نویسنده: جمشید خدادادی
خلط (1) رطوبتی است که در جسم انسان روان است و جایگاه آن در رگ هاست و این اخلاط از غذا پدید می آیند. بعضی از اخلاط نیک می باشند و بعضی بد. اخلاط نیک در بدن ایجاد قوت و اخلاط بد، بدن را بیمار می کنند. اخلاط چهار گونه ا ند: صفرا، خون، بلغم، سودا.
شناخت حالات صفرا
صفرا دو گونه است: طبیعی و غیر طبیعی.
1. صفرای طبیعی:
خلطی است تیز و گرم تر و سبک تر از خون و رنگ آن زرد است. طبع آن گرم و خشک و مزه ی آن تلخ است. در کبد تولید می شود و دو حالت دارد: یکی این که مقداری از صفرا با خون مخلوط شده و به همه ی اندام ها می رود و حالت دیگر این که در کیسه ای به نام کیسه ی صفرا ( زهره ) ذخیره شود.
اگر صفرا بیش از حد طبیعی با خون آمیخته شود و در اندام ها روان شود شخص دچار زردی یا یرقان می گردد و از حالت اعتدال بیرون می رود. این نوع افراد عموماً دهانشان تلخ می باشد. اگر مقدار صفرا در خون زیادتر شود و همین طور ادامه یابد شخص هلاک می شود. به طور عادی مقداری صفرا وارد روده ها می شود و از آن جا دفع می گردد.
2. صفرای غیر طبیعی:
صفرای غیر طبیعی آن است که یا از حد طبیعی بیرون باشد، یعنی کمتر یا بیشتر از حد طبیعی باشد یا گرمی یا خشکی آن از حد بیرون باشد یا با چیز دیگری بیامیزد. یکی از حالات غیر طبیعی صفرا آمیختن با رطوبتی است که در این صورت رنگ آن تغییر کرده و حرارت آن کمتر می شود. زمانی که صفرا هنوز با خون آمیخته است و از آن جدا نشده است، سرخ رنگ است که آن را حمرا می گویند؛ یعنی سرخ رنگ و در این حال، غیر طبیعی نیست.
صفرای غیر طبیعی به گرمای صفرای طبیعی نیست و حرارت آن کمتر است. هر گاه بلغم غلیظ با وی بیامیزد، هم حرارت او کم می شود و هم غلیظ می گردد به شکل زرده ی تخم مرغ که آن را مُحّی می گویند. صفرای دیگری در معده های گرم پدید می آید که سبز رنگ است و آن را کراثی ( گندنایی ) (2) می گویند. این نوع صفرای غیر طبیعی زود از معده دفع می شود و آن قدر درمعده نمی ماند که عفونت بپذیرد.
اگر این گونه صفرا درمعده بسوزد به رنگ و طبع زنگار می شود که طبیبان آن را زنگاری می گویند و بدترین نوع صفرا می باشد که کشنده است. اگر نوعی از صفرا بسوزد و غلیظ شود، آن را صفرای سوداوی می گویند و رنگ آن سیاه و تیز و ترش است و مگس گرد او نمی گردد. اگر روی زمین ریخته شود، می جوشد و از هر جا که بگذرد، می سوزاند و می خراشد و از صفرای زنگاری بدتر است.
شناخت حالات خون (3)
طبع خون گرم و تر است و هر خوردنی که خورده شود، آن وقت غذا می شود که به خون تبدیل شود و به اندام های دیگر برسد و اندام ها از آن تغذیه کنند. خون دو گونه است: یکی سرخ و اندکی غلیظ که در جگر و رگ هاست. نوع دوم سرخ و درخشان تر و گرم تر و روان تر از نوع اول باشد، این نوع خون در قلب و رگ هاست؛ بدین جهت گرم تر است. به عربی این رگ ها را شرایین می گویند و یک رگ را شریان می نامند.
خون طبیعی:
غلظت وی معتدل است و سرخ و شیرین و خوشبو می باشد. چنین خونی در کبد معتدل ایجاد می شود و از غذاهای معتدل به دست آید.
این نوع خون بیشتر در دوران کودکی و در فصل بهار و بر اثر حرکات معتدل از شادی ها تولید می شود و منفعت این خون در آن است که تن را پرورش می دهد و باعث رشد اندام ها می شود و در زمستان و در سال های پیری تن را گرم نگه می دارد و به حرات و قوت های طبیعی بدن و پوست را روشن و رنگ و روی را سرخی می دهد.
خون غیر طبیعی دو گونه است:
1. مزاج آن بد باشد، چنان که گرم تر یا سردتر شود بدون آن که چیزی به آن بیامیزد.
2. خونی که با آن چیزی بیامیزد؛ مانند فزونی صفرا یا فزونی سودا یا فزونی بلغم که با خون آمیخته و آن را تباه می کند.
اگر با صفرا آمیخته شود تلخ و تُنُک ( رقیق ) و روشن می شود.
اگر با سودا آمیخته گردد ترش و سیاه و غلیظ گردد.
اگر با بلغم آمیخته شود یا مزه ی شیرینی کمتر می شود یا هیچ مزه ندارد.
اگر با آن بلغم حرارتی غلبه کند، خون آمیخته با آن شور و غلیظ می گردد و نسبت به خون طبیعی کم رنگ تر می شود و اگر حرارت ضعیف تر باشد ترش و تُنُک ( رقیق ) می شود.
شناخت حالات بلغم (4)
بلغم دو گونه است: طبیعی و غیر طبیعی.
بلغم طبیعی:
غذایی خام است که حرارت و قوت معده آن را کاملاً هضم نکرده باشد. این نوع بلغم چون حرارت اصلی و قوت هاضمه یعنی قوت گوارش قوی تر گردد، هضم می شود. در واقع این بلغم خونی است ناپخته و رنگ آن سفید و غلیظ تر ازخون است و هیچ مزه ای ندارد و طبع آن درمقایسه باخون و صفرا سرد است. ضمناً وقتی این بلغم با خون بیامیزد، غذای شایسته ای برای اندام هایی می گرد که مزاج آن ها سرد و تر است. معدن بلغم، معده است.
هر گاه حرارت معده کمتر و قوت هاضمه سخت ضعیف باشد، بلغم بسیار تولید می شود، به ویژه اگر خوردنی ها سرد و تر و یا فصل زمستان باشد و یا حرکت و تلاش انسان کمتر انجام گیرد و اندیشه ای در دل نباشد.
بلغم غیر طبیعی چهار گونه است:
1. نوعی بلغم سخت و تُنُک است و آن را مائی میگویند.
2. نوعی بلغم غلیظ تر است و آن را مخاطی می گویند.
3. نوعی بلغم چون آبگینه گداخته است که آن را زُجاجی می گویند.
4. نوعی بلغم نسبت به دیگر بلغم ها غلیظ تر است که آن را جصّی می گویند و آن در مفاصل می ماند و آنچه لطیف تر است از آن خارج گردد و باقی جصّی است؛ یعنی بلغمی است که در مفاصل رسوب کرده و فوق العاده غلیظ شده است.
مزه ی هر یک از این بلغم ها به سببی با دیگری فرق نماید، اما آنچه که تنک تر باشد آن است که حرارتی اندک در وی مؤثر واقع شود؛ به همین دلیل ترش گردد، مانند آب میوه ها یا شیر ترش شده و عرق پیران و کسانی که تری مزاج بر ایشان غلبه کرده و مزاج ایشان گرم نباشد، بدین سبب بوی ترشی می دهد. اگر صفرای سوخته یا بلغم بیامیزد آن را شور می کند. اگر بلغم به سبب دیر ماندن، غلیظ شود و آن گاه صفرای سوخته با آن بیامیزد، مزه ی آن تلخ می شود؛ و اگر با سودا بیامیزد مزه ی آن ترش می شود.
شناخت حالات سودا (5)
سودا دو گونه است: طبیعی و غیر طبیعی.
1. سودای طبیعی:
سودای طبیعی دُردی خون ( رسوب خون ) است و بدین سبب غلیظ تر و سنگین تر از آن است و طبع آن به طبع زمین می ماند یعنی سرد و خشک است و رنگ آن سیاه می باشد. مزه ی آن آمیخته از شیرینی و ترشی است و تولید آن در کبد است و چون از کبد بیرون آید پاره ای از وی با خون در رگ ها جهت دو کار جریان پیدا می کند:
الف. بعضی اندام ها که دارای اعتدال هستند، تغذیه ی آن ها از خونی می باشد که از سودایی که با وی آمیخته است بهره تمام برده باشد.
ب. خون به او قوی گردد تا هر گاه که به اندام ها رسد و کار تغذیه را انجام دهد، نهاد اندام ها بر جای بماند.
هستی زمین درهر جسمی بهر آن است تا جسم پایدار بماند و بر آن نهاد که هست قرار گیرد و سودا طبع زمین دارد یعنی سرد و خشک است.
منفعت سودا در این است که خون به آن قوی گردد تا از وی غذایی پدید آید که اندام ها را استوار سازد و بهره ی دیگر آن است که مربوط به کار سودا در خزینه آن است. هم چنان که صفرا دارای جایگاهی به نام زهره یا کیسه ی صفراست، سودا نیز خزینه و جایگاهی دارد که آن را سپرز یا طحال می نامند. سودا داخل طحال شده و سه کار انجام می دهد:
الف. سپرز اندامی است که از سودا تغذیه می کند تا بتواند به حیات خود ادامه دهد.
ب. همه سودا به علت ماندن در سپرز، باخون درهمه ی تن پراکنده نمی شود و اگر سپرز نباشد، اندام هایی که سودا برای تغذیه آن ها صلاحیت ندارد، از حالت اعتدال خارج می شوند و شخص به سرعت دچار بیماری می گردد. اگر راه سودا به طحال بسته شود و سودا با خون به همه بدن برسد رنگ پوست سیاه می شود و اگر سودایی فزون تر به مغر رسد، انسان دچار مالیخولیا ( دیوانگی ) می گردد یا اگر مقدار آن در قلب زیاد شود موجب مرگ خواهد شد.
ج. مقداری از سودا از سپرز به معده وارد شود و از راهی که میان معده و فم المعده است، سر معده را قوی می کند و موجب اشتها درشخص می گردد. سودا باید به مقداری باشد که خون را قوی کند و با خون به اندام ها برسد و اندام ها از وی نصیب خویش ببرند و سپس به طحال رود و آنچه کار اوست انجام دهد، این حالت طبیعی است و هر چه از این مقدار فزون تر یا کمتر باشد، بیماری ایجاد می کند و غیر طبیعی است.
تولید سودا بیشتر در فصل خریف می باشد که آن را به فارسی پاییز می گویند. در سال های کهولت و پیری، از غم و از غذاهای سرد و خشک – خصوصاً که با کارهای پر رنج و مشقت توأم شود – نیز تولید می شود؛ مانند پیران وکسانی که کار فکری فراوان علمی داشته باشند که سودای آنان بسیار می شود و باعث ایجاد خون سیاه می گردد.
سودای غیر طبیعی چهار نوع است: (6)
1. بقایای سوختگی و خاکستر صفرا بوده، مزه ی آن تلخ است.
2. خاکستر و سوخته ی بلغم است، هرگاه بلغم بسیار لطیف و آبکی باشد، خاکستر آن به شور مزگی می زند و گر نه به ترش مزگی یا تلخ گس نزدیک است.
3. خاکستر و سوخته ی خون است و مزه ی آن شور است که کمی به شیرینی می زند.
4. خاکستر سودای طبیعی است که اگر لطیف باشد، خاکستر سوخته اش در ترش مزگی به سرکه می ماند و روی زمین جوش می خورد و چنان بوی ترشی از آن خارج می شود که مگس و موجودات نظیر آن گریزان می شوند.
کلید:
به نظر نگارنده سودا در حقیقت همان اریتروسیت ها می باشد که وظیفه ی آن ها اکسیژن رسانی به همه ی اندام ها می باشد.
اریتروسیت ها از طحال عبور کرده و تصفیه می شوند و اگر دچار اشکالی شوند در طحال به دام می افتند و در آن جا از بین می روند. طحال اندام بسیار با ارزشی است که اگر از بدن خارج شود، شخص ممکن است دچار عفونت های مکرر شود. طحال اندامی است که در سیستم ایمنی نقش با ارزشی داشته، گلبول های سفید را کنترل کرده، آنان را که معیوب می شوند از خون حذف می کند.
غذاهای سرد و خشک مانند ترشیجات و سرکه، تعادل این اندام را مختل کرده، شخص را دچار بیماری های اتوایمیون خواهد کرد. با اختلالات این اندام در شخص افسردگی و بیماری های روحی و روانی ایجاد خواهد شد ( مالیخولیا ). پیشنهاد نگارنده این است که روزانه 3 حبه سیر را خرد کرده و 2/5 ساعت بعد از غذا با یک لیوان شربت عسل قورت دهید تا ناراحتی های این سیستم به مرور مرتفع گردد. هم چنین برای کنترل و درمان بیماری آرتریت روماتوئید می توان از کدو حلوایی و عسل و لیموترش تازه و روغن زیتون به عنوان یک وعده غذا استفاده کرد. از طریق تنظیم نوع غذا با طبع و مزاج شخص و فصل می توان از بیماری های اتوایمیون پیشگیری کرده، از سلامتی کامل بهره برد.
توجه:
اگر اشکالی در ترکیب خون ایجاد شود ( بر اثر بیماری یا نوع غذا ) مقدار رسوب اریتروسیت ها بیشتر یا کمتر خواهند شد.
پینوشتها:
1. همان، ص 12.
2. گندنا: تره.
3. همان، ص 12.
4. همان، ص 12.
5. همان، ص 14.
6. قانون در طب، ج1، ص39.
منبع مقاله :
خدادادی، جمشید، (1391)، خلاصه ی کلید ورود به طب قدیم، تهران: مؤسسه نشر شهر، چاپ چهارم.