ابعاد توسعه در حکومت امام علی(ع)

ابعاد توسعه در حکومت امام علی(ع)

نویسنده:حجه‏الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی

اشاره:

امروزه دیدگاه‏های متفاوتی در زمینه اولویت کلان کشور در بحث توسعه مطرح است. کارشناسان سیاسی و اقتصادی هر کدام به فراخور حال خود گسترش اقتصادی یا سیاسی را در اولویت برنامه‏ها قرار می‏دهند. کارشناسانِ اقتصاد سرمایه‏گذاری و رسیدن به رفاه نسبی برای مردم را نیاز امروز کشور می‏دانند و کارشناسان سیاست بر ضرورت روابط و حضور صلح‏آمیز همه گروه‏ها در داخل و حضوری معتدل در عرصه روابط بین‏الملل تأکید می‏ورزند. امّا ضرورت تعامل فرهنگی بر وجهی که بر تمامی وجوه دیگر اولویت داشته باشد، مد نظر برخی از کارشناسان فرهنگ است. در این مقاله، نویسنده معتقد است که اساس توسعه باید بر شالوده فرهنگ پی‏ریزی شود تا بتوانیم به توسعه سیاسی و اقتصادی دست یابیم.

معنای توسعه سیاسی

در این گونه مباحث باید ابتدا واژه‏ها تبیین شوند، مقصود در توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی چیست؟ اگر از «توسعه‏سیاسی» گسترش فرهنگ قانون‏گرایی، گسترش آزادی‏ها تا حدّی که «دین» اجازه می‏دهد، مقصود باشد بی‏تردید این تلقّی در متن «مکتب» قرار داشته و در همه حکومت‏های الهی به عنوان یک اصل مطرح بوده است. و اگر مقصود از آن گسترش فرهنگ ابتذال و هرزگی و آزادی‏های بی‏حد و مرز آن چنان‏که در «غرب» است (گو این که آزادی در جهان غرب هم حدّ و مرزی دارد، اما نه حد و مرزی که دین تعیین کند.) این معنی از توسعه سیاسی با فرهنگ اسلام و قرآن بیگانه است.

معنای توسعه اقتصادی

اگر توسعه اقتصادی به معنای «تدبیر» برای اصلاح و سامان دادن معیشت مردم و آنان که در سایه حکومت اسلامی زندگی می‏کنند، باشد؛ این معنا کاملاً صحیح و مورد توجه مکتب حیات‏بخش اسلام است. این دیدگاه دقیقا به تک تک افراد جامعه نظر دارد و در آن سخنی از تبعیض‏های ناروا نیست. ولی اگر توسعه اقتصادی بدین معنی باشد که دروازه‏ها آن چنان باز شود که بیگانگان به بهانه مسایل اقتصادی جای پایی در کشور اسلام بیابند و از این رهگذر به استقلال، اصالت و حیثیت اسلامی کشور ضربه بزنند، قطعا «صاحب شریعت» آن را نمی‏پسندد.
اگر توسعه اقتصادی بدین معنا باشد که: برنامه‏ریزی‏ها به گونه‏ای طراحی شود که تنها عده‏ای از خوان گسترده سرمایه‏های الهی بهره‏مند گردیده و از رهگذر ثروت‏های بادآورده به «آلاف و الوف» برسند و مردم طفیلی آن‏ها نوایی بیابند، این معنا از توسعه اقتصادی نیز هرگز مورد تأیید نیست.
آن چه در این آغاز گفته آمد و به طور اجمال معنای صواب و ناصواب واژه‏ها تبیین شد باید دید که در حکومت الهی مولاعلی(ع) اولویت با کدام یک از این‏ها بود.
در پاسخ باید گفت:
1ـ در حکومت مولا اولویت با توسعه فرهنگی بود، نه توسعه سیاسی و اقتصادی!
2ـ در حکومت حضرت این دو (توسعه سیاسی و اقتصادی) در عرض هم مطرح‏اند، نه در طول یکدیگر!

توسعه فرهنگی

اصولاً در مکتب همه انبیا، و نیز در روش امامان، اساس بر توسعه فرهنگی است توسعه فرهنگی؛ یعنی گسترش باورهای اعتقادی الهی، گسترش ارزش‏های خدایی و در نتیجه سالم‏سازی جامعه از رهگذر ایمان و عمل صالح. با نگاهی به اولین رهنمود همه انبیا این مدعا اثبات می‏شود. اولین رهنمود همه آنان دعوت به عبودیت خداوند و پرهیز از طاغوت بوده است:
«و لقد بعثنا فی کلّ امهٍ رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت…؛1 و همانا به میان هر ملّتی پیامبری را مبعوث کردیم که خدای را پرستش کنید و از طاغوت اجتناب نمایید…»
معنای این پیام آن است که اساس دعوت انبیا را «توسعه فرهنگی» تشکیل می‏داده است، مگر توسعه فرهنگیِ مطلوب، چیزی جز دعوت انسان‏ها به «صلاح» است؟
مگر توسعه فرهنگی همان رشد فکری انسان‏ها نیست؟! این توسعه جز در سایه اعتقاد کامل به توحید و نفی طاغوت‏ها امکان‏پذیر نیست.
به سوره‏های نازل شده در آغاز بعثت بنگرید (که در جزء آخر قرآن است) و همه سخن از مبدأ و معاد و مسائل مربوط به این دو است. پیام این روش این است که انقلاب همه جانبه، جز از رهگذر «انقلاب فرهنگی» ممکن نیست، و انقلاب فرهنگی واقعی فقط در سایه «اعتقاد واقعی» به مبدأ و معاد میسّر است. و نیز راه توسعه سیاسی و اقتصادی از این مسیر می‏گذرد. بزرگ‏ترین مشکل در مسیر تحقق توسعه اقتصادی کسانی هستند که فقط به خود و سود شخصی می‏اندیشند، کسانی که فقط به نوا رسیدن خود را مهم می‏شمارند، نه جامعه! قرآن کریم جهت اصلاح اینان ابتدا از معاد و پروای از خداوند سخن می‏گوید که البته این آغاز راه است، زیرا که در کنار «اخلاق»، «قانون» نیز وجود دارد که سودجویان زالوصفت را که با پشت پا زدن به قانون، خدا و ارزش‏های الهی را نادیده می‏گیرند، سر جای خود بنشاند ولی آغاز راه تصحیح باورها است که اساس توسعه فرهنگی است:
«ویلٌ للمطففین الّذین اذا اکتالوا علی النّاس یستوفون و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون الا یظن اولئک انهم مبعوثون لیوم عظیم یوم یقوم الناس لرب العالمین؛2 وای بر کم‏فروشان آنان که چون کیل از مردم می‏ستانند آن را پر می‏کنند و چون برای مردم وزن کنند از آن می‏کاهند، آیا اینان نمی‏دانند در آن روز بزرگ زنده می‏شوند، روزی که مردم به پیشگاه پروردگار جهانیان می‏ایستند.
بنابراین، اگر یاد قیامت به عنوان یک باور در دل و جان کم‏فروشان نفوذ داشته باشد، دست از این گناه برمی‏دارند. این شیوه اعقتادی و توسعه فرهنگی در مکتب انبیا و روش حکومتی امام علی(ع) نیز شواهد فراوان دارد. نگاهی به رهنمودهای امام علی(ع) در طول دوران حکومت می‏تواند زنده‏ترین شاهد در این زمینه باشد. در کم‏تر کلامی از مولا است که از یاد
پیامبر بزرگ در این حکومت الهی به همان میزان که تأکید بر عمل به قانون خداوند داشت به همان میزان که تأکید بر تساوی همه در برابر قانون داشت که معنا و مفهوم توسعه سیاسی است به همان مقدار بر اصلاح معیشت و سامان دادن زندگی مسلمانان، در حدّ توان تلاش می‏کرد.
قیامت، اعراض از دنیا، تقوا و… سخنی نرفته باشد.
نهج البلاغه با این که بخشی از کلمات مولا را در خود جای داده است شاهد زنده‏ای بر مدّعای فوق است؛ به عنوان نمونه:
امام علی(ع) در روزهای آغازین خلافت الهی خویش و پیش از اعلان برنامه‏های انقلابی چنین خطبه می‏خواند:
«… ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات…؛3 … آن کس که از اعمال و کردار گذشتگان و عواقب سوء آن عبرت گیرد، تقوا وی را از آلوده شدن به کارهای شبهه‏ناک باز می‏دارد…»
آن گاه به بیان انقلاب همه جانبه در حکومت الهی خود می‏پردازد. (بخشی از کلمات مولا در این زمینه در مقاله قبل ذکر شد.)
آن گاه سخن از اخلاق است و ارزش‏های الهی:
«شغل من الجنّه والنّار امامه ساع سریع نجا و طالب بطی‏ءٌ رجا و مقصّرٌ فی النار هوی…؛4 همواره دل مشغول دارد آن که بهشت و دوزخ را در برابر خود بیند (مردم در این راستا سه گروه‏اند) گروهی کوشنده و سخت کوشنده به سوی حق‏اند، اینان رهایی یافته اهل نجاتند و گروهی طالب حق‏اند، ولی به کندی گام برمی‏دارند، اینان را نیز امید رهایی هست و گروه سوّم آنان‏اند که در کارها «وظایف خویش» قصور می‏ورزند و تقصیر می‏کنند اینان در آتش دوزخ سرنگون گردند… .»
این بخشی از خطبه‏ای است که امام علی(ع) در هفتمین روز حکومت خویش ایراد کرده است.
مولا علی(ع) در صدر برنامه‏هایی که برای کارگزاران خویش قرار می‏دهد، رنگی از فرهنگ دارد که در حقیقت اساس و مبنای تحوّل است:
حضرت در نامه‏ای به «قثم بن عباس» استان‏دار مکّه می‏نویسد:
«اما بعد فاقم للناس الحج و ذکّرهم بایام الله واجلس لهم العصرین فافت المستفتی و علّم الجاهل و ذاکر العالم…؛5 اما بعد حج را برای مردم برپای دار و ایام الله را به یادشان آور و هر بامداد و شامگاه برایشان به مجلس بنشین و کسی را که در امری فتوا خواهد، فتوا ده نادان را علم بیاموز و با عالم مذاکره کن…»
در این نامه ابتدا سخن از تعلیم و آموزش مردم است که اساس و مبنا در کار فرهنگی است و سپس سخن از برخورد خودمانی و متواضعانه با مردم و…
در این باره از سیره حکومتی مولا سخن و مثال فراوان است و اگر بخواهیم رهنمودهای مولا را در این زمینه بیاوریم، باید اکثر نهج‏البلاغه را به عنوان شاهد ذکر کنیم بنابراین، به همین مقدار بسنده می‏کنیم. در پایان این قسمت از بحث، تذکر این نکته گفتنی است که هرگز مقصود ما از «توسعه فرهنگی» گسترش بی‏رویه افکار و آرا و نظریات که در قالب روزنامه‏ها، هفته‏نامه‏ها، ماهنامه‏ها، فصل نامه‏ها و… نیست چرا که گسترش بی‏رویه در این عرصه و آزادی بی‏حدّ و مرز پایانی جز بمباران تمامی باورهای اعتقادی سالم و ارزش‏های الهی ندارد! به فضل خداوند خواهیم گفت که در سیره مولا آزادی «رشدآور» بود، اما مولا هرگز اجازه نشر ابتذال را به کسی نمی‏داد.

توسعه سیاسی و اقتصادی

با سودجستن از کلام مولا(ع) دریافتیم که اولویت با توسعه فرهنگی و اخلاقی است، نه با توسعه سیاسی یا اقتصادی، این سخن مطرح می‏شود که بین این دو کدام یک اولویت دارند، توسعه سیاسی یا توسعه اقتصادی. به نظر می‏رسد که باید این دو را در کنار هم دید. در این صورت است که توسعه، توسعه مطلوب خواهد بود. سیری در سیره نبی‏اکرم(ص) و امام علی(ع) می‏تواند شاهدی بر مدّعای ما باشد.
پیامبر گرامی اسلام با هجرت به مدینه در حقیقت شالوده حکومت بزرگ الهی را پی‏ریزی کرد؛ حکومتی که در عین بِساطت، ارکان اصلی یک حکومت را در خود داشت و مقرّ آن «مسجد» بود. و به تعبیر امام راحل رحمه الله علیه:
«مسجد مسلمین در زمان رسول خدا(ص) و در زمان خلفایی که بودند، مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است، در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سیاسی، مطالب مربوط به جنگ‏ها، مطالب مربوط به سیاست مدن. این‏ها همه در مسجد درست می‏شده است شالوده‏اش در مسجد ریخته می‏شده است، در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر سلام الله علیه.»6
پیامبر بزرگ در این حکومت الهی به همان میزان که تأکید بر عمل به قانون خداوند داشت به همان میزان که تأکید بر تساوی همه در برابر قانون داشت که معنا و مفهوم توسعه سیاسی است به همان مقدار
امام علی(ع): میان تو و مردم پیام رسانی جز زبانت و حاجبی جز رویت نباشد، هیچ نیازمندی را از دیدار باز مدار، زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس نیاز او برآوری کس تو را نستاید… .
بر اصلاح معیشت و سامان دادن زندگی مسلمانان، در حدّ توان تلاش می‏کرد. پیامبر(ص) خود اولین مؤمن به تمامی مکتب بود «امن الرّسول بما أنزل الیه…؛7 پیامبر به آن چه بر او نازل شده ایمان دارد…»
و دیگران را به همین دعوت می‏کرد که به راستی با تمام وجود قانون خدا را پذیرا باشید که قانون ناپذیری (نپذیرفتن قانون خدا) کفر است، شرک است، ظلم است، چرا که قانون او بهترین قانون است: «أفحکم الجاهلیّه یبغون و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون»8 آیا حکم جاهلیت را می‏جویند، برای آن مردمی که اهل یقین هستند چه حکمی از حکم خدا بهتر است.» قرآن کریم نشانه ایمان و اعتقاد راستین به خداوند را تسلیم بودن در برابر قانون او می‏داند:
«و ما کان لمؤمن و لامؤمنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعصی الله و رسوله فقد ضلّ ضلالاً مبینا؛9 هیچ مرد و زن مؤمنی را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کاری حکم کردند آن‏ها را در کارشان اختیاری باشد، هر که از خدا و پیامبرش نافرمانی کند سخت در گمراهی افتاده است.
و در آیه‏ای دیگر می‏خوانیم:
«فلا و ربّک لایؤمنون حتی یحکموک فیـما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما؛10 نه سوگند به پروردگارت که ایمان نیاورند، مگر آن که در نزاعی که میان آن‏ها است تو را داور قرار دهند و از حکمی که تو می‏دهی هیچ ناخشنود نشوند و سراسر تسلیم آن گردند.»
از این دو آیه به خوبی می‏توان دریافت
که پذیرش قانون خداوند، ستون فقرات ایمان است و از روایتی استفاده می‏شود که این پذیرش حتی در عمق جان نیز باید تحقق یابد:
امام صادق(ع) فرمود: «لو ان قوما عبدوا الله وحده لاشریک له و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و حجّوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشی‏ء صنعه الله أو صنعه النبی الا صنع خلاف الّذی صنع أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین ثم تلاهذه الآیه… ثم قال ابوعبدالله فعلیکم بالتسلیم؛11 چنان چه مردمی خدای یگانه و بی‏شریک را بپرستند و نماز را برپا دارند و زکات بدهند و حج خانه خدا را به جا آورند و ماه رمضان را روزه دارند، سپس به چیزی که خدا خلق کرده یا پیغمبر ساخته اعتراض کنند و بگویند، چرا بر خلاف آن رفتار نشده یا در دل خود چنین اعتراضی کنند، گرچه به زبان نیاورند به همین اعتراض مشرک می‏شوند. سپس آیه «فلاو ربک…» را تلاوت فرمود. سپس حضرت امام صادق(ع) فرمود بر شما است که تسلیم باشید.»
براین اساس، حضرت به اجرای قانون خدا سخت مقیّد بود. وقتی زنی از قبیله «بنی‏مخزوم» سرقت کرد و نزد پیامبر جرمش ثابت شد، حضرت به قطع دست وی تصمیم گرفت. آنان به هر دری زدند تا جلو اجرای حکم را بگیرند، سرانجام دست به دامن «اسامه بن زید» چهره محبوب و مورد علاقه پیامبر زدند تا او واسطه شود!! اسامه نیز به درخواست آنان تن داد و توقف حکم را در مورد آن مجرم تقاضا کرد. پیامبر اکرم در حالی که آثار غضب از چهره‏اش هویدا بود فرمود:
ـ اسامه! تو برای تعطیلی حدی از حدود خدا وساطت می‏کنی؟!
ـ اسامه عذرخواهی کرد و گفت: استغفرلی یا رسول الله؛ از پیشگاه خداوند برای من استغفار کنید.
آن گاه پیامبر در سخنرانی شب آن روز چنین فرمودند:
«اما بعد فانّما اهلک الّذین من قبلکم انّهم کانوا اذا سرق فیهم شریف ترکوه و اذا سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحدّ و انّی والّذی نفسی بیده لو انّ فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها؛12 مردمی که پیش از شما زندگی می‏کردند، به این جهت نابود شدند که هرگاه شخص صاحب نفوذی در میان‏شان مرتکب دزدی و خلاف می‏شد، قانون در حق او اجرا نمی‏گردید، اما اگر فردی ضعیف دست به سرقت می‏زد، قانون در مورد او اجرا می‏شد به خدا قسم اگر دختر من فاطمه نیز چنین کند، دستش را قطع خواهم کرد.»
سپس به امر پیامبر(ص) دست زن سارق قطع شد.
پیامبری که این چنین بر قانون‏گرایی تأکید می‏کند، هم زمان به فکر معیشت مسلمانان به ویژه مهاجران است و با ایجاد سنّت برادری بین مهاجران و انصار بهبود نسبی در وضع زندگی آنان پدید می‏آورد.
«هشت ماه بعد از هجرت رسول خدا، میان مهاجر و انصار برادری قرار داد که در راه حق یکدیگر را یاری دهند و پس از مرگ از یکدیگر ارث ببرند اینان نود نفر یا صد نفر بودند، نیمی از مهاجران و نیمی از انصار که رسول خدا به آنان گفت: «تأخوا فی الله اخوین اخوین» در راه خدا دو نفر دو نفر با هم برادری کنید سپس دست علی بن ابی‏طالب ـ علیه السلام ـ را گرفت و گفت: هذا اخی؛ این برادر من است، حکم توارث، با نزول آیه اولی الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله[احزاب:6] بعد از جنگ بدر منسوخ شد.»13
این تنها دو نمونه از مصادیق توسعه سیاسی و اقتصادی در سیره پیامبر(ص) بود که از این قبیل فراوان است و بیان همه آن‏ها در این مقال نمی‏گنجد.

توسعه سیاسی و اقتصادی در سیره امام علی(ع)

در سیره حضرت نیز این دو را در عرض هم می‏بینیم. در دستورالعملی که مولا برای کارگزاران خویش دارد این دو در کنار هم قرار دارند؛ به عنوان نمونه: در نامه‏ای که حضرت برای مسؤولان جمع‏آوری زکات می‏نویسد، ابتدا بر رفتار شایسته با مردم تأکید دارد که از مصادیق بارز توسعه سیاسی است:
«… و لا تروعن مسلما و لاتجتازن علیه کارها و لاتأخذن منه أکثر من حق الله فی ماله… فهل لله فی أموالکم من حق فتؤدوه الی ولیّه فان قال لا فلاتراجعه و ان انعم لک منعم فانطلق معه من غیر ان تخیفه او توعده او تعسفه او ترهقه فخذ ما اعطاک من ذهب أو فضه…؛14… مبادا مسلمانی را بترسانی و اگر خود نخواهد به سرزمینش نروی و بیش از آن چه حق خداوند است از او مستانی… به آن‏ها بگو آیا خدا را در اموالتان سهمی است که آن را به ولیّ خدا بپردازید؟
امام علی(ع): پس خدا را خدا را در نظر گیر در مورد طبقه پایین آن‏ها که راه چاره ندارند؛ یعنی مستمندان و نیازمندان و تهی‏دستان و از کار افتادگان در این طبقه هم کسانی هستند که دست سؤال دارند و هم افرادی که باید بدون پرسش بخشش شود… .
اگر کسی گفت: نه حرفش را پذیرفته به سراغش مرو و اگر کسی گفت آری بی آن که او را بترسانی یا تهدیدش کنی یا بر او سخت گیری یا به دشواری‏اش افکنی به همراهش برو و آن چه از زر و سیم دهد، بستان و… .»
نیز در نامه دیگر به همین مسؤولان می‏فرمایند:
«… و أمره الاّ یجبههم و لا یعضههم و لایرغب عنهم تفضلاً بالاماره علیهم فانّهم الاخوان فی الدّین والاعوان علی استخراج الحقوق…؛15 و او را فرمان می‏دهد که با مردم با چهره عبوس رو به رو نشود و آنان را دروغ‏گو نخواند و به این دستاویز که بر آنان امارت دارد، روی از ایشان برمتابد، زیرا آنها برادران دینی او و در گرفتن حقوق خداوند یاران او هستند… .»
در نامه‏ای که حضرت به «محمد بن ابی بکر» به هنگامی که او را به استان‏داری مصر منصوب کرده آمده است:
«فاخفض لهم جناحک والن لهم جانبک وابسط لهم وجهک واس بینهم فی اللّحظه والنظره حتی لایطمع العظماء فی حیفک لهم و لاییأس الضعفاء من عدلک علیهم…؛16 بال‏های محبتت را بر آن‏ها بگستر و نرم‏خوی و گشاده روی باش و تساوی بین آن‏ها را حتی در نگاه‏هایت مراعات کن، تا بزرگان از تو نخواهند که بر ناتوانان ستم کنی و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند…»
و در نامه‏ای که حضرت به استان‏دار مکه «قثم بن عباس» می‏نویسد، آمده است: «… ولایکن لک الی الناس سفیر الاّ لسانک و لا حاجبٌ الاّ وجهک و لاتحجبن ذا حاجه عن لقائک بها فانّها ان ذیدت عن أبوابک فی أوّل وردها لم‏تحمد فیـما بعد علی قضائها…؛17 میان تو و مردم پیام رسانی جز زبانت و حاجبی جز رویت نباشد، هیچ نیازمندی را از دیدار باز مدار، زیرا اگر در آغاز از درگاه تو رانده شود و سپس نیاز او برآوری کس تو را نستاید… .»
این‏ها تنها نمونه‏ای اندک از جلوه‏های مردمی حکومت مولی علی(ع) است در این دیدگاه کارگزاران نظام اسلامی، خدمتگزاران مردم‏اند و باید شایسته‏ترین برخورد را با رعیت داشته باشند. باید حریم و حقوق آن‏ها کاملاً رعایت گردد.
در بُعد قانون مندی نیز مولا علی(ع) از پای‏بندترین انسان‏ها به قانون خدا است، نه خود و نه به بستگان خود اجازه هتک حریم قانون را نمی‏دهد، در برابر زیاده طلبی‏ها، تمامت خواهی‏ها، از هر کس که باشد می‏ایستد، سه بار عقیل، برادر حضرت، به محضر مولی شرفیاب شد و خواهان امتیاز بیش‏تر از بیت‏المال بود، پیوسته جواب ردّ شنید، فرزندش «ام کلثوم» درخواست استفاده از گردن‏بند قیمتی بیت‏المال کرد، مولا اجازه نداد. خواهر رضاعی‏اش «ام هانی» خواهان امتیاز بیش‏تر بود، پاسخ رد شنید. عبدالله بن جعفر داماد حضرت، درخواست کمک از بیت‏المال داشت. مولا جواب مثبت به او نداد و… و اگر از کارگزاری، گزارشی منفی می‏آمد، مولا به صرف اتهام او را از کار برکنار نمی‏کرد؛ تحقیق می‏کرد، اگر گزارش نادرست بود، کارگزار خویش را تبرئه می‏کرد. و اگر درست بود، بی‏محابا و با قاطعیت در برابر تخلف او می‏ایستاد در این باره به یاری خداوند در مقاله‏ای جداگانه پیرامون کارگزاران مولی و رفتار حضرت با آنان سخن خواهیم گفت ان شاءالله.
با این همه این گونه نبود که حضرت از توسعه اقتصادی و اصلاح وضع معیشتی مردم نیز غافل باشد. در عهدنامه مالک‏اشتر که جامع‏ترین آیین نامه حکومتی است، مولا بر این امر تأکید ویژه دارد.
در صدر دستور العمل مولا به مالک چنین آمده است:
«… جبایه خراجها و جهاد عدوّها و استصلاح اهلها و عماره بلادها…؛18 … مالک مأمور است مالیات سرزمین مصر را جمع‏آوری کند و با دشمنان آن کشور پیکار کرده و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد…»
در جای جای این عهدنامه سخن از مردم (رعیت) و برخورد انسانی با تمامی اقشار جامعه است تا جایی که مولا قضاوت خوب مردم را ملاک صلاح افراد می‏داند.
«… و انما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی السن عباده…؛19… و نیکوکاران را از آن چه خداوند درباره آن‏ها بر زبان مردم جاری ساخته توان شناخت… .»
آن گاه در همین عهد سخن از اقتصاد، سرمایه‏های کشور و اصلاح معیشت مردم به میان می‏آورد:
«… و تفقد امر الخراج بما یصلح اهله فان فی صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم و لاصلاح لمن سواهم الاّ بهم…؛20 … خراج و مالیات را دقیقا زیر نظر بگیر به گونه‏ای که صلاح مالیات دهندگان باشد، زیرا اصلاح کار خراج و خراج‏گذاران صلاح کار دیگران است و در بهبودی حال مالیات دهندگان بهبودی حال دیگران نیز نهفته است… .»
در این سخن مولی بر برخورد انسانی با مالیات دهندگان تأکید دارد، چرا که در حکومت مردمی باید به گونه‏ای رفتار کرد که مردم حکومت را از خود دانسته و با علاقه و اشتیاق همکاری کنند، آن گاه فرمود: «… فان شکوا ثقلاً أو علّه أو انقطاع شرب أو بالّهٍ أو احاله أرض اغتمرها غرق أو أجحف بها عطش خففت عنهم بما ترجوا ان یصلح به امرهم…؛ … هرگاه از سنگینی خراج یا افت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین چون در آب فرو رفتن یا بی‏آبی شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بکاه آن قدر که امیدی داری که کارشان را سامان دهد….»
آن گاه در مورد تجّار و صاحبان صنایع و رفتار درست با آنان را توصیه می‏کند، سپس مولا سخن از محرومان به میان آورده تأکید ویژه بر اصلاح وضع معیشتی آنان دارد.
«… ثمّ الله الله فی الطبقه السفلی من الّذین لاحیله لهم من المساکین والمحتاجین و اهل البؤسی والزمنی فان فی هذه الطبقه قانعا و معترّا…؛21 … پس خدا را خدا را در نظر گیر در مورد طبقه پایین آن‏ها که راه چاره ندارند؛ یعنی مستمندان و نیازمندان و تهی‏دستان و از کار افتادگان در این طبقه هم کسانی هستند که دست سؤال دارند و هم افرادی که باید بدون پرسش بخشش شود… .»
«… فلایشغلنّک عنهم بطرٌ فانک لاتعذر بتضییعک التافه لاحکامک الکثیر المهم فلا تشخص همّک عنهم و لاتصعّر خدّک لهم و تفقد امور من لایصل الیک منهم ممن تقتحمه العیون و تحقره الرجال…؛22 … هرگز نباید سرمستی زمام‏داری تو را به خود مشغول سازد و به آن‏ها رسیدگی نکنی، زیرا این بهانه که کارهای خُرد را به سبب پرداختن به کارهای مهم و بزرگ رها کردن، هرگز پذیرفته نخواهد شد. پس همّت خود را از پرداختن به نیازهایشان دریغ مدار و متکبرانه با آن‏ها برخورد مکن و کارهای کسانی که به تو دست نتوانند یافت، خود تفقد و بررسی نما. اینان مردمی هستند که در نظر دیگران بی‏مقدارند و مورد تحقیر رجال حکومت… .»
در کلمات مولا از این نمونه فراوان می‏توان یافت که آوردن آن‏ها از حدود مقاله خارج است.
بنابر آن چه گفته شد، نتیجه می‏گیریم که:
1ـ در حکومت پیامبر و مولا اصل و اساس بر توسعه فرهنگی، اخلاقی است نه دیگر توسعه‏ها؛ 2 ـ توسعه سیاسی و اقتصادی باید در عرض یکدیگر باشد تا کشور اسلامی سامان یابد.
به یاری خداوند در مقاله آینده، دیگر ابعاد حکومت مولا علی(ع) را پی خواهیم گرفت.

پی نوشت ها :

1 ) نحل (16) آیه36.
2 ) مطففین (83) آیه1 تا 6.
3 ) نهج البلاغه، خطبه 16.
4 ) همان.
5 ) نهج البلاغه، نامه 67.
6 ) سیمای معصومین در اندیشه امام خمینی، ص128. دفتر دوازدهم تبیان.
7 ) بقره (3) آیه285.
8 ) مائده (5) آیه50.
9 ) احزاب (33) آیه36.
10 ) نساء (4) آیه65.
11 ) اصول کافی، ج2، باب شرک، حدیث4.
12 ) صحیح مسلم، ج3، ص1315، کتاب الحدود، باب2.
13 ) سیره‏النبی، ج2، ص123 ـ 126؛ امتاع الاسماع، ص49 و 50؛ جوامع السیره، ص96 و 97؛ الطبقات الکبری، ج1، ص238 و تاریخ پیامبر اسلام مرحوم آیتی، ص216.
14 ) نهج البلاغه، نامه 25.
15 ) همان، نامه 26.
16 ) همان، نامه 27.
17 ) همان، نامه 67.
18 ) همان، نامه 53
19 ) همان.
20 ) همان.
21 ) همان.
22 ) همان.
منبع:نورپورتال

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید