نویسنده: محمد مهدى رضایى
منبع:دورالمنبر الحسینى فى التوعیه الاسلامیه
بىشک، هر کس قصه کربلا و ماجراهاى آن را مىخواند، عمیقاً اندوهگین و غصهدار مىشود و از آن چه در آن سرزمین، بر حسین و اهلبیت و اصحابش علیهمالسلام گذشته، متأثر مىشود و ناخودآگاه به امام گرایش مىیابد و براى او دلسوزى مىکند و این، حالت روحى بسیارى از کسانى است که مصیبت عاشورا را شنیده یا خواندهاند؛ در حالى که بعضى از آنها نه تنها شیعه نبوده، بلکه مسلمان هم نبودهاند. در این باره، چهار نمونه ذیل، یاد کردنى و خواندنى است:
1. خانم «مزیا استارک»، نویسنده پرتوان انگلیسى، در کتاب معروف «تصویرهایى از بغداد»، فصل کوتاهى درباره عاشورا آورده و در آغاز آن، چنین نوشته است:
«شیعیان در همه دنیا، پیوسته نام و یاد حسین علیهالسلام و فاجعه غمانگیز کشته شدن او را زنده نگاه مىدارند و در دهه نخست محرم، در سوگوارى او، جامههاى سیاه ماتم بر تن مىکنند و با به راه انداختن دستههاى عزادارى، نهایت حزن و اندوه خود را در مصیبت فرزند پیامبرشان، به نمایش مىگذارند».
وى آن گاه در فصلى طولانىتر، درباره نجف و توصیف بارگاه امام على علیهالسلام، باز به سخن درباره امام حسینعلیهالسلام و کربلا باز مىگردد و مىنویسد:
«در فاصلهاى نه چندان دور از این بارگاه شریف، جایى است که لشکریان، بر فرزندش حسین علیهالسلام سخت گرفتند و او را محاصره کردند و آن حضرت، پیوسته این طرف و آن طرف مىرفت تا سرانجام، در سرزمین کربلا فرود آمد. کسى که این شهر مقدس را زیارت مىکند، تا چیزى از این ماجراى جگرسوز و طاقتگداز نداند، نمىتواند از زیارت خود، استفاده فراوان ببرد؛ زیرا مصیبت حسین در وجود هر موجودى، نفوذ مىکند و تا عمق جان او پیش مىرود و آن را فرا مىگیرد. قصه کربلا، از آن دست قصههاى کم شمارى است که نمىتوانم آن را بخوانم؛ بى آن که اشکهایم پى در پى جارى شوند».1
2. خاورشناس معروف، «ادوارد براون»، درباره فاجعه کربلا مىنویسد:
«یاد کربلا، شهادتگاه فرزند پیامبر، پس از تحمل رنجها و تشنگىها، به تنهایى کافى است تا قلب سنگدلترین و بىاعتناترین مردم، از حماسه و حزن و هیجان شدید، آکنده گردد و روح آدمى، به بالاترین مراتب کمال انسانى چنان عروج یابد که رنج کشیدن و مردن، در نظرش هیچ نیاید و مهم ننماید».2
3. یکى از استادان بزرگ مصرى، «ابوشریف معروف عبدالمجید»، درباره تجربه متعالى خود از حماسه عاشورا و یادبود سیدالشهدا علیهالسلام مىگوید:
«روزى، در دوران دورى از سرزمین مادرى خود، (مصر)، در اتاق نشسته بودم و با رادیوى کوچکى که در دست داشتم، به دنبال موج رادیوى مصر مىگشتم؛ در حالى که شوق به آن سرزمین، قلبم را آکنده بود و بر همه احساساتم چیره گشته بود. در این میان، صدایى خوش آهنگ و دلنشین به گوشم خورد. موج رادیو را نگه داشتم؛ آن چه مىشنیدم، با آن بیان خاص، با تمام شنیدههاى من تا آن زمان، به کلى متفاوت بود. سخنران، درباره امام حسین علیهالسلام و مصیبت دهشتناک کربلا سخن مىگفت. من که تا آن روز، گریه بر حسین علیهالسلام را نمىشناختم و به حقیقت آن پى نبرده بودم، با شنیدن آن صدا از رادیو، ناگاه غمى بزرگ بر دلم چنگ انداخت و ناخودآگاه، شروع به گریه کردم. اشکهایم پى در پى فرو مىریخت و صداى هق هق گریهام، لحظه به لحظه بالا مىگرفت؛ گریهاى که تا آن زمان، مانندش را تجربه نکرده بودم. سرانجام، آن سخنرانى تمام شد و گوینده رادیو گفت: این جا تهران است؛ صداى جمهورى اسلامى ایران».
4. خطیب محترم، جناب سید مسلم الجابرى، مىگوید:
«زمانى که براى ادامه دوره دکتراى خود به پاریس رفته بودم، روزهاى اقامتم در آن جا، مصادف شده بود با دهه نخست محرم. مسلمانان شمال آفریقا که در پاریس بودند، از من خواستند که در دو شب تاسوعا و عاشورا، در مرکز اسلامى متعلق به دولت ایران، در جمع ایشان باشم. وقتى من و تعدادى از دوستانم به آن جا رفتیم، با شمار بسیارى از مسلمانان آفریقایى رو به رو شدیم که براى عزادارى آمده بودند. ما در آن دو شب، براى آنها، روضه امام حسین علیهالسلام را با صداى مرحوم شیخ عبدالزهرا کعبى، پخش کردیم. همه آنها از دل و جان به آن روضه گوش سپرده بودند و پیوسته مىگریستند؛ این در حالى بود که به اعتراف خودشان، تا آن شب، از فاجعه کربلا، اطلاعات درست و دقیقى نداشتند و در این باره، چیز زیادى نمىدانستند».
پی نوشت ها
1. تصویرى از بغداد، ص 145-150.
2. ادوارد براون، تاریخ ادبیات ایران، ص 19.