نویسنده:سید حسین هاشمی
6 – رحمت و رأفت رسول اعظم صلى الله علیه و آله و سلم
قرآن، در ترسیم سیماى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به شیوههاى گوناگون و تعبیرهاى مختلف، سخن گفته است، گاه او را رحمت خالص و تجسّم مهر الهى براى بشریت بلکه همه هستى قلمداد کرده است:
«و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین» (انبیاء /107)
«ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم.»
دستیابى به معنا و مفهوم درست آیه مبارکه وابسته به دانستن معنا و مقصود از «عالمین» است. عالمین، جمع عالم است، عالم یعنى همه مخلوقات. جوهرى در صحاح مىگوید: «العالم، الخلق.» «عالم، یعنى همه مخلوقات».20
و قرب الموارد نیز آورده است: «العالم، الخلق کله.» «عالم یعنى تمامى آفریدهها.»21
در قرآن، این واژه هفتاد و سه بار و همیشه به صورت «عالمین» آمده است و مراد از آن گاه تمام مخلوقات است، مانند: «الحمدللَّه رب العالمین» (حمد /2) و گاه نیز همه انسانها است، همچون: «فانى اعذّبه عذابا لا اعذّبه احدا من العالمین» (مائده /115) و گاه مردمان یک عصر و یا یک قلمرو فرهنگى و سرزمینى است: «و انّى فضّلتکم على العالمین» (بقره /122) و «واصطفاک على نساء العالمین» (آل عمران /42)
شاید بتوان گفت که، هر گاه این واژه پس از صفتى از صفات الهى واقع گردد، به معناى همه مخلوقات و اما اگر به عنوان صفتى براى شخص و یا گروهى از انسانها به کار رود، مفهومى محدود و مقید به زمان و مکان دارد. براساس این قاعده، تشخیص معناى «عالمین»، در آیه مورد بحث، کمى دشوارتر مىشود و گویى از همین سبب نیز هست که مترجمان و مفسّران قرآن، دچار اختلاف نظر شدهاند. چه، آیه موردنظر، از آن رو که در مقام بیان صفت یک انسان است، باید «عالمین»، شامل گروهى از انسانها، – مردمان شبه جزیره عربستان و یا مردم عصر پیامبر – در نهایت شامل همه انسانها شود. از جانب دیگر چون پیامبر، به عنوان رحمت الهى توصیف شده شأن رحمت خداوندى، بسان سایر صفات او، شمول و فراگیرى نسبت به همه مخلوقات الهى است.
قرآن درباره رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله وسلم فرموده است:
«لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم.» (توبه /128)
«به یقین، رسولى از خود شما به سوى تان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.»
از نکات درخور تأمل در این آیه آن است که پیامبر، داراى دو صفت «رئوف» و «رحیم» که از اوصاف ویژه الهى است، قلمداد و خداىگونه ستایش شده است. از میان تمامى انسانها، انبیا، رسولان، صالحان و… پیامبر، تنها انسانى است که با ترکیبى از این دو صفت، از وى توصیف و تمجید شده است.
متون روایى و سیره ور فتار پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم (که شارح و آیینه تمام رخ آموزههاى قرآنى است.)، سرشار از رأفت، رحمت و مهربانى آن گرامى است. در این مجال، نمونههایى از هر یک (روایت و سیره) را براى تأیید و تبیین هر چه بیشتر آیات یاد شده مىآوریم:
1. از خود پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم روایت شده است که آن حضرت فرمود:
«پروردگارم مرا به مدارا و نرمى با مردم فرمان داده است، همچنان که به انجام واجبات امر فرموده است.»22
2. انس بن مالک مىگوید:
«نُه سال در محضر و در خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بودم به یاد ندارم که هرگز به من گفته باشد، چرا فلان و فلان کار را انجام ندادى و هرگز مرا بر کارى سرزنش نکرد.»23
3. وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در مکه دعوت خویش را علنى کرد با عکسالعمل شدید مشرکان روبهرو گردید و قریش از هیچگونه آزار و شکنجه، افتراء و اهانت دریغ نورزیدند و او را فرد دروغگو، جادوگر و دیوانه معرفى کردند. واکنش پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم در برابر این همه، چنین بود:
«بار خدایا! قوم مرا مورد رحمت و مغفرت خویش قرار ده؛ زیرا آنان حقیقت را نمىدانند». 24
4 – از همه مهمتر ، رفتار کریمانه و مهربانانه پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با مردم مکه در زمان اقتدار سیاسى است که نمونهاى از آن را در روز فتح مکه مىتوان دید. در آن روز که پس از سالیان دورى و آوارگى از وطن و با خاطرههاى تلخ از برخورد مشکران قریش در روزگاران آغازین بعثت، پیروزمندانه وارد مکه گردیده بود و هزاران سپاه را پشت سر خویش داشت، مىتوانست انتقام خویش را چند برابر از مشرکان قریش و مکّیان بگیرد و به سپاه خویش دستور قتل و غارت صادر کند؛ اما پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمان عفو عمومى صادر کرد و از تقصیر همگان گذشت – جز چند نفر معدود که از فرط پلیدى و سیاهى شایستگى بخشش را از دست داده بودند و در شمار پیشآهنگان کفر و لجاجت به حساب مىآمدند – . سعد بن معاذ که یکى از فرماندهان سپاه اسلام بود در آن روز رجزهایى به این مضمون خواند:
«امروز روز کشتار و انتقام است. امروز جان و مال شما حلال شمرده مىشود.»25
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم از شنیدن سخنان سعد، بسیار اندوهناک و غمگین شد و او را از مقام فرماندهى عزل کرد و پرچم را به پسر وى «قلیل بن سعد» سپرد و خود در توصیف آن روز فرمود: «امروز، روز رحمت و مهربانیست.»26
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم براى اثبات عملى این رحمت و مهربانى به مکّیان اعلام داشت: «بروید که همگى آزادید.»27
این عفو، گذشت، بزرگ فکرى، عطوفت و نسیم ملایم مهربانى، جانهاى مکیان را نواخت و به سوى اسلام و پذیرش دیانت پیامبر، متمایلشان ساخت.28
5 – صفوان بن امیه از جمله سران مشرک مکه و در شمار آتش افروزان علیه پیامبر، در جنگهاى متعدد بود و یک نفر از مسلمانان را به جرم مسلمانى در مکه به دار آویخته بود، از این روى در شمار کسانى قرار گرفت که پیامبر از آنها نگذشت و خون آنان را حلال اعلام کرد. او با شنیدن این خبر از مکه به جدّه گریخت. لکن «عمروبن وهب» پسرعموى او، نزد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، شفاعت کرد و خواهان عفو او گردید. رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز او را بخشید. زمانى که خبر به خود او رسید، باور نکرد تا این که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم عمامه یا پیراهن خود را به نشانه بخشش براى او فرستاد، او باور کرد و به مکه بازگشت و از حضرت خواست تا به وى دو ماه مهلت دهد تا درباره اسلام تحقیق کند و اگر به نتیجه رسید اسلام بیاورد. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به او چهار ماه مهلت داد تا تحقیق کند و اسلام بیاورد. صفوان بعدها مىگفت: «هیچ کس به این نیک نفسى نمىتواند باشد مگر این که فرستاده خدا باشد، گواهى مىدهم که خدایى جز خداى یکتا نیست و او رسول خداست.»29
7- شدت و صلابت رسول اعظم صلى الله علیه وآله وسلم
پیش از آن که سخنى از صلابت و قاطعیت رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به میان آوریم چند نکته شایان و بایسته یاد است:
1 – «صلابت» به مفهوم شدت و سختگیرى که واژگان «قاطعیت»، «ثبات»، «خشونت» و «شدت» را نیز مىتوان نزدیک و هممعنایى آن دانست، هر چند به صورت مستقیم و صریح (صلابت) و هم خانوادههاى آن در متون و نصوص دینى، قرآنى، براى بیان صفات خلقى و نفسانى، کمتر آمده است؛ اما در قالب تعابیر دیگر چون خشونت، شدت، قاطعیت و مداهنه ناپذیرى و یا به شکل گزارهها و جملههایى بیان شده است که درونمایه و مضمون آنها، صلابت و شدّت به عنوان صفتى از صفات فضیلت را مىرساندو آن را در شمار فضایل خلقى رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم قرار مىدهد.
2 – در زندگى انسان به ویژه پیشوایان و رهبران اجتماعى و سیاسى، گاه صلابت و قاطعیت نه تنها شایسته و نیک، که ضرورت اجتنابناپذیر است. اگر سختگیرى و صلابت در برخورد با بزهکاران، قانون شکنان و مجرمان داخل جامعه و یک قلمرو سرزمینى یا فکرى، صورت نپذیرد، بزهکاران احساس امنیت مىکنند و فضاى عمومى جامعه دچار ترس، ناامنى، و وحشت و سلب آسایش مىگردد و هرج و مرج فراگیر مىشود؛ چنان که اگر سخت رفتارى و قاطعیت در برابر دشمنان بیرونى نباشد، سلطهطلبان و تجاوزگران، استقلال و حاکمیت ملى را زیرپا مىگذارند. از این رهگذر است که هم خرد و عقل انسانى و هم شریعت اسلامى، صلابت و قاطعیت را در مواردى بایسته و روا شمرده و براى رهبران اجتماعى از بایدها و صلاحیتهاى لازم در عهدهدارى مقام و منصب زعامت دانسته است. از این رو، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) در عین کمال رأفت و مهربانى که با مردم داشت، از صلابت، قاطعیت و برخورد سخت با حقستیزان نیز بهره وافر داشت، که اگر جز این مىبود، نمىتوانست الگوى جامع کمالات انسانى قرار گیرد.
3 – قلمرو قاطعیت و صلابت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) ، کاملاً مشخص بود: یکى عرصه اجراى حدود و احکام اسلامى و دیگر برخورد با مشرکان و کافران معاند و لجوج که حق را نه از سر ناآگاهى و پى نبردن به حقیقت، که از سر ستیز و دشمنى نمىپذیرفتند و نیز منافقان، مجرمان و بزهکاران، هر چند که در جمع مسلمانان و در پوشش و ظاهر اسلامى مىزیستند.
نمونههایى از آیات قرآنى، که بیانگر صلابت و قاطعیت رسول اعظمصلى الله علیه وآله وسلم است:
1 – «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم و اقعدوا لهم کلّ مرصد…» (توبه /5)
«(اما) وقتى ماههاى حرام پایان گرفت، مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سر راه آنها نشینید…»
چنان که پیداست این آیه مبارکه، سختترین مواضع و برخورد را با مشرکان اعلام مىکند. اگر به آیات پیش از این آیه مبارکه در همین سوره و یا آیات دیگر در سایر سورههاى قرآن و مربوط به همین موضوع، توجّه و تأمّل شود، مشخص مىگردد که این برنامه سخت و شدید، پس از تخلف و پیمان شکنى مشرکان همپیمان با مسلمانان و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم تشریع گردید.
علامه طباطبایى مؤلف تفسیر «المیزان» در تفسیر آیات آغازین سوره مبارکه که در آنها رسماً و علنى از مشرکان اعلام برائت شده است، مىآورد:
«مقصود آیات مبارکه پایان یافتن امان، از مشرکانى است که با مسلمانان، پیمان عدم تعرض بسته بودند. این اعلام، بدون سبب و گزاف صورت نگرفت؛ زیرا خداوند در آیات متعدد و بعدى، بیان مىکند که اطمینان و اعتمادى بر پیمان مشرکان نیست. به ویژه این که بسیارى از مشرکان از مفاد پیمان عدول کردند و حرمت پیمان را حفظ نکردند… اگر ابطال پیمان یک جانبه و از طرف مسلمانان، بدون هیچ پیشزمینه و علتى از سوى مشرکان مىبود، دلیلى نداشت که قرآن میان دو گروه از مشرکان – آنها که بر پیمان خویش وفادار بودند و آنها که پیمانشکنى کرده بودند – فرق بگذارد و بگوید آنان که پیمانشکنى نکردهاند از حکم برائت مستثنى هستند:
«الاّ الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیئاً و لم یظاهروا علیکم احداً فاتّموا إلیهم عهدهم الى مدّتهم ان اللَّه یحبّ المتّقین» (توبه /4)
«مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حق شما فروگذار نکردند و احدى را بر ضد شما، تقویت نکردند، پیمان آنها را تا پایان مدت شان محترم بشمرید، زیرا خداوند، پرهیزگاران را دوست دارد.»
پس چکیده مفاد آیه مبارکه، اعلام بطلان پیمان و برداشتن امان، از آن دسته مشرکانى است که با مسلمانان تعهد و پیمان داشتند. اما بیشتر آنان، پیمان خویش را شکستند و همین سبب شده بود تا نسبت به آن شمارى هم که تاکنون بر تعهّد خویش وفادار مانده بودند، اطمینان و اعتمادى باقى نماند و از شرارتها و نیرنگهاى آنان، علیه اسلام، احساس امنیت نشود.»30
2. «فلا تطع الکافرین و جاهدهم به جهاداً کبیرا» (فرقان /52)
«از کافران اطاعت مکن و به حکم خدا با آنان جهاد کن، جهاد بزرگ.»
3. «یا ایّها النّبى اتّق اللَّه و لاتطع الکافرین و المنافقین» (احزاب /1)
«اى پیامبر تقواى الهى پیشه دار و از کافران و منافقان اطاعت مکن.»
یادکرد ضرورت تقوا و پروا دارى، پیش از دعوت به صلابت و استوارى در برابر کافران و منافقان، بدین معناست که قاطعیت و صلابت از مصادیق تقواى الهى است.
4 – «فلا تطع المکذّبین ودوّا لو تدهن فیدهنون ولا تطع کلّ حلاَّف مهین» (قلم /10-8)
پس از تکذیبکنندگان اطاعت مکن، دوست دارند که نرمى کنى تا نرمى کنند، از هر فرومایهاى که بسیار سوگند مىخورد، پیروى مکن.»
شهید مرتضى مطهرى، مفهوم و مراد آیه مبارکه را بدین گونه توضیح مىدهد:
«موضوع آیه ادهان است، ادهان دو طرفى؛ یعنى سهلگیرى دو طرفى؛ توهم کمى در حرفهایت سهل بگیر، ما هم کمى در حرفهایمان سهل مىگیریم، یعنى تساهل. اصطلاحى امروز پیدا شده است، اسمش را گذاشتهاند، تسامح، تسامح در مورد خودش تعبیر خوبى است ولى اینها اسمش را گذاشتهاند تساهل دینى که از تساهل دینى دفاع مىکنند، نقطه مقابل تعصب… این را قرآن به شدت نفى و رد فرمود: «فلا تطع المکذبین» 31
وى آنگاه تسامح را بر دو گونه ممدوح و مذموم تقسیم مىکند و در تبیین تفاوت آن دو مىآورد:
«مطلبى را باید توضیح دهم و آن همین مسأله تساهل است. آیا قرآن، این کار را به طور کلى نفى مىکند؟ باید عرض کنیم که دو مطلب است: یک نوعش را قرآن به طور کلى نفى مىکند که هرگز به پیغمبر اجازه نمىدهد تا چه رسد به غیر پیغمبر و آن، [یعنى] مصالحه براساس خود مواد برنامه و فکر، یعنى به اصطلاح امروز ایدئولوژى، یعنى بیاییم این طور کنار بیاییم که تو از بعضى حرفهایت صرفنظر کن ما هم از بعضى حرفهاىمان صرفنظر مىکنیم. یک دین حق محال است اجازه بدهد با دشمن کنار بیاید… یک مستحب یا مکروه قابل مصالحه و گذشت نیست. یک چیزى که جزء وحى الهى است ولو به عنوان کوچکترین مکروه قابل مصالحه نیست. بله یک امر دیگر است که قابل تصالح و گذشت است و به اصطلاح، تاکتیکبردار است، تصالح، مسأله تاکتیک است، مسأله تاکتیک به اصول یعنى مواد برنامه هرگز جریان ندارد با عمل جریان دارد، یعنى در مقام اجرا، قرارداد مىبندیم که این کار را فعلاً جلو یا تأخیر بیندازیم… قرآن، این اختیار را از پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم نگرفته است که نه در مقام اجرا یک قرارداد صلحى با مشرکین امضا کند، نه در دعواى خودش صلح کند.»32
آن چه آمد، تنها بخشى از آیات وحیانى و قرآنى است که از قاطعیت و صلابت رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم سخن مىگویند.
تاریخ سیره نبوى، که در حقیقت، بازتاب همان آموزههاى پیش گفته قرآنى در عمل و کنش پیامبر است، چهره بیرونى و رفتارى آن چه را که از صلابت پیامبر یاد کردیم بازمىگوید:
1. زنى از اشراف قریش، به نام «فاطمه مخزومى» مرتکب سرقت شد، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم دستور داد حد الهى را درباره او جارى کنند. قبیله بنى مخزوم، ناراحت شدند و کوشیدند به هر وسیلهاى، مانع اجراى حد شوند، حتى اسامهبن زید که از چهرههاى محبوب نزد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بود، از ایشان تقاضاى بخشودگى کرد، لکن حضرت از این درخواست، شدیداً ناراحت شدند و فرمودند: «آیا درباره حدّى از حدود خدا شفاعت مىکنى؟!»33
سپس از جا برخاست و به ایراد خطبه پرداخت که بخشى از آن چنین است:
«اى مردم! علت این که ملتهاى پیش از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلندپایهاى از آنان جرم مىکرد او را به مجازات نمىرسانیدند. اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسى خلاف مىکرد، حکم خدا را درباره او اجرا مىکردند. سوگند به خدا اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه دست به چنین کارى بزند، حکم خدا را درباره او اجرا مىکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومى با فاطمه محمدى یکسان است.»34
صلابت و قاطعیت در اجراى احکام و حدود الهى از آن روى بایسته و از فضیلتهاى خلقى است که سستى در این عرصه مایه سست بنیادى حیات اجتماعى، افزایش جرم و بزهکارى، هتک حرمت و عفت عمومى و فروپاشى ارزشها و بایدهاى اخلاقى، اعتقادى و… مىشود که هیچ اندیشهگر و خردورزى با ملایمت و سازش و نرمخویى، پىآیندهاى شوم و سنگین و بنیان برانداز یاد شده را نمىپذیرد.
2. پس از غزوه تبوک که در سال نهم هجرت روى داد، نمایندگان قبیله هوازن، براى پذیرش اسلام، اظهار تمایل کردند و براى این کار، پیششرطهایى را معین کردند از جمله این که: از نماز خواندن معاف باشند. اما پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با قاطعیت و صلابت تمام در برابر این شرط ایستاد و در عین تعلق خاطر شدید به ایمان و گرایش یک نفر به اسلام – چه رسد به یک قبیله – به آنان جواب رد داد و فرمود: «دینى که در آن نماز نباشد، خیر و سودى ندارد.»35
ره آورد خلق عظیم نبوى
بخشى از رهآوردهاى خلق عظیم و شرح صدر وجود مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در عرصه بیرونى و عینیت اجتماع آکنده از آلودگىهاى اخلاقى، عصر بعثت و پس از آن را چنین مىتوان برشمرد:
1 – تربیت و پرورده شدن صدها انسان وارسته و پالوده از رذایل اخلاقى که هر یک اسوه خوبیها و نیکىهاى روزگاران بودهاند.
2 – برچیده شدن بساط جنگ، نفاق، ناهنجاریهاى اجتماعى و دشمنى از جزیرهالعرب و سایر نقاط قلمرو نفوذ فکر، فرهنگ و اخلاق اسلامى.
3 – گسترش سریع اسلام در بخش بزرگ دنیاى آن روز و در اندک زمان.
4 – شکلگیرى امت واحده اسلامى بر پاى بست برادرى دینى، الفت و مهربانى، که خود به تنهایى و با در نظرداشت فضاى تکالب، وحشىگرى و استبدادى آن زمان، رویداد مهم و غیرقابل دستیابى با عوامل و انگیزههاى مادى بود و به تعبیر قرآن:
«واذکروا نعمه اللَّه علیکم اذ کنتم اعداءً فألف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته إخواناً و کنتم على شفا حفره من النار فانقدکم منها…» (آل عمران /103)
«و نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید و شما بر لب حفرهاى از آتش بودید خدا شما را از آن نجات داد.»
5 – صورت بندى تمدن بالنده و پویاى اسلامى، بر شالوده اخلاق، ارزشهاى والاى انسانى، عطوفت، مهرورزى، برادرى ایمانى و انساندوستى .
پی نوشت ها :
20 – جوهرى، اسماعیل، صحاح اللغه، ماده عالم.
21 – اقرب الموارد، ماده عالم.
22 – کلینى، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافى 117/2، ح 4.
23 – طبرسى، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، /16.
24 – مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 167/98.
25 – ابن جریر طبرى، محمد، تاریخ طبرى، 56/3 و سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت، قم، مرکز مطبوعاتى دارالتبلیغ اسلامى، 736/2 1351 و سیره ابن هشام، 167/98 437/4.
26 – همان.
27 – همان.
28 – همان.
29 – همان.
30 – المیزان، 147/9.
31 – مطهرى، مرتضى، تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات صدرا، /167.
32 – همان.
33 – سیره ابن هشام، 85/4.
34 – همان.
35 – همان.