نویسنده:ابراهیم چراغی
منبع:مجله دیدار آشنا
امام حسن علیه السلام، مسؤولیتخلافت را در فضایی مضطرب، ناآرام و بسیار پیچیده که در اثر دسیسههای بنیامیه و دیگران در پایان زندگانی پدر بزرگوارش امام علیعلیه السلام بروز کرده بود بر عهده گرفت. با نگاهی گذرا به اوضاع و مشکلات پیچیده و ناگوار آن زمان میتوان نکات زیر را از زندگی امام حسنعلیه السلام برداشت کرد. امام حسنعلیه السلام حکومتخود را با مردمی شروع کرد که به مکتبی بودن مبارزه و هدفهای آن، ایمان واضح و کاملی نداشتند و آنان را از جنبه دینی و اسلامی با خواستههای مبارزه هماهنگی نبود و در آن هنگام به چهار دسته تقسیم شده بودند: الف) امویان ب) خوارج ج) شکاکان د) حمراء (سرخ)×
در این میان پیروان امام حسنعلیه السلام کسانی بودند که پس از شهادت پدر بزرگوارش علیعلیه السلام، به بیعتبا او شتافتند و در کوفه عده آنان بسیار بود. اما دسیسهها و فتنهگری دیگران، پیوسته حرکتهای آنان را با شکست روبهرو و خنثی میکرد.
در این دوره مردم سادهلوح با امام حسنعلیه السلام آنسان رفتار میکردند که گویی امامت او را در امتداد خط سقیفه و شان آن را در حد خلافت میدانستند و اینگونه بود که جایگاه رفیع امامت را تنزل بخشیدند. تبلیغات نیرنگآمیز معاویه موج شک را در مکتبی بودن مبارزات امام حسنعلیه السلام برانگیخت و این شبهه را در دل مردم ساده لوح قوت بخشید که مبارزه حضرت با دستگاه اموی، مبارزه خانواده با خانواده است و در نتیجه، چنین مبارزهای را مکتبی نمیدانستند. همه این شرایط، وضعیت موجود زمان امامعلیه السلام را در ارتباط با مساله حکومت پیچیدهتر کرد.
نشانههای تاریخی بسیار وجود دارد که بیان میکند امام حسنعلیه السلام موضع خود را به خوبی درک میفرمودند و میدانستند که مبارزه با معاویه با وجود شک و تردیدی که در تودههای مردم است، محال است. امامعلیه السلام در بیانات تاریخی خود ابعاد سیاستخویش را به روشنی در چارهجویی آگاهانه بحران موجود ترسیم کردهاند. امام حسنعلیه السلام در خطابه سیاسی مؤثری دشمنان خود را کوبیدهاند و ژرفای تلخی و شدت مخالفت و نپذیرفتن حکومت را یادآور شدهاند:
«اهل کوفه و رنگارنگی و فرصتطلبی آنان را شناختیم، هیچ یک از آنان که فاسد باشد به کار من نمیآید. آنان را وفا نیست و به کردار و گفتار خود عمل نمیکنند. آنان با هم اختلاف دارند و معروف است که قلوبشان با ماست و شمشیرهاشان چنان که مشهور استبر ما».«مرا فریفتند هم آن سان که کسانی را که پیش از من بودند فریب دادند. پس از من، با کافر و ستمکاری که به خدا و رسولشصلی الله علیه وآله ایمان ندارد در رکاب کدام امام خواهید جنگید؟» «به خدا سوگند نه ذلت ما را از جنگ با اهل شام بازداشت نه قلت. بلکه به سلامت و بردباری با آنان جنگیدیم. سلامت را با عداوت و صبر را با بیتابی در میآمیختیم و شما به سوی ما توجه میکردید و دین شما، پیشاپیش دنیای شما بود و اینک طوری شدهاید که دنیایتان پیشاپیش دین شماست. با ما بودید و اینک بر ضد مایید.»
کار طرفداران امامعلیه السلام به خیانت رسید تا جایی که از روی طمع به سوی معاویه گرایش یافتند پول و مقام و آسایشی که معاویه برای آنان فراهم آورد زمینهای شد تا روی به سوی معاویه داشته باشند و کار را به جایی رساندند که زعمای کوفه به معاویه نوشتند که هر وقتبخواهد امام حسنعلیه السلام را دستبسته نزد او میفرستند. آنگاه به خدمت امام میرسیدند و به او اظهار اطاعت و اخلاص میکردند و میگفتند: «تو جانشین پدرت و وصی او هستی و ما در مقابل تو سراپا گوشیم و فرمانبردار توایم. هر فرمانی که داری بفرمای». امامعلیه السلام به آنها میگفت: «به خدا سوگند، دروغ میگویید. به خدا سوگند شمابه کسی که بهتر از من بود وفا نکردید، پس چگونه به من وفا میکنید؟ چگونه به شما اطمینان کنم؟ حالی که به شما وثوق ندارم اگر راست میگویید، اردوگاه مدائن، میعادگاه و قرارگاه ما باشد، به آنجا بروید». و امام به مدائن رفت، اما بیشتر سپاهیان او را رها کردند. امام در جایی دیگر اشاره میکند که در این محیط سرشار از شک و تردید، و اندک بودن یاران مخلص وارد جنگ شدن و به دست آوردن پیروزی از محالات است: «به خدا سوگند کار خلافت را تسلیم نکردم مگر به این علت که یارانی نداشتم. اگر یارانی میداشتم شب و روز با او [معاویه ]میجنگیدم تا خدا میان من و او حکم فرماید».
امام علیه السلام میفرماید:«میترسم نسل مسلمانان از روی زمین برداشته شود، پس بر آن شدم تا برای دین خبر دهندهای بماند» باز میفرماید: «معاویه با من درباره امری به منازعه برخواست که حق من است نه حق او. پس به صلاح امت و قطع فتنه نظر کردم و دیدم اگر با معاویه مسالمت کنم و جنگ بین خود و او را رها کنم بهتر است.» «همانا حفظ خونها بهتر است تا ریختن آن و جز صلاح و بقای دین در نظرم چیزی پسندیده نیفتاد».
پس از آنکه معاویه فهمید نتیجه جنگ به سود اوست و دید که امام حسنعلیه السلام برای وارد شدن به جنگ پافشاری و اصرار میکند، به آن امر تظاهر کرد که میخواهد از ریخته شدن خون مسلمانان جلوگیری کند. بنابراین کوشید به عنوان دوستدار صلح و حفظ خونهای مسلمانان شناخته شود. اما وقتی امامعلیه السلام بیدرنگ با عقد صلح موافقت فرمود درمانده شد لذا در تحقق بخشیدن به سیاست فریبکارانه خود دچار شکستشد.
وقتی معاویه به شروطی که با آن توافق شده بود، عمل نکرد، بسیاری از مسلمانان از امامعلیه السلام خواستند قرارداد صلح را فسخ کند امام به آنان فرمود:
«(هر چیز را زمانی است و هر کار را حسابی) (شاید برای شما آزمایشی باشد که باطن خویش را جلوهگر سازید و البته تا فرا رسیدن اجل معین از زندگانی بهرهمند خواهید بود)» (انبیا: 111)
اما به طور مطلق و قاطع با اندیشه پیمان شکنی موافقت نکرد; زیرا میخواستشخصیت معاویه را به شکلی واضح برملا سازد. معاویه نقشه امامعلیه السلام را احساس کرد و دانست که امامعلیه السلام او را در نگاه مردم رسوا خواهد ساخت و نقش خود را در برابر مردم با موفقیت ایفا خواهد کرد آن وقت است که کار او به رسوایی خواهد انجامید. از اینرو، برای خنثی کردن نقشه امام دستبه فعالیت زد تا سرنوشتش همانند عثمان نشود.
سیاست معاویه در طی بیستسال حکومت این بود که پیوسته برنامهای تنظیم و اجرا کند که رهبران حقیقی امت و اراده آنان را از میان ببرد و ملت را از اندیشیدن درباره مسائل بزرگ جامعه منصرف سازد تا از هدفهایی که رسول خداصلی الله علیه وآله در پی آن بود منصرف شوند و تنها به زندگانی و منافع شخصی بیاندیشند و به وجوهی که از بیتالمال به دست میآوردند فکر کنند. لذا این بیستسال حکومت معاویه، از شرمآورترین و دشوارترین دوران تاریخی بود که بر امت اسلام گذشت.
همان زمان با این فعالیتها امام حسنعلیه السلام، رو به سوی دگرگونسازی امت و نگاهداری آن از خطرهایی شد که او را تهدید میکرد و به بازسازی پایگاههای مردمی پرداخت و مردم را به نیازها و خواستههای اسلامی آگاهی داد و زمینههای دگرگونی مکتبی را برای مردم بازگو کرد و برانگیختن امت را از نو وجهه همت قرار داد.
این نقش مثبت امامعلیه السلام و تحرک او در صحنه حوادث سبب شد تا معاویه امام را زیر نظر بگیرد. فعالیت امام باعث وحشتحکومتشد و امامعلیه السلام را قدرتی میدانست که احساس ملت و آگاهی روزافزون آن پشتیبان اوست.
خطر انقلاب بر ضد ستم بنی امیه از سوی امامعلیه السلام، در دل حکومت افتاده بود. شهید کردن امام باز خود دلیل بزرگی بر فعالیت امام و بر سعی و کوشش خستگیناپذیر آن بزرگوار در برانگیختن امت و بیدار ساختن آنان از نو میباشد.
اینجا بود که حکومتستمکارانه معاویه با دسیسههای فراوان باعث فریب اطرافیان و نزدیکان امام شد و سرانجام در 28 صفر سال 50 ه . ق با خوراندن زهر توسط همسرشان امام را به شهادت رساندند.
منابع:
× آنان پاسبانان «زیاد» بودند و میخواستند که سربازان و شخص پیروز و شمشیرهای شخص غالب باشند. کارشان به جایی رسید که کوفه را به خود نسبت دادند و گفتند: «کوفه حمراء»
× صلح حسن، شیخ راضی آل یاسین، ص 250 تا 260
× زندگانی تحلیلی پیشوایان ما ائمه اطهار، استاد عادل ادیب، مترجم: دکتر اسدالله مبشری، ص 105 تا 115