میلاد با برکت حضرت ابى عبداللّه الحسین (علیه السلام) ، دومین فرزند امام على و فاطمه زهرا (علیهما السلام) بنا بر مشهور ، روز سوم شعبان سال چهارم هجرى در مدینه بوده است.
پس از ولادت ، پیامبر اکرم (ص) نام وى را «حسین» گذاشت، آن گاه او را بوسید و گریست و فرمود :
تو را مصیبتى عظیم در پیش است ، خداوندا ! کشنده او را لعنت کن ! آن حضرت به مصباح الهدى و سفینه النّجاه و سیّد الشّهداء و ابوعبداللّه معروف است.
مسعودى مى نویسد : امام حسین (علیه السلام) مدّت هفت سال با رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) بود و در این مدّت ، آن حضرت خود متصدّى غذا دادن و علم و ادب آموختن به امام حسین (علیه السلام) بود. شدّت علاقه پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) به حسین (علیه السلام) به قدرى بود که کوچکترین ناراحتى او را نمى توانست تحمّل کند.
روزى پیامبر از در خانه فاطمه (علیها السلام) مى گذشت ، صداى گریه حسین را شنید، وارد خانه شد و به دخترش فرمود :
مگر نمى دانى که گریه حسین در من چقدر مؤثّر است ، آن گاه طفل را بوسید و گفت :
«خداوندا! من این کودک را دوست دارم تو نیز او را دوست بدار»
حدیث معروف : «حُسَیْنٌ مِنّى وَ أَنـَا مِنْ حُسَیْن، أَحَبَّ اللّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً، حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الاَْسْباطِ.»
یعنى : «حسین از من است و من از حسینم ، خداوند دوست دارد کسى را که حسین را دوست مى دارد ، حسین سبطى از اسباط است.» موردِ قبول شیعه و سنّى است.
حسین بن على (علیه السلام) مدّت شش سالِ دوران کودکى اش را با پیغمبر اکرم (ص) سپرى کرد و پس از رحلت آن بزرگوار ، مدّت سى سال در کنار پدرش على (علیه السلام) به سر برد و در همه حوادث پرتلاطم دوران آن حضرت حضورى پرتلاش داشت.
پس از شهادت امیرمؤمنان (علیه السلام) ده سال تمام همراه و همگام با برادر عزیزش امام حسن (علیه السلام) زندگى کرد و پس از شهادت برادر در سال 50 هجرى ، به مدّت ده سال ، به ارزیابى حوادث زمان پرداخت و بارها به معاویه پرخاش کرد و پس از مرگ او در برابر حکومت یزید ، شجاعانه ایستادگى و از بیعت با او خوددارى کرد تا این که در محرّم سال 61 هجرى به همراه گروهى از بستگان و یاران باوفایش، در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
حسین بن على(علیه السلام) نمونه کامل یک انسان برجسته و متشخّص بود و نام حسین در اذهان، همراه با شجاعت و ظلم ستیزى و جوش و خروش بر ضدّ هر گونه ستم و تبعیض است.
در دوران پنج سال حکومت پدر با او همکارى مى کرد و در پى چاره مى گشت که پیش از آن که امّت ، نَفَسِ واپسین را برآورد ، نفحه حیاتى در او بدمد و در تاریخ طرحى نو دراندازد.
سال شصتم به پایان نرسیده بود ، امام حسین (علیه السلام) دید که مردم در مقابل برادرش امام حسن (علیه السلام) از نفس افتاده و هرچه از باقیمانده مکتب در میانشان بوده از آنها دور گردیده و توده مردم ، خود را در گلوى گشاد بنى امیّه انداخته اند.
امام احساس کرد که براى به حرکت درآوردن امّت ، دیگر خطابه و سخنرانى حماسى کافى نیست ، بلکه باید اراده شکست خورده امّت را به پذیرفتن فداکارى وادارد و آنان را بر ضدّ باطل بشوراند تا زمینه تحقّقِ حقّ را فراهم سازد و در این راه ، با فداکارى منحصر به فرد خود ، براى حال و آینده معیارى ارزشمند و ثابت بر جاى نهاد.
هدف قیام :
هدف قیام امام حسین (علیه السلام) را به آسانى و بدون تکلّف مى توان از سخنان آن حضرت استنباط کرد.
آن گاه که امام (علیه السلام) بر اثر تهاجم عمّال حکومت ناچار شد از مدینه خارج گردد ، در ضمن نوشته هاى ، هدف حرکت خود را چنین شرح داد :
1ـ «من از روى خود خواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم ، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابیطالب عمل کنم.»
در این سخن چند نکته مهمّ ، شایان توجّه است :
1 ـ اصلاح امّت ، 2 ـ امر به معروف و نهى از منکر ، 3 ـ تحقّقِ سیره و روش پیامبر و على(علیه السلام)
2ـ آن حضرت در مقام دیگرى فرموده است :
«بار خدایا! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نبوده ، بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم ، تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود.»
در این سخن هم چند نکته قابل توجّه است :
1ـ برگرداندن نشانه و علائم دین به جاى اصلى خود
2 ـ اصلاحات در همه شهرها
3 ـ ایجاد امنیّت براى مردم
4 ـ فراهم ساختن زمینه عمل به واجبات و مستحبّات و احکام الهى.
3ـ در برخورد با سپاه حرّ بن یزید ریاحى فرمود :
اى مردم اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید ، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود. و ما اهل بیت پیامبر (ص) ، به ولایت و رهبرى، از این مدّعیانِ نالایق و عاملان جور و تجاوز ، شایسته تریم.
4ـ و نیز در مقام دیگر فرمود :
«ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى ـ نسبت به کسانى که آن را تصرّف کرده اند ـ سزاوارتریم.»
از این دو بخش از سخن امام (علیه السلام) نیز به وضوح استفاده مى شود که آن حضرت خود را شایسته رهبرى و زمامدارى بر مردم مى داند ، نه یزید فاسد و دستگاه جائر او را.
بنابراین ، هدف امام حسین (علیه السلام) در این قیام ، تحقّقِ کاملِ حقّ بوده است.
امورى که آن حضرت به عنوان فلسفه قیامش به آنها اشاره مى کند ، از قبیل : اصلاح امّت ، امر به معروف و نهى از منکر ، تحقّق سیره پیامبر و على ، برگرداندن علائم و نشانه هاى دین به جاى خود ، اصلاحات در شهرها، امنیّت اجتماعى ، فراهم ساختن زمینه اجراى احکام ، همه و همه این امور، زمانى قابل تحقّق و اجراست که ولایت و حکومت در مجرا و مسیر اصلى اش قرار گیرد و به دست امام (علیه السلام) بیفتد ؛ لذا فرمود : «ما اهل بیت شایسته این مقامیم نه متصرّفانِ متجاوز و جائر»
پس هدف نهایى آن حضرت ، تشکیل حکومت اسلامى بر اساس سیره پیامبر و على بوده است که در پرتو آن ، احکام الهى اجرا مى شود و نشانه هاى دین آشکار و شهرها اصلاح و امنیّت پابرجا و امر به معروف و نهى از منکر انجام و سیره و سنّت پیامبر و على متحقّق و در نتیجه کار امّت اصلاح مى گردد.
نکته شایان توجّه این که تلاش خالصانه براى تشکیل حکومت اسلامى که منبع و منشأ تمام خیرات و برکات است ـ و شعبه مهّم ولایت على و آل على (علیه السلام) هم که همان قبول حاکمیّت و پذیرش تفسیر آنان از دین است ـ غیر از حکومت و سلطنت استبدادى و ریاست طلبى و کشورگشایى بر اساس هواهاى نفسانى است که منشأ تمام مفاسد و شُرور است.
نتایج قیام حسینى :
1ـ درهم شکستن ارکان مخوف دین سالارى ساختگى اُمَوى که امویان و یارانشان سلطه سلطنتى خود را بر آن استوار ساخته بودند و رسوا ساختن حاکمان تبهکار بنى امیّه که پیوسته در صدد اِحیاى نظام جاهلى بودند.
2ـ بیدار کردن وجدانهاى خفته :
شهادت فجیع امام حسین (علیه السلام) در کربلا موجى شدید از احساس گناه در وجدان مسلمانانى که او را یارى نکردند برانگیخت.
این احساس گناه دو جنبه داشت : از یک طرف آنها را وادار مى ساخت که گناهى را که مرتکب شده اند با کفّاره بشویند و از طرف دیگر به کسانى که آنها را به ارتکاب چنین گناهى واداشته بودند ، کینه و نفرت بورزند.
به طورى که انگیزه قیام توّابین همان کفّاره یارى نکردن امام حسین(علیه السلام) و انتقام گرفتن از امویان بود.
مقدّر چنین بود که آتش این احساس گناه ، پیوسته برافروخته ماند و انگیزه انتقام از بنى امیّه در هر فرصت به انقلاب و قیام بر ضدّ ستمگران منتهى گردد.
3ـ ارائه اخلاق جدید :
قیام امام حسین (علیه السلام) موجب آن گردید که در جامعه ، نوعى اخلاق بلند نظرانه پدید آید.
امام (علیه السلام) و فرزندان و یارانش در قیام بر ضدّ بنى امیّه، اخلاق عالى اسلامى را با همه صفات و طراوت آن نشان دادند.
آنان این اخلاق را بر زبان نیاوردند ، بلکه با خون خود آن را مسجّل ساختند.
مردم عادى قبایل عادت کرده بودند که دین و وجدان خود را به بهاى اندک بفروشند و در برابر ستمکاران گردن خم کنند تا از عطاهاى آنان بهره مند گردند.
هدف مسلمانان عادى همان زندگى روزمرّه شخصى بود و تنها به زندگانى خویش مى اندیشیدند. در آنان ، دردهاى اجتماعى تأثیرى نداشت ، به قول شاعر : از درد سخن گفتن و از درد شنیدن با مردم بى درد ندانى که چه دردى است !
تنها کوشش آنان این بود که دسترنج خویش را حفظ کنند و به توجیهات رهبران رام باشند ، مبادا نامشان از فهرست حقوق بگیران حذف شود ، لذا در مقابل جور و ستمى که مى دیدند ، خاموشى مى گزیدند و تمام تلاش آنها این بود که مفاخر قبیله اى خود را بازگو کنند و سنّت هاى جاهلى خویش را زنده سازند.
اصحاب حسین (علیه السلام) مردمى دیگر بودند که در سرنوشت خویش با امام همراه شدند و با این که داراى زن و فرزند و دوستانى بودند و از بیت المال هم حقوقى دریافت مى نمودند و زندگانى نسبتاً راحتى داشتند و مى توانستند از لذّت هاى حیات برخوردار گردند ، از همه اینها چشم پوشیدند و براى نثار جان در راه حسین (علیه السلام) با ستمگران به ستیز برخاستند.
براى بیشتر مسلمانان آن روز ، این نکته بسى جالب بود که یک انسان بین زندگانى زبونانه و مرگ شرافتمندانه ، مرگ با عزّت را بر زندگى با ذلّت ترجیح دهد. براى مردم این نمونه اى عالى و شگفت انگیز بود.
چنان خصلتى وجدان هر مسلمانى را تکان مى داد و او را از خواب سنگین و طولانى راحت طلبى و فرصت طلبى و بیدار مى کرد تا زندگى اسلامى شکلى دیگر گیرد; شکلى که سالها پیش از قیام حسین(علیه السلام)از میان رفته بود.
قیام امام حسین(علیه السلام) پس از دیرى خاموشى، از نو موجب برانگیختن روح مبارزه جویى گردید و این چنین قیام حسینى و کربلاى خونین او ، همه سدّهاى روحى و اجتماعى را که مانع قیام و انقلاب مى شد، درهم فرو ریخت.
قیام حسین(علیه السلام) به مردم این درس را آموخت که به آنان بگوید: تسلیم نشوید، انسانیّت خود را مورد معامله قرار ندهید، با نیروى اهریمن بجنگید، و همه چیز را در راه تحقّق آرمانهاى اسلام محمّدى (ص) فدا سازید.
قیام حسینى در وجدان گروه بسیارى از مردم این اندیشه را برانگیخت که با حمایت نکردن از حسین(علیه السلام) مرتکب گناه شده اند و باید کفّاره بپردازند و کفّاره آن جز مبارزه با حاکمان جور و ظلم و ریشه کن نمودن بنیاد فاسد استبداد، چیز دیگرى نیست.
این گونه پس از نهضت حسینى (علیه السلام)، در مکتب، روح انقلاب دمیده شد و مردم در انتظار رهبرى قاطع بودند و هرگاه پیشگامِ ظلم ستیزى را مى یافتند بر ضدّ حکومت بنى امیّه دست به انقلاب مى زدند.
در همه این انقلابها، شعار انقلابیون، خونخواهى حسین(علیه السلام)بود.
انقلاب توّابین و انقلاب مردم مدینه و قیام مختار ثقفى در سال 66 هجرى و انقلاب زید بن على بن حسین(علیه السلام) در سال 122 هجرى، نمونه هایى از ظلم ستیزى است که همه آنها ریشه در حرکت و قیام بى نظیر حسینى(علیه السلام)دارد.
در این انقلابها مسلمانان پیوسته به دنبال آزادى و عدالت بودند ـ که حکومتکنندگان آن را خفه کرده بودند ـ و تمام این تحرّکات به برکت تحرّک و قیام حسینى بود.
و این گونه حسین(علیه السلام) درس حریّت و آزادگى و استقلال و ظلم ستیزى را تا دامنه قیامت به همه انسانها آموخت.
سخنان حضرت ابى عبداللّه الحسین، بهترین معرّف هدف والاى آن حضرت است، از سرتاسر کلمات حضرتش نداى انسان دوستى و حریّت و عدالت و ظلم ستیزى و مقاومت در برابر جور حاکمان زر و زور به گوش مى رسد.
از میان کلمات قدسى آن حضرت، چهل حدیث را برگزیده ایم که تقدیم خوانندگان ارجمند مى کنیم.
چهل حدیث :
1- پند امام به عالمان :
حضرت ابى عبداللّه الحسین (علیه السلام) خطاب به عالمان بى عمل و تارکان امر به معروف و نهى از منکر فرموده اند :
اى گروه نیرومندى که به دانش مشهور و به نیکى مذکور و به خیرخواهى معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم ، با مهابت جلوه گرید ! شریف از شما حساب مى برد و ضعیف شما را گرامى مى دارد و کسانى که بر آنها برترى و حقّى ندارید ، شما را بر خود ترجیح مى دهند ، شما وسیله حوائجى هستید که بر خواستارانش ممتنع است و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام برمى دارید … ! و امّا حق ضعیفان را ضایع کردید! و حقّ خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید…! و با این حال آرزوى بهشت الهى را دارید و همجوارى پیامبران و امان از عذابش را در سر مى پرورانید !
2- اصلاح امّت ، نه قدرت طلبى :
در باره فلسفه قیامش فرمود : بار خدایا! تو مى دانى که آنچه از ما اظهار شده براى رقابت در قدرت و دستیابى به کالاى دنیا نیست ; بلکه هدف ما این است که نشانه هاى دینت را به جاى خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّت ها و دستورهاى دینت عمل شود.
3- بهداشت جسم و خودسازى :
اى مردم! شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم و از (گناه کردن) در ایّامش برحذر مى دارم … در مدّت عمر به سلامت و تندرستى جسم پیشى گیرید … و از کسانى مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسوده خاطراند!
4- اقسام جهاد :
جهاد بر چهارگونه است : دوتاى آن فرض و یکى سنّت که جز با فرض بر پا داشته نشود و دیگر جهاد سنّت.
امّا آن دوتایى که فرض است ، یکى جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیت هاى الهى است و آن بزرگترین جهاد است و جهاد با کفّار که هم مرز با شمایند فرض است.
و امّا جهادى که سنّت است و جز با فرض برپا نشود ، جهاد با دشمن است و واجب است بر همه امّت و اگر جهاد را ترک کنند عذاب بر آنان آید و این عذابى است که از خود امّت است.
و چنین جهادى بر امام سنّت است و حدّ آن این است که امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند.
و امّا جهادى که سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتى است که شخص آن را برپا مى دارد و در برپایى و اجرا و زنده کردن آن تلاش مى کند. بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودنِ سنّت است و پیامبر اکرم (ص) فرموده است : «هر که سنّت و روش نیکویى را به وجود آوَرَد پاداشش براى او خواهد بود و نیز ثواب هر که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون آن که از ثواب آنها هم چیزى کاسته شود.»
5- تباهى دنیا :
امام حسین (علیه السلام) در هنگام سفر به کربلا فرمود :
راستى این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده و از آن جز نمى که بر کاسه نشیند و زندگى اى پست ، همچون چراگاه تباه ، چیزى باقى نمانده است. آیا نمى بینید که به حقّ عمل نمى شود و از باطل نهى نمى گردد ؟ در چنین وضعى مؤمن به لقاى خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت و زندگى با ظالمان را جز هلاکت نمى بینم. به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که براى معیشت آنها باشد پیرامون آن اند ، و وقتى به بلا آزموده شوند دینداران اندکاند.
6- نعمت ناخوش انجام :
غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزارى را از او بگیرد.
7- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان :
گروهى خدا را از روى میل و رغبت (به بهشت) عبادت مى کنند که این عبادت تاجران است و گروهى خدا را از روى ترس (از دوزخ) مى پرستند و این عبادت بندگان است و گروهى خدا را از روى شکر (و شایستگىِ پرستش) عبادت مى کنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.
8- پرهیز از ستمکارى :
برحذر باشید از ستم کردن به کسى که یاورى جز خداوند عزّوجلّ ندارد.
9- روى آوردن به دین دار، جوانمرد و اصیل :
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر : به دیندار ، یا صاحب مروّت ، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
10- نشانه هاى مقبول و نامقبول انسانها :
از دلائل نشانه هاى قبول ، همنشینى با خردمندان است.
و از نشانه هاى موجبات نادانى ، مجادله با مسلمانان.
و از نشانه هاى دانا این است که سخن خود را نقّادى مى کند و به حقایق فنونِ نظر ، داناست.
11- نشانه هاى مؤمن :
به راستى که مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود ، یک بار در وصف مؤمنان مى نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان ، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را مى شناسد و از هوش خود به مقام یقین مى رسد و به پاکى خود استوار است.
12- بخل ورزى در سلام :
بخیل کسى است که به سلام کردن بخل ورزد.
13- نتیجه پیروى از گناهکار :
کسى که با نافرمانى خدا گِرد کسى گردد ، آنچه را امید دارد از دست رفتنى تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.
14- احترام به ذرّیه زهرا (علیه السلام) :
به خدا قسم من هرگز زیر بار پستى و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت ، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد ، در حالى که از آزارى که فرزندانش از امّت پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسى که ذرّیّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
15- فلسفه قیام :
من از روى خودخواهى و خوشگذرانى و یا براى فساد و ستمگرى قیام نکردم ، بلکه قیام من براى اصلاح در امّت جدّم مى باشد مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم على بن ابیطالب عمل کنم.
16- ما اهل بیت شایسته حکومتیم :
ما اهل بیت به حکومت و زمامدارى ـ نسبت به کسانى که آن را تصرّف کرده اند ـ سزاوارتریم.
17- امام کیست؟
به جان خودم سوگند ، امام و پیشوا نیست ، مگر کسى که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضاى خدا وقف سازد.
18- اهل بیت شایستگان حکومت :
اى مردم! اگر شما از خدا بترسید و حقّ را براى اهلش بشناسید ، این کار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر، به ولایت و رهبرى ، از این مدّعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز ، شایسته تریم.
19- قیام در مقابل ظالم :
هان اى مردم ! پیامبر خدا فرموده است : کسى که زمامدارى ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال مى سازد و عهدش را مى شکند و با سنّت پیامبر (ص) مخالفت مى ورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل مى کند ولى در مقابل او با عمل یا گفتار ، اظهار مخالفت ننماید ، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.
20- خشنودى خالق، ملاک رستگارى :
رستگار مباد مردمى که خشنودى مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند.
21- بهترین یاران :
در شب عاشورا فرمود : من اصحاب و یارانى را بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانى بهتر و با وفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم ، خداوند به همه شما جزاى خیر دهد.
22- آزمودگان استوار امام (علیه السلام) :
درباره اصحاب خود فرمود : به خدا قسم آنان را آزمودم ، دلاور و استوارشان دیدم ، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاق اند که طفل شیرخوار به پستان مادرش !
23- بهترین سخن تسلّى بخش :
در مقام تسلّى به خواهر بزرگوارش فرمود :
اهل زمین مى میرند و اهل آسمان باقى نمى مانند و همه چیز رو به فناست ، جز ذات پروردگارى که زمین را به قدرتش آفریده و خلق را برانگیزاند و همه به سوى او باز مى گردند و او تنهاى یگانه است.
24- شکیبایى، پل پیروزى :
به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود :
اى بزرگ زادگان ! صبر و شکیبایى ورزید که مرگ چیزى جز یک پُل نیست که شما را از سختى و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمت هاى همیشگى آن مى رساند.
25- فرجام دنیا :
بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد براى همیشه در دنیا بماند ، پیامبران براى بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودى آنان بهتر و چنین حکمى خوش آیندتر بود ، ولى هرگز ! زیرا خداوند دنیا را براى فانى شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادى اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید ، منزلى پست و خانه اى موقّت است ، پس براى آخرت خود توشه اى برگیرید. و بهترین توشه آخرت تقواست ، از خدا بترسید ، باشد که رستگار شوید.
26- مقاومت مردانه :
نه به خدا سوگند ، نه دست ذلّت در دست آنان مى گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار مى کنم.
27- آثار غذاى حرام :
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :
واى بر شما چرا ساکت نمى شوید ، تا گفتارم را بشنوید ؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگارى فرامى خوانم ، هر کس از من پیروى کند سعادتمند است و هر کس نافرمانى ام کند از هلاک شدگان است ، شما همگى نافرمانى ام مى کنید و به سخنم گوش نمى دهید ، آرى در اثر هدایاى حرامى که به شما رسیده و در اثر غذاهاى حرامى که شکم هایتان از آنها انباشته شده ، خداوند این چنین بر دلهاى شما مُهر زده است !
28- هیهات که زیر بار ذلّت روم !
آگاه باشید که فرومایه ، فرزند فرومایه ، مرا در بین دو راهىِ شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم ، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند ، دامن هاى پاک مادران و مغزهاى با غیرت و نفوس با شرافت پدران ، روا نمى دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم.
29- خشم الهى بر یهود ، مجوس و دشمن اهل بیت (علیه السلام) :
خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت که براى او فرزندى قرار دادند، و خشمش بر نصارى وقتى شدّت یافت که براى او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد که به جاى او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگرى آن گاه شدّت یافت که بر کشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.
30- اگر دین ندارید ، لااقل آزاد باشید :
اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمى ترسید لااقلّ در زندگى دنیاتان آزادمرد باشید، و اگر خود را عرب مى پندارید به نیاکان خود بیندیشید.
31- پیشى گیرنده در آشتى :
هر یک از دو نفرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکى از آن دو رضایت دیگرى را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.
32- ثواب سلام :
سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام کننده و یکى از آنِ جواب دهنده است.
33- رضاى خدا ، نه هواى مردم :
هر کس رضاى خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهاى مردم کفایت مى کند، و هر کس خشنودى مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.
34- ویژگی هاى حضرت مهدى (علیه السلام) :
درباره حضرت مهدى(علیه السلام) فرموده: شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بى نیازى او از مردم مى شناسید.
35- رؤیاى دنیا :
بدانید که دنیا شیرینى و تلخى اش رؤیایى بیش نیست، و آگاهى و بیدارى واقعى در آخرت است.
36- پرهیز از کلام پست و سبک :
چیزى به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
37- جاودانگى در مرگ با عزّت :
مرگ در راه عزّت جز زندگى جاوید، و زندگى با ذلّت جز مرگ بى حیات نیست.
38- حرمت حیله و نیرنگ :
حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.
39- مرگ، پدیده گریبانگیر :
قبل از حرکت از مکّه به سوى عراق در میان جمعى از بنى هاشم فرمود : مرگ گردنگیر فرزندان آدم است ; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقى که یعقوب به دیدن یوسف داشت.
40- اندیشه پایان کار :
حضرت در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است:زندگى دنیا گرچه نفیس و پربهاست، ولى پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است. و اگر سرانجامِ جمع آورى مال و ثروت، ترک نمودن آن است، پس نباید مرد براى آن بخل ورزد.
و اگر روزى هاى بندگان، تقسیم و مقدَّر شده است،پس کمىِ حرصِ مرد در کسب، زیباتر. و اگر بدن ها براى مرگ آفریده شده است،پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما اى خاندان پیامبر،که من به زودى از میان شما کوچ خواهم کرد.