هویت فردی

هویت فردی

روش های تکوین هویت فردی
1. خود شناسی
«هویت» همان حقیقت شخص است که مشتمل بر صفات جوهری او می باشد و این همان مقوله ای است که در «خود شناسی» به دنبال دست یافتن به آن می کوشیم. لذا می توان گفت که با تحقق خود شناسی، بخش عمده ای از هویت فردی نیز محقق می شود.
شناخت آدمی از شخصیت خویشتن، همچون منشور کثیر الاضلاعی است که شامل جلوه ها و منظره های متنوع و متعددی می باشد. اگر چه احاطه فرد به همه جوانب خویشتن خود، مقدور نیست ولی برخی از مهمترین جنبه های خود شناسی عبارتند از:
الف) معرفت نسبت به توانایی ها و قابلیت ها و استعداد های درونی؛
ب) معرفت نسبت به ویژگی های رشد و تحول (خصائص سنی)؛
ج) معرفت نسبت به نیازهای اساسی روانی؛ لازم به ذکر است که نیاز های انسان به طور عمده شامل نیاز های اولیه و نیاز های ثانویه می باشد. نیاز های اولیه با فیزیولوژیک (زیستی) عبارتند از نیاز به آب، غذا، اکسیژن، استراحت، خواب و برخی نیازهای غریزی دیگر، که معمولاً میان انسان و حیوان، مشترک می باشد.
نیاز های ثانویه، عبارتند از: نیاز به ایمنی (امنیت خاطر)، نیاز به ابراز وجود، نیاز به داد و ستد عاطفی، نیاز به پیشرفت و موفقیت، نیاز به معناجویی، نیاز به تعلق (وابستگی) و در نهایت نیاز به خود شکوفایی یا تحقق خویشتن، و چنان چه این نیازها به خوبی تأمین شود، علاوه بر آرامش درونی، حس اطمینان به دیگران نیز رشد نموده و رویکرد مثبتی نسبت به دنیا در آدمی ایجاد می کند. بدیهی است، این آثار زمانی تحقق می یابد که در نخستین مرحله، جوان به درستی نیازهایش را بشناسد و حد فاصل میان نیاز های منطقی را از نیاز های غیر ضروری، تمییز دهد.
د) معرفت نسبت به ضعف ها و ناتوانی ها و محدودیت های وجود خویشتن
این مرحله از خود شناسی، آدمی را قادر می سازد تا به تدریج با غلبه بر ضعف های موجود، راه رشد و کمال خود را هموار نماید. لازم به ذکر است، این مرحله، نیاز بیشتری به جرأت و توانایی روحی دارد تا در پرتو آن، بتوان بر ضعف های درونی غلبه نمود.
طرحی ساده برای خود شناسی
نوجوانان و جوانانی که در عنفوان بهار زندگیشان، به موضوع مهمی همچون خود شناسی علاقمند شده و گام در این وادی می نهند، در حقیقت باید چنین گرایشی را سرآغاز کمال و پیش رفت روحی و فکری خود بدانند، و مطلع باشند که خود شناسی، علاوه بر این مقدمه خداشناسی است، زمینه ساز رشد و تعالی، نیز محسوب می شود. اینک با طرح چند پرسش ذیل می توان، به صورت عملی جوانان را در زمینه خود شناسی یاری نمود:
1. آیا به روشنی می دانم که چه جنبه های خوب و سازنده ای در شخصیت من وجود دارد؟
2. آیا توانسته ام این جنبه های مورد نظر را پرورش داده و به تقویت و توسعه آن ها اقدام کنم؟
3. تا چه اندازه به جنبه های منفی خود، آگاهی دارم؟
4. آیا شجاعت روحی لازم را برای پذیرفتن آن ها دارم؟
5. آیا سعی می کنم که هر روز یکی از این جنبه های منفی را در وجود خود محو نموده و مجموعه آن ها را تقلیل دهم؟
6. آیا تا به حال کاری کرده ام که به نفع خود و ضرر دیگری (دیگران) باشد؟
7. آیا تا به حال عملی انجام داده ام که به ضرر خود و نفع دیگری (دیگران) باشد؟
8. آیا در تفکرات خود، بیشتر به دیگران می اندیشم و یا در افکار شخصی خود غوطه ورم؟
9. آیا چنان چه تذکر خیر خواهانه ای از یکی از دوستانم در مورد نقاط منفی ام، دریافت نمایم، با روی خوش از آن استقبال خواهم نمود؟
10. و بالاخره آیا توانایی آن را دارم که افکار خود را مرتب نموده و اولویت آن ها را مشخص کنم؟
پاسخ های روشن و منصفانه به این سوالات، می تواند «هویت فردی» جوانان را شفاف تر نموده و آنان را در راه نوسازی شخصیت، مدد برساند.
2. هدف زندگی
از ویژگی های آدمی، یکی خود آگاهی است. خود آگاهی، مرکزیت شخصیت وی را شامل می شود و اهمیت او به میزان خود آگاهی اش است. چنان چه برای جوان، «هدف زندگی»، مشخص شود، می توان نتیجه گرفت که بخشی از خودآگاهی وی تحقق یافته است. زیرا در این صورت است که وی می داند چه می خواهد، چه می کند و نیز می داند به کجا می رود. و این ها همه بخش های مهم زندگیش را شامل می شود.
هدف ها، آدمی را به کار و کوشش و تکاپو وا می دارند و روش زندگی او را معین می کنند و به عبارت دیگر، این مقوله ها از او جدا شدنی نیستند و «هویت فردی» وی را تعریف می نمایند.
در این زمینه، توجه به نکات پیشنهادی زیر می تواند مفید واقع شود:
الف) ضروری است به جوانان توصیه شود، برای تعالی زندگیشان، هدف هایی قابل قبول در نظر گیرند و به آن ها ایمان داشته باشند.
ب) در صورت وصول به هدف مورد نظر، بلافاصله هدفی دیگر را جایگزین نموده و نیرو ها و توانایی هایشان را معطوف به آن نمایند. در این صورت، دلیلی بر سرخوردگی و احساس پوچی و درون تهی شدن، وجود نخواهد داشت.
ج) در موارد مقتضی از جلوه ها، آثار و پیامد های «زندگی هدفمند» برای آنان، سخن گوییم و برای حسن جریان گفت و گو، نظرشان را دوستانه بشنویم و بپذیریم تا بر میزان علاقه شان به این نوع زندگی، افزوده شود.
د) آرمان های برتر و هدف های والاتر، نشان از اراده های پرشور و آهین دارد. در کلامی از حضرت علی ـ علیه السلام ـ آمده است که «شرف انسان به همت های عالی اوست». علاوه بر این امر، برخورداری از آرمان های والا، آدمی را در قبال شکست های احتمالی زندگی مقاوم می کند.
هـ ) در فرصت های مناسب به جوانان تفهیم کنیم که پدیده هایی همچون تحصیل در دانشگاه، اشتغال رضایت بخش، درآمد مکفی، زندگی مرفه و شهرت، هیچ کدام نمی توانند هدف نهایی زندگی به شمار آیند، بکله این ها همه وسایلی و ابزاری هستند برای رسیدن به هدف نهایی که آن «انسان کامل» یا «انسان به تمام معنا»، می باشد.
3. خلاقیت
صاحب نظران، گرایش های فطری انسان را شامل حقیقت جویی (دانایی)، فضیلت خواهی (خیر اخلاقی)، عشق و پرستش، تمایل به زیبایی و خلاقیت می دانند. به این معنا که آدمی از درون، نوعی تمایل به پدیده های مذکور، در خود احساس می کند، بی آن که از عوامل بیرونی آن ها را کسب کرده باشد.
لذا آدمی، موجودی است که نو آفرینی، ابتکار و خلاقیت ار فطرتا دوست دارد و چنان چه موفق به خلق آثاری در زمینه هنر، صنعت و یا ادبیات شود، نوعی احساس رضایت برایش حاصل می شود و هر زمان به این آثار می اندیشد و یا می نگرد، آرامش درون پیدا می کند، زیرا بخشی از وجود خویش را در آن ها، متجلی می بیند.
در زمینه تقویت هویت فردی از طریق خلاقیت، نکات زیر پیشنهاد می شود:
الف) به لحاظ این که غالباً نوجوانان و جوانان، هویت فردی خویش را بر مبنای میزان خلاقیتشان، ارزیابی می کنند و به همان اندازه، احساس اعتماد به نفس می نمایند، ضروری است، نظام آموزشی ما به گونه ای طراحی و اجرا گردد که به فعالیت های مبتکرانه و خلاق دانش آموزان، بیش از انجام امور جاری و فعالیت های روزمره بها داده شود تا آن ها به تداوم چنین حالتی، تشویق و ترغیب شوند. و به عنوان مثال، پاسخ های خلاق بیش از پاسخ های قالبی و متعارف، مورد تأیید و پذیرش معلمان و مربیان واقع گردد.
ب) والدین به منظور پرورش خلاقیت فرزندان، پرسش های آنان را به صورت مطلوبی پذیرا بوده و ضمن ارائه پاسخ های مناسب، چنین روندی را مورد تشویق و دلگرمی قرار دهند. زیرا هر سوال، دریچه ای به جهان معرفت بوده و خلاقیت فرزندان را تقویت می کند و از این رهگذر در شکل گیری هویت آنان، سهم موثری ایفا نمایند.
ج) والدین در سال های پیش دبستانی و نیز دوران دبستان، می توانند زمینه های مناسبی را برای خلاقیت فرزندانشان مهیا نمایند و این امر از طریق تهیه و عرضه بازی های فکری، مطالعه کتاب های مفید و متناسب با سن آنان و مشارکت در عرصه بازی، مطالعه و کندو کاو فرزندانشان، امکانپذیر خواهد بود.
د) اولیای مدارس و نیز والدین، سعی در این امر نمایند که نوجوان از طریق «یاد گیری اکتشافی» با پدیده های مورد بحث آشنا شود و بیشترین نقش فعال را خود او ایفا نماید. در این صورت نه تنها یادگیری اکتشافی پایدار تر و عمیق تر در ذهن فرد باقی می ماند بلکه لذت و رضایت ناشی از یادگیری شخصی، او را در تداوم کار آموزش، یاری خواهد کرد.
یادآوری این نکته، مفید خواهد بود که در یادگیری اکتشافی، پاسخ های ما به پرسش های دانش آموزان، معمولا ناکامل و استعاری می باشد و علاوه بر آن جنبه غیر مستقیم نیز دارد. در چنین شرایطی خلاقیت بارور شده و هویت فردی، شفاف تر و بهتر شکل می گیرد.
4. وحدت با خود
از عواملی که به شکل گیری و تقویت هویت فردی، یاری می رساند، نحوه رویارویی با تضاد های درونی است، به گونه ای که در نهایت به حل آن ها منجر شود.
کارن هورنای[1] معتقد است، تضاد هایی میان «خوا واقعی» و «خود آرمانی» انسان وجود دارد. وی این دو مفهوم را چنین توضیح می دهد: «خود واقعی،[2] یعنی تصویری که فرد از استعداد های بالقوه و امکانات خویش دارد و او را قادر می سازد به این که کاملا تسلیم محیط اجتماعی نباشد و احیانا از خود ابتکار به خرج دهد و شخصیت خود را به رنگ مخصوصی در آورد و آن را از شخصیت افراد دیگری که تحت تأثیر همان عوامل اجتماعی و فرهنگی قرار گرفته اند، ممتاز سازد.»
لذا وی «خود واقعی» را همان انطباق میان تصویر شخصی فرد از خویشتن و واقعیات وجودی اش تلقی می کند. هورنای، «خود آرمانی[3]» را نیز چنین شرح می نماید:
«گاه پیش می آید که آدمی به شناختن خود واقعی و شکوفا ساختن استعداد های فطری قناعت نمی کند بلکه به دنبال خود خیالی یا آرمانی (ایده الی) می رود، یعنی طالب کمال می شود، و چون خود خیالی غیر قابل وصول است در او یک کشمکش درونی به وجود می آید. هر اندازه آدمی بیشتر هدف خیالی یا آرمانی را دنبال کند، بیشتر از خود واقعی دور می شود و نتیجه این امر نخست افزایش شدت کشمکش درونی او و بعد کوشش بیهوده او برای رفع آن کشمکش، یعنی رفتار نابهنجار عصبی خواهد بود.»
شیوه حل تضاد ها
بر مبنای رویکرد هورنای به «تضاد های درونی»، روش حل این پدیده به تعریف عامل تضاد ها بر می گردد. قبلا ملاحظه شد که هورنای فاصله میان «خود واقعی» و «خود آرمانی» را موجب یک نوع کشمکش درونی می داند. حال باید توجه داشت که اگر فاصله مذکور در حد و اندازه منطقی بوده و موجب افزایش تحرک و خلاقیت فرد برای رسیدن به کمال گردد، تضادی به وجود نخواهد آمد، زیرا انگیزه کمال جوئی، ریشه در فطرت آدمی داشته و از آن جا که زمینه را برای رشد و تعالی فرد مهیا می کند، کشمکشی که هورنای از آن نام می برد، پدید نخواهد آمد.
ولی در صورتی که فرد دارای روحیه کمال گرائی افراطی بوده و به میزان گرایش زیاد به آرمان های خویش، از خود واقعی اش به تدریج دور شود و فاصله میان این دو زیاد شود، در آن صورت پیشنهاد عملی برای حل آن، تفهیم و یاد آوری ظرفیت های موجود آدمی به او به منظور باور داشتن و اعتماد عمیق بدان هاست. برای این منظور لازم است فاصله نسبتاً طولانی میان خود واقعی و خود آرمانی، کم شود. تأکید بر ویژگی های ارزنده شخص و بر خورد توأم با سعه صدر با ضعف های وجودیش، موجب می شود تا فرد خود را همان گونه که هست بپذیرد. ترتیب دادن گفت و گوی منطقی و صمیمانه با فرد و هدایت صحبت ها در مسیر سازنده ای که او بتواند تجزیه و تحلیل دقیقی از مشکل خویش پیدا کند و آثار نامطلوب گرایش افراطی به خود آرمانی را درک کند، همه و همه می تواند شیوه مناسبی برای حل و یا کاهش تضاد های درونی قلمداد شود. لازمه توفیق در این امر، جلب اعتماد جوانان است، زیرا ترتیب دادن هر نوع گفت و گوی های منطقی و راه گشا، نیازمند حصول اعتماد و اطمینان متقابل می باشد.
5. مسئولیت پذیری
بخشی از «هویت آدمی» در قلمرو مسئولیت ها و تکالیف فردی وی شکل می گیرد. البته با ذکر این نکته که تعریف «هویت»، عمدتا، به جنبه نقش آدمی و چگونگی ایفای آن، ناظر باشد.
مسئولیت در سه جلوه، همچون اضلاع مثلقی رخ می نماید، و حاصل آن مسئولیت فردی، مسئولیت اجتماعی و مسئولیت الهی است که به ترتیب در قبال خود، خلق و خدا معنا پیدا می کند. منظور از مسئولیت فردی یا مسئولیت در قبال خود، این است که آدمی حدود توانایی اش را به درستی بشناسد، آن ها را از حیث اصلی و فرعی بودن از یکدیگر تمییز دهد و تا سرحد امکان، به پرورش و شکوفایی آن ها اقدام نماید و به تعبیری دیگر حق خویشتن را بر خود ادا کند. چنان چه خط سیر زندگی او از چنین مراحلی عبور کند، موفقیت ها و کامیابی هایی که نصیب وی خواهد گردید، فصل درخشان و ارزنده ای از هویتش، تکوین می یابد.
6. تصحیح برداشت های شخصی
تجربیاتی که فرد در دوران زندگیش کسب می کند، گرچه برخاسته از رویکرد های وی نسبت به خویشتن، زندگی و جامعه است ولیکن هر یک به نوبه خود، برداشت جدیدی را به همراه می آورد.
یاد آوری چند نکته، خواننده را در درک بهتر مطلب یاری خواهد داد:
الف) برداشت های شخصی گرچه زمینه خود شناسی را فراهم می کند ولی لزوماً با آن، منطبق نیست زیرا ممکن است برداشت های شخصی، تصویر ناقص و معیوبی از خویشتن به فرد ارائه دهد، در حالی که خود شناسی غالباً به معنای درک صحیح و جامع از خویشتن است.
ب) برداشت های شخصی بیشتر به قالب و چارچوب و خودشناسی عمدتاً به محتوی، معطوف است. در اولی، فرد در صدد انسجام بخشیدن به یافته های پراکنده خویش در طی زمان های متوالی است و در دومی، در صدد افزایش اطلاعاتی درباره خویشتن می باشد.
ج) در تکوین برداشت های شخصی، نقش اطرافیان و به ویژه همسالان، برجسته، مهم و غیر قابل انکار است، معمولاً در سنین نوجوانی و جوانی، تأثیر پذیری فرد از همسالان بیش از معلمان و مربیان و اساتید و نقش گروه اخیر بیش از تأثیر والدین، مطرح می باشد. این تأثیرات از طریق تلقین های دیگران در خصوص لیاقت، کارآمدی و سایر خصوصیات اعمال می شود.
د) رویکرد جوانان به گذشته و آینده، نقش موثری در تکوین هویت فردی آنان دارد. برخی گذشته گرا و شماری آینده گرا بوده و قشر دیگری در تعادل میان این دو، نگاه خود را از حیث زمان، گسترش می دهند. از جمله مواردی که باید مورد تصحیح قرار گیرد، برداشت جوانان نسبت به موضوع زمان از جمله گذشته و آینده می باشد. لازم است عواقب گذشته گرایی افراطی و آینده گرایی نامعقول به نحو مطلوبی برای آنان، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
در حقیقت نگاه متعادل به زمان، منوط به این است که جوانان بدانند، باید در زمان حال زندگی کرد و نیم نگاهی به گذشته داشت تا برخی حوادث نامطلوب گذشته، تکرار نگردد و علاوه بر آن، برای آینده نیز، طرح و برنامه تنظیم نمود.
7. پذیرش جنسیت
چنانچه «هویت» را به منزله سازمانی زنده و پویا، تلقی کنیم، می توان نتیجه گرفت که عناصر و اجزای این سازمان به طور منطقی در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل خواهند داشت. از جمله این عناصر، جنسیت می باشد. به این معنا که پذیرش جنسیت جوان از جانب خود یا دیگران نقش بامعنایی در شکل گیری هویت مردانه یا زنانه ایفا می نماید.
موضوع دیگری که به عامل جنسیت مربوط بوده و در شکل گیری هویت فردی نقش دارد، نوع و چگونگی و میزان امکاناتی است که به هر جنس اختصاص می یابد، چنان چه این امکانات به طور متعادل در اختیار آنان قرار گیرد، مشکلی در تکوین هویت، پیش نخواهد آمد و در صورتی که توزیع امکانات غیر عادلانه، انجام شود، ساختار هویت فردی را مواجه با مشکل می سازد.
از عبارت بالا این گونه می توان برداشت نمود که نوجوانان و جوانان، بخشی از هویت خویش را در ارتباط با جنسیت، ملاحظه می نمایند. حال چگونه این پدیده در تکوین هویت فردی، تأثیر می گذارد، موضوعی است که با توجه به نکات ذیل قدری روشنتر می شود:
1. دختر یا پسر بودن، مسأله ای نیست که صرفا به جنسیت مربوط باشد بلکه نحوه روبروشدن با این موضوع و طرز تلقی خاص ناشی از آن در شخصیت جوان تأثیر عمیقی برجای می نهد.
2. طرز تلقی اطرافیان به ویژه والدین از جنسیت فرزند، در شکل گیری هویت جنسی او، نقشی تعیین کننده دارد، اگر آن ها جنسیت فرزند را همان گونه که هست، به خوبی پذیرا شوند، فرزند نیز مشکلی در پذیرش هویت جنسی خویش نخواهد داشت. و در مقابل اگر جنسیت فرزند، مورد طرد و عدم پذیرش والدین قرار گیرد، به طور قطع چنین فرزندی با پدیده جنسیت خویش (دختر یا پسر بودن) کنار نخواهد آمد. به عنوان نمونه می توان به برخی از والدین اشاره نمود که علی رغم میل به داشتن پسر، صاحب دختر می شوند و یا بالعکس. در این قبیل موارد رفتار های خاص والدین از قبیل تلقین رفتار جنس مخالف به فرزند، پوشاندن لباس جنس مخالف به او و یا تقویت عملکرد هایی که مربوط به جنس مخالف است و حتی آرایش موی سر فرزند به گونه جنس مخالف، همه در نقش پذیری و هویت جنسی فرزند آثار زیانباری برجای می نهد.
3. پذیرش جنسیت به وسیله فرزند تابع پذیرش این امر از سوی اطرافیان و به ویژه والدین می باشد. چنان چه والدین فه فرزندشان، احساس پذیرش خود را نشان داده و به او به خاطر دختر یا پسر بودن افتخار کنند، همان گونه که نسبت به سایر فرزندانشان با هر نوع جنسیتی که دارند، مفتخر باشند، قطعاً هر یک از فرزندان اعم از دختر یا پسر از جنسیت خویش احساس رضایت خاطر داشته و احساس کمتری (خود کم بینی) در آنان به وجود نخواهد آمد.
4. اعطای امتیازات به فرزندان در محیط خانواده باید به صورتی عادلانه انجام گیرد و هیچ یک از فرزندان نباید به جهت دختر یا پسر بودن از موقعیت و یا امتیاز خاصی محروم شوند، البته لازم به ذکر است، چنان چه در مواردی دقیقاً نتوان یک امتیاز را به همه داد، ضرورت دارد که با شرایط مشابه و مناسبی، برای دیگر فرزندان نیز اقدامی صورت گیرد تا مبادا نوعی احساس تبعیض و نابرابری امکانات در فرزندان به وجود آید و ناخواسته در شکل گیری هویت جنسی شان، تأثیری منفی بر جای گذارد.
5. در سطح کلان و فراتر از خانواده، لازم است در برابر سازی امکانات برای دختر و پسر تلاش نمود. این امکانات اعم از فرصت هایی برای فعالیت های فکری، فرهنگی، آموزشی، هنری، اجتماعی و نیز اوقات فراغت می باشد. مراکزی نظیر کانون های فرهنگی، تربیتی، خانه های فرهنگ، کانون های ادبی و هنری و نیز مراکز بسیج که عمدتاً فعالیت هایشان معطوف به نسل جوان است، ضروری می باشد که در توزیع عادلانه فرصت ها و فعالیتهایشان، این مهم را در نظر گیرند.
6. کتاب های درسی و کمک درسی، متون آموزشی که در سال های متمادی دوران تحصیل، مورد استفاده نسبتاً طولانی دانش آموزان می باشد و برای آنان سندیت و اعتبار قابل ملاحظه ای دارد، و علاوه بر آن در سالیان دراز پس از پایان دوره تحصیلات، خاطرات این کتاب ها در ذهن افراد باقی می ماند، ضروری است که از حیث محتوی، موضوع، پرداخت، تصاویر، طرح ها و الگو سازی ها به گونه ای عمل نمایند که تعادل لازم در پرداختن به مسائل دختران و پسران را حفظ نموده و هویت جنسی دختر و پسر به قدر کافی مورد اهتمام قرار گیرد. اگرچه در سال های گذشته وضع این گونه بود که نقش دختران در این مجموعه در سایه و حاشیه بوده و نقش پسران در متن و کانون اصلی توجه قرار داشت. نتیجه آن هم تکریم هویت جنسی پسر و تحقیر هویت جنسی دختر بود. دخترانی که با چنین پیشینه ای، پرورش می یافتند برای اداره زندگی جدید، همسرداری شایسته و ایفای نقش اجتماعی شان، اعتماد به نفس لازم را نداشتند و به همین جهت با کوچکترین مشکلی احساس ناتوانی کرده و از پای در می آمدند، زیرا «هویت فردی» آنان از قدرت و شفافیت لازم برخوردار نبود.
لازم به یاد آوری است که منظور از تکریم هویت جنسی در این مبحث دقیقا این است که نوجوانان و جوانان اعم از دختر و پسر، مورد احترام جامعه، اطرافیان و والدین باشند به گونه ای که هر یک از آنان با هر جنسیتی به آن چه که هست افتخار نموده و بتواند ظرفیت های درونی خود را پرورش داده و به ظهور و بروز برساند.
7. رسانه های گروهی به ویژه صدا و سیما نیز مسئولیت بزرگی در تکوین هویت فردی جوانان بر عهده دارند. در طراحی، ساخت و اجرای برنامه ها و ایفای نقش ها باید به گونه ای عمل کرد که هویت فردی دختر و پسر کاملاً مورد احترام قرار گیرد و هیچ یک از لحاظ هویت جنسی (دختر و پسر بودن)، مورد بی مهری و یا تحقیر نقش قرار نگیرند.
8. همانند سازی متعادل
از آغاز زندگی و تقریباً سال هایی که آدمی خود را می شناسد، ناخود آگاه به تقلید از رفتار و عملکرد دیگران می پردازد. و متعاقب آن، بخش هایی از شخصیت دیگران را که مورد توجه او قرار می گیرد، به عنوان الگو و سرمشق می پذیرد.
همانند سازی و یا به تعبیر دیگر الگوگرائی، بخش قابل توجهی از شخصیت نوجوانان و جوانان را شکل می دهد. و به همین اعتبار در تکوین «هویت فردی» ایفای نقش می کند. ولی چنان چه از حالت متعادل فراتر رفته و جنبه افراطی به خود گیرد، مخل روند همانند سازی خواهد شد.
برای پرهیز از همانند سازی افراطی، ارائه چند پیشنهاد و توصیه ضروری به نظر می رسد:
1. از «مطلق کردن» چهره ها و شخصیت های غیر معصومین ـ علیهم السلام ـ در اندیشه کودکان، نوجوانان و جوانان باید خود داری کرد. فقط معصومین ـ علیهم السلام ـ از خطا و لغزش برکنارند و دیگران هر اندازه که رشید و متعالی باشند، امکان خطا درباره آنان وجود دارد، لذا این امر موجب می شود که از همانند سازی افراطی بپرهیزند و شخصیت ها و قهرمانان را با نگاهی واقع بینانه ارزیابی نموده و جنبه های مثبت و برجسته آن ها را در خویش درونسازی نمایند.
2. والدین، مربیان و مسئولان تعلیم و تربیت، از پرورش «تفکر نقاد» نسبت به فرزندان و دانش آموزان، غفلت ننمایند، زیرا برخورداری از اندیشه منتقدانه، مانع همانند سازی افراطی می شود. از ویژگی های چنین تفکری، ارزیابی منصفانه و آگاهانه، نقاط قوت و ضعف الگو ها و سرمش هاق انسانی می باشد.
3. نویسندگان، فیلم سازان و اندیشمندان مراقب باشند که در طراحی الگو های نسل جوان، به دام مبالغه و افراط کاری کشیده نشوند زیرا گرایش به مبالغه و افراط کاری، حداقل محدود شدن باب انتقاد سالم را در پی دارد و از مظاهر دیگر آن شخصیت زدگی نسل جوان می باشد.
9. باز آفرینی خاطرات کودکی
اگر هویت را به مثابه کتاب روح آدمی ملاحظه نماییم، در آن صورت صفحات و فصل های اولیه آن که در دوران کودکی به رشته تحریر در آمده است، برای بسیاری از افراد، این بخش از زندگی کاملاً محو شده و برای برخی به صورت خاطراتی کمرنگ باقی مانده است و برای معدودی در صحنه روشن ذهن آنان همچنان زنده، شفاف و پابرجاست.
تجربیات و خاطرات کودکی حتی در صورتی که از ذهن آدمی پاک شده باشد نیز در زندگی، عملکرد و انتخاب او همچنان نفوذ دارند، زیرا بخشی از «هویت» وی را تشکیل می دهند.
برای دستیابی به «هویت فردی» ناگزیریم تا آن جا که مقدور است به باز سازی، تجدید بنا و شفاف کردن تجربیات و خاطرات گذشته بپردازیم تا بتوانیم میان آن ها و وضعیت کنونی خود، پلی بزنیم و پیوندی معقول برقرار کنیم.
در واقع اگر «هویت» را همانند نقشه ای متشکل از قطعات فراوانی بدانیم، بخش ناهشیار وجودمان، تکه های گمشده ای از این پازل هویت است که با یافتن و ترکیب کردن و یا در جای خود قرار دادن آن ها می توان «هویت فردی» را به روشنی تعریف و تبیین نمود.
برای دست یابی به این آرمان، توصیه هایی چند می آوریم:
1. حفظ و ثبت خاطرات کودکی، زمانی امکانپذیر است که کوشش شود این خاطرات، شیرین و مطبوع باشد، زیرا آن چه مطلوب و دلپذیر است، سال ها در خاطرات این دوران، می ماند و از یاد ها نمی رود. به والدین توصیه می کنیم، روش هایی را به کار گیرند که نتیجه مفید و سازنده ای برای فرزندان داشته باشد.
2. والدین هر نوع پاداش و تشویقی را که فرزندان از مدرسه و معلمانشان دریافت می کنند و قابل نگهداری است، از قبیل لوح تقدیر، عکس ها، جوایز مادی و هدایا را در محل مناسب برای فرزندانشان و آینده آن ها حفظ و حراست کنند، زیرا این مجموعه یادآور افتخارات دوران کودکی و سال های دبستان بوده و در حقیقت، بخشی از «هویت فردی» آنان را تکمیل می کند. این مجموعه، علاوه بر یاد آوری و باز آفرینی خاطرات کودکی، در رشد و تقویت اعتماد به نفس نیز تأثیر بسزایی دارد، نوجوانان و جوانانی که به جهت برخی ناکامی ها و شکست های زندگی، خود را می بازند، با مراجعه به این مجموعه، احساس لیاقت از دست رفته خویش را باز می یابند و برای مبارزه با مشکلات بعدی زندگی، آماده تر می شوند.
3. تقویت فرهنگ مکتوب، نقشی انکار ناپذیر در تکمیل «هویت فردی» دارد، زیرا خاطره نویسی، شرح حال نویسی و نوشتن زندگی نامه چنان چه به خوبی به دانش آموزان تفهیم شود، می تواند از محو و ناپدید شدن این بخش از زندگی (کودکی سوم یا دوره دبستانی) جلوگیری نماید.
10. تحلیل رویداد ها
پیچیدگی حوادث و رویداد های زندگی معاصر، به گونه ای است که امکان یک تحلیل جامع از آن ها را برای نوجوان و جوان، محدود می نماید. این مجموعه حوادث از سه مولفه پیچیدگی، تغییر و تحول و شتاب فزاینده برخوردار است و بر همین اساس، احتمال جمع بندی آن ها و استنتاج منطقی این رویداد ها، خود به خود کاهش می یابد. نوجوانان و به ویژه جوانان در رویارویی با این پدیده ها، چون قادر به برقراری رابطه منطقی با آن ها نیستند، لذا احساس می کنند در این بخش از زندگی، دچار تردید، سردرگمی و بلا تکلیفی هستند و هویت فردی آنها، نامعلوم و ناقص است.
به منظور یاری رساندن به نوجوانان و جوانان در جهت تکامل «هویت فردی»، شیوه های زیر پیشنهاد می شود:
1. ابتدا لازم است فرصت هایی به نسل جوان داده شود تا از تردید ها، نگرانی ها و ابهامهایی که بر وجودش چنگ انداخته، سخن گوید و با بیان آنها، آرامش درون پیدا کند. زیرا انباشتن و متراکم ساختن این مسایل، از درون او را خسته و ناتوان می کند و لازمه این امر، «هنر خوب شنیدن» اطرافیان و مخاطبان نسل جوان است تا به راحتی بتواند از دردها و دغدغه هایش گفت و گو نماید.
2. اطلاع از رنج های جوانان، در حقیقت مقدمه «آسیب شناسی هویت» است. زیرا زمانی که به خوبی می دانیم مشکل اصلی چیست، خواهیم توانست راه مقابله با آن را بیابیم.
در این مرحله، لازم است هر نوع اطلاعات، رهنمود ها و تدابیر مناسب و مقتضی در جهت حل مشکلات جوانان را به صورتی دوستانه و خیر خواهانه، در اختیارشان قرار دهیم و تصمیم گیری را به عهده خودشان بگذاریم. زیرا اگر آنان خود تصمیمی اتخاذ نمایند، عواقبش را نیز خواهند پذیرفت.
آموزش شیوه نقد اندیشه ها و تحلیل رویداد ها، کمک شایان توجهی به این نسل، خواهد بود. زیرا غالب جوانان، حوادث را درک می کنند. اما قدرت تحلیل آن ها و رابطه شان با سایر پدیده های اجتماعی، در توان همه نسل جوان نمی باشد، بلکه معدودی می توانند به تحلیل منطقی آن ها بپردازند.
3. رسانه های گروهی به ویژه صدا و سیما به لحاظ گسترش حوزه اطلاع رسانی و جاذبیت های تصویری، می توانند به غنی سازی برنامه هایی که متضمن تحلیل رویکرد هاست بپردازند. و با اشاره به حوادث مستند و تحلیل آنها، ذهن جوانان را به درک زابطه میان حوادث متوجه سازند.
11. مثبت گرایی
در روایت است که حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ با حواریین به مردار سگی گذشتند. حواریین گفتند: چه قدر بوی این مردار بد است! حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ فرمود: چه قدر دندان های او سفید است.
ادراک هویت فردی، مستلزم توجه به دو جنبه ظاهراً متضاد آدمی است، قوت ها و ضعف ها، فزونی ها و کاستی ها، یعنی هم جوان قادر به درک جنبه های ارزنده وجود خویش باشد و در حد اعتدال آن ها را باور کند و هم اطرافیان معترف به این موارد باشند. مورد اولی در مبحث «خود شناسی»، مطرح گردید و در این بخش عمدتاً تأکید بر مورد دوم است، یعنی اطرافیان جوان به گونه ای با او مواجه شوند که بیشتر ناظر به جنبه های مثبت و مفید وی باشند. زیرا نمی توان وجود فرد را از محسنات و مزایایش منفک نمود، این ها بخشی از هویت او را تشکیل می دهند، همان چیزهایی که وجود فرد، به شدت وابسته بدانهاست.
از سوی دیگر، جوان، در موقعیت تلقین پذیری قرار دارد و نحوه قضاوت، ارزیابی و مواجهه دیگران با وی، از اهمیت خاصی برخوردار است. به همین منظور، ضرورت دارد که برخورد اطرافیان جوان با ظرافت، دقت و هوشمندی خاصی همراه باشد، تا آسیبی متوجه «هویت فردی» او نشود. از این روی، مواردی را به اطرافیان نسل جوان اعم از والدین، مربیان، دبیران و اساتید، توصیه می نماییم:
1. «مثبت نگری» مقدمه و زمینه «مثبت گرایی» است. ابتدا باید، خود را به مثبت اندیشی وادار نمود تا پس از آن در عمل بتوان مثبت گرا بود. برای «مثبت اندیشی» نیز اعتدال روحی و اخلاقی، شرط لازم، محسوب می شود.
2. شرط دیگر مثبت اندیشی درباره جوانان، شناخت دقیق آن هاست. زمانی که اطرافیان بتوانند توانایی ها، علایق، آرمان ها و نگرانی های نسل جوان را بشناسند، می توان ادعا کرد که شناخت نسی و قابل قبولی از آن ها پیدا کرده ایم. و این امر محتاج نزدیک شدن به دنیای جوان، ارتباط متقابل و متکی بر اعتماد و نیز ایجاد صمیمیت، می باشد.
3. در موارد ارتباطی با نسل جوان باید مراقب بود که به آن چیزهایی که مورد علاقه شدید جوانان بوده و به عبارتی از افتخاراتشان محسوب می شود، لطمه ای وارد نشود و در صورت لزوم باید محتاطانه و مدبرانه و به صورتی پیشنهادی موضوع را با آنان در میان نهاد تا روحیه آن ها جریحه دار نشده و «هویت فردی» شان، آسیب نبیند.
4. هر نوع رفتار «مثبت گرایی» مبتنی بر پذیرش عاطفی نسل جوان است. به این معنی که ابتدا آن ها باید احساس کنند که از مقبولیت لازم برخوردارند تا بر اساس آن بتوانند، رفتار مثبت دیگران را به خوبی تفسیر نمایند.
12. پرورش توانایی های فردی
در حقیقت فلسفه آموزش و پرورش هر ملتی تعیین کننده خط مشی و راه و رسم تعلیم و تربیت آن جامعه می باشد. از جمله مواردی که رویکرد فلسفی دستگاه آموزش و پرورش یک کشور را تبیین می نماید نوع نگرش آن به توانایی ها، ظرفیت ها و قابلیت های فردی همه دانش آموزان است. آموزش و پرورش پیشرو و بالنده باید تلاشی مستمر به سوی پرورش توانایی های یکایک افراد به صورتی جامع و فراگیر باشد.
البته باید پذیرفت که رشد و تعالی علمی برای یکایک دانش آموزان یک مدرسه یا دانشجویان دانشگاه، باری سنگین بر دوش همه نهاده است ولی گریزی از آن نیست. نخبه پذیری و توجه خاص به معدودی از دانش آموزان به گونه ای که آنان را تا سطح المپیاد های بین المللی برساند، برای وجدان عمومی و اذهان جامعه، قانع کننده نیست، هنر تعلیم و تربیت این است که از توانایی های فردی یکایک دانش آموزان غافل نماند. شکوفایی توانایی ها، نقش برجسته ای در باور شخصی دانش آموزان به خویشتن خود ایفا می کند و راکد ماندن آن، از باور به خویشتن می کاهد، بی شک نوجوانان و جوانانی که در محیط های علمی مدرسه و دانشگاه، شاهد به ثمر نشستن ظرفیت ها و خلاقیت هایشان هستند، احساس اعتماد به نفس بیشتری می کنند و همین امر به شکل گیری و تقویت هویت فردی آنان تأثیر دارد. به این معنا که پیوند های محکم و معنا داری با آن چه که نشان لیاقت آن ها است می یابند و پای بندی به پیوند های مذکور، شاخص هویت فردی شان محسوب می شود.
لازم به ذکر است که پرورش فردی، محدود و منحصر به نظام رسمی آموزش و پرورش یک کشور نمی باشد، بلکه یک وظیفه ملی محسوب می شود ولی دستگاه تعلیم و تربیت به لحاظ فلسفه وجودی، ساختار، سازمان، شرح وظایف و ساز و کارهایی که دارد، نقش اول را ایفا می نماید. پس از آن نهاد خانواده، در دایره مسئولیت مذکور، گام می نهد.
13. تعدیل انتظارات دیگران
از عواملی که بر احساس خوشبختی آدمی اثر می گذارد، این است که شیوه زندگی، طرز تفکر و برخورد او با آداب و رسوم اجتماعی، مورد تأیید معاشران وی باشد.
اصرار فرد بر تأیید دیگران، به تدریج لزوم همرنگ شدن با جامعه را پیش می کشد و این امر بر فرایند تکوین هویت تأثیر گذار است.
[1]. caren horney.
[2]. REAL SELF.
[3]. Idealized Self.
محمد رضا شریفی – جوان و بحران هویت، ص 30

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید