فرض کنیم یک نفر مى‏خواهد على را بشناسد!

فرض کنیم یک نفر مى‏خواهد على را بشناسد!

گفتارى از امام موسى صدر
براى شما خیلى دلپذیر است که بدانید که همان گونه که قلب‌هاى شما با نام عزیز امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ارتعاش درمى‌آید، در جاهاى دیگر، در اروپا، در هامبورگ و در همه جاى دنیا، مردمى به این نام مقدس عشق مى‌ورزند و به این شخصیت بزرگ، احترام مى‌گذارند.
درباره حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام حرف تازه‌اى نداریم. کدام بعد امام را مورد بحث قرار دهیم؟ بنده بر حسب ذوقم، یک نکته‌اى را مورد توجه قرار داده‌ام که به نظرم نکته آموزنده‌اى است؛ جنبه تربیتى دارد و به کار روزمره ما مى‌خورد؛ امیدوارم هدیه کوچکى از من، به پیشگاه مقدسش باشد.
صفات انسان، یعنى صفاتى که انسان به آن متصف مى‌شود، گاهى به صورت عادت در مى‌آید؛ به اصطلاح علماى ما براى انسان ملکه مى‌شود. گاهى اوقات آدم خسیسى، پول سنگینى را براى یک مدرسه یا یک بیمارستان مى‌دهد؛ این را در اصطلاح علما، حال مى‌گویند؛ یک حالتى برایش پیدا مى‌شود و این کار را انجام مى‌دهد. از اول عمرش تا امروز، بخیل بوده، از فردا هم تا آخر عمرش بخیل خواهد ماند. اما امروز برقى زده و این شخص یک کرمى کرده است؛ گاهى آدم‌ها این گونه‌اند.
اما برخى انسان‌ها، به حسب طبعشان، کریمند. انسان کریم، هر چه به دستش بیاید، مى‌دهد؛ برایش فرقى نمى‌کند به مورد باشد یا بى‌مورد؛ به اهل یا به نااهل؛ به فقیر مى‌دهد؛ به غنى هم مى‌دهد؛ داشته باشد، مى‌دهد؛ نداشته باشد هم مى‌دهد. این را «ملکه» مى‌گویند. ملکه، یعنى صفاتى که در انسان هست و انسان بدون فعالیت، سختى و مشقت، آنها را انجام مى‌دهد.
درباره امیرالمؤمنین علیه‌السلام ما مى‌خوانیم که على علیه‌السلام کریم است؛ شجاع است؛ رئوف است و رحیم است. مى‌خوانیم که على علیه‌السلام، با یتیم، آن گونه رئوف است؛ نسبت به دین، آن چنان غیور است. همه صفاتى که درباره امیرالمؤمنین مى‌خوانیم، فکر مى‌کنیم که على علیه‌السلام عبارت است از ده تا مثل حاتم طایى، سبحان، رستم، معدى کرب و ده تا از قهرمانان تاریخ را که اگر بجوشانیمشان و یک وجود تازه به وجود بیاوریم، این مى‌شود على علیه‌السلام.
ما این گونه تصورى از على علیه‌السلام داریم. اگر گفتیم على علیه‌السلام، شجاع است، یعنى داراى ملکه شجاعت است؛ یعنى سر نترس دارد. اگر گفتیم على علیه‌السلام، کریم است، یعنى دست و دل باز است؛ یعنى نمى‌تواند چیزى داشته باشد و به کسى ندهد. بنده فکر مى‌کنم مطلب چنین نیست. على علیه‌السلام، شجاع هست؛ اما نه مثل رستم. على علیه‌السلام، کریم است؛ اما نه مثل حاتم طایى. على علیه‌السلام فصیح است؛ اما نه مثل سبحان. على علیه‌السلام، غیور است؛ اما غیرتش، مثل غیرت‌هاى ما نیست. صفات على علیه‌السلام، منشأ دیگرى دارد.
نگاه به زندگى مولا، مناظر عجیبى را به ما نشان مى‌دهد. على علیه‌السلام، گاهى خیلى شجاع است؛ گاهى نیست. گاهى خیلى کریم است؛ گاهى هم خیلى بخیل به نظر مى‌رسد. گاهى خیلى غیور است؛ گاهى خیلى صابر است‌و گاهى خیلى متواضع است. گاهى هم متواضع نیست. بنده براى بیان این نکته، به کلام خود او استناد مى‌کنم تا ببینید که صفات او به گونه دیگرى است.
ما مى‌گوییم على علیه‌السلام، شجاع است؛ اسدالله الغالب است. خود او مى‌گوید: «اگر تمام عرب، پشت به پشت هم بدهند و به جنگ من بیایند، من فرار نمى‌کنم و نمى‌ترسم». آیا این اسمش، شجاعت نیست؟ حضرت رسول اکرم صلى‌الله‌علیه‌وآله، درباره امیرالمؤمنین مى‌فرماید: «به خدا سوگند! على علیه‌السلام، در راه خدا، یک لشگر است». این، شجاعت على است. حالا همراه من بیایید و شب‌هاى على را تماشا کنید. «ضرار»، یکى از دوستان نزدیک حضرت، براى معاویه از حضرت این چنین تعریف مى‌کند: «معاویه! باید شب‌هاى آن على شجاع را که آتشى در کام دشمنان است، مى‌دیدى؛ اگر شب او را مى‌دیدى، مى‌دیدى که ایستاده است؛ ریشش را به دست گرفته، روى زمین مى‌غلتد؛ مثل مارگزیده‌ها به خود مى‌پیچد؛ ناله مى‌کند و مى‌گوید: خدایا! آه از راه دور و کمى بضاعت و وحشت آینده. پس کجا رفت آن شجاعت؟ آیا حالا مى‌توانید بگویید على علیه‌السلام، شجاع است؟
على علیه‌السلام، کریم است. دشمن او، معاویه، در وصف او مى‌گوید: «خدا مى‌داند اگر على دو انبار بزرگ داشته باشد، یکى از آنها پر از طلا و دیگرى پر از کاه، اول، آن که طلاست تمام مى‌شود و بعد، انبار کاه». این کرم على علیه‌السلام است که تا طلا دارد، نمى‌تواند کاه را ببخشد. در جاى دیگر مى‌بینیم که برادر گرسنه و نابینایش، عقیل، در مقابلش ایستاده، مى‌خواهد اندکى فزون‌تر از سهمیه‌اش از او پول بگیرد. خود حضرت مى‌گوید: «آهنى را داغ کردم و نزدیک دستش بردم تا عبرت بگیرد. هرم آتش، موجب شد که این عقیل نابینا و مستمند که دستش را براى گرفتن طلا دراز کرده بود، فوراً دستش را پس بکشد و ناله کند. فریاد کشید که برادر! مى‌خواهى مرا بسوزانى؟ من از تو پول مى‌خواهم؛ پول که نمى‌دهى هیچ، مى‌خواهى مرا با آتش بسوزانى! به او گفتم: اى عقیل! تو که از گرماى آتشى که به دستت نزدیک کردم، فرار مى‌کنى و مى‌نالى، پس چگونه مى‌خواهى من در آتشى که جبار آسمان‌ها و زمین‌ها گداخته‌اش کرده و شعله‌ورش نموده، به سر برم؟ تو از این اذیت، مى‌نالى؛ اما توقع دارى که من از زبانه آتش جهنم ننالم»؟ آیا حالا مى‌توانیم بگوییم که على علیه‌السلام، کریم است؟ حاتم طایى، این کار را نمى‌کرد؛ پس چرا على علیه‌السلام چنین کرد؟
على علیه‌السلام، فصیح است. بله، هیچ شک نداریم که او یکى از بزرگ‌ترین فصحاى عرب و بلکه بعد از پیامبر، افصح عرب است. یکى از دانشمندان لبنانى که مسیحى است، فصاحت على علیه‌السلام را این گونه تعبیر مى‌کند: «خطبه‌هاى على علیه‌السلام، مثل غرش شیر در شب‌هاى تاریک، شکننده است و هر نیروى منحرفى را در مقابل خودش، خرد مى‌کند». این، صداى على علیه‌السلام است و این، منطق على علیه‌السلام است؛ اما در مقابل، وقتى در مقابل خدا مى‌ایستد، و قتى دعا مى‌خواند، وقتى که شب ناله مى‌کند، آن چنان ساکت مى‌شود که انگار اصلاً نیست که حرف بزند. کو آن فصاحت على؟
آن على متواضع، آن على که در مقابل خلق خدا، تکبر نشان نمى‌دهد، آن على که پیامبر به او ابوتراب (پدر خاک) مى‌گوید، آن على خاک‌نشین، گاهى آن قدر در برخورد با دشمنان خدا متکبر مى‌شود که یکى از رقبایش به او مى‌گوید: «اى ابالحسن! این غرور و کبر که در سر توست، براى چیست»؟ على علیه‌السلام که متواضع بود، چطور شد که این جا متکبر شد؟
چگونه باید آن را تفسیر کنیم؟ پس منشأ کرم على، شجاعت على، تواضع على و…، ملکات نفسانى نیست؛ پس چیست؟ چرا على علیه‌السلام، این گونه است؟ چون على علیه‌السلام، مؤمن است. پاسخ، همین یک جمله است. ایمان به خدا، مصدر تمام صفات على علیه‌السلام است. ایمان به خدا و دیگر هیچ. این ایمان، سرّ توازن صفات اوست. شما ببینید ایمان به خدا، چگونه مى‌تواند منشأ صفات عالى بشود. آیا ایمان، سبب این همه معجزات است؟ بله، قرآن مى‌گوید: «الا انّ اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»؛1 ولىّ خدا نه از چیزى مى‌ترسد، نه براى چیزى محزون مى‌شود، نه افسوس مى‌خورد و نه افسرده مى‌گردد. ما از قرآن استفاده مى‌کنیم که ایمان به خدا، منشأ تمام صفات کمال انسانى است. ایمان به خدا یعنى چه؟ یعنى من معتقد باشم که خالق جهان، خداست و این اعتقاد، از حد زبانم تجاوز کند و قلبم هم ایمان داشته باشد.
در روایات ما تأکید شده است که صفات خدا را داشته باشید. صفات خدا چیست؟ علم، عدالت، قدرت، رأفت و رحمت. پس اگر کسى ایمان به خدا داشت، منشأ تمام این صفات در او، ایمان اوست. به همین دلیل است که به ما گفته‌اند نماز بخوانیم و درباره آن گفته‌اند: «انّ الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنکر».2
براى چه؟ براى این که نماز، مصاحبت با خداست. این مصاحبت، سبب مى‌شود که آدم از مصاحبتش، صفت کسب کند. خوب، پس على علیه‌السلام، شجاع نیست؛ ترسو هم نیست؛ کریم نیست؛ بخیل هم نیست؛ پس على کیست؟ على علیه‌السلام، مؤمن است؛ منتهى ایمانش زیاد است. آن جا که خدا مى‌گوید بایست، مى‌ایستد؛ مى‌گوید برو، مى‌رود؛ بترس، مى‌ترسد و… تسلیم مطلق در مقابل ذات الهى. رضاى خدا، منشأ تمام صفات على علیه‌السلام است. حالا این على به چه افتخار مى‌کند؟ به متابعت محمد صلى‌الله‌علیه‌وآله؛ به پیروى از دین خدا افتخار مى‌کند. خوب، على، امام ماست. على علیه‌السلام چگونه بود؟ ما چگونه مأمومین این امامیم؟ على علیه‌السلام، شجاع؛ ما، ترسو. على علیه‌السلام، کریم بود و ما، بخیل. على علیه‌السلام، خوش اخلاق بود و ما، بداخلاق.
معناى امامت چیست؟ على علیه‌السلام هم همان طور که گفتیم، سرّ کمالش، ایمان اوست و این راهى است که براى ما هم باز است. اگر این، راهى را که على علیه‌السلام رفت، شما هم بروید، حتماً مى‌رسید. على علیه‌السلام، صد درجه‌اش را رفت، آن شد و تو یک درجه‌اش را برو و یک صدم على شو. راه باز است؛ براى همه، این راه، باز است.
ما کمال على علیه‌السلام را در ایمانش مى‌دانیم. با ایمان به خدا و ازدیاد ایمان، مى‌توانیم راه على علیه‌السلام را برویم؛ اما ما چه کرده‌ایم؟ ما شیعه على هستیم و باید از او پیروى کنیم. خوب، حالا که نکرده‌ایم، چه از دستمان رفته است؟ شرافت، عزت، هدایت و نجاتى که باید براى شیعه على علیه‌السلام باشد، مهجور مانده است. حرفى ندارم؛ ولى مصیبت کجاست؟ اى على دوست! اى کسى که دلت با شنیدن منقبت على علیه‌السلام، شاد مى‌شود! اى کسى که براى على علیه‌السلام، جمع مى‌شوى و چراغ روشن مى‌کنى! اى کسى که براى على علیه‌السلام، اشک مى‌ریزى و اى کسى که به خاطر على علیه‌السلام، بر سر مى‌زنى و به سوگ مى‌نشینى! بشنو و بترس و بلرز از این حرف. على علیه‌السلام را اگر امروز، دنیا بخواهد بشناسد، چطور مى‌شناسد؟
دو راه وجود دارد؛
یک راه از تاریخ مى‌رود و کتاب‌ها را مى‌بیند؛ على علیه‌السلام را از راه تاریخ مى‌شناسد. یک راه دیگر هم امروز هست و اگر گفتند على علیه‌السلام را چگونه مى‌شود شناخت، مى‌گوید: خوب، مى‌رویم از پیروانش او را مى‌شناسیم. فرض کنیم یک نفر مى‌خواهد على علیه‌السلام را بشناسد؛ مى‌خواهد پیروان على علیه‌السلام، مأمومین على علیه‌السلام، دنباله‌روهاى على علیه‌السلام و شیعیان على علیه‌السلام را بشناسد تا على علیه‌السلام را بشناسد؛ چه مى‌بیند؟ آیا علم مى‌بیند؟ آیا تقوا مى‌بیند؟ آیا علاقه به یتیم مى‌بیند که در على علیه‌السلام مى‌دید؟ آیا خدمت به مردم مى‌بیند که در على علیه‌السلام مى‌دید؟ آیا شجاعت و صراحتى را مى‌بیند که در على علیه‌السلام مى‌دید؟ به هوش باش که چگونه مى‌خواهى على علیه‌السلام را بشناسى و چگونه مى‌خواهى مأموم على علیه‌السلام باشى؟

پى‌نوشت:

1. یونس، آیه 62.
2. عنکبوت، آیه 35.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید