2. ناشناخته بودن حضرت
بخشی از روایات, تصریح دارند که حضرت در میان مردم است و آنان را می بیند و می شناسد, ولی مردم آن حضرت را نمی شناسند و به طور مطلق نفی رؤیت می کنند, از جمله:
* امام صادق از حضرت امیر(ع) نقل می کند:
(ولو خلت الارض ساعه واحده من حجه اللّه لساخت باهلها ولکن الحجه یعرف الناس ولایعرفونه کما کان یوسف یعرف الناس وهم له منکِرون85.)
واگر زمین, یک ساعت از حجت خالی باشد, ساکنان خود را فرو خواهد برد. حجت, مردم را می شناسد, لیکن مردم او را نمی شناسند, همان گونه که یوسف, مردم را می شناخت و آنان, او را نمی شناختند.
از این روایت, استفاده می شود که حضرت, بسان دیگر انسانها, در بین مردم زندگی می کند, او را می بینند و نمی شناسند, ولی آن حضرت, مردم را می شناسد, همچون یوسف(ع).
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(ان حجتها علیها قائمه ماشیهٌ فی طرُقِها, داخله فی دورها و قُصُورها جَوّالهٌ فی شرق هذه الارض وغربها تسمع الکلام وتسلم علی الجماعه تری ولاتُری الی الوقت والوعد ونداء المنادی من السماء ألا ذلک یوم فیه سرور ولد علی وشیعته86.)
حجت حق بر زمین استوار است. در جاده ها حرکت می کند, در خانه ها و قصرها وارد می شود و در شرق و غرب زمین به گردش می پردازد, سخن مردم را می شنود و بر جماعت مردم سلام می کند. می بیند و دیده نمی شود, تا زمان ظهور و وعده الهی و ندای آسمانی. هان! آن روز, روز شادی فرزندان علی و شیعیان اوست.
نعمانی در کتاب غیبت, پس از نقل روایات در تحلیل آن می نویسد:
(پس مثال زد برای آنان درباره یوسف که امام(عج) موجود است, جز این که در این زمان, می بیند و دیده نمی شود, آن گونه که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تا روز ظهور و وعده الهی و زمانی که ندا از آسمان برآید87.)
* امام صادق(ع) درباره آن حضرت می فرماید:
(فما تنکر هذه الامه ان یکون الله یفعل مافعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقه صاحب هذا الامر یتردد بینهم ویمشی فی اسواقهم و یطأ فرشهم ولایعرفونه حتّی یأذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته (أإنک لانت یوسف؟ قال: أنا یوسف88.)
پس چگونه انکار می کند این امت که خدا با حجت خود, آن گونه عمل کند که با یوسف انجام داد و صاحب شما مظلومی است که از حقش بازداشته شده صاحب حکومت, در بین مردم رفت و آمد می کند و در بازارهای آنان گام می نهد و در منزلهای آنان قدم می گذارد, ولی او را نمی شناسند, تا زمانی که خداوند به او اجازه دهد که خود را به آنان بشناساند, آن گونه که به یوسف اجازه داد که در پاسخ برادرش که از او پرسید: آیا تو یوسفی؟ بگوید, بله من یوسفم.
* از امام رضا(ع) درباره قائم سؤال می شود, حضرت پاسخ می دهد:
(لایری جسمه ولایسمّی باسمه89.)
حضرت دیده نمی شود و نام وی برده نمی شود.
* امام حسن عسکری(ع) می فرماید:
(انکم لاترون شخصه ولایحلّ لکم ذکره باسمه90.)
از روایاتی که ذکر شد, چند نکته استفاده می شود:
1. زمین, بدون حجت, باقی نمی ماند. حجت الهی, باید همیشه باشد, تا زمین, ساکنان خود را فرو نبرد.
2. امام عصر(عج) در میان مردم و در کوچه و بازار است, مانند یوسف که برادرانشان او را نمی شناختند, ولی او آنان را می شناخت. سخن مردم را می شنود و بر آنان سلام می کند, در مراکز آنان حاضر می گردد. از این روی, در بحث امام زمان(عج), سخن از روح مجرد و حضور غیرفیزیکی نیست. حضرت, مانند دیگران در مجامع حضور می یابد, منتهی افراد او را نمی شناسند.
3. وقتی مردم آن حضرت را خواهند دید که صیحه آسمانی بلند شود و خبر ظهور حجّت, اعلام گردد و تا آن زمان, کسی ایشان را نخواهد دید.
4. برابر روایت امام رضا(ع), اسم حضرت ذکر نمی شود. درباره یاد نام امام عصر(عج) در دوران غیبت کبری اختلاف است: برخی این احادیث را مخصوص دوران غیبت صغری می دانند و یاد نام ایشان را در این زمان, روا می دانند, مانند: خواجه نصیرالدین طوسی, علی بن عیسی اربلی91 و فیض کاشانی92. گروهی, هم اکنون نیز, ذکر نام حضرت را جایز نمی شمرند; زیرا در این روایت و روایات بسیار دیگر, از جمله در توقیعی حضرت حجت(عج) می فرماید:
(ملعون ملعون من سمّانی فی محفل من الناس93.)
جای تعجب است آقایانی که بردن نام حضرت را جایز نمی دانند94, دیدن حضرت را روا می شمارند و داستانهای فراوانی در این باره نقل کرده اند.
اگر در این توقیع و توقیع دیگری95 که به همین مضمون نقل شده دقت کنیم متوجه می شویم, نام نبردن از حضرت, تعبدی نیست; آن گونه که برخی پنداشته اند; زیرا حضرت می فرماید:
(ملعون است ملعون است کسی که مرا در محفلی از محافل مردم [عامه] نام ببرد).
نهی از حرمت یاد نام حضرت در بین عموم مردم, به خاطر خوف و تقیه بوده و امروزه که چنین مسأله ای نیست, نهی نیز نخواهد بود. آنچه از نوبختی (م:301) در فرق الشیعه, مبنی بر نهی از نام حضرت نقل شده96, مربوط به دوران غیبت صغری است. فیض کاشانی در وافی, چهار روایت از کافی در باب نهی از ذکر نام حضرت آورده است. در روایت دوم آن آمده:
(ان دللتهم علی الاسم اذاعوه وان عرّفتهم المکان دلوّا علیه97.)
اگر اسم را به آنان بگویید, فاش می کنند و اگر مکان حضرت را به آنان بشناسانید, به آن راهنمایی می شوند.
فیض پس از نقل این روایت می نویسد:
(ویستفاد من ظاهر التعلیل ان تحریم التسمیه کان مختصاً بذلک الزمان الاّ ان الشیخ الصدوق, رحمه اللّه, روی فی کتاب غیبته مایدل علی انه مستمر الی یوم ظهوره98.)
و از ظاهر تعلیل روایت استفاده می شود که حرمت ذکر نام حضرت, مختص به آن زمان بوده است, جز این که شیخ صدوق, در کتاب غیبت خود [کمال الدین] روایاتی دارد که برخی دلالت دارند که این حرمت, تا روز ظهور حضرت, ادامه دارد.
صدوق در (باب النهی عن تسمیه القائم)99 چهار روایت آورده که سه روایت آن, با توجیهی که ذکر شد, سازگاری دارند, و یک روایت در این باب و روایت دیگری که پیش از این آورده100 و روایات همانند این, که علامه مجلسی در بحار آورده101, با این توجیه, ناسازگاری دارند.
این روایات, معمولاً از جهت سند, قابل اعتماد, نیستند, در نتیجه, قابل استناد نخواهند بود.
ظاهر روایات در باب نهی از نام بردن, این است که نه شفاهی و نه کتبی, ذکر نام حضرت, جایز نیست, ولی از مجموع کلمات آنان که ذکر نام حضرت را جایز نمی دانند, استفاده می شود که نوشتن آن ایرادی ندارد102 و فقط در محافل و مجالس, نباید نام حضرت را برد; زیرا محدث نوری, در آغاز بحث خود از کمال الدین صدوق و عیون الاخبار از صحیفه فاطمه(س) نقل می کند:
(نام حضرت (ابوالقاسم محمدبن الحسن) است103.)
شیخ صدوق نیز, پس از نقل این روایت, می نویسد:
(نظر من, نهی از ذکر نام حضرت است104.)
البته این روایت از جهت سند و محتوا قابل اعتماد نیست.
صدوق در اعتقادات105, مفید در ارشاد106, محدث نوری در کلمه طیبه و نجم الثاقب107, نام شریف حضرت را ذکر کرده اند.
بنابراین, نوشتن اسم حضرت با حروف مقطع (م ح م د) و اجتناب از ذکر نام حضرت در محافل, بویژه محافل اهل سنت, لزومی ندارد. زیرا امروزه, تمام افراد, نام حضرت را می دانند و علمای اهل سنت که درباره آن حضرت کتاب نوشته اند, نام و کنیه حضرت را نیز ذکر کرده اند.
***
3. در مراسم حج ، دیده نمی شود
از مراکزی که در غیبت صغری, امام عصر(عج) مشاهده شده, مراسم حج است. گروهی که حضرت را دیده اند, به این مطلب تصریح کرده اند.
امّا در غیبت کبری, برابر روایاتی که وارد شده, حضرت در مراسم حج شرکت می کند, مردم را می بیند, اما مردم او را نمی بینند و نمی شناسند, از جمله:
* امام صادق می فرماید:
(للقائم غیبتان: یشهد فی احداهما المواسم یری الناس ولایرونه108.)
امام قائم دو غیبت دارد: در یکی, در مراسم حج شرکت می کند, مردم را می بیند, امّا مردم او را نمی بینند و نمی شناسند.
نعمانی نیز, در کتاب الغیبه, این حدیث را به همین الفاظ, از کلینی نقل می کند109.
علامه مجلسی, در مرآه العقول, در شرح این حدیث می نویسد:
(مراد از این غیبت, غیبت کبری است و منظور از رؤیت در حدیث, معرفت است, یعنی (لایعرفه احد من الناس) هیچ کسی از مردم او را نمی شناسند, برخلاف غیبت صغری, که سفرای حضرت و برخی از خدمتگزاران خاص, آن حضرت را می شناختند.
ممکن است منظور از غیبت در حدیث, غیبت صغری باشد, بدین گونه که (یَرَی الناسُ) به ضم ناس باشد, مردم می بینند و آنان خواص و موالی حضرت هستند, یعنی بعضی از مردم می بینند, اما عموم مردم, حضرت را با معرفت و شناخت نمی بینند110.)
احتمال نخست علامه را (حدیث مربوط به غیبت کبری است) نقلی دیگر متعین می کند. زیرا برابر این نقل, در یکی از این دو غیبت, مکان حضرت مشخص نیست.
(همانا, قائم را دوگونه غیبت است: در یکی از آن دو, باز می گردد و در دیگری جای آن حضرت, مشخص نیست.
در ایّام حج, حاضر می شود و مردم را می بیند, ولی مردم او را نمی بینند111.)
* امام صادق می فرماید:
(یفقد الناس امامهم فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه112.)
مردم, امام خود را از دست می دهند. در موسم حج, شرکت می کند. حضرت, آنان را می بیند ولی مردم ایشان را نمی بینند.
این حدیث را نعمانی, به سندی دیگر (ابوعلی محمدبن همّام) از کلینی, با همین الفاظ, نقل می کند113.
علامه مجلسی, رؤیت در این جا را مساوی با رؤیت با معرفت دانسته و سخنی را که حمیری از محمدبن عثمان عمری, نقل کرده, دلیل آن آورده است114.
محمدبن عثمان عمری, سفیر حضرت صاحب(ع) می گوید:
(به خدا سوگند که صاحب الامر, هر سال, ایام حج, شرکت می کند و مردم را می بیند و می شناسد; امّا مردم او را می بینند و نمی شناسند115.)
این گفته نماینده و سفیر حضرت, دلیلی است بر عدم مشاهده امام عصر(عج) در غیبت کبری. اما در غیبت صغری, برخی افراد حضرت را دیده و می شناختند. از جمله آنان محمدبن عثمان عمری است. حمیری از وی سؤال می کند: آیا حضرت را دیده ای؟
پاسخ می دهد:
(آخرین دیدار من با حضرت در کنار خانه خدا بود که می فرمود: اللهم أنجز لی ما وعدتنی116.)
این سخن, دلیل بر آن است که حضرت, در مراسم حج شرکت می کند, منتهی در غیبت صغری, کسانی که حضرت را می شناختند, پی به وجود مبارک ایشان می بردند, اما دیگران چنین سعادتی نداشتند. در زمان غیبت کبری, تمام افراد از این افتخار محروم هستند; زیرا کسی حضرت را نمی شناسد.
4. امتحان شیعیان در دوران غیبت
روایات بسیاری از ائمه(ع) وارد شده که بر اثر طولانی شدن غیبت امام عصر(عج), گروهی از مردم منکر وجود مبارک حضرت می شوند و از عقیده خود باز می گردند. این دسته از روایات, چنان فراوان است که می توان گفت, به حدّ تواتر رسیده و اینها خود دلیلی است بر عدم امکان ارتباط در عصر غیبت; زیرا اگر چنین ارتباطی ممکن بود, معنی نداشت که مردم در این آزمایش ناموفق باشند و ایمان و اعتقاد خویش را از دست بدهند; زیرا با داستانی که یکی از دیدار کنندگان مطرح می کند, پی به وجود حضرت می برند و چه بسا گروهی با همین عقیده, زندگانی کنند, اما وقتی که خود موفق به دیدار نشوند, ایمان قلبی خویش را از دست بدهند. اساساً فلسفه انتظار در این نکته نهفته است که افراد با عدم مشاهده حضرت, ایمان به پیروزی و موفقیت حق دارند.
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(للقائم منّا غیبه احدها طویل کأنی بالشیعه یجولون النعم فی غیبته, یطلبون المرعی فلایجدونه. ألا فمن یثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول امد غیبه امامه فهی معی فی درجتی یوم القیامه117.)
برای قائم ما, غیبتی طولانی است که گویا شیعیان مرکبها را برای دیدار با او به حرکت در می آورند, بیابانها را می گردند, او را نمی یابند. هان! پس کسی که از شما بر دین خود ثابت بماند, قلب او به خاطر طولانی شدن غیبت امام قسی نگردد, در روز قیامت با من خواهد بود.
* امیرالمؤمنین(ع) در روایت دیگر می فرماید:
(ولکن بعد غیبه وحیره فلایثبت فیها علی دینه إلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین118.)
قیام او, بعد از غیبت و دوران حیرتی است که کسی بر دین خود, باقی نمی ماند, مگر افراد مخلص مباشر با روح یقین.
شیخ صدوق در (کمال الدین و تمام النعمه) روایات فراوانی مانند این روایت, نقل می کند119.
* امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
(حتّی اذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون الناس و ماج الناس بفقده او بقتله او بموته اطلعت الفتنه ونزلت البلیّه, والتحمتِ العصبیّه وغلا الناس فی دینهم واجمعوا علی انّ الحُجّه ذاهبه والامامه باطله ویحجّ حجیج الناس فی تلک السّنه من شیعه علیّ ونواصبه للتحسّس والتجسّس عن خلف الخَلَف فلا یُری له اثرٌ ولایعرف له خبرٌ ولاخَلف120.)
تا زمانی که غایب از فرزندان من, از چشمها پنهان شود و مردم به خاطر تصور از دست دادن, کشتن و مردن وی آشفته گردند, فتنه ها آغاز شود و بلا نازل گردد و عصبیتها برانگیخته شود و مردم در دین خود, غلو بورزند و اتفاق کنند بر این که حجت از بین رفته و امامت باطل گردیده است. مردم در این سال از شیعه و دشمنان, برای تحقیق و جست وجو از جانشین امام, به حج روند, پس اثری از او نبینند و خبری نیابند و نه جانشینی.
شاید منظور از آن سال, سال شهادت امام حسن عسکری(ع) باشد, یا آغاز غیبت کبری. امام(ع) وضعیت مردم را در عصر غیبت بیان می کند و تصریح می فرماید:
(شیعه و غیرشیعه, در حج اثری از او نمی یابند.)
و می افزاید:
(مردم, بر این پندارند که حجت از بین رفته و امامت باطل شده است [خیر] او زنده است و در میان مردم, ولی مردم او را تا زمان ظهور نمی بینند.)
این مضمون, که شیعیان در غیبت آزمایش می شوند و شمار اندکی باقی می مانند, از دیگر ائمه نیز نقل شده است.
* امام سجاد می فرماید:
(کسی که در غیبت قائم, بر دوستی ما باقی بماند, خداوند پاداش هزار شهید, مانند شهدای بدر به او می دهد121.)
*امام باقر(ع) می فرماید:
(برای حجت, دوران حیرت و غیبتی است که عده ای گمراه و گروهی هدایت می شوند122.)
* امام صادق(ع) می فرماید:
(به خدا سوگند, مهدی شما چنان غایب می شود که افراد جاهل می گویند: خداوند نیازی به آل محمد ندارد123.)
*امام رضا(ع) می فرماید:
(آنچه گردنهای خود را به جانبش دراز کرده اید [تشکیل حکومت آل محمد] اتفاق نمی افتد, تا این که مشخص شوید و امتحان گردید و باقی نمی ماند از شما مگر اندکی124.)
و…
مرحوم کاشف الغطاء در کتاب جنه المأوی, امتحان افراد را به خاطر طول غیبت می داند, تا افراد ثابت و خالص از کسانی که دارای ایمان درستی نیستند. شناخته شوند و همه تصفیه و غربال گردند125.
نعمانی, باب دوازدهم از کتاب الغیبه خویش را, به امتحان شیعیان در عصر غیبت اختصاص داده و احادیث گوناگونی در این زمینه آورده است.
او,درفصلی از کتاب خود,به روشنی مشاهده حضرت رادر عصر غیبت جایز ندانسته و تحقیق در این زمینه را ممنوع و شیعیان را در ندیدن حضرت, معذور می داند126.
(ومحظور علیهم الفحص والکشف عن صاحب الغیبه والمطالبه باسمه او موضعه او غیابه او الاشاره بذکره فضلاً عن المطالبه بمعاینته127.)
برای شیعیان جست وجو از امام و کشف صاحب غیبت و به دنبال نام و محلّ سکونت و محل غیبت او بودن و یا اشاره به ذکر او کردن, ممنوع است, تا چه رسد بر آن که بخواهند آشکارا او را ببینند.
برابر آنچه ذکر شد, مشاهده حضرت در غیبت کبری, ممکن نیست, مگر این که دلیل معتبری, این ادله را مقید و جواز آن را ثابت کند.
از روایاتی که یادآور شدیم, نکات زیر بدست می آید:
1. دیدنی امکان ندارد که با شناخت باشد.
2. مدعی مشاهده و رؤیت را باید تکذیب کرد.
3. مشاهده حضرت در زمان غیبت کبری ممکن نیست.
4. حضرت, در میان مردم حضور دارد, ولی آنها او را نمی شناسند, مانند: یوسف که برادران خود را می شناخت, ولی آنان یوسف را نمی شناختند.
5. امام عصر(عج) در مراسم حج شرکت می کند. در غیبت صغری, آنان که حضرت را می شناختند در کنار خانه خدا, حضرتش را مشاهده کرده اند. در غیبت کبری, حضرت مردم را می بیند, امّا مردم ایشان را نمی بینند و نمی شناسند.
6. نهی از ذکر نام حضرت, از روی تقیه بوده که در دوره غیبت صغری مصداق داشته, اما در غیبت کبری, اشکال ندارد. قدر متیقن آن, بنابرقول کسانی که قائلند, در محافل و مجالس است.
7. شیعیان به خاطر عدم دیدن حضرت در عصر غیبت کبری امتحان می شوند و تنها گروهی اندک از مخلصان بر عقیده خود باقی می مانند.
پی نوشت ها :
85. (کتاب الغیبه), نعمانی 14/.
86. (همان مدرک), 144/.
87. (همان مدرک), 145/.
88. (همان مدرک) 164/.
89. (کمال الدین و تمام النعمه) 370/.
90. (کافی), ج332/1, (الوافی) ج403/2.
91. (نجم الثاقب) 59/.
92. (الوافی), ج2.
93. (کمال الدین وتمام النعمه) 482/.
94. (نجم الثاقب), 58/; (بحارالانوار), ج32/51.
95. (بحارالانوار), ج33/51.
96. (نجم الثاقب) 58/; (فرق الشیعه) نوبختی, ترجمه و تعلیق از محمد جواد مشکور 154/, علمی و فرهنگی.
97. (کافی), ج333/1.
98. (وافی), ج403/2.
99. (کمال الدین و تمام النعمه) 648/.
100. (همان مدرک) 368/.
101. (بحار الانوار), ج31/51.
102. برای آگاهی از اقوال در این باره, ر . ک: (مکیال المکارم), ج172/2; (کمال الدین و تمام النعمه), ج369/2, پاورقی.
103. (نجم الثاقب) 58/; (کمال الدین و تمام النعمه ),307/.
104. (کمال الدین و تمام النعمه) 309/, 648.
105. (اعتقادات), شیخ صدوق 93/, 95. شیخ صدوق می نویسد: (و نعتقد حجه الله فی ارضه وخلیفته علی عباده فی زماننا هذا, هو القائم المنتظر, محمدبن الحسن بن علی بن محمد…).
106 . (ارشاد), شیخ مفید, ج2 / 342 .
107. (نجم الثاقب) 247/; (کلمه طیبه) 461/. اسلامیه, تهران.
108. (کافی), ج339/1.
109. (کتاب الغیبه), نعمانی 176/, ح16. در نقل نعمانی آمده. (لایرونه فیه).
110. (مرآه العقول), ج47/4.
111. (همان مدرک) 175/, ح15.
112 . (الکافی), ج337/1; (کتاب الغیبه), شیخ طوسی 251/; (کمال الدین و تمام النعمه), 440/, (وافی), ج413/2.
113. (کتاب الغیبه), نعمانی 175/, ح13 و 14.
114 . (مرآه العقول),ج4 / 42 .
115.. (کمال الدین و تمام النعمه) 440/, ح8; (من لایحضره الفقیه), ج520/2, (وافی), ج413/2.
116. (کمال الدین و تمام النعمه)440/ ,ح10.
117. (کمال الدین و تمام النعمه) 303/; (نوادر الاخبار), فیض کاشانی 227/.
118. (همان مدرک) 304/.
119. (همان مدرک) 304 ـ 302, ح9, 11, 12, 15, 17, 18.
120. (کتاب الغیبه), نعمان 143/ ـ 144.
121. (کمال الدین و تمام النعمه) 323/.
122. (بحارالانوار), ج137/51.
123. (همان مدرک) 145/.
124. (ارشاد), ج375/2.
125. (جنه المأوی) 266/, محمد حسین کاشف الغطاء, با تعلیقات شهید قاضی طباطبایی, تبریز.
126. این سخن از کسی است که برای نوشتن کتاب خود, به شیراز, بغداد, طبریه, اردن, دمشق و حلب سفر کرده است. رک . ک: (غیبت) نعمانی, مقدمه,11/ .
127. (کتاب الغیبه), نعمانی, 160/.