منبع : راسخون
نویسنده : مصطفی انوری
چکیده
بخش عمدهای از تاریخ قرآن، به بنیاسرائیل و یهود و رویارویی آنان با پیامبر پرداخته است ,قوم یهود که در صدر اسلام و حتی قبل از آمدن پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای ایمان به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سرزمین مکه سکنی گزیده بودند و با بی صبری در انتظار ظهورش بودند و با ظهور او امید فتح، بر دشمنان داشتند.
اما وقتی پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ ظهور کرد و با قرآن، کریم به سراغ آنها آمد، بسیارى از مـنـافـع و هـدفـهـایـشان با ظهور اسلام دچار چالش گشته بود, به پیامبر کافر شدند بعضی از افکار آنها در قرآن کریم آمده است که با شدت با این افکار مقابله میکند. از لابه لای این افکار میتوان با عقاید یهود نسبت به مسلمانان و حتی غیر مسلمانان آشنا شد.
یهودیان از طرفى سعى کردند با لجاجت و عناد با پیامبر(ص)، شبهه افکنى ، ایجاد تـفـرقـه ، اختلاف و تحقیر و تمسخر رسول الله (ص) و پیروانش ، فضاى داخلى مدینه را مـسـموم ساخته و به اخلال گرى در مرکز حکومت اسلامى بپردازند. از سوى دیگر آنان هـمـگـام بـا منافقین مدینه مشرکان مکّه را نیز براى هجوم به مدینه تحریک و تحریص مى کـردنـد تـا بـا فـشـار همه جانبه بر پیامبر(ص) و مسلمانان به مقاصد شوم خویش دست یازند.
راهکار اصلى پیامبر(ص) در مقابل یهودیان بر پایه مدارا و نرمش استوار بود. ایشان در تـعـامـل بـا یهودیان ، نخست همزیستى همراه با مسالمت و ملاطفت را در پیش گرفتند. با نگاهى به سیره رسول الله (ص) سیاست گذارى ایشان براى ایجاد پیوندهاى سیاسى ، نـظـامـى و اجـتـمـاعـى مـیـان مـسـلمـانـان و یـهـودیـان کـامـلاً نـمـایـان مـى گـردد. رسـول الله (ص) ضـمـن وضـع سـلسـله مـقررات مسالمت آمیزى در قانون اساسى مدینه ، مـعـاهـداتـى را صـرفـاً با یهودیان خارج از مدینه منعقد مى سازند؛ اما یهود عهدشکن نقض پیمان نموده و تمام اصول معاهده را زیر پاى نهادند.
بـه تـدریـج بـا خـیـانـتـهاى متعدد یهودیان ، پیامبر(ص) از هدایت و همزیستى با آنها دلسـرد گـردیـد و نـرمش و مسالمت را دیگر به مصلحت ندانست ؛ در نتیجه تصمیم گرفت فضاى مدینه را از لوث وجود این قوم گستاخ و پیمان شکن پاک نماید.
یهود در صدر اسلام
امروز در دنیای اسلام مکلفیم دشمن شناسی و تکلیف شناسی را در حد اعلا برای جهان اسلام و مردم ایران تدارک ببینیم.(1)
مقدمه
“خداوند به ما قوم برگزیده , نعمت اسارت , تبعید , تفرق و پراکندگی درجهان را ارزانی داشت این امورکه درگذشته نشانه ضعف ما بودند, بعدها سبب قدرت ما شدند . قدرتی که ما را دراستانه حکومت جهانی قرار داده است” .(2)
دررفتاریهود باپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مسلمانان همواره دشمنى شدیدى احساس مىشود، آنها به اصالت نژادى خود همیشه مغرور بودهاند تصورباطلى داشتهاند که هیچ کس غیرازایشان حقى دررسالت و پیامبرى ندارد ، شیفتگى انها به امورمادّى ومبالغه درمفاسد واحساس آنها به اینکه اسلام سلطه آنها را ازمیان برخواهد داشت و به سودهاى کلان آنها ازبازرگانى نامشروع و ربا خاتمه خواهد داد، دشمنى آنان را نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان شدید کرده است .
یهود,امت اسلام را بزرگترین دشمن دانسته و همان طورکه درصدراسلام برای نابودی اسلام و مسلمین، اقدام میکردند در دوران بعد ازآن تا امروزنیزبرعداوت و فتنهانگیزی خود پایدارمانده وسعی دارند امت اسلام را به سوی هلاکت و شقاوت رهنمون سازند.
ازدیدگاه یهود با ” مطرح شدن اسلام و اهداف آن که برابرى، برادرى، دادگرى، ناروا شمردن ربا و غش در معامله، رد بهرهکشى از دیگران و محترم شمردن همه دینها و اعتقادات از برجستهترین آنها بود.”(3) مسلمانان چارهای جز نابودی و هلاکت نخواهند داشت .
خداوند برای روشن نمودن ابعاد دشمنی یهود با حق و شدت عناد وجهودشان نسبت به اسلام , درایات بسیاری از آنان سخن گفته است و به گونه ای دشمن را به تصویرکشیده که اگر براساس آن عمل کنیم بدون تردید , پیروز میدان خواهیم بود
ریشه یابی مسائل , مطالعه و بررسی تاریخ را باید ازاولویت های خویش بشماریم که با پژوهش در این جریان و آگاهی ازاهداف و مقاصد شوم سران آن , ریشه جریانات درسطح بین الملل و منطقه روشن می شود.
“فلسطین و درقلب آن قدس, نخستین خاکریزی است که ازکف مسلمین بدرآمده و دشمن درسر,به قلمروی حتی فراترازنیل تا فرات می اندیشد. قدس نخستین سنگراوست واوازهمان جا به دورترین نقطه مرزوبوم جهان اسلام چشم دوخته است .اما قدس همچنان درقلب ماست , درختچه های زیتون میوه خواهد داد , شکوفه های لیمو لبخند خواهد زد و شهر صلح دوباره به آغوش اسلام خواهد غلتید”.(4)
فصل اول -پیشنه یهود
ابراهیم نه یهودی بود نه مسیحی، بلکه حقگرایی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود.(5)
آغاز تاریخ بنی اسرائیل
ابراهیم علیه السلام از دنیا رفت و پیامبری به اسحاق علیه السلام منتقل گردید.(6) خداوند درفلسطین به اسحاق فرزندی به نام یعقوب می دهد , نام دیگر او اسرائیل است , یعقوب صاحب دوازده پسر می گردد که یکی از انها یوسف است.
یعقوب خیلی به او محبت می ورزد , برادرانش بر او حسد می برند و پس از مشورت به این نتیجه می رسند که یوسف علیه السلام را در یکی از اب انبارها بیندازند تا قافله ها و کاروانها او را با خود ببرند , بازی را بهانه می کنند و او را با خود می برند , کاروان , یوسف را از چاه بیرون می کشد و به مصر می برد ودر سیر حوادث, یوسف علیه السلام رئیس حکومت مصر می شود و در جریان قحطی گسترده , خانواده یعقوب و فرزندان او (بنی اسرائیل ) به مصر منتقل می شوند .
بنی اسرائیل که اکنون خاندان حکومتی مصر شده اند , مصر سر آغاز کسب تجربه حکومتی انان است . حضرت یوسف علیه السلام از دنیا رفت و مصر در اختیار فراعنه قرار گرفت و انتظار ظهور منجی , امید بنی اسرائیل شد .دوران رنج بنی اسرائیل به طول انجامید.(7) نطفه موسی علیه السلام در کاخ فرعون بسته شد(8) و موسی علیه السلام در آغوش فرعون رشد کرد و همه او را شاهزاده مصر می دانستند .منجی بنی اسرائیل , در کانون دشمن بنی اسرائیل , دانش اموزی خویش را آغاز کرد .
موسی علیه السلام در فریادر رسی زود رس خویش , با موران حکومتی درگیر شد . موسی از شهرگریخت و به سوی مدین روان شد . موسی که در کاخ بزرگ شده بود, برای تحمل مسئولیت باید دورانی را درغربت و در کنار یکی از پیامبران الهی بگذراند و چوپانی کند , تا برای مبارزه با کاخ نشینان اماده شود .
موسی زیبای کاخ نشین , اکنون یک چوپان سیاه نمد پوش با یک عصای چوپانی بود که در مسیر, راه خویش را گم کرد ودر طلب اتش با خطلاب معشوق خویش روبه رو شد و رسالت به گردن او نهاده شد.
نخستین ماموریت او , فراخوان فرعون به اسلام بود . فرعون دربرابر دیدگان مردم تحت حاکمیت خویش , رسوا گردید . برخی از مردم با دیدن پیروزی موسی علیه السلام به او ایمان اوردند . اکنون موسی باید با بنی اسرائیل حکومت تشکیل دهد , انان را گرد هم جمع کند و سازمان دهد . سالها بین پیروان موسی و فرعون درگیری و کشمکش بود و در این سالها موسی علیه السلام بنی اسرائیل را برای روز موعود اماده می کرد , بنی اسرائیل در اردو کشی تاریخی خویش بادریا روبه رو گردید و فرعونیان در پشت سر، اکنون انان نه راه پیش دارند و نه راه پس , به فرمان الهی عصای موسی علیه السلام , دریا را شکافت بنی اسرائیل ا زدریا گذشتند و فرعونیان گرفتار آب آمدند .
با نابودی فرعون و سپاهیان موسی علیه السلام می توانست به مصر برگردد اما ماموریت استقرار در فلسطین و قدس است , اگر آنجا تصرف شود , مصر, روم و اسیا تحت تاثیر حکومت توحیدی موسی علیه السلام قرار می گیرند .
فلسطین و قدس اهمیت زیادی برای موسی و بنی اسرائیل دارد , فلسطین شاهراه است . موسی علیه السلام بنی اسرائیل را در پای کوه طور مستقر کرد و آنان را برای حاکمیت جهانی آموزش می داد .
یهود، فرزندان یهودا- چهارمین پسر یعقوب- هستند. گفته می شود که در طول تاریخ بر اثر جنگها اکثر فرزندان سایر پسران یعقوب کشته می شوندو یا در خلال جنگهای داخلی توسط پسران یهودا به بردگی گرفته می شوند. لذا امروزه عمده ترین بازماندگان بنی اسراییل، فرزندان یهودا هستند که به یهود مشهورند. (9)
کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ … (10)
ویژگی های بارز یهودیان
1. حسد و آزمندی
دانش هائی که یهود در صحرای سینا از حضرت موسی اموخته بود در منطقه قدس با تجربه علمی همراه گردید و قدرت یهود در راه خواهش های نفسانی قرار گرفت ,انان گرفتارازمندی شدیدی به زندگی دنیا شده بودند :
أَمْ یحْسدُونَ النَّاس عَلى مَا ءَاتَاتُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ فَقَدْ ءَاتَیْنَا ءَالَ إِبْرَهِیمَ الْکِتَب وَ الحِْکْمَهَ وَ ءَاتَیْنَهُم مُّلْکاً عَظِیما (11)
” یهودیان به مؤمنین اظهار مودت و خیر خواهى مىکردهاند ، و از این راه آنان را فریب مىدادهاند ، مثلا به بخل و خود دارى از انفاق وادار مىکردند ، تا از این راه نگذارند زحمات مؤمنین به نتیجه برسد ، و قدمى به سوى تقدم و تعالى بردارند ، این آن چیزى است که از ظاهر آیه بر مىآید ، و لازمه این که در شان یهود و دوستان و هم رازهاى یهود نازل شده باشد ، نیز همین معنا است چون ثمره دوستى و سر و سر داشتن با یهود همین بود که به وسیله تحریفات یهود از راه منحرف شوند ، و هر جا که آنها بروند ، آنان نیز بروند . آنها بخل بورزند ، و اینان را نیز وادار به بخل کنند .” (12)
2. نژاد پرستی
اعتقاد به این که یهود قوم برگزیده خداونددر روی زمین هست یک مقوله اساسی در در آئین یهود است
یَا بَنى إِسرءِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتىَ الَّتى أَنْعَمْت عَلَیْکمْ وَ أَنى فَضلْتُکُمْ عَلى الْعَلَمِینَ (13)
اى پسران اسرائیل نعمت مرا که به شما ارزانى داشتم و شما را بر مردم زمانه برترى دادم بیاد آرید.
3. کتمان حقیقت وتحریف
إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا … (14)
محققا کسانى که عهد خدا و سوگندهاى خود را مىدهند و در مقابل متاع قلیل دنیا را مىخرند در آخرت بهرهاى ندارند و خدا در قیامت با آنان سخن نمىگوید و به نظر رحمت نمىنگرد و پاکشان ننموده، در عوض عذابى دردناک دارند .
رؤساى یهود، صفاتى که در توراه در شأن محمد صلی الله علیه و آله آمده بود و خداوند از ایشان عهد و پیمان گرفته بود که آن صفات را بیان کنند، کتمان کردند و آنها را مبدل ساختند و با دست خود صفات دیگرى را نوشتند و سوگند یاد کردند که این صفات تحریف نشده و صفاتى است که خداوند بیان کرده است، تا رشوت و خواربار و خوردنى آنان بوسیله پیروانشان تأمین شود و قطع نگردد.
یحَرِّفُونَ الْکلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ (15)
” یهود آیات کلام خدا را جابجا و تحریف کردند ، و آن را به غیر آن معنائى که خداى تعالى اراده کرده بود تفسیر نمودند”(16)
4. کشتن انبیاء
کانُوا یَکْفُرُونَ بِئَایَتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیرِ الْحَقِّ ذَلِک بمَا عَصوا وَّ کانُوا یَعْتَدُونَ (17)
آیههاى خدا را انکار همى کردند و پیامبران را بناروا همى کشتند زیرا نافرمان شده بودند و تعدى همى کردند
لأَرْسلْنَا إِلَیهِمْ رُسلاً کلَّمَا جَاءَهُمْ رَسولُ بِمَا لا تَهْوَى أَنفُسهُمْ فَرِیقاً کذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ (18)
خداوند برای اصلاح این گروه پیامبرانی می فرستاد , هر وقت پیغمبرى حکمى که مخالف با هواى نفسشان بود بر ایشان آورد عدهاى را تکذیب و عدهاى را به قتل رسانیدند.
“انبیائى که به سوى این قوم آمدند دو دسته شان کردند : یکى آنانکه دعوى نبوتشان را تکذیب کردند، و دیگر آنان که بدست مردم کشته شدند . در گذشته انبیا را تکذیب کردند و کشتند ، و در آینده هم اگر به پیغمبرى دست پیدا کنند او را تکذیب خواهند کرد و خواهند کشت ” (19)
یهودیان ، پیغمبران را با علم به اینکه پیغمبرند کشتند ، پس کشتنشان به غیر حق بود.
5. کفر بعد از ایمان
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ … (20)
کسانى که بعد از ایمان آوردن کافر شدند و سپس کفر خود را زیاد کردند توبه آنان قبول نمىشود
“ابو عالیه گوید: این آیه در باره یهود و مسیحیانى نازل شد که به محمد صلی الله علیه و آله کافر شدند. بعد از آن که به صفت و نعت ایشان ایمان آورده بودند، پس بجهت پایدارى در کفر، به کفر خود افزودند.” (21)
6. بخل ورزی
الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ … (22)
کسانى که بخل مىکنند و مردم را به خست امر مىنمایند و آن چه را که خداوند از فضل و کرم خود به آنان داده است، پنهان مىدارند …
“ابن عباس و ابن زید گویند: این آیه در باره جماعتى از یهود نازل شده است. آنان نزد انصار مىآمدند و با ایشان نشست و برخاست مىکردند و آنان را اندرز مىدادند و به آنان مىگفتند: اموال خود را انفاق مکنید، زیرا ما بیم داریم که مبادا شما فقیر و تهیدست شوید . ” (23)
7. اکل مال بالباطل
إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ … (24)
همانا بسیارى ازعلماء یهود و نصارى مال مردم را از راه باطل مىخورند و آنان را از راه اللّه باز مىدارند
“این آیه در باره دانشمندان و تلاوت کنندگان اهل کتاب نازل شده است، زیرا آنان از فرومایگان خود رشوه مىگرفتند و بیسوادان آنان هزینه زندگانى ایشان را تأمین مىکردند. ” (25)
8. ربا خواری
َ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نهُوا عَنْهُ وَ أَکلِهِمْ أَمْوَلَ النَّاسِ بِالْبَطِلِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَفِرِینَ مِنهُمْ عَذَاباً أَلِیماً (26)
یهودیان ربا مىگرفتند با اینکه از آن نهى شده بودند و اموال مردم را به ناحق مىخوردند و ما براى کفر پیشگان از آنان عذابى دردناک آماده کردهایم
9. اعتقاد به فقیر بودن خداوند
قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نحْنُ أَغْنِیَاءُ سنَکْتُب مَا قَالُوا وَ قَتْلَهُمُ الأَنبِیَاءَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذَاب الْحَرِیقِ (27)
” یهودیان گفته بودند خدا فقیر است و ما همه اغنیائیم ….. و اگر خداى تعالى در این آیه شریفه سخن نامبرده یهود را در ردیف پیغمبرکشى آنان قرار داد ، براى این بود که بفهماند آن سخن دست کمى از پیغمبر کشى نداشت ، بلکه سخن عظیم و توهین بزرگى به ساحت مقدس خدا بود.” (28)
10. تمایل به بت پرستی
جَوَزْنَا بِبَنى إِسرءِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى أَصنَامٍ لَّهُمْ قَالُوا یَمُوسى اجْعَل لَّنَا إِلَهاً کَمَا لهَُمْ ءَالِهَهٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تجْهَلُونَ (29)
وبنی اسرائیل را ازدریا گذراندیم و بر قومى گذشتند که بتهاى خویش را پرستش مىکردند ، گفتند اى موسى براى ما نیز خدایى بساز ، چنانکه ایشان خدایانى دارند ، گفت شما گروهى جهالت پیشهاید .
سی سال تلاش موسی برای خداپرستی این قوم که مردمى مادى و حسى بودهاند فایده ای نداشته است و” هر چه موسى علیه السلام ایشان را به معارف دینى و به حق نزدیک مىکرد نتیجهاش تنها این مىشد که صورت و شکل خدا را در ذهن خود تغییر دهند” (30)
انان از موسی خدای دیدنی تقاضا می کنند وآرزو می کردند که آنان نیز چنین بتهایى مىداشتند .
11. انحرافات اعتقادی
خداوند موسی را برای نزول کتاب اسمانی آنهم به خواسته بنی اسرائیل به کور طور فرا خواند و مردم در انتظار بازگشت پیامبرشان بودند . چهل شب گذشت و موسی بازنگشت و خواص قوم یهود از این مدت استفاده کردند. سامری ظهور کرد
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکمْ وَ إِلَهُ مُوسى فَنَسىَ (31)
و براى آنها مجسمه گوسالهاى را ساخت که صداى گوساله داشت گفت : این خداى شما و خداى موسى است ، و ایمان را رها کرد. خداى تعالى او را در هنگام مراجعتش از گمراهى و گوسالهپرستى قومش خبر داده بود
َ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَنَ أَسِفاً قَالَ بِئْسمَا خَلَفْتُمُونى مِن بَعْدِى أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَ أَلْقَى الأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ استَضعَفُونى وَ کادُوا یَقْتُلُونَنى فَلا تُشمِت بىَ الأَعْدَاءَ وَ لا تجْعَلْنى مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِینَ (32)
چون موسى خشمناک و اندوهگین به سوى قوم بازگشت ، گفت : پس از من چه بد نیابت کردید چرا از فرمان پروردگارتان پیشتر رفتید ، و لوحها را بینداخت ، و سر برادر خویش گرفته بخود مىکشید که گفت : پسر مادرم این گروه زبونم داشتند و نزدیک بود مرا بکشند شادمانى دشمنان بر من نپسند و مرا با گروه ستمکاران همسنگ مگیر .
تمام تلاش های حضرت برای هدایت این قوم بر باد رفته بود.
12. سر پیچی از فرمان الهی
یَقَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْض الْمُقَدَّسهَ الَّتى کَتَب اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبَارِکمْ فَتَنقَلِبُوا خَسِرِینَ (33)
اى قوم بنى اسرائیل به این سرزمین مقدس که خدا برایتان مقدر کرده درآئید و از دین خود بر نگردید که اگر بر گردید به خسران افتادهاید
و آنان در جواب حضرت گفتند:
قَالُوا یَمُوسى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَن نَّدْخُلَهَا حَتى یخْرُجُوا مِنْهَا فَإِن یخْرُجُوا مِنهَا فَإِنَّا دَخِلُونَ (34)
بنى اسرائیل گفتند : اى موسى در آنجا مردمى نیرومند و داراى سطوت هست ، و ما هرگز بدانجا در نیائیم مگر بعد از آنکه آن مردم از آنجا خارج شوند ، اگر خارج شدند البته ما داخل خواهیم شد .
در برابر موسى جبهه گیرى نموده ، بطور صریح دعوتش را رد کردند ، و خداى تعالى در کیفر این گناهشان به عذاب تیه و سرگردانى که خود عذابى شدید و طاقت فرسا بود گرفتار نمود .
همه تلاش های حضرت برای نجات این قوم ناکام ماند و بنی اسرائیل با اینکه این همه مورد لطف الهی واقع شده بودند, به موسی ایمان نیاورده بودند! و موسی اخرین راه رادر حق آنان به کار بست و فرمود:
قَالَ رَب إِنى لا أَمْلِک إِلا نَفْسى وَ أَخِى فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَ بَینَ الْقَوْمِ الْفَسِقِین (35)
موسى عرضه داشت : پروردگارا من اختیار جز خودم و برادرم را ندارم و نمىتوانم این قوم را به اطاعت فرمان تو مجبور سازم پس بین من و بین این مردم عصیانگر جدائى بینداز.
نفوذ یهود به عربستان
سکونت قبائل یهود درعربستان , قبل از ظهور اسلام وبه ایام بخت نصربرمی گردد.” هنگام حمله پادشاه آشور، بختالنصر (نبوکد نصر) به فلسطین، یهود از آشور و دیارخود بیرون رانده شدند، عدهاى از آنها به جزیرهالعرب رفتند و در آنجا مسکنگزیدند” (36) که برخی مناطق یهودی نشین پدید آمده بود که از همه مهم تر یثرب بود.
“یهود کوچ کرده به حجاز در نواحی: خیبر، وادی القری، تیماء، یثرب، به صورت عشایری چون قبایل: بنینضیر، بنیقریظه، بنیقینقاع، بنی بهدل که بعداً قبایل اوس و خزرج هم به آنها ملحق شدند به سر میبردند. (37)
اوس و خررج بت پرست بودند و در اثر مجاورت با یهودیان , برخی از آنان به آئین یهود پیوسته بودند , اما شاید مهمترین علت نفوذ یهود به عربستان , انتظار منجی موعود بود , “یهودیان در کتابهایشان یافته بودند که مکان هجرت محمّد 9 پیامبر خدا ما بین- عیر- و أحد- است از اینرو در جستجوى آن مکان بیرون آمدند بکوهى برخورد کردند که بآن- حداد- گفته میشد پس گفتند: حداد و أحد یکى است از این جهت در نزدیکى آن کوه پراکنده شدند بعضى از آنان- تیما- را اختیار و برخى- فدک- را انتخاب و عدهاى- خیبر- را برگزیدند ” (38)
از اینرو”محققان یکی از علل مهاجرت قوم یهود، به سرزمین حجاز را انتظار منجی موعود و پیامبری که عهدین به آن اشاره کرده است میدانند”. (39)
یهودیان در هر نقطه ای از عربستان که سکونت می گزیدند” به کشاورزى مشهور بودند، همچنانکه در یثرب و اطراف آن به صنعتهائى مانند آهنگرى، ریختهگرى و اسلحهسازى و مانند آن مشهور بودند، صنعتهائى که بهرهکشى از امکانات اقتصادى بومیان و گسترش نفوذشان را در هر جا که بار افکنند و ساکن شوند بر ایشان آسان سازد” (40)
“منابع مالی و مرغوبترین اراضی زراعی یثرب عمدتا در تسلط یهودیان به عنوان نخستین ساکنان این سرزمین پس از عمالیق قرار داشت “. (41)
گاه و بی گاه که بین اعراب و یهودیان مشاجره ای رخ می داد, یهودیان خود را ÷یرو ائین توحیدی میخواندند و اعراب را تهدید می کردند, از اینرو وقتی یودیان با دو قبیله اوس و خزرج درگیر می شدند , می گفتند :”به زودی با پیروی از پیامبر که ظهور خواهد کرد، شما را مثل قوم عاد و ارم از بین خواهیم برد”. (42)
یهودیان مردم عرب را- سخت- تحقیر مىکردند؛ و آنان را وحشى و ساده لوح، پس افتاده و جا مانده مىخواندند. اموال و زندگى مردم عرب را براى خود جایز مىدانستند و به هر نحوى از آن سوء استفاده مىکردند:
«… قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ … (43)
[… مىگفتند: قوم بى کتاب [عرب] بر ما حقى و حکمى ندارند
چون یهودیان سطح فرهنگ بالاتری داشتند , بت پرستها به دیده احترام به آنها می نگریستند , سخن آنها را در این زمینه باور کرده بودندو موضوع کاملا در ذهن انها برای ظهور پیامبر اسلام در میان مردم یثرب آماده بود و زمانی که با پیامبر اسلام روبه رو می شدند و نبی اکرم انهارا به اسلام دعوت می کرد با آن سابقه ذهنی , دعوت او را می پذیرفتند زمانی که نبی اعظم ” شش تن از اوس را در عقبه دید و ایشان را به اسلام فرا خواند و از ایشان خواست تا او را یارى کنند و ایشان او را شناختند و گفتند: این همان پیغمبرى است که یهود ما را از آن هراس مىدهند و مىخواهند ما را بکشند به مانند کشته شدن عاد و ارم. پس ایمان آوردند و او را تصدیق کردند” (44)
یهود پیش از بعثت پیامبر، اعتقاد به ظهور پیامبر عربی داشت و میگفت: «ما به او ایمان خواهیم آورد زیرا شالودهی آئین ما با آئین پیامبر عربی یکی است.» تا جایی که ابن هشام میگوید: «رجال یهود، جامعهی عرب بتپرست را با نزدیک شدن ظهور پیامبر عربی، تهدید به ویرانی میکردند و…» که همین عوامل سبب شد در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله، گروهی بر اثر تبلیغات قبلی یهود، اسلام آوردند. (45)
فصل دوم – یهود و بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله
مگر آن کسان (یهود) را که از کتاب آسمانى بهرهاى داده شدند نمىبینى ، که چگونه گمراهى را مىخرند (46)
دروان آغازین بعثت و اطلاع علمای بنی اسرائیل از بعثت و مقابله آنان
در شناخت دشمن باید محوراصلی دشمنی ها را مد نظر داشت و سپس به سراغ حاشیه ها رفت. همواره در نگاه به تاریخ ، رویاروئی حق و باطل عبرت اموز و قابل پیگیری بوده است .
بخش عمدهای از تاریخ قرآن، به سرگذشت بنی اسرائیل و انحرافات یهود اختصاص پرداخته است و بیش از بقیه اقوام دیگر ازانان یاد شده است.
یهود که اطلاعات زیادی در اختیاردارد می داند که در شبه جزیره عربستان پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله ظهور خواهد کرد، و بر خصوصیات او آن چنان واقف بودند ,که فرزندانشان را می شناختند.
واقدی برای ما از محمد بن صالح از عاصم از پدرش نقل میکند که میگفتهاست : یهود نام و نشان رسول خدا را در کتابهای خود میخواندند و به کودکان خود آموزش میدادند که نام و صفات او چیست و محل هجرت او پیش ماست. (47)
اَلَّذینَ آتَیَناهَمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمْ (48)
کسانی که به ایشان کتاب (آسمانی) داده ایم، همان گونه که پسران خود را می شناسند، او (ـ محمد) را می شناسند.
یهودیان پیش از بعثت رسول خدا مدعی هستند که به مدد پیامبری که به زودی مبعوث خواهد شد بر قبائل اوس و خزرج پیروز خواهند شد اما وقتی خداوند پیامبر خویش را از میان عرب بر میگزیند به سوی او کافر میشوند. (49)
یهودیان در باره اسلام و اهداف و اورنده این ائین الهی اطلاعات کاملی در اختیار داشتند . بنابراین واضح است که به مقابله بپردازند و در صدد نابودی آخرین پیام اور الهی باشند .
استاد شهید، مرتضی مطهری می فرماید: “در قرآن کریم کلمه تحریف به کار رفته است؛ مخصوصاً در مورد یهودی ها که این ها قهرمان تحریف در جهان اند؛ نه امروز، از وقتی که تاریخ یهودیت در دنیا به وجود آمده است. نمی دانم این نژاد چه نژادی است که تمایل عجیبی به قلب حقایق و تحریف کردن دارد و لهذا همیشه کارهایی را در اختیار می گیرند که در آن کارها بشود حقایق را تحریف و قلب کرد… قرآن چه عجیب درباره این ها حرف می زند. این خصیصه یهودی گری که تحریف است، در قرآن به صورت یک خصیصه نژادی شناخته شده است.”
إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکتَبِ وَ یَشترُونَ بِهِ ثمَناً قَلِیلاً أُولَئک مَا یَأْکلُونَ فى بُطونِهِمْ إِلا النَّارَ وَ لا یُکلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ وَ لا یُزَکیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم (50)
کسانى که کتمان مىکنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده ، و آنرا به بهاى کمى مىفروشند ، آنها جز آتش چیزى نمىخورند ( و هدایا و اموالى که از این رهگذر به دست مىآورند در حقیقت آتش سوزانى است ) و خداوند روز قیامت با آنها سخن نمىگوید ، و آنها را پاکیزه نمىکند ، و براى آنها عذاب دردناکى است .
تحریف در چگونگی آغاز بعثت
از عمر محمد صلی الله علیه و آله چهل سال می گذرد که رسالت به او ابلاغ می گردد , دروغ های زیادی در این باره نقل شده است :
محمد صلی الله علیه و آله در غار حرا بود که جبرئیل بر او نازل شد و گفت :”السّلام بر تو اى محمّد، اى پیغامبر خداى. پیغامبر بترسید و بر پاى خاست و پنداشت که دیوانه شد، و بر سر کوه آمد تا خویشتن را فرو افکند و خود را بکشد.
و جبریل او را به میان کوه به پر اندر گرفت که با پیش نتوانست شدن و نه باز پس آمدن، و او را گفت: مترس که تو پیغمبر خدایى و من جبریلم فریشته خداى. پیغامبر صلی الله علیه و آله در آن میانه اندر آشفته بماند.” (51)
بعد از آن گفت: ” بخوان! گفتم: خواننده نیستم. باز مرا به خود ضم کرد و محکمتر از اوّل بیفشرد تا سه نوبت، پس نوبت چهارم گفت: بخوان! گفتم: چه خوانم؟ گفت: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ. …..آن حضرت ترسان با خاطرى به غایت پریشان به خانه آمد و دل در بدنش مىطپید به نوعى که خدیجه مىشنید و گوشت شانه و گردن او مىلرزید به نوعى که مردم مىدیدند. آن حضرت به جاى خواب آمد و تکیه زد و فرمود که: زمّلونى! زمّلونى! …..
و چون در آن زمان ورقه بن نوفل اعلم زمان بود، خدیجه خاتون بعد از رخصت به خدمت [این] عم خود ورقه آمد که به علم کهانت مهارت تمام داشت و گفت: اى [ابن] عم! چه شود که مرا از غم برهانى و خبر دهى ؟ خدیجه صورت واقعه آن حضرت را باز نمود. ورقه از استماع قول خدیجه به غایت خوشحال شد و از غایت شوق و ذوق فغان برداشت و گفت:
برو کاخر محمد سرورى یافت
چو عیسى رتبه پیغمبرى یافت
اى خدیجه! بشارت باد ترا که محمّد مبعوث شد بر کافه خلایق و عرب را سرافرازى حاصل آمد و ترا عزّ ابدى و عزّت سرمدى به حصول پیوست و تو بهترین زنان عالم گشتى و این دولت در خاندان تو باقى ماند تا به قیامت .
القصه آن حضرت نزد ورقه رسید و از آمدن جبرئیل و مکالمه ایشان او را واقف گردانید. ورقه گفت: ابشر یا محمّد ثمّ ابشر ثمّ ابشر؛ پس به دست و پاى آن حضرت افتاده روى خود را بر پاى آن حضرت مىمالید و مىگفت: گواهى مىدهم که تو پیغمبرى و بعد از چند روز وفات کرد. پیغمبر گفت که جاى وى در بهشت خواهد بود که تصدیق نبوت من کرده پیش از آنکه مأمور شوم به دعوت.”(52)
جاعلان این داستانها در صددند از شخصیت پیامبر بکاهند و او را به صورتی به تصویر بکشند که گوئی پیش از رسالت او جاهل بوده و از رسالت خویش بی خبرو در نبوت خود شک دارد و پس از بیان حالات به همسرش و ورقه بن نوفل در می یابد که وظیفه سنگین رسالت به او واگذار شده است.
و محمد صلی الله علیه و آله چهل ساله , بزرگ تاجران و محبوب عرب , چند کلمه را نمی تواند تکرار کند!و این اهانتی بزرگ به نبی اکرم است , و ظواهر این داستان ها با عقل و حقیقت سازگاری ندارد .
فصل سوم – پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و پیمان شکنان یهود
آیا هر باریهود پیمانى بستند جمعى آن را دور نیفکندند ؟ و بیشتر آنها ایمان نمىآورند (53)
عملیات روانی یهود در مبارزه با اسلام
1. سجده به بتهای چوبی قریش
پس از هجرت رسول (خدا) به مدینه جمعی از خواص یهود به مکه رفتند تا با مشرکان مکه بر ضد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم پیمان شوند. یکی از مشرکان از یهود پرسید دین ما بهتر است یا ائین محمد صلی الله علیه و آله ؟ و” خواص اهل باطل یهود که برای رسیدن به اهداف خویش انچنان سازشکاری با هر جمعینی نشان می دهند, براى جلب نظر بتپرستان در برابر بتهاى آنها سجده کردند و آنچه را که در باره عظمت اسلام و صفات پیامبر صلی الله علیه و آله دیده یا خوانده بودند زیر پا گذاشتند ، و حتى براى خوشآیند بتپرستان آئین خرافى و مملو از ننگ آنها را بر اسلام ترجیح دادند” (54)
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِّنَ الْکتَبِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هَؤُلاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُوا سبِیلاً
آیا ندیدى کسانى را که بهرهاى از کتاب ( خدا ) دارند ( با این حال ) به جبت و طاغوت ( بت و بتپرستان ) ایمان مىآورند و به مشرکان مىگویند آنها از کسانى که ایمان آوردهاند هدایت یافتهترند ؟ !
2. تمسخر مومنین
یهودیان از تمسخر بهره بسیار می بردند “و در مسجد رسول خدا (ص) حضور مییافتند و بدانچه در آنجا میگذشت گوش میدادند و مسلمانان را به مسخره میگرفتند و با توهماتی که به میان میآوردند و با سؤالاتهای تردیدبرانگیزی که مطرح میکردند تردید و دودلی را در بین مسلمین رواج میدادند”.(55)
خداوند در قران به این امر اشاره دارد :
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتخَذُوا دِینَکمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِّنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَب مِن قَبْلِکمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَ إِذَا نَادَیْتُمْ إِلى الصلَوهِ اتخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعِباً ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (56)
اى کسانیکه ایمان آوردهاید ، افرادى که آئین شما را بباد استهزاء و بازى مىگیرند از اهل کتاب و مشرکان ، دوست و تکیهگاه خود انتخاب نکنید ، و از خدا بپرهیزید اگر ایمان دارید . و انها هنگامى که نماز مىخوانید آنرا به مسخره و بازى مىگیرند ، این بخاطر آن است که آنها جمعى هستند که درک نمىکنند .
3. فریب پیامبر
یکی دیگر از تلاش های یهود , ایجاد خدشه در دین وائین حضرت بود , انان می اندیشیدند که میتوانند حضرت را فریب دهند بنابراین به حضور حضرت رسیدند و گفتند ” ما دانشمندان و اشراف یهودیم و اگر ما از تو پیروى کنیم مطمئنا سایر یهودیان به ما اقتدا میکنند ولى در میان ما و جمعیتى ، نزاعى است اگر دراین نزاع به نفع ما داورى کنى ما به تو ایمان خواهیم آورد ” (57) اما پیامبر از این دوری می گزیند و خداوند از این توطئه سخن گفته و پیامبر را از فتنه گران بر حذر می دارد .
وَ أَنِ احْکُم بَیْنهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَن یَفْتِنُوک عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَیْک فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ أَن یُصِیبهُم بِبَعْضِ ذُنُوبهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِّنَ النَّاسِ لَفَسِقُونَ (58)
و باید در میان آنها طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم کنى و از هوسهاى آنان پیروى مکن و بر حذر باش که مبادا تو را از بعض احکامى که خدا بر تو نازل کرده منحرف سازند ، و اگر آنها روى گردانند بدان خداوند مىخواهد آنها را بخاطر پارهاى از گناهانشان مجازات کند و بسیارى از مردم فاسقند .
4. ایجاد شک و تردید
یهود براى متزلزل ساختن ایمان مسلمانان از هر وسیلهاى استفاده مىکردند , یکی دیگر از ابزارهای انان ایجاد شک و تردید بین مؤمنین است “که ابتدا وانمود میکردند که مسلمان شدهاند و پس از مدتی اعلام میکردند که اسلام برگشتند تا بدین طریق مسلمانان را به ارتداد جرأت دهند که قبح این کار را بشکنند” (59)که قران به آن اشاره می کند .
وَ قَالَت طائفَهٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَبِ ءَامِنُوا بِالَّذِى أُنزِلَ عَلى الَّذِینَ ءَامَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَ اکْفُرُوا ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (60)
و جمعى از یهود گفتند :در ظاهربه آنچه بر مؤمنان نازل شده ، در آغاز روز ایمان بیاورید ، و در پایان روز، کافر شوید شاید آنها از آیین خود باز گردند !
” دانشمندان یهود با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برسند و ظاهرا ایمان بیاورند و مسلمان شوند ، ولى در آخر روز از این آئین برگردند و هنگامى که از آنها سؤال شود چرا چنین کردهاند بگویند: ما صفات محمد صلی الله علیه و آله را از نزدیک مشاهده کردیم و هنگامى که به کتب دینى خود مراجعه نموده و یا با دانشمندان دینى خود مشورت کردیم دیدیم صفات و روش او با آنچه در کتب ما است تطبیق نمىکند و لذا برگشتیم ، تا این موضوع سبب شود که عدهاى بگویند اینها به کتب آسمانى از ما آگاهترند ، لابد آنچه را مىگویند راست گفتهاند و به این وسیله متزلزل مىگردند . ” (61)
و از آنجائی که همه مىدانستند که آنها نسبت به کتب آسمانى و نشانههاى آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله ، آشنایى کامل دارند!! یهود امیدوار بود که این امر حداقل ایمان تازه مسلمانان را سست کند
5. برانگیختن خشم جاهلی
یهود ازاینکه می دید اوس و خزرج که سالها با هم اختلافات شدیدی داشتند اکنون ، در نهایت صفا و صمیمیت گرد هم جمع شده اند و آتش اختلافات شدیدى که در جاهلیت در میان آنها شعلهور بود به کلى خاموش شده است . و این اتحاد آنان برگسترش اسلام تاثیر بسزائی دارد . و اگراینها به همین طریق پیش روند موجودیت یهود به کلی در خطر است.
“شأس بن قیس میخواست با زنده کردن کینههای دیرینه در میان اوس و خزرج آتش اختلاف و جنگ را شعلهور کند که با اقدام به موقع پیامبر صلی الله علیه و آله این توطئه ناکام ماند” (62)
از این رو با یاد اوری حوادث خونین بغاث ( محلى که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد ) ، و تجسم ان حوادث در برابر دیدگان انان , خشم انان را بر می انگیختند و چیزى نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین بار دیگر شعلهور گردد . خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید ، فورا با جمعى از مهاجرین به سراغ آنها آمد ، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تکان دهنده خود آنها را بیدار ساخت .
و قران بار دیگر یهودیان را این گونه سرزنش می نماید:
قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَبِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِئَایَتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شهِیدٌ عَلى مَا تَعْمَلُونَ, قُلْ یَأَهْلَ الْکِتَبِ لِمَ تَصدُّونَ عَن سبِیلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونهَا عِوَجاً وَ أَنتُمْ شهَدَاءُ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (63)
بگو اى اهل کتاب ! چرا به آیات خدا کفر مىورزید با آنکه خدا گواه بر اعمال شماست , بگو اى اهل کتاب ! چرا افرادى را که ایمان آوردهاند ازراه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج سازید در حالى که شما ( به درستى این راه ) گواه هستید و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست .
صلحنامه پیامبر صلی الله علیه و آله با یهود:
پیمان عمومی نبی اکرم با یهود
پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام ورود به مدینه در صدد جلب قلوب و تبلیغ آیین خویش بود، اما از آنجایی که یهود ثروت زیاد و تسلط بر اقتصاد مدینه داشت و پیامبر صلی الله علیه و آله هم میدانست اگر یهودیان را با خود متحد نکند وحدت به طور کامل برقرار نمیگردد. اگر یهودیان را با خویش همراه نکند خطر قریش و بتپرستان و رسیدگی به وضع مسلمین امکانپذیر نمیباشد. بنابراین در ابتدای ورود به مدینه پیماننامهای را با یهود امضاء کرد “با هدف تعیین حدود و حقوق دستهها و قبائلی چون اوس و خزرج و اعراب و یهود که آن را نخستین قانون اساسی میخوانند”.(64)
چند ماده مهم این پیمان چنین است:
1- مسلمانان و یهودیان امت واحد به شمار میروند.
2- مسلمانان و یهودیان در پیروی از دین خود آزادند.
3- مهاجران قریش به رسم سابق خویش قبل از اسلام در پرداخت خونبهاء باقی هستند. اگر فردی از آنان کسی را کشت یا اسیر گردید باید به کمک هم خونبهای او را طبق عدالت و معروف بین مؤمنان بپردازد و اسیر خود را با پرداخت فدیه آزاد کند.
4- هیچ کس حق ندارد به غلام، فرزند یا دیگر اعضای خانواده کسی بدون اجازه او پناهندگی دهد.
5- امضاء کنندگان این پیمان دفاع مشترک از مدینه را به عهده خواهند داشت.
6- مرجع رفع اختلاف در اختلافات احتمالی در میان امضاء کنندگان این پیمان محمد خواهد بود.(65)
این عقد پیمان جزء اولین اقدامات پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه بود که در حفظ آرامش شهر تأثیر بسزایی داشت.
پیمان خاص نبی اکرم با یهود
پس از استوارى و پایدارى اساس جامعه جدید اسلامى و اعتماد به آن و پس از به وجود آوردن عقیده و سیاست و نظامى هماهنگ و یکپارچه در میان مسلمانان؛ پیامبر گرامى چنان مصلحت دید که با غیر مسلمانان نیز، روابطى تنظیم و برقرار کند که صلح و امنیّت، آسایش و خیر و سعادت بشریّت و ایجاد سرزمینى دوستانه و یک رنگ [توأم با احترام و آزادى عقیده] را به ارمغان آورد. و براى نیل به این هدف والا، قوانین گذشت و جوانمردى و چشم پوشى را- که در جهان مالامال از تعصب و زیادهروى و حق پوشى بىسابقه بود- پى ریزى کند.
نزدیکترین همسایه مدینه از میان غیر مسلمانان یهود بودند. هر چند نسبت به مسلمانان [و حتى نسبت به بشریّت] دشمنى قلبى و درونى داشتند؛ و هنوز هیچگونه دشمنى یا مقاومتى را از خود نشان نداده بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله در آن پیمان آزادى کامل عقیده و اموال را به خود آنان واگذاشت و به تبعید و مصادره اموال و دارایى و دشمنى با آنان مایل نبود. آنان در این پیمان متعهد شدند:
1- با دشمنان مسلمانان همکاری نکنند و مرکب، اسلحه و ابزار جنگی در اختیار آنان قرار ندهند.
2- هیچ گامی بر ضرر پیامبر و مسلمانان بر ندارند و پنهان و آشکار با زبان و با دست ضرری به آنان نرسد.
3- اگر بر خلاف این قرار داد عمل کنند پیامبر صلی الله علیه و آله حق هرگونه مجازات آنها را اعم از قتل آنها یا اسیر کردن زنان و کودکان و یا ضبط اموالشان خواهد داد. (66)
نبردهای یهود با پیامبر
بنی قینقاع
ورود رسول خدا صلی الله علیه و آله موجب آسایش و امنیتى براى مردم مدینه شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله بوسیله مردم مدینه شالوده یک امت و ملت واحدى را میریخت ولى خواص یهود از روى حسادتی که پیدا کرده بودند در صدد مخالفت و کار شکنى برآمدند . حضرت پس از ورود به مدینه با یهودیان مدینه پیمان بست ولی ” چون پیامبر صلی الله علیه و آله براهل بدر پیروز شد و به مدینه برگشت، یهود سرکشى کردند و پیمانى را که میان ایشان و رسول خدا بود شکستند، پیامبر، کسى به سراغ ایشان فرستاد و آنها را جمع کرد و فرمود: اى گروه یهود به خدا سوگند، مىدانید که من رسول خدایم، اسلام بیاورید پیش از آنکه خداوند بلایى را که برقریش نازل کرد، بر شما نازل فرماید. گفتند: اى محمد، پیروزى برآنها تو را مغرور نکند، تو با گروهى نادان جنگیدى و مقهورشان کردى، در صورتى که ما مرد جنگ و مبارزهایم و اگر با ما جنگ کنى خواهى دانست که با کسى چون ما جنگ نکردهاى” (67)
این قبیله زرع و نخلى نداشتند. مردمى بازرگان بودند، منازلشان در اطراف مدینه بود , حضرت تصمیم گرفته این خیانت را با شمشیر برطرف کند بنابراین پانزده شب انان را در محاصره گرفت ولی “چون یهودیان مزبور با قبیله خزرج همپیمان بودند از این رو عبد الله بن أبى (که از بزرگان خزرج و ضمنا از منافقین مدینه بود) چون دید آنها ناچار بتسلیم شدند و سرنوشت آنها بدست محمّد صلی الله علیه و آله افتاده بنزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده گفت: اى محمّد درباره دوستان من باید بنیکى رفتار کنى!
رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتنائى نکرد، مجددا تکرار کرد. این بار نیز حضرت اعتنائى نکرد، بار سوم دست در شکاف زره یا گریبان رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده و آنرا محکم گرفت گفت: اى محمّد درباره دوستان من بنیکى رفتار کن!
حضرت خشمناک شده فرمود: رها کن، عبد الله حضرت را رها نکرد و گفت تا درباره ایشان نیکى نکنى رهایت نمىکنم، اینها هفتصد نفر مردان جنگجو و مسلحى هستند که سیصد نفرشان زره و جوشن دارند و مرا تا کنون از دشمنان سرخ و سیاه حفظ کردهاند من نمىتوانم تو را رها کنم که بیک روز تمامى آنها را از دم تیغ بگذرانى و بکشى زیرا من از اوضاع آینده بر خویش بیمناک هستم!
رسول خدا صلی الله علیه و آله که چنان دید از کشتن آنها صرف نظر کرد و تبعید شان کرد” (68)
نبرد بنى نضیر
پس از بازگشت سپاهیان اسلام به مدینه از نبرد احد , یهود بنى نضیر در مدینه که از امکانات وسیع و تجهیزات فراوانى بهرهمند بودند پیمان خو را شکست و اعلان جنگ کرد شرائط این نبرد حساس بود و و روحیه مردم انچنان اماده نبود و کسانى در میان مسلمانان بودند که به یهودیان با نظر بزرگى مىنگریستند و در دل تا حدودى به آنان اعتماد و احترام مىگزاردند. و از طرف دیگرتشویق های منافقان و در رأس آنان عبد اللّه بن ابى یهود را در این کار مصمم می کرد.
سپاه اسلام به قلعه های بنی نضیر رسید و یهودیان با دیدن مسلمین به بالای قلعه ها رفتند و شروع به پرتاب سنگ کردند , پیامبر قلعه را محاصره نمود و ارتباط یهودیان ا با منافقان مدینه قطع نمود , وعبد اللّه بن ابى، و یارانش بنى نضیر را نتوانستند یاری کنند.
یهودیان چون دیدند که نیروى جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و آله را ندارند، تسلیم شدند و پیامبر انان را به گوچ وا نهاد . یهودیان بنی نضیر به گونه ای که نه خودشان باور می کردند و نه دیگران مغلوب شدند!
هُوَ الَّذِى أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَبِ مِن دِیَرِهِمْ لأَوَّلِ الحَْشرِ مَا ظنَنتُمْ أَن یخْرُجُوا وَ ظنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصونهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاتُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْث لَمْ یحْتَسِبُوا وَ قَذَف فى قُلُوبهِمُ الرُّعْب یخْرِبُونَ بُیُوتهُم بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِى الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبرُوا یَأُولى الأَبْصر (69)
او کسى است که کافران اهل کتاب را در برخورد ( با مسلمانان ) از خانههایشان بیرون راند ، گمان نمىکردید آنها خارج شوند ، و خودشان نیز گمان مىکردند که دژهاى محکمشان آنها را از عذاب الهى مانع مىشود ، اما خداوند از آنجا که گمان نمىکردند به سراغشان آمد ، و در قلب آنها ترس و وحشت افکند ، به گونهاى که خانههاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مىکردند ، پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم !
خندق آتش یهودیان – جنگ مشرکان
امنیّت و آسایش به مدینه بازگشته بود اما یهودیان که به دلیل خیانت زبون شده بودند، هنوز پند نگرفته و منتظر بودند، مسلمانان به نابودی گرفتار ایند. اما وقتى مسلمانان در مدینه، به قدرت رسیدند؛ در تب و تاب خشم و کینه سوختند و به توطئه جدیدى دست زدند ؛ اما به تنهایى یاراى مقابله با مسلمانان را نداشتند و از طرفی ” عدم حضور قریش در سرزمین بدر و تخلف ابو سفیان از وعده خویش، موقعیت قریش را متزلزل ساخت و تداوم سرورى آنان را در بین قبایل جزیره العرب با خطر جدى روبهرو کرد. ” (70)
“سران یهود و بزرگان بنى نضیر، نزد قریشیان در مکه رفتند و مردم را به جنگ پیامبر تحریک نمودند و با قریش اعلام پشتیبانى کردند و وعده پیروزى دادند. قریش که در بدر دوم، تاب مقاومت نداشتند و پیش از رسیدن به میدان نبرد به مکه باز گشته بودند؛ اکنون براى جبران آبروى از دست رفته، از آن توطئه استقبال مىکنند.این گروه یهود، نزد طایفه غطفان و سایر قبایل عرب نیز رفتند و آنان را به جنگ پیامبر فرا خواندند که بیشتر آنان، آمادگى خود را اعلام نمودند.قریش و کنانه و هم پیمانانش از اهل مکه، و گروههاى دیگر از شرق، همگى براى حمله به مدینه به راه افتادند. ” (71)
ده هزار نفرمرد جنگجو پیرامون مدینه اردو زدند، قریش و یهودیان با توجه به سرمایهگذاری عظیم در این جنگ تصمیمداشتند مسلمانان را از صحنه روزگار حذف کنند. پس از آن نبی اکرم صلی الله علیه و آله مسلمین را جمع کرد وسلمان پیشنهاد خندق را مطرح فرمود پیامبر نظر ایشان را پذیرفت , بین کوه احد و کوه صلع را کانال زدند , دشمن با دیدن خاکریز فهمید که این طرح عرب نیست . در همین زمان یهود بنی قریظه از پشت مدینه اعلام جنگ کرد , مسلمین حتی درون شهرهم امنیت نداشتند , شرائط خطرناک شده بود, منافقین نیز از این فرصت استفاده کردند و تصمیم به فرار گرفتند.
وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَفِقُونَ وَ الَّذِینَ فى قُلُوبهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسولُهُ إِلا غُرُوراً وَ إِذْ قَالَت طائفَهٌ مِّنهُمْ یَأَهْلَ یَثرِب لا مُقَامَ لَکمْ فَارْجِعُوا وَ یَستَئْذِنُ فَرِیقٌ مِّنهُمُ النَّبىَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَهٌ وَ مَا هِىَ بِعَوْرَهٍ إِن یُرِیدُونَ إِلا فِرَاراً (72)
بخاطر بیاورید زمانى را که منافقان و آنها که در دلهایشان بیمارى بود مىگفتند خدا و پیامبرش جز وعدههاى دروغین به ما ندادهاند و نیز به خاطر بیاورید زمانى را که گروهى از آنها گفتند : اى اهل یثرب ( مردم مدینه ) ! اینجا جاى توقف شما نیست ، به خانههاى خود باز گردید ، و گروهى از آنان از پیامبر اجازه بازگشت مىخواستند و مىگفتند خانههاى ما بدون حفاظ است ، در حالى که بدون حفاظ نبود ، آنها فقط مىخواستند ( از جنگ ) فرار کنند !
بنی قریظه، تنبیه خیانتکاران یهود
بعد از جنگ خندق و هنگامی که پیامبر از فرار مشرکان اطمینان حاصل نمود به فرمان الهی سراغ خیانتکارن یهود امد که برخلاف پیمان خویش مبنی بر عدم تجاوز از سوی قبیله بنیقریظه در زمان جنگ احزاب از پشت به مدینه هجوم آورده بودند , نیروى مدینه، دسته دسته به حرکت در آمدند در اطراف قلعههاى بنى قریظه فرود آمدند و آنها را به محاصره خود در آوردند. محاصره طولانی شد ، راه گریزى جز تسلیم در برابر پیامبر، برایشان باقى نماند. ازپیامبرخواستند که ابو لبابه را پیش انان بفرستد تا با او مشورت کنند. ابو لبابه، هم پیمان آنان بود و زن و اموال و زندگىاش در منطقه آنان قرار داشت. وقتى به آن جا رفت؛ مردان از جا برخاستند و زنان و کودکان به گریه افتادند. دلش به حالشان سوخت. گفتند: ابو لبابه! آیا مصلحت مىدانى که دستور محمد را بپذیریم؟
گفت: البته, ولى به گلویش اشاره نمود. یعنى، شما را از دم تیغ مىگذرانند. ابو لبابه فورا دریافت که با خدا و پیامبرش خیانت ورزیده است. ولی چون محاصره طولانی شد ، قریظه از در تسلیم در آمدند؛
” طایفه اوس، گفتند: اى پیامبر! آن چه مصلحت بود، با مردم بنى قینقاع- که هم پیمان برادران خزرجى بودند-، نشان دادى. بنى قریظه نیز هم پیمان ما هستند؛ با آنان، حکیمانه رفتار کن.
گفت: آیا به داورى یکى از خودتان خشنود هستید؟ گفتند: آرى! پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: آن کس، سعد پسر معاذ است. گفتند: داورى وى را مىپذیریم. “(73)ودر نهایت سعد گفت که مردان بنی قریظه کشته و زنانشان اسیر شوند و اموالشان تقسیم گردد.
نقد و بررسی :
اصل قضیه حکم سعد بن معاذ مشهور است : هر چند در جزئیات (تعداد کشتهشدگان یا اسیرشدگان و …) اختلاف وجود دارد.
“بعضی از نویسندگان اروپایی جنگ با بنیقریظه و کشتهشدگان مردان جنگی را مورد انتقاد قرار داده و آن را وحشیانه قلمداد نمودند” (74)
اما جنایات بنیقریظه را نمیتوان نادیده گرفت، آنان نه تنها به نقض پیمان خویش اقدام نمودند بلکه پشتیبانی مالی سپاه احزاب را هم فراهم نمودند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میتوانست با استناد به همان نقض پیمان آنان را مجازات نماید ولی از باب رحمت در برابر همپیمان آنان حکمیت سعد را انتخاب نمود و این پیشنهاد مورد قبول هر دو طرف قرار گرفت و حکم سعد منطبق با آیین یهود است و او به حکم هم پیمانی از قوانین آنان آگاهی داشتهاست.
حکم تورات در این رابطه به شرح زیر میباشد:
“هنگامی که به شهری پیش میروی تا آن که با آن جنگ نمایی به او ندای صلح برسان و لازم است اگر تو را جواب صلحآمیز بدهند و دروازه را به تو بگشایند که تمامی قومی که در آن یافت میشوند به ادای جزیه تو را بنده شوند و اگر با تو صلح نکردند با تو جنگ نمایند ،آن را محاصره نما. و چون خداوند خدایت آنان را به دستت بسپارد تمامی ذکورانش را به دم شمشیر بکشت، نهایت زنان و اطفال و مواشی و هر چه در شهر یافت شود یعنی تمامی غنایمش را برای خودت به یغما ببر تا غنایم دشمنان خود را که خداوند خدایت به تو میدهد بخوری”
خیبر – کانون خطر
خاکریز بعدی برای عدم رسیدن پیامبر به قدس , خیبر است ” پیش از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله ، ملت یهود براى سکونت و حفاظت خویش در آن نقطه، دژهاى هفتگانه محکمى ساخته بودند.” (75)
پس از شکست مدینه , یهود در خیبر به تجمع نیرو پرداخت وشمال مدینه را پایگاهی برای توطئه وحرکت علیه اسلام کرده بودند و مانع گسترش اسلام به ان مناطق شده بودند
“جرم بزرگى که یهودیان خیبر داشتند، این بود که تمام قبایل عرب را براى کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند و سپاه شرک با کمک مالى یهودان خیبر، در یک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده، خود را به پشت مدینه رسانیدند” (76)
خیال پیامبر با بستن پیمان حدیبیه، از ناحیه قریش آسوده بود و مسلمین نیز دریافته بودند که جز با قطع ریشه فساد, دسیسه های یهود پایان نخواهد یافت به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمین به خیبر رهسپار شدند .
“یهودیان مدینه ، هنگامى که پیامبر صلی الله علیه و آله براى جنگ خیبر آماده مىشدند، مىگفتند: خیبر بسیار استوارتر از آن است که شما آن را فتح کنید. اگر دژهاى خیبر و مردان آن را ببینید پیش از رسیدن به آن باز خواهید گشت. خیبر دژهاى مرتفع بر قلههاى کوهها، و آب فراوان و دایمى دارد. در خیبر هزار زره پوش هستند، اگر یارى آنها نبود قبیله اسد و غطفان، نمىتوانستند جلوى هجوم اعراب را بگیرند. حالا شما مىتوانید خیبر را بگیرید؟ ” (77)
هنگام روانه نبرد علیه یهودیان خیبرمسلم بود که قبیله غطفان که دشمنى فراوانى با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت و محلّ سکونت آنان در نزدیکى خیبر به آنان بپیوندد،بنابراین پیامبر” میان خیبر وغطفان لشکر زد که مانع (مدد) شود , غطفان هم براى یارى یهود (خیبر) قیام کردند ولى از مسلمین ترسیدند مبادا بر اموال و خانوادههاى آنها چیره شوند ناگزیر برگشتند ” (78)
محاصره خیبر قریب یک ماه طول کشید، یاران یک به یک دژها را فتح می کردند , با رسیدن مسلمانان به اخرین قلعه (نزا ر)که”تسخیر ناپذیرترین قلعههاى خیبر بود و قوم یهود هم تصور نمىکردند که مسلمانان پیروز شوند؛ هر چند تمام توان خود را به کار گیرند. بنابراین، بر خلاف سایر قلعهها همه زنان و فرزندان خود را در آن جا گرد آوردند.” (79)
پس از تلاش های فراوان و نا موفق مسلمین برا ی دستیابی به قلعه پیامبرپرچم ” را به على داد، على مرحب یهودى را کشت و در قلعه را که سنگى بود بدرازاى چهار ارش، در پهناى دو ارش، در بلندى یک ارش از جا کند. على بن ابى طالب آن را پشت سرش انداخت و به قلعه در آمد و مسلمانان نیز وارد قلعه شدند ” (80)
یهودیان می توانستند با پذیرش اسلام اگر چه به زبان باشد جان خویش را از مهلکه نجات دهند اما انان مرگ را ترجیح دادند.
تبوک
منافقین و یهودیان تمام همت خویش را برای نابودی پیامبر و اسلام به کار می گیرند , یهود بدنبال ان است که پیامبر را با سپاهیانش ازمدینه بیرون کند که منافقین از داخل کودتا کنند و از پشت خنجر بزنند و پایتخت حکومت اسلامی را بدست بگیرند ولی اتصال پیامبر به منبع وحی الهی این توطئه بزرگ یهود ومنافقین را خنثی کرد و نگذاشت ان همه دستاوردها و ارزشهایى که از راه جهاد و مبارزه ، به دست آمده است، تباه مگردد و بیهوده ماند.
” چون پیغمبر صلی الله علیه و آله آماده رفتن شد أمیر المؤمنین علیه السلام را بجاى خود بعنوان جانشینى در میان خاندان و فرزندان و زنان و آنان که با او بمدینه هجرت کرده بودند گماشت، و باو فرمود: یا على بدرستى که شهر مدینه اصلاح نپذیرد جز ببودن من یا تو، زیرا آن حضرت صلی الله علیه و آله از نیتهاى ناپاک عربها و بیشتر مردم مکه و آنان که در اطراف مکه بودند: آنان که با آنها جنگ کرده بود و خونشان ریخته بود آگاه بود، و ترس از این داشت که چون از مدینه دور شود و بشهرهاى روم رود آنان بمدینه بریزند، و اگر کسى را (مانند على) بجاى ننهد از آزار و زیان ایشان، و تباهى ببار آوردن در هجرتگاهش، و از پیش آمد ناگوارى نسبت بخاندان خود آسوده خاطر نبود، و میدانست که جز أمیر المؤمنین علیه السلام براى ترساندن دشمن و نگهبانى از هجرتگاه او، و نگهدارى از ساکنین مدینه، کسى دیگر نمیتواند جاى او را بگیرد، (روى این جهات) او را بجانشینى خویش در مدینه منصوب فرمود، و تصریح بامامت و پیشوائى او پس از خود کرد، و یا گفتار آشکار این مطلب را گوشزد فرمود.” (81)
سپاهیان اسلام به تبوک می رسند و بدون هیچ گونه درگیریو تنشی به مدینه باز می گردند .
موته
درسال هشتم مکه فتح شد و یهود جناح عظیمش را از دست می دهد و سراغ ابر قدرت زمان , اخرین تیغ خود میرود و از رومیان کمک می گیرد , سفیر و نماینده پیامبر در دهکده موته به دست فرماندار روم کشته میشود. پیامبر سخت ناراحت می شود و مسلمین را برای نبرد جمع کرد و پس از فتح مکه انتظار می رفت پیامبر سربازان زیادی داشته باشد و ولی تنها سه هزار نفر مهیا شدند !
لشکر اسلام به حرکت در می اید و جریان نفاق که سالها همراه یهود بزرگ شده اند بار دیگر به تشویش میپردازد , زمانی که سربازان اسلام ” به منطقه معان در سرزمین اردن رسیدند. در آنجا مطلع شدند که رومیان همراه سپاهى گران در مآب از توابع بلقا اردو زدهاند. مسلمانان دو روز در معان توقف کردند و در این اندیشه بودند که مشکل نابرابرى سپاه را چگونه حل کنند. طى رایزنى خود به این نتیجه رسیدند که نامهاى همراه یک پیک به مدینه اعزام و از رسول خدا کسب تکلیف کنند که آیا به مدینه بازگردند! و یا منتظر نیروى کمکى بمانند.نزدیک بود این نظریه پذیرفته شود اما عبد اللّه بن رواحه معاون دوم سپاه که با روحیه شهادت طلبى از مدینه بیرون آمده بود با خطابه آتشین خود آن را دگرگون ساخت” (82)
پرومیان در موته صف ارائی کردند” جنگ سنگینى شروع شد. سه هزار سرباز مسلمان در معرض یورش دویست هزار تن جنگجوى دشمن قرار گرفت. جنگى نا برابر و سرسامآور بود که جهان آن زمان با دهشت و سراسیمگى آنان را نگاه مىکرد” (83)
سه فرمانده تعیینی پیامبر شهید شدند و عملیات به شکست انجامید . و مسلمین به مدینه برگشتند .یهودیان با کمک وزمینه سازی منافقین , شرائط و جو مدینه را چنان ملتهب نموده بودند که وقتی ” شکست خوردگان موته به نزدیکىهاى مدینه رسیدهاند،… ….مردم شروع به پاشیدن خاک بر روى آنها کردند و فریاد مىزدند: اى فرار کنندگان! آیا از جهاد در راه خدا فرار کردید! ” (84)
شهادت نبی صلی الله علیه و آله
“یهودیان که پیمانشکنى و تزویر و خیانت طبیعت ثانوى آنان شده بود، به جاى آنکه از رسول خدا به پاس عفو و گذشت از آنان و آزادى اسیران و اسکان دادن آنان در سرزمین مسلمانان تشکر و قدردانى کنند، طى توطئهاى خطرناک و ناجوانمردانه طرح قتل حضرت را ریختند و سم کشنده تبآورى تهیه کرده و آن را در غذایى ریخته و به وسیله زنى براى ایشان فرستادند.” (85)
پیامبر سپاه اسامه را اماده حرکت به سوی موته می کند تا شکست قبلی در این منطقه را جبران کند , ولی بار دیگر یهودیان با کمک منافقین ماهرانه به تفرقه افکنی می پردازند
” ییامبر …. آگاه شد که در حرکت سپاه اسامه به سوى شام کارشکنى شده است و برخى لب به اعتراض گشودهاند… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این نافرمانى که جز تجلى روح جاهلى نبود خشمگین شد… پاه اسامه را حرکت دهید که خدا لعنت کند آنان را که از این کار تخلف نمایند.” (86)
سد مستحکم یهود فرو نریخت و منافقین جان تازه ای گرفتند , اگر پیامبر یکماه بیشتر زنده بود یا اینکه این سپاه به حرکت در امده بود , یهود به سیاه گورهای تاریخ می پیوست و منافقین پایگاه امید خویش را از دست میدادند , اما متاسفانه با کارشکنی بعضی به ظاهر اصحاب, این حرکت اسلامی شکست خورد و یکی از بزگترین امال پیامبر عملی نشد
یهود، همانگونه که اطلاعات نبی اکرم را در تورات دارد از جانشینان نبی اکرم هم اطلاعات دقیقی دارد و میداند اگر این پرچمی که امروز متوقف شده به دست اهلبیت بلند شود و قدس فتح شود یهودیان باردیگر شکست می خورند
اما یهود با تدیر بسیار زیادی در بین مسلمین و اصحاب نفوذ کرده بود ” مخالفت علنى برخى از صحابه و سرپیچى آنان از شرکت در سپاه اسامه، حاکى از یک سلسله فعالیّتهاى زیرزمینى و تصمیم جدى آنان بود که پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله ، حکومت و فرمان روایى و امور سیاسى اسلام را قبضه کنند و جانشین رسمى پیامبر صلی الله علیه و آله را که در روز غدیر تعیین گردیده بود، عقب بزنند.” (87)
در اثر نفوذ و فعالیت یهود, مردم کسان دیگری را در ردیف پیامبر می دانستند و تسلیم اوامرشان بودند و با پیروی از انان , علی علیه السلام را کنار گذاشتند .
زهرا سلام الله علیها بعد از پدر ازارهای زیادی دید و درراه ولایت به شهادت رسید , اما مردم لب به اعتراض نگشودند و قاتلان هنوز بر اریکه قدرت نشسته بودند . درحالی که بارها دیده بود نبی اکرم دست فاطمه را می بوسد و می گوید :
فاطمه بضعه منی فمن اغضبها فقد اغضبنی
فاطمه پاره وجود من است و هرکس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است .
نتیجه
قوم یهود ,معامله زیان آوری انجام دادهاند؛ همین که دیدند پیامبر آخرالزمان از میان یهود مبعوث نشد ، به او کفر ورزیدند و گفته های قبلی خود را انکار نمودند و برای نابودی اسلام برنامه ریزی وسازماندهی وسیعی انجام دهد و ازهمه ی نیروها وامکانات خود وسایر قبایل عرب بهره گرفتند اما تمام تلاشها و فعالیتهاى یهودیان در مسیر مبـارزه بـا پیـامبـر(ص)، اسـلام و مسلمانان به شکست انجامید و حاصلى جزء ننگ و ذلت بـراى آنهـا در پى نداشت .
پیامبر که با هـوشـیـارى و اعـمـال سـیـاسـتـهـاى مـدبـرانـه در قـبـال تـوطـئه هـا و دسـیـسـه هـاى یـهـودیـان تـوانـسـت مـشـکـل ایـن قـوم را، بـه عـنـوان مـخـالفـان اعـتـقادى و سیاسى مسلمانان ، به بهترین نحو حل نماید و جامعه اسلامى را از شر فتنه انگیزى این قوم فتنه گر مصون دارد.
یهود سعی کرد تامیان مردم مدینه اختلاف اندازند وبا یادآوری جنگهای دوره جاهلیت آنها را متفرق سازند وکاملا روشن بود که با وجود اعتماد وبرادری دربین مسلمین ، یهودیانی طرفی نمی بستند اما وجود نفاق واختلاف دربین آنان استقرار یهود درمنطقه حساس مدینه آسانتر می شد بنابراین پیامبر با عقد قرارداد عدم تجاوز آنها به مسلمین وقطع ارتباط با قریش سعی درکنترل جبهه یهود داشتند تابه خطری عمده درآینده نزدیک برای نهضت اسلامی تبدیل نکند
با عنایت الهی ومدیریت پیامبر( صلی الله علیه و آله )وایثار وفداکاری مسلمانان ، یهودیان دراکثر جنگ ها مغلوب شدند وپس از فتح خیبر، جبهه یهود دچار فروپاشی قطعی شد. امّا فتنه های آنان هم چنان ادامه یافت و به سبب روحیه قوم گرایی و نژاد پرستی ،نتوانستند در برابر گسترش اسلام آرام بمانند و به بهانه های مختلف پیمان را نقض کردند .
پی نوشت ها :
1 – بیانات مقام معظم رهبری در دیدار علما و روحانیان، تاریخ 7/5/1371
2 – پروتکل های دانشوران صهیون / پروتکل یازدهم – صفحه 306
3 – ترجمه سیره المصطفى/ ج1،ص:340
4 – پروتکل های دانشوران صهیون / صفحه 23
5 – آل عمران ـ آیه 67
6 – یعقوبی/ تاریخ یعقوبی / بیروت / دارصا/ بیتا / تتمه جلد یک / ص 28
7 – محمدابن علی ابن بابویه/ صدوق / کمالالدین و تمام النعمه / انتشارات دارالکتب الاسلامیه/ قم /1363/ جلد اول ص 146
8 – محمد ابن عبدالکریم/ ابن اثیر / الکامل فی التاریخ/ انتشارات دار بیروت و دارالصار/ بیروت / 1385 هـ/ جلد یک / ص 95
9 – http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=86134
10 – آل عمران/ 80
11 – نساء/ 54
12 – سید محمدحسین طباطبایی / تفسیر المیزان / مترجم سعید اختر رضوی /انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ایه 54 سوره نساء
13 – بقره/ 47
14 – آل عمران/ 77
15 – مائده/13
16 – سید محمدحسین طباطبایی / تفسیر المیزان / مترجم سعید اختر رضوی /مائده /آیه13
17 – بقره /61
18 – مائده /70
19 – سید محمدحسین طباطبایی / تفسیر المیزان / مترجم سعید اختر رضوی / ایه 70 مائده
20 – آل عمران/ 84
21 – محمد جعفر اسلامى/شأن نزول آیات/انتشارات نشر نى/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: اول /سال چاپ: 1383 ش/صفحه 742
22 – نساء/ 41
23 – محمد جعفر اسلامى/شأن نزول آیات /صفحه 170
24 – توبه/ 34
25 – محمد جعفر اسلامى/شأن نزول آیات /صفحه296
26- نساء /161
27 – ال عمران /181
28 – سید محمدحسین طباطبایی / تفسیر المیزان / مترجم سعید اختر رضوی / ال عمران /181
29 – اعراف /138
30 – سید محمدحسین طباطبایی / تفسیر المیزان / مترجم سعید اختر رضوی /اعراف / 138
31 – طه /88
32 – اعراف 150
33- مائده / 21
34 – مائده /22
35 – مائده /25
36 – احمد امین/ پرتو اسلام/ ترجمه عباس خلیلی/ چاپ دوم/ تهران/ چاپ اقبال/ 1337 شمسی /ص 15
37 – صادق آیینه وند/ تاریخ سیاسی اسلام/ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران /1364/ ص 51
38 – فراهانى /مترجمان، ترجمه مجمع البیان/تهران/چاپ اول/1360 ش /ج1/ص: 256
39- محمد نصیری رضی / تاریخ تحلیلی اسلام/ انتشارات معارف / چاپ پانزدهم/ پاییز 75/ ص 100
40 – حمید ترقى جاه/ترجمه سیره المصطفى/انتشارات حکمت /تهران/چاپ اول/1412/ج1،ص:18
41 – نورالدینعلی/سمهودی/ وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی/ بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید/ درالاحیاء التراث العربی/ بیروت/ 1984م/ج1/ص157
42 – عبدالملک ابن هشام /السیره النبویه/ انتشارات مطبعه المصطفی البابی/ قاهره/ 1355 ه.ق / ج 4 و 3/ص 162
43 – آل عمران/ 75
44 – مطهر ابن طاهر مقدسی / آفرینش و تاریخ / ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی / انتشارات آگه / تهران /1374/ج2/ص:664
45 – سید جعفر سبحانی / فروغ ابدیت/ نشر دانش اسلامی/ قم/ چاپ اردیبهشت/ 1370/ص 203 ـ 204
46 – نساء – ایه 44
– 47 ابن سعد/ طبقات الکبری / ترجمه محمود مهدوی دامغانی / انتشارات فرهنگ و اندیشه/ تهران/ 1374/ چ1 ص 148
48 – بقره – ایه 174
49 – جلالالدین فارسی/پیامبری و جهاد/ انتشارات مؤسسه انجام کتاب/ تهران/ 1362/ ص 47
50 – ناصر مکارم شیرازی/تفسیر نمونه / ایه 146 بقره
51 – ابو على بلعمى /تاریخنامه طبرى /انتشارات البرز/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: سوم /سال چاپ: 1373 ش /ج 3/صفحه 33
52 – احمد بن تاج الدین استرآبادى /آثار احمدى تاریخ زندگانى پیامبر اسلام ص و ائمه اطهار: / انتشارات میراث مکتوب/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ اول/سال چاپ: 1374 ش / صفحه 80
53 – بقره /100
54 – ناصر مکارم شیرازی/تفسیر نمونه /نساء/51
55 – حسین صابری/خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله / انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی/ مشهد / چاپ سوم / 1380/ ج 2 /ص 428
56 – مائده /57,58
57 – عبدالملک ابن هشام/السیره النبویه / ج 1 /ص 375
58 – مائده /49
59 – حسین صابری/خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله / چ 2 ص 430
60 – ال عمران 72
61 – ناصر مکارم شیرازی/تفسیر نمونه / ال عمران /72
62 – عبدالملک ابن هشام/السیره النبویه / ج 2 /ص 204
63 – ال عمران /98, 99
-64 سید جعفر شهیدی /تاریخ تحلیلی اسلام / انتشارات علمی و فرهنگی / مرکز نشر دانشگاهی تهران/ چاپ نخست/ تابستان 83/ص76
65 – برای آگاهی از تفصیل بندهای این پیمان رک به فروغ ابدیت، ج 1 ، ص 462 -465
66 – مهدی پیشوایی/ تاریخ اسلام(از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله)/انتشارات نشر معارف / قم / 1386/ 209
67 – محمد بن عمر واقدى /المغازى/ ترجمه: محمود مهدوى دامغانى/ مرکز نشر دانشگاهى / تهران /چاپ دوم/1369/ صفحه 128
68 – عبدالملک ابن هشام/السیره النبویه / ج2/ص:77
69 – حشر / 2
70 – سید علی میر شریفى /پیام آوران رحمت /انتشارات سمت/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: اول/سال چاپ: 1385 ش /ص:124
71 – محمد بهاء الدین حسینى /باده ناب/ انتشارات کردستان/ سنندج /نوبت چاپ: اول/سال چاپ: 1382 ش /ص:371
72 – احزاب /12و13
73 – محمد بهاء الدین حسینى /باده ناب/ص389
74- مهدی پیشوایی/ تاریخ اسلام(از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله) / ص 259
75- سید جعفر سبحانی / فروغ ابدیت/ص:722
76 – سید جعفر سبحانی / فروغ ابدیت/ص:722
77 – محمد بن عمر واقدى /المغازى/ ترجمه: محمود مهدوى دامغانى/ص484
78 – قاضی ابرقوه/سیرت رسول الله/مشخصات نشر: سیرت رسول الله، ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه (م 623)، تحقیق اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، چ سوم، 1377ش/ صفحه 810
-79 محمد بهاء الدین حسینى /باده ناب/ص462
80 – محمد ابراهیم آیتى /ترجمه تاریخ یعقوبى/انتشارات علمى و فرهنگى/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: ششم/سال چاپ: 1371 ش/ج1/ص:416
81- سید هاشم رسولى محلاتى / ارشاد/انتشارات اسلامیه/مکان نشر: تهران/ج1/ص:142
82 – محمد بهاء الدین حسینى /باده ناب/ص484
83 – سید علی میر شریفى /پیام آوران رحمت / ص:181
84 – حسینعلی عربى/تاریخ تحقیقى اسلام /انتشارات مؤسسه امام خمینى/مکان نشر: قم//نوبت چاپ: چهارم/سال چاپ: 1383 ش /ج4/ص:138
85 – سید علی میر شریفى /پیام آوران رحمت / ص:177
86 – مصطفى دلشاد تهرانى/سیره نبوى« منطق عملى»/انتشارات دریا/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: دوم/سال چاپ: 1385 ش /ج2/ص:552
87 – سید جعفر سبحانی/فروغ ابدیت /ص:954
کتاب نامه :
1- واقدى / محمد بن عمر /المغازى/ ترجمه: محمود مهدوى دامغانى/ مرکز نشر دانشگاهى / تهران /چاپ دوم/1369
2- ابرقوه/قاضی/سیرت رسول الله/مشخصات نشر: سیرت رسول الله، ترجمه و انشاى رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه (م 623)، تحقیق اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، چ سوم، 1377ش.
3- حسینى / محمد بهاء الدین/باده ناب/ انتشارات کردستان/ سنندج /نوبت چاپ: اول/سال چاپ: 1382 ش
4- آیتى / محمد ابراهیم /ترجمه تاریخ یعقوبى/انتشارات علمى و فرهنگى/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: ششم/سال چاپ: 1371 ش
5- رسولى محلاتى /سید هاشم / ارشاد/انتشارات اسلامیه/مکان نشر: تهران
6- میر شریفى / سید علی/پیام آوران رحمت /انتشارات سمت/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: اول/سال چاپ: 1385 ش
7- عربى / حسینعلی/تاریخ تحقیقى اسلام /انتشارات مؤسسه امام خمینى/مکان نشر: قم//نوبت چاپ: چهارم/سال چاپ: 1383 ش
8- نویهض / عجاج /پروتکل های دانشوران صهیون / ترجمه حمیدرضا شیخی / انتشارات آستان قدس رضوی/مشهد/ چاپ پنجم / 1387
9- فراهانى /مترجمان، ترجمه مجمع البیان/تهران/چاپ اول/1360 ش
10- ترقى جاه /حمید /ترجمه سیره المصطفى/انتشارات حکمت /تهران/چاپ اول/1412
11- مددی / حجت الله /داعیه داران دین / موسسه فرهنگی انتشاراتی نقش/ چاپ اول 1386
12- اسلامى / محمد جعفر /شأن نزول آیات/انتشارات نشر نى/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: اول /سال چاپ: 1383 ش
13- آیتى / م. عبد المحمد /ترجمه تاریخ ابن خلدون/ انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى/چ اول/1363ش
14- بلعمى / ابو على /تاریخنامه طبرى /انتشارات البرز/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: سوم /سال چاپ: 1373 ش
15- استرآبادى / احمد بن تاج الدین /آثار احمدى تاریخ زندگانى پیامبر اسلام ص و ائمه اطهار: / انتشارات میراث مکتوب/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: اول/سال چاپ: 1374 ش
16- دلشاد تهرانى/ مصطفى /سیره نبوى« منطق عملى»/انتشارات دریا/مکان نشر: تهران /نوبت چاپ: دوم/سال چاپ: 1385 ش
17- طباطبایی/سید محمدحسین/ تفسیر المیزان/ مترجم سعید اختررضوی/انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
18- فارسی / جلالالدین /پیامبری و جهاد/ انتشارات مؤسسه انجام کتاب/ تهران/ 1362
19- صابری / حسین /خاتم پیامبران9/ انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی/ مشهد / چاپ سوم / 1380
20- شهیدی / سید جعفر /تاریخ تحلیلی اسلام / انتشارات علمی و فرهنگی / مرکز نشر دانشگاهی تهران/ چاپ نخست/ تابستان 83
21- امین / احمد / پرتو اسلام/ ترجمه عباس خلیلی/ چاپ دوم/ تهران/ چاپ اقبال/ 1337 شمسی
22- آیینه وند / صادق / تاریخ سیاسی اسلام/ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران /1364
23- نصیری رضی / محمد / تاریخ تحلیلی اسلام/ انتشارات معارف / چاپ پانزدهم/ پاییز 75
24- علی / نورالدین /سمهودی / وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی/ به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید/ درالاحیاء التراث العربی/ بیروت/ 1984م.
25- سبحانی / سید جعفر / فروغ ابدیت/ نشر دانش اسلامی/ قم/ چاپ اردیبهشت/ 1370
26- ابن هشام/ عبدالملک/السیره النبویه/ انتشارات مطبعه المصطفی البابی/ قاهره/ 1355 ه.ق
27- مقدسی / مطهر ابن طاهر/آفرینش و تاریخ/ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی / انتشارات آگه/تهران /1374
28- یعقوبی/ تاریخ یعقوبی / بیروت / دارصا/ بیتا
29- صدوق / محمدابن علی ابن بابویه/ کمالالدین و تمام النعمه / انتشارات دارالکتب الاسلامیه/ قم /1363
30- ابن اثیر / محمد ابن عبدالکریم/ الکامل فی التاریخ/ انتشارات دار بیروت و دارالصار/ بیروت / 1385 هـ
31- پیشوایی / مهدی / تاریخ اسلام(از جاهلیت تا رحلت پیامبر اسلام9) / انتشارات نشر معارف / قم / 1386
32- مکارم شیرازی/ ناصر / تفسیر نمونه / انتشارات اسلامیه /قم /چاپ هفدهم/27 جلد/1377
33- ابن سعد/ طبقات الکبری / ترجمه محمود مهدوی دامغانی / انتشارات فرهنگ و اندیشه/ تهران/ 1374