بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (1)

بررسی بیعت امیر المؤمنین با خلیفه اول (1)

نویسنده: مهدی حسن زاده *
منبع : راسخون

چکیده
سابقه «بیعت» به عنوان پیمانی طرفینی در میان مردم عرب به پیش از اسلام بازمی‌گردد. در اسلام نیز این رسم اجتماعی پذیرفته شد و پیامبر از آن بهره برد. در تاریخ اسلام، همواره حاکمان، بیعت و میثاق وفاداری مردم را موجب استحکام و اقتدار حکومت خویش دانسته و هرگز خود را از بیعت و اعتماد مردم بی‌نیاز نمی‌دانستند. در اسلام رکن اصلی بیعت، اختیاری‌بودن آن است وگرنه مشروعیت ندارد. پس از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در روز سقیفه گروهی با برنامه‌ای از پیش تعیین شده ابوبکر را به خلافت رساندند. آن‌ها برای استحکام قدرت او از هر تلاشی فرو گذار نکردند، حتی به زور برای او بیعت گرفتند. در رأس مخالفان خلافت ابوبکر، علی (علیه السّلام) وعده‌ای از بنی‌هاشم قرار داشتند. این نوشتار تلاش دارد تا بیان کند که بیعت گرفتن از علی (علیه السّلام)بعد از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زور و با هجوم به خانه فاطمه (سلام الله علیها) صورت گرفت.که اسم آن را می گذاریم «ترک خصومت وصلح» حضرت با غاصبین خلافت .البته این ترک خصومت وصلح آن حضرت بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و بر اساس مصلحت‌اندیشی و حفظ وحدت اسلامی بود؛ یعنی در زمانی که ابوبکر تمام تلاش خود را برای مقابله با مرتدان به کار بسته بود، آن حضرت ناچار با خلافت کنار آمده واز حق خود چشم پوشیدند.

مقدمه
گزارش‌های تاریخی از منابع فریقین درباره جریان سقیفه، حاکی از آن است که اولین اقدام ابوبکر و همراهان وی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی، گرفتن بیعت از مخالفان جریان حاکم بود. در چند روز اول کسب قدرت، از بسیاری بیعت گرفته شد. اما درباره بیعت‌گیری از بنی‌هاشم که در رأس آنان مولا علی (علیه السّلام) قرار داشت، گزارش‌های متفاوتی وجود دارد. برخی مورخان صلح آن حضرت را پس از گذشت شش ماه، یعنی اندکی پس از شهادت فاطمه (سلام الله علیها) می‌دانند، اما برخی دیگر معتقدند که آن حضرت در همان روز اول تن به صلح با ابوبکر داد، و برخی دیگر، اصل بیعت آن حضرت را نمی‌پذیرند. در این نوشتار تلاش بر آن است تا درباره زمان و علت صلح امیرالمومنین علی (علیه السّلام) با خلیفه اول، تحقیق و بررسی شود. و نیز تبیین شود که اگر آن حضرت تن به صلح دادند در چه شرایطی و بر اساس چه اهدافی بوده است.

معنای بیعت :

معنای لغوی بیعت :
بیعت : بستن پیمان وفاداری واطاعت با پیامبر،امام ،حاکم ، یاخلیفه . این واژه عربی از ریشه «بیع » است .به معنای دست دادن ، دست فشردن ، دست راست خود را به دست دیگری زدن برای ایجاد عقد بیع .(1)
التزام به طاعت ، پیمان بستن به فرمانبردارى و اطاعت از کسى . مأخوذ است از بیع ، که بیعت کننده چون خود را تسلیم دیگرى کند به حقیقت خود را به وى فروخته است . از آیه مبارکه «ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه»نیز مى توان این معنى را استفاده نمود ، یعنى آنکس که پا به دائره اسلام نهاد ، هستى خویش را بهاى سعادت ابدى خود ساخته .

معنای اصطلاحی بیعت وکاربرد آن :
پیش از اسلام در میان عرب رسم بود که هنگام خرید وفروش برای منجز وقطعی ساختن عقد بیع وتاکید بر التزام خود به مفاد آن ،خریدار و فروشنده دست راست خود را با ضربه به دست راست طرف دیگر می زد:این کار را «بیعت »یا «صفقه »می گفتند وبا وقوع آن، معامله انجام یافته تلقی می شد (2)
همچنین برای اینکه افراد جماعت یا قبیله ای با حاکم یا رئیس قبیله جهت اطاعت وفرمانبرداری از وی پیمان بندند،عمل دست دادن (مصافحه) معمول بود :وبه سبب مشابهت آن با عمل بیعت در عقد بیع ،این کار نیز بیعت نام گرفت .(3) بر این اساس بسیاری از محققان معنای اصطلاحی بیعت رادر متون و منابع اسلامی نهادن دست راست در دست راست کسی به نشانه پذیرش اطاعت یا ریاست وی دانسته اند .(4)
به تدریج با ایجاد دگرگونی وتنوع در شکل ظاهری بیعت، واژه بیعت علاوه بر عمل مزبور بر پیمان وتعهدی که این کار حاکی ونشانه آن باشد نیز اطلاق شد ودر این معنای دوم تداول ورواج یافت . ازاین رو ، معنای شایع ومصطلح بیعت را در قرآن ، سنت ،تاریخ، کلام وفقه سیاسی اسلام، باید عقد وپیمانی دانست که فرد بیعت کننده با امام حاکم یا شخص دیگرمی بندد تا در موضوعی خاص یا به طور عام، مطیع و فرمانبردار وی بوده ، به مفاد تعهد خود ملتزم ووفادار بماند .(5)

سابقه تاریخی بیعت در اسلام
سابقه بیعت به عنوان پیمانی طرفینی در میان مردم عرب به پیش از اسلام بازمی‌گردد. پیش از اسلام، رسم بیعت برای پذیرش مهتری رئیس قبیله یا انتصاب فردی به منصبی مهم، متداول بود. در آیین اسلام، این رسم پذیرفته شد و پیامبراعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)نیز از این رسم و عادت اجتماعی در موارد متعدد بهره برد .
در اسلام، بیعت و پیمان وفاداری، به‌ویژه آن‌جا که با رهبر جامعه دینی صورت گیرد، اهمیت و ارزش ویژه‌ای دارد و پای‌بندی به آن، نشانه دین‌داری و نقض آن به شدت مذمت شده است. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تبلیغ دین مبین اسلام برای هدایت انسان‌ها و به‌ویژه مردم جزیره‌العرب، پیمان‌ها و بیعت‌های مهمی، مانند پیمان عقبه اول، عقبه دوم، بیعت شجره و بیعت زنان مسلمان مکه پس از فتح این شهر، صورت داد که پایه‌های اقتدار اسلام بر محور آن شکل گرفت.

عناصر بیعت
بیعت در اسلام بر پایه ارکانی استوار است که با تحقق آن‌ها حق و تکلیف بیعت کننده و بیعت شونده مشروعیت پیدا می‌کند و در غیر این صورت، مشروعیتی ندارد. عناصر اصلی پیمان و بیعت را چنین شمرده‌اند:
الف ـ افراد اجتماع اسلامی چه به‌طور رسمی و چه از روی نیت پاک و صمیمی با رهبر و زمام‌دار خود پیمان می‌بندند؛
ب ـ رهبر در اسلام بایستی تمام شرایط رهبری در جامعه اسلامی را داشته باشد؛
ج ـ با بروز انحراف در رهبر، این پیمان مقدس خودبه‌خود منحل و نابود می‌گردد؛
د ـ آزادی کامل در منعقد ساختن این پیمان مقدس .(6)
رسم بیعت پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز برقرار ماند. اما ویژگی این بیعت‌ها، به جز بیعت‌های صورت گرفته با امام امیرالمؤمنین علی و امام حسن مجتبی (علیهم السّلام) ، بر آن بود که معمولاً فردی را بدون مشورت عامه مردم و با نادیده گرفتن وصیت و ابلاغ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)به عنوان خلیفه و حاکم اسلامی برمی‌گزیدند و از مردم برای او به صورت جبر یا اختیار بیعت گرفته می‌شد. نقطه آغازین این تحول، ماجرای سقیفه بود. طبق گفته منابع تاریخی، در روز رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابتدا عده‌ای، از جمله عمر بن خطاب، ابوعبیده جراح و برخی از سران انصار، با برنامه‌ای از پیش طراحی شده در محلی به نام سقیفه بنی‌ساعده بدون حضور نزدیکان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)از جمله علی بن ابی طالب و عباس، جمع شده و با ابوبکر بیعت کرده، و در روزهای بعد به صورت عمومی برای وی از مردم بیعت گرفتند، اگرچه برخی با اکراه خلافت او را پذیرفتند.
اکنون با توجه به معنا و مفهوم بیعت، به موضوع چگونگی جریان بیعت‌گیری از بنی‌هاشم و علی (علیه السّلام) ، زمان و علت آن پرداخته می‌شود، زیرا نتیجه هرچه باشد، چه اجبار و چه اختیار، بار معنایی خاص خود را دارد. اگر اجباری در کار بوده پس در حقیقت، بیعتی شکل نگرفته و اگر بیعتی اختیاری صورت گرفته زمانی نافذ است که به سبب مصلحت‌اندیشی نباشد و شخص بیعت کننده در همه احوال، بیعت شونده را به رسمیت بشناسد.

جریان صلح حضرت امیر (علیه السّلام) با ابوبکر
با تثبیت حکومت ابوبکر در روز سقیفه، یعنی همان روزی که پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وفات کرد،(7) بیعت‌گیری از مردم و مخالفان قدرت وی به شدت دنبال شد. به عبارت دیگر، پس از خاتمه بیعت در روز سقیفه، آنان از آن محل خارج شدند و در کوچه‌ها به راه افتاده و به هر کس می‌رسیدند دست او را گرفته، به دست ابوبکر می‌مالیدند، چه آن شخص به این کار تمایلی داشت یا نه، چنان‌که در خصوص بیعت سعد بن عباده آمده است:
سعد بن عباده گفت من با شما بیعت نخواهم کرد تا نزد خدای خود بروم. عمر گفت: ما او را آزاد نمی‌گذاریم تا بیعت کند.(8) علاوه بر این اعمال زور و فشار از سوی اهل سقیفه در بیعت‌گیری که نمودی عینی داشت، دیگران نیز با طراحی عمر به تثبیت خلافت ابوبکر کمک کردند، به گونه‌ای که طبری نقل می‌کند:
طایفه اسلم به جماعت بیامدند و با ابوبکر بیعت کردند. عمر گوید: وقتی اسلمیان را دیدم به پیروزی اطمینان یافتم. (9) شیخ مفید به نقل از ابومخنف گزارش کرده است که عمر علاوه بر تلاش خود، طایفه‌ای را نیز تحریک کرد که از مردم به زور بیعت بگیرند:
«فاخرجوا الی الناس واحشروهم لیبایعوا، فمن امتنع فاضربوا رأسه وجبینه…»(10) مردم را برای بیعت با خلیفه جمع کنید، و هر کسی که امتناع ورزید بر سر و پیشانی او بکوبید… .»
ابن‌اثیر نیز در این باره چنین گزارش کرده است:
«اگرچه عمر با ابوبکر بیعت کرد و مردم (مهاجرین) از او پیروی کردند، ولی انصار یا بعضی از انصار گفتند: ما جز علی (علیه السّلام)کسی را نمی‌پذیریم و جز با علی (علیه السّلام) بیعت نمی‌کنیم. بنی‌هاشم و زبیر و طلحه از بیعت با ابی‌بکر تخلف و خودداری نمودند.» (11)
روز بعد، بیعت عمومی در مسجد تجدید شد.(12) به گزارش یعقوبی و برخی مورخان، در جریان بعیت گرفتن از مردم عده‌ای از مهاجران و انصار از بیعت با ابوبکر سر باز زده و به علی بن ابی‌طالب پیوستند. آن‌ها عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام بن عاص، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب و ابی بن کعب بودند. (13)
بنی‌هاشم و مخالفان دستگاه خلافت، از لحاظ اعتقادی بر آن بودند که خلافت، حق علی بن ابی طالب است، زیرا او علاوه بر آن‌که پسر عموی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، شوهر دخترش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و اولین جوانی بود که اسلام آورد و بر اساس روی‌داد تاریخی غدیر و بر پایه نص الهی از سوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ولایت و امامت و خلافت بر مردم حق اوست. از این رو، بنی‌هاشم و علی (علیه السّلام)به‌رغم بیعت مردم با ابوبکر در سقیفه بنی‌ساعده، با او بیعت نکردند. (14)
موافقت نکردن حجت خدا علی (علیه السّلام) برای دستگاه خلافت سنگین و غیر قابل تحمل بود، از این رو تصمیم گرفتند که از علی (علیه السّلام) و بنی‌هاشم و افراد دیگری که بیعت نکرده بودند، بیعت اجباری بگیرند. یعقوبی در این باره می‌نویسد:
«ابوبکر و عمر که خبر یافته بودند گروه بنی‌هاشم با علی بن ابی‌طالب در خانه فاطمه دختر پیامبر خدا هم پیمان گشته‌اند، پس آنان با گروهی به عنوان مخالفت با این اقدام، به خانه هجوم آورند تا از علی (علیه السّلام) و مخالفان خلافت ابوبکر بیعت بگیرند، به همین علت بود که عمر آن‌ها را برای بیعت ـ به سوی مسجد ـ کشید.» (15)
ابن‌قتیبه نیز در گزارش خود آورده است:
«عمر که شعله‌ای از آتش در دست داشت، تهدید به آتش زدن خانه کرد.» (16)
یعقوبی در ادامه جریان سقیفه چنین می‌نویسد:
«علی (علیه السّلام) بیرون آمد و زبیر شمشیری حمایل داشت. پس عمر با او برخورد و با وی درگیر شد و او را بر زمین زد و شمشیرش را شکست و به خانه ریختند، پس فاطمه (سلام الله علیها) بیرون آمد و گفت: به خدا قسم باید بیرون روید وگرنه مویم را برهنه سازم و نزد خدا ناله و زاری کنم.» (17)
سپس زبیر و علی (علیه السّلام) و دیگر افرادی را که از بنی‌هاشم در آن‌جا گرد آمده بودند، به همراه خود بردند و علی (علیه السّلام) می‌گفت: «انا عبدالله و اخو رسول‌الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) » ؛ منم بنده خدا و برادر رسول خدا. آن‌ها را نزد ابوبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن. علی (علیه السّلام) فرمود:
«من از شما به خلافت سزاوارترم، من با شما بیعت نخواهم کرد و شما سزاوارترید که با من بیعت کنید، شما خلافت را از انصار گرفتید، و با قرابت و نزدیکی با رسول خدا بر آن‌ها احتجاج کردید و به آن‌ها گفتید: چون ما به پیامبر نزدیک‌تریم و از اقربای او هستیم به خلافت سزاوارتر از شما هستیم، و آن‌ها نیز روی همین پایه و اساس، پیشوایی و امامت را به شما دادند. من نیز با همان امتیاز و خصوصیت که شما بر انصار احتجاج کرده‌اید با شما احتجاج می‌کنم (یعنی همان قرابت و نزدیکی با رسول خدا) پس اگر از خدا می‌ترسید با ما از در انصاف درآیید و همان را که انصار برای شما پذیرفتند شما نیز برای ما بپذیرید، وگرنه دانسته به ستم و ظلم دست زده‌اید.» (18)
ابن‌قتیبه می‌نویسد:
«علی (علیه السّلام) فرمود: ای عمر شیری را بدوش که نصف آن از آنِ تو باشد، امروز تو کار او را محکم کن که فردا وی آن را به تو بازگرداند! نه به خدا سوگند سخنت را نمی‌پذیرم و با او بیعت نخواهم کرد. ابوبکر گفت: اگر بیعت نمی‌کنی تو را مجبور نمی‌کنم.
ابوعبیده گفت: ای اباالحسن تو اکنون جوانی و این‌ها سالمندان قوم تو و قریش هستند و تجربه و کارآزمودگی که آن‌ها دارند تو نداری، و ابوبکر از تو برای این کار نیرومندتر و تحملش بیشتر است، تو اینک آن را بدو واگذار کن و رضایت بده و اگر زنده ماندی تو بر این کار شایسته هستی و از نظر فضیلت و قرابت و سابقه و جهاد سزاوار خلافت هستی.
علی (علیه السّلام) در ادامه فرمودند:
ای مهاجران! خدای را در نظر داشته باشید و حق حاکمیت محمد را از خانه و بیت او به خانه و بیت خود منتقل نکنید و خاندان او را از حق و مقام او در مردم دور نسازید. ای گروه مهاجران به خدا سوگند که ما خاندان، به خلافت از شما شایسته‌تریم . آیا قاری کتاب خدا و فقیه در دین خدا و آگاه به سنت رسول خدا و کسی که بتواند این بار را به سرمنزل مقصود برساند در ما نیست، به خدا سوگند چنین کسی در ما هست، از هوای نفس پیروی نکنید که از حق دور خواهید شد.
بشیر بن سعد گفت: اگر انصار این سخن را قبل از بیعت با ابوبکر از تو شنیده بودند هیچ کس با تو مخالفت نمی‌کرد، ولی چه می‌شود کرد که این‌ها بیعت کرده‌اند. امام (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها) برای احقاق حق خویش تلاش زیادی برای بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر کردند، اما عملاً این تلاش ثمری نبخشید. علی (علیه السّلام) که چنان دید باید به خانه بازگردد، هم‌چنان سکوت کرد تا فاطمه (سلام الله علیها) از دنیا رفت». (19)
آن‌چه باید یادآور شد این است که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)در هیچ یک از بیعت‌های خود، حتی پس از فتح مکه و چیره شدن بر مشرکان، از کسی به زور و استیلا بیعت نگرفت. بنابراین، در تاریخ اسلام ،سقیفه نخستین گردهمایی بود که با خشونت و پرخاش آغاز شد و برای ثباتش، به زور و ستیز از افراد بیعت گرفته شد.
اکنون با توجه به روشن شدن وضعیت سقیفه و تلاش قدرت حاکم در تحکیم جایگاه خود با بیعت ستاندن از امام علی (علیه السّلام) برای ابوبکر، باید روشن شود که آیا این تلاش به نتیجه رسید یا بدون نتیجه ماند؟ و اگر به نتیجه رسید زمان اصلی بیعت بنی‌هاشم با ابوبکر کی بود؟
برای روشن شدن جواب این مسئله مهم، اقوال مختلف مورخان شیعه و سنی در این باره نقل می‌شود تا بتوان تحلیلی بر اساس نتیجه به دست آمده ارائه داد.

زمان صلح از سوی علی (علیه السّلام)
تاریخ‌نویسان پس از ذکر گزارش اتفاقات سقیفه، ماجرای تحت فشار قرار دادن بنی‌هاشم و علی (علیه السّلام) را از سوی ابوبکر و عمر برای پذیرش بیعت، به چند صورت نقل کرده‌اند:
1. بعد از هجوم به خانه فاطمه (سلام الله علیها)، همگی بیعت کردند مگر علی بن ابی طالب (علیه السّلام) ، چنان‌که ابن‌قتیبه می‌نویسد:
«آنانی که در خانه علی (علیه السّلام) بودند همگی بیرون آمدند و بیعت کردند، مگر علی (علیه السّلام) .» (20)
2. هیچ کدام از بنی‌هاشم تا بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) بیعت نکردند. ابن‌اثیر به نقل از زهری آورده است که :«علی و بنی‌هاشم و زبیر شش ماه ماندند و با ابوبکر بیعت نکردند تا فاطمه (سلام الله علیها) وفات یافت، آن‌گاه بیعت کردند.» (21)
3. علی (علیه السّلام) در همان روز، با اجبار و اکراه بیعت کرد. محمد بن جریر طبری در این باره چنین می‌نویسد:
«عمر سوی علی (علیه السّلام) و زبیر رفت و آن‌ها را به ناخواه بیاورد و گفت: یا به دلخواه بیعت کنید و یا به اجبار بیعت می‌کنید. و آن‌ها بیعت کردند.» (22)
4. امیرالمومنین علی (علیه السّلام) هیچ‌گاه بیعت نکرد، چنان‌که شیخ مفید می‌نویسد:
«نظر محققان شیعه و عقیده حق این است که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (علیه السّلام) هرگز با ابوبکر بیعت نکرد.(23)»
5. گزارش دیگر در خصوص چگونگی بیعت توسط ابن‌اثیر چنین نقل شده است: «گفته شده که چون علی (علیه السّلام) خبر بیعت ابوبکر را شنید از خانه بدون رداء (عبا) یا ازار (عمامه یا روپوش) با شتاب خارج شد و با ابوبکر بیعت نمود. سپس روپوش خود را خواست و پوشید.»
این روایت آن‌قدر ضعیف و سخیف است که کمتر مورخی آن را گزارش کرده، حتی بسیاری از مورخان سنی نیز آن را نپذیرفته‌اند و در مقابل آن موضع‌گیری هم می‌کنند، چنان‌که خود ابن‌اثیر نیز این گزارش را نپذیرفته و این‌چنین به آن پاسخ می‌دهد:
«این روایت درست و صحیح نیست، بلکه روایت صحیح این است که امیرالمومنین (24) علی (علیه السّلام) بیعت نکرد مگر بعد از شش ماه از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ». (25)
با توجه به طرح دیدگاه‌های متفاوت درباره زمان بیعت علی (علیه السّلام) ، مشخص شد که نظریه تعجیل امام علی (علیه السّلام) برای بیعت، طرف‌داری ندارد. بنابراین، آن‌چه باقی می‌ماند به‌طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شود:
1. بیشتر اقوال مبنی بر این است که صلح حضرت (علیه السّلام) با ابوبکر تاخیر داشته، اما زمان آن از منظر برخی مورخان بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) و حدودا شش ماه بعد از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)بوده است.
2. نظریه دیگر که مربوط به شیخ مفید است بر اصل عدم پذیرش بیعت از سوی آن حضرت تأکید دارد.

اقوال مورخان مشهور شیعه و سنی
اکنون برای روشن شدن حقیقت امر، اقوال مورخان مشهور شیعه و سنی بررسی می‌شود تا بتوان از مجموع گزارش‌ها جمع‌بندی ارائه کرد.

الف) مورخان اهل تسنن
1. ابن‌قتیبه دینوری چنین نقل می‌کند:
«ابوبکر بار دیگر عمر، قنفذ و تنی دیگر را فرستاد و به آن‌ها دستور داد تا علی (علیه السّلام) را نزد وی ببرند. به علی (علیه السّلام) گفتند: بیعت کن. علی (علیه السّلام) فرمود: اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ در پاسخ وی گفتند: در این صورت، سوگند به خدا گردن تو را خواهیم زد. علی (علیه السّلام) گفت: در این صورت، بنده خدا و برادر رسول خدا را می‌کشید. عمر پاسخ داد: بنده خدا را آری، ولی برادر رسول خدا را هرگز. ابوبکر گفت: تا زمانی که فاطمه در کنار اوست او را مجبور بر این کار نمی‌کنم. علی (علیه السّلام) تا زمانی که فاطمه زنده بود با ابوبکر بیعت نکرد. فاطمه (سلام الله علیها) پس از پدرش رسول خدا فقط 75 شب زنده بود». (26)
دینوری در ادامه می‌افزاید:
«گویند وقتی فاطمه (سلام الله علیها) وفات کرد، علی (علیه السّلام) در پی ابوبکر فرستاد تا نزد وی آید. ابوبکر آمد، بنی‌هاشم نیز نزد علی بودند. ابوبکر آمده و آن‌ها با وی در مسجد بیعت کردند.»
2. مسعودی می‌نویسد:
«هیچ کس از بنی‌هاشم با ابوبکر بیعت نکرد تا فاطمه (سلام الله علیها) وفات یافت. درباره بیعت علی ابن ابی طالب (علیه السّلام) با ابوبکر اختلاف است. بعضی می‌گویند بعد از ده روز پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها) ، یعنی هفتاد و چند روز پس از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیعت کرد، و بعضی سه ماه گفته‌اند و بعضی شش ماه، و جز این نیز گفته‌اند.» (27)
3. محمد بن جریر طبری نیز چنین گزارش می‌دهد:
«عمر سوی علی (علیه السّلام) و زبیر رفت و آن‌ها را به ناخواه آورد و گفت: یا به دلخواه بیعت کنید و یا به اجبار بیعت می‌کنید، و آن‌ها بیعت کردند.» (28)
گزارش طبری از جریان سقیفه، چند نکته دارد: نخست، آن‌که تنها این نقل، تسریع در بیعت گرفتن در جریان سقیفه را می‌رساند. دوم، این اتفاق در هر زمانی افتاده باشد، عامل زور و فشار باعث پذیرش این بیعت از سوی علی (علیه السّلام) بوده است. بنابراین، بدیهی است با توجه به رکن اصلی بیعت که «اختیار» است این نوع بیعت‌ها نه اعتبار و حجیت شرعی برای بیعت کننده دارد و نه برای بیعت شونده جایگاه مشروعی دارد.
4. مقدسی در کتاب البدء و التاریخ می‌نویسد:
«علی مدت شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد. فاطمه (سلام الله علیها) صد روز پس از پیامبر درگذشت. و بعضی سه ماه گفته‌اند. علی (علیه السّلام) تا فاطمه (سلام الله علیها) را به خاک نسپرد با ابوبکر بیعت نکرد.» (29)
5. ابن‌سعد در الطبقات الکبری درباره زمان وفات فاطمه (سلام الله علیها) برای روشن شدن زمان بیعت امام علی (علیه السّلام) می‌نویسد:
…پس ابوبکر سرپیچید از این‌که اموال ـ فدک ـ چیزی به فاطمه (سلام الله علیها) دهد. و فاطمه بر او خشم گرفت و نیز تا مرگ خود با او سخن نگفت. و فاطمه پس از پدرش تنها شش ماه زنده بود. (30)
6. بخاری در کتاب صحیح بخاری و مسلم در صحیح مسلم به مناسبت مسئله بیعت، درباره زمان بیعت علی بن ابی طالب (علیه السّلام) به نقل از عایشه می‌نویسند:
«…فاطمه (سلام الله علیها) با ابوبکر ـ در اعتراض به وی ـ سخن نمی‌گفت تا آن‌که از دنیا رفت. وی بعد از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)شش ماه زندگی کرد… و تا زمانی که فاطمه (سلام الله علیها) زنده بود مردم به علی (علیه السّلام) توجه داشتند، اما تمایل مردم به وی بعد از وفات فاطمه (سلام الله علیها) کم شد. پس متمایل به کنار آمدن با ابوبکر و صلح با او شد. اما علی (علیه السّلام) در طول مدت آن شش ماه هرگز بیعت نکرد… .» (31)
7. بلاذری می‌گوید:
«…علی با ابوبکر بیعت نکرد تا این‌که فاطمه (سلام الله علیها) شش ماه بعد از وفات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)از دنیا رفت، وی در ادامه می‌افزاید، زمانی که جنگ با مرتدین آغاز شد عثمان نزد امام علی (علیه السّلام) آمد و گفت: تا وقتی که تو بیعت نکنی کسی به جنگ این افراد نخواهد رفت. عثمان پیوسته با وی سخن گفت تا این‌که وی را نزد ابوبکر برد و علی با او بیعت کرد و مسلمانان خشنود شده برای جنگ با مرتدین کمر همت بستند.» (32)
* پژوهشگر و محقق حوزه علمیه اصفهان

پی نوشت :

1- لسان العرب ،العین ،مصباح المنیر ذیل واژه «بیع » . بیعت وچگونگی آن در تاریخ اسلام ،شهیدی ص 125
2- تاریخ ابن خلدون ج 1،ص125
3- شهیدی ،همان
4- شهیدی ،همان .العین ذیل واژه «بیع »
5- لسان العرب ،العین ،همان .انوار الفقاهه کتاب البیع ،مکارم شیرازی ج 1،ص 517
6- محمدتقی جعفری، ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، ج 3، ص 18ـ19.
7- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 1.
8- ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 21 و تاریخ طبری، ج 4، ص 1348.
9- همان .
10- شیخ مفید، الجمل، ص 59.
11- ابن‌اثیر، همان، ص 13.
12- ابن‌اثیر، همان، ص 21 و ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 186.
13- یعقوبی، همان، ج 1، ص 527.
14- ابن‌اثیر، همان، ص 15 و مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 657.
15- یعقوبی، همان، و نیز ر.ک: ابن‌اثیر، همان، ص 12 به بعد.
16- ابن‌قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج 1، ص 30: «وان ابابکر تفقد قوماً تخلفوا عن بیعته عند علی ـ کرم اللّه‌ وجهه ـ فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم وهم فی دار علی، فأبوا ان یخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والذی نفس عمر بیده، لتخرجن او لأحرقنها علی من فیها…».
17- یعقوبی، همان، و نیز ر.ک: ابن‌قتیبه دینوری، همان، ص 27 ـ 33.
18- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 28، ص 184 و نیز ر.ک: ابن‌قتیبه دینوری، همان، ص 28.
19- دینوری، همان، ص 28 ـ 29.
20- دینوری، همان، ص 29 و نیز ر.ک: یعقوبی، همان، ص 527.
21- ابن‌اثیر، همان، ص 21 و نیز ر.ک: مسعودی، همان.
22- تاریخ طبری، ج 4، ص 1130.
23- شیخ مفید، الفصول المختاره، ص 40 و 56 به بعد.
24- نکته قابل توجه آن‌که ابن‌اثیر در این گزارش و دفاعیه، امام علی (علیه السّلام) را با واژه امیرالمؤمنین مورد خطاب قرار داده است.
25- ابن‌اثیر، همان، ص 13.
26- دینوری، همان، ص 29 ـ30.
27- مسعودی، همان، ص 646 و 657.
28- تاریخ طبری، ج 4، ص 1330.
29- مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج 2، ص 764.
30- ابن‌سعد، همان، ج 2، ص 257.
31- محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج 5، ص 82 ـ 84 و مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج 5، ص 153.
32- احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 586 ـ 587.
ادامه دارد …..

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید