نویسنده: گرشوم گرهارد شولم
برگردان: علیرضا فهیم
6
برخی از این نمادهای اسطورهای نمونهی بسیار خوبی از جاهایی که تفکر اصیل یهودی به صورت پایداری با عناصر اسطورهای ابتدایی آمیخته شد، در اختیار ما میگذارد. این مسئله بیشتر از همه در مورد نمادگرایی جنسی صادق است. مشهور است که آن ژرفترین قلمروهای وجود انسانی که با زندگی جنسی مرتبطاند، نقش مهمی در تاریخ عرفان ایفا میکند. ادبیات عرفانی، به جز چند مورد استثنا، مملو از تصاویر شهوتانگیز است. حتی رابطهی عرفانی با خدا اغلب به عنوان عشق میان نفس و خدا توصیف میشود؛ به ویژه عرفان مسیحی به خاطر شیوهی افراطی در استفاده از این استعاره معروف است. اولین نکتهای که باید متذکر شد این است که در نوشتههای قبالای قدیم، و به ویژه قبالای اسپانیا این تفسیر خاص از رابطهی انسان با خدا هیچ نقشی ایفا نمیکند. فی الجمله میتوان گفت که عارفان قبالای قدیمیتر هرگز کتاب غزل غزلها را به عنوان گفتوگوی میان خدا و نفس، یعنی توصیفی تمثیلی از طریق اتحاد عرفانی (1) تفسیر نکردند یعنی تفسیری که از زمان برنارد اهل کلروو (2) میان عرفای مسیحی رایج بود. مکتب عرفانیِ صَفد در قرن شانزدهم، اولین مکتبی بود که توجه خود را به آن معطوف کرد. (3)
واقعیت این است که عشق به خدا بیشترین اهمیت را نزد عارفان قبالا، و نیز حسیدهای آلمان پیدا کرد. زُهر در اکثر موارد رویکردی دوگانه مبتنی بر عشق و ترس به خدا دارد. (4) موسی دلئون نظیر العازر اهل وُرمز، (5) که رسالههای عرفانی مشابه در باب اخلاق از آثار اوست و بیشک دلئون با آنها آشنا بوده است معتقد است که عمیقترین ترس از خدا با خالصترین عشق نسبت به او دو امر واحدند. اما در افراطیترین توصیف از این عشق، در نهایت به عشق فرزند به پدر میرسد و هرگز به مرحلهی عشق عاشق به معشوقاش نمیرسد. چنان که دیدیم، در این خصوص عرفای قبالای اسپانیا با حسیدهای آلمان به طور کلی متفاوتند، چرا که از برداشتن آخرین گام عشق عقب ننشستند. زُهر در توصیفی از سرنوشت نفس پس از مرگ، از عروج نفس به قلمروهای بالاتر سخن میگوید که نفس در نهایت به «حجلهی عشق» وارد میشود. در این مرحله حجاب نهایی برطرف میشود و نفس پاک و طاهر رو در روی آفریدگار (6) میایستد. اما این مکان، نظیر تالار عروسیِ عرفان مسیحی معاصر نیست؛ به نقل از زُهر، نفس «مانند دختری» بوسهی پدرش را به عنوان نشانه و علامت بالاترین حالت شعف و شادمانی دریافت میکند. (7)
زهر تنها در یک مورد با نمادگرایی جنسی برای اشاره به رابطهی انسان و مقام الوهیت، و به بیان دقیقتر با شخینا استفاده میکند. این مورد همان رابطهی مردی الاهی یعنی موسی با خداست؛ در عبارتی معروف تنها دربارهی او و لاغیر بیان میشود که او با شخینا نکاح کرده است. (8) تنها برای یکبار در اینجا، با استفاده از نکاح عرفانی میان موسی و شخینا رابطهی دائمی با ساحت الاهی را به تصویر کشیده است. موسی دلئون بر طبق برخی عبارات میدارش که خبر از پایان رابطهی جنسی موسی با همسرش، پس از میقات «چهره به چهره» با خدا میدهد این نتیجه را میگیرد که نکاح با شخینا جای نکاح زمینی را میگیرد.
عارفان قبالا هنگام توصیف رابطهی خود با خدا، در عالم سفیراها، از به کار بردن تصویرپردازی جنسی هرگز از خود شک و تردید نشان ندادند، این در حالی است که در سایر موارد اجتناب میکردند. به نظر عارف قبالا، راز پیوند جنسی معنای بسیار ژرفی دارد. (9) از نظر او، این راز در نهاد انسان چیزی نیست جز نمادی از عشق میان «من» الاهی و «تو» الاهی، یعنی واحد و یگانهی مقدس، که نام او شخینا «مقدس و مبارک باد» است. اگر بخواهیم تعدادی از نمادها را ذکر کنیم، باید بگوییم که «پیوند مقدّسِ» پادشاه (10) و ملکه یعنی داماد و عروس آسمانی، واقعیت محوری در کل زنجیرهی جلوههای الاهی در عالم باطن است. در خدا اتحاد و پیوند میان اصل فعال و اصل منفعل، یعنی عامل تولیدمثل و بارداری وجود دارد، که تمام حیات و برکت دنیوی از آن نشئت میگیرد.
انواع تصویرپردازی جنسی دائماً به کار رفته است. همان طور که بیان شد یکی از تصاویری که برای توصیف ظهور سفیراها به کار رفته نشان میدهد که این ظهورات ثمرهی تولیدمثل عرفانی است، که در اثر اولین پرتو نور الاهی نطفهی اولیهی خلقت به وجود میآید، زیرا این پرتو نور الاهی که از عدم نمایان میشود، گویی در درون رحم «مادر آسمانی» یعنی «عقل» الاهی پاشیده شده و از این رحمِ سفیراها به وجود میآیند، درست مانند پادشاه و ملکه یا پسر و دختر. در پشت این تصاویر عرفانی، خدایان زن و مرد تاریخ باستان به طور بهم قابل مشاهده است، چیزی که از نظر عارف قبالای پرهیزگار مطرود بود. (11)
در تصویر پادشاه، تمام سفیراهای مرتبه بالاتر از سفیرای نهم یا یسود به یکدیگر پیوند میخورند و از طریق یسود به درون شخینا سریان مییابند، یعنی سفیرای نهم نیروی تولیدمثل حیات تفسیر میشود که به صورت پویا و پُرجنب و جوش در عالم فعال است. حیات الاهی از باطن این سفیرا در فعل تولید مثل عرفانی سریان دارد. از نظر عارف قبالا نشانه مقدس ختنه دلیلی است که در دل حدود شرع مقدس، این قوا جایگاه بر حق خود را دارند. تردیدی نیست که کل این سفیراها فکر مؤلف زهر را بسیار شیفته خود ساخته بود. ویژگی اسطورهای تفکر او در اینجا بیش از هر جای دیگر کاملاً هویداست و گویای نکات زیادی است. باید متذکر شد که زُهر از نمادگرایی آلت تناسلی برای تأمل بر سفیرای یسود بهرهی فراوانی برده است؛ و این مسئله، با توجه به التزام شدید مؤلف به عقاید یهودی و پرهیزگاری در زندگی از نظر روانشناختی موضوع کوچکی نیست. (12) البته، در اینجا مسائل زیادی برای تفسیر روانکاوانه وجود دارد؛ در واقع، تنها بسیار روشن است که به سادگی میتوان از این روش بهره برد، اما به عقیدهی من، چندان امیدی نیست که بتوان از این طریق پرتو نوری واقعی بر این موضوع افکند. در واقع، تلاش برای تفسیر «شهوتگرایی قبالا» با استفاده از اصطلاحات روانکاوانه که متأسفانه بیشتر پیروان این مکتب آن را پاسخی مناسب و کافی به این نوع مسائل میدانند، انجام گرفته، (13) ولی مؤلف زُهر در این خصوص از شعارهای رایج فراتر نرفته است.
مسلم است که این نحوهی نمادگرایی زُهر، دارای صورتی بسیار انعطافناپذیر نسبت به هر نوشتهی ادبی دیگری از قبالای اسپانیا است، گرچه تقریباً این حکمی برای کل ادبیات قبالایی است. در این کتاب به وضوح با ویژگی فردی خاص مؤلف آن سروکار داریم و تعجبانگیز نیست که این ویژگی انتقاد مخالفان قبالا را برانگیخته است. نمونهای از افراطیگرایی او را میتوان در یکی از برجستهترین قطعات کل کتاب یافت، که در آن مرگ قهرمان خود، شیمعون بریوحای را توصیف میکند: مرگ زمانی به سراغ او میآید که پس از تکگویی طولانی در باب ژرفترین اسرار، با توصیفی نمادین از «اتحاد قدسی» با خدا سخنش به پایان میرسد، توصیفی که به سختی میتوان از ویژگی مؤثر و متناقضنمای آن پیشی گرفت. (14) در اینجا نیز مانند سایر موارد برای فهم و درک بهتر زهر تحلیلی منصفانه و بیتعصب از این پدیده شایستهتر است تا نکوهش آن سخنان زشتی که گرتس و دیگر منتقدان به خود اجازه دادهاند و این اثر را کتاب دروغها معرفی کردهاند. این نوع اتهامات صرفاً موجب سوء فهم اصول اخلاقی و گرایشهای زُهر میشود، و حتی به دشواری با شکل ادبی چیدمان مطالب ربط پیدا میکند؛ اما فراتر از این همه، آنها از این مسئله کاملاً غافلند که زهر نمایندهی قدیمی احیای اسطوره در دل یهودیت عرفانی است. بیتردید، نویسنده در ظاهر زبان آرامی و تحت پوشش استعمال نام مستعار بیشتر افراط کرده، تا در آثار عبریاش که این گرایشها در آنها بیانی بسیار معتدلتر یافتهاند. اما دقیقاً همین زبان نسبتاً بیپرده و صریح زُهر بود که آن بینش عمیق و تفکر او را که اکثر آثار این مکتب آن را از ما دریغ کردهاند در اختیار ما میگذارد.
7
در این رابطه، بیش از همه باید توجه را معطوف به آن معنای جدیدی کرد که مفهوم شخینا آکنده از آن است. در واقع، بازگویی یک مفهوم قدیمی، نشان میدهد که آن مفهوم یکی از مهمترین عناصر سازندهی جنبش قبالا است. در همهی اشارات متعدد تلمود و میدراشها نشانهای وجود ندارد که شخینا بیانگر جنبهی مؤنث در خداست که پیش از این در سخنرانی دوم به نوشتهی آبلسون (15) در این خصوص اشاره کردهام. حتی تنها یک استعاره برای توصیف شخینا با عناوینی چون شاهزاده خانم، بانو، ملکه، و یا عروس دیده نمیشود. واقعیت این است که در نظر این نویسندگان این اصطلاحات بیشتر در جایی به کار میرود که به رابطه قوم بنیاسرائیل با خدا اشاره میشود، هرچند این قوم هنوز جزء جوهرهی عرفانی قوای الاهی نبوده و صرفاً نوعی تشخّص بخشیدن به بنیاسرائیل واقعی است. در هیچ موردی دوئیت شخینا، به عنوان عنصری زنانه، در برابر «خدای واحد مقدس، سبحانَه» به عنوان عنصری مردانه قرار نمیگیرد. طرح این اندیشه یکی از مهمترین و بادوامترین نوآوریهای مکتب قبالا بود. علیرغم آنکه این اندیشه با اندیشهی وحدت مطلق خدا در چالش بود، ولی رسمیت یافت و نیز هیچ عنصر دیگری از مکتب قبالا تا این حد مورد پذیرش همگانی قرار نگرفت، دلیل بر این واقعیت است که این اندیشه یک نیاز دینی عمیق و ریشهدار را پاسخ میداد. پی از این، در سخنرانی اول، اظهار داشتیم که عرفا، با همهی گرایشهای بزرگمنشی، نمایندگان واقعی دین عامه و تودهی زندهی مردم بودند، و راز موفقیتشان را باید در این واقعیت یافت. تصور شخینا به عنوان جنبهی زنانهی خدا در نظر فلاسفه و نیز مؤلفان سختگیر تلمود که خود عارف نبودند غیرقابل قبول بود و این یکی از موانع اصلی در نزدیک شدن به مکتب قبالا بود. علیرغم مخالفت چنین نیروهای قدرتمندی، این اندیشه جزئی لاینفک از اعتقادات محافل گسترده در میان جوامع یهودی اروپا و آسیا شد، که خود نشانگر نیروی حیاتی و سرزندگی آن است.
نشانههایی از پیشینهی این مفهوم را میتوان در کتاب باهیر، که قدیمیترین سند تفکر قبالایی است، یافت، که قبلاً در چند جا در مورد ارتباط آن با منابع گنوسی کهنتر اظهارنظر کردهام. (16) اگر نیاز به دلیل داشته باشیم، این نکته دلیلی است بر اینکه این مفهوم، نه تنها مسیحی نبود بلکه، در ابتدا متعلق به حوزهی اسطورهشناسی مشرکان بود. در نظر نخستین قبالاها، تأملات گنوسی پیرامون آئونهای (17) مرد و زن، یعنی وقا و استعداهای الاهی، که سازندهی عالم ملأ اعلی، (18) یعنی «کمال» خداوند هستند صورتی جدید به خود گرفت که این مفهوم در خلال قطعات پراکنده مفروض انگاشته شده است. در این خصوص، تشبیههای به کار رفته در کتاب باهیر برای توصیف شخینا بسیار روشنگرند. از نظر برخی گنوسیها، «پایینترین سوفیای» (19) یعنی آخرین آئون ملا اعلی نماد «دخترِ نوری» (20) است که در ژرفای ماده فرو میافتد. شخینا نیز، بسیار شبیه این مفهوم، به عنوان آخرین سفیرا، «دختری» است که گرچه از منزلگاه «نور» است، ولی باید در سرزمینهای دور سرگردان شود. (21) انگیزههای مختلف دیگری به تکامل و تحول مفهوم شخینا آنچنان که در زُهر ترسیم شده، کمک کرد. فراتر از همه، شخینا هم با «قوم اسرائیل» یا جماعتی نامرئی که نمایندهی اندیشهی عرفانی اسرائیل است و در پیوند با خدا و سرور اوست یکی دانسته میشد، و هم رنج و تبعید آنها است. او نه تنها ملکه، دختر و عروس (22) خداست، بلکه مادر هر فرد اسرائیلی نیز هست. او «راحیل» واقعی است که «برای فرزندانش اشک میریزد؛ و در تفسیری غیرقابل قبول و مجلل از عارفان قبالای متأخر بر یک عبارت زُهر، همان شخینایی که در تبعید خود اشک میریزد، «زن زیبایی» میشود «که دیگر چشم ندارد». (23) اکنون شخینا همچون زنی است که بر اهل مکاشفه در میان عارفان قبالا ظاهر میشود، افرادی چون ابراهیم هلوی، (24) یکی از شاگردان لوریا، در سال 1571 او را در دیوار ندبه (25) در اورشلیم همچون زنی دید که سیاه پوشیده بود و برای همسر دوران جوانیاش اشک میریخت. (26) در عالم نمادین زُهر، این تصور جدید از شخینا به عنوان نماد «زنانهی جاویدان» (27) جایگاه بسیار مهمی دارد و تحت اسامی و صور بیشماری ظاهر میشود. شهود شخینا نشانگر اولین مرحلهای است که پای عارف به آن باطن خدا گشوده شده است، و زُهر بیشتر با اصطلاح رازا د مهمانوتا (28) «راز ایمان» آن را بازگو میکند، یعنی قلمروی که راز خود را تنها بر آنانی نشان میدهد که با روحیهی اخلاص کامل به آن تقرب جویند. (29)
8
وحدت خدا و شخینا حقیقتی است که فراسوی تکثر و جنبههای گوناگون و مختلف اوست، همان وحدتی است که عارفان قبالا آن را ییحود (30) مینامند. بر طبق کتاب زُهر، در ابتدا این وحدت، وحدتی ازلی و دائمی بود. هیچ چیز وحدت مسرتبخش ضرب آهنگهای وجود الاهی را در یک ملودی بزرگ الاهی بر هم نمیزد. همچنین، در ابتدا، هیچ چیز رابطهی ازلی و دائمی خدا با عالم انسانی به طور خاص و عوالم خلقت، که حیات الاهی در آنها به ارتعاش در میآید، بر هم نمیزد.
در ابتدا انسان در وضع بهشتیاش ارتباطی مستقیم با خدا داشت. چنان که موسی دلئون، با استفاده از یک عبارت کلیشهای قدیمیتر، غالباً آن را چنین بیان میکند: انسان ترکیبی است از تمام قوای الاهی و روحانی که در کار خلقت وارد شدند. (31) چنان که دیدیم، فرآیند تکلم حیات انسان خود بازتاب فرآیند نظم حیات الاهی است. با وجود این، باید به تغییری مهم توجه نمود: انسان در ابتدا موجودی کاملاً روحانی (32) بود. صورت اثیری که او را در بر گرفت و بعداً به صورت اعضای بدن جسمانی درآمد نسبتی کاملاً متفاوت با ذات او داشت، البته نسبت به رابطهای که هم اکنون بدن او دارد گناه باعث بدن جسمانی شد، که با آلوده شدن به سمّ گناه وارد عالم ماده شد. گناه، موضوعی که عرفای یهود تأمل بسیار زیادی در مورد آن کردهاند، رابطهی مستقیم میان انسان و خدا را از بین برده و از این رو تا حدودی حیات خدا در آفرینش را نیز تحت تأثیر قرار داده است. تنها در این دوران است که تمایز میان خالق و مخلوقات ماهیتاً به صورت موضوعی مطرح درآمده است. به نقل از جوزف جیکاتیلا: «در آغاز خلقت، ذات شخینا در قلمروهای پایینتر حاضر بود. و چون شخینا در پایین حضور داشت، آسمان و زمین یکی بودند و هماهنگی کامل داشتند. چشمههای رحمت و مجراهایی که از طریق آن هر چیزی از قلمرو برین به قلمرو پایین جریان مییابد، هنوز فعال، کامل و آزاد و بدون مانع بودند، و از این رو هر چیزی از بالا به پایین مملو از رحمت الاهی میشد. اما زمانی که آدم آمد و مرتکب گناه شد، نظم اشیا به بینظمی گرایید و مجراهای آسمانی ویران شد. (33)
گفتم که عرفا بسیار درگیر مسئلهی گناه و به ویژه ماهیت و معنای هبوط آدم بودند، و این مسئله در ادبیات قبالایی فراوان مورد بحث قرار میگرفت. این مسئله تنها با یک استثنا درست است و آن هم در مورد زُهر. در حالی که عارفان قبالای گرونا به تفصیل به این موضوع میپرداختند و حتی ظاهراً برخی از افرادِ محفل موسی دلئون نسبت به آن علاقهی وافر نشان میدادند، اما در زهر و به ویژه بخشهای اصلی آن، عباراتی که به مسئله گناه نخستین اشاره میکنند، نادر است. علاوه بر این، این عبارات با نوعی محدودیت و خویشتنداری نوشته شده که نمیتوان گفت مؤلف دربارهی دیگر نظریات بنیادین قبالا چنین محدودیتهایی داشته است. برعکس کتاب زهر که به این موضوه گناه کمتر پرداخته است، ادبیات قبالایی آن عصر، مثلاً کتاب معرخت ها – الوهوت، (34) «نظام الوهیت» بسیار فراوان آن را مورد بررسی قرار داده است. این کمگویی اتفاقی نیست؛ بدیهی است که مؤلف زُهر این موضوع را بسیار مشکل آفرین میدانست، چرا که با این سؤال مهم مرتبط بود که کجا و چگونه وحدت حیات خدا بر هم خورده است و این شکافی که اکنون در کل عالم آشکار است از کجا میآید. در واقع، مؤلف در میدراش ه-نِعلم (35) دلیل سکوت یا احتیاط خود را آشکار میکند، و از زبان آدم شکایاتی تند و نیشدار علیه آن عارفان قبالایی که با زیادهگویی فراوان دربارهی راز هبوط آدم سخن میگویند، این کار را انجام میدهد. چرا رازی که تورات آن را افشا نکرد، فاش میکنند. چرا هنگام سخن گفتن به ویژه با عوام، تنها به اشارات و کنایه قناعت نمیکنند؟ این راز محفل اهل سرّ باید محفوظ بماند. از سوی دیگر، شیمعون بریوحای در میدراش هنعلم و نیز در بخشهای دیگر زُهر به تبیینهای مختلف از این راز اشاره میکند، و در واقع، تردیدی باقی نمیگذارد که نظر وی اساساً همان نظر فوقالذکر عارفان قبالا است. و مؤلف، گویی برای پنهان ساختن دیدگاههای درونیاش، آنها را با تبیینهای کاملاً عقلانی، که وجود آنها در زهر بسیار شگفتانگیز است، میپوشاند و چیزی از تفسیر گنوسی اصلی را باقی نمیگذارد. براساس این تفسیر، آدم سفیراهای وسطا و اخری را به شکل شجرهی حیات و شجرهی علم، شهود کرد، و در عوض حفظ وحدت نخستین آنها و متحد ساختن قلمروهای «حیات»، و «علم» و آوردن رستگاری و نجات به عالم، یکی را از دیگری جدا کرد و تنها متمرکز بر عبادت و پرستش شخینا شد، بدون توجه به اتحاد آن با سایر سفیراها. لذا، او مانع جریان حیاتی شد که از قلمرویی به قلمروی دیگر جاری است، و جدایی و انفکاک در عالم پدید آمد.
از این زمان به بعد شکافی اسرارآمیز، در واقع نه در ذات الوهیت، بلکه در حیات و فعل او به وجود آمد. هر چند این نظریه شروط و قیودی به همراه دارد، اما، با این همه معنای اصلی آن به اندازهی کافی روشن است. پیگیری فهم آن منجر به دیدگاهی شد که تابعان قبالا آن را «تبعید شخینا» نامیدند. (36) تنها پس از بازگشت به وحدت و هماهنگی ازلی است که از طریق عمل توبه به دست میآید و دوباره هر چیزی به جایگاهی که در ابتدا در نظام الاهی اشیا داشت، باز میگردد و براساس نص کتاب مقدس، واقعاً و برای همیشه «خدا یگانه بوده و نام او یگانه خواهد بود». (37)
در حالت جدایی و از هم گسیختگی عالم، این شکاف که مانع اتحاد پیوستهی خدا و شخینا است، (38) تا حدودی با عمل دینی بنیاسرائیل یعنی تورات، میصوا، (39) و نیایش التیام و بهبود مییابد. برچیدن خفت و گناه، بازگشت نظم و هماهنگی وظیفهی آدمی در این جهان است و این همان معنای واژهی عبری تیقون (40) است که عارفان قبالای بعد از دورهی زُهر به کار بردند. با وجود این، در ایام و اوضاع نجات و رستگاری، «در عالم بالا و پایین کمال خواهد بود و تمام عوالم با هم پیوند و اتحاد دارند».
شخینا در میان قوم اسرائیل، که حیات مادیاش بازتاب نغمهی پنهان شریعت جهان شمولی است که در تورات آمده است، فوراً حضور مییابد، چرا که قوم اسرائیل در این عالم مادی با صورت مثالی جامعهی عرفانی اسرائیل که همان شخینا باشد، متناظر است. هر آنچه فرد یا جامعه در جهان مادی انجام دهد، به نحو سحرآمیزی در جهان برین یا واقعیت برتری که به واسطهی اعمال انسان ظاهر میشود، انعکاس مییابد. نقل عبارتی از زُهر بیمناسبت نیست: «تپش عالم دنی (41) مایهی ضربان عالم برین است». (42) هر پدیدهی مادی به گونهی اسرارآمیزی متأثر از واقعیت آسمانی است، زیرا هر چیزی، از جمله فعل انسان، «منشأ برینی» (43) در عالم سفیراها دارد. یک عمل خوب مایهی تشدید حیات سرّی الاهی در سفیراها و در نتیجه جریان رحمت الاهی به درون مجراهای مکنون هدایت و سپس به عالم دنی و عینی منتهی میشود. حتی بیان میشود که انسان مؤمن با عمل خود تورات مرئی که به آن عمل میکند را به تورات نامرئی و اسرارآمیز پیوند میدهد.
دِوقوت (44) ارزش دینی اعلایی که زُهر همانند سایر مکاتب قبالای اسپانیا، در مرکز نظام اخلاقیاش قرار میدهد و به معنای پیوند یا اتصال دائمی با خداست، و چنان که در سخنرانی قبلی متذکر شدم، تقریباً به طور کامل جای تجربهی جذبهای دورهی پیشین را میگیرد. (45) گرچه دوقوت قطعاً یک ارزش ناشی از تأمل و مراقبه است، ولی حاکی از یک روش آگاهی خاص یا غیر عادی نیست. در واقع، براساس نظر موسی بن نحمان (46) که متعلق به نسل قبل از زُهر است، میتوان به دوقوت واقعی در زندگی روزمره و در بطن جامعه دست یافت. (47) بنابراین قابلیت آن را دارد که به ارزشی اجتماعی مبدل شود، نکتهای که برای تأثیر بعدی قبالا بر اخلاق عمومی بسیار حائز اهمیت بود. سایر انواع ارزشهای اخلاق قبالایی نظیر خوف از خدا، عشق به خدا، پاکی اندیشه، پاکدامنی، نیکوکاری، مطالعهی تورات، توبه و عبادت نسبت به این بالاترین کمالِ مطلوب سنجیده میشوند و در نهایت ارزش و اعتبار خود را به دست میآورند. باید بگویم که این اعمالی که ذکر کردم اعمال با ارزشی است که زُهر اهمیت خاصی برای آنها قائل است. همچنین آنها از طریق ارزشگذاری مجدد عرفانی به کمال مطلوبی میرسند که فضایل فقرا و مؤمنین را یکی میکنند، رویکردی که از منظر اخلاق اجتماعی نیز جالب است.
زُهر، همین رویکرد را پیش میگیرد و برای اولین بار در تاریخ یهودیت حاخامی از فقر تجلیل کرده و بر ارزش دینی آن تأکید خاصی میکند. اف. آی. بائر (48) اظهار داشته که این حالت روحی فقر نشان از تأثیر جنبش عامیانهی فرقهی افراطیِ راهبان فرانسیسکن (49) است، که معروف به «روحگرایان» (50) بودند و در قرن سیزدهم در جنوب اروپا گسترش یافتند و در خلال همان سالهایی که زُهر نوشته میشد، تأثیرگذارترین نمایندهی آن، پترس اُلیوی، (51) در اسپانیا فعال بود. واقعیات هرچه باشد، ولی نمیتوان منکر شد که تجلیل از فقر که در مزامیر یافت میشد، در بسط و گسترش بعدی یهودیت حاخامی (52) بسیار کم فروغ شد، تا اینکه هم در سفر حسیدیم (53) و هم در زُهر دوباره احیا شد. در نظر عارف فقرا «ظروف شکستهی خدایند» و این استعارهی رایجی است که در میدارشی قدیم به راحتی یافت میشود. (54) این یکی دانستن روح تدین و فقر در این واقعیت نمود بیشتری مییابد که موسی دلئون، در آثار عبریاش، از همان اصطلاحی برای فقرا استفاده میکند که اغلب در زُهر برای عرفا، یعنی مؤمنان واقعی، آن را به کار میبرد: آنها بِنِه هِخلا دِ – مَلْکا (اعضای دربار پادشاه)، (55) یعنی «مظهر عشق» واقعی خدا هستند. (56)
در رایا مهمنا، (57) که اندکی پس از زُهر نوشته شد، این گرایش به شکل مکتب انتقادی افراطی روحگرا از جامعهی یهودی آن عصر سامان یافت. خود زُهر تا آن زمان چنین نتایجی نمیگیرد، (58) ولی تفسیری عرفانی دارد که در آن صفت فقر به شخینا، و به بیان دیگر به آخرین تجلی خود خدا نسبت داده میشود. شخینا فقیر است، چرا که «او از خود چیزی ندارد» جز آن چیزی که از جریان فیض از سفیراها دریافت میکند. (59) صدقاتی که فقرا با آن زندگی میکنند به طور نمادین بازتاب این مقام عرفانی شخیناست. بنابراین انسان «عادل و درستکار» یا صدیق (60) در کتاب زُهر، کسی است که به مقام دوقوت با خدا میرسد. اتفاقی نیست که عارفان قبالای، غیر از مطالعهی تورات تنها به تحسین ارزشهای اخلاقی پرداختند و به طور کلی به ارزشهای صرفاً عقلانی توجهی نکردند در این رویکرد اخلاقی عارفان قبالا بر عنصر اراده بسیار زیاد تأکید میشود تا عنصر عقل و از این حیث به ایمان دینی تودهی مردم نزدیک میشوند.
باز به تکرار مطلبی که پیش از این گفتم باید اضافه کنم که نمادگرایی جنسی زُهر نفوذ دو گرایش مختلف را نشان میدهد. در آن عباراتی از زهر که بازتابی از نگرشی مثبت به نقش فعالیت جنسی در محدودهی دستورات شریعت الاهی است، میتوان گفت که دیدگاه واقعاً یهودی را نشان میدهد. در واقع، عفت و پاکدامنی یکی از ارزشهای والای یهودیت است: در میدراش و مکتب قبالا یوسف که با پاکدامنی «به عهد و پیمان پایبند ماند» به عنوان الگوی انسان درستکار، یعنی صدیق واقعی معرفی میشود. (61) در عین حال، هیچگاه زهد و ریاضت جنسی در مقام یک ارزش دینی معرفی نمیشود، و عرفا نیز هیچ استثنایی دربارهی آن ذکر نمیکنند. اولین فرمان تورات مبنی بر اینکه بارور باش و زاد و ولد کن عمیقاً بر اذهان آنها تأثیر گذاشته بود. این تفاوت نگرش با دیگر اشکال عرفان آن قدر زیاد است که بد نیست آن را ذکر کنیم: عرفان غیریهودی، که زهد و ریاضت (62) را تجلیل و ترویج میکرد، بعضی اوقات منجر به نسبت دادن رابطهی انسان با خدا به میل شهوانی میشد. از سوی دیگر، جنبش عرفانی قبالا در پی آن بود که راز مسائل جنسی را در ذات خدا کشف کند. به همین دلیل زیر بار زهد و ریاضت نرفت و هیچگاه ازدواج را نوعی امتیازدهی به ضعف نفس ندانست بلکه به عنوان یکی از مقدسترین اسرار میدانست. هر ازدواج واقعی تحقق نمادین پیوند خدا و شخینا است. جوزف جیکاتیلا در رسالهای در باب «پیوند مرد با همسرش» که بعداً به ابن نحمان نسبت داده شد، تفسیری مشابه از معنای عرفانی ازدواج ارائه میدهد. (63) عارفان قبالا براساس آیهی نخست باب چهارم پیدایش: «و آدم همسرش حوا را شناخت» نتیجه گرفتهاند که «شناخت» همواره به معنای فعلیت یافتن پیوند و اتحاد است، خواه اتحاد میان حکمت (64) (یا عقل) باشد، یا اتحاد خدا و شخینا. از اینرو در این نظام عرفان گنوسی جدید، خودِ شناخت کیفیتی شهوانی عالی یافت، و این نکتهای است که غالباً در آثار قبالایی مورد تأکید قرار گرفته است. (65)
پینوشتها
1. unio mystica
2. Bernard of Clairvaro
3. الیشع گالیکو اهل صفد در مقدمهی خود بر تفسیر غزل غزلها (venice, p2a, 1681) قطعهای بسیار روشنگر دربارهی این موضوع دارد.
4. Cf. Zohar, I, II b; II, 216; III56a.
و بحثی طولانی دربارهی این موضوع در آغاز رساله موسی دلئون به نام کتاب انار.
5. Eleazar of Worms
6. maker
7. Zoher, II, 97a and 146b.
نویسندگان جدید اغلب این عبارات و قطعات را نادرست تفسیر کردهاند. یک قطعه مشابه جالب در مقام شهادت از موسی دلئون یافت میشود. (Ms. Berlin or 833f,3ba)، مؤمن ممکن است در مقام شخینا «واقع شود» اما صرفاً در «حالت پوشیده» که آن را عماء نامیده میشود، به مقام قرب میرسد (سفر خروج، باب 20، آیهی 21). اتحاد عرفانی واقعی فیمابین شخینا و رب آن وجود دارد.
8. Zohar, I, 21b-22a: (1).
«مططرون… که حضرت موسی با او نکاح فرمود… موسی وظیفهی زناشویی خویش را نسبت به وی ادا نمود! (نمادی از شخینا) که هنوز به شکل مهتاب است».
9. نخستین کوشش در برابر تحلیل این نمادگرایی توسط وایت در فصل «راز جنسیت» The Mystery of Sex آموزه سرّی در اسرائیل Secret Doctrin in Israel او، ص 235-269 انجام گرفته است. اما تحلیل او بر پایهی این زمینه نادرست استوار است که اصطلاح زهری راز موسای امین به معنای راز جنسی است. در واقع، این اصطلاح صرفاً به معنی کامل ده سفیروت یعنی عالم عرفانی خداوند، فناناپذیر، نه فحوای جنسی یا شهوانی است.
10. ازدواج شاه و ملکه در (III, 7a)؛ اصطلاح نکاح مقدس در Zohar, I, 207b به کار رفته است.
11. منتقدان قبالا، بر این نکته به عنوان دلیلی بر ویژگی اساساً کفرآمیز قبالا پای فشردهاند. به ویژه مقایسه کنید با رساله بسیار مستند اما خیلی سطحی:
S. Rubin, Heidenth um und Kabbaia, Wien, p.53-114, 1993.
و مواعظ (Yemenite Scholar Yahya Kafih) در اثرش بر علیه قبالا به نام نبردهای خداوند، (Tel-Aviv, 1931).
12. نمونههای برجستهی این نمادگرایی را میتوان در Zohar, I. 162a; II, 128a/b; III, 5a/b and 26a یافت.
13. M. D. Georg Langor, Die Erotic der Kabbala, Prag, 1923.
14. Zohar, III, 296 a/b.
در تفسیری عرفانی از مزامیر داود 130: 82. در اینجا صهیون به عنوان نمادی جنسی به کار میرود. دربارهی منتقدان این نماد مقایسه کنید با:
(Simeanibn Lab, طلای ناب, f.10b, 185b (1795))
15. Abelson
16. مقایسه کنید با ترجمهی آلمانی من، ص 36، 43، 44، 53 و 60.
17. Aeons
18. pleroma
19. lower sophia
20. daughler of light
21. ibid, p.90.
22. اصطلاحات مططرون یا ملکه و عروس به ویژه اصطلاح نخست مورد استفاده قرار میگیرند.
23. عبارت «دختر جوان زیبایی که چشمی ندارد» از (زهر، II, 65a) گرفته شده است و در آن، این اصطلاح نماد تورات است. به عنوان نماد شخینا این اصطلاح توسط کل مکتب لوریانی به کار میرود.
24. Abraham Halevi
25. waiting wall
26. Cf. سفر حمدت یامیم (vanice 1768), vol.II, f.4a/b; meir poppers, سفر اورهیات (Amsterdam 1709), f.7d.
27. بنگرید به (Zohar, I, 228). «همهی ابعاد زنانهی عالم از اسرار شخینا منشأ گرفته است.
28. Raza de Mehmanutha
29. بنگرید به یادداشت 73 [متن انگلیسی].
30. Yihud
31. «آدم قدمون همهی خصایص روحانی را دارد» عبارتی کلیشهای که عزرا بن سلیمان پنجاه سال قبل از زهر آن را به کار برد. در زبان دورهی بعدی انسان «کل القواست» (III, 139b).
32. عزرا در سُود عِص هدعَت (اسرار شجرهی علم)، Ms. Oxford, Christ Church College, 198f, 75) میگوید: طعام آدم در آغاز روحانی بود و البسهی ملائکه، بر تن داشت لذا شایسته بود از میوهی بهشتی، که میوههای نفس و روح بودند، بخورید نظیر هنوخ و الیاس (الیاهو). مقایسه کنید با: (Zohar, III, 83b).
33. ابواب نور، (Off, Bach, 1715), f.9a
34. Maarekhet Ha-Elahut
35. Midraham Ha-Neelam
36. Zohar, II, 41b; 216b; III qqb.
37. مقایسه کنید با تفسیری که در زهر (Zohar III. 77b of Zechariah XIV and III. 260b).
38. مقایسه کنید با همین عبارت زهر: «که گنهکاران باعث شد نه جهان به وحدت نرسد».
39. Mirtswoth
40. Tikkun
41. itharata dil-tata
42. Zohar, I, 164a.
43. بنیانهای متعالی (Cf. II, 34a).
44. Devekuth
45. زهر اغلب فعل «الحاق شدن به پروردگار» را به کار میبرد، اما تنها به ندرت از مصدر الحاق استفاده میکند.
46. Moses ben Nahman
47. ابن نحمان در (سفر تثنیه 43: 22).
48. F. I. Baer
49. Franciscans
50. spirituals
51. Petrus Olivi
52. گفتههایی مانند گفتهی حگیگا «خداوند همهی صفات نیک را نظر انداخت تا به بنیاسرائیل بدهد، غیر از فقر چیزی نیافت». در (Hagigah, 9b) استثنا هستند.
53. Sefer Hasidim
54. ظروف شکسته شده، بنگرید به (Zohar I, 10b etc) مقایسه کنید با یادداشت من در مقالهی بائر در (Zion, vol.V,. p.30).
55. Bne Hekhla de-Malka
56. کتاب انار (Ms. British Museum, f.35b).
57. Raya Mehemna
58. مقایسه کنید با مقالهی بائر در (Zion, vol.V, p.. 1-44) و یادداشت 97 [متن انگلیسی] در سخنرانی قبلی.
59. Zohar, I, 249b.
60. Zaddik
61. Cf. L. Ginzberg, Legends of The Jews, vol.v, p.325.
62. aszeticism
63. «دربارهی همآغوشی آدم با زنش به کتاب نامهی مقدس»، Ps. Nahmanides، چاپ نخست رم (سال 1546) مراجعه کنید. مقایسه کنید با مقالهی من در (Kirjath Sefor, vol.XXXI, p. 179-186).
64. wisdom
65. Cf. Moses Cordovero, باغ انار ch.IV, §.9.
منبع مقاله :
شولم، گرشوم گرهارد؛ (1392)، گرایشها و مکاتب اصلی عرفان یهودی، برگردان: علیرضا فهیم، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول