تفاوت تدبر در قرآن و به سخن درآوردن آن

تفاوت تدبر در قرآن و به سخن درآوردن آن

نویسنده: عبدالله جوادی آملی

قرآن ریسمان الاهی است که یک طرف آن به دست خداوند سبحان و طرف دیگرش به دست مردم است و محتوای آن مرزی نداشته، قلمروش محدود نمی گردد و مسلّم است که شناخت چنین کتابی درجاتی دارد که به مراتب خود کتاب مربوط می شود و هر که دارای شرایط عمومی بوده، از موانع پیراسته باشد، بر تدبّر در قرآن و استنباط عقاید درست همراه با برهان های عقلی قرآنی و نیز روشن ساختن احکام عملیه و امثال آن توانمند می گردد.
ملاحم و اخبار غیبی و تأویل و آن چه به این امور برمی گردد، از آن دسته علوم قرآنی است که از الفاظ استنباط نمی شود و از ظاهر اقوال روشن نمی گردد و صورت عبارات از آن حکایت ندارد و اشاره به آن ارشاد نمی کند. از این رو، با صرف تدبر به آن ها نمی توان دست یافت. زیرا شخص متدبر تنها به مقداری دست می یابد که ظاهر آیات بدان دلالت دارد، حتّی اگر بعضی از آیات را به بعضی دیگر ضمیمه کند و آن را مفسّر آن بعض دیگر قرار دهد؛ اما آن چه از حوزه ی ظهور الفاظ بیرون باشد، برای وی استنباط پذیر نیست. چون شخص متدبّر در منطوق الفاظ قرآن غور می کند، ولی در باطن آن که غیر از الفاظ آن است، توان تأمّل ندارد.

توانمندی معصوم بر استنطاق قرآن
قرآن مانند انسان بسیار خردمندی است که اسرار گونه گونی را در درون دارد و آن ها را تنها برای خواصی از یاران رازدارش آشکار می کند و با مردم تنها درباره ی بعضی از مسائل سودبخش به حال آنان سخن می گوید و مردم نیز به همان اندازه که سخن گفته است، بهره مند می شوند؛ در حالی که از باطن وی غافلند و نمی دانند که در گنجینه ی سینه او چیست؛ ولی اصحاب سرّ می دانند که وی حامل اسراری است.
از این رو پی در پی از او می پرسند تا آن چه را در باطن دارد، آشکار کند و ضمیر را از غیب به سوی شهادت بیرون آورد یا یارانش را به سمت باطنش ره بنماید و آنان را از ظاهر به باطن سیر دهد و از عالم شهادت به عالم غیب بالا برد، تا آن که بر نهان ضمیرش آگاهی یابند.
آنگاه با کمک گرفتن از آگاهی های پیشین سؤالات دیگری را با زگو می کنند و آن معلومات را نردبانی برای رسیدن به مجهولات قرار می دهند و هم چنان به این سیر ادامه می دهند تا باطن آن را چون ظاهرش و سیرتش را مانند صورتش و قلبش را چون قالبش و تأویلش را مانند تفسیرش و متشابهش را مثل محکمش و غیبش را نظیر شهادتش بشناسند.
تفاوت بنیادین فهم قرآن به وسیله ی تدبر در آن و نیز فهم آن به واسطه ی استنطاق در این نکته نهفته است. چون متدبری که توان به سخن درآوردن را ندارد، چون تشنه ای است که فقط قدرت استفاده از آب چشمه ی جاری بر روی زمین را دارد، ولی توان دستیابی به سایر آب های زیرزمینی را ندارد؛ بر خلاف پرسشگر که مانند تشنه ای است که به خزینه های آبی زمین آگاه است و از طریق حفر آن، آب زیرزمینی را بر روی زمین آورده، آب راکد را جاری می سازد و موجودات زنده ی زمین را با آن سیراب می کند.
از آنجا که میان ظاهر جاری و باطن پنهان پیوند کاملی هست، متدبری که قدرت پرسش گری ندارد، به فکر خودش نمی تواند بسنده کند و از پرسش گر و استنباط کننده ی توانمند روی گرداند و از او بهره نبرد، چنان که بعداً روشن خواهد شد.
ریشه تفاوت در آن است که قرآن مجید مردم را به تدبر در خود فرا می خواند و به آن تشویق می کند، چنان که ترک تدبّر را نکوهیده، دوری از قرآن را سرزنش می کند؛ (أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
). (1) از این آیه بر می آید: قلبی که از جهل وگناه و دیگر قفل ها پیراسته باشد، بر تدبر در قرآن توانمند است.
گفتنی است: قرآن عینی و امام معصوم (علیه السلام) از قرآن علمی و نیز قرآن علمی از ایشان جدا نیست. امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: قرآن با مردم سخن نمی گوید و مردم نیز قدرت سخنگویی با او را ندارند؛ تنها کسی که بر این امر قدرت دارد و قرآن نیز با او سخن می گوید، همان امام معصوم (علیه السلام) است؛ خداوند، هنگامی رسول خدا را برای هدایت مردم فرستاد که از حضور پیامبران زمان زیادی گذشته بود و ملت های جهان به خواب طولانی فرو رفته بودند و تار و پود حقایق از هم گسسته بود، محتوای رسالت او برای مردم تصدیق کتاب های آسمانی پیشین بود و نوری که باید از آن پیروی کنند، همان نور قرآن است.
پس، آن را به سخن آرید، گرچه هرگز با زبان عادی سخن نمی گوید؛ اما من از سوی او شما را آگاه می سازم: بدانید در قرآن علوم آینده و اخبار گذشته، داروی بیماری ها و نظم و حیات اجتماعی شما بیان شده است؛ أرسله (صلی الله علیه و آله و سلم) علی حین فتره من الرّسل، و طول هجعه من الأمم و انتقاض من المبرم، فجاءؤهم بتصدیق الّذی بین یدیه، و النّور المقتدی به. ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق، و لکن أخبرکم عنه: ألا إنّ فیه علم ما یأتی، و الحدیث عن الماضی و دواء دائکم و نظم ما بینکم. (2)
ظهور کلام حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در این است که قرآن مقتدای نورانی است و تاریکی در آن راه ندارد، ولی به جهت شدت نورانیت و اشراقش، انسان ها توان نظر کردن کامل در آن را ندارند، مگرانسان کامل معصوم (علیه السلام) که میان او و خداوند سبحان عمود نوری وجود دارد.

مانع استنطاق
شدت نورانیت و تلألؤ قرآن است که مردم، تنها از پشت حجاب و پرده ی الفاظ و مفاهیم و صورت های ذهنی و امثال آن به قرآن می توانند بنگرند. از این رو به ملاحم و اخبار غیبی مستور در باطن آن آگاهی ندارند. زیرا آگاهی بر این مطالب در گرو عبور از مرحله ی تدبّر و رسیدن به مرحله ی به سخن درآوردن قرآن است و چگونه این عمل برایشان میسّر شود؟
از طرف دیگر، آگاهی از باطن قرآن، در گرو پایین آمدن قرآن از مقام سرّ به جایگاه ظهور و سخن گفتن از آن چیزی است که در نهان خود دارد؛ چگونه نااهل به این حقیقت راه می یابد؟
سبب این حجاب فاصله ی شدت نورانیت قرآن و ضعف عقل های مردمی است که نهایت بهره ی ایشان از قرآن، تدبر در آن است و از به سخن درآوردن قرآن که در گرو طهارت است، بهره ای ندارند. زیرا ظاهر قرآن زیبا و منظم است و با تدبّر فهمیده می شود، ولی باطنش عمیق و دور از دسترس است؛ مگر این که قرآن را به سخن درآورد. با این حال، عمق باطن آن از تدبّر در ظاهر زیبایش و استدلال به آن مانع نمی شود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: ای پرسشگری که از صفات خداوند پرسیدی، بنگر به آنچه قرآن از صفات خداوند والا به تو می نمایاند؛ به آن اقتدا کن و از نور هدایتش بهره جو؛ فانظر أیّها السّائل، فما دلّک القرآن علیه من صفته تعالی فائتمّ به و استضی ء بنور هدایته. (3) چون اقتدا به معانی قرآن نشانه ی حجیت ظاهر آن و نیز امکان تدبر در آن و استنباط ظواهر آن از قرآن است.
از این رو، مردم را به اندیشیدن در آن فرا می خواند؛ قرآن را بیاموزید که آن بهترین سخن است و در آن بیندیشید که آن بهار قلب هاست و از نورش شفا جویید که آن شفای سینه هاست؛ آن را نیکو بخوانید که سودمندترین قصه هاست؛ … و تعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحدیث و تفقّهوا فیه. فإنّه ربیع القلوب، و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصّدور و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص. (4)
چنان که مردم را به بهره بردن از نصایح آن و هدایت یافتن به وسیله ی آن و گوش فرا دادن به سخنان صادق آن تشویق می کند؛ بدانید که قرآن نصیحت کننده ای بی غرض، و هدایت گری دور از گمراه ساختن و سخنگوی صادق است. هیچ کس با آن همنشین نمی گردد، مگر آن که چیزی به او افزوده یا چیزی از او کم شود: زیاده ای در هدایت و کاستی در ضلالت …؛ واعلموا أنّ هذا القرآن هو النّاصح الّذی لا یغشّ و الهادی الّذی لا یُضل و المحدِّث الّذی لا یکذب و ما جالس هذا القرآن أحد إلّا قام عنه بزیاده أو نقصان؛ زیاده فی هدیً أو نقصان من عمیً … . (5)
از آنجا که تدبّر در قرآن مورد ترغیب و نیز استنباط احکام از قرآن برای مردم شدنی و پسندیده است، حضرت علی (علیه السلام) امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) و همه ی فرزندان و اهل خود و هر که را سخنانش به او برسد، به تقوای الاهی و نظم در امور (6) و اصلاح میان افراد و عمل به قرآن سفارش می کند؛ عملی که بستگی به تدبر و استنباط احکام از آن دارد؛ خدا را خدا را درباره ی قرآن رعایت کنید، مبادا دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند؛ والله الله فی القرآن، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم. (7)
آری، میزان فهم با تدبر در قرآن کم تر از میزان فهم به وسیله ی پرسشگری از آن است. زیرا متدبر بیش از آن چه از غیب به شهادت جوشیده است، بهره نمی برد، در حالی که پرسشگر قرآن، آنچه را در گنجینه ی غیب است، تا عالم شهادت استنباط و بیرون می کشد، به گونه ای که او غیب را می بیند و دیگران نمی بینند. چون قرآن تنها با کسی که توانایی سخنگویی با آن را داشته، سخنانش را می شنود، پنهانی سخن می گوید و مخفیانه نجوا می کند.
هر چند قرآن با کسانی که دارای شرایط تدبر و نیز فاقد موانع آن هستند، با ظاهری زیبا سخن می گوید، ولی باطن عمیق آن در برابر ایشان خاموش بوده، سخن تازه ای نمی گوید و باب این حدیث تازه را تنها با کسانی می گشاید که آن را به سخن درآورند؛ یعنی قرآن با هر که قدرت و صلاحیت آن را داشته باشد که باطن پنهان آن را به سخن درآورد، سخن می گوید. از این جهت امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرآن را چنین می ستاید: … قرآن امر کننده و نهی کننده است. خاموش و سخنگو و حجت خدا بر خلق اوست؛ فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق، حجه الله علی خلقه … . (8)

انسان کامل، مترجم قرآن
چنان که گذشت گویا کننده ی قرآن علمی باید خود قرآن عینی باشد تا به سخن درآوردن قرآن برای او آسان بوده، توان شنیدن مناجات قرآن و گوش دادن حدیث نفس را داشته باشد و این قرآن عینی همان عترت طاهره ای هستند و هنگامی که مردم هدایت را پیرو خواهش های نفس کردند، آنان خواهش های نفس را فرمانبردار هدایت ساختند و زمانی که مردم قرآن را تابع رأی خود کردند، آنان اندیشه ی خود را پیرو قرآن ساختند.
قرآن در عین حال که با تدبر کنندگانش با ظاهری سخن می گوید که برایشان حجت است، باطن خود را در برابر آنان خاموش می گذارد. پس ناچار باید مترجمی داشته باشد که آن را گویا ساخته، باطنش را از غیب به شهادت درآورد. از این رو حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: این قرآن خط پنهانی است در میان دو جلد که با زبان سخن نمی گوید و باید مترجمانی داشته باشد و فقط مردانی هستند که از آن سخن می گویند …؛ هذا القرآن إنّما هو خطّ مستور بین الدّفّتین، لاینطق بلسان، و لا بدّله من ترجمان، و إنّما ینطق عنه الرّجال … (9) مراد امام (علیه السلام) ردّ حجیّت ظاهر قرآن نیست، وگرنه برای دشمنان از قرآن دلیل و حجت نمی توان آورد.
افزون بر آن که رد حجیّت ظاهر با این سخن قرآن ناسازگار است که تدبّر در آن و استنباط از آن را روا شمرده است و خبر مخالف قرآن پذیرفتنی نیست، چنان که از حضرت رضا (علیه السلام) نقل خواهد شد. پس مراد امام علی (علیه السلام) آن است که بعضی از مطالب قرآن آشکار است و با تدبر، آن ها را می توان دریافت، ولی بعضی دیگر ظهور ندارد و در بطن آن است و تنها از طریق گویا ساختن قرآن به آن ها می توان رسید و این گویا ساختن تنها در توان مفسران الاهی یعنی انسان کامل معصوم است؛ … این قرآن است؛ پس آن را به سخن درآورید و هرگز سخنی نمی گوید، ولی من از آن به شما آگاهی می دهم؛ … ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن أخبرکم عنه. (10)

ضرورت رجوع مردم به امام
عترت طاهره کسانی هستند که بر گویا ساختن قرآن و شنیدن نجوای آن و آگاهی بر باطن پنهان آن توانمندند و مفسران و مترجمان حقیقی قرآنند و بر مردم واجب است که چون قرآن، به ایشان نیز رجوع کنند. چون این دو (معصوم و قرآن) هرگز از یکدیگر جدا نمی گردند.
از این رو حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: کجا می روید و چگونه باز گردانده می شوید، در حالی که عَلَم ها استوار و نشانه ها آشکار و چراغ های روشن برپاست؟ چنین سرگردان به کجا می روید؟ چرا سرگشته و متحیرید، در حالی که عترت پیامبرتان در میان شما هستند و آنان زمام های حقّ و پرچم های دین و زبان های صدق هستند؟ پس آنان را در بهترین جایگاه قرآن جا دهید و چون تشنگان سوزان بر این چشمه ها هجوم آورید؛ فأین تذهبون و أنّی تُؤفکون و الأعلام قائمه و الآیات واضحه و المنار منصوبه؟ فأین یتاه بکم؟ و کیف تعمهون و بینکم عتره نبیّکم و هم أزمّه الحقّ و أعلام الدّین و ألسنه الصّدق؟ فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن و ردّوهم ورود الهیم العطاش. (11)
راز انحصار عترت طاهره (علیهم السلام) در مترجم و گویاگر بودن قرآن آن است که میان درجات قرآن امتیازاتی هست، ولی منزلت عترت طاهره (علیهم السلام) بهترین جایگاه قرآن است. زیرا درجات قرآن عبارت است از بالاترین مرتبه یعنی پیشگاه خداوند حکیم علیم تا پایین ترین مرتبه یعنی عالم لفظ. عبارت عربی آن نیکو است، ولی به ناچار میان مراتب آن تفاوت هایی است؛ به گونه ای که بالاترین مرتبه نیکوترین آن است. زیرا به خداوند علیم حکیم نزدیک تر است.

جایگاه معصومان همراه با نیکوترین جایگاه قرآن
عترت طاهره (علیهم السلام) رازهای نهانی قرآن را می دانند و بر گویا ساختن اخراج غیب آن به شهادت توانمندند. زیرا جایگاه ایشان همان برترین جایگاه قرآن است و از تمایز میان فهم قرآن از طریق تدبّر و درک آن از طریق استنطاق، معنای فرموده ی حضرت رضا (علیه السلام) روشن می گردد.
در جلسه ای مأمون از حاضران پرسید: معنای آیه ی : (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ) (12) را برای من بازگو کنید. علما در پاسخ او گفتند: منظور خداوند همه ی امت است. مأمون گفت: ای ابا الحسن شما چه می گویید؟ حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: سخن آنان را نمی پسندم، بلکه می گویم: مراد خدای بزرگ از این آیه عترت طاهره اند؛ لا أقول کما قالوا، ولکن أقول: أراد الله تبارک و تعالی بذلک العتره الطّاهره.
مأمون گفت: چگونه مراد عترت باشد، بدون در نظر گرفتن امّت؟ حضرت رضا (علیه السلام) پاسخ دادند: اگر امت مراد باشد، باید همه ی آنان به بهشت روند. به دلیل فرموده ی خداوند؛ برخی از آنان بر خود ستم می کنند و برخی دیگر میانه رو و گروه سومی به توفیق الاهی جزو پیشتازان صحنه های زیبایی ها هستند، این است همان تفضل بزرگ. سپس ایشان را در بهشت قرار داد و فرمود: باغ های جاویدانی که در آن درآیند. پس وراثت تنها برای عترت طاهره است؛ لو أراد الأمه لکانت بأجمعها فی الجنّه لقول الله: (فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ
) (13) ثمّ جعلهم فی الجنّه فقال عزّو جلّ: (جنّات عدن یدخلونها) فصارت الوراثه للعتره الطّاهره لا لغیرهم.
سپس حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: ایشان کسانی هستند که خداوند آنان را در کتابش چنین می ستاید: ( إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا
) (14) و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ی آنان فرمود: من دو چیز گرانبها میان شما وا می گذارم؛ کتاب خدا و اهل بیتم، این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی گردند تا بر کنار حوض نزد من آیند. پس مراقب باشید که پس از من چگونه با این دو رفتار خواهید کرد.
ای مردم، شما به ایشان علم نیاموزید. زیرا اینان از شما داناترند؛ هم الّذین وصفهم الله فی کتابه، فقال: (إنّما یرید الله …) و هم الّذین قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): إنّی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض، أنظروا کیف تخلّفونی فیهما، یا أیها النّاس لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم … .
در پایان حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: خدای عزیز جبّار در کتاب محکمش عترت را بر مردم برتری داده است؛ إنّ الله العزیز الجبّار فضّل العتره علی سائر النّاس فی محکم کتابه. مأمون گفت: کجای کتاب خدا آمده است؟ حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: در این فرموده ی خدای متعالی: (إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ
* ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ … ). (15)

عترت، وارثان قرآن
حضرت رضا (علیه السلام) برای اثبات این که عترت طاهره (علیهم السلام) وارثان قرآن و برگزیدگان الاهی و کسانی هستند که در تقسیم غنایم کنار خداوند و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) سهم می برند، به آیات متعددی استدلال فرمودند؛ مانند: (أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى) (16) و نیز در برابر اطاعت مردم از ایشان با خدا و رسول به آیه ی: (أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ) (17) و در تساوی ولایت خداوند و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت طاهره (علیهم السلام) به آیه ی : (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ
) (18) استناد کرده است.
آری شگفت آور است که خداوند نعمت های بزرگی بر اهل این بیت عطا کرده است؛ هنگامی که سخن از صدقه به میان می آید، خداوند خود و رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان را از بهره بردن از صدقه منزّه می داند و می فرماید: (إنّما الصّدقات للفقراء …). (19) پس مباحث پیش گفته توضیحی برای این کلمات نورانی رضوی است که درود خدا و ملائکه اش بر گوینده ی آن ها باد.
از این رو که پرسشگری از قرآن نسبت به تدبر در آن امتیاز دارد و نیز تدبر کننده در آن صرفاً مانند شنونده است و توان سخن گویی با قرآن و گویا ساختن آن را ندارد و نیز گویا کننده ی قرآن فقط شنونده نبوده، بلکه با آن گفت و گو و مشورت می کند، با آن سخن می گوید و از آن می پرسد و پاسخ می طلبد.
مشکلات را بر آن عرضه داشته، تقاضای حل آن ها را می کند، از فضل آن مسألت کرده، به آن چنگ می زند و از آن پس درجه به درجه با آن بالا می رود، تا آن که همراه با یکدیگر به سر منشأ خود بازگشته، به سوی خدای متعالی بالا می روند و هر دو با هم در هر چه که از آن پدید آمدند، ناپدید می گردند؛ چنان که مقتضای معیت مطلقه ای که از جدایی در هر مرتبه از مراتب نزول و صعود ابا دارد، چنین است.
نیز روشن گردید که تدبّر در قرآن برای سایر مردم شدنی است، اما گویا ساختن آن برای آن ها شدنی نیست؛ بلکه گویا سازنده ی آن همان انسان کامل معصوم (علیه السلام) است.
با این مقدمه، روشن می شود که اولاً ضرورتاً مردم به ایشان نیازمندند؛ ثانیاً عترت طاهره که کامل ترین مردم اند، وارثان کتاب عزیزند؛ ثالثاً ایشان « اهل ذکر » هستند که بر مردم واجب است از ایشان بپرسند؛ رابعاً ایشان پیشی گیرندگان در نیکی ها (السّابقون بالخیرات) هستند و مانند این اوصاف کامل که خداوند در کتاب خود شمار اندکی از انسان ها را با آن ها ستوده است.
حضرت رضا (علیه السلام) مصادیق آن را در این فرمایش بیان کرده اند: ما اهل ذکر هستیم و مردم باید از ما بپرسند؛ نحن أهل الذّکر و نحن المسؤولون. « وشّاء » می گوید: نه حضرت (علیه السلام) گفتم: پس شما سؤال شوندگان هستید و ما سؤال کنندگان؟ حضرت فرمودند: آری. گفتم: پس بر ما واجب است که از شما بپرسیم؟ حضرت فرمودند: آری، گفتم: آیا بر شما نیز واجب است که به ما پاسخ دهید؟ حضرت (علیه السلام) فرمودند: نه، این بر عهده ی ماست. اگر بخواهیم پاسخ می دهیم، وگرنه، نه. آیا این سخن خداوند را نشنیده ای که این عطای ماست؛ آن را بی شمار ببخش یا نگه دار؛ لا، ذاک ألینا، إن شئنا فعلنا و إن لم نشأ لم نفعل، أما تسمع قول الله تبارک و تعالی: (هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ
). (20)
این فرموده ی حضرت « اگر بخواهیم پاسخ می دهیم، وگرنه، نه » کاشف از اختیار ایشان است که در غیر حوزه ی بیان احکام و تکلیف است. زیرا در این مورد جایی برای اختیار نیست و تعلیم و امر به معروف و نهی از منکر بر ایشان واجب است. چنان که از استشهاد ایشان به این فرموده ی خداوند: (هذا عطاؤنا) روشن می شود. چون آیه به عطایای استحبابی نظر دارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میان منت نهادن و اعطا و میان منّت نگذاردن و امساک مخیّر است؛ ولی در اصل حکم و بیان رسالت چنین اختیاری ندارند و ابلاغ رسالت بر ایشان واجب است.
همچنین حضرت رضا (علیه السلام) مصادیق سایر اوصاف کمالی را که قبلاً اشاره شد، بیان فرمودند. احمدبن عمر در مورد این آیه: (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا) (21) از ایشان پرسید، حضرت در پاسخ فرمودند: فرزندان فاطمه (علیها السلام)، و پیشی گیرنده ی به خیرات و نیکی ها امام است و نیز میانه رو کسی است که امام را می شناسد، ظالم به خویشتن کسی است که او را نمی شناسد؛ ولد فاطمه علیها السلام، و السّابق بالخیرات الإمام و المقتصد العارف بالإمام و الظالم لنفسه الّذی لا یعرف الإمام. (22)

در امان بودن قرآن از راهیابی باطل به آن
اکنون که تفاوت جوهری تدبر در قرآن و گویا ساختن آن روشن گردید، تمایز تفسیر شخص تدبر کننده در قرآن و تفسیر امام معصوم (علیه السلام) که قرآن را به سخن در می آورد، نیز روشن می شود. چون متدبر، قرآن را با اسم و رسم که تنها نشانی از امور عرضی است و نیز نشانه هایی که غالباً ظن آور است، محتوای قرآن را تفسیر می کند؛ اما استنطاق کننده، قرآن را از طریق حد منطقی که خبر از جنس و فصل ذاتی می دهد، و نیز مقوّمات فاعلی و علت های هستی بخش که یقین آورند، قرآن را تفسیر می کند.
حسن بن علی (علیه السلام) می فرماید: ما حزب پیروز خدا و عترت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت پاک ایشان هستیم. ما یکی از ثقلین هستیم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در امتش وانهاد، همراه کتاب خداییم که تفصیل هر چیزی در آن است و از پیش رو و پشت سر باطل به آن راه نمی یابد.
پس در تفسیر آن باید به ما اطمینان کنید، ما تأویل آن را با گمان دریافت نمی کنیم، بلکه به حقایق آن یقین داریم. پس از ما پیروی کنید که طاعت ما واجب است. زیرا کنار اطاعت خداوند و رسولش بیان شده است؛ نحن حزب الله الغالبون و عتره رسول الله الأقربون، و أهل بیته الطّیّبون الطّاهرون، و أحد الثّقلین الِّذَینِ خلّفهما رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فی أمّته، والتالی کتاب الله الذی فیه تفصیل کلّ شیء، لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، فالمعوّل علینا فی تفسیره، لا نتظنّی تأویله، بل نتیقّن حقائقه؛ فأطیعونا، فإن طاعتنا مفروضه إذ کانت بطاعه الله عزّ و جلّ و رسوله مقرونه … . (23).
راز حفظ قرآن از راه نیافتن باطل به آن از هر طرف، آن است که خدای متعالی از پیش روی قرآن و نیز از پس آن، مراقب است تا این که بداند فروفرستندگان قرآن رسالت پروردگارشان را می رسانند و راز یقین عترت طاهره به همه ی جزئیاتی که در قرآن آمده است، همان معیت مطلقه ای است که مقتضای آن جدایی ناپذیری قرآن از عترت طاهره در هر درجه ای از درجات قرآن است. چنان که عترت طاهره نیز در هیچ جایگاهی از قرآن جدا نمی شود. از این رو به آنچه در قرآن آمده است، با علم آشکار آگاهی دارند و از آن بدون هیچ تردیدی خبر می دهند.
بنابراین باید در فهم قرآن و تفسیر آن به عترت طاهره تکیه کرد و در تأویل و سؤال از باطن قرآن نیز به ایشان اطمینان داشت. اقتضای معیت آن است که با سنّت عترت طاهره، همان گونه رفتار شود که با همه ی شئون قرآن کریم معامله می شود؛ بدین معنا که در فهم آثار ایشان به قرآن رجوع کرده، کلمات ایشان به قرآن عرضه شود، تا مخالف و مباین با آن نباشد و تبیین و تأویل و تفسیر به مخالفت و تباین با آن نینجامد. چون مباین قرآن باطل است و قطعاً کسی که هر جا حق باشد، او نیز هست (به گرد حق می چرخد) گوینده ی این کلام باطل نمی تواند باشد. چون باطل ضد حق است.

همانندی سنّت با قرآن در داشتن متشابهات
حضرت رضا (علیه السلام) به بعضی از لوازم همراهی قرآن و عترت طاهره چنین اشاره می کند: کسی که متشابه قرآن را به محکم آن برگرداند، به صراط مستقیم هدایت یافته است؛ من ردّ متشابه القرآن إلی محکمه هدی إلی صراط مستقیم. سپس می فرمایند: در روایات ما نیز چون قرآن، متشابه و محکم هست. پس باید متشابه آن را به محکم آن برگردانید و بدون توجه به محکمات از متشابهات پیروی نکنید، وگرنه گمراه می شوید؛ إنّ فی أخبارنا متشابهاً کمتشابه القرآن و محکماً کمحکم القرآن، فردّوا متشابهها إلی محکمها و لا تتّبعوا متشابهها دون محکمها فتضلوا. (24)
قرآن از متشابهاتی در سایه ی محکمات « امّ الکتاب » ترکیب یافته است و حکمت آن بر بسیاری پوشیده است و با فرض آن که عترت طاهره و سنت ایشان همراه قرآن است، پس باید روایات ایشان نیز از این حکمت برخوردار باشد.
همان گونه که فهم قرآن شرایط زمینه ساز و موانعی بازدارنده دارد، شناخت سنت نیز نیازمند اسبابی است که زمینه ی شناخت را فراهم آورد و نیز موانعی دارد که راه شناخت را می بندد که از این موانع به قفل های قلب یاد می شود؛ چنان که بعضی از قرآن بعض دیگر را تفسیر می کند و بعضی به وسیله ی بعض دیگر سخن می گوید، بعضی از سنت نیز بعض دیگر را تصدیق می کند و چنان که سنت عهده دار تفسیر قرآن است، پس از عرضه ی سنت به قرآن، قرآن نیز آن را تأیید کرده، و آن را استوار می سازد. چون قرآن ترازوی عدالتی است که خداوند آن را از پیش رو و پشت سر نگهبانی فرموده است.
از این رو جعل و افترا و تحریف به آن راه ندارد. زیرا قرآن سخنی نیست که از سوی غیر خدا به دروغ بافته شده باشد؛ بر خلاف سنت که جعل و افترا و تحریف در آن راه دارد. چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سرزمین منی خطبه ای خواند و فرمود: ای مردم، آنچه از من به شما رسید، در صورتی که با کتاب خدا موافق بود، من آن را گفته ام و آنچه مخالف کتاب خدا بود، من نگفته ام؛ أیّها النّاس ما جاء کم عنّی یوافق کتاب الله فأنا قلته، و ما جاء کم یخالف کتاب الله فلم أقله. (25) زیرا ظاهر کلام آن است که جعل و تحریف در سنت شدنی است، به خلاف قرآن که تحریف وجعل در آن راه ندارد.
علت این که آنچه مخالف و مباین با قرآن باشد، گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز گفتار هیچ یک از عترت طاهره نیست، آن است که اختلاف و تباین میان کلام قرآن و کلام معصوم (علیه السلام) سبب جدایی ایشان (علیهم السلام) از قرآن و نیز جدایی قرآن از ایشان (علیهم السلام) می گردد، در حالی که این دو ( قرآن و عترت ) هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند. زیرا آنچه با حق مباین است، قطعاً باطل است؛ (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ). (26)

همراهی همیشگی انسان کامل با قرآن
بی تردید قرآن از آغاز تا فرجام نزول حق است؛ (وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ) (27) و ضرورتاً باطل از حق جداست. اگر از عترت چیزی مباین و مخالف قرآن سرزند، ضرورتاً از قرآن جدا می شوند و بطلان این افتراق و جدایی واضح است؛ چنان که ضرورت تلازم (جدایی ناپذیری قرآن و عترت) روشن است، پس اگر افتراق باطل باشد (تالی قیاس) مقدم آن، یعنی سرزدن چیزی از عترت که مخالف با قرآن باشد نیز باطل است [بیان تلازم: اگر چیزی از عترت صادر شود که با قرآن مخالف باشد، باید میان قرآن و عترت جدایی باشد، ولی با استناد به حدیث ثقلین، تالی باطل است؛ یعنی جدایی نیست. پس قطعاً مقدم هم باطل می شود؛ یعنی از عترت طاهره (علیهم السلام) سخنی مخالف با قرآن صادر نمی شود].
از این رو، حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: اگر روایات با قرآن مخالف باشد، من آن را تکذیب می کنم؛ إذا کانت الرّوایات مخالفه للقرآن، کذّبتها. (28) این حدیث را هنگامی بیان فرمودند که ابوقره در بحث امتناع رؤیت خداوند به حضرت (علیه السلام) گفت: « پس شما روایات را تکذیب می کنید؟ » و ابوقره و مثل او این مطلب را نمی دانست.
همتا و مصاحب قرآن همان انسان کامل معصوم، یعنی عترت طاهره (علیهم السلام) هستند، نه روایات. زیرا روایات چون قرآن معصوم و بی خطا نیستند تا صلاحیت آن را داشته باشند که همتای قرآن باشند و غیر معصوم مصاحب معصوم نمی شود. زیرا لازمه ی معیت معیاری است که زمینه ی آن را فراهم آورد و جامعی لازم است که دو همراه در آن جمع شوند.
پس اگر روایات از دسّ و تحریف مصون نباشند، با قرآنی که از هر جهت مصون و محفوظ است، نمی تواند همراه باشند؛ اما عترت پیراسته از آلودگی هایی چون جهل و انحراف و طغیان و سهو و نسیان که به واسطه ی عنایت خداوند سبحان به این مقام رسیده اند، شایستگی همتایی قرآن را دارایند. چنان که قرآن نیز همتنای آن هاست و هرگز چیزی که مباین و مخالف قرآن باشد، از آن ها سر نمی زند. زیرا معصوم (علیه السلام) در بیان احکام الاهی با میل و هوا سخن نمی گوید. بدین جهت حضرت رضا (علیه السلام) صراحتاً روایاتی را که با قرآن مخالف است، دروغ می شمارد. چون در بعضی از روایات دست برده شده است.
نیز همان گونه که دسّ و جعل به قرآن علمی راه ندارد، به قرآن عینی یعنی امام معصوم (علیه السلام) نیز نفوذ نمی کند.
بنابراین، چنین روایاتی قطعاً از امام معصوم (علیه السلام) صادر نشده است. زیرا آنچه با قرآن مباین است، قطعاً با عترت طاهره نیز مباین است و به علت یگانگی ملاک معیت و تضاد، ضد یکی از دو همراه ضد دیگری نیز هست. پس آنچه ضدّ قرآن است، با عترت طاهره نیز ضدّیت دارد، حتّی اگر ظاهراً به ایشان منتسب باشد.
همچنین شدنی نیست چیزی با یکی از دو امری که دارای تمام وجوه اشتراک حقیقی هستند، ضدیت داشته باشد، ولی با امر دوم ضد نباشد؛ با آن که ملاک اشتراک آنها هم محفوظ است. چنان که قرآن و عترت طاهره (علیهم السلام) نیز واجد کلیه ی وجوه اشتراک حقیقی هستند و همواره این ملاک اشتراک در میان آن ها هست. پس نمی شود آنچه ضد قرآن است، با عترت طاهره (علیهم السلام) موافق و همراه باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره ی محمّد، آیه ی 24.
2- نهج البلاغه، خطبه ی 158.
3- نهج البلاغه، خطبه ی 19، (خطبه ی اشباح).
4- نهج البلاغه، خطبه ی 110.
5- نهج البلاغه، خطبه ی 176.
6- گفتنی است: مراد از نظم در امور، شناختن امام بر حق و سامان دادن جامعه ی اسلامی بر پایه ی فرهنگ امامت است. زیرا در سخنان دیگری از اهل بیت (علیهم السلام) این گونه آمده است: الإمامه نظام الأمه. بنابراین، نباید سخنان آن بزرگ رهبر الاهی را به امری کوچک و انتظام امور عادی زندگی تفسیر کرد؛ گرچه چون که صد آمد، نود هم پیش ماست، یعنی اگر نظام امامت حکمفرما شد و در سایه ی آن، احکام و آیین راستین آسمانی عملی شد، نظم در امور فردی و جمعی جامعه پدیدار می شود (ویراستار).
7- نهج البلاغه، نامه ی 47 (وصیت امام علی (علیه السلام) به حسنین (علیه السلام).
8- نهج البلاغه، خطبه ی 183.
9- نهج البلاغه، خطبه ی 125.
10- نهج البلاغه، خطبه ی 158.
11- نهج البلاغه، خطبه ی 87.
12- سوره ی فاطر، آیه ی 32.
13- سوره ی فاطر، آیه ی 32.
14- سوره ی احزاب، آیه ی 33.
15- سوره ی آل عمران، آیات 33-34؛ مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 2، کتاب الاحتجاجات، ص 114، ح 10.
16- سوره ی أنفال، آیه ی 41.
17- سوره ی نساء، آیه ی 59.
18- سوره ی مائده، آیه ی 55.
19- سوره ی توبه، آیه ی 60؛ مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 2، کتاب الاحتجاجات، ص 120، ح 10.
20- سوره ی ص، آیه ی 39؛ مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب التفسیر، ص 350، ح 129.
21- سوره ی فاطر، آیه ی 32.
22- مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب التفسیر، ص 366، ح 164.
23- بحار، ج 43، باب 17، ص 359، ح 2.
24- مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب التفسیر، ص 307، ح 5.
25- بحار، ج 2، ص 242، ح 39.
26- سوره ی یونس، آیه ی 32.
27- سوره ی اسراء، آیه ی 105.
28- مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب التوحید، ص 16، ح 7.
منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1382) قرآن حکیم از منظر امام رضا (علیه السلام)، ترجمه زینب کربلائی، قم: اسراء، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید