دوازدهم یا هفدهم ربیع الاول(2)
الف. دهم ربیع الاول
اما نظر دیگری که به امام باقر(ع) منسوب شده، روز دوشنبه دهم ربیع الاول است؛ گرچه مرحوم مجلسی گفته است که برخی از مخالفان به ندرت به این نظر باور دارند.
واقدی، از ابوبکر بن عبدالله بن ابی سیره، از اسحاق بن عبدالله بن ابی فروه و او از امام باقر(ع) روایت کرده است که فرمود:
ولد رسول الله(ص) یوم الاثنین لعشر لیال خلون من شهر ربیع الاول. و کان قدوم اصحاب الفیل قبل ذلک للنصف من المحرم. فبین الفیل و بین مولد رسول الله (ص) خمس و خمسون لیله.(1)
مرزوقی اصفهانی (م 421ق) با اشاره به سبک تاریخ گذاری عرب در انتخاب یک حادثه مهم برای سال (مانند عام الفیل)، معتقد است که پیامبر(ص) در همین سال -که سال 38 ملک انوشیروان بود- به دنیا آمد. سپس از ابوالعیناء به سند او از امام باقر(ع) روایت می کند که:
ولد رسول الله(ص) لیله الاثنین لعشر لیال خلون من شهر ربیع الاول، و کان الفیل فی النصف من المحرم بینه و بین مولد رسول الله(ص) خمس و خمسون لیله، و بذلک الاسناد ان رسول الله(ص) ماتت امه و له ست سنین.(2)
ابن عساکر نیز آورده است:
اخبرنا ابومحمدبن الاکفانی، انبانا ابوبکر الخطیب، انبانا ابوالحسن الحمامی، انبانا ابوالحسن علی بن احمدبن ابی قیس الدقاق قالا: نبانا ابن ابی الدنیا اخبرنی محمدبن صالح القرشی، انبانا محمدبن عمر، حدثنا ابن ابی سیره، عن ابی جعفر محمد بن علی قال: ولد رسول الله(ص) یوم الاثنین لعشر خلون من ربیع الاول و کان قد قدم الفیل للنصف من المحرم، فبین الفیل و بین مولد النبی(ص) خمس و خمسون لیله.(3)
ب. دوم و هشتم ربیع الاول
از میان مورخان کهن، محمدبن حبیب، این دو تاریخ را مطرح کرده است:
ولد رسول الله(ص) یوم الاثنین للیلتین خلتا من شهر ربیع الاول، و یقال لثمان لیال خلون من شهر ربیع الاول.(4)
مسعودی نیز در مروج الذهب، هشتم ربیع الاول را تاریخ ولادت دانسته است:
الذی صح من مولده- علیه الصلاه و السلام- انه کان بعد قدوم اصحاب الفیل مکه بخمسین یوماً و کان قدومهم مکه یوم الاثنین لثلاث عشره لیله بقیت من المحرم، سنه ثمانمائه و اثنتین و ثمانین من عهد ذی القرنین، و کان قدوم ابرهه مکه لسبع عشره خلت من المحرم و لست عشره و مائتین من تاریخ العرب، الذی اوله حجه الغدر و لسنه اربعین من ملک کسری انوشروان. و کان مولده- علیه الصلاه و السلام- لثمان خلون من ربیع الاول من هذه السنه بمکه، فی دار ابن یوسف.(5)
بخشی از این اختلاف نظرها را حمزه اصفهانی، مورخ، منجم و جغرافی دان معروف نیز آورد است وی با اشاره به آنچه طبری در این باره آورده می نویسد:
برخی دوم ربیع، برخی هشتم و برخی سیزدهم این ماه را روز ولادت می دانند؛ اما در دو چیز اختلاف ندارند: یکی این که مولد در نیمه نخست ماه بوده و دیگری این که روز دوشنبه بوده است.(6)
این که طبری، روز سیزدهم را جزو اقوال آورده باشد، در تاریخ الطبری(نه متن اصلی و نه ذیل المذیل موجود) نیست. آنچه در آن کتاب آمده، همان روایت مشهور ابن اسحاق یعنی روز دوزادهم است.(7)
ج. دهم رمضان
چهار مستند برای این تاریخ وجود دارد:
نخست، روایت امام جعفر صادق(ع)از طریق یعقوبی که طبق معمول، سند آن را نقل نکرده و احتمال می رود که با استفاده از کتاب المغازی ابان، آن را نقل کرده باشد؛ زیرا در مصادر خود در مقدمه، یک طریق خود را این طور معرفی کرده و «ابان بن عثمان عن جعفر بن محمد». عبارت یعقوبی این است:
و قال من رواه عن جعفر بن محمد یوم الجمعه حین طلع الفجر لاثنتی عشره لیله خلت من شهر رمضان.(8)
دوم، روایت زبیر بن بکار، نسب شناس و مورخ معروف قرن سوم، که معتقد است که ولادت، روز دوازدهم رمضان بوده است. عبارت مقریزی این است:
و قیل ولد یوم الاثنین لاثنتی عشره مضت من رمضان حین طلع الفجر، و قد شذ بذلک الزبیر بن بکار.
مقریزی می افزاید که این تاریخ با آنچه که نقل کرده است که« ان امه (ص) حملت به ایام التشریق، فیکون حملها مده تسعه اشهر»، موافقت دارد.(9)
حمل در ایام تشریق نکته ای است که کلینی هم دارد و به احتمال، آن را از همین زبیر بن بکار یا ماخذی که زبیر بن بکار از آن بهره برده، گرفته است، جز آن که وی روی دوازدهم ربیع الاول، یعنی قول اولی که زبیر بن بکار داشته ایستاده نه قول دوم (دهم رمضان) که به قیل نسبت داده و با حمل در ایام تشریق هم به لحاظ عدد ماه های حمل درست در می آید.
ابن کثیر، پس از نقل قول دوازدهم ربیع الاول (و نقل هفدهم از منابع شیعه و رد آن)، قول دوم را همین دهم رمضان می داند:
والقول الثانی انه ولد فی رمضان نقله ابن عبدالبر عن الزبیر بن بکار- و هو قول غریب جدا- و کان مستنده انه – عیه الصلاه و السلام- اوحی الیه فی رمضان بلا خلاف و ذلک علی راس اربعین سنه من عمره فیکون مولده فی رمضان و هذا فیه نظر والله اعلم.(10)
و باز در ادامه، عین عبارت و استدلال های زبیر بن بکار آمده است:
قال الزبیر بن بکار: حملت به امه فی ایام التشریق فی شعب ابی طالب عند الجمره الوسطی. و ولد بمکه بالدار المعروفه بمحمد بن یوسف اخی الحجاج بن یوسف لثنتی عشره لیله خلت من شهر رمضان.(11)
سوم، روایت دیگر که هرچند حمل را در محرم دانسته، اما ولادت را در رمضان می داند:
و رواه الحافظ ابن عساکر، من طریق محمد بن عثمان بن عقبه بن مکرم، عن المسیب بن شریک، عن شعیب بن شعیب، عن ابیه، عن جده قال: حمل برسول الله(ص) فی یوم عاشورا فی المحرم و ولد یوم الاثنین لثنتی عشره لیله خلت من شهر رمضان سنه ثلاث و عشرین من غزوه اصحاب الفیل.(12)
چهارم، که به جای دهم، به دوازدهم رمضان اشاره دارد خبر سلامی در کتاب التاریخ که گفته است انه ولد لیله یوم الاثنین الثانی من رمضان عام الفیل، مع طلوع الفجر.(13)
روز ولادت: جمعه یا دوشنبه
تفاوت دیگر این است که در میان شیعه، روز جمعه شهرت دارد و در میان اهل سنت، روز دوشنبه در عبارت کلینی، دوازدهم روز ولادت است؛ اما مصادف با روز جمعه است نه دوشنبه.
برای شیعه، این مهم بوده است که ولادت پیامبر(ص)، روزجمعه بوده، نه دوشنبه که بیش تر اهل سنت آن را گفته اند.(14)
یک روایت شیعی، روی این نکته تاکید کرده است علی بن جعفر می گوید:
جاء رجل الی اخی موسی بن جعفر(ع) فقال انی ارید الخروج فادع لی قال و منی تخرج قال یوم الاءثنین فقال له و لم تخرج یوم الاءثنین قال الطلب فیه البرکه لان رسول الله(ص) ولد یوم الاءثنین قال کذبوا ولد رسول الله(ص) یوم الجمعه و ما من یوم اعظم شوما من یوم الاءثنین یوم مات فیه رسول الله (ص) و انقطع فیه وحی السماء و ظلمنا فیه حقنا.(15)
به هر حال، کراهت سفر در روز دوشنبه، منشاش همین است که روز دوشنبه، روز وفات است، نه روز تولد.(16)
وقت حمل
در این باره، سه نظر وجود دارد:
اول ایام تشریق، که کلینی – به احتمال به نقل از زبیر بن بکار- آن را نقل کرده است. دیاربکری در تاریخ الخمیس از سیره یعمری و حلبی هم در سیره خود این مطلب را آورده اند.(17) زبیر بن بکار – که تولید را در دوازدهم رمضان می داند با تاریخ این حمل مشکلی ندارد اما با این سخن کلینی پس از اعلام روز دوازدهم ربیع الاول به عنوان روز ولادت رسول الله، با این اعتراض مواجه شده است که در این صورت، چه طور تولد می تواند در ربیع الاول باشد؟ پاسخ ارائه شده با تفصیلاتی که مرحوم مجلسی داده، به باور اعراب جاهلی به نسیء و جابجا کردن ماه های حرام برمی گردد که با پیچیدگی های محاسباتی روبه رو شده است. (18) جواب های مفصل دیگری هم براساس محاسبات نجومی مرحوم ثقه الاسلام شهید در رساله ایضاح الانباء آورده و همه آنها را ناکافی می شمارد.
دوم، هجدهم جمادی الثانی، که شیخ صدوق در کتاب النبوه آورده است.(19) اگر این تاریخ درست باشد، تولد باید دوازدهم ربیع الاول که دوره حمل بیش از نه ماه نباشد.(20)
سوم روز عاشورا، براساس روایتی که ابن عساکر آورده است:
حمل بر رسول الله(ص) فی یوم عاشورا فی المحرم.(21)
وقت ولادت
کلینی دو نقل دارد: نخست، وقت زوال، ودیگری، وقت طلوع شمس.در منابع دیگر وقت طلوع شمس یا طلوع فجر آمد است. در روایتی تاکید شده است که «ولد لیلا».(22)
بیرونی، درآثار الباقیه، تولد در شب را مسلم دانسته و با آن، خبری را که تولد را در روز دانسته، نقد کرده است. علامه مجلسی معتقد است که مشهور میان شیعه و اهل سنت طلوع فجر است؛ اما برخی وقت زوال هم گفته اند.(23)
سال ولادت
رایج ترین تطبیق برای سال ولادت «عام الفیل» است. در این زمینه نیز اختلافات فراوانی وجود دارد؛ بخصوص در منابع اهل سنت که سال ولادت و تناسب آن با عام الفیل، مختلف ذکر شد است؛ اما چنان که گفته شده، در میان شیعیان تقریبا همگی اتفاق براین دارند که تولد، در عامل الفیل بوده است. (24) از قدمای مورخان اهل سنت، خلیفه بن خیاط نیز براین باور است که در مورد تولد حضرت در عامل الفیل اتفاق نظر وجود دارد.(25)
رساله مولودیه در دفاع از باور ثقه الاسلام کلینی به تعیین روز ولادت رسول در دوازدهم ربیع الاول
آقا رضی الدین محمد قزوینی (م1096ق) از علمای بنام نیمه دوم قرن یازدهم هجری و نویسنده چندین اثر از جمله ضیافه الاخوان است. کتاب معروف او- که تاکنون به چاپ نرسیده لسان الخواص است. از وی رساله های فراوانی برجای مانده که یکی از آنها همین رساله مولودیه است که در مباحث گذشته، شرحی از چگونگی آن به دست دادیم. اکنون این رساله را براساس نسخه شماره 16871 کتابخانه مجلس شورای اسلامی – که شماری از رسائل وی در آن آمده -تصحیح و به خدمت دوستداران ارائه می کنیم. گفتنی است که متن عربی این رساله به عنوان بخشی از لسان الخواص آمده است.(26)
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد الحمد والصلوه، اقل خلق الله رضی الدین محمد قزوینی، بر ضمیر منیر اذکیاء انصاف پیشه و راست طبعان درست اندیشه عرض می کند که روز مولد حضرت خاتم النبیین – علیه و آله الصلوه و السلام- به اتفاق خواص و عوام، ازجمله ایام مشرفه معظمه است و از ائمه هدی (ع) استحباب غسل و روزه و تصدق در آن روز ماثور و در کتب فقهای شیعه امامیه – رضوان الله علیهم- مسطور و در تعیین آن از علمای اهل تاریخ خلاف ها مشهور است. و چون نوافل مذکوره، از اعمال موقته است و ایقاع امثال آن بر وجه معتبر شرعی – که مصون از دغدغه احتمال بدعت باشد- بی اطمینان به خصوص وقت آن، به دلیل عقلی یا نقلی میسر نیست، پس یقین آن از مهمات دینیه و مقاصد شرعیه است، و اگر در اطراف خلاف مذکور تاملی و در تحصیل حق در این مطلب خوضی واقع شود، امید است که وسیله دریافت مقصودی و تقریب ادراک مامولی گردد؛ و توقع از اصحاب طبایع قویمه و ارباب قرایح مستقیمه، آن که اگر برخللی یا زللی (27) مطلع گردند، به شرف اصلاح مشرف سازند.
بدان که جمهور ارباب سیر و تواریخ، از خاصه و عامه، اتفاق کرده اند براین که ولادت با سعادت آن حضرت در ماه ربیع الاول عام الفیل بوده که مقدم است بر هجرت به پنجاه و سه سال. لیکن ابن جوزی و غیره از عامه نقل کرده اند که در روز دوشنبه مطابق دوم یا هشتم یا دهم یا دوازدهم ماه مذکور واقع شده و غیره از عامه نقل کرده اند که در روز دوشنبه مطابق دوم یا هشتم یا دوازدهم ماه مذکور واقع شده و علمای خاصه – رضوان الله علیهم- برآن اند که از روز جمعه دوازدهم و هفدهم ماه مذکور بیرون نیست؛ و سوای این پنج احتمال، قولی دیگر از خاصه و عامه به نظر نرسیده.(28) پس به دلالت حجیت اجماع طایفه محقه، خصوصا در امور متعلقه به احکام دینیه چنان که در علم اصول مقرر شده، سه قول اول – که عامه به آن اختصاص دارند – از درجه اعتبار ساقط است و بطلان آنها احتیاج به بیان علی حده ندارد و با آن که از ضوابط حسابیه نیز- که بعضی از آن، بعد از این مذکور خواهد شد – استنباط فساد آنها می توان نمود، پس اهتمام در این مقام متعلق است به تعیین یکی از دوازدهم و هفدهم که قدر مشترک آنها مجمع علیه و معمول به فرقه جلیله شیعه امامیه است.
و ناقل قول اول، شیخ المشایخ ثقه الاسلام محمدبن یعقوب الکلینی است -نورالله مرقده -که در اول ابواب التاریخ کتاب شریف الکافی تصریح به آن نموده، به این عبارت فرموده است که:
ولد النبی- صلی الله علیه وآله- لاثنتی عشره لیله مضت من شهر ربیع الاول فی عام الفیل یوم الجمعه مع الزوال، و روی ایضا عند طلوع الفجر قبل ان یبعث باربعین سنه.(29)
و ناقل قول ثانی شیخ اجل محمد بن محمد بن نعمان مشهور به مفید است – عطر الله مضجعه- که در کتاب المقنعه فرموده:
ولد بمکه یوم الجمعه السابع عشر من شهر ربیع الاول فی عام الفیل و صدع بالرساله فی یوم السابع و العشرین من رجب، و له یومئذ اربعون سنه.(30)
و سایر علمای امامیه در تعیین مولد مذکور، موافق یکی از این دو بزرگ اند که از اجل قدمای این طایفه علیه اند و اکثر متاخیرین مایل ترجیح قول اخیرند.
و همانا سبب این میل آن باشد که رئیس الطایفه شیخ طوسی صاحب تهذیب شرح المقنعه[=تهذیب الاحکام] در کتاب مذکور با صاحب المقنعه در این مقام اظهار مخالفتی ننموده، بلکه در مقام دیگر از این کتاب و در بعضی از سایر تصانیف خود، مانند مصباح – که مدار علیه عمل اکثر متاخرین این طایفه است در نوافل و ادعیه- روایتی نیز- که مشتمل است بر تفسیر یوم المولد به سابع عشر- ذکر فرموده.
و در این زمان، مدار عمل در حرمین شرفین – زادهما الله شرفا- که مولد منشا آن حضرت است، همان بر نهج قدیم ایشان است که مطابق دوازدهم و موافق نقل الکافی است، و در اکثر بلاد عجم عمل به قول اخیر- که هفدهم است- شایع است.
و طریقی که در استکشاف این مطلب و استنباط حق در این امر مختلف فیه به خاطر این حقیر می رسد، آن است که به استعانت بعضی از وقایع مضبوطه از منه ماضیه که در نقل تاریخ آن، این دو بزرگ طایفه متفق باشند، یا در میان این طایفه، مشهور و مخالفی نداشته باشد، استخراج حق در ماده مختلف فیها ممکن است، و از این جهت که بی شبهه، متفق علیه حجت است در مختلف فیه، هرگاه به دلالت بعضی از اتفاقات، احد طرفین در خلافی، معین گردد و بیان آن دلالت به قواعد حسابیه غیر مشکوک فیها به تقریر واضح در سلک تحریر درآید، لامحاله حاسم شبهه خلاف و حاکم ماده نزاع خواهد بود.
و از غیر مسلک مذکور نیز براین مطلب دلایل بسیار است؛ از آن جمله اتفاق اهل سیر و جمهور اهل هیئت و نجوم است که غره محرم سال هجرت از طریق رؤیت هلال، روز جمعه بود؛ چنان که علامه[قطب الدین] شیرازی در تحفه[شاهی] ذکر کرده و در زیج جدید، تصریح به آن واقع شده. و این معنا نیز از راه حسابی که بعد از این مذکور می شود، بی شبهه مستلزم مطلوب است، چنان که بر متامل ظاهر می گردد.
و در این وقت، چند دلیل از مسلک مذکور بر تعیین قول اول که موافق الکافی است تحریر یافته به عرض ذوی الالباب می رساند.
دلیل اول
آن که اتفاق کرده اند که صاحب الکافی و المقنعه، بلکه اتفاقی جمیع امت است که وفات حضرت خاتم النبیین -صلی الله علیه و آله- در روز دوشنبه بوده یا از دوازدهم ماه ربیع الاول؛ چنان که در الکافی مذکور است و این جوزی نیز از مخالفین در کتاب تلقیح تصریح به آن نموده، بی ذکر خلافی در آن،(31) و یا در دو شب از ماه صفر مانده؛ چنان که مصرح به المقنعه است.
و این اتفاق، بی شبهه مستلزم اتفاق است بر این که غره ماه ربیع الاول سال وفات آن حضرت روز پنج شنبه باشد. و این ظاهر است و هرگاه غره ماه مذکور، در سال مذکور، روز مذکور بوده باشد، از آن لازم آید که غره ربیع الاول سال مولد، روز سه شنبه باشد یا دوشنبه، که به دو روز یا سه روز مقدم است بر پنج شنبه؛ بنابراین که از ایام ما بین ماه مولد آن حضرت و ماه وفات او که عبارت شصت و سه سال، مساوی عمر آن حضرت است؛ چنان که در السنه مشهور و در کتابین و سایر تواریخ مذکور است. هرگاه هفته هفته طرح شود، دو روز و یا سه روز می ماند.
بیانش این که سال قمری، به اتفاق اهل ارصاد، سیصد و پنجاه و چهار روز است و کسری، و به سبب این کسر، در هر دو سال یا سه سال سیصد و پنجاه روز می شود، و این سال را سال کبیسه خوانند واهل حساب -که مدار ایشان براین است که ابتدا از محرم نموده، ماهی را تمام و ماهی را ناقص می گیرند- ذی الحجه را در هردو سال یا سه سال تمام می گیرند تا به سبب اجتماع کبایس، تفاوت فاحش به حساب ماه ها راه نیابد. و اتفاقی اهل حساب و هیئت است که هر سی سال به سبب اجتماع کسور معتبره محسوسه مضبوطه مشتمل می باشد بر یازده سال کبیسه، که بنابر مشهور، سال دوم و پنجم و هفتم و دهم و سیزدهم و شانزدهم و هیجدهم و بیست و یکم و بیست و چهارم و بیست و ششم و بیست و نهم است و بنا بر غیر مشهور، اختلافی در تعیین آن هست، بی تفاوت در عدد آن، و سبب این اختلاف، آن است که بعضی از اهل حساب، هرگاه کسر به نصف رسد، تمام حساب می کنند و بعضی دیگر تا تجاوز از نصف نکنند، تمام نمی گیرند. پس هر تقدیر هر سال غیر کبیسه پنجاه هفته است و چهار روز، و سال کبیسه پنجاه هفته و پنج روز. پس در شصت و سه سال مذکور- که مشتمل است بر بیست و سه یا بست و چهار کبیسه و تتمه غیر کبیسه است از اجتماع بقایای اسبوعات سنوات مذکوره- دویست و هفتاد و پنج یا شش روز حاصل می شود که بعد از طرح هفت هفت از آن نیز، دو روز یا سه روز می ماند. و تردید مذکور در عدد کبیسه شصت و سه سال، بیست و دو کبیسه و در سه سال آخر به اعتبار سال دوم آن کبیسه باشد که مجموع بیست و سه است، و ممکن است که سال مولد مطابق سال پنجم کبیسه باشد مثلا. پس سه سال آخر مطابق پنجم و ششم و هفتم خواهد بود که به اعتبار پنجم و هتفم مشتمل است بر دو کبیسه و بر این قیاس.
پس مجملاً معلوم شد که غره ربیع الاول سال مولد به دو روز یا سه روز مقدم است بر روز پنج شنبه که غره ربیع الاول سال وفات است به اتفاق. پس غره ماه سه شنبه باشد یا دوشنبه و احتمال سه شنبه ساقط است به اتفاق؛ چه بنابراین هیچ یک از دوازده و هفدهم شهر مذکور مطابق جمعه نمی افتد؛ چنان که متفق علیه آن دو بزرگ است در این دو کتاب. پس معین شد که غره ماه مذکور در سال مذکور دوشنبه است، البته، پس روز جمعه که به اتفاق مولد است در شهر مذکور، مطابق دوازدهم تواند بود، نه هفدهم و هو المطلوب.
دلیل دیگر
آن که در هر دو کتاب از هردو بزرگ طایفه – نورالله مرقدهما- تصریح شده که مبعث حضرت خاتم النبیین – صلی الله علیه و آله – به چهل سال بعد از ولادت آن حضرت است و موافق حدیثی که رئیس الطایفه رحمه الله در مصباح، در تعیین روز آن روایت فرموده و معارض ندارد، و مطابق روز شنبه بوده و موافق بیست و هفتم رجب، چنان که معمول به علمای خاصه است، پس می باید که غره رجب سال مبعث، روز دوشنبه باشد. پس غره ربیع الاول آن سال- که چهار ماه برآن مقدم است- لامحاله سه شنبه است یا دوشنبه؛ بنابرآن که از عدد ایام آن -که صدو هیجده یا صدو نوزده است- غالبا بعد از اسقاط اسبوعات یا شش روز می ماند یا هیچ نمی ماند، و اول مستلزم آن است که سه شنبه باشد، و ثانی مسلتزم آن که دوشنبه باشد.
و چون این مقرر شد، می گوییم که از غره ربیع الاول سال مبعث تا غره ربیع الاول سال مولد -که چهل سال تمام است -بنا بر ضابطه ای که سابقا در عدد ایام سال و کبایس تصور شد، بعد از اسقاط اسبوعات از ایام آن چیزی نمی ماند؛ زیرا چهل سال مشتمل است بر پانزده کبیسه و بیست و پنج غیر کبیسه. و سابقا معلوم شد که از هر سال کبیسه، پنج روز بعد از اسقاط اسبوعات باقی می ماند، و ازهر سال غیر کبیسه چهار روز، پس مجموع بقایای اسبوعات جمیع چهل سال مذکور، صد و هفتاد و پنج روز باشد که بیست و پنج هفته است بی زیاده و کم. پس لازم آید که غره ماه مولد نیز مطابق روز دوشنبه یا سه شنبه باشد و احتمال سه شنبه -چنان که سابقا بیان شد- به اتفاق ساقط است. پس دوشنبه معین است و مستلزم آن که روز جمعه مطابق دوازدهم باشد، نه هفدهم، و هو المطلوب.
و پوشیده نماند که در عدد ایام چهار ماه مذکور، بنا برآن که مقرر است که چهار ماه متوالی تمام و سه ماه متوالی ناقص امکان دارد، سوای دو احتمال غالب – که مذکور شد – دو احتمال نادر نیز هست:
اول، آن که هر چهار ماه تمام باشد و عدد ایام آن صدو بیست شود. پس بنابراین احتمال یکشنبه نیز در غره ربیع الاول مذکور می رود، و وجه ابطالش آن که به دستور احتمال سه شنبه به اعتبار این که مستلزم خلاف اتفاق است، ساقط است.
دوم، آن که سه ماه از آن ناقص باشد و عدد ایام آن صد و هفده شود. پس بنابراین، احتمال چهارشنبه نیز اضافه احتمالات ثلاثه می شود. و چون ظاهر است که این احتمال مستلزم خلاف اتفاق مذکور است، در ابطال آن می گوییم که بر فرضی که سه ماه از چهار ماه مذکور خواه متوالی و خواه غیر متوالی ناقص باشد، لامحاله، جبر این نقصان در هشت ماه تتمه این سال به عمل خواهد آمد تا لازم نیاید که عدد ایام مجموع سال کمتر از سیصد و پنجاه و چهار باشد. پس عدد ایام هشت ماه مذکور اقلا دویست و سی و هفت و بر تقدیر آن که سال کبیسه باشد، دویست و سی و هشت خواهد بود.
پس بنابراین، چون غره رجب سال مبعث آن حضرت دوشنبه بوده، غره ربیع الاول سال دوم از مبعث، یکشنبه یا دوشنبه باشد. و از این لازم آید که غره ربیع الاول سال وفات آن حضرت -که بیست و دو سال بعد از آن است، و بعد از اسقاط اسبوعات از آن پنج روز می ماند- جمعه یا شنبه باشد و حال آن که سابقا بیان شدکه پنج شنبه بوده، اتفاق[اً]. پس احتمال مذکور به اعتبار استلزام این خلاف اتفاق، ساقط است.
و نظیر این تقریر در ابطال احتمال اول نیز جاری است. پس هریک از این دو احتمال، با وجود ندرت، مستلزم خلاف اتفاق نیز هست. پس باطل است وهو المطلوب.
دلیل دیگر
آن که این دو بزرگ این طایفه جلیله – نورالله مرقدهما- متفق اند براین که وفات حضرت امام حسن عسکری و انتقال امر به حضرت قائم آل محمد-علیهم السلام- در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال دویست و شصتم هجری است. و شیخ مفید اگرچه در مقنعه از تعیین روز هفته ساکت است و به ذکر هشتم ماه مذکور از سال مذکور اکتفا کرده، اما در الارشاد تصریح فرموده که هشتم ماه مذکور مطابق روز جمعه بوده. پس جمعه بودن هشتم ماه مذکور اتفاقی است، و مستلزم آن است که غره آن ماه نیز بالضروره جمعه باشد.
و چون این مقرر شد، گوییم که از غره ماه مذکور تا غره ماه مولد حضرت خاتم النبیین – صلی الله علیه و آله- سیصد و دوازده سال تمام است که پنجاه و سه سال آن قبل از هجرت و دویست و پنجاه و نه سال دیگر بعد از هجرت است، و از طریقه حسابی که سابقا مبین شد، معلوم است که از ایام سیصد سال قمری، بعد از طرح هفت هفت یک روز می ماند و از دوازده سال تتمه، بنا بر آن که در بادی النظر احتمال اشتمال بر چهار کبیسه یا پنج کبیسه دارد، سه روز یا چهار روز. پس مجموع آنچه از ایام سیصد و دوزاده سال مذکور بعد از اسقاط اسبوعات می ماند، مردد است میان چهار روز و پنج روز، پس می باید که غره ربیع الاول سال مولد آن حضرت، مقدم باشد بر غره ربیع الاول سال وفات آن حضرت، به چهار روز یا پنج روز. و چون این مطابق جمعه بوده اتفاقا می باید که آن مطابق دوشنبه یا یکشنبه باشد، و احتمال یکشنبه -که هر آینه از ارتکاب تجویز اشتمال دوازده سال مذکور بر پنج کبیسه لازم آمده بود- ساقط است به اتفاق؛ زیرا که بنا بر آن روز جمعه که در مولد مذکور اتفاقی است، مطابق هیچ یک از دوازدهم و هفدهم نمی افتد، پس دوشنبه معین است، و مستلزم آن که جمعه مولد، دوازدهم، باشد نه هفدهم و هو المطلوب.
و مخفی نماند که روایتی که قبل ازاین مذکور شد که رئیس الطایفه – رحمه الله- در التهذیب و مصباح بر طبق هدفهم ذکر فرموده، بر تقدیر صحت سند آن، چون مضمون ظاهر آن مخالف جمیع ضوابط متفق علیها است که در دلایل مذکور شد، و نیز مقتضای حدیثی که در دلیل ثانی در تعیین روز مبعث از مصباح منقول شد، معارض آن است، چنان که مبین شد، چاره ای در تصحیح آن سوای تاویل نیست.
پس تواند بودکه بعضی از سلسله روات آن، حسب الاعتقاد خود، به نقل بالمعنی اکتفا کرده باشد یا به عنوان ضم تفسیر مبهم، چیزی از کلام خود با کلام امام (ع) ممزوج کرده باشد. پس تعیین روز مولد در آن، از کلام او باشد، بر طبق اعتقاد او نه کلام امام(ع).
و بر متتبع احادیث ظاهر است که امثال این تصرفات از روات بسیار است. پس به محض رعایت حفظ ظاهر آن، اغماض از ضوابط حسابیه غیر مشکوک فیها نمودن وجمیع تواریخ مذکوره متفق علیها را غلط انگاشتن، و نقل ثقه الاسلام کلینی را در کتاب کافی با آن همه مبالغه او در خطبه آن، به صحت جمیع آنچه(32) در آن مذکور است، از این جهت که در این ماده، قول بعضی از عامه با آن موافقت دارد انکار کردن، یا حمل بر تقیه نمودن، چنان که از کلام بعضی از متاخرین مترائی می گردد، ظاهر الفساد است؛ خصوصا احتمال تقیه که در اصل احادیث مرویه از معصومین، چه جاری می تواند شد، بنابر مقتضای مصلحت بعضی اوقات ایشان، نه در کلام مصنف مثل کتاب الکافی که اصل تصنیف آن معلوم است که مخالف مقتضای تقیه است و اکثر آن صریح است در …مخالفین و مشایخ ایشان، پس از ذکر آنها در این تصنیف پروای نکردن و در خصوص تعیین وقت مولد آن حضرت از روی تقیه موافقت ایشان نمودن، مخالف ضروریات عقلیه است.
اگر گویندکه از جمله تواریخ متفق علیها، این دو بزرگ در الکافی و المقنعه، تاریخ شهادت حضرت امام حسین (ع) است که در هردو کتاب مضبوط است که آن قضیه در روز دوشنبه دهم محرم سال شصت و یکم هجری واقع شده، و مع هذا با هیچ یک از تواریخ سابقه و لاحقه برآن – که مذکور شد – موافق نیست، بیانش این که دوشنبه بودن دهم محرم مذکور، مستلزم این است که غره ربیع الاول آن سال از دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه خارج نباشد، و حال آن که دوشنبه بودن غره ماه ربیع الاول در سال مولد، چنان که سابقا تحقیق شد، مقتضی آن است که بنا بر ضوابط مذکوره حسابیه، چون از سال مولد تا این قضیه، صد و سیزده سال است و بعد از اسقاط اسبوعات از آن، اقلا سه روز می ماند، غره ربیع الاول سال شهادت، سه روز بعد از دوشنبه باشد، و ایضا از جمعه بودن غره ربیع الاول سال وفات حضرت امام حسن عسکری(ع) چون ما بین قضیتین صد و نود و نه سال است، و موافق ضابطه مذکوره، بعد از اسقاط اسبوعات از آن یک روز می ماند، لازم آید که غره ماه مذکور در سال شهادت، یک روز قبل از جمعه باشد. پس هر دو صورت مقتضی آن است که غره ربیع الاول سال شهادت پنج شنبه باشد. پس اقلاً یک روز تفاوت می کند. پس سبب این تفاوت چه تواند بود؟
جواب گوییم که: وقوع قضیه مذکوره در دوشنبه متفق علیه این دو بزرگ نیست مطلقاً؛ زیرا که شیخ مفید رحمه الله اگرچه در المقنعه دوشنبه ذکر کرده،(33) اما بعد از آن فرموده که: و قیل یوم الجمعه و قیل یوم السبت.(34) و در الارشاد تصریح کرده که یوم السبت بوده است،(35) و لیکن چون قول او در المقنعه موافق الکافی است و اصح اقوال می نماید و تجویز وقوع آن در یوم السبت یا یوم الجمعه چنان که کثیری از اهل تواریخ عامه بر آن رفته اند که بسیار ظاهر الفساد است، و به جهت آن که تفاوت فاحش است، قابل توجیه نیست؛ چنان که بر متامل ظاهر می شود.
ممکن است که در توجیه تفاوت یک روز مذکور متمسک شویم به جواز ترتب آن بر اهمال بعضی از کسوره در حساب کبایس به اعتبارات مختلفه – که از آن جمله یکی از تعذر تحقیق و مقادیر است-(36)کما هو حقه به آلات رصدیه بی شائبه تخمین فی الجمله، چنان که بر اهل خبرت معلوم است، و دیگری احتمال تفاوت اوساط شمس و قمر است در قلت و کثرت، به اعتبار تفاوت مواقع اوج و حضیض آن یا به این قسم امور به عنوان تحقیق به آلات رصدیه، خصوصا در ازمنه قلیله از مقدور بشر خارج است، و لهذا اختلافات بسیار در امثال این مقامات در میان اهل ارصاد واقع است.
پس دور نباشد که در عرض مدت سیصد سال و کسری، به اسباب مذکوره این قسم تفاوتی – که از غایت قلت، منافی ضوابط مذکوره نیست- عارض شود، (37) بلکه عدم عروض تفاوت، اصلا در ازمنه متطاوله در امثال این امور، از محالات عادیه است. و العلم عند الله واهله
والسلام علی من التبع الهدی.
تم تحریره فی عشرین شهر جمیدی الاولی سنه 1092.
تم بحمد الله و حسن توفیقه و صلی الله علی محمد و آله.
کتابنامه
– آثار الباقیه، به کوشش: پرویز اذکایی، تهران، بی تا، 1380ش.
– اثبات الوصیه، قم: انصاریان، 1417ق.
– الاوائل، الحسن بن عبدالله بن سهل العسکری(م395ق)، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407ق، اول.
– البدایه و النهایه، اسماعیل بن عمر الدمشقی(ابن کثیر) (م 774ق)، تحقیق: مکتبه المعارف، بیروت، مکتبه المعارف.
– اعلام الوری باعلام الهدی، الفضل بن الحسن الطبرسی(م548ق)، تحقیق: موسسه آل البیت (ع) قم: موسسه آل البیت (ع) 1417ق، اول.
– بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار(ع)، محمد باقر بن محمد تقی المجلسی(علامه مجلسی) (م1111ق) بیروت: موسسه الوفاء، 1403ق، دوم.
– تاج الموالید (مجموعه نفیسه)، فضل بن حسن طبری(م548ق): قم: مکتبه بصیرتی، 1406ق، اول.
– تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، حسین بن محمد الدیار بکری، بیروت: موسسه شعبان.
– تاریخ الطبری(تاریخ الامم والملوک) محمدبن جریر طبری(م310ق)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر: دارالمعارف.
– تاریخ الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوب(ابن واضح الیعقوبی) بیروت: دارصادر.
– تاریخ خلیفه بن خیاط، خلیفه بن خیاط العصفری، تحقیق: سهیل زکار، بیروت: دارالفکر، 1414ق.
– تاریخ دمشق(ترجمه الامام علی(ع))، علی بن الحسن بن هبه الله (ابن عساکر الدمشقی)، تحقیق: محمد باقر المحمودی.
– تاریخ سنی ملوک الارض، بیروت، دارمکتبه الحیاه.
– تفسیر القمی، علی بن ابراهیم القمی(م307ق)، به کوشش: السید الطیب الموسوی الجزائری، مطبعه النجف الاشرف.
– تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه، محمدبن الحسن الطوسی، بیروت:(شیخ طوسی)(م 460ق)، بیروت: دارالتعاریف، 1401ق، اول.
– جامع لاخبار او معارج الیقین فی اصول الدین، محمدبن محمد الشعیری السبزواری(ق7ق)، تحقیق: موسسه آل بیت (ع) قم: موسسه آل البیت (ع) 1414ق، اول.
– الذریعه الی تصانیف الشیعه، محمدمحسن بن علی المنزوی(آقا بزرگ الطهرانی)(م1348ق)، بیروت: دارالاضواء، 1403ق، سوم.
– ذخیره الاخره به کوشش: رسول جعفریان، قم: انصاریان، 1375ش.
-زیج مفرد، تهران: میراث مکتوب، 1386ش.
– السیره الحلبیه، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی(ق11ق)، بیروت: احیاء التراث العربی.
– الطبقات الکبری، محمدبن سعد منیع الزهری(م230ق)، طائف: مکتبه الصدیق، 1414ق،اول.
– العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، الحسن بن یوسف الحلی(علامه)(م726ق)، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم: مکتبه آیه الله المرعشی، 1408ق، اول.
– قصص الانبیاء، سعید بن عبدالله(قطب الدین راوندی)(م726ق)، تحقیق: غلامرضا عرفانیان، مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه التابع لموسسه الاستانه الرضویه، 1409ق، اول.
– الکافی، محمدبن یعقوب الکلینی الرازی، تحقیق: علی اکبر غفاری، بیروت: دارصعب و دارالتعاریف، 1401ق، چهارم.
– کتاب المبعث و المغازی، به کوشش :رسول جعفریان ، قم، 1375ش.
– کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی الاربلی(م687ق)، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، بیروت: دارالکتاب، 1401ق، اول.
– کمال الدین و تمام النعمه، محمدبن علی بن بابویه القمی(شیخ صدوق)(م381ق)، تحقیق، علی اکبر غفاری، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1405ق، اول.
– المبسوط فی فقه الامامیه، محمدبن الحسن الطوسی(م460ق)، تحقیق: محمدعلی الکشفی، تهران: المکتبه المرتضویه، 1387ق، سوم.
– مجموعه نفیسه، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، قم: بصیرتی، 1396ق.
– المحبر، محمدبن حبیب الهاشمی البغدادی(م245ق)، بیروت: دارالافاق الجدیده، 1361ق.
– مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن الحسین المسعودی(م346ق)، تحقیق: محمدمحیی الدین عبدالحمید، مصر: مطبعه السعاده، 1384ق، چهارم.
– مصباح المتهجد، محمدبن الحسن الطوسی، تحقیق: علی اصغر مروارید، بیروت:موسسه فقه الشیعه، 1411ق، اول.
– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، حسین النوری الطبرسی(م1320ق)، قم: موسسه آل البیت(ع) 1407ق، اول.
– المقنعه، محمدبن محمدبن النعمان العکبری البغدادی(الشیخ المفید)، تحقیق: موسسه النشر الاسلامی، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1410ق، دوم.
– نزهه الزاهد، به کوشش: رسول جعفریان، تهران: میراث مکتوب، 1376ش.
– النوادر، محمدبن احمدبن ادریس الحلی، تحقیق: موسسه الامام المهدی(عج) قم: مدرسه الامام المهدی(عج) 1408ق، اول.
– وقایع السنین و الاعوام، سید عبدالحسین خاتون آبادی، تهران: اسلامیه، 1352ش.
پی نوشت ها:
1. طبقات الکبری، ج1، ص80.
2. الازمنه والامکنه، ص465.
3. تاریخ دمشق، ص76.
4. المحبر، ص9.
5. مروج الهذب، ج2، ص274.
6. تاریخ سنی ملوک الارض(بیروت: دار مکتبه الحیاه)، ص117.
7. ر.ک: تاریخ الطبری، ج2، ص156.
8. تاریخ یعقوبی، ج2، ص5
9. امتاع الاسماع، ج1، ص6.
10. البدایه والنهایه، ج2، ص260.
11. همان.
12. البدایه والنهایه، ج2، ص261.
13. آثار الباقیه، ص423،424
14. ر.ک: بحارالانوار، ج15، ص249.
15. وسائل، ج11، ص352.
16. مستطرفات، ص647.
17. تاریخ الخمیس، ج1، ص185؛ السیره الحلبیه، ج1، ص85.
18. بحارالانوار، ج15، ص252.
19. به نقل از الاقبال، ص623.
20. ر.ک، تواریخ النبی والال، ص20، این برداشت براساس روایتی از امام باقر(ع) است که نهایت دوره حمل، نه ماه است نه بیشتر.(الکافی، ج5ص52،ح3)
21. البدایه و النهایه، ج2، ص261.
22. ،بحارالانوار، ج15، ص260.
23. همان، ص249
24. میزان السماء، ص249.
25. تاریخ خلیفه بن خیاط، ص53.
26. ر.ک: نسخه خطی شماره 3733 مجلس شورای اسلامی از لسان الخواص، برگ های 215،217.
27. در اصل: ظللی.
28. به طبع، به نظر ایشان نرسیده است و الا همان طور که در مقاله گذشت قول دیگری هم که دهم یا دوازدهم رمضان است وجود دارد.
29. الکافی، ج1، ص440.
30. المقنعه، ص456.
31. در تلقیح فهوم اهل الاثر فی عیون التاریخ و الا ثر، ص82 آمده است و مات فی یوم الاثنین غره ربیع الاول حین اشتد الضحی، و قیل للیلتین خلتا منه، و قتل لاثنتی عشره خلت منه، و هو اصح.
32. در اصل: آن که.
33. المقنعه، ص467.
34. این عبارت شیخ طوسی در التهذیب، ج6، ص41
35. الارشاد، ج2، ص95
36. کذا، شاید: یکی تعذر تحقیق درمقادیر است.
37. در حاشیه نوشته شده است: از ضوابط اهل حساب مفهوم می شود که غره محرم الحرام سال شهادت به حسب رویت دوشنبه باشد و عاشر روز چهارشنبه و العلم عند الله.(منه).
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 52