برتری امام حسین (ع) بر امامان دیگر (ع) (2)

برتری امام حسین (ع) بر امامان دیگر (ع) (2)

نویسنده: حجه الاسلام دکتر قاسم ترخان

برتری حضرت علی (علیه السّلام) بر امامان دیگر
در برخی از منابع دینی این برتری برای حضرت علی (علیه السّلام) قرار داده شده است. در زیر به تعدادی از این متون اشاره می شود:
الف. قرآن می فرماید: « وَ یَقُولُ الذینَ کَفَروا لَستَ مُرسَلا قُل کفی باللهِ شهیداً بینی و بینَکُم و منَ عندهُ علمُ الکتابِ » (1)؛ آنها که کافر شدند می گویند: « تو پیامبر نیستی! » بگو: « کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند! ». در این آیه، خداوند دو شاهد و گواه معرفی می کند، یکی خود خداوند و دیگری کسی که نزد او علم الکتاب است. گواهی خداوند با معجزات است که یکی از آن معجزات قرآن است، اما « من عنده علم الکتاب » چه کسانی اند و از چه ویژگی ای برخوردارند که گواهی آنان شاهد صدق رسالت پیامبر است؟، در یک جمله باید گفت: منظور از این عبارت حضرت علی (علیه السّلام) و ائمه اطهار (علیهم السّلام) هستند که از مقام ولایت تکوینی بهره مندند. بدیهی است که از شواهد حقانیت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) می تواند این مسئله باشد که چنین افراد بی نظیر و شایسته ای در کنار پیامبرند و خود را نیز شاگرد و دست پرورده آن حضرت می دانند. (2)
برای روشن شدن این مطلب، گفتارمان را با ذکر داستان حضرت سلیمان و آوردن تخت بلقیس، که در آیات 20 تا 41 سوره نمل آمده است، پی می گیریم: هدهد از سرزمین « سبا » خبری به حضرت سلیمان داد که زنی بر آن سرزمین حکومت می کند که همه چیز در اختیار اوست و تخت عظیمی دارد! قومش برای غیر خدا – خورشید – سجده می کنند. حضرت نامه ای برای ملکه سبا فرستاد که به سوی من آیید در حالی که تسلیم حقّ هستید! اما او در پاسخ هدایایی فرستاد
این هدایا توسط حضرت سلیمان رد شد و… (سلیمان) گفت: « ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می آورد پیش از آن که به حال تسلیم نزد من آیند؟ » عفریتی از جنّ گفت: « من آن را نزد تو می آورم پیش از آن که از مجلست بر خیزی وی من نسبت به این امر، توانا و امینم! » امّا کسی که دانشی از کتاب داشت گفت: « پیش از آن که چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد‍ » و هنگامی که « سلیمان » آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: « این از فضل پروردگار من است، عبارت قرآن در آیه 40 این است: « قال الذی عندهُ علمٌ من الکتابِ أنا آتیکَ به قبلَ أن یرتَدَّ إلیکَ طَرفُکَ فلما راه مستقراً عنده قال هذا من فضلِ ربِّی ».
پس کسی که در یک چشم بر هم زدن توانسته تخت بلقیس را از یمن به فلسطین بیاورد و در کائنات تصرف کند، کسی است که دارای مقام ولایت تکوینی و به بیان روایات صاحب اسم اعظم الهی بوده، و به تعبیر قرآن دارای علمی از کتاب، یعنی بخشی از علم کتاب بوده است. به عبارت دیگر؛ بیان قرآن نشان می دهد که این شخص از آن رو که به بخشی از علم کتاب دسترسی داشته و صاحب درجه ای از مقام ولایت تکوینی بوده، توانسته است در کائنات تصرف کند.
پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) در حدیثی به ابوسعید خدری فرمود: « مراد از « الّذی عندَهُ علمٌ مِنَ الکتابِ »، وصی برادرم سلیمان بن داود است (آصف بن برخیا، خواهر زاده ی حضرت سلیمان)، و مقصود از « وَ مَن عِندَهُ علمُ الکتابِ »، برادرم علی بن ابی طالب است. (3) بدیهی است که، بین « مَن عِندَهُ علمُ الکتابِ » و « قالَ الذی عندَهُ علمٌ مِنَ الکِتابِ »، تفاوت بسیاری است؛ زیرا دومی علم جزئی و اولی علم کلی است. (4)
در روایات نیز آمده است که، اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یک حرف آن نزد « آصف بن برخیا » بود، و نزد امامان اهل بیت (علیهم السّلام) هفتاد و دو حرف آن است، و یک حرف آن مخصوص ذات پاک خدا است. (5) از این رو امام صادق (علیه السّلام) در ذیل آیه ای که به داستان آصف بن برخیا اشاره دارد، می فرماید: « وَ عِندَنا واللهِ عِلمٌ الکتابِ کُلُّهُ » (6)؛ به خدا قسم همه ی علم کتاب نزد ماست؛ یعنی اگر برای او بخشی از علم کتاب بود، پیش ما اهل بیت همه آن است. از آنچه بیان شد معلوم گردید که بین دارندگان اسم اعظم الهی (صاحبان ولایت تکوینی) فرق است، بعضی از یک حرف بهره دارند و گروهی دیگر از 72 حرف، اما آیا بین دارندگان این 72 حرف نیز تفاوتی وجود دارد؟ امام صادق (علیه السّلام) در ذیل آیه 43 سوره رعد فرموده است: « إیّانا عَنَی وَ عَلِیٌّ أوَّلُنَا و أفضَلُنَا وَ خَیرُنَا بَعدَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه وآله و سلم) (7)؛ این آیه ما را منظور داشته است که اولّ مان و افضل مان و بهترین ما بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)، علی (علیه السّلام) است. از این روایت به دست می آید که اگرچه همه ی ائمه از 72 حرف بهره مندند، اما بین آنها تفاوت هایی نیز وجود دارد و مانعی ندارد که یکی افضل و بهتر از دیگری باشد و این فرد برتر علی (علیه السّلام) است.
ب. درتعریف اسم اعظم گفته می شود: اسم اعظم آن حقیقت خارجیه ای است (8) که در تعریف حق سبحانه، اعظم از دیگری باشد (9)، بر این اساس؛ می توان گفت: انسان کامل مظهر اسم اعظم ذاتی و فعلی خداوند است و استبعادی ندارد که خلقت آسمان و زمین به انسان کامل استناد داده شود (10) یا این دعا را خواند که: « یا مُحَمَّدُ یا علیُّ اکفیانی فَإنَّکُمَا کَافِیَای؛ ای محمد و ای علی شما مرا کفایت کنید که شما کافی هستید (11) و شرک هم لازم نیاید. علاوه بر این که وجود انسان کامل خود اسم اعظم الهی است؛ یعنی آنان خدا را به بهترین وجه نشان می دهند، (12) لذاست که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) فرمود: « من رآنی فقد رأی الحق؛ هر کس مرا بیند، خدا را دیده است » (13). همچنین علی(علیه السّلام) که جان و نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، در جمله ای فرمود: « ما لله آیه اکبر منی؛ برای خدا نشانه ای برتر از من وجود ندارد » (14). از جمله حضرت امیر (علیه السّلام) این نکته استفاده شود که ایشان خود را در آیت الهی بودن، بالاتر از ائمه دیگر می داند.
ج. امام حسین (علیه السّلام) آن گاه که به حضرت زینب (علیهم السّلام) دلداری می داد، فرمود: ای خواهرم! نسبت به خدا پرهیزکاری را پیشه کن و به شکیبائی که خدا به تو عطا کند صبور باش، بدان که اهل زمین خواهند مرد و اهل آسمان باقی نمی مانند، هر چیزی غیر از ذات مقدس پروردگار هلاک خواهد شد. همان خدائی که خلق را به قدرت خود آفریده است و خلق را خواهد برانگیخت و یکه و تنها است. پدرم از من بهتر بود، مادرم از من نیکوتر بود، برادرم از من بهتر بود. (15)
د. آن گاه که امام باقر (علیه السّلام) با زبان حال از امام سجاد (علیه السّلام) خواستند که در انجام عبادت پروردگار، کمتر به خود سختی و زحمت دهند، آن حضرت از عبادت های امام علی (علیه السّلام) یاد کردند و فرمودند: کیست که تاب نیروی عبادت علی (علیه السّلام) را داشته و می تواند پا به پای ایشان عبادت کند. (16)

برتری حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بر دیگر معصومان
از برخی ادله استفاده می شود که این برتری از آنِ حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بوده است. در حدیثی منسوب به امام حسن عسکری (علیه السّلام) آمده است: « نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمه حجه الله علینا »؛ ما حجج الهی بر بندگانش هستیم و جده ی ما فاطمه حجت الهی بر ما است. (17)

برتری امام حسین (علیه السّلام) بر امامان دیگر
در متون روایی، امتیازات فراوانی برای امام حسین (علیه السّلام) در نظر گرفته شده است. جهت نمونه به برخی از آن اشاره می شود:

الف. انتقال مقام امامت به نسل امام حسین (علیه السّلام)
از حضرت امام محمّد باقر (علیه السّلام) و امام صادق (علیه السّلام) روایت شده است: خدای سبحان در عوض شهادت امام حسین (علیه السّلام) مقام امامت را نصیب ذریه آن بزرگوار نمود، شفای امراض را در تربت مقدس آن حضرت و مستجاب شدن دعا را نزد قبر مبارک آن بزرگوار قرار داد. (18)
در جای خود به اثبات رسیده است که مقام امامت یک منصب الهی است که به هر کس داده نمی شود، (19) بلکه به شروط و شایستگی های خاصی مانند عصمت، افضل بودن، علم لدنّی و… نیازمند است. (20) بدیهی است که از این شایستگی ها
تنها خداوند آگاهی دارد و تنها او باید به نصب امام بپردازد. (21)
این که چرا امامت، خلافت و یا نبوّت و لو به جهت لیاقت های لازم در نسل پیامبر، یا امام سابق قرار داده می شود، سرّی است که تنها خداوند از آن آگاهی کامل دارد، اما شاید بتوان گفت:
1. پیامبران با ثبوت نبوت و کمالاتشان، در قلب ها جا گرفته و در میان مردم محبوبیت خاصی پیدا می کنند. مردم نیز در صورتی که کسی را دوست بدارند وابستگان صالحِ او را نیز دوست می دارند و هر کسی که مورد محبت قرار گرفت درصدد اطاعت از فرامین او بر می آیند، از همین رو بهترین افراد برای امامت و جانشینی و یا نبوت، ذریه و نسل آن پیامبرند.
2. گرچه در بین ذریه و نسل پیامبران، انسان های ناخلف و ناصالح؛ مانند فرزند حضرت نوح (علیه السّلام) و جعفر کذاب نیز بوده اند، اما نباید تأثیر محیط خانواده و جامعه، غذای طیب، طینت و رحم پاک را در تربیت نسلی شایسته فراموش کرد و نقش وراثت (مسائل ژنتیکی) و محیط را در انتقال سجایای اخلاقی و شایستگی ها نادیده انگاشت. (22) بی گمان انتخاب امام بر اساس لیاقت ها و شرایط گفته شده است، ولی عوامل یاد شده می تواند بستر این شرایط را آماده سازد و نقش اساسی را در فراهم نمودن زمینه های لازم، ایفا نماید.
بر این اساس، می توان حدس زد که چرا خداوند امامان بعدی را از نسل امام حسین (علیه السّلام) انتخاب فرموده است. اگر چه محبت همه امامان در دل های مؤمنان است (23)، و اگرچه همه ی امامان پاک و از نسلی پاک بودند، و امام حسن (علیه السّلام) نیز از این امر استثنا نبود، اما بدون تردید به جان خریدن تمام سختی ها، گذشتن از خود و فدا شدن در راه محبوب و…، چنان محبوبیتی را برای سیدالشهدا (علیهم السّلام) رقم زده که به فرموده پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حرارتِ آتش عشقی که از امام در دل ها روشن شده است، هیچ وقت به سردی نخواهد گرائید! (24) از این جهت نسبت به نسل آن امام توجه و اطاعت پذیری بیشتری وجود دارد. از سویی دیگر رفتار خاصی که در حادثه ی کربلا توسط امام بروز یافت و شرایط و فضای ویژه ای که در خانواده ی آن حضرت با شهادتش پدید آمد و ده ها عامل دیگری از این دست، زمینه های رشد بیشتر فضایل را در نسل سیدالشهدا فراهم کرد.
علاوه بر این که چه اشکالی دارد به دلیل کار نیک پدر، از سوی خداوند پاداشی به نسل آن پدر داده شود! همان گونه که به پاس قدردانی از دو کارِ نیک « لاوی » برادر حضرت یوسف (علیه السّلام)، پیامبری در نسل او قرار گرفته و حضرت موسی (علیه السّلام) که از نسلش بود به پیامبری برگزیده شد (25)، البته معنای این سخن نه آن است که حضرت موسی (علیه السّلام) شایسته پیامبری نبود، بلکه به معنای آن است که علاوه بر لیاقت های ذاتی، عمل نیک پدرش نیز در این امر دخیل بود.

ب. شفا در تربت امام حسین (علیه السّلام)
در روایت پیشین به این امر تصریح شده بود که خداوند به پاس قدردانی ازکاری که امام حسین (علیه السّلام) انجام داده بود، تربتش را شفای دردها قرار داده است.
اهمیت این پاداش آن گاه روشن می شود که بدانیم از نظر فقه اسلام، خوردن خاک حرام است، و تنها خوردن کمی از تربت سیدالشهداء به قصد شفا، از این حکم استثنا شده است. (26)

ج. استجابت دعا نزد قبر سید الشهداء (علیهم السّلام)
استجابت دعا از جمله امتیازاتی است که نه تنها در حدیث امام باقر (علیه السّلام) و امام صادق (علیه السّلام) به آن تصریح گردیده، بلکه در روایتی بیان شده است که امام هادی (علیه السّلام) در زمان بیماری، کسی را به حائر حسینی (27) فرستاد، تا برای شفای حضرتش در آن جا دعا کند. متن روایت از این قرار است:
ابوهاشم جعفری که از اصحاب امام هادی (علیه السّلام) است، می گوید: وقتی امام هادی (علیه السّلام) بیمار بود به من فرمود که کسی را به حائر حسینی بفرستید تا برایم دعا کند. ابوهاشم این ماجرا را به علی بن بلال گفت. او گفت: امام هادی (علیه السّلام) خود حائر حسینی است؛ یعنی دارای حرمت است. ابوهاشم باز به نزد امام برگشت و ماجرای دیدارش را با علی بن بلال را بازگو کرد. حضرت فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که حرمت او و هر مؤمنی بزرگ تر از حرمت خانه خداست کعبه را طواف می کرد و حجرالاسود را می بوسید و خدای سبحان به او فرمان داده بود که در عرفه وقوف کند. (28)

د. نماز در حائر حسینی
این نکته را می دانیم که نماز در مسافرت با شرایطی که در رساله های عملیه آمده شکسته است، اما مسافر می تواند در چهار مکان نمازش را شکسته یا تمام بخواند. این اماکن عبارت اند از: مسجد الحرام، مسجد پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) (29)، مسجد کوفه و حائر حسینی (30). روایاتی که در این باره وارد شده (31) اساس چنین حکمی است و بیانگر اهمیت و ویژه گیِ حرم و مرقد مطهر سالار شهیدان.

برتری پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) بر سایر معصومان
پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله و سلم) اولین رسولی بود که ندای حق را (در عالم ذر) لبیک گفت. (32) او نزدیک ترین افراد به باری تعالی بود و به درجه ای از مقام معنوی و روحانی پا نهاد که هیچ فرشته ی نزدیک درگاه خداوند و پیامبر ویژه ای به آن مقام نرسید، تا آنجا که خدایش در بیان شدت قرب او به خود فرمود: « فکان قاب قوسین او ادنی » (33). اوست که در شب معراج تمام پله های صعود و مقامات معنوی را یک شبه طی می کند و به نهایت ممکن می رسد، در میان چهارده معصوم تنها شخصی است که از دریچه وحی مستقیماً با خدای سبحان مرتبط است. قرآن کریم بر او نازل می شود، کامل ترین دین و نعمت تامه ی الهی توسط او به انسان ها هدیه می شود و اوست که اخلاق کریمانه را به نهایت کمال می رساند (34) و یگانه فردی که باری تعالی در کلام خود سلام و صلوات دائمی خود، فرشتگان و مؤمنان را مخصوص او می گرداند (35) و احکامی مانند جواز گرفتن بیش از چهار زن دائم و… به او اختصاص یافته است.
بر این اساس؛ بدیهی است که آنچه از برتری امامان بر یکدیگر بیان شد نباید در مقایسه با پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) لحاظ گردد. شواهد بسیاری بر این امر وجود دارد که با رعایت اختصار به برخی از آنها اشاره می شود:
الف. حضرت علی (علیه السّلام) خودش را دست پرورده (36) و بنده ای از بندگان حضرت محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) می دانست. (37)
ب. همان گونه که بیان گردید موجودات عالم به میزان قرب به سر سلسله ی نورها (38) از نورانیت برخوردار می شوند؛ یعنی پس از خدا، در سلسله ی نورها، آن کسی قرار دارد که امتحان بیشتری داده باشد و از آن سربلند بیرون آید. (39) روایاتی که در ذیل آیه ی « والشمس و ضحیها و القمر إذا تلیها » (40) وارد شده است مشخص می سازد که در این بین حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) خورشید و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ماه معنوی این امت هستند. (41) این روایات علاوه بر آن که بیانگر تقدم حضرت علی (علیه السّلام) بر پیامبران دیگر است، به رابطه پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و علی (علیه السّلام) نیز اشاره دارد. خورشید منبع نورانیت است و ماه نورش را از او کسب می کند و این گونه است رابطه پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) با علی (علیه السّلام). بنابراین؛ اکبر بودن در آیت الهی که از جانب آن حضرت طرح گردید، یقیناً در مقایسه با پیامبر اسلام نیست.
ج. امام باقر (علیه السّلام) فرموده است: « شجره ی طبیه (42) همان رسول خداست… و شاخه آن درخت علی (علیه السّلام)، ساقه ی آن فاطمه (سلام الله علیها) و میوه های آن امامان معصوم از فرزندان علی و فاطمه هستند. » (43)
د. در روایتی که درباره ی شفا بودن تربت سید الشهدا (علیه السّلام) نقل شد، آمده است: « محمد بن مسلم گوید: به حضرت صادق (علیه السّلام) عرض کردم مردم به وسیله ی حسین (علیه السّلام) به این جلال و عظمت می رسند، پس برای خود آن حضرت (علیه السّلام) چه چیزی قرار داده شده است؟ حضرت فرمود: همانا خدای تعالی او را ملحق به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) فرماید و با آن حضرت در درجه و مقام او خواهد بود، سپس حضرت صادق (علیه السّلام) این آیه را تلاوت فرمودند: « وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتهُم ذُذِّیَّتُهم بایمانٍ الحَقنا بهم ذُرِّیَّتَهُم » (44)؛ و کسانی که ایمان به خدا آوردند و فرزندان ایشان در ایمان وعقیده پیروی آنان نمودند، فرزندان ایشان را به ایشان ملحق گردانیم. (45) ظهور این آیه در آن است که فرزندان در رتبه و درجه ی پدران نبوده اند و از باب تفضل، به آنان ملحق شده اند.

عدم اختلاف در مقام ولایت
تا اینجا دانسته شد که در روایات از برتری حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) علی (علیه السّلام)، فاطمه (سلام الله علیها) و امام حسین (علیه السّلام) یاد شده است، اما آیا شواهد ارائه شده گویای اختلافِ مقام و تفاوتِ درجه ی اهل بیت (علیهم السّلام) و پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) است؟
ممکن است گفته شود که همیشه برخورداری از امتیاز و فضیلتی به معنای برتری در مقام ولایت و نزدیکتر بودن به خدا در درجات قرب نیست؛ یعنی این امکان وجود دارد که با فرض تساوی در مقام ولایت نیز یکی افضل باشد و از فضیلت هایی چون نبوت و… بهره ببرد. این مطلب زمانی است که شرایط و زمانه چنین اقتضائاتی را داشته باشد. نبوت فضیلتی بود که در شرایط و زمانه حضرت عیسی (علیه السّلام) نصیب حضرتش شده بود و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از آن فضیلت بهره ای نیست، اما همگان می دانیم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از جهتِ مقام ولایت در رتبه بالاتری از حضرت عیسی (علیه السّلام) قرار دارد. بر این گفته که امتیازات و تفاوت ها برخاسته از مراتب مختلف مقام ولایت چهارده معصوم نبوده است، می توان شواهد زیرا را اقامه کرد:
الف. با این که در روایات امام صادق (علیه السّلام)، حضرت علی (علیه السّلام) افضل و بهتر از امامان دیگر دانسته شد، اما طبق روایات دیگر همه ی ائمه (علیهم السّلام) در بهره مندی از 72 حرف از اسم اعظم، در وضعیت یکسانی قرار دارند و گفته نشده که یکی از 71 و دیگری 70 حرف و… برخوردار است. بنابراین؛ با این که همه امامان از 72 حرف برخوردارند،؛ باز علی (علیه السّلام) از آنان افضل است؛ یعنی افضلیت علی (علیه السّلام) را باید به گونه ای تصور کرد که از دارایی امامان نسبت به 72 حرف، چیزی کاسته نشود.
ب. امام صادق (علیه السّلام) در حدیثی فرموده است: « وَ أدنَی معرفَهِ الإمامِ أنَّهُ عِدلُ النَّبِیِّ إلّا درَجَهَ النُّبُوَّهِ وَ وَارِثُهُ وَ أنَّ طاعَتَهُ طَاعَهُ اللهِ وَ طَاعَهُ رَسُولِ الله » (46)؛ پائین ترین مرتبه معرفت نسبت به امام آن است که ما آنان را عدل و هم طراز پیامبر بدانیم، مگر این که درجه نبوت را دارا نیستند و….
ج. ایشان در بیانی دیگر می فرمایند: « امامان به منزله ی رسول الله هستند جز آن که آنها انبیا نیستند و برای آنها آنچه برای پیامبر حلال است، حلال نیست، اما در بقیه ی امور مانند پیامبرند ». (47) معنای این حدیث نورانی آن است که اگرچه حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) از فضیلت نبوت برخوردار است، اما از آن جایی که علی (علیه السّلام) نفس پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) محسوب می گردد و بالتبع سائر ائمه (علیهم السّلام) در این جهت با حضرت علی (علیه السّلام) شریک اند، باید همه ی مقامات و احکام برای ائمه (علیهم السّلام) نیز ثابت گردد، مگر آنچه به پیامبر و فضل نبوت آن حضرت اختصاص داشته است، که از آن به « اختصاصات النبی » تعبیر می شود مانند جواز گرفتن بیش از چهار زن دائم و… نه آن که مقام ولایت پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) با ائمه (علیهم السّلام) فرق کند.
د. از بیان امام هادی (علیه السّلام) به ابوهاشم نیز استفاده می شود که این امتیازات به جهات دیگری بوده است نه به دلیل تفاوت در مقام و درجه ی امامت؛ زیرا آن حضرت فرمود رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) که حرمت او و هر مؤمنی بزرگ تر از حرمت خانه خداست کعبه را طواف می کرد و حجرالاسود را می بوسید و خدای سبحان به او فرمان داده بود که در عرفه وقوف کند. معنای این کلام آن است که ممکن است مقام منِ امام هادی از حائر حسینی بالاتر باشد، اما به جهاتی شفای از مریضی در حائر قرار داده شده باشد و من مأمور باشم که شفایم را از آن مکان طلب کنم.
ه. در سخنان امام خمینی (رحمه الله) نیز قرائتی بر این گفته وجود دارد. ایشان می فرماید: باید دانست که هر نبی مرسل و صاحب شریعتی یقیناً سفرهای چهارگانه را خواهد داشت، ولی با این وجود، مراتب (آنان) متفاوت و مقامشان گوناگون و متخالف است؛ زیرا مثلاً برخی از پیامبران و رسولان از مظاهر اسم رحمانند، لذا در سفر اول، ظهور اسم رحمان در عالم را مشاهده می کند و سفر دومشان با استهلاک و نابودی اشیا در اسم رحمان به پایان می رسد و با رحمت و وجود رحمانی به عالم باز می گردند، لذا مدت نبوت ایشان هم محدود خواهد شد، و به همین ترتیب است تجلیات و مظاهر دیگر اسما، به حسب اختلافاتی که از اختلاف آنها در حضرت علم ناشی می گردد تا نوبت به مظهر اسم الله می رسد که در پایان سفر اول، حق را با همه شؤونش ظاهر می بیند و هیچ شأنی او را از شؤون دیگر باز نمی دارد و انتهای سفر دومش استهلاک و نابودی همه حقایق در اسم جامع الهی (و) حتی استهلاک اسم جامع الهی در احدیت محض خواهد بود، لذا او با وجود جامع الهی به سوی خلق باز می گردد و صاحب نبوت ازلی و خلافت ظاهری و باطنی است.
وی در ادامه می گوید: این اسفار حتی سفر چهارم برای اولیای کمّل هم حاصل می شود، همان گونه که برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و اولاد معصومش حاصل شد، اما چون حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) صاحب مقام جمع بود برای احدی از مخلوقین بعد از ایشان، مجالی برای تشریع باقی نماند پس این مقام بالاصاله برای رسول الله است و برای معصومین دیگر بالمتابعه است، بلکه روحانیت همه ی آنان یکی بوده است. عارف کامل شاه آبادی فرمود: اگر علی (علیه السّلام) پیش از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) ظاهر می شد شریعت اسلام را او ظاهر می کرد همان طوری که پیغمبر اظهار فرمود و او نبی مرسل می شد و این از آن جهت است که آن دو حضرت در روحانیت و مقامات معنوی و ظاهری با همدیگر اتحاد داشتند. (48)
معنای این سخن آن است که، نبوت اگرچه فضیلتی است که حضرت زهرا (سلام الله علیها) و ائمه (علیهم السّلام) را از آن نصیبی نبود، اما این عدم برخورداری نه بدان جهت بود که مقام ولایت تکوینی این بزرگواران در رتبه ای پائین تر از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله و سلم) قرار داشته، بلکه جهات دیگری این امر را اقتضا کرده است؛ مثلاً: اگر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به فضیلت نبوت یا امامت نائل نشده از آن جهت است که مقام نبوت یا امامت یک مسئولیت اجتماعی است و تصدی چنین منصبی، اقتضائاتی دارد که با روحیه ی زنان سازگاری ندارد (49) و اساساً بر اساس همین روحیه است که بسیاری از احکام به زنان اختصاص یافته است، یا از زنان برداشته شده و بر مردان واجب گشته است؛ مانند: برداشته شدن جهاد از زنان و….
گاهی نیز توجه بیشتر به امام جنبه سیاسی داشته است. جریان تشیع که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سم) شروع شده بود (50) در گذر ایام فراز و فرودهایی داشت. با نگاهی به تاریخ در می یابیم که شیعه همیشه در معرض تبلیغات مسموم و زهرآگین دشمنان بوده است تا چهره حقیقی مکتب اهل بیت به مردم نمایانده نشود و خورشید حقیقت در پس ابری از ریا پنهان ماند. این تبلیغات بیش از همه متوجه حضرت علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و سیدالشهدا (علیهم السّلام) بوده است. از این جهت برای بقا و استمرار خط تشیع، معرفی و توجه بیشتر به فضایل این سه معصوم ضرورتی انکار ناپذیر است. مثال روشن این گفته نوع موضع گیری امام سجاد (علیه السّلام) در مجلس یزید است آن امام در خطبه معروفش در مسجد اموی به معرفی امیرالمؤمنان (علیه السّلام) و بیان صفات و ویژگی هایش، بیش از پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) پرداخته بود (51) و این توجه بیشتر نه از آن جهت بود که علی (علیه السّلام) از پیامبر بالاتر بود، بلکه مردم با ویژگی های شخصیتی امام علی (علیه السّلام) آشنایی نداشتند، اما نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه نبودند. بدیهی است که در این شرایط باید از فضایل علی (علیه السّلام) بیشتر سخن گفت تا چهره ی آن امام معرفی و تبلیغات دشمن بی اثر گردد.
روشن است که این تبلیغات گسترده بی دلیل نبوده است. دشمنان می دانستند که نقش اساسی در ایجاد، گسترش و تبیین خطوط اصلی اسلام ناب، از آنِ این سه بزرگوار است، این نقش اگر چه به دلیل حضور این سه معصوم در آن شرایط و زمانه، بر عهده آنان قرار گرفت و از این جهت فضیلتی نصیبشان شده که نصیب دیگران نشده است، اما همه ی سخن ما این است که این فضیلت و آن توجه ویژه، با تساوی درجه ی ولایت امامان نیز قابل جمع است. به بیانی دیگر؛ ما می پذیریم که امتیازاتی برای یکی از معصومان خصوصاً امام حسین (علیه السّلام) در روایات بیان گردیده است، اما به صورت قطعی نمی توان گفت که این امتیازات بر اساس اختلافی است که ائمه (علیهم السّلام) در مقام ولایت تکوینی داشته اند، اگرچه بتوان امکان این اختلاف را در مقام ثبوت پذیرفت، ولی سخن ما آن است که نمی توانیم در مقام اثبات به شواهد روشنی در این باره دست یافت.
به هر حال، این مقدار قطعی است که همه ی معصومان جلوه ای از یک نورند، و همه از ولایت تکوینی برخوردارند و اگر هر یک جای یکدیگر می بود همان کاری را انجام می داد که دیگری انجام داده است؛ مثلاً اگر امام حسن (علیه السّلام) جای امام حسین (علیه السّلام) می بود قیام می کرد و اگر امام حسین (علیه السّلام) جای امام حسن (علیه السّلام) قرار می داشت صلح می نمود. (52) گواه ما آن است که بعد از صلح امام حسن (علیه السّلام) عده ای خدمت امام حسین (علیه السّلام) رسیدند و گفتند ما صلح را قبول نداریم آیا با تو بیعت کنیم؟ آن حضرت فرمودند: « نه هر چه برادرم حسن (علیه السّلام) کرده من تابع همان هستم ». (53)
سرّ این مسئله هم آن است که این بزرگواران الگوی کامل برای هدایت انسان ها هستند، از این جهت در هر شرایط و موقعیت، باید بهترین رفتار و روش را در معرض دید انسان ها قرار دهند تا آنها عملاً بیاموزند که در شرایط متفاوت باید چه رفتار مناسبی را اتخاذ کنند، زمان جنگ صلح نکنند و زمان صلح، جنگ و… به عبارت دیگر؛ با این که همه ی امامان جلوه کاملی از صفات و اسماء الهی بوده اند، شرایط خاص و ویژگی های زمانه، باعث می گردید که جنبه ای از شخصیت آنها تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و آنان مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند و در هر زمان، یک بُعد از ابعاد وجودی آنان ظهور، بروز و جلوه خاصی داشته باشد. در این بین موقعیت و شرایط امام حسین (علیه السّلام) یک شرایط ویژه ای بوده است و در این شرایط امام توانست هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد؛ یعنی در حادثه ی کربلا و به ویژه روز عاشورا ما شاهد بروز و ظهور همه ی فضائل و خوبی ها از وجود مقدس امام حسین (علیه السّلام) و یارانش هستیم (54) و راز اثبات امتیازات ویژه در روایات نیز در همین نکته نهفته است. این در حالی است که برای امامان دیگر این شرایط و امکان فراهم نشد که همه ویژگی ها و فضائل خود را به منصه ی ظهور برسانند و در معرض دید حقیقت جویان قرار دهند و این البته به مقتضای وظیفه ای بود که بر عهده آنان بود که هر شرایط خاص، رفتار خاصی را هم می طلبید و آنان موظف بودند الگوی رفتاری مناسب همان شرایط را به بشریت ارائه دهند؛ یعنی این محدودیتِ از سوی شرایط، محدودیتِ در رفتار الگویی را اقتضا می کرد. بر این اساس؛ می توان گفت: توجه بیشتر، به کربلا توجه بیشتر به درس های جامعی است که کربلا به انسان ها می دهد و هدف آن است که این درس ها فراموش نگردد. این نکته ای است که از اهتمام سایر ائمه (علیهم السّلام) بر حفظ و نگه داری و بزرگ داشت واقعه عاشورا نیز قابل استنباط است. علاوه بر این که در ضمیر ناآشکار و آشکار هر مؤمنی محبت پیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)، امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، حضرت زهرا (سلام الله علیها) و سایر ائمه هدی (علیهم السّلام) وجود دارد و همه مؤمنان با یادآوری مصائب این عزیزان متأثر می شوند، ولی طبق روایات زیادی که در بیان مصائب وارده بر معصومان (علیهم السّلام) رسیده و بر اساسِ زیارات متعدده امام حسین (علیه السّلام) مانند زیارت عاشورا، زیارت اول و نیمه ماه رجب و… هیچ مصیبتی به عظمت و بزرگی اباعبدالله (علیه السّلام) و واقعه عاشورا نبوده است. از بیان امام سجاد (علیه السّلام) استفاده می شود که این مصیبت آن قدر عظیم بوده که حزن و گریه همه ی هستی را در پی داشته است. (55)
از آنچه بیان شد دانسته می شود که سرّ توجه بیشتر شیعیان به امام حسین (علیه السّلام) و مصائبش، در سه امر نهفته است: الف. توجه بیشتر خدا به امام حسین (علیه السّلام) و دادن امتیازات ویژه به آن حضرت به دلیل وضعیت و شرایط خاص دوران آن امام که نیاز به فداکاری ویژه ای داشته است؛ ب. جامعیت درس هایی که می توان از واقعه عاشورا گرفت؛ ج. بزرگ تر بودن مصیبت امام حسین (علیه السّلام) از مصیبت سایر امامان (علیهم السّلام).

پی‌نوشت‌ها:

1. رعد، 43.
2. در این باره نک: الکافی، ج 1، ص 89؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
3. این حدیث را گروهی از مفسران و علمای اهل سنت به همین عبارت یا شبیه آن نقل کرده اند، برای توضیح بیشتر، نک: شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، ج 3، ص 280 و 281.
4. نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 15، ص 473؛ موسوی همدانی، سید محمد باقر ترجمه المیزان، ج 11، ص 532.
5. « عَن أبِی جعفرٍ (علیه السّلام) قالَ إنَّ اسمَ اللهِ الأعظَمَ علی ثلاثهٍ و سَبعینَ حرفاً و إنَّما کانَ عِندَ آصفَ منها حرفٌ واحدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَحُسِفَ بالارضِ ما بینَهُ و بینَ سَرِیرِ بلقیسَ حتَّی تناوَلَ السریر بیده ثمَّ عادَتِ الارضُ کَما کانت اسرَعَ مِن طَرفَهٍ عینٍ و نَحنُ عِندَنا من الاسمِ الاعظمِ اثنَانِ و سَبعونَ حرفاً و حرفٌ واحِدٌ عِندَ اللهِ تعالی استأثَرَ بِهِ فی علمِ الغیبِ عِندَه »؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 230.
6. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 229.
7. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 1، ص 229.
8. اسم اعظم از عالم حقایق معانی است حقیقتاً و معناً و از عالم الفاظ است لفظاً و این حقیقت است که در عالم تکوین تأثیر دارد نه لفظ. چه این که:
اگر انگشت سلیمانی نباشد *** چه خاصیت دهد نقش نگینی
9. الوهیت ظل حضرت حق است و اعظم اسماء حقیقت الوهیت، اسم الله است. امهات اسماء الوهیت؛ حی، عالم، مرید و قدیرند و اینها بمنزله ظلالات اسماء ذاتند، و اعظم اسماء در مرتبه افعال، اسما قادر است زیرا خالق، رازق، کافی، شافی، باری، مصور، قابض و باسط و… از سدنه ی این اسم اند؛ یعنی اسمائی اند که از مقام فعل خداوند که موطن امکان است، انتزاع می گردند.
10. نک: آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الانوار، ص 10-11.
11. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 53، ص 276.
12. بر این اساس است که امام صادق (علیه السّلام) فرمود: « وَ للهِ الأسماءُ الحُسنی فَادعُوهُ بها قالَ نحنُ واللهِ الاسماءُ الحسنَی الَّتی یقبَلُ اللهُ مَنَ العِبادِ عمَلاً إلّا بمعرفتنا؛ خدا را نام های نیکوست او را بآنها بخوانید » فرمود: سوگند بخدا مائیم آن نام های نیکو که خدا عملی را از بندگان نپذیرد مگر با معرفت ما باشد »؛ کلینی، محمد بن یعقوب الکافی، ج 1، ص 144.
13. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 58، ص 235؛ ابن ترکه صائن الدین علی بن محمد، شرح فصوص الحکم، ج 1، ص 77، تعلیقه ی نوری؛ المقدمات من نص النصوص، ص 443؛ آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الانوار، ص 206.
14. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 23، ص 206.
15. « کُلَّ شَیءٍ هالکٌ إلّا وجهَ اللهِ تعالی الذی خلق الخلق بقدرته و یبعثُ الخلقَ و یَعُودُونَ وَ هُو فَردٌ وَحدَهٌ وَ إبی خیرٌ منی و أمِّی و أخِِی خیرٌ مِنِّی »؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 45، ص 3.
16. قال من یقوی علی عباده علی (علیه السّلام)؛ الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 142.
17. طیب، سید عبدالحسین، إطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 225؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال، ج 11، ص 5.
18. إنَّ اللذهَ تعالی عَوَّضَ الحسین (علیه السّلام) مِن قَتلِهِ أن جَعَلَ الامامه فی ذریتهِ و الشفاءَ فی تربتِهِ و إجابهَ الدُّعاءِ عِندَ قَبرِه…؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 221.
19. در این باره نگاه کنید به تفسیر آیه: وَ إذِ ابتلی ابراهیمَ رَبُّهُ بکَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إنّی جاعِلُکَ للناسِ إماماً قالَ وَ مِن ذُرَّیَتی قالَ لا یَنالُ عهدی الظالِمینَ؛ » [بیاد آر] هنگامی که خداوند ابراهیم را به اموری چند امتحان فرمود و همه را به جای آورد خدا بدو گفت من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم عرض کرد این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود: [آری اگر شایسته آن باشند] عهد من هرگز به ستمکاران نمی رسد. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 437-446.
20. نک: بحارالأنوار، ج 26، ص 68؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، باب ما جاء عن الرضا فی علامات الامام، ج 1، ص 213.
21. ما معتقدیم که از آغاز نام و مشخصات امامان معلوم بوده و خداوند نام تمام آنان را قبل از به دنیا آمدنشان از طریق جبرئیل به رسول گرامی ابلاغ کرده و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز تعداد و ترتیب و نام آنها را در احادیث متعددی بیان فرموده است. نک: شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 13.
22. امام حسین (علیه السّلام) در این جمله تاریخی خود: « ألَا وَ إنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قد رَکَزَ بینَ اثنتینِ بینَ السَّلَّهِ و الذِّلَّهِ و هیهاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ یَأبَی الله ذلک لنا و رسولُهُ و المؤمنون و حجُورٌ طابَت و طَهُرَت »، به همین اصل اشاره می کنند؛ ابن طاووس، سید علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطوف، ص 97.
23. بحارالأنوار، ج 43، ص 281.
24. رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) فرموده است: إنَّ لِقَتلِ الحسینِ حَرَارَهٌ فی قُلُوبِ المؤمنینَ لا تَبرُدُ أبَداً ثُمَّ قالَ بِأبی قَتِیلُ کُلِّ عَبرَهٍ قِیلَ وَ مَا قَتیلُ کُلِّ عَبرَهٍ یا بن رسول الله قال لا یذکرُهُ مومِنٌ إلّا بَکَی؛ نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318.
25. به این روایت توجه فرمائید… لما أرادوا قتل یوسف قال « لا تقتلوا یوسف و القوه فی غیابتِ الجُبِّ » فشکرالله له ذلک و لما أرادوا أن یرجعوا إلی أبیهم من مصر و قد حبس یوسف أخاه قال « فَلَن أبرَحَ الارضَ حَتَّی یَأذَنَ لی أبی أو یَحکُمَ اللذهُ لی وَ هُوَ خیرُ الحاکِمِینَ » فشکر الله له ذلک فکان أنبیاء بنی اسرائیل من ولد لاوی و کان موسی من ولد لاوی؛ نک: فمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 1، ص 356.
26. توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج 2، ص 598، مسئله 2628.
27. در لغت، « حائر » جای مطمئنی است که آب در آن نگهداری و جمع می شود. به معنای سرگردان هم آمده است، از ریشه حیران، در قدیم به کربلا « حیر » نیز گفته می شده است، نک: ابن منظور، لسان العرب؛ سفینه البحار، ج 1، ص 358. در اصطلاح فقهی و عبادی، به محدوده حرم حسینی و اطراف آن که شامل قبر مطهر، صحن، رواقها و موزه و… است، چه قسمتهای قدیم و چه جدید، حائر اطلاق می شود. برخی هم حد حایر را همان محدوده حرم دانسته اند، نه بیشتر. تناسب تاریخی این نام برای حرم سید الشهدا آن است که وقتی در زمان متوکل عباسی و به دستور او برای تخریب آثار قبر و متفرق ساختن شیعه از تجمع پیرامون آن مرقد مطهر و الهام بخش، که کانون خطری برای خلافت جور شده بود، به آن منطقه آب بستند، آب به آن محل که می رسید از پیشروی باز می ماند و روی هم انباشته می شد و بر می گشت و مثل دیواری، آب گرد قبر می ایستاد و محوطه قبر همچنان خشک بود (زرکلی، الاعلام، ج 8، ص 30، پاورقی؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 50، ص 225 و همان، ج 86، ص 89؛ سفینه البحار، ج 1، ص 358) و چون محل جمع شدن آب را حایر گویند، محدوده قبر آن حضرت حائر نام گرفت. نک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، واژه حائر.
28. گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم (علیه السّلام)، فرهنگ جامع سخنان امام هادی (علیه السّلام)، ص 475.
29. البته این که موضوع حکم تخییر بین قصر و اتمام، مسجدالحرام و مسجدالنبی است یا مکه؟ و در هر صورت شامل قسمت های توسعه یافته نیز می شود یا نه؟ بین فقها اختلاف است. برای آگاهی از دیدگاه فقها، نک: مناسک حج (المحشی للإمام الخمینی)، ص 486.
30. توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج 1، ص 728، مسئله 1356؛ میلانی، سید محمد هادی محاضرات فی فقه الإمامیه، ج 1، ص 314.
31. حر عاملی، شیخ محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 8، ص 531؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 86، ص 88؛ شیخ مفید، المزار، ص 140.
32. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 5، ص 236.
33. به نزدیکی فاصله دو قوس کمان یا نزدیکتر؛ نجم، 9.
34. « انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق »؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 16، ص 210.
35. « ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیماً »؛ احزاب، 56.
36. « و لقد کنتُ أتَّبعُهُ اتِّباعَ الفصیلِ أثَرَ اُمِّه »؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
37. « إنَّما انا عبدٌ من عبیدِ محمَّد »؛ الکافی، ج 1، ص 89.
38. « الله نور السماوات و الارض »؛ نور، 35.
39. در روایات آمده است: « أنَّ أشَدَّ الناسِ بَلَاءٌ النَّبِیُّونَ ثُمَّ الوَصِیُّونَ ثُمَّ الأمثَلُ فالامثَل »؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 259.
40. شمس، 1.
41. محمّد بن فرات از جعفر و او از پدرش نقل کرده که عبدالله بن عباس در تفسیر آیه فوق، گفته است: « والشّمس و ضحیها » یعنی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) که شمس و آفتاب در بین مردم است. « و القمر اذا تلیها » یعنی علی بن ابی طالب (علیه السّلام) که قمر و مهتاب در کنار خورشید است. « والنّهار اذا جلّها » منظور از (النّهار) در آیه شریفه حسن و حسین علیهما السّلام هستند. « و الّیل اذتا یغشاها » یعنی بنی امیّه که شب تاریک و ظلمانی هستند و در ظلمات جهل و گمراهی ماندند. فرات کوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص 561؛ حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 2، ص 432، روایت 1094.
42. « کشجره طبیه اصلها ثابت و فرعها فی السماء »؛ ابراهیم، 24.
43. « عَن أبی جعفرٍ (علیه السّلام) قالَ سَألتُهُ عَن قَولِ اللهِ تَعَالَی مَثَلاً کَلِمَهٌ الآیَهَ قالَ الشَّجرَهُ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ نَسَبُهُ ثَابِتٌ فی بَنِی هاشمٍ وَ فَرعُ الشَّجَرَهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالبٍ (علیه السّلام) و غُصنُ الشَّجَرَهِ فاطِمَهُ (علیهما السّلام) وَ ثَمَرَاتُهَا الأئِمَهُ مِن وُلدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ »؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 9، ص 218.
44. طور، 21. برای آگاهی از تفسیر آیه، نک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 22، ص 429.
45. «… قَالَ إنَّ اللهَ تَعَالَی الحَقَهُ بِالنَّبِیِّ فَکانَ مَعَهُ فِی دَرَجَتِهِ وَ مَنزِلَتِهِ… »؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 44، ص 221.
46. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 4، ص 54.
47. عِدَّهُ مِن أصحَابِنا عَن أحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الحُسینِ بن سعیدٍ عن عبدِ اللهِ بن بحرٍ عن ابنِ مُسکَانَ عن عبدِ الرَّحمَنِ بن أبی عبد اللهِ عن محمَّدِ بن مسلمٍ قال سمعتُ أبا عبداللهِ ع یقولُ الائمَّهُ بمنزلَهِ رسولِ الله (صلی الله علیه وآله و سلم) إلّا أنَّهم لیسُوا بِأنبیاءَ و لا یَحِلُّ لَهُم مَن النساءِ ما یَحِلُّ للنَّبیِّ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَأمّا ما خلا ذلک فهم فیه بمنزلهِ رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم). کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 270؛ مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، ج 3، ص 161.
48. اعلم، أنّ هذه « الأسفار » قد تحصل للأولیاء الکمّل أیضا، حتّی السفر الرابع فإنّه حصل لمولانا أمیر المؤمنین و أولاده المعصومین (علیهم السّلام) إلّا أنَّ النبی (صلی الله علیه وآله و سلم) لمّا کان صاحب المقام الجمعی لم یبق مجال للتشریع لأحد من المخلوقین بعده فلرسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) هذا المقام بالأصاله و لخلفائه المعصومین (علیهم السّلام) بالمتابعه و التبعیّه، بل روحانیّه الکلّ واحده. قال شیخنا و أستاذنا فی المعارف الإلهیه، العارف الکامل الشاه آبادی أدام الله ظلّه علی رؤوس مریدیه: لو کان علیّ (علیه السّلام) ظهر قبل رسول الله (صلی الله علیه وآله و سلم) لأظهر الشریعه کما أظهر النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و لکان نبیّا مرسلا و ذلک لاتّحادهما فی الروحانیّه و المقامات و الظاهریّه. امام خمینی (رحمه الله)، مصباح الهدایه الی الخلاقه و الولایه، ص 87-90.
49. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرمایند: زن، چونان گلی خوشبو و لطیف است نه بسان قهرمانی خشن و ضمخت: فان المرأه ریحانه و لیست بقهرمانه »، نهج البلاغه، نامه 31.
50. پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) به علی (علیه السّلام) فرموده بود: أنتَ وَ شِیعَتُکَ هُمِ الفَائِزُونَ؛ تو و شیعیانت در قیامت رستگارید. دیلمی، حسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج 2، ص 262؛ شیخ صدوق الأمالی، ص 16، المجلس الرابع.
51. آن امام فرمود: « من پسر علی مرتضی هستم. من پسر کسی هستم که با جنگ جویان و شجاعان آن قدر نبرد کرد تا تسلیمشان کرد. من پسر صالح ترین مؤمنان، وارث پیامبران، صابرترین صابرانم… » مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 45، ص 138؛ امین، سید محسن، لواعج الاشجان، ص 243.
52. از این رو پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: « ابنَایِ هَذَانِ إمامانِ قَامَا أو قَعَدَا »؛ این دو فرزند من دو امام هستند بپا خیزید (و جنگ کنند) یا بنشینند (و صلح کنند). نک: شیخ مفید، الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج 2، ص 30.
53. مهدوی دامغانی، محمود، ترجمه ی اخبار الطوال، ص 265؛ مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار (علیهم السّلام)، ص 96.
54. در مباحث آینده به مصادیق این فضایل اشاره خواهد شد.
55. أنَا لابنُ مَن بَکَت عَلَیهِ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ… أنَا ابنُ ناحَت عَلَیهِ الجِنُّ فی الارضِ و الطَّیرُ فِی الهَوَاء…؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 45، ص 174.
منبع مقاله :
ترخان، قاسم؛ (1388)، نگرشی عرفانی فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، قم: نشر چلچراغ، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید