تاثیرات شرح صدر

تاثیرات شرح صدر

نو یسنده : معصو مه طلوع

شرح صدر مانند هر خصیصه ی اخلاقی دیگری، تاثیرات متفاوتی دارد که برخی از آنها را شرح خواهیم داد.

1 ـ وسیله بودن در راه کمال

انسان پس از انتخاب راه، باید از مراحلی که طی کردن آن آسان نیست، بگذرد تا به هدف خود نائل شود. برای حرکت در این راه باید خود را برای برخورد و حل هر گونه مشکلی آماده کند. او نباید با کوچک ترین سختی از راه به در و پشیمان شود. انسان چون کوهنوردی است که باید از دامنه ی کوه حرکت کند تا به قله رسد؛ اگر فرد بی حوصله و کم طاقتی باشد، در همان اوایل راه خسته می شود، و برمی گردد. اما اگر انسان آگاه و پرطاقتی باشد، هیچ مانعی نمی تواند او را از راه منصرف کند و هر قدم که به قله نزدیک تر می شود، قوی تر می شود و امید به رسیدن، او را به سوی هدف می کشاند.
شرح صدر انسان را آماده ی تحمل بسیاری از مشکلات می کند و سبب می شود راه را، با لذت بیشتری طی کند. در حالی که اگر بدون آن حرکت کند، نه تنها هرگز به نتیجه نمی رسد، بلکه طی طریق برای او امری محال به نظر می رسد و هرگز قدمی بر نمی دارد.

2ـ معرفت و شرح صدر

شناخت و آگاهی از عناصری است که علاوه بر اینکه حرکت دهنده ی انسان به سوی حق است، در طی راه نیز تکمیل می شود. محصلی را فرض کنید که با آگاهی، برای کسب مدرک تحصیلی و یا شغلی، به تحصیل می پردازد.
در طی تحصیل شناختی برای او حاصل می شود و در ادامه ی راه، ممکن است در هدف خود تجدید نظر کند یا آن را با تمام وجود تثبیت نماید.
آنکه راه حق را طی می کند، ناچار باید آگاهانه قدم در راه گذارد و از طرف دیگر، به دلیل نور بودن علم، راه روشن می شود و چون جزئیات راه روشن شود؛ معرفت او کامل تر می شود. کشش وی قو یتر و تحمل او برای رو به رو شدن با هر واقعه ای ـ هر چند مشکل ـ بیشتر می شود. تا آنجا که هر امر حل نشدنی را آسان می بیند و با آمادگی کامل از آن مانع گذر می کند و راه را ادامه می دهد تا به هدف برسد. تا آنجا که معرفت کامل را تحصیل کند و بر کل اسرار جهان مسلط شود.
همان طور که حضرت ابراهیم (ع) در نتیجه ی حرکت درونی و فکری خود توانست به ولایت تکوینی دست یابد و اسرار آسمان و زمین بر او منکشف شود و به یقین که بالاترین مرتبه ی علم است، دست یابد.
«و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین» (1)
این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله ی یقین کنندگان باشد.
افلاطون حکیم گوید:
قله ی معرفت بلندتر از آن است که هر پرنده ای بتواند تا آنجا بال بکشد. (2)

3 ـ تواضع

حضرت امام (ره) در این باره می فرمایند:
خداخواهی، سعه ی صدر آورد و سعه ی صدر تواضع و عزت نفس آورد. (3)
آنچه در تواضع موثر است، علم و معرفت است که هر چه بالاتر باشد، تواضع بیشتر می شود. حال اگر این مرتبه ی معرفت در مرتبه ی معصومین (ع) ـ که انسان کامل هستند ـ باشد، در برابر حق تعالی آن چنان خاشع و خاضع می گردند که جز او کسی را نمی بیند. و در برابر بندگان چنان برخورد می کنند که در توان هیچ انسانی نیست. برخورد ائمه (ع) با فقرا، به زیبایی آن را به تصویر می کشد.
در مرتبه ی بعد، عارفان و مومنان حقیقی هستند که مقامات والایی را کسب کرده اند و دل را به عشق الهی سپرده اند و دیگر جایی برای خود و دیگران نمی بینند. آنان نیز در برابر افراد دیگر، چنان فروتن هستند که گویی خود را کوچک تر و حقیرتر از آنان می یابند.
در درجه ی پایین، مومنانی هستند که از معرفت بهره ی کمتری دارند؛ لذا آنان نیز در برابر حق متواضع و در عبادات خشوع و خضوع دارند. بنابراین آنکه از معرفت بالاتری برخوردار است، خاضع تر است.
عاشقی که در معارف حقیقی؛ یعنی علم بالله و علم به نفس (4) غوطه ور است، خود را وابسته به حق می داند و راهی جز تواضع نمی شناسد و از ثمره ی آنکه بر طرف نمودن مشکلات حل نشدنی است، بهره می جوید.
قرآن کریم درباره زکریای پیامبر (ع) می فرماید:
«فاستجبنا له و وهبنا یحیی و اصلحنا له زوجه انهم کانوا یسارعون فی الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین»؛ (5)
پس [ دعای ] او را اجابت نمودیم و یحیی را بدو بخشیدیم و همسرش را برای او شایسته [ و آماده حمل ] کردیم؛ زیرا آنان در کارهای نیک شتاب می نمودند و ما را از روی رغبت و بیم می خواندند و در برابر ما فروتن بودند.
حضرت زکریا (ع) در سالخوردگی فرزندی نداشت و زن وی عقیم بود. حتی زمانی که خداوند وعده ی فرزندی نیکوکار به او داد، عرض کرد:
چگونه ممکن است من که سالخورده ام و زنم عقیم و نازا است، صاحب فرزند شوم. (6)
اما عبادت و اعمال صالحه، هر غیر ممکنی را ممکن می کند. در روایات متعدد از معصومین (ع) نقل شده است:
«لو خشع قلبه لخشعت جوارحه» (7)
این روایات، بیانگر این است که تواضع و خشوع صرفا امری درونی و قلبی نیست، بلکه اثر آن در ظاهر فرد نیز آشکار می شود.

4 ـ شرح صدر و غبطه

غبطه، حالتی است درونی که در آن، انسان به کمالات دیگران توجه دارد و دوست دارد آنها را داشته باشد؛ اما مانعی برای دارا بودن دیگران نمی بیند و برای صاحب آنها مشکلی ایجاد نمی کند تا خود از آن برخوردار باشد؛ به همین دلیل جزء فضایل محسوب می شود.
پس غبطه در کمال انسان موثر است و کسی می تواند این خصیصه را در خود حفظ کند تا به حسد تبدیل نشود که دارای معرفت خاص باشد ـ که محصول آن شرح صدر است ـ تا او را از رذایل دور نگه دارد و به سوی فضایل سوق دهد.
کسی که بفهمد، همه چیز تنها از آن او نیست و همه می توانند تمام خوبی ها را داشته باشند و خیز در دل او لانه نماید و عشق به حق داشته باشد؛ می تواند چنین حالتی را در خود توسعه دهد و با آن زندگی کند و به سوی معشوق خود پرواز کند؛ بدون اینکه مانعی برای پرواز دیگران
ایجاد کند. حتی تلاش می کند تا دیگران را هم با خود همراه نماید تا با تشویق یکدیگر، پیمودن راه را بر خود آسان کنند. این حرکت از معجزات شرح صدر است که نه تنها دیگران را به خاطر خود از میدان به در نمی کند، بلکه آنان را در حرکت یاری می رساند. بنابراین می توان یکی از بهترین راه های علاج حسد را ـ که نقطه ی مقابل غبطه و از رذایل است ـ شرح صدر ذکر کرد.

5 ـ انس انسان با خداوند

ذکر و عبادت و اعمال صالحه به عنوان عامل ایجاد شرح صدر یاد شد.
اینها انسان را به خداوند نزدیک می کند و میزان قرب، به درجه و رتبه ی اعمال مذکور که از انسان مومن سر می زند، بستگی دارد. حال اگر اعمال با مداومت انجام گیرد، مسلماً شرح صدر بیشتری حاصل می شود. انسان، چون با این مشخصه با خداوند آشنا شده، هرگز نمی تواند او را رها کند؛ زیرا نه تنها از همراهی با او لذت می برد، بلکه قلب او مستعد خانه ی دلبر شدن می شود.

نی چو سوزد خاک و خاکستر شود
دل چو سوزد خانه ی دلبر شود

دلی که از عشق به مبدا هستی پر شد، در آن، جایی برای چیز دیگر نمی ماند. و دل چون از عشق بسوزد، چنان بساطت می یابد که دلبر بی منتها در آن جای می گیرد. پس در نتیجه ی شرح صدر دل و قلب انسان وسعت نامحدودی می یابد.

6 ـ شرح صدر و طمانینه

در کتاب شرح حدیث عقل و جهل آمده است:
این سعه ی صدر، از معرفت حق تعالی پیدا شود؛ در مواد مستعده لایقه انس با خدا، قلب را به مقام اطمینان و طمانینه رساند. (8)
در این سخن، یکی از نتایج شرح صدر طمانینه ذکر شده است. مقدمه ی طمانینه سکینه و نتیجه ی آن، فانی شدن در حق است. ما مقدمه را که تحصیل آن به دست خود ما است و طمانینه را شرح می دهیم.
الف) سکینه: سکینه که به معنای آرامش، آهستگی، وقار و سنگینی (9) است؛ یکی از حالاتی است که خداوند آن را در سینه ی پیرو حق قرار می دهد.
در قرآن کریم آمده است:
«ثم انزل الله سکینته علی رسوله و علی المومنین)؛ (10)
آنگاه خداوند آرامش خود را بر فرستاده ی خود و بر مومنان فرود آورد.
و در آیه ی دیگری خداوند، سکینه را وسیله ی زیاد شدن ایمان بیان می کند:
«هو الذی انزل السکینه فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا»؛ (11)
اوست آن کس که آرامش خود را در دلهای مومنان فرو فرستاد تا ایمانی به ایمان خود بیفزایند.
شیخ الرئیس، حجه الحق، آن را ناشی از ریاضت (12) می داند که در ابتدا به صورت برقی است که بر دل مومن می تابد و او حالت بهجت و سرور و آرامش خاصی را تجربه می کند و در صورت ادامه، این حالت، شدت می یابد؛ به طوری که آن برق به یک شهاب نورانی تبدیل می شود و تمام وجود او را تحت تاثیر قرار می دهد و یک آرامش همیشگی را برای او به ارمغان می آورد. (13)
عارف بزرگ خواجه عبدالله انصاری آن را از جانب حق تعالی می داند و می گوید:
برای صاحبش آزادی دل و نجات از حیله و نیرنگ ها و ترس و علایق و پیوستن به حق تعالی و استحکام و اتصال به حق در بردارد. (14)
این حالتی است که برای هر شخصی در هر مرحله ای از حرکت به سوی کمال، اتفاق می افتد که ممکن است، خود شما هم تجربه کرده باشید؛ در زمانی که رابطه ی خاصی با خداوند دارید، آرامشی که هرگز در پناه دیگران برای شما حاصل نمی شود، ایجاد گردد و از آن، چنان لذت می برید که حاضرید دوباره آن را تکرار کنید.
اما دوست عزیز، سکینه ای که ثمره ی عبادات یک بنده ی خالص خدا است، نه تنها آرمش روحی را در بردارد، بلکه سبب جاری شدن حکمت بر زبان وی می شود. همان گونه که می دانیم، علم نور است و نور در پناه نور حاصل می شود؛ لذا هر جا نور باشد، حکمت، شناخت و معرفت وجود دارد.
همچنان که وقتی شما می توانید اشیایی را شناسایی کنید که در معرض نور خورشید و یا هر نور دیگری باشد؛ وگرنه احتمال شناخت صحیح امکان پذیر نیست؛ پس دلی که در آن نور باشد یا نباشد، نشانه ی وجود یا عدم حکمت است.
سکینه در مراحل مختلف کمال انسانی به شیوه های خاص ظهور می یابد؛ مثلا برای صاحبان وقار، سبب انجام فرایض و نوافل و شکرگزاری حق، آنچنان که شایسته است، می شود و کمر به خدمت خلق می بندد و برای اهل فتوت (جوانمردان) در نتیجه ی آن مهربانی با خلق و مراقبت از حق حاصل می شود و نفس خود را هر لحظه به میز محاکمه می کشاند.
و در مرحله ی بالاتر در جمع نفع و ضرر، انتخاب با حق تعالی است که هر آنچه حق پسندید، او نیز می پسندد و راضی به رضای او می شود. (15)

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد (16)

ب ) طمانینه: خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«یا ایتها النفس الممطئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»؛ (17)
ای نفس مطمئنه! خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد.
از آنجا که سکینه سبب تشدید ایمان قلبی می شود، عبادات صاحبش. نیز دو چندان می شود تا آنجا که آرامش، همیشگی می شود و هرگز قطع نمی شود. این حالت را اطمینان قلبی یا طمانینه می نامند.
در قرآن کریم، در سیزده آیه به این مقام اشاره شده است. در آیه ای ذکر را عامل ایجاد طمانینه بیان کرده و می فرماید:
«الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛ (18)
آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد.
امام (ره) طمانینه را محصوب تحول روحی می دانند این طمانینه روحی، بهترین چیز برای انسان است. (19) عوامل آن را برخی مربوط به اجتماع و برخی مربوط به فرد می دانند؛ هر چند فرد نیز بر اجتماع تاثیرگذار است؛ به همین جهت ما طمانینه را به دو بخش فردی و اجتماعی تقسیم می کنیم.
حضرت امام وحدت (20) و پیاده شدن محتوای اسلام را از عوامل طمانینه ذکر کرده اند (21) که اینها را می توان برای طمانینه اجتماعی محسوب کرد، ولی سکینه که مقدمه ی طمانینه و ذکر ـ که عامل آرامش درونی است ـ برای طمانینه فردی محسوب می شود. مورد نظر ما در اینجا طمانینه فردی است؛ به همین دلیل آن را شرح خواهیم داد.
ذکر الهی عاملی برای ترک جاه و مقام قلبی است که امام آن را سبب سکونت (آرامش) نفس و طمانینه می داند (22) و از آن تحت عنوان فیوضات رحمانیه و القائات ملکیه نام می برد. (23) امام سجاد (ع) آن را عامل سود بخش در ادای وظیفه بندگی؛ چه در زمان ترس و چه ایمنی و خشم و رضا می دانند و می فرمایند:
خداوندا! بر محمد و آل محمد درود فرست و چون در ادای شکر نعمت هایت در زمان آسایش و سختی و سلامت و بیماری کوتاهی ورزم، حق شناسی روزیم کن تا مسرت خاطر و آرامش قلب خود را در ادای وظیفه نسبت به تو، به وقت ترس و ایمنی و خشم و رضا و سود و زیان بیابم. (24)
ابن سینا با الهام از روایات می گوید:
حالت اطمینان چنان قوی شود که در حالی که با جمع است دلش با حق باشد و هرگز لحظه ای از او جدا نمی شود. (25)
دارنده ی این صفت، مصداق این شعر شاعر است که می گوید:
هرگز حدیث حاضر و غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است (26)
قرآن سکینه را با تعبیر انزال بیان می کند، در حالی که طمانینه چنین نیست؛ پس می توان گفت، سکینه حالتی است که خداوند آن را ایجاد
می کند و چون مومن مقدمات ایجاد سکینه را مرتب ایجاد کند، حالت به طمانینه تبدیل می شود؛ پس طمانینه در نتیجه ی حصول مکرر سکینه است.
قرآن کریم اقامه ی نماز را محصول طمانینه می داند:
«فاذا اطمأننتم فاقیموا الصلوه»؛ (27)
پس چون آسوده خاطر شدید، نماز را ( به طور کامل ) به پا دارید.
پس همان طور که عبادات و اذکار سبب طماننیه می شود. طمانینه سبب بالا رفتن مرتبه ی ایمان و عمل صالح می شود و علاوه بر آن معرفت و یقین را به دنبال دارد؛ زیرا آنگاه که حضرت ابراهیم (ع) از خداوند می خواهد که زنده شدن مردگان را به او نشان دهد، خداوند می فرماید: «اولم تؤمن»؛
مگر ایمان نیاورده ای؟ وی گفت: «بلی ولکن لیطمئن قلبی»؛ (28)
چرا، ولی تا دلم آرامش یابد.
کمال اطمینان قلبی سبب از بین رفتن حجاب ها شد و ملکوت آسمان ها و زمین به او نشان داده شد و او به مقام امامت و ولایت نائل شد.
گاه طمانینه به وسیله اذکار حاصل می شود که انسان را از خوف و ترس؛ به سوی رجا و امید هدایت می کند و گاه با صبر در برابر سختی و مشقت تکالیف و فقر و گرسنگی، سکینه و در نهایت طمانینه ایجاد می شود.
آزمایش الهی، مانند مبتلا شدن به مرض و صبر در برابر آن، سبب حصول طمانینه می شود که همگی تاثیراتی است که در قلب ایجاد می شود. تاثیر بالاترین مرتبه ی آن، دستیابی به ولایت است. مقامی که حضرت ابراهیم (ع) آن را کسب کرد.
بنابراین، قول امام (ره) باید از وسواس شیطان خود را دور نگه داشت تا شیطان نیز کم کم از تو ناامید شود و با تضرع خود روز به روز به خداوند نزدیک تر شو تا از نور وی بهره مند شده و دلت برای ملاقات با او آماده شود. (29)
از امام صادق (ع) نقل شده است:
آمد مردی خدمت رسول (ص) گفت: یا رسول الله شکایت می نمایم به تو از آنچه القا می شود به من از وسوسه در نمازم، حتی اینکه نمی دانم چقدر نماز کردم از زیاده یا کمی. فرمود: وقتی داخل نماز شدی بزن با انگشت سبابه دست راستت به ران پای چپت، پس بگو: «بسم الله و بالله توکلت علی الله اعوذبالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم»؛ پس همانا دور کنی و طرد کنی او را. (30)
حضرت امام در کتاب آداب الصلاه آورده است:
از آداب مهمه قلبیه عبادات، خصوصاً عبادات ذکریه، طمانینه است… و آن عبارت است از آنکه: شخص سالک عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر به جا آورد؛ زیرا که اگر عبادت را با حال اضطراب قلب و تزلزل
به جا آورد، قلب از آن عبادت منفعل نشود و آثاری از عبادت در ملکوت قلب حاصل نشود و حقیقت عبادت، صورت باطنینه قلب نگردد. (31)

7 ـ شرح صدر و تحمل بارهای سنگین

هرگز شخصی را که برای مبارزه به میدان می رود و کمربند خود را محکم می کند و سینه را جلو می اندازد و سر را عقب نگه می دارد و با قدم های محکم وارد میدان می شود، دیده ای؟! او با این عمل می گوید، من تحمل هر گونه سختی و مشکلی را دارم و قدرت شکست تو را دارم و اعلام می کند که پیروزی از آن من است.
با توجه به معنای شرح صدر، این حالات مذکور از آن شخصی است که شرح صدر را در خود ایجاد و تقویت کرده است و خود را در برابر مشکلات قادر می بیند و می داند که هر چه مشکل عظیم تر باشد قدرت و طاقت بیشتری را می طلبد.
دریافت وحی و مدیریت و رهبری به دلیل حساسیت زیاد آنها، از جمله مواردی هستند که بالاترین شرح صدر را می طلبند که ما به آنها می پردازیم.
الف) وحی: وحی پیامی است که از عالم لایتناهی به عالم ماده که دریافت کننده ی آن دارای دو بعد مادی و روحانی است؛ پس دریافت کننده ی آن باید از انحصار ماده خارج شود تا بتواند به دریافت وحی نائل شود. به همین دلیل،
همه ی پیامبران یک دوره ی تهذیب و تصیفه ی نفس را طی می کنند تا آماده ی دریافت وحی شوند. با وجود اینکه رسول الله (ص) بالاترین مرتبه کمال را دریافت کرده اند، در زمان دریافت وحی فشار بسیاری را متحمل شدند؛ چنان که از جسم مبارکشان قابل مشاهده بود.
بنابراین، برای دریافت وحی علاوه بر قدرت نفسانی بالا، به تحمل بسیار زیادی نیاز است که جز از شخص پیامبر بر نمی آید؛ زیرا ایشان بالاترین مرتبه ی کمال را دریافت کرده اند و در نتیجه ی بالاترین مرتبه ی شرح صدر را نیز از جانب خداوند کسب کرده اند؛ چنانچه قرآن می فرماید:
«الم نشرح لک صدرک»؛ (32)
آیا برای تو سینه ات را نگشاده ایم.
شرح صدر، نه تنها در دریافت وحی لازم است، بلکه برای حمل آن به قلبی پاک و نورانی نیاز است تا بتواند در آن قلب وارد شود و هیچ خطایی در آن ایجاد نشود. شاید بتوان گفت، خداوند توسط شرح صدری که به پیامبران می دهد وحی را از هر گونه خطایی حفظ می کند. در ابلاغ وحی، باید خود را آماده هر گونه سختی و توهینی از قبیل: ساحر و شاعر و کذاب و مجنون خواندن و مورد سنگ باران دیوانگان و کودکان قرار گرفتن و انداختن شکمبه بر سر مبارکشان و محاصره ی اقتصادی و حملات متعدد دشمنان، همه اینها نیازمند تحمل و طاقت خاصی است. مسلماً چنین طاقتی بدون بالاترین مرتبه ی شرح صدر حاصل نمی شود.
راستی شاید بپرسید، چرا ما پیامبر نشدیم؟ پاسخ را با ارزیابی خود در برابر مشکلات در می یابیم. آیا با کوچکترین مشکل، جا خالی نمی کنیم؟ و با کوچکترین توهین غضبناک نمی شویم؟ با کمترین سختی خود را نمی بازیم؟ در چنین حالی ما کجا و شرح صدر پیامبران کجا؟
ب) مدیریت و رهبری: چون حضرت موسی (ع) به مقام نبوت رسید خداوند رهبری مردم را به او سپرد او را به سوی فرعون فراخواند و فرمود:
«اذهب الی فرعون انه طغی»؛ (33)
به سوی فرعون برو که او به سرکشی برخاسته است.
حضرت موسی فرعون را خوب می شناسد؛ متکبری است که جز خود را، حق نمی داند و ادعای خدایی می کند. از طرف دیگر، مردم را می شناسد که یک عمر زیر فشار فرعون سر خم کرده، بدون هیچ پرسشی فرمان برده اند، ترسوهایی که جرأت سخن گفتن ندارند؛ چه رسد به حرکت علیه فرعون.
کار، بسی مشکل است، اما او باید حرکت کند و این قافله ی سر به زیر و معتاد به تحمل سختی و فرومایگی را حرکت دهد و آنها را به سوی حق رهنمون کند. اگر چه تحمل وحی را دارد؛ اما امر رهبری، قدرت بیشتری را می طلبد؛ لذا از پروردگار خود یاری می خواهد و می گوید:
«رب اشرح لی صدری و یسر لی امری»؛ (34) پروردگارا! سینه ام را گشاده گردان و کارم را برای من آسان ساز.
پس از اجابت دعا، با گامی محکم و با اطمینان قلبی که از شرح صدر حاصل شده است، قدم در راه مصر می گذارد. چون به مصر می رسد، در برابر فرعون می ایستد و با قاطعیت او را به سوی حق دعوت می کند.
گمان می کنید فرعون چه می کند؟! او چون آتشفشانی می شود که جز به نابود کردن نمی اندیشد، اما حضرت موسی با صلابت در برابر او می ایستد تا آنجا که فرعون مجبور می شود از راههای مسالمت آمیز وارد شود و او را به مبارزه با ساحران دعوت کند. وقتی برخی ساحران ایمان می آورند، با آنان در می افتد و آنان را تهدید می کند، اما آن که با او آشنا شد، از هیچ کس نمی ترسد و این جرات، ناشی از نیروی اعجازآمیز شرح صدر است که هر کس به آن دست یابد هیچ غم و غصه و درد و رنجی نخواهد داشت.
مدیریت حقیقی را می توان در رهبری معصومان (ع) یافت که هر کدام نوعی از مدیریت را نسبت به شرایط خود ارائه کرده اند. یک نمونه والای آن را می توان در رهبری امام حسین (ع) در عاشورا یافت که سبب جهانی و جاودانگی شدن قیام آن حضرت شد. امیرالمومنین (ع) ابتدا از حق خود دفاع کردند تا حق از باطل جدا شود؛ سپس سکوت کردند، تا از نابودی اسلام جلوگیری کنند و زمانی که مردم از ایشان خواستند تا حکومت را به دست گیرند، به دلیل اتمام حجت بر خود آن را پذیرفتند.
ایشان اعلام فرمودند حکومت را جز برای احقاق حق مظلومان و زنده کردن حق نمی خواهند. به همین دلیل در زمان ولایت و حاکمیت خود با وجود در اختیار داشتن بیت المال، زاهدانه زیستند و در برابر باطل تا نابودی ظلم و جهل مبارزه کردند و از کمی یاران نهراسیدند و لحظه ای به شک نیفتادند.
در عصر حاضر، نمودی از مدیریت آن امام (ع) توسط پیرو به حقش، امام خمینی (ره) ترسیم می شود. او کسی است که وقتی پس از ایجاد یک انقلاب بزرگ ـ که در جهان صدا کرد ـ از او می پرسند: چه احساسی داری؟ می گوید: هیچ! ایشان در برابر آمریکا می ایستد و می گوید: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. یا می گویند: آقای کارتر باید برود و طولی نمی کشد که این سخن محقق می شود. یا در زمان پذیرش قطعنامه می گویند آن را چون زهری می نوشم. یا در وصیت نامه خود می فرماید: با دلی آرام و قلبی مطمئن از حضور شما مرخص می شوم. چگونه امکان دارد کسی بتواند این گونه با اطمینان سخن می گوید. بدون پشتوانه محکم ـ که قدرت الهی است ـ محال است، بتوان این چنین سخن گفت. راز آرامش و ارتباط قلبی ایشان با پیر و جوان و نوجوان و مسیحی و… را باید در نوری که از شرح صدر در قلب وی حاصل شده است، جستجو کرد.
مدیر واقعی چنین خصوصیتی دارد. آن که مفاهیمی را در حافظه ی خود سپرده است و زمان بهره وری از آن را نمی داند، آن که از جاه و مال خود بترسد و از مقام خود لذت ببرد و از سلب شدن آن نگران باشد، با مدیریت چه کار دارد. این جا است که حافظ نکته سنج می گوید:
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند (35)
بنابراین، مدیریت صحیح امکان ندارد، مگر در سایه ی نور الهی که در دل انسان می تابد و هر چه این نور قویتر باشد، مدیریت قوی تر خواهد بود که بالاترین مرتبه ی آن را در معصومان (ع) می توان یافت. 8 ـ شرح صدر، لازمه ی تعلیم و تربیت
تعلیم و تربیت همواره، با انسان معنا می یابد ؛ زیرا او موجودی پیچیده و دارای تاثیر و تاثر است. و در این امر، معلم، مدیر روح انسان است و باید با ظرافتی خاص کار خود را انجام دهد تا بدون ایجاد دل زدگی او را چنان هدایت کند که حصول نتیجه حتمی باشد.
قطعاً این امر خطیر، مشکلات زیادی را به دنبال دارد؛ به عنوان نمونه، برخورد نامعقول متعلم، کمبودها، عدم همکاری ها و سخنان اطرافیان که همگی مانعی برای رسیدن به هدف هستند و ممکن است سبب دلسردی یا خشمگینی معلم شود که موجب عدم نتیجه گیری صحیح می شود؛ مثلا متعلم به شخصی لجباز و متنفر از علم و تربیت تبدیل شود.
بنابراین، تعلیم و تربیت مشکل ترین کار است. در این راه کسی موفق است که دارای صبر باشد تا بتواند در برابر تمامی ناملایمات بایستد و بر
همه فائق آید و این ممکن نیست، مگر اینکه معلم علاوه بر دارا بودن علم و معرفت، دارای سعه ی صدر هم باشد. با این شرایط رابطه ی متعلم و معلم اصلاح می گردد و کار برای معلم آسان تر می شود و متعلم تحت تربیت صحیح قرار می گرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ـ انعام (6) / 75
2. ـ رساله لقاء الله، ص 240
3. ـ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337
4. ـ ر. ک: همان، ص 348
5. ـ انبیاء (21) / 90
6. ـ مریم (19) / 8
7. ـ بحارالانوار، ج 81، ص 266، ح 67
8. ـ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 337
9. ـ الرائد، ج 1، ص 968
10. ـ توبه ( 9 ) / 26
11. ـ فتح ( 48 ) / 4
12. ـ ریاضت: تحمل سختی و دشواری در سیر و سلوک عرفانی است که از شرایط تهذیب نفس است.
13. ـ ر. ک: شرح الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 385
14. ـ ر. ک: صد میدان، ص 129
15. ـ منازل السائرین، ص 98 ـ 99 ؛ شرح منازل السائرین، ص 366 ـ 369
16. ـ دوبیتی های باباطاهر
17. ـ فجر (89 ) / 27
18. ـ رعد (13) / 28
19. ـ ر. ک: صحیفه ی امام، ج 11، ص 42 ـ 43
20. ـ همان، ص 44
21. ـ همان، ص 42
22. ـ ر. ک: شرح چهل حدیث، ص 142
23. ـ همان، ص 400
24. ـ صحیفه ی سجادیه، ص 130، دعای 21
25. ـ شرح الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 385
26. ـ دیوان حافظ
27. ـ نساء (4) / 103
28. ـ بقره (2 ) / 260
29. ـ ر. ک: شرح چهل حدیث، ص 407
30. ـ همان، ص 408
31. ـ آداب الصلاه، ص 16 ـ 17
32. ـ انشراح (94 ) / 1
33. ـ طه (20) / 24
34. ـ طه ( 20 ) / 25 ـ 26
35. ـ دیوان حافظ ص 120

منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 6، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1386: چاپ و نشر عروج

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید