زده است، و این شاخه او را رها نمیکند، تا او را وارد بهشت سازد، و حرص و آز نیز درختی است از آتش، هر کس آزمند باشد به شاخهای از آن چنگ زده است، تا اینکه وارد آتش جهنم شود. (26) حضرت صادق علیه السّلام فرمودند : لا تغترّوا بصلوتهم و لا بصیامهم فان الرجل ربما لهج بالصلاه و الصوم حتی لو ترکه استوحش و لکن اختبروهم عند صدق الحدیث و اداء الامانه. گول روزه و نماز اینها را نخورید چه بسا ممکن است که به اینها عادت کرده باشد به طوری که اگر ترک کند ناراحت و وحشتزده میشود اگر میخواهید این مردم را آزمایش کنید در مورد راستگوئی و اداء امانات آنان را امتحان نمائید. بیان جوهری گوید اغترّ بالشیء خدع به و قال اللهج بالشیء الولوع.
اغترار به چیزی یعنی گول خوردن به آن چیز و لهج یعنی حرص نمودن به چیزی یعنی وادار به چیزی شدن و مواظبت نمودن بر آن معنا و مفهوم حدیث این است که برای آزمایش و پی بردن به شایستگی انسان و اینکه آیا ترس و خوف از خدا دارد یا نه، به انجام دادن نماز و روزه نیست چون این اعمال از کارهای ظاهری انسان است که آشکارا صورت میگیرد که انسان به ناچار آنها را انجام خواهد داد که این یا از جهت خوف و ترس است و یا از جهت طمع در ثواب یا از لحاظ خودنمائی و به انگیزه ریا انجام میدهد که این مورد خصوصاً نسبت به کسانی که به صلاح و پاکی مشهور هستند درگیر میشوند و از روی خلوص عمل نمیکنند تا اینکه به این کارها عادت میکنند و غالباً داعی و غرضی در ترک اینها ندارند و انگیزههای دنیائی هم در مورد این قبیل کارها زیاد است، بر خلاف راستگوئی و اداء امانات چون اینها از کارهای پنهان هستند و مردم کمتر به دروغ در گفتار و خیانت در امانت پی میبرند و انگیزههای دنیائی هم در ترک راستی و امانت زیاد است. بنا بر این در این گونه موارد مردم را آزمایش کنید زیرا کسی که مقید به این دو صفت باشد از نیکان و شایستگان و اهل ترس از خدا میباشد علاوه بر این اینها این دو از صفات نیک و برجستهای است که راهگشا برای دیگر کارهای نیک است و راهی برای تکامل نفسانی است گرچه مراقبت به این دو کار به قصد قربت و انگیزه الهی نباشد (چون این عمل کاشف از شخصیت است) و نیز صدق و راستی مانع بزرگی است از اینکه انسان عملش را برای غیر خدا انجام دهد زیرا ریاء در واقع از بدترین دروغها است و ریاکار عملاً دروغ بزرگی را مرتکب شده است چون با بهترین عمل که عبادت خدا است مرتکب دروغ میشود و اگر انسان جداً مراقب صدق و مقید به راستی باشد هیچ وقت ریاء نمیکند. (27)
شعر:
کوزه چشم حریصان پر نشد
تا صدف قانع نشد پر دُر نشد
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
قسمتش کاهی نه و حرصش چو کوه
وجه نه و کرده تحصیل وجوه
لیک آن صوفی ز مستی دوُر بود
لاجرم در حرص او شب کُور بود
صد حکایت بشنود مدهوشِ حرص
در نیاید نکتهای در گوشِ حرص
مینماید سِیری این حیلت پرست
واللّه از جمله حریصان بَتّر است
او خورد از حرص طین را همچو دِبْس
دنبه مسپارید ای یاران به خرس
از حریصی عاقبت نادیدن است
بر دل و بر عقل خود خندیدن است
آتش حرص از شما ایثار شد
و آن حسد چون خار بُد گلزار شد
حرص آدم چون سوی گندم فزود
از دل آدم سلیمی را ربود
حرصِ دنیا رفت و چشمش تیز شد
چشمِ او روشن گهِ خونریز شد
هر حریصی هست محروم ای پسر
چون حریصان تگ مرَو آهستهتر
بودشان حرص لقای ممتنع
چون حریص است آدمی فیما مُنع
حرص اندر عشقِ تو فخر است و جاه
حرص اندر غیرِ تو ننگ و تباه
شهوت و حرص نران پیشی بود
و آنِ حیزان ننگ و بد کیشی بود (28)
نتیجه گیری
اگر هوا و هوس از حد اعتدال خود خارج شود حرص و امل و شهوت و بخل و خیانت به وجود میآید و حد اعتدال هوا و هوس آن است که در وقت نیاز، به اندازه حاجت به دنبال آن رفت که این امر هم نباید باعث شود ناگاه از خداوند متعال غفلت کنیم. پس اگر انسان بیشتر از حاجت خود میل پیدا کند صفت حرص ظهور میکند؛ و باید بدانیم که یکی از ریشههای کفر و گناهان حرص است پس اگر کسی با عواملی که برای درمان این رذیله در آیات و روایات تبیین شده، عمل کند در بعضی از گناهان در امان خواهد بود و این در زندگی، چه امر مهم و بزرگی است پس چرا …
منبع: راسخون
پینوشتها:
1.ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 25 / 27
2.ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 25 / 28- 29
3.عبدالواحد، تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و درر الکلم،261
4.محمد باقر بن محمد تقی، مجلسی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، 70 / 301
5.سید محمد صادق، عارف، راه روشن، 6 / 80
6.محمد رضا، عطائی، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام،313
7.سید محمد صادق، عارف، راه روشن، 6 / 80
8.محسن، قرائتی، تفسیر نور، 6 / 394
9.محمد رضا، عطائی، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام،315
10.محمد رضا، عطائی، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام،317
11.عزیز الله، عطاردی، ایمان و کفر-ترجمه الإیمان و الکفر بحارالانوار، 2 / 595
12.عبدالرزاق، گیلانی، مصباح الشریعه- ترجمه عبدالرزاق گیلانی، 506
13.عزیز الله، عطاردی، ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، 2 / 596
14.علی رضا، صابری یزدی، محمد رضا، انصاری محلاتی، الحکم الزاهره با ترجمه انصاری، 687
15.عزیز الله، عطاردی، ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، 2 / 596
16.محمد رضا، عطائی، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام،314
17.محسن، قرائتی، تفسیر نور، 1 / 86
18.ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1 / 172
19.سید محمد حسین، حسینی همدانی، انوار درخشان، 2 / 372
20.عبدالرزاق، گیلانی، ترجمه مصباح الشریعه،221
21.عزیز الله، عطاردی، ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، 2 / 632
22.علی، سلگی نهاوندی، ارشاد القلوب – ترجمه سلگی، 1 / 370
23 محمد باقر، کمرهای، امالی شیخ صدوق – ترجمه کمرهای،345
24.سید علی نقی، فیض الاسلام، الصحیفه السجادیه – ترجمه و شرح فیض الاسلام،80
25.مترجمان، تفسیر هدایت، 12 / 321
26.محمد رضا، عطائی، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام،319
27.سید ابو الحسن، موسوی همدانی، بحار الانوار- ترجمه جلد 67 و 68، 2 / 9
28.قادر، فاضلی، مثنوی معنوی جلد 3 (فرهنگ موضوعی)، 100
منابع:
1.قرآن کریم
2.تمیمی آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و درر الکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، 1366 ش.
3.حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، اول، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404 ق.
4.سلگی نهاوندی، علی، ارشاد القلوب- ترجمه سلگی، اول، قم، ناصر، 1376 .
5.صابری یزدی، علی رضا – انصاری محلاتی، محمد رضا، الحکم الزاهره با ترجمه انصاری، دوم، ق، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1375 ش.
6.عارف، سید محمد صادق، راه روشن (ترجمه المحجه البیضاء)، اول، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1372 ه ش.
7.عطائی، محمد رضا، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، اول، مشهد، آستان قدس، 1369 ش.
8.عطاردی، عزیز الله، ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، اول، تهران، انتشارات عطارد، 1378 ش.
9.فاضلی، قادر، مثنوی معنوی (ج 3) (فرهنگ موضوعی)، بیچا، بیجا، دانشگاه آزاد کرج، بیتا
10.فیض الاسلام، سید علی نقی، الصحیفه السجادیه – ترجمه و شرح فیض الاسلام، دوم، تهران، فقیه،1376 ش.
11.قرائتی، محسن، تفسیر نور، یازدهم، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383 ش.
12.کمرهای، محمد باقر، امالی شیخ صدوق- ترجمه کمرهای، ششم، تهران، اسلامیه، 1376 ش.
13.گیلانی، عبدالرزاق، مصباح الشریعه- ترجمه عبدالرزاق گیلانی، اول، تهران، پیام حق، 1377 ش.
14.مترجمان، تفسیر هدایت، اول، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377 ش.
15.مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، دوم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1403 ق.
16.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، اول، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1374 ش.
17.موسوی همدانی، سید ابو الحسن، بحار الانوار- ترجمه جلد 67 و 68، اول، تهران، کتابخانه مسجد ولی عصر، بیتا.