شکرانه حسن تو
حبیب الله چایچیان (حسان)
چه شود گر ، به سرم دست نوازش بکشی ؟
لطفی ای ساقی رحمت به دل پُر عطشی
ای که در هر دو جهان ، اذن شفاعت با توست
چه شود گر خَطِ غفران به گناهم بکشی ؟
عقل کل هستی و ، من عاشق مجنون توام
لحظه ای هم بنشین در بَرِ دیوانه وَشی
هست شکرانه این حُسن خداداده تو
که بناز از من هجران زده دامن نکشی
دور و نزدیک ( حسان ) ، بهره وراز مهر نبی است
چون « اُویس قَرَن » و همچو « بلال حبشی »
نشان گل
خلیل شفیع
ای جلوه رخت زده آتش به جان گل
نامت محمد است و نشانت، نشان گل
میلاد باشکوه تو ای باغبان نور
همزاد نغمهخوانی بلبل زمان گل
قرآن تویی چو خیره نظر میکنم به نور
گل میکند دوباره نگاهم میان گل
حضرت محمد (ص)
مولوی
نفس واحد از رسول حق شدند
ورنه هر یک دشمنی مطلق بدند
کینههای کهنهشان از مصطفی[ص]
محو شد در نور اسلام و صفا
آفرین بر عشق کل اوستاد
صدهزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر
یک سبوشان کرد دست کوزهگر
و باز:
ایمن از شر امیران و وزیر
در پناه نام احمد [ص] مستجیر
نسل ایشان نیز هم بسیار شد
نور احمد [ص] ناصر آمد یار شد
نام احمد [ص] اینچنین یاری کند
تا که نورش چون نگهداری کند؟
نام احمد [ص] چون حصاری شد حصین
تا چه باشد ذات آن روحالامین
حضرت محمد (ص)
فریدالدین محمد عطار نیشابوری
خواجهی دنیا و دین، گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم مصطفی [ص]
آفتاب شرع و دریای یقین
نور عالم رحمتللعالمین
جان پاکان خاک جان پاک او
جان رها کن، آفرینش خاک او
حضرت محمد (ص)
ابوالقاسم فردوسی
تو را دانش و دین رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
دلت گر نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند
تو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا
بوی در دو گیتی ز بد رستگار
نکوکار گردی بر کردگار
به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگیها بدین آب شوی
حضرت محمد (ص)
حکیم نظامی
محمد [ص] کافرینش هست خاکش
هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغافروز چشم اهل بینش
تراز کارگاه آفرینش
ریاحینبخش باد صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی
شهادت پیامبراکرم(ص)
داغ مرگ تو زد آتش به دل من پدرم
در فراق تو ببین خون شده از غم جگرم
گشته بیت الحزن از بعد تو کاشانه من
خود بیا پاک نما اشک ز چشمان ترم
رفتى از دار جهان و دل من سوزاندى
خم شد از داغ تو بابا به خدا این کمرم
منبع:www.payambarazam.ir