4- شیفتگی دنیا
«دنیا صفت است (دَنی، أدنی، دنیا). دنیا مؤنّث «أدنی» است که اگر آن را از «دَنی» بگیریم بهمعنای پستتر و اگر از «دُنُوّ» بدانیم بهمعنای نزدیکتر است.»[69] «دنیا در معنای مذموم و نکوهیدهی آن، دلبستگیهای پست و نفسانی آدمی است و نه زندگی این جهانی و عالم بیرونی که نشانهی حقّ و آیات الهی است.[70] در لسان قرآنکریم، یکی از موارد اختلاف برانگیز نیز شیفتگی بهدنیا و وابستگی به آن معرّفی شده است؛ چه، وقتی دو نفر شیفتهی خواستهای مادّی باشند، هرکدام، برای رسیدن به این خواسته تلاش خود را متمرکز میکند، بنابراین، اختلاف و درگیری پیش میآید: «و [در نبرد اُحد] قطعاً خدا وعدهی خود را با شما راست گردانید: آن گاه که به فرمان او، آنان را میکشتید، تا آن که سُست شُدید و در کار [جنگ و بر سر تقسیم غنایم] با یکدیگر به نزاع پرداختید؛ و پس از آن که آنچه را دوست داشتید [یعنی غنایم را] به شما نشان داد، نافرمانی نمودید. برخی از شما دنیا را و برخی از شما آخرت را میخواهد. سپس برای آنکه شما را بیازماید، از [تعقیب] آنان منصرفتان کرد و از شما درگذشت، و خدا نسبت به مؤمنان، با تفضّل است.» [71] این آیه دربارهی جنگ احد است که مسلمانان به طمع تقسیم غنایم شکست خوردند و وحدت و انسجام میان ایشان سُست شد. در روایتی از امام صادق 7سرآمد تمام خطاها دوستی دنیا معرّفی شده است: «حبّ الدّنیا رأس کل خطیئه.»[72] یکی از شاخههای حبّ دنیا، فسق است و شخص فاسق پرده دری را از حد گذرانده است: «فسق خروج از راه حقّ است، و از همین رو، بهمعنای عصیان و ترک امر الهی و خروج از دین آمده است. عرب، واژهی فسق را برای خارج شدن «لُبّ» خرما از پوستهاش بهکار میبرد و با همین عنایت در معنای انسانی، در قرآن کریم آمده است که بهقول اعرابی کاربردی تازه بوده و واژهی «فسق» در کلام و شعر جاهلی سابقه نداشته است، بنابراین، فاسق کسی است که از حقّ خارج شده باشد، از لبّ و حقیقت الهی- انسانی خود خارج شده باشد.»[73] «خدای را از این که به پشهای- یا فروتر [یا فراتر] از آن – مَثل زَند، شرم نیاید. پس کسانی که ایمان آوردهاند میدانند که آن [مَثَل] از جانب پروردگارشان به جاست، ولی کسانی که به کُفر گراییدهاند میگویند: «خدا از این مَثَل چه قصد داشته است؟» [خدا] بسیاری را با آن گمراه، و بسیاری را با آن راهنمایی میکند، و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمیکند. همانانی که پیمان خدا را پس از بستن آن میشِکنند، و آنچه را خداوند به پیوستنش امر فرموده میگُسلند، و در زمین به فساد میپردازند، آنانند که زیانکارانند.» [74] خلاصهی سخن این که شیفتگی و حبّ دنیا عامل اساسی جهت ایجاد اختلاف است.
5- حسادت
«حسد بهمعنای خواستهی درونی در جهت از بین رفتن نعمت کسی که شایستگی آن را دارد، میباشد و چهبسا در جهت از بین بردن این نعمت صورت پذیرد و از رسول خدا 6روایت شده است: «المؤمن یغبط و المنافق یحسد»؛[75] «مؤمن غبطه میخورد، ولی منافق رشک میورزد.»[76]
«با این وجود، حسد امری است که مورد نکوهش است و غبطه پسندیده است.»[77] «خدای تعالی که مخبری است صادق به ما خبر داده اوّلین رفع اختلافی که در بشر صورت گرفته به وسیلهی دین بوده و اگر قوانین غیردینی هم به این منظور درست کردهاند الگویش را از دین گرفتهاند و نیز خبر میدهد به اینکه همین دینی که مایهی رفع اختلاف بود بهتدریج مورد اختلاف در میان بشر قرار گرفت. اینبار در خود دین اختلاف کردند و این اختلاف را حاملان دین و گردانندگان کلیسا و کسانی که به کتاب خدا علم داشتند بهجهت حسادت که به یکدیگر میورزیدند و تنها به انگیزهی سرکشی و ظلم به راه انداختند.»[78]
پس از ایشان نیز قرآنکریم اهل کتاب را بهعنوان نمونه و مثال ذکر کرده است: «در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است. و کسانى که کتابِ [آسمانى] به آنان داده شده، با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آن که عِلم براى آنان [حاصل] آمد، آن هم بهسابقهی حسدى که میان آنان وجود داشت. و هرکس به آیات خدا کُفر ورزد، پس [بداند] که خدا زود شمار است.»[79]
از سفارشات رسول خدا 6نیز به مسلمانان این است که این صفت ناپسند را کنار نهند: «کینهورزی نسبت به هم نداشته باشید. به همدیگر حسادت نورزید. به یکدیگر پشت مکنید. بندگان خدا و در عین حال برادر یکدیگر باشید.»[80]
از دیگر روی، یکی از بزرگترین عوامل رویداد سقیفه که سرنوشت تاریخ را دگرگون کرد، حسادت احزاب و گروههای رقابتکننده در کسب خلافت نسبت به امیرمؤمنان حضرت علی 7است. «امیرمؤمنان علی 7در نامهای بلند به معاویه این حقیقت را یادآور شده و در بخشی از این نامه چنین نوشته است:
«و خدای بزرگ فرماید: «بلکه به مردم، برای آنچه از فضل خویش به آنان عطا کرده حسد میبرند؛ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم.»[81] و برای مردمی که پس از ایشان بودند، فرماید: «پس برخی از آنان به وی ایمان آوردند، و برخی از ایشان از او روی برتافتند و [برای آنان] دوزخ پر شراره بس است.»[82] ما خاندان ابراهیم هستیم که بر ما حسد میبرند و شمایید که بر ما حسد میبرید. خداوند آدم را بهدست خود آفرید و از روح خویش در او دمید و فرشتگان را به سجدهی او واداشت و همهی اسماء را به او تعلیم داد و او را بر همهی مردم جهان برتری داد. پس شیطان بر او حسد برد و در زمرهی گمراهان درآمد. و قوم نوح نیز بر نوح حسد بردند، آن گاه که گفتند: «این [مرد] جز بشری چون شما نیست، میخواهد بر شما برتری جوید.»[83] آنان بر نوح حسد میبردند که به فضل او در عین آن که انسانی همانند آنان است اقرار کنند و پس از نوح بر هود حسد بردند، آن گاه که قومش گفتند: «این [مرد] جز بشری چون شما نیست؛ از آنچه میخورید، میخورد و از آنچه مینوشید، مینوشد. و اگر بشری مثل خودتان را اطاعت کنید، در آن صورت، قطعاً زیانکار خواهید بود.»[84] آنان این سخن را از روی حسد میگفتند و حال آنکه خداوند هرکس را که بخواهد برتری میدهد و هرکس را بخواهد مورد رحمت خویش قرار میدهد و پیش از اینها فرزند آدم، قابیل برادر خود هابیل را از روی حسادت کُشت و او در زمرهی زیانکاران درآمد و همچنین طایفهای از بنیاسراییل بودند که به پیامبر خود گفتند: «پادشاهی برای ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم.»[85] امّا چون خداوند طالوت را به پادشاهی بر آنان بگماشت، بر او حسادت ورزیدند و گفتند: «چگونه او [را] برما پادشاهی باشد؟»[86] و پنداشتند که خود سزاوارتر از او به پادشاهیاند. همهی اینها اموری است که پیش از این روی داه است و اینک نمونههای این رویدادها را در شما مییابیم: «ولی نشانهها و هشدارها گروهی را که ایمان نمیآورند سود نمیبخشد.»[87] و نیز چون پیامبر ما 6بیامد بر او کافر شدند و به وی حسادت ورزیدند و حال آن که نبوّت امری است که خداوند به هر یک از بندگانش که بخواهد عطا میماید. آری، قومی به ما حسادت میورزند که خداوند ما را بر دیگران برتری داده است. بدان که ما اهل بیت، همان خاندان ابراهیم هستیم که بر ایشان حسد بردند. ما نیز مورد حسادت واقع شدیم، همچنان که پدرانمان پیش از این مورد حسادت واقع شدند.»[88]
پی نوشت ها :
[69]- دلشاد تهرانی، مصطفی، دولت آفتاب، ص154.[70]- همان، ص 155.
[71]- آل عمران/ 152.
[72]- «اساس و پایهی هر اشتباهی، دوستی دنیا است.» [کلینی، محمّدبن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 315].
[73]- دلشاد تهرانی، مصطفی، سیرهی نبوی «منطق عملی»، دفتر سوم: سیرهی مدیریتی، ص26؛ نقل از: ابنمنظور، جمالالدّین محمّد بن مکرم، لسانالعرب، ج10 ص263.
[74]- بقره/ 26-27.
[75]- الفتنی، محمّدطاهر بن الهندی، تذکره الموضوعات، ص 14.
[76]- راغب اصفهانی، حسین بن محمّد، پیشین، ص 118.
[77]- طریحی، فخرالدّین، مجمع البحرین و مطلع النورین، ج 1، ص 507.
[78]- طباطبایی، علّامه سیّد محمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 182.
[79]-آل عمران/ 19.
[80]- مفید، ابوعبدالله، محمّدبن محمّدبن النعمان، الأمالی، ص 46.
[81]- نساء/ 54.
[82]- نساء/ 55.
[83]- مؤمنون/ 24.
[84]- مؤمنون/ 33-34.
[85]- بقره/ 246.
[86]- بقره/ 247.
[87]- یونس/ 101.
[88]- دلشاد تهرانی، مصطفی، میراث ربوده، صص 138-140، نقل از: ثقفی، ابنهلال، الغارات، صص 115- 118.
منبع:ماهنامه اخلاق شماره 18