با مراجعت به کتاب های کلامی و فلسفی و عرفانی به وجود دو تفسیر بر امامت پی می بریم :
1- تعریف کلامی : مطابق این تعریف ، امامت ریاستی است بر عموم توسط یکی از اشخاص در امور دین ودنیا . (1)
2- تعریف فلسفی – و عرفانی : مطابق این تعریف ، امامت منصبی است الهی همانند نبوت ، و بین این دو (امامت و نبوت ) هیچ فرقی جز وحی نیست . امامت استمرار تمام وظایف نبوت جز تحمل وحی الهی است ، و نیز نوعی تصرف است در باطن و نفوس افراد برای رساندن آن ها به کمال مطلوب.
مطابق این تعریف ، ریاست در امور دین و دنیا ، شأنی از شؤون امامت به این معناست . و این همان معنایی است که شیعه ی دوازده امامی به آن ملتزم است ، لذا امامت رابه همین جهت جزء اصول دین به حساب آورده و آن را از نبوت بالاتر می داند .
علامه ی طباطبایی رحمه الله می فرماید : « امامت حقیقتی ورای مقام اطاعت یا ریاست دین و دنیا و یا وصایت و خلافت و جانشینی در روی زمین به معنای حکومت بین مردم است . » (2)
عمق معنای امامت نزد ایشان به این است که امامت ، هدایت باطنی بوده که همان ولایت بر مردم و کردار آنان است و این هدایت باطنی جز ایصال به مطلوب نیست .
متکلمین بر ضرورت معنایی که برای امامت ذکر کرده اند به ادله ای از قبیل : قاعده ی لطف ، لزوم حفظ شریعت و تبیین دین خداوند استدلال کرده اند ، که عمدتاً با حضور امام در بین مردم تأمین می شود .
حال اگر اشکال شود که این لطف چگونه با غیبت حضرت سازگاری دارد ؟
در جواب باید بگوییم :
اولاً : امام زمان علیه السلام حافظ کلی شریعت است و از اتفاق بر باطل جلوگیری می کند .
ثانیاً : الطاف خداوند درجات مختلفی دارد که هنگام تزاحم ، آنچه که لطف بیشتری دارد مقدم می گردد . و لذا اگرچه با حضور امام ، مردم به الطافی خواهند رسید و از حضور او بهره مند خواهند شد ، ولی لطف غیبت او مهم تر است ، همان گونه که در بحث فلسفه ی غیبت به آن اشاره کردیم .
در مورد تفسیر دوم برای امامت که همان تفسیر عرفا است ، جای هیچ نوع اشکالی در مورد غیبت امام نیست ؛ زیرا بنا بر آن تعریف ، امامت حقیقتی است .
که امام به جهت قابلیت هایی که پیدا کرده ، می تواند در نفوس انسان ها تصرف کرده و آن ها را به سر منزل مقصود برساند .
این معنا برای امامت ، با غیبت او سازگاری دارد ، و امام در عصر غیبت نیز این تصرفات را می تواند انجام دهد که در طول عصر غیبت چنین هدایت های را فراوان داشته است . (3)
پی نوشت :
1- نهج المسترشدین ، ص 62.
2- المیزان ، ج 1 ، ص 271.
3- ر . ک : المیزان ، ج 14 ، ص 304.
منبع: کتاب غیبت کبری