همسران امام حسن (علیه السلام)
1-خوله دختر منظور فزاریه : از زنان مشهور به عقل و کمال بود که قبل از ازدواج با امام حسن(ع)به همسرى محمد بن طلحه در آمده بود و از وى سه پسر داشت، و چون محمد بن طلحه در جنگ جمل به قتل رسید و چندى گذشت، خواستگاران زیادى پیدا کرد، ولى خود او اظهار علاقه به ازدواج با سبط اکبر رسول گرامى اسلام داشت و از این رو کار خود را به آن حضرت واگذار کرد، و امام حسن(ع)نیز او را به ازدواج خود درآورد، و از وى حسن بن حسن(حسن مثنى)به دنیا آمد، و تا پایان عمر آن حضرت نیز افتخار همسرى امام(ع)را داشت، و در رحلت آن حضرت نیز بسیار بىتابى مىکرد که پدرش در تسلیت و دلدارى او این دو شعر را سروده:
نبئتخوله امس قد جزعت
من ان تنوب نوائب الدهر
لا تجزعى یا خول و الصطبرى
ان الکرام بنوا على الصبر
2.عایشه خثعمیه : عایشه خثعمیه از زنانى بود که امام(ع)در زمان حیات پدرش امیر المؤمنین(ع)با او ازدواج کرد، و چون امیر المؤمنین(ع)به شهادت رسید، وى به نزد امام حسن(ع) آمده و به صورت شماتتبه آن حضرت عرض کرد:
«لتهنئک الخلافه»!
(خلافتبر تو مبارک باد!)
و امام(ع)به خاطر همین عمل او، آن زن را طلاق داد.
3.جعده دختر اشعث : و جعده نیز همان زنى است که امام(ع)را مسموم ساخت-به شرحى که در صفحات قبل خواندید. (1)
4.ام کلثوم دختر فضل بن عباس.
5.ام اسحاق دختر طلحه بن عبید الله.
6.ام بشیر دختر ابو مسعود انصارى، که از وى زید بن الحسن به دنیا آمد.
7.هند دختر عبد الرحمن بن ابى بکر.
8.نفیله-و یا«رمله»-مادر قاسم، که کنیزى بوده.
9.ام عبد الله دختر شلیل بن عبد الله بجلى، که عبد الله بن الحسن از آن زن متولد شد..زنى از بنى شیبان که هوادار خوارج بود و چون امام(ع)از این مطلب خبر دار شد او را طلاق داد.
11.زنى از ثقیف.
12.زنى از قبیله عمرو بن اهیم منقرى.
13.زنى از دختران زراره.
و اینها بود نام مجموع زنانى که به عنوان همسران آن حضرت از زنان آزاده و کنیز در تاریخ ثبتشده (2) و فرزندان آن حضرت نیز از همین زنها بودهاند، که باید توجه داشت این زنان نیز برخى کنیزانى بودهاند که امام حسن(ع)آنها را پس از چندى آزاد کرده-چنانکه در بخش فضایل آن حضرت خواندید که به بهانه اهداى یک شاخه گل و یا یک محبتساده آنها را آزاد مىکرد، و زنان آزاده نیز زنانى بودند که معمولا خود یا پدر و عشیره آنها به خاطر وصلتبا رسول خدا(ص)با کمال اشتیاق و علاقه و گاهى با التماس آنها را به عقد آن حضرت در مىآوردند.چنانکه در حالات چند تن از آن زنها نوشتهاند، و امام(ع)نیز با تقاضاى آنها موافقت مىفرمود، و احیانا پس از مدتى آنها را طلاق مىداد وگرنه این سیزده زن نیز همیشه در خانه آنحضرت و در عقد ازدواج او نبودند، بلکه این نام مجموع زنهایى است که در طول حدود سى سال افتخار همسرى سبط اکبر رسول خدا(ص)و ریحانه آن بزرگوار را پیدا کردند، و شاید بسیارى از آنها بودهاند که پس از مدتى از آن حضرت به عنوان آزادى یا طلاق جدا مىشدند!
فرزندان امام حسن(ع)
و در عدد فرزندان امام حسن(ع)نیز اختلاف زیادى در روایات شیعه و اهل سنت دیده مىشود، که شیخ مفید(ره)عدد آنان را پانزده تن ذکر کردهو فرموده است: فرزندان حسن(ع)پانزده پسر و دختر بودند(بدین ترتیب: )زید و دو خواهرش: ام الحسن و ام الحسین، و مادر این سه، ام بشیر دختر ابى مسعود عقبه بن عمرو بود، حسن بن حسن و مادرش خوله دختر منظور فزارى بود، عمرو بن حسن و دو برادرش قاسم و عبد الله و مادرشان ام ولد بود، عبد الرحمن بن حسن و او نیز مادرش ام ولد بود، و حسین بن حسن که به اثرم ملقب بود، و برادرش طلحه و خواهر این دو فاطمه، و مادرشان ام اسحق دختر طلحه بن عبید الله تیمى است، و ام عبد الله و فاطمه و ام سلمه و رقیه دختران آن حضرت(ع)که از مادرهاى مختلف بودند. (3)
و در کتاب اعلام الورى طبرسى فرزندان آن حضرت را شانزده نفر ذکر کرده، که به نامهاى بالا، پسرى به نام ابوبکر را نیز اضافه کرده است.
و مرحوم ابن شهرآشوب، در کتاب مناقب گوید: فرزندان آن حضرت سیزده پسر و یک دختر بودند، ولى در شرح نامها که مىرسد بیش از چهارده نفر دختر و پسر براى آن حضرت نام مىبرد. (4)
زید بن حسن
شیخ مفید(ره)در شرح حال فرزندان آن حضرت اینگونه فرموده:
و اما زید بن حسن(ع)پس او کسى است که متولى صدقات رسول خدا(ص)بود، و از دیگر فرزندان آن حضرت سالمندتر بود، و مردى والا قدر و بزرگوار و خوش نفس و پر خیر بود، و شاعران او را ستایش بسیار کرده، و مردمان از جاهاى دور و نزدیک به خاطر بهرهگیرى از او به سویش رهسپار بودند، و مورخین گفتهاند: زید بن حسن همچنان متولى صدقات رسول خدا(ص)بود، تا آنگاه که سلیمان بن عبد الملک به خلافت رسید نامهاى به فرماندار خود در مدینه نوشت: که پس از رسیدن این نامه، زید بن حسن را از منصب تولیت صدقات رسول خدا(ص)بر کنار و معزول گردان، و آن را به دست فلان پسر فلان-که مردى از بستگانش بود-بسپار، و هرگونه کمکى از تو خواستبه او کمک کن. و السلام.و چون عمر بن عبد العزیز بر سر کار آمد، نامهاى از او به همان فرماندار مدینه آمد بدین مضمون که: زید بن حسن مرد شریف قبیله بنى هاشم و سالمند ایشان است، پس همین که این نامه من به تو رسید، صدقات رسول خدا(ص)را به او بازگردان و هرگونه کمکى از تو خواست دریغ نکن.و السلام.
و درباره زید بن حسن، محمد بن بشیر خارجى این اشعار را گفته است:
اذا نزل ابن المصطفى بطن تلعه
نفى جد بها و اخضر بالنبت عودها
و زید ربیع الناس فی کل شتوه
اذا اخلفت انوائها و رعودها
حمول لاشناق الدیات کانه
سراج الدجى اذ قارنته سعودها
(هر گاه پسر مصطفى(ع)به دامن کوهى فرود آید، خشکى(و بىآب و علفى)آنجا برطرف گردد و چوب خشک آن بیابان سبز شود.
و زید باران بهارى مردم است(در جود و بخشش)در هر زمستانى که ستارگان باران و رعدهاى(ابر را)به همراه خود ببرند.
پول دیهها(ى مردم)را به گردن گیرد گویا او چراغ تابناک شبهاى تار است که ستارگان درخشنده با او قرین گشتهاند.)
و زید در سن نود سالگى از دنیا رفت، و گروهى از شعرا در مرگ او مرثیهها گفتند، و نیکىهاى او را ستوده و فضایل او را به شعر درآوردند، از جمله کسانى که براى او مرثیه گفت، قدامه بن موسى جمحى است که گوید:
فان یک زید غابت الارض شخصه
فقد بان معروف هناک وجود
و ان یک امسى رهن رمس فقد ثوى
به و هو محمود الفعال فقید
سمیع الى المعتر یعلم انه
سیطلبه المعروف ثم یعود
و لیس بقوال و قد حط رحله
لملتمس المعروف این ترید
اذا قصر الوغد الدنى نمى به
الى المجد آباء له و جدود
مباذیل للمولى محاشید للقرى
و فی الروع عند النائبات اسود
اذا انتحل العز الطریف فانهم
لهم ارث مجد ما یرام تلید
اذا مات منهم سید قام سید
کریم یبنى بعده و یشید
(اگر زمین نابهنگام جسم زید را در خود گیرد، در آن زمین کردار نیک و بخشش آشکار گردد.
و اگر شب را به سر برد در جایى و اسیر گور گردد(و از دنیا برود)بحقیقتبه آنجا فرود آمده، در حالى که پسندیده کردار و از دست رفته است(یعنى رفتنش موجب تاسف و اندوه است).
به درخواست کننده(و مرد سائل، گوشش)شنواست، زیرا مىداند بزودى همانا کرم او آن مرد را مىکشد و دوباره بازگردد.
به آنکس که جویاى بخشش است، هنگامى که فرود آید نمىگوید: کجا را مىخواهى؟(یعنى نگفته و نپرسیده به او بخشش مىکند، زیرا جز او از کسى بخشش نجویند).
هر گاه مرد پست رذل(از حسب و نسب او)کوتاه کند، او را به بزرگى برفرازند پدران و اجدادش.
آن مردانى که به بندگان(و غلامان)خود بخشش مىکردند، و براى میهمانان خدمتگزار بودند، و هنگام ترس در پیشامدها شیرانى بودند.
هرگاه مرد تازه دوران و نو رسى بزرگى به خود بندد، پس براى ایشان است میراث مجد و عظمت دست نخورده قدیم(یعنى اگر کسى به بزرگى تازه خود ببالد، اینان از قدیم بزرگ و بزرگزاده بودهاند).هرگاه بزرگى از ایشان بمیرد، مرد بزرگ و بزرگوار دیگرى(به جاى او)بپا خیزد که پس از او بناى تازه(در بزرگى)بسازد و آن را محکم کند.)
و مانند این، اشعار بسیارى است که نقل آنها کتاب را طولانى کند، و زید بن حسن بدون آنکه ادعاى امامتى بکند از دنیا برفت، و هیچ یک از گروه شیعه و نه دیگران چنین ادعایى درباره او نکردند، زیرا شیعه دو دستهاند، یکى طایفه امامى، و دیگر طایفه زیدى، پس طایفه امامى درباره امامت تکیه بر نصوص(و سخنانى که رسول خدا(ص)بصراحت درباره امامت کسى فرموده)نمایند، و(روشن است)که نصوصى درباره فرزندان امام حسن(ع) نرسیده، و همگى آنان در این باره اتفاق دارند، و هیچ یک از آنان چنین ادعایى براى خود نکرده تا شک در آن پیدا شود.و اما زیدیه(پیروان زید بن على بن الحسین(ع)) پس از على و حسن و حسین(ع)در باب امامت مراعات دعوت و جهاد کنند(یعنى آن کس را امام دانند که مردم را به امامتخود بخواند و با دشمنان جهاد نماید)و زید بن حسن رحمه الله(کسى بود که)با بنى امیه مدارا مىکرد، و از جانب ایشان کارهایى عهدهدار مىشد، و راى او با دشمنان خود به تقیه بود، و با ایشان آمیزش مىکرد، و این کار(یعنى تقیه و آمیزش)در پیش زیدیه با نشانههاى امامتسازگار نیست، چنانکه نقل شد.
و اما حشویه کسانى هستند که بنى امیه را امام دانند و براى فرزندان رسول خدا(ص) در هیچ حال و زمانى امامت را قائل نیستند.
و اما معتزله(پیروان واصل بن عطاء که از مجلس حسن بصرى اعتزال و کنارهگیرى جست و از این رو پیروانش را معتزله گویند)امامتبراى کسى قائل نیستند جز آن کس که در اعتزال هم راى آنان باشد، و یا آن کس که شورا و اختیار مردمان عقد خلافت را براى او ببندد، و چنانکه گفتیم، زید بن حسن از این احوال بیرون است.
و اما خوارج به امامت آن کس که امیر المؤمنین(ع)را دوست دارد واو را فرمانرواى خود داند قائل نیستند، و خلافى نیست در اینکه زید از کسانى بود که پدر و جد خود را دوستدار بود و آنان را امام و فرمانرواى خود مىدانست.
حسن بن حسن
شیخ مفید(ره)فرموده:
و اما حسن بن حسن(فرزند دیگر آن حضرت(ع))مردى بزرگ و بزرگوار و دانشمند و پارسا بود و در زمان خود متولى صدقات امیر المؤمنین على بن ابیطالب(ع)بود، و آن جناب با حجاج بن یوسف ثقفى داستانى دارد که زبیر بن بکار روایت کرده، گوید: حسن بن حسن در زمان خود متولى صدقات امیر المؤمنین(ع)بود، پس روزى در میان سوارانى که با حجاج مىرفتند مىرفت و حجاج در آن روز فرماندار شهر مدینه بود، پس حجاج به او گفت: عمر بن على را در صدقات پدرت با خود شریک ساز، زیرا که او عموى توست و یادگار خاندان شماست!حسن گفت: شرطى را که على(ع)در این باره کرده(و آن روز به فرزندان حسن واگذارده)به هم نمىزنم و کسى را که او در صدقات داخل نکرده، من داخل نخواهم کرد.حجاج گفت: اکنون من او را داخل در آن مىکنم.پس حسن بن حسن خود را به عقب کشید تا گاهى که حجاج از او غافل شد، به سوى عبد الملک(بن مروان که آن هنگام خلیفه بود و در شام اقامت داشت)رهسپار شد و به در سراى او ایستاده، اجازه ملاقات مىخواست، یحیى بن ام الحکم بر او گذشت و چون او را بدید نزد او آمده، بر او سلام کرد و از آمدنش به شام و احوالش پرسید، سپس به او گفت: من هنگام ملاقاتت در پیش عبد الملک سودى به تو خواهم رساند، و هنگامى که حسن بن حسن بر عبد الملک در آمد عبد الملک به او خوش آمد گفت و با خوشرویى آماده پاسخ دادن به درخواست او شد، و حسن بن حسن را زودتر از عادت سپیدى موى فرا گرفته بود، پس عبد الملک در حالى که یحیى بن امالحکم نیز در مجلس خلیفه حاضر بود به حسن گفت: اى ابا محمد سپیدى مو و پیرى زود به سراغ تو آمده؟یحیى بن ام الحکم گفت: اى امیر المؤمنین چرا چنین نباشد!آرزوهاى مردم عراق او را پیر کرده، گروههاى مردم(از این سو و آن سو)به نزد او مىآیند و او را به آرزوى خلافت مىاندازند(و اندوه نرسیدن به آن او را پیر کرده)!حسن بن الحسن رو به او کرده، گفت: به خدا پذیرایى بدى از من کردى، اینگونه نیست که تو مىگویى، بلکه ما خاندانى هستیم که موى ما زود سپید شود، و عبد الملک این سخنان را مىشنید، پس به حسن گفت: آنچه به خاطر آن به اینجا آمدهاى بیان کن، او جریان گفتار حجاج را به او بازگو کرد، عبد الملک گفت: حجاج را چنین کارى نرسیده و من براى او نامهاى مىنویسم که این کار را نکند، پس نامهاى به حجاج نوشت و جایزهاى نیکو به حسن بن حسن داد.
و چون حسن از نزد عبد الملک بیرون آمد، یحیى بن ام الحکم او را دیدار کرد، پس حسن براى بد رفتاریش در حضور عبد الملک با او درشتى کرد، و به او گفت: این چه چیزى بود که به من وعده کردى(و بر خلاف آن رفتار نمودى؟)یحیى به او گفت: آرام باش که به خدا سوگند همیشه خلیفه از تو اندیشه دارد و مىترسد، و اگر ترس از تو نبود، خواستهات را انجام نمىداد و من درباره نیکى به تو کوتاهى نکردم(یعنى این سخن من موجب گشت که بیم تو در دل او بیفتد و حاجتت را روا سازد).
و حسن بن حسن با عمویش امام حسین(ع)در کربلا حاضر گشت، و چون حسین(ع)کشته شد و خاندان او اسیر گشتند(حسن بن حسن نیز در میان اسیران بود)و اسماء بن خارجه(که از طایفه مادر حسن بن حسن بود)او را از میان اسیران بیرون کشیده، گفت: به خدا هرگز کسى را نیرویى بر پسر خوله(که نام مادر او بود)نباشد و دسترسى به او پیدا نکند!عمر بن سعد گفت: پسر برادر ابى حسان را(کنیه اسماء بن خارجه است) واگذارید، وبرخى گویند: هنگامى که اسیر شد، جراحاتى به او رسیده بود که از آن بهبودى یافت.
و روایتشده که حسن بن حسن یکى از دو دختر عمویش امام حسین(ع)را براى خویش خواستگارى کرد، حسین(ع)به او فرمود: اى فرزند هر کدامیک که بیشتر دوست دارى خود اختیار کن(تا او را به همسرى تو درآورم)حسن حیا کرد و پاسخى نداد، پس حسین(ع)فرمود: من دخترم فاطمه را براى تو اختیار کردم، زیرا او باهتبیشترى به مادرم فاطمه، دختر رسول خدا(ص)دارد.
و هنگامى که حسن بن حسن از دنیا رفت، سى و پنجسال داشت، و برادرش زید بن حسن زنده بود، ولى به برادر مادرى خود ابراهیم پسر محمد بن طلحه وصیت کرد، و چون حسن بن حسن از دنیا رفت، همسرش فاطمه، دختر حسین بن على(ع)، خیمه خویش بر روى قبر او بزد، و روزها روزه بود و شبها به عبادت مىگذرانید، و به خاطر جمالى که داشت، او را به حور العین شبیه مىساختند، پس چون یک سال بر این منوال گذشت، به غلامان خود گفت: چون تاریکى شب فرا رسید، این خیمه را از اینجا بکنید، پس چون تاریک شد شنید گویندهاى مىگوید: آیا گمشده خود را یافتند؟دیگرى در پاسخش گفت: (نه)بلکه ناامید شده، بازگشتند!
و حسن بن حسن از دنیا رفت و ادعاى امامت نکرد و کسى نیز چنین ادعایى دربارهاش ننمود، چنانکه درباره برادرش زید بیان داشتیم.
فرزندان دیگر آن حضرت
مرحوم مفید(ره)درباره فرزندان دیگر آن حضرت نیز مىنویسد:
و اما عمر و قاسم و عبد الله، فرزندان دیگر حسن بن على(ع)، پس ایشان در رکاب عموى خویش حسین بن على(ع)در کربلا شهید شدند، خداوند از ایشان خوشنود باشد و خوشنودشان سازد، و به خاطر دفاعى که از اسلام و مسلمین کردند پاداششان را نیکو فرماید.
و اما عبد الرحمن بن حسن رضى الله عنه با عمویش حسین(ع)براى زیارت حجبیرون رفت، و در ابواء(که نام جایى است در راه مکه و مدینه و قبر آمنه مادر رسول خدا(ص)نیز در آنجاست)در حال احرام از دنیا برفت، رحمه الله علیه.
و اما حسین بن حسن که به اثرم معروف بود، مردى بود دانشمند و فاضل، ولى ذکرى از او نشده است.
و طلحه بن حسن مردى بخشنده و سخاوتمند بود.
بر حسب تصادف در غروب روز سه شنبه بیست و هشتم ماه صفر سال 1406 هجرى قمرى کار تالیف این کتاب شریف در قریه جماران پایان یافت.
پى نوشتها:
1.در کتاب حیاه الامام الحسن(ع)در کیفیت تزویج آن حضرت با جعده داستانى نقل شده که مىتوانید به جلد 2، ص 465 کتاب مزبور مراجعه نمایید.
2.حیاه الامام الحسن(ع)، ج 2، ص 468.
3.ارشاد مفید(مترجم)، ج 2، ص 16.
4.مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 29.