– قبر و محل برآورده شدن حاجت
تاجرى در بلخ دو پسر داشت . از جمله میراث او، سه تار مو، از موى مبارک حضرت رسول – صلى الله علیه و آله و سلم – بود. وقتى آن دو برادر خواستند که میراث را تقسیم نمایند، هر یک ، یک موى را برداشتند.
برادر بزرگ گفت : آن موى دیگر را نصف مى کنیم ، و هر یک نصفى از آن را برمى داریم .
برادر کوچک گفت : قطع کردن موى مبارک حضرت ، از ادب دور است .
برادر بزرگ گفت : چون به قطع آن راضى نمى شوى ، آن را تو بردار و به ازاى آن ، مقدارى از مال به من بده .
برادر کوچک گفت : من هر دو تار موى مبارک را برمى دارم ، و تمام میراث را به تو مى دهم ، که من را مویى از آن حضرت به جهانى مى ارزد.
برادر بزرگ راضى شد، موها را به برادر داد، و تمام ارثیه را برداشت .
آن صاحب دولت ، موها را در حقه پاکیزه قرار داده ، در گریبان جان نهاده ، و پیوسته آنها را بیرون مى آورد و مى بوسید، و بر رسول خدا – صلى الله علیه و آله – صلوات مى فرستاد.
مدتى نگذشت که غبار ادبار بر صفحه روزگار برادر بزرگ نشست ، و اموالش تلف گشت . برادر کوچک ، را گل مراد از شاخسار اقبال شکفت ، و بر اقران و امثال برترى به هم رسانید. چون وفات نمود. یکى از اولیاى بلخ ، رسول خدا – صلى الله علیه و آله – را در خواب دید، و به او فرمود: به مردمان بگو که هر که را حاجتى باشد، به سر قبر فلان رفته ، دعا کند تا حاجتش برآورده شود. آن شخص عرض کرد: یا رسول الله ! سبب این کرامت چیست ؟
فرمود: در تعظیم موى من مبالغه نمود. و بسیار بر من صلوات مى فرستاد. لهذا در زمان حیات ، به خوشى گذرانید. و بعد از وفات ، قبر او محل استجابت دعا گردید.
– رفع عذاب قبر
رسول خدا – صلى الله علیه و آله – فرمود:
هر کس در شب جمعه ، دو رکعت نماز به جاى آورد و در هر رکعت پنجاه مرتبه سوره اخلاص بخواند و بعد از نماز بخواند: اللهم صل على النبى العربى و آله . حق تعالى ، گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد و چنان باشد که گویا دوازده هزار مرتبه قرآن را ختم کرده است و حق تعالى ، او را از گرسنگى . تشنگى روز قیامت نگاه دارد و تمام حزن او را برطرف سازد و او را از ابلیس و لشکریانش نگاهدارى کند و هیچ گناهى بر او ننویسد و سکرات مرگ را بر او آسان گرداند.
و اگر در آن روز یا در آن شب بمیرد، شهید مرده باشد خدا عذاب قبر را از او بردارد و هر چه از خدا سؤ ال کند، به او عطا فرماید و نماز و روزه او را قبول فرماید و دعاى او را مستجاب سازد و ملک موت ، روح او را قبض نکند، تا آن که رضوان ، ریحان بهشت را به نزد او آورد.
– برترین اعمال در برزخ
ابو علقمه مى گوید:
پیامبر – صلى الله علیه و آله – بعد از نماز صبح رو به طرف ما کرد و فرمود: اصحاب من ! دیشب عمویم حمزه و برادرم جعفر (طیار) را در خواب دیدم به آن دو نزدیک شدم و گفتم : پدر و مادرم فدایتان ، کدام عمل را برتر یافتید؟
پاسخ دادند: پدر و مادر ما فدایت ، ما صلوات بر تو، تشنه را سیراب کردن و محبت على بن ابى طالب – علیه السلام – را برترین اعمال یافتیم .
– کرامت رسول الله در قبر
شبلى ، با جمعى از مریدان ، به عزم حج روانه بادیه گردیدند. در اثناى راه ، یکى از مریدان را اجل موعود رسید. شبلى ، متحیر، در آن قالب بى جان مى نگریست و با خود، فکر تجهیز و دفن او مى کرد. ناگاه دید که تمام جسمش ، در یک چشم به هم زدن ، سیاه و تیره گشت و هنوز یک ساعت نگذشته بود که آن سیاهى به سفیدى مبدل شد.
شبلى از آن حال تعجب نموده ، آن مرید را در خواب دید، که حله اى از حله هاى بهشت پوشیده ، و تاجى مزین به جواهر بر سر نهاده ، و خاتمى نورانى در انگشت کرده ، که بر نگین آن نوشته است : هذا جزاء من صلى على محمد و آله – صلى الله علیه و آله
شبلى از او پرسید: سر آن سیاهى و سفیدى چه بود؟
جواب داد: سیاهى ، تیرگى معصیت بود. هنوز مرغ جانم ، کامل از قفس تن بیرون نرفته بود که بدن من به خاطر گناه سیاه گردید. ناگاه صدر و بدر عالم و سید بنى آدم ، محمد – صلى الله علیه و آله – را دیدم که آمد، و قدحى از آب در دست داشت ، و آن را بر من ریخت و به دست مبارک ، سیاهى معاصى را از من نشست ، و خلعت کرامت و خاتم سعادت به من بخشید.
من عرض کردم : یا رسول الله ! به خاطر کدام عمل مستحق این کرامت شدم ؟
فرمود: چون تو در دنیا عادت داشتى که پیوسته بر من صلوات مى فرستادى ، من به آن سبب ، نظر عنایت از او دریغ نداشتم .
شبلى از خواب بیدار شد. گفت : بر من روشن گردید که ظلمت گناه ، با لعمه درود بر حبیب خداوند – صلى الله علیه و آله – از بین مى رود.
– رفع عذاب از همه اهل قبرستان
زنى دخترى داشت . آن دختر وفات نمود، مادرش او را در خواب دید که به عذاب الیم و عقاب عظیم گرفتار است . با اندوه بسیار از خواب بیدار شد و ناله و زارى آغاز نمود، چند روز بر حال فرزند خود اشک مى بارید و مى نالید، تا آن که بار دیگر، آن دختر را در خواب دید، خوشدل و شادمان و در روضه فردوس خرامان .
به او گفت : اى دختر! آن چه حال بود که دیدم و این چه صورت است که مشاهده مى کنم ؟
جواب داد: اى مادر! به جهت گناهان خود در عذاب بودم ، چنان که دیدى . در این روزها، عزیزى از کنار مقبره ما گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آن را به اهل گورستان بخشید حق تعالى به برکت صلوات ، عذاب از اهل آن قبرستان برداشت .
– چیره شدن ثواب صلوات بر گناهان
کاتبى را بعد از وفات ، در خواب دیدند و حال او را جویا گشتند، جواب داد: گناهان مرا، با صلواتى که بر نام پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نوشته بودم ، سنجیدند، ثواب صلوات ، زیاده آمد و من را بخشیدند.
– فریادرسى صلوات در قبر
شبلى نقل نموده است که : من همسایه اى داشتم وفات نموده ، بعد از آن ، او را خواب دیدم ، از او پرسیدم : حق تعالى با توجه کرد؟
گفت : اى شیخ ! هول هاى بزرگ دیدم ، و رنج هاى عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سؤ ال منکر و نکیر، زبان من از کار باز ماند. با خود مى گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید؟ آخر من مسلمان بودم و بر دین اسلام مردم .
آن دو فرشته ، به عنف و غلظت ، از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصى نیکو موى و خوش بوى آمد، میان من و ایشان حایل شد، و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را بر وجه صواب دادم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستى – خدا تو را رحمت کند – که من را از این غصه خلاصى دادى ؟
گفت : من شخصى ام که مخلوق شده ام از صلواتى که تو بر پیغمبر – صلى الله علیه و آله – فرستادى ، و ماءمورم به آن که در هر وقت و هر جا که درمانى ، به فریاد تو رسم .