آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مراقبه» پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*بدون تخلیه، اعمال نیک هم باطل است!
ورود به خلق و خوی الهی، نیاز به شناخت قوای نفس دارد. اگر انسان، قوای نفس را به خوبی بشناسد و آن حدّ وسطی را – که دور از افراط و تفریط است و به حقیقت اخلاق الهی محسوب میشود – درک کند، یک خصوصیّتش این میشود: دچار عرفانهای کاذب نمیشود.
اگر انسان، زهد بما هو زهد؛ یعنی آنچه را که از ناحیه پروردگار عالم، به هادیان الهی و در رأس آنها، حضرات معصومین(ع)، تبیین شده، بداند؛ گرفتار افراط نمیشود. آن وقت است که هم متخلّق به اخلاق الهی میشود و هم دچار گرفتاریهای نفس نمیشود.
لذا گاهی شیطان، از طریق همین نشناختن قوای حقیقی نفس، به انسان ورود پیدا میکند و عامل میشود که میبینید به صورت ظاهر متخلّق است، امّا به حقیقت اخلاق الهی ندارد.
بیان کردیم: اولیاء خدا در باب شناخت فضایل و رذایل اخلاقی تأکید کردند که از یک راه عالی باید جلو برود. مثلاً انسان نمیتواند بگوید: من کارهای خوب را انجام میدهم، امّا قبلش رذایل را از خودش بیرون نکرده باشد.
لذا عمده علماء اخلاق بیان میفرمایند: اوّلین مطلب، تخلیه است. اگر تخلیه به حقیقت صورت گرفت و رذایل از انسان پاک شد، بهخودیخود فضایل جانشین میشود و نیکیها، نیکی میشود.
گناه، در مرحله نخست، عندالاولیاء به این معنی است: گوش ندادن به فرمان ذوالجلال و الاکرام و باورنکردن حضرت حقّ! اگر پروردگار عالم بگوید: این را انجام نده و انسان آن را انجام بدهد، در حقیقت خدا را باور نکرده است. کسی که پروردگار عالم را باور نکند، ولو به ظاهر نیکی انجام بدهد، آخرش به منّت تبدیل میشود. یعنی دائم به آن کسی که کمک کرده، منّت میگذارد و میگوید: من بودم که دست تو را گرفتم، من بودم به تو کار دادم، من بودم که باعث شدم به تو شغل بدهند، یادت رفت آن زمانی که گرفتار بودی و آمدی از من قرض گرفتی و … . کسی هم که منّت میگذارد، معلوم است که عملش باطل است؛ یعنی از روز اوّل هم انجام نداده بوده و صورت ظاهرش، نیکی بوده، «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى». حتّی با این حرفهایش، آن فرد را اذیّت هم میکند، «بِالْمَنِّ وَ الْأَذى». نیکی انجام داد، امّا یادش رفت که اوّل باید آن رذیله منّت گذاشتن را در درون خودش از بین میبرد. چون این رذیله را در درون خودش از بین نبرده، حالا منّت میگذارد. به ظاهر کار خوبی کرده، حتّی گاهی پنهانی هم کمک کرده، امّا حالا مدّعی میشود که من بودم!
لذا اولیاء خدا میگویند: برای همین است که گناه یعنی باورنکردن پروردگار عالم. باور ندارد پروردگار عالم میفرماید: اوّل تخلیه. باور ندارد که هر موقع به اولیاء خدا مراجعه میکنی و میگویی: یک راه میانبر برای رسیدن به خدا به ما یاد بدهید؟ ولیّ خدا میگوید: هر راهی بخواهی بروی، راه میانبرش، دوری از گناه است. یعنی تخلیه و رذایل را از بین بردن، یعنی اوّل درون را از هر چه پلشتی و زشتی و پستی است، خالی کنیم.
اگر به فرض گنجینه معارف بشوی، امّا تخلیه نکرده باشی، فایدهای ندارد. البته اولیاء خدا میگویند: اتّفاقاً چنین معلوماتی، معرفت نیست؛ چون اگر معرفت بود، میفهمید در ابتدا باید کلاس اوّل را که کلاس دوری از گناه و تخلیه از رذایل و پستیها و پلشتیهاست، برود. مگر میشود کسی هنوز حروف الفبا را یاد نگرفته، در کلاس دوم و سوم بنشیند. حروف الفبای اخلاق این است که بدانی باید رذایل از درون پاک شود و إلّا اگر فضایلی هم به صورت ظاهر تجلّی کند، فضیلت نیست؛ چون یک زمانی خودش را نشان میدهد که این شخص دارای این فضیلت نبوده است. مانند مثالی که زدیم، پنهانی به کسی کمک کرده، امّا بعدها منّت گذاشته است. معلوم است دارای آن فضیلت نبوده است. صورت ظاهرش فضیلت بوده، امّا در حقیقت از فضایل بهرهمند نبوده است.
این نکته بسیار مهم است که دور شدن از رذایل، عامل برای کسب فضایل است. لذا آن حدّ وسط و اعتدالی که در خوبیها و صفات، از جانب احدیّت و شریعت تبیین میشود، همین است.
*صفر تا صد اخلاق؛ یعنی آنچه هادیان الهی تبیین کردند
سیر تکاملی انسان، از همین راه است و راه دیگری ندارد که اوّلین قدم آن هم تخلیه است؛ یعنی پاکسازی، خالی و تصفیه کردن درون از همه بدیها. اگر این کار را کردید، آن موقع است که به تحلیه که آراسته شدن به صفات نیک و الهی است، دست مییابید. پس راه، این است.
این راه را چه کسی به انسان یاد میدهد؟ آن کسی که از جانب خدا آمده است. چون پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) میفرمایند: «تخلّقوا بأخلاق اللّه». اصلاً بنا نیست ما متخلّق بشویم به آن خلق و خویی که انسانها میگویند، ولو آن خلق و خوها به ظاهر خوب و نیکو باشد. بلکه بناست ما متخلّق بشویم به خلق و خویهایی که پروردگار عالم میفرماید؛ چون میخواهیم بنده خدا شویم.
سؤال: حالا این «تخلّقوا بأخلاق اللّه» را چه کسی تبیین میکند؟ معلوم است عصمت! هادی الهی! چون خود خدا میخواهد بندگانش متخلّق به اخلاق الهی شوند، پس باید فرستادگان خدا برای ما تبیین کنند.
لذا علم اخلاق عندالاولیاء با تعاریف ظاهری علم الاخلاق که بعضی تبیین کردند، متفاوت است. علم الاخلاق عندالاولیاء یعنی مبدأ تا انتهایش و خروجی آن، آن چیزی است که خدا میخواهد و آن را هم هادیان الهی (یعنی انبیاء و در رأس آنها حضرات معصومین) تبیین میکنند و إلّا ای بسا کسی به صورت ظاهر کلّی دستهبندی کند و نکات اخلاقی زیادی را بداند، امّا اینها مناسب نیست، باید فقط آنچه معصوم میگوید، مورد توجّه قرار گیرد.
چرا اولیاء خدا میگویند: اوّل باید تخلیه باشد؟ چون انبیاء گفتند. چون از لسان پروردگار عالم است. انبیاء میگویند: اگر گناه در وجودت باشد، فضایل معنا ندارد.
پیامبر در حدیث معراج – که حدیث بسیار صحیحی در باب حدیثشناسی است – فرمودند: کسانی را در معراج دیدم که به ظاهر کارهای نیکی کرده بودند، امّا چون خود را از نامحرم نپوشانده بودند، آنها را به مو آویزان کرده بودند!
حالا یک آدم بیسوادی بگوید: مگر خدا عذاب میکند؟! باید گفت: پس این همه آیات عذاب که در قرآن داریم، چیست؟!
یا اینکه در مورد کسی بگویند: این فرد با اینکه پوشش مناسبی ندارد، امّا آدم خوبی است و دست دیگران را میگیرد، کارهای خوب میکند و … ، امّا اولیاء خدا (که هر چه اینها و انبیاء و معصومین میگویند، از ناحیه خداست و آنها هادیان الهی هستند) میگویند: اینها عندالله قبول نیست؛ چون قصد قربت ندارد.
*قصد قربت؛ یعنی هر آنچه خدا میپسندد، انجام دهی
اینکه میگوییم: در همه اعمال، نیّت مهم است، همین است. بزرگان، از جمله ملّامحسن فیض کاشانی در کتاب کلمات المکنونه میفرمایند: قصد قربت این است که انسان، آنچه را که او میخواهد، انجام دهد تا مقرّب به او گردد. نه اینکه عملی انجام دهی که او نخواهد.
قصد قربت همین است که اگر میخواهی به او نزدیک شوی، کاری انجام دهی که او میپسندد. نه اینکه تو بگویی: خدا، ولی عملی انجام دهی که او نخواهد. چه کنم که به او نزدیک شوم؟ هر چه او میپسندد، انجام بده و إلّا بعضیها هم با قصد قربت، امام حسین(ع) را کشتند. امّا آیا این، قصد قربت است؟! «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى».
قصد قربت یعنی این، پروردگار عالم میگوید: گناه نکن، من از تو ثواب نمیخواهم. اوّل میگویم: گناه نکن، همین. تکالیفت را انجام بده، همین. آنوقت به انجام مستحبّات و دوری از مکروهات هم توفیق پیدا میکنی. امّا عمده دوری از حرام است. نعوذبالله عمل حرام انجام بدهم، بعد یک عمل مستحبّی هم بکنم! پروردگار عالم میگوید: دروغ گفتی، عمل حرام انجام دادی، مستحبّ از حبّ است، اوّل حبّ همین است که پروردگا رعالم در قرآن فرموده: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»، تو ادّعا کردی من حبّ دارم، پس تبعیّتت کجاست؟! اعمال مستحبّی یعنی اعمالی که خدا دوست دارد و عامل قرب میشود. خدا هم میفرماید: اوّل مطلب حبّ من است: «فَاتَّبِعُونی»، از من تبعیّت کن.
نمیشود بگویی من دارم عمل مستحبّی انجام میدهم، امّا عمل گناه کنی. دل پدر و مادر را بشکنی، عمل مستحبّی انجام بدهی! چشمت به نامحرم باشد، زیارت عاشورا هم بخوانی! با دوز و کلک و رانت، پول و قدرت به دست بیاوری، بعد آن پول را حتّی مثلاً در راه خدا خرج کنی یا دست کسی را هم بگیری! اینها دروغ است! پروردگار عالم بیان فرمود: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی» اگر راست میگویید خدا را دوست دارید، از من تبعیّت کنید؛ آنوقت ببینید من هم شما را دوست دارم، «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ».
بعد هم فرمود: راه را از تزکیّه شروع کن، «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون» بعد از آن، من به شما چیزهایی یاد میدهیم که شما اصلاً خودتان هم نمیدانستید.
*مراحل طی طریق در اخلاق
لذا راه این است، راه تخلیه است، راه این است که بدانی وقتی به تو میگویند: این عمل را انجام نده، بگویی: سمعاً و طاعتاً. وقتی میگویند: این گناه است، چشمت را بپوشان، نگاه به نامحرم نکن، با چشمانت برای نامحرم عشوه نیا، حرفهایت را نازک نزن، دل یک جوان را نلرزان و …، مدام بگو: چشم، چشم، چشم، …؛ آن وقت یک عالم در مقابل چشمانت معنا پیدا میکند، چشمت به حقایق باز میشود و … .
ما هنوز این را باور کنیم، ما هنوز در حُجُب هستیم، ما هنوز حقیقت انسانیّت را نشناختیم؛ تنها راه برون رفتن از حجب و شناخت حقیقت انسانیّت، همان تخلیه است. یعنی وجود را از گناه پاک کنیم. گناه یعنی نافرمانی پروردگار عالم. لذا تخلیه یعنی پاک کردن وجود از رذایل؛ یعنی مطیع پروردگار عالم شدن و تبعیّت از انبیاء و حضرات معصومین(ع) به عنوان هادیان الهی.
ملّای نراقی بیان میفرمایند: انسان بعد تخلیّه، باید قدم ثانی را بردارد که تحلیّه است؛ یعنی آراستن نفس به صفات حمیده و مطلوب عندالله. وقتی انسان به آن صفات، مزیّن شد؛ آن موقع تجلیّه میشود؛ یعنی در وجود او، انکشاف حقیقت، تجلّی پیدا میکند.
لذا اولیاء خدا را دیدید، اصلاً انسان محضر مبارکشان که میرسد، آرام میشود. اینها لطف خدا هستند. در درس خارج امروزمان، این مرد الهی که از ابرار و اتقیاء هستند، این باقیالسّلف، حاج آقای پاچناری آمده بودند. ایشان محبّتی به ما دارند و بزرگواری میکنند، گاهی به اینجا تشریف میآورند. ایشان بالای صد سال سن دارند و شاگرد آیتالله شاهآبادی، آیتالله ادیب، مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیّاط و … بودند. همین که آمدند، مدام نصیحت میکردند، تا موقعی که رفتند. به دوستان عرض کردم: اینها هیچ هم نگویند، همین وجودشان، باعث میشود بلا و عذاب دور شود. روایت هم داریم که به واسطه شیخ و شیخه و طفل صغیر، عذاب دور میشود و مویّد همین قضیّه است.
امّا ما میبینیم که این افراد هر لحظه به یاد خدا هستند؛ از موقعی که از خواب بلند میشوند تا موقعی که میخوابند، دائم یاد خدا هستند، با آیات، با اشعار، با روایات، دائم تذکار میدهند، دائم حسرت میخورند، دائم آه میکشند که آقاجانمان، امام زمان کجاست و دیگران هم را به سمت حضرت دعوت میکنند.
حتّی کسانی هم که بیرون هستند و گناه میکنند، همانهایی که اصلاً از این مطالب، خبر ندارند و حتّی مباحث اخلاق را باور هم ندارند و …؛ حیاتشان به برکت اینها است. شاید این را بشنوند، به سخره بگیرند، ولی خدا گواه است اینطور است.
لذا دیدید گاهی انسان که گیر میافتد، حتّی کسانی که خودشان در وادی دیگری هستند، وقتی گیر میافتند، هنگامی که عند الاولیاء میآیند، آرامش میگیرند. یعنی اینها دیگر تجلّیگاه میشوند و آن جلوه صفات الهی در آنها، معیّن و مشخص میشود. لذا انسان آرام میشود. حالا اینکه چقدر در آن حال آرامش بماند، بستگی به وضع خودش دارد. گاهی بعضیها دو یا سه روز بعد از ملاقاتشان با اولیاء الهی آرام هستند و یک عدّه هم کمتر و بیشتر.
لذا طبق فرمایش ملّای نراقی مرحله اول تخلیّه، بعد تحلیّه و بعد تجلیّه است. امّا مرحله چهارم، فانی فی الله شدن است. بعد ایشان نکته خوبی بیان میفرمایند، میفرمایند: اگر کسی این طریق را نرود، اوّلاً کور است. طبق همین آیه شریفه که میفرماید: «مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً». هر که در این جهان کور باشد، در آخرت هم کور است و گمراهتر. کسی که در این دنیا، کور باشد؛ یعنی کور دل باشد؛ یعنی باور نکند که اوّل باید تخلیه کرد.
*با وجود رذایل اخلاقی، دنبال صفات حمیده رفتن؛ جمع ضدّین و محال است!
عزیز دلم! بدون تخلیه نمیشود، تا تخلیه نشود تحلیه نیست، تا تحلیه نشود تجلیه نیست، تا تجلیه نشود فناء فی الله شدن نیست. اولیاء خدا که فانی فی الله هستند، برای این است که از راه تخلیه شروع کردند. راه دیگری ندارد. نمیشود دچار گناه باشیم، دچار بد اندیشیها باشیم، دچار رذایل اخلاقی باشیم؛ بعد دنبال صفات حمیده هم برویم! این جمع ضدّین است و جمع ضدّین اصلاً ورود پیدا نمیکند. ایشان میفرمایند: چنین کسی در حقیقت کور است و راه را بد رفته و گمراهترین است، «أَضَلُّ سَبیلاً» – «أَضَلُّ» باب افعل التّفضیل است –
اولیاء خدا در این زمینه مثالی زدند، در مثال مناقشه نیست، گفتند: شما فرض بگیرید یک چراغ ذغالی دارید که مدام دود میدهد و همه جا را سیاه میکند، حالا با وجود آن، بیایید اتاق را رنگ بزنید! عزیز من! چرا داری اشتباه میکنی؟! اوّل این را که منشأ دود و سیاهی است، بیرون ببر، بعد رنگ بزن. تا این منشأ سیاهی را بیرون نبری، رنگ زدن فایدهای ندارد.
لذا در وجود ما هم همین است، ابتدا باید این منشأیی که دارد همه جا را سیاه میکند، یعنی گناه و رذایل را از قلب بیرون کنی و تخلیه کنی و بعد به دنبال فضایل بروی. حبّ به دنیا و مافیهایش باید از دل بیرون برود، آمال و آرزوهای طول و دراز باید از دل بیرون برود و …، تا آرزوی حقیقی دیدن آقاجان در وجودت باشد.
وقتی چوبی را اینجا بگذاری که میسوزد و دود میدهد، بعد مدام بیایی به این دود زده رنگ بزنی، به تو میخندند و میگویند: اوّل این منشأ دود و سیاهی که محیط را سیاه میکند، بیرون بکش، بعد با دستمالی دیوار را پاک کن و بعد رنگ بزن. لذا اوّل باید رذایل بیرون برود. بهترین راه بیرونرفت از رذایل و درون را از گناه تخلیه کردن، گوش دادن به فرامین الهی و آنچه که معصوم(ع) به عنوان هادی الهی تبیین میفرماید، است.
*خصوصیات شیعیان از لسان مبارک امام حسن عسکری(ع)
*تقوای الهی
یک روایتی را به مناسبت شب ولادت حضرت ابوالحجّه، وجود مقدّس حضرت امام حسن عسگری(ع) بیان میکنم. همانطور که میدانید حضرت در عسکریه (سرّ من رأی، سامرا) بودند. آنجا پادگان سربازان و ارتشیها بود و امام هادی(ع) را به آنجا آورده بودند، برای اینکه خبر داشتند بناست آخرین حجّت خدا بیاید. لذا میخواستند اینها تحت نظر باشد. ببینید اینها از آن زمان(عج) داشتند در مورد امام زمان کار میکردند! حالا خود حضرت هم که بعد از شهادت امام هادی(ع)، امام شدند، آنجا هستند. آخرین روز عمر شریفشان بود. دو، سه نفر بیشتر، نزد حضرت نبودند که اینها هم به سبک خاصّی محضر ایشان آمده بودند. چون کسی نمیتوانست ورود پیدا کند و خلاصه در اذیّت و آزار بودند. لذا صحابه خیلی کمی دارند و مطالب کمی هم از ایشان برجای مانده است، امّا این روز آخر عمر حضرت هست که فرمودند: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص أَدُّوا الْأَمَانَهَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً و …» – حضرت همه این موارد را پشت سر هم میگویند، خیلی جالب است، راه این راه است. همانطور که در اوّل بحث بیان کردم، ما باید متخلّق به اخلاق الهی شویم، نه آنچه که خودمان از اخلاق، تعبیر و تفسیر کردیم –
حضرت میفرمایند: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، همه شما را به تقوای الهی وصیّت میکنم! «تقوا» یعنی چه؟ اولیاء خدا راجع به تقوا خیلی نکات گفتند، از جمله اینکه: «تقوای الهی»؛ یعنی پرهیز از آنچه که خدا، آن را منع کرده. یعنی هر چه خدا گفت: نه، تو پرهیز کن و بگو: چشم.
*پارسایی و تلاش در راه خدا
بعد حضرت میفرمایند: «وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ»، و در دینتان، پارسا باشید و تلاش کنید. برای رسیدن به خدا، جهد، لازم است. تصوّر نکنید که همین طوری، کسی به جایی میرسد.
برای اینکه این مطلب را خوب متوجّه شوید، روایت دیگری از خود حضرت بیان میکنم که خیلی جالب است. حضرت میفرمایند: «مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَهٌ تُذِلُّهُ»، چه زشت است برای مؤمن («أقبح» خیلی هم زشت است)، دلبستگی به چیزی که او را خوار کند. گناه، انسان را خوار میکند، بالاتر از گناه چیزی هست؟! بعد حضرت میفرمایند: باید برای رسیدن به خدا، تلاش کنید. یعنی جهد و کوشش نیاز است و بدون تلاش نمیشود.
* اداء امانت (کسی که به خودش خیانت نکند، به فاجر هم خیانت نمیکند!)
لذا حضرت در روایت قبلی فرمودند: «وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ»، پارسایی در دینتان و تلاش در راه خدا داشته باشید که بدون تلاش نمیشود. «وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ» راستگو باشید، «وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ» و ادای امانت کنید. مؤمن همیشه امانتدار خوبی است.
پیامبر عظیمالشّأن(ص) قبل از اینکه پیامبر شوند، عند النّاس، امین بودند. طوری که حتّی تاریخ الدمشقیه مینویسد – که در شب ولادت پیامبر عظیمالشّأن(ص) این مطلب را بیان کردم – این قدر پیامبر(ص) به امانتداری معروف بود که گاهی حتّی دیگر به اسم کوچک، ایشان را مورد خطاب قرار نمیدادند و وقتی حضرت میآمدند، میگفتند: «جاء الامین»، امین آمد و معلوم بود امین کیست.
لذا انسان باید امانتدار باشد. امانتدار در اموال بیتالمال، امانتدار در حتّی اعضاء و جوارح خودمان و … . این دست من و تو، امانت است. این چشم، این گوش، این صورت و … امانت است و باید امانتدار باشیم.
یک مطلبی بیان کنم که خیلی جالب است. خدا آیتالله احمدی میانجی را رحمت کند. ایشان میفرمودند: شنیدید امیرالمؤمنین(ع) به برادرش عقیل فرمود: صورتت را جلو بیاور و به آتش نزدیک کرد، امّا درون آتش نبرد. علّت این بود که این صورت، امانت بود! لذا فرمود: مواظب باش و فقط میخواست حرارت را بچشد.
پس اعضاء و جوارح، همگی در دست ما، امانت است. این چشم امانت است، نمیتوانید هر جایی را ببینید! اگر صورت زیبا و جمال داری، امانت خداست و نمیتوانی با آن، گناه کنی. این دهان، امانت است، این شکم، امانت است، همه چیز در آن نریز. لقمه حرام نریز، لقمه شبهه ناک نریز. شاید کسی بگوید: مال خودم است! امّا باید گفت: چه چیز آن مال خودت است؟! خدا خلق کرده است! پایت هم امانت است. با این پا هر جا خواستم بروم، نمی توانم بروم.
عزیز دلم! به اداء امانت دقّت کن! وقتی کسی در امانتداری خودش خیانت نکند، بدانید به دیگران هم خیانت نمیکند! امّا اگر هر کس دید به خودش هم دارد خیانت میکند، بداند که به دیگران هم خیانت میکند. اگر به چشمت خیانت کردی و نگاه بد کردی، بدان که به دیگران هم خیانت میکنی! این، قاعده است، کسی که به خودش رحم نکند، دیگر میآید به دیگران رحم کند؟! کسی که به خودش رحم نکند، معلوم است که به دیگران هم رحم نمیکند عزیزدلم! کسی که به خودش خیانت بکند، معلوم است که به دیگران هم خیانت میکند!
«فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ ص أَدُّوا الْأَمَانَهَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً» اداء امانت را باید دقّت کرد، حالا فرقی نمیکند که آن شخصی که امانت به دست شما سپرده، برّ است، یا فاجر.
یک عدّه از رزمندگان در عملیات مرصاد، مطالبی را داشتند که هر چه به آنها گفتهام، اینها را بگویید، میگویند که ما راضی نیستیم و نمیگویند. از جمله اینکه در عملیات مرصاد، وقتی منافقین را گرفتند، دو دختر منافق، عشوه میآیند، امّا هر کاری کردند، موفّق به فریب آن رزمندهای که آنها را گرفته بود، نشدهاند. وقتی آمدند، دیدند آن رزمنده دارد زار زار گریه میکند. گفتند: چه شده؟ گفت: اینها به من پیشنهاد دادند، امّا من گریه میکنم که چرا اینها به این رذیله، گرفتار شدند؟! معلوم است خیانت نمیکند، ولو فاجر باشد «إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً». کسی که به خودش خیانت نکند، به فاجر هم خیانت نمیکند! اگر فاحشه را هم در کنار آن کسی که امانتدار چشم و دیگر اعضاء و جوارحش بوده، قرار بدهند؛ هیچ موقع به او نعوذبالله تعرض نمیکند و ولو او بخواهد، قبول نمیکند! چون میگوید: خیانت است.
*سجده طولانی
وجود مقدّس ابوالحجَه، حضرت امام حسن عسگری(ع) دارند به ما سفارش میکنند و در ادامه سفارشات خود، از ما، «وَ طُولُ السُجود»، سجدههای طولانی را خواستهاند. ما از این مطالب حضرات باید استفاده کنیم. اخلاق این است که ببینیم آنها چه میگویند.
*رعایت حق همسایگان
بعد میفرمایند: «وَ حُسنُ الجَوار» دوستی با همسایه. اسین توصیهها را تا کجا میرسانند؟ حضرت از همین جا گریز میزنند و میفرمایند: «وَ بِهَذا جاءَ مُحَمَّدٌ(ص)» پیامبر عظیمالشّأن(ص) برای همین آمدند. بعد هم به ما یاد میدهند و میفرمایند: «صَلُّوا فی عَشائِرِهِم وَ أشهَدُوا جَناحزَهُم» در تشییع جنازه همسایگان خود بروید و برایشان نماز بخوانید.
اینها را آخرین امامی بیان میکنند که دیگر بعد از ایشان، امام در پرده غیبت است و مردم امام را ندیدهاند! مردم، امام آخر را ندیدند، إلّا خصّیصین! مردم امام حاضری را ندیدند، حال، آن امام حاضر دارند بیان میکنند که حقّ همسایگی را رعایت کنید، امام بیان فرمودند: با آنها نماز بخوانید و در تشییع جنازههایشان شرکت کنید.
من این جا یک گریز بزنم و بعد به روایت شریفه برگردم. حضرت یک طوری دارند به ما بیان میکنند که مواظب اتحّاد و وحدّت باشید! «وَ أشهَدُوا جَناحزَهُم وَ اوُدوا مَرضاهُم» مریضهای آنها را عیادت کنید، «وَأعَدُوا حُقُوقَهُم» حقوق آنها را رعایت کنید و بپردازید. «وَ إذا رَجُلَ وَرَع فی دِینِهِ وَ صَدَقَ فی حَدیثِهِ وَ أدَا الأمانَه وَ حَسَّنَ خُلقَهُ مَعَ النّاس» اگر کسی این حالت را داشت که در دین خودش ورع داشت، راستگو بود، ادای امانت داشت و اخلاق خوبی با مردم داشت و …، «قیلَ هَذا شیعَیی فَیَسُّرَنی ذلِک» میگویند: این شیعه وجود مقدّس امام عسگری(ع)، وجود مقدّس امام زمان(عج) و حضرات معصومین(ع) است. لذا به واسطه همین من را شاد می کنید، «إتَقُّوا اللّه» شیعیان من! از گناه بپرهیزید و از آن دور باشید.
*شیعیان! با اعمال خود، کاری کنید که هر چه بدی هست، از ائمّه دفع کنید
حضرت میفرمایند: «کُونوا زَیَّنا وَ لا تَکُونوا شَینا» زینت ما باشید و یک طوری نباشید که باعث آبروریزی ما باشید. هر چه خوبی هست برای ماست، یک طوری باشید که نشان دهید این خوبیها برای ماست. «… إلَینا کُلِ مَوَدَه وَأدفَع عَنّا کُلَ قَبیح» با اعمالتان یک کاری بکنید که دفع بدیها و پلشتیها و پستیها باشد.
من معمولاً در مراسمات خیلی شرکت نمیکنم، امّا با این حال، چون دیدم الحمدلله جوانهای خوب و مؤمنی همّت کردند و این کتاب بسیار خوب راجع به جنگ جمعیّت را چاپ کردند که آقای صالح قاسمی، آن را تدوین کردند، وقت گذاشتم و با توجّه به مباحث درسی هم گفتم برای رونمایی آن بروم. آقای دکتر فیاض، نکتهای را گفت، گفت: یکی از آقایانی که در کنگره آمریکا بود، گفته بود: من اخیراً به ایران آمدهام و کیکهای تزیین شده خوبی را دیدم. من گفتم: این میخواهد – به تعبیر عامیانه – تیکه بیندازد. پرسیدم: خوب حالا آن کیکها چه بود؟ گفت: دیدم زنهای شما ژلهایی به صورت دارند و روی آن، نقاشی کشیدهاند، مثل کیکهایی که روی آن پر از ژل است و نقاشی میکشند. چقدر بد است! آنوقت اینها به عنوان شیعه و مملکت امام زمان هم معرّفی میشوند!
حضرت میفرمایند: «وَ ادْفَعُوا عَنَّا کُلَّ قَبِیحٍ»، یک کاری کنید که هر چه بدی هست، از ما دفع کنید. «وَ مَا قِیلَ فِینَا مِنْ خَیْرٍ فَنَحْنُ أَهْلُهُ» هر چه از ما، راجع به نیکیها، گفته شود؛ ما هستیم. «وَ مَا قِیلَ فِینَا مِنْ شَرٍّ فَمَا نَحْنُ کَذَلِک» و آن چیزی که از بدیها گفته میشود، ما از آنها نیستیم. «لَنَا حَقٌّ فِی کِتَابِ اللَّهِ …» ما حقّی در کتاب خدا داریم و … . همینطور هم است. اینها قرآن ناطق هستند. قرآن هم فرمود: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً».
بعد هم فرمودند: «وَ قَرَابَهٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ تَطْهِیرٌ مِنَ اللَّهِ» خدا ما را طاهر قرار داد، «لَا یَدَّعِیهِ أَحَدٌ غَیْرُنَا إِلَّا کَذَّابٌ» غیر ما اهلبیت، هر کسی این ادّعا را کند، کذّاب است.
*یاد زیاد خدا و مرگ
«أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ» مردم! شیعیان من! یاد خدا زیاد باشید. «وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ» و یاد مرگ هم همین طور. این، سفارش حضرات معصومین(ع) است. حالا یک عدّه میگویند: نمیخواهد یاد مرگ باشید. در حالی که اکثر اولیائی که چشمشان باز شده و خیلی چیزها را دیدند، به همین دلیل بوده است.
حتّی ملّا فتحعلی سلطانآبادی ، آن سلطان العارفین، میگفت که نامه بسته شده، کجایش خط خورده، مثلاً خط دوّم یک خط خوردگی دارد، اوّل خط است، یا وسط خط، یا آخر خط و … . از خودشان پرسیدند: شما چطور این حالت را دارید؟ چند مورد فرمودند، از جمله اینکه فرمودند: از وادیالسلام قبرستان، دارم. آیتالله قاضی هم خیلی از حالات خود را از قبرستان داشتند. لذا یاد مرگ، این قدر اثرگذار است.
*تلاوت قرآن و صلوات
«وَ تِلَاوَهَ الْقُرْآنِ وَ الصَّلَاهَ عَلَى النَّبِیِّ ص» تلاوت قرآن و صلوات بر محمّد(ص)، «فَإِنَّ الصَّلَاهَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ» صلوات بر رسولالله(ص) 10 حسنه دارد.
در انتها نیز میفرمایند: «احْفَظُوا مَا وَصَّیْتُکُمْ بِهِ» این وصیّت من را حفظ کنید. «وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللَّهَ» شما را به خدا میسپارم، «وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمُ السَّلَامَ» و به همه شما سلام میرسانم.
حضرت امشب به من و شما سلام رساندند و فرمودند: این سفارش من به شماست. سفارش آن کسی که امشب شب ولادتش هست این است که متّقی باشیم؛ یعنی خود را از رذایل تخلیه کنیم و از بدیها دور شویم. راه، این است. اگر از همین راه رفتیم، پیروزیم و الّا اگر از این راه نرویم، نمیشود، پس دیگر تبعاً تحلیهای وجود ندارد، تجلیه وجود ندارد و معلوم است خوابش را هم نمیبینیم که فانی فی الله شدنی محقّق شود. اگر اولیاء خدا، فانی فی الله شدند، از این راه رفتند. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم».
لذا خیلی جالب و عالی است، آن مرد الهی و عظیمالشّأن، شیخ الطّائفه، شیخ طوسی به زیبایی تبیین میکنند و میفرمایند: یک معنی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» یعنی همین، یعنی فقط از این راه باید جلو بروید، غیر از این راه بروید، همه آنها باطل است. کدام راه؟
اوّل تخلیه! راه همین است، گام به گام باید جلو بروی و بدون این نمیتوانی قدم در این راه بگذاری. عزیز دلم! تا حروف الفبا را بلد نباشی، چطور میخواهی کلاس دوّم و سوّم و همین طور طی مراحل کنی؟!
*گوهری که فقط اهلش میشنوند و فقط محبّین حقیقی، آن را عمل میکنند!
حالا چه کنیم که بتوانیم باز به همین سبک که اولیاء فرمودند، جلو برویم؟ فقط راهش هم یک چیز است، ببینیم حضرات معصومین(ع) و اولیاء خدا از ما چه میخواهند.
یک مطلب هم این است که دائم توسل داشته باشیم و به خودشان بگوییم. ما هم که در زمانی هستیم که متعلّق به امام ما، آقاجان، حضرت حجّت(عج) است. دائم توسّل داشته باشید. دائم با آقا حرف بزنید. این گوهر را قدر بدانید.
شما بدانید که این گوهر را مفت به دست آوردید. این گوهر بزرگی است. ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب، فقط به خصّیصینشان بیان فرموده بودند. بعداً فرمودند: این گوهر را بده. عرض کردم: آقا به عموم بدهم؟ گفت: بله این گوهر را بده.
حالا این گوهر چیست؟ اینکه بیان میکنم: شبها با آقا جان حرف بزنید، گوهر است. چون آخرالزّمان است، فرمودند: دیگر این گوهر را به عموم بدهید. خود همین هم نشانه است. چون معمولاً چیزهایی را که سرّ است، نمیگویند، مگر به خصّیصین که سینه به سینه به اهلش برسد. امّا فرمودند: این را به عموم بگویید.
البته در ادامه هم فرمودند: این را هم بدانید که این گوهر را فقط اهلش میشنوند و مهمتر – که درد برای امثال من است – اینکه فقط محبّین حقیقی هم عمل میکنند.
لذا این هر شب، بدون انقطاع، با آقا جان صحبت کردن، گوهری است که باید قدر بدانیم. من مأمور به بیان این مطلب هستم و تا زنده هستم این را بیان میکنم که عزیز دلم! این صحبت با آقا جان، امام زمان(عج) دل را جلا میدهد. اصلاً اگر شما موفّق شدید هر شب صحبت کنید، نشانه این است که آن روز کاری نکردید که امام زمان(عج) یاد خودش را از ذهن شما ببرد.
بارها بیان کردم که اگر هر شب بدون انقطاع موفّق به این کار شدی، خدا گواه است به یک سال نرسیده، خودت حالاتی را حس میکنی. امتحان این رایکان است. ولی به شرط اینکه انقطاع پیش نیاید. مثل حلقههای زنجیر است. این زرباف و لباسی که داری از بهترین مطالب برای خودت میبافی تا حصن حصین تو شود، اگر یک دانه آن این طرف و آن طرف شود، خراب میشود. این، مثال برای قریب به ذهن شدن است که این مطلب، حصن حصین است.
با آقا جان حرف بزن، بگو: آقا! قربانت بروم، من گرفتارم، گرفتار نفسم هستم. آقا دلم میخواهد گناه نکنم، دلم میخواهد رذایل و پستیها را از وجودم بیرون کنم، امّا آقا! جلوات دنیا نمیگذارد. آقا! چه کنم که جلوات دنیا من را فریب ندهد؟! آقا جان! دستم به دامنت. آقا جان! یک عنایتی کن.
با آقا حرف بزن، بگو: آقا! پدر گرامیتان فرمود: کاری کنید که زینت ما باشید، نه اینکه کاری کنید که باعث آبروریزی ما باشید. آقا من خجالت میکشم که خودم را شیعه و محبّ شما مینامم. بد کردم، مردم دارند من را میبینند، دنیای فسق و فجور من را میبیند، بعد میگویند: ببینید اینهایی هم که میگویند: ما شیعیان محمّد و آل محمّد هستیم، اینها که ادّعا میکنند که ما امام زمانی هستیم و مدام یابنالحسن، یابنالحسن میگویند و …، چگونه رفتار میکنند! آقا! خجالت میکشم. آقا! دستم را بگیر.
با آقا شبها حرف بزن و دقایقی خلوت کن. بگو: آقا! شما کریم هستید، قربان کرمتان بروم. آقا جان! میشود ما هم حرّ شویم و از کناه بیرون بیاییم. میشود ما هم از این بند گناه و نفس آزاد شویم؟! خیلی دلم میخواهد، امّا وقتی نگاه میکنم، میبینیم هیچ کاری نکردم. قربانت بروم، من قدرت و قوّت ندارم، ارادهام ضعیف است، یک اراده قوی به من بده. عین الله الناظره! یک نگاه عمیق به من بکن. من تو را نمیبینم، امّا تو که من را میبینی، قربانت بروم!
آقا جان! شب ولادت است، عیدی بده. میشود یک نگاه عمیقی به من کنی. اولیائت نگاه میکنند، یک نفر را به طور کامل از راه نادرستش برمیگردانند. آقا! چرا من هنوز باید در گناه باشم؟! قربانت بروم! خودمم بدم میآید با زبان گناهم، با فکر گناهم، با اعضاء و جوارح گناهم، بگویم: یابنالحسن! به خودت قسم این یابنالحسن به دلم نمیچسبد.
خدا آن مرد الهی، آیتالله شالی را رحمت کند، من محضر مبارکشان رسیدم و گفتم: برای دیدار آقا توصیهای بفرمایید. ایشان میفرمودند: آیتالله قاضی فرمودند: اگر انسان واقعاً از همه پلیدیها و بدیها دور شود، تا میگوید: آقا جان! مهدی جان! امام زمان میگوید: جان مهدی! بگو چه کار داری.
ما که باور نمیکنیم؛ چون اهلش نیستیم. آقا جان! یعنی میشود منم یک روز به جایی برسم که تا میگویم: مهدی جان! شما بگویی: جان مهدی!
آقا! وضعم خراب است، دستم را بگیر. آقا جان! به مادرت قسم میدهم دستم را بگیر. آقا جان! به حضرت نرجس خاتون دستم را بگیر. آقا جان! شب ولادت است، قصد روضه و اذیّت کردن شما را ندارم، امّا گرفتارم، به ما هم یاد دادند و گفتند: هر موقع گرفتاری شما زیاد شد و احساس کردی که هر چه آقا را صدا میزنی، آقا رو برمیگرداند و میگوید: از تو خوشم نمیآید، دهانت را ببند و با خودش میفرماید: باز این دهانش را باز کرد و حالم بد شد؛ جملهای بگو که دیگر آقا نتواند رویش را برگرداند، بگو: آقا جان! به آن مادر پهلو شکستهات، زهرای اطهر، آقا جان! ما امشب عیدی میخواهیم. یک عنایت ویژه به ما کن.
«یا وصیّ الحسن و الخلف الحجّه أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه یا سیّدنا و مولانا،
إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی اللّه و قدّمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه»