نویسنده : علی رضا محمدی
دو مقاله اول از این سلسله مقالات به رهبری سیاسی و مسئولیت های اجتماعی ایشان اختصاص داشت و سه شماره اخیر (3 الی 5) نیز به موضوع جایگاه مردم در حکومت ایشان می پردازد. از شماره آینده ساختار حکومت آن بزرگوار بررسی خواهد شد. نظرات و آراء شما می تواند در ارائه مقالات بهتر به ما کمک کند.
سوم. جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر (ص)
گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم(ص ) الهی است و خواست و پذیرش مردم هیچ تاثیری در آن ندارد، اما این بدان معنا نیست که اقبال و ادبار، پذیرش و عدم پذیرش، همکاری و عدم همکاری مردم هیچ تاثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر (ص) نداشته است؛ بلکه بر عکس علاوه بر اینکه مهمترین هدف حکومت اسلامی خدمت به مردم در جهت هدایت، کرامت و شکوفایی استعداده های آنان و سیر مراحل تکامل مادی و معنوی انسان است؛ بررسی های تاریخی بیانگر این واقعیت است که شکل گیرى و تحقق عینی قدرت سیاسى پیامبر اکرم(ص ) همواره با رضایت عمومى مسلمین بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار همراه بوده است. سیره آن حضرت گواه است که به نظر اصحاب خود ارج فراوان مى نهاد، و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت برکارها دخالت می داد حتی در بسیاری اوقات، نظر اکثریت را مقدم می داشت.[1] و حتى به خاطر اظهارات آن ها از اعمال نظر خود، صرف نظر مى فرمود. در جنگ احد، با این که نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود که از مدینه بیرون نروند، ولى چون اکثریت آرایِ صحابه بر این بود که از مدینه خارج شوند، حضرت با آن ها موافقت فرمود، هر چند بعداً روشن شد که نظر حضرت، کاملاً مطابق با واقع بوده است. هم چنین در جنگ احزاب، با اکثریت آرایِ صحابه، درعدم پذیرش مصالحه با قریش موافقت فرمود.
پیامبر اعظم (ص) با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسى قرار گرفته و اختیاراتش را مستقیماً از خدا می گیرد و با تعیین خاص الهى – بدون دخالت مردم و آرائشان – دولت مدارى می کند. اما در عین حال در سایر حوزه های اجرایى به رأى مردم توجه دارند، چنانکه براى جمع بین نظام قبیلگى و وحدت سیاسى مدینه پیامبراکرم(ص ) از آن ها درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر و آنان و راهبر قوم خود باشند.[2] این گروه توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر، با آنان بیعت کرد.[3]
هم چنین رسول اکرم ( ص) در سال ششم هجرى، در هر قبیله، افرادى را به عنوان (عریف) تعیین کردند[4] که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهى از وضع مردم را در جهت ارائه حاکم به عهده داشتند. و بدین طریق پیامبر اکرم براى نظرخواهى از مردم، به عریف هر قوم مراجعه مى کرد، و در مواردى که تصمیم گیرى و یا اجرایِ یک تصمیم به هماهنگى با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگى توسط عریف انجام مى گرفت؛ چنانکه در جنگ حنین بعد از نظر سنجی عرفا از مسلمانان و کسب رضایت آنان دستور آزادی بخشی از اسرا را دادند.[5]
در دولت ایشان علاوه بر شور و مشورت[6] جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسى و اجتماعیِ جامعه اسلامى، براى اقتدار مردمیِ نظام اسلامى از بیعت نیز استفاده مى شده است. در سیره معصومان علیهم السلام چنین آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه وآله این گونه بودند که با اصحاب خود مشورت می کردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، می گرفتند.»[7]
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتى که به وسیله وحى و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه براى خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در می آورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ»؛ «و کسانى که به آنچه خدا فرو فرستاده داورى نکرده اند، آنان خود کفر پیشه گانند.»امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگى، اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأى و آزادى عمل داشتند؛ کسى حقّ مداخله در کارهاى خصوصى دیگرى را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأى را براى همه محفوظ مى دانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برترى داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأى رفتار نمى کرد و به افکار مردم بى اعتنایى نمى نمود. بنابراین نظام اسلامى، نه مانند حکومت هاى دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشى براى خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومت های به ظاهر مردم سالار است که ادعاى تابعیت بی چون و چرا از خواست و اراده مردمى دارند و هرگز ادعایشان محقق نشده است. حکومت اسلامى راه سومى است که در آن خواست مردم، در طول احکام و اراده الهى – که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوى و اخروى بشر است – مورد توجه و احترام است.بر این اساس می توان دو نقش و کارکرد مهم را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی بر شمرد:
1. مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.
2. مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.[8]
پی نوشت ها :
[1] – ر.ک : ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، سید محمد ثقفی، قم : انتشارات هجرت، 1376، ص 159.[2] – سید محمد مرتضى حسینى زبیدى، تاج العروس( بیروت، دارالهدایه ) ج4، ص297.
[3] – بحارالانوار، ج 19، ص 13 و 26؛ و ر.ک : دین و دولت در اندیشه اسلامی، پیشین، ص 203.
[4] – تذکره الفقها، علامه حلی، ج 1، ص 437.
[5] – ر.ک : مغازی، واقدی، 952.
[6] – بر اساس آیات «و امرهم شورا بینهم» و «و شاورهم فى الامر»؛ ( شورى، آیه 38-39؛ آل عمران، آیه 159.)
[7] – محاسن برقى، ص 601.
[8] – حکومت دینی، حمیدرضا شاکرین، نشر معارف، 1382، ص 106.