پیامبر اسلام(ص) از دیدگاه گوستاولوبون
«گوستاو لوبون» از جمله خاورپژوهان بلندپایه فرانسوی است که به سال 1841 میلادی چشم به جهان گشود و در سال 1931 از دنیا رفت. وی مطالعات گستردهای درباره اسلام و تمدن مسلمانان به انجام رسانده است. در آثار وی تعصبات یک جانبه و منفی نسبت به اسلام و مسلمانان کمتر به چشم میخورد و این از ویژگیهای منحصر به فرد اوست که در کمتر پژوهشگری میتوان سراغ یافت. او فقط از عرب و تمدن عربی دفاع نکرد، بلکه از حقوق مسلمانان دفاع و از سیاستهای ظالمانه دولتهای اروپایی شدیدا انتقاد کرد و در نکوهش دولت متبوعش نسبت به جنایاتی که در حق مسلمانان الجزایر مرتکب شد، مطالب فراوانی نگاشت.
«لوبون» در اثنای تحقیقات و سیاحتهای علمی خود به کشورهای مختلف، کتابهای با ارزشی پیرامون تاریخ و تمدن برخی ملتها نگاشت و حاصل این پژوهشها را با شرح و توضیح در سه کتابِ «راز دگرگونی ملتها»، «ماهیت اجتماع» و «آرا و باورها» به ودیعه نهاد و آن گاه با توجه به این سه اثر، کتابهای دیگری چون «ماهیت انقلابها و انقلاب فرانسه»، «ماهیت سوسیالیسم»، «تمدن هند»، «تمدن مصر» و «تمدن عربی در اندلس» و «تمدن عرب» را به رشته تحریر درآورد.
آثار و نوشتههای او به زبان فرانسوی بود که احمد فتحی زغلول، صادق رستم و عبدالرحمان برقوقی و دیگران آنها را به زبان عربی ترجمه کردند. کتاب «تمدن عرب» را عادل زعیتر که از مترجمان بنام بود، به عربی بازگرداند. این کتاب چند بار در سالهای 1945، 1948 و 1979 به چاپ رسیده است.1
هر پژوهندهای که به دیده دقت به (تمدن عرب) بنگرد، متوجه میشود که «لوبون» در نگارش مطالب از دیده انصاف به تمدن اعراب نگریسته است. از این رو نباید برخی اشتباهات کتاب را ناشی از تعصبات ناصحیح دانست،2 بلکه علل آنها را باید در موارد ذیل جستجو کرد.
ـ عمده مآخذ «تمدن عرب» برگرفته از منابع اهل تسنن بوده و چون در آنها گزارشهای ناصواب به وفور یافت میشود، در نتیجه کتاب نیز از این اشتباهات در امان نمانده است.
ـ در مآخذ اهل تسنن به نقش مهم رهبری و امامت در اسلام و هدایت جامعه بشری اشاره نشده است و واقعیتها آنگونه که باید، تجزیه و تحلیل نشده و لذاست که در کتاب «تمدن عرب» هم به این عامل مهم و حیاتی و نقش سازنده آن و پیامدهای منفی عدم وجود آن اشاره نشده است، بلکه با نگاهی دقیقتر باید گفت «لوبون» اسلام و تمدن مسلمانان را از نظرگاه اهل تسنن معرفی کرده است.
ـ گزارشهای نقیض در منابع تسنن، پژوهشگری چون «لوبون» را نیز دچار اشتباه کرده و برخی وقایع را به پیروی از مآخذ غلط نقل کرده است.
ـ درک ناصحیح «لوبون» از مفهوم وحی، غیب، معجزه و قرآن، سبب شده، وی در شرح و توضیح این مضامین به اشتباهات معتنابهی دست یازد.
ـ مشکل دیگر کتاب این است که نشانی مطالب را به تفصیل و به صورت امروزین، عنوان نکرده است.
با این همه تعاریف زیبا و دلنشین «لوبون» از اسلام و رسولخدا(ص) و علل گسترش این دین الهی و تحلیلهای با ارزشی که نویسنده از این مذهب و نقش سازندهاش در شکوفایی تمدنها ذکر کرده، ما را بر آن میدارد که توصیفات در خور توجه و تجزیه و تحلیلهای لوبون و سخنان وی را در مدح اسلام بازگو کنیم!
عظمت اسلام
«گوستاولوبون» در قسمتهایی از کتاب خود به تعریف از اسلام و فرستاده آن، حضرت محمد(ص) پرداخته و به تناسب، تجزیه و تحلیلهای جالب و ارزندهای ارائه داده است که ذکر آنها از دیدگاه یک خاورپژوه فرانسوی، عظمت این مکتب الهی را بیش از پیش روشن میسازد.3
دوران کودکی حضرت محمد(ص)
«گوستاولوبون» تحت عنوان «دوران کودکی و جوانی حضرت محمد» میگوید:
ـ تاریخ نگاران عرب مینویسند: «هنگام ولادت پیشوای بزرگ اسلام، نشانههای شگفتانگیزی آشکار شد؛ از آن جمله گویند: هنگام ولادت او جهان لرزید، آتشکده مقدس زردشتیان خاموش شد، شیاطین به وسیله شهاب از صعود به آسمان ممنوع شدند، چهارده کنگره از ایوان کسری شکست و این نشانهای بود که نابودیِ دولت مقتدر ایران را نوید میداد.» (ص100)
ـ «حضرت محمد ابتدا از مادرش آمنه شیر خورد، سپس طبق عادتی که تا به امروز اعراب دارند، او را به قبیله بادیهنشینی سپردند و تا سه سالگی نزد آن قبیله به سر برد… در این مدت چنان که مورخان نقل کردهاند، خوارق عادات و کارهای شگفتانگیزی از او دیده شد… .» (ص100)
ـ «بیست سال که از سن آن حضرت گذشت، در جنگی که میان قریش و قبیله دیگری رخ داد، شرکت کرد و لیاقتی فوقالعاده در آن جنگ از خود نشان داد که بعدها آن لیاقت در او به نحو آشکار خودنمایی کرد.»(ص101)
ـ «درستی و خوش خلقی او شهرت بیسابقه[ای] در میان قریش برایش کسب کرد. به همین دلیل، قریش لقب «امین» به آن حضرت دادند. این آوازه بلند به علاوه نیکرفتاری و صداقت آن جناب، سبب شد که علاقه خدیجه آن زن ثروتمند بیوه مکه4 را به خود جلب کند تا بدانجا که تمام کارهای تجارتی خود را به حضرت محمد واگذار کند… .»(ص101)
بعثت حضرت محمد (ص)
ـ «گوستاولوبون» تحت عنوان «بعثت حضرت محمد[ص]» میگوید:
الف ـ «حضرت محمد تا چهل سالگی هیچگونه سخنی درباره بعثت خود اظهار نفرمود. و پس از آن که طبق معمول هر ساله برای عبادت به کوه حرا ـ که در سه میلی مکه است ـ رفته بود، با رنگی پریده و حالتی متغیر نزد خدیجه آمد و چنانچه مورخان عرب گویند: به او فرمود: همینطور که من در کوه حرا گام برمیداشتم، شنیدم جبرئیل در گوش من چنین میگوید: «اقرء باسم ربک الذی خلق…»… سپس به خدیجه فرمود: این سخن، وحی الهی است و من نیروی نبوت و پیامبری را در خود احساس میکنم.» (ص102)
ب ـ «تهدیدات و ریشخندها [ی مردم مکه] او را در تصمیم خود مردد نساخت، بلکه چنانچه ابوالفداء نقل کرده، به آنها فرمود: اگر خورشید را در دست راست من نهند و ماه را در دست چپم بگذارند، از این کار دست نخواهم کشید.» (ص103)
ج ـ «حضرت محمد[ص] در برابر انواع آزار و شکنجه، با کمال متانت و بردباری و خون سردی مقاومت کرد. و هر روز به برکت فصاحت و بلاغت او، پیروان تازه[ای] به او میگرویدند.» (ص104 و 105)
د ـ «ده سال بدین ترتیب از عمر او گذشت و در این ده سال دقیقه[ای] از کار تبلیغ دین خود، کوتاهی نکرد.»ص(105)
وقایع پس از هجرت
«گوستاولوبون» تحت عنوان «وقایع پس از هجرت» میگوید:
ـ «پس از این که پیغمبر به مدینه وارد شد، جنگها را خود رهبری میکرد یا یکی از یارانش را به رهبری برمیگزید. اولین جنگ مهمی که در سال دوم هجرت اتفاق افتاد، غزوه «بدر» بود. در این جنگ، یاران [حضرت] محمد[ص] که از 314 تن بیش نبودند،5 و در میان همه آنها سه اسب سواری بیشتر نبود، لشکر دشمن را که متجاوز از دو هزار نفر بودند،6 تار و مار کردند. و این شکست دشمن، موجب شهرت جنگی پیغمبر گردید.»(ص106)
ـ «پس از جنگ بدر، جریانهای دیگری بین حضرت محمد و همسایگان مدینه اتفاق افتاد که در غالب آن پیش آمدها غلبه و نصرت با حضرت بود و از خصوصیات او این بود که چون مغلوب میشد، مرعوب نمیشد و چون فاتح و پیروز میگشت، از حد اعتدال پا بیرون نگذاشته، مغرور نمیشد.»(ص107)
ـ «پس از چند سال کار پیغمبر اسلام بالا گرفت و نیروهای زیادی به دست آورد، ولی برای این که قدرتش توسعه پیدا کند، لازم بود مکه را نیز به تصرف درآورد، ولی مصلحت چنان دید که ابتدا برای انجام این کار، با مسالمت رفتار کند. از این رو، با 1400 نفر از یاران خود به سوی مکه رهسپار شد. قریش گرچه از ورود او به مکه جلوگیری کرد، ولی فرستادگان آنها از بزرگداشت بیسابقه یاران پیغمبر نسبت به او مبهوت شدند؛ به طوری که یکی از آنها گفت: من، دربار امپراطور روم و پادشاه ایران را دیدهام، [ولی] به خدا سوگند هیچ پادشاهی را در میان پیروانش به عظمت و جلالت محمد ندیدهام.»(ص107)
ـ «پس از این که [حضرت محمد(ص)] به شهر مکه درآمد، با قریشی که در طول بیست سال دست از آزار و دشمنی او نکشیده بودند، و از هرگونه اذیت و عنادی درباره او فروگذار ننموده بودند، با کمال مهربانی و ملاطفت رفتار کرد و با سختی توانست آنها را از دستبرد یاران خشمگین خود (که درصدد انتقام از ایشان بودند) نگهداری فرماید… .»(ص109)
زندگی پیامبر اسلام(ص) و ویژگیهای اخلاقی او
«لوبون» تحت عنوان «زندگی پیغمبر اسلام و ویژگیهای اخلاقی او» میگوید:
ـ «عقل و خرد آن حضرت بر همه مردمان میچربید، و در اندیشه از همگان برتر بود. بیهوده سخن نمیگفت، و همیشه به ذکر خدا مشغول بود. پیوسته با مردم، خوشرو و غالبا خاموش مینشست. خوی او نرم و اخلاقش نیکو بود. در نظر او بیگانه و نزدیک، نیرومند و ناتوان در برابر حق یک سان بودند. مستمندان را دوست میداشت و هیچگاه بینوایی را به دلیل ناداریاش با نظر حقارت نمیگریست چنانچه زورمند را به سبب اقتدارش احترام نمیکرد. دل مردم شریف را به هر نحو [که] میسورش بود، به دست میآورد. یاران خود را دلگرم میکرد و از آنچه موجبات دلسردی آنان را فراهم میکرد، خودداری مینمود. هر که نزدش میآمد، با روی باز از او پذیرایی میکرد، و تا او از مجلس برنمیخاست، حضرت بلند نمیشد. هر که دست به دست او میداد، تا او دستش را نمیکشید، پیغمبر(ص) دست خود را رها نمیکرد. و به همین نحو اگر کسی درباره حاجتی با او گفت و گو میکرد، تا خودْ رشته سخن را قطع نمیکرد، آن حضرت، سخنش را قطع نمیفرمود. نسبت به یاران خود تفقد و مهربانی میکرد و از وضع آنها میپرسید. گوسفندهای خود را به دست خود میدوشید و روی زمین مینشست. کفش و جامه خود را وصله میزد و کفش و جامه وصلهدار میپوشید.» (ص113)
ـ «رسول خدا(ص) از دنیا رفت و در تمام عمر، هیچگاه از نان جو سیر نشد. گاهی اتفاق میافتاد که یک ماه یا دوماه در تمام خانههای آن حضرت، آتش برای طبخ غذا روشن نمیشد و خوراک آنها آب و خرما بود. و گاهی رسول خدا(ص) از گرسنگی، سنگ به شکم مبارک میبست.» (ص113)
ـ «اضافه بر آنچه گفته شد، طبق گفته تاریخ نویسان عرب، حضرت محمد بسیار خوددار و متفکر، کم حرف، احتیاط کار، خوش قلب، در رفتار و کردار خود بسیار مراقب ادب و پاکیزگی خویش بود. تا پس از این که به ثروت و اقتدار نیز رسید، هیچگاه کارهای خود را به دیگری واگذار نکرد. او در برابر سختیها و دشواریها خوددار و متحمل، با همتی بلند، و در برخوردها مهربان و خوشرو بود. یکی از خدمتگذارانش نقل میکند که هیجده سال تمام خدمت او را انجام میداد و در طول این مدت، هیچگاه سخن تند یا کردار ملالآور حتی برای تنبیه کردن من نیز از او ندیدم.»(ص113 و 114)
ـ «حضرت محمد[ص] جنگجویی دلاور و در فنون جنگی ماهر بود. به هنگام خطر فرار نمیکرد و بیدلیل خود را به مهلکه نمیانداخت. آن تهورهای زیاده از حدی که در عرب دیده میشد، در او وجود نداشت.7 (ص114)
ـ «هنگامی که حضرت محمد جوان بود، دست تقدیر او را داور میان بزرگان سالخورده قریش قرار داد؛ جریان از این قرار بود که هنگامی که آنها خانه کعبه را تعمیر کردند، درباره نصب حجرالاسود ـ که معتقد بودند فرشته[ای] آن سنگ را از آسمان برای ابراهیم آورده است ـ نزاعی برخاست و هر کدام از بزرگان قریش میخواست افتخار نصب «حجرالاسود» را نصیب خود کند. کار نزاع بالا گرفت تا جایی که نزدیک بود خونریزی شود و حل نزاع را به دم شمشیر حواله کنند. در این میان، حضرت محمد[ص] که جوانی نورس بود، پیش آمده، گفت: پارچه[ای [نزد من بیاورید. گلیمی یا پارچهای نزدش آوردند. او «حجرالاسود» را با دست خود برداشته، در میان آن پارچه نهاد، آن گاه گفت: هر یک از بزرگان قبائل، گوشه[ای] از این پارچه را به دست بگیرد و از زمین بلند کند. بزرگان قبائل به دستورش عمل کردند. اطراف پارچه را گرفته تا راستای جای سنگ بلند کردند. سپس خود او نزدیک آمده سنگ را از میان پارچه برداشت و در جای خود نهاد. و بدین ترتیب نزاع خاتمه یافت.»(ص115)
ـ «مسلمانان بر اساس دلیلهایی که داشتند معجزات بسیاری از او نقل کردهاند که اجمال آن را مسیو «کازیمیرسکی» چنین نگاشته است: «به خواست او در حضور همه مردم، ماه دو نیم شد. روزی سرش را روی زانوی علی[ع] گذارده و همچنان به خواب رفته، علی[ع] نیز با این که نماز عصر نخوانده بود و آفتاب غروب میکرد، برای این که او را بیدار نکند، همچنان نشست تا او بیدار شود. و چون اطلاع پیدا کرد علی نماز نخوانده، دعا کرد تا خورشید برگردد، به طوری که پرتوش بر کوهها و زمین افتاد و همچنان ایستاد تا علی نمازش را خواند، آن گاه غروب کرد. پیغمبر با این که قدش معتدل و متوسط بود هر که در کنار او راه میرفت، حضرت بلندتر از او به نظر میرسید. از چهرهاش نوری، همیشه پرتو افشانی میکرد. و همچنین هرگاه دست به پیشانی مینهاد، از میان انگشتانش نوری میدرخشید. سنگها و درختان و گیاهان به او سلام میکردند و در برابرش خم میشدند. حیوانات[ی] چون آهو، گرگ، سوسمار با او سخن میگفت[ند[ بزغاله بریان شده با او تکلم کرد. جنیان از او ترس داشته و به او ایمان آوردند، زیرا بر آنها نیز سیطره مطلقه داشت.8 کور را بینا میکرد و مریض را شفا میداد و مرده را زنده مینمود. برای علی و خاندانش که گرسنه بودند، از آسمان، مائده فرود آورد. خبر داد که فرزندان فاطمه دچار ظلم و ستم میشوند و سلطنت بنیامیه هزار ماه طول میکشد و چنان شد که خبر داده بود.» گذشته از اینها این مطلب در نظر مسلمانان معتقد، به ثبوت رسیده که محمد[ص [در یکی از شبها به آسمان رفت… .»(ص126 ـ 125)
ـ «و اما این که نسبت مکر و خدعه به محمد[ص] میدهند، این نسبت چندان بیجا و نادرست است که نیازی به پاسخگویی آن نیست. او مردی بود که در عین بیباکی، ایمانی داشت که با آن در هر مهلکهای وارد میشد. و هر کس بخواهد در دلِ دیگران تخم ایمان بکارد، نخست باید پیش از هر کس خود ایمان داشته باشد. محمد[ص] مردی بود که به یقین میدانست از جانب خدا یاری میشود و همین ایمان بود که به او نیرو میداد و در برابر هر مشکلی پایداری میکرد.»(ص128)
ـ «معجزه کبرای پیغمبر این بود که توانست پیش از مرگ خود، قافله پراکنده عرب را گردهم آورد و از این کاروان سرگردان و پریشان، ملت واحدی تشکیل بدهد بدانسان که همه را در برابر یک دین، خاضع، فرمانبر و مطیع یک پیشوا گرداند.»(ص128)
ـ «شکی نیست که حضرت محمد از زحمات خود نتایج و بهرههایی گرفت که هیچ یک از ادیان پیش از اسلام، چنین بهرههایی نصیب آنان نشد و از این رو آن حضرت حق بسیار بزرگی بر گردن اعراب دارد.»(ص128)
ـ «اگر بخواهیم ارزش اشخاص را به کردار و آثار نیکشان بسنجیم، مسلّما حضرت محمد[ص] بزرگترین مرد تاریخ است، و بعضی از دانشمندان غرب با دیده انصاف بدان جناب نگریسته و بسیاری از مورخان را نیز تعصبات دینی مانع از اعتراف به فضیلت او گشته و پرده[ای] در جلو دیدگانشان آویخته است. از دانشمندان دسته اول مسیو «بارتلمی سنت هیلر» است که درباره حضرت محمد چنین میگوید: “”محمد از همه اعراب باهوشتر بوده و در دینداری از همه کس محکمتر و نسبت به مردم، مهربانترین بوده است. به واسطه همین برتری بود که بدان قدرت و عظمت فوقالعاده رسید. ما این دین بزرگی که او آورد و مردم را بدان دعوت کرد، برای پیروانش یکی از نعمتهای بزرگ خداوندی میشماریم.””»(ص130 ـ 129)
قرآن مجید
«گوستاولوبون» تحت عنوان «خلاصه قرآن» مینویسد:
«اعراب، قرآن را فصیحترین کتابها میدانند… و من به این مطلب معترفم که قرآن سلسله آیات موزون و دلپذیری دارد که در میان کتابهای آسمانی دیگر بینظیر و بیسابقه است.»(ص132)
فلسفه قرآن
«گوستاولوبون» تحت عنوان «فلسفه قرآن و علت عالمگیر شدن آن» چنین مینگارد:
ـ «ما چون به قواعد و عقائد اساسی قرآن مراجعه کنیم، ممکن است اسلام را صورت آشکاری از مسیحیت بدانیم، ولی با این حال اسلام با مسیحیت در بسیاری از مسائل اصولی اختلاف نظر دارد، بویژه درباره توحید که ریشه اساسی است، زیرا آن خدای یگانه[ای] که اسلام، مردم را بدان دعوت میکند، آن خدایی است که بر همه چیز مسلط و بالاتر از همه است. فرشتگان با قدسیان، اطراف او را نگرفتهاند. و این افتخار، تنها بهره اسلام است که نخستین دینی است که توحید را در جهان آورده و باید در این باره به خود ببالد.»(ص141)
ـ «سهولت بینظیر اسلام، بر اساس توحید خالص است، و رمز پیشرفت اسلام نیز در همان سهولت و آسانی آن بوده[است.] پی بردن به اسلام به همین دلیل، بسیار آسان است. اسلام از مطالبی که عقل سلیم از پذیرش آن خودداری میکند و در ادیان دیگر نمونههای آن بسیار است، کاملاً مبرا است؛ یعنی تناقضات و پیچیدگیهایی که غالبا در کیشها و آیینهای دیگر دیده میشود، در دین اسلام، وجود ندارد. هر چه شما فکر کنید، سادهتر از اصول اسلام نیست که میگوید: خدا یگانه است؛ مردم همگی در برابر خدا یکساناند؛ با انجام چند فریضه دینی، انسان به بهشت (سعادت) میرسد. و با رو گرداندن از انجام آن به دوزخ درآید. شما به هر مسلمان از هر طبقهای که برخورد کنید، میبینید تمام اصول اسلام و آنچه بر او واجب است، همه را در قالب چند جمله کوتاه با کمال آسانی میریزد و همه را به خوبی میداند. درست بر عکس مسیحیان که به آسانی نمیتوانند معنای «تثلیث» و «استحاله» را بفهمند و یا سایر مسائل پیچیده[ای] که تا استاد در علمِ لاهوت و ماهر در ریزهکاریهای بحث و جدل نباشد، هرگز از آن مطالب دشوار بیرون نخواهند آمد.»(ص142 ـ 141)
ـ «شکی نیست که نفوذ سیاسی و اجتماعی اسلام بینهایت زیاد و مهم است… در هر شهری که پرچم اسلام در آن به اهتزاز درآمد، تمدن نیز با درخشندگی خیره کننده خود در آن جا تجلّی نمود.»(ص143 ـ 142)
ـ «اسلام برای اکتشافات علمی از هر دینی مناسبتر و ملایمتر است. درباره واداشتن مردم به داد و دهش و گذشت از مردم، بزرگترین دینی است که میتواند تهذیب نفوس و اخلاق را به عهده گیرد.»(ص143)
ـ «تحولات زمان در دین اسلام هیچ گونه تغییری نداد و همان نفوذی که در صدر اسلام داشت، هنوز همان نفوذ و تأثیر را در دلها دارد با این که دینهای پیشین روز به روز از قدرت و نیرویشان کاسته میشود. هم اکنون بیش از صد میلیون مسلمان در روی زمین زندگی میکنند.9 ممالک جزیره العرب، مصر، سوریه، فلسطین، تمام آسیای صغیر و قسمتی از آسیای کبیر از هند و روسیه و چین و هم چنین تمام قسمت شمالی افریقا تا آن سوی خط استوا تقریبا همه مسلماناند. دو چیز است که میان تمامی این ملتهای گوناگونی را که تابع دستورهای قرآن هستند، گردآورده و همگی را به صورت یک ملت درآورده: یکی زبان و دیگری روابط دینی… .»(ص143)
ـ «پیشرفت سریع قرآن موجب شده که مورخان مخالف اسلام، این پیشرفت را معلول دو چیز دانستهاند: یکی آزادیهایی که در این دین وجود دارد و دیگر زور شمشیر؛ ولی باید دانست که این نسبتهای ناروا بر اساس صحیحی استوار نیست، زیرا هر کس قرآن بخواند، به خوبی میبیند که همان سختگیریهایی که در ادیان دیگر دیده میشود، در این دین نیز موجود است. و موضوع تعدد زوجات نیز برای ملتهای مسلمانی که پیش از ظهور اسلام در میان آنها رایج بوده است، چیز تازه[ای] نبود که موجب جلب آنان به پذیرش این دین گردد.
و پاسخ این سخن را که نسبت آزادی عمل به دین اسلام دادهاند، دانشمند نامی، مسیو «بیل» در چندین سال قبل به خوبی داده است. دانشمند مزبور پس از این که ثابت کرده که آنچه پیغمبر اسلام بدان دستور داده و پیروان خود را بدان پایبند کرده؛ مانند روزه، جلوگیری از بادهگساری و دستورهای اخلاقی دیگر به مراتب سختتر از دستورهایی است که مسیحیان [را] بدان دستور دادهاند. آن گاه چنین گفته است: “”با این حال کمال اشتباه و نادانی است، اگر کسی بپندارد که پیشرفت برقآسای اسلام در سراسر جهان بدین جهت بوده که اسلام کارهای دشوار و رفتار نیک را از دوش پیروان خود برداشته و آنها را در انجام کارهای زشت، آزادی عمل داده است.””»(ص145 ـ 144)
ـ مسیو «هوتینجر» فهرست کاملی از اخلاق کریمه و آداب پسندیدهای که در دین اسلام وجود دارد، تدوین نموده که صرف نظر از بحث طرفداری از اسلام، به راستی این فهرست شامل آخرین دستورهایی است که ممکن است برای تهذیب اخلاق و جلوگیری از رفتارهای ناپسند یک انسان تدوین کرد.»(ص145)
ـ «زور شمشیر نیز موجب پیشرفت قرآن نشد، زیرا رسم اعراب این بود که هر کجا را فتح میکردند، مردم آن جا را در دین خود آزاد میگذاردند. و این که مردم مسیحی از دین خود دست برمیداشتند و به دین اسلام میگرویدند و زبان عرب را بر زبان مادری خود انتخاب میکردند، بدان جهت بود که عدل و دادی که از آن عربهای فاتح میدیدند، مانندش را از زمامداران پیشین خود ندیده بودند. و برای آن سادگی و سهولتی بود که در دین اسلام مشاهده مینمودند و نظیرش را در کیش پیشین سراغ نداشتند.»(ص145)
ـ «باری، قرآن به وسیله شمشیر پیشرفت نکرده، بلکه تنها با دعوت و تبلیغ بود. و همین تبلیغ بود که ملتهای ترک و مغول را پس از ظهور اسلام هنگامی که بر سر اعراب مسلط شدند، با این که اعراب مغلوب آنها بودند، مسلمان کرد.»(ص146)
ـ «قرآن در هندوستان که فقط عبور عرب بدانجا افتاد، چنان پیش رفته که هم اکنون بیش از پنجاه میلیون10 مسلمان در این کشور وجود دارد… و هم چنین در کشور پهناور چین که عرب حتی به یک وجب زمین آن جا نیز حمله نبرد، پیشرفت قرآن کمتر از هندوستان نبوده… .» (ص147)
فتوحات اعراب
«لوبون» تحت عنوان «بررسی اوضاع جهان در زمان پیغمبر اسلام» میگوید:
ـ «پیغمبر اسلام توانست هدف مقدس واحدی برای تمام ملت عرب بنا کند؛ ملتهایی که هدف و ایدهای نداشتند و همین بنای عالی پیغمبر بود که توانست به خوبی عظمت و شخصیت او را آشکار نماید… .»ص(151)
ـ «اسلام در میان ملتهایی که به آن ایمان آوردند، وحدتی ایجاد نمود؛ نظیر همان وحدتی که عشق به شهر روم برای رومیان ایجاد کرد.»(ص151)
لوبون تحت عنوان «خلفای راشدین» گوید:
ـ «آن وحدت سیاسی سرزمینهای عربی که به دست او [پیامبر(ص)] انجام شد، نتیجه مساواتی بود که دین او در بر داشت و این وحدت سیاسی، زاییده آن وحدت دینی بود… .» (ص157)
آنچه از نظرتان گذشت پارهای از ارزندهترین توصیفات «لوبون» درباره اسلام و پیغمبر اسلام و پیامدهای مثبت آن بود. برای طولانی نشدن، از ذکر دیگر تعاریف وی در این زمینه و موضوعات دیگر که مربوط به تمدن اسلام و عرب و جز آن میشود، بسنده میکنیم و مقاله را در همین جا به پایان میرسانیم.
پی نوشتها:
آمار مزبور مربوط به سالهای نگارش «تمدن عرب» است.
1) حضاره العرب، به قلم آقای سید هاشم حسینی، در سال 1347.ش ترجمه شده است، که نگارنده از آن سود جسته است. به گفته دهخدا در لغتنامه «حضاره العرب» به قلم «محمد تقی فخر داعی» نیز ترجمه شده و تا زمان طبع لغتنامه، چهار بار به چاپ رسیده است.
2) غوستاولوبون، شوقی خلیل، مقدمه.
3) البته نباید فراموش کرد که نقل گفتار گوستاولوبون به معنای صحت کمی و کیفی رخدادهای مورد نظر نیست، زیرا چنان که در متن گفته شد، منابع این خاورپژوه را عمدتا کتابهای اهل تسنن و دیگر خاور پژوهان تشکیل داده که هر یک به نقد و بررسی نیاز دارد.
4) برخی از پژوهشگران بلندپایه چون علامه جعفر مرتضی عاملی، گفتهاند که حضرت خدیجه به هنگام ازدواج با رسول گرامی اسلام(ص) دختر بوده است. (ر.ک: الصحیح؛ ج1، ص121).
5) طبق پارهای از روایات شیعی، 313 تن درست است، اما واقدی تعداد آنها را 305 تن ذکر کرده است. (المغازی، طبع عالم الکتب، بیروت، ج1، ص23).
6) واقدی تعداد قریش را در جنگ بدر، 950 تن ذکر کرده است.
7 ) لازم به توضیح نیست که میان بیباکی و شجاعت تفاوت وجود دارد و اولی مذموم و دومی ممدوح است. رسول خدا(ص) شجاعترین انسان از بدو خلقت بود. امیرالمؤمنین علی(ع) در توصیف شجاعت آن حضرت فرمود: «کنا اذا احمرّ البأس اتقینا برسول الله(ص) لم یکن احد اقرب الی العدو منه؛ هرگاه آتش جنگ بالا میگرفت، خود را از آن در کنف رسول خدا(ص) حفظ مینمودیم. از آن حضرت کسی به دشمن نزدیکتر نبود.» (بحارالانوار ج16، ص117).
8) بر خلاف سخن «لوبون» باید گفت که ایمان جن به پیامبر اسلام(ص) چنان که در قرآن مجید آمده، به این دلیل بوده که آن حضرت با وحی الهی، مردم را به راه رشد و کمال و ترقی فرا میخواند. (ر.ک: سوره جن).
9) آمار ارائه شده، مربوط به سال 1884 میلادی، زمانی که لوبون «تمدن عرب» را تحریر کرده بود، ولی در حال حاضر بیش از یک میلیارد مسلمان در جای جایِ کره زمین زندگی میکنند.