نویسنده : سلمان قاسمی
با رویکردی بر روان شناسی اسلامی
رفتار نابهنجار
در روان شناسی مادی که گرایش شدیدی به روش علمی و تجربی دارد به هیچ وجهی توافق کلی در مورد علامت یا معیارهای نابهنجاری وجود ندارد.بلکه چندین تعریف نتفاوت و گوناگون از این اصطلاح وجود دارد.از تعاریف موجود در مورد نابهنجاری می توان به موارد زیر به صورت اجمالی اشاره کرد.
• انحراف از هنجارهای آماری ؛در این تعریف تاکید بر روی فراوانی آماری می باشد.یعنی انحراف از حد متوسط جامعه آماری در مورد یک خصوصیت.مثلاً در مورد صفت هوش یا صفت شادی کسانی که در دو سر پیوستار هستند که طبیعتاً هم از لحاظ تعداد نسبت به کل جامعه دارای جمعیت کمی هستند به عنوان نابهنجار معرفی می شوند.از اشکالات این تعریف لحاظ کردن افراد بسیار باهوش و بسیار شاد در بین افراد نابهنجار است.
• انحراف از هنجارهای اجتماعی؛در هر جامعه ای طبق سنت معمول آن جامعه که در طی سالیان طولانی شکل گرفته است در رعایت کردن مسائلی الزاماتی وجود دارد و در مورد ارتکاب مواردی دیگر منع اجتماعی وجود دارد که همین الزام و منع در جامعه نشان دهنده بهنجاری یا نابهنجاری آن رفتار شمرده می شود.اما این تعریف نیز خالی از اشکال نمی باشد. چرا که از اشکالات اساسی آن نسبی بودن رفتار در جوامع گوناگون و در زمانهای متفاوت است که این مساله در حوزه اخلاقیات مشکلات اساسی بوجود می آورد.
• غیر انطباقی بودن رفتار؛در این تعریف بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی به جای تعریف نابهنجاری بر حسب انحراف از هنجارها یا معیارها تاثیر آن رفتار را بر سلامت فرد و جامعه را مد نظر قرار می دهند.که در این صورت اگر رفتار فرد بر سلامت وی یا سلامت جامعه مضر باشد،غیر انطباقی و نابهنجار شناخته می شود.که باز این تعریف نیز به گونه ای دیگر دارای اشکال تعریف بالا می باشد.خصوصاً در حوزه خصوصیتهای فردی
ایجاد ناراحتی شخصی؛ بسیاری دیگر احساس ناراحتی ذهنی را معیار رفتار نابهنجار معرفی می کنند.( زمینه روان شناسی هیلگارد – ج 2- ص152-153)
همان طور که ملاحظه شد هیچکدام از تعاریف فوق و معیار های مطرح شده تعریف کامل و جامعی را از نابهنجاری ارائه نمی دهد و در هر کدام همان طور که در جای خود مطرح شد می توان اشکالات اساسی بر آن وارد کرد.اما اساسی ترین اشکال را می توان همان نسبی بودن آنها دانست.به طوری که به هیچ وجه نمی توان همان طور که در تشخیص آنها معیار ثابتی ارائه کرد پس به تبع آن در درمان آنها هم نمی توان دارئپو یا دروپمان مشخص و موثری را پیشنهاد داد.و این نقصی است که که ریشه آن را باید در عدم شناخت کامل انسان بوسیله روانشناسان و انسان شناسان مادی گرا و تجربه نگر جستجو کرد.چرا که آنان با نادیده گرفتن روح انسان و قیاس وی با حیوانات دیگر روان شناسی را در حد حیوان شناسی تنزل دادند.البته می توان روان شناسی وجودی و انسانگرا را تا حدودی از آنها استثنا کرد.و تمام تفاوت های موجود بین روانشناسان مکاتب مادی و اسلامی بر خاسته از همین اصل لحاظ کردن یا نکردن روح متفاوت انسانی در حین مطالعه و تحقیق می باشد.چرا که در روان شناسی اسلامی با در نظر گرفتن وحدت بین اعمال قابل مشاهده و سنجش با اعمالی که هر چند قابل مشاهده نیستند اما دارای تاثیر شگرف بر روی شخصیت دارند حوزه رفتار را بسیار گسترده تر از روانشناسان مادی می دانند و به تبع آن حوزه انحرافات رفتاری هم وسعت زیادی می یابد تا جایی که انحرافات عقیدتی و فکری هم در حوزه روان شناسی اسلامی جزء رفتار های انحرافی شمرده می شود.اگر در روان شناسی تجربی فقط اضطراب روانی مطرح است در اسلام علاوه بر آن اضطراب اعتقادی نیز یک انحراف محسوب شده و باید برای آن چاره اندیشی کرد.یعنی هر یک از صفات کفر و معصیت را هم در فهرست رفتارهای نابهنجار قرار می دهد.
فصل دوم : طبقه بندی رفتار از دیدگاه اسلام
طبقه بندی رفتار از دیدگاه اسلام متاثر از مفاهیم بهنجاری و نابهنجاری است.و علاوه بر این دو بعد که از وجوه مشترک با روان شناسی مادی است، دو بعد دیگر را هم شامل می شود.
1. تقسیم رفتار از بعد اعتقادی ؛یعنی از نظر موضعگیری فلسفی در قبال هستی
2. طبقه بندی رفتار از بعد روانی ؛یعنی از نظر وحدت رفتار روانی- اعتقادی
بدین معنا که بین روان و اعتقاد جدایی وجود ندارد، بلکه حتی بین بیماریهای روانی و کفر یا معصیت نیز همان طور که قبلاً اشاره شد رابطه وجود دارد،همان طور که بین ایمان و کفر رابطه وجود دارد.و همین وحدت رفتار روانی و اعتقادی یک ویژگی بارز در روان شناسی اسلامی به شمار می رود.یکی از بهترین تقسیم بندی هایی که دو نوع رفتار روانی و اعتقادی را به هم پیوند زده است ،طبقه بندی رفتاری امام علی علیه السلام است که بین سه نوع رفتار اساسی کفر، نفاق و ایمان تقسیم بندی کرده اند.
در مورد رفتار اول (کفر) می فرمایند:
بنی الکفر علی اربع دعائم:الفسق و الغلو و الشک و الشبهه
و الفسق علی اربع شعب:علی الجفا و العمی والغفله و العتو
و الغلو علی اربع شعب:علی التعمق بالرای و التنازع فیه و الزیغ والشقاق . فمن تعمق لم ینب الی الحق،و لم یزدد الا غرقاً فی الغمرات و لم تنحسر منه فتنۀً الا غشیۀ اُخری ،و من نازع فی الرای و خاصم شهر فی الحمق من اللجاج……
و الشک علی اربع شعب ،علی المریۀ و الهول و التردد و الاستسلام.
و الشبهۀ علی اربع شعب،علی اعجاب بالزینۀ و تسویل النفس و تاویل العوج و لبس الحق بالباطل.
کفر بر جهار پایه قرار دارد:فسق و غلو و شک و شبهه
فسق خودچهار شاخه دارد:جور و ستم ،عدم بصیرت،غفلت و سر کشی
غلو بر چهار شاخه است:خود رایی ،جدل و ستیزه در آن آراء،انحراف و تفرقه
هرکس خود ذای باشد به حق راه نمی یابد و جز غوطه ور شدن در سختیها راه به جایی نبرد و از فتنه ای رهایی نیابد مگر به فتنه ای دیگر گرفتار آید.و هرکس در خودرایی جدل و ستیزه کند به واسطه لجاجت به حماقت شهرت یابد.
شبهه بر چهارشاخه است:عجب و خود پسندی به واسطه تزیین اعمال،خدعه و وسوسه های نفسانی،تاویل کجیها و تلبیس حقایق و باطل را حق جلوه دادن…..( اسلام و روان شناسی – ص 139 – به نقل از تحف العقول ص111- المکتبۀ الحیدریه)
همان طور که گذشت در این حدیث ارزشمند انحرافات اعتقادی کاملاً با انحرافات روانی مرتبط و وابسته به هم توصیف می شوند.در این نوشتار هم سع ی شده است که انحرافات شخصیتی یهود بر همین مبنا توضیح داده شود.
بخش سوم : شخصیت یهود
انحرافات اعتقادی در شخصیت یهود
همانطور که در بخش اول این نوشتار آمد در روان شناسی اسلامی بین رفتار روانی و اعتقادی همبستگی وفراتر از آن وحدت وجود دارد یعنی به عبارتی می توان گفت در تمام انحرافات روانی انسان می توان ریشه های اعتقادی را نیز پیدا کرد و اصولاً هر نوع بی اعتنایی و بی توجهی به هنجارها و باید و نباید های اعتقادی خود به عنوان انحراف در رفتار اعتقادی مطرح می شود. با این مقدمه انحرافات شخصیتی یهود را در دیدگاههای اعتقادی و هنجارهای دینی خودشان بررسی می کنیم.
رفتارها و عقاید انحرافی در اعتقادات یهود
1- ماده گرایی و حس گرایی افراطی
2- تصور جسمانیت برای خداوند
3- اعتقاد به دست بستگی خدا
4- غلو در مورد پیامبران
5- ادعاهای کاذب و تهمت های ناروا به پیامبران
6- ادعای فرزندی برای خداوند و دوست خدا بودن
7- رباخواری
8- کشتن انبیا
9- ادعای برگزیده بودن و ….
در اینجا فقط به بررسی چند نمونه از عقاید انحرافی یهود می پردازیم:
چنانچه قبلاً دربحث طبقه بندی رفتار از نظر اسلام (بخش اول) مطرح شد درتقسیم بندی رفتار از دیدگاه امام علی علیه السلام که مقایسه ای بین 3 نوع رفتار اساسی یعنی کفر، نفاق و ایمان به عمل آورده بودند کفر را بر چهارپایه قرار داده بودند که عبارت بودند از : فسق, غلو, شک و شبهه . ما در این نوع خصوصیات رفتاری را دربین اعتقادات آنها که در قرآن کریم و کتب مقدس(عهد قدیم و عهد جدید) و هم چنین در روایات و در لابه لای سطور تاریخ آورده شده است پی می گیریم.
خداوند متعال در قرآن کریم سوره اعراف آیات 140-138 در مورد این قوم آورده است:
« و جاوزنا ببنی اسرائیلَ البحر فاتوا علی قومٍ یعکفون علی اَصنامٍ لهم قالوا یا موسی اجعل لنا الاهاً کما لهم آلهه. قال انکم قومٌ تجهلون. انَّ هولاء مُتَبَرٌ ما هم فیه و باطلٌ ما کانوا یعلمون. قال اغیر اللهِ ابغیکم الهاً و هو فضلکم علی العالمین. »
« و پسران بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم. پس برقومی گذشتند که بتان خویش را پرستش می کردند گفتند: ای موسی, برای ما نیز خدایی بساز چنانکه ایشان خدایانی دارند. گفت شما گروهی جهالت پیشه اید. روش این گروه نابود شدنی است و اعمالی که می کردند باطل است. گفت چگونه برای شما نیز از خدای یکتا که بر اهل زمانه برتریتان داده است خدایی بجویم.
برای روشن شدن مطلب باید کمی به گذشته برگردیم.
این قوم بعد از عمری اسارت و بردگی زیر دست فرعونیان و بعد از آنکه به حضرت موسی ( علی نبینا و علیه السلام) ایمان آوردند و پیرو خواسته های توحیدی حضرت موسی (ع) شدند به صورت مخفیانه شهر را ترک کردند و با الطاف متعدد مثل خبر نشدن فرعونیان در لحظه حرکت آنان, شکافته شدن رود نیل با آن تفصیلاتی که به خواست بزرگان قوم ذکر شده از جانب خدا همراهی شده و در پایان هم هلاکت بزرگترین دشمن آنها یعنی فرعونیان اینک به طرف دیگر رود رسیده اند . اینها با دیدن تمام معجزات و الطاف خداوند در همان لحظه اول مواجهه با مشرکین و بت پرستان تمام عقایدشان رافراموش کرده و خواهان خدایی زمینی و قابل مشاهده هستند. با توجه به این شرح از وضعیت روحی و روانی اعتقادی آنان می توان نتیجه گرفت که اصولاً آنها هنوز از مرز شک و تردید در مورد خداوند نگذشته بودند که به این راحتی آرزوی داشتن خدایی جسمانی کردند و اعتقاد راسخ آنان به بت پرستی و اقناع آنان از این طریق چنان در جان و دلشان نفوذ کرده بود که با اندک غفلتی که با هلاک فرعونیان و نجات یافتنشان حاصل شد از معارف وحدانی به عقاید شرک آمیز خود برگشتند و این صراحت گویی در خواستن و آرزو کردن، نشان از عدم اعتقاد ریشه دارشان در مورد خداست.
با نگاهی دیگر در حدیث امام علی علیه السلام همانطور که گذشت یکی از پایه های کفر را فسق معرفی فرمودند و در بیان شاخه های فسق به جور وستم , عدم بصیرت , غفلت و سرکشی اشاره فرمودند که عدم وجود بصیرت و آگاهی و به عبارتی دوراندیشی در آنان به خاطر غلفت از روزگار شرک آمیز گذشته باعث شد تا آنان چنین تقاضای مفتضح و دور از انتظاری را بکنند. در حالی که در آیه بعد حضرت موسی (علیه السّلام) مجبور می شود برای آنان همانگونه که برای یک فرد مشرک و بت پرست که هیچ اطلاعی از خدای یگانه و ماهیت او و شیوه عبادت او برای او نداردبرایشان توضیح دهد و این نشان از بی اعتقادی آنان و عقاید انحرافی آنان دارد.
باز در همان تقسیم بندی یکی از دیگر از پایه های کفر را شک معرفی می نماید و در بیان شاخه های آن به جدال ( برای خودنمایی) ترس, نوسان و بی تکلیفی و بالاخره سازشکاری و خود باختگی اشاره می کند. در همین آیه ذکر شده است که قوم بنی اسرائیل با ایمان آوردن به خدای یکتا و پیروی از دستورات الهی با حضرت موسی (ع) ازشهر خارج می شوند و دست از شرک و بت پرستی که دین غالب مصریان بود می کشند اما با اولین مواجهه با عقاید و آرائ قبلی خود صریحاً درخواست بازگشت به عقاید قبلی را دارند که این گذشته از نوسان شدید اعتقادی خبر از خود باختگی آنان و عدم پذیرش تکلیف محوله از جانب خداوند دارد.
باز در بیان خصوصیات شخصیتی قوم بنی اسرائیل درقسمتی از آیه 24 سوره مائده خطاب به حضرت موسی می گویند: «….فاذهب انتَ و ربُکَ فقاتلا اِنّا هیهنا قاعدون»
«تو خودت با پروردگارت بروید و با آنان جنگ بکنید ما همین جا نشسته ایم.»
که این گفتار به روشنی ترین وجهی دلالت دارد که درباره خدای تعالی همان اعتقاد باطلی را داشته اندکه بت پرستان دارند و آن این است که پنداشته اند خدای تعالی هم موجودی شبیه به یک انسان است و واقعاً یهود چنین اعتقادی داشته اند و چنانچه در عهد عقیق (تورات) نیز به کرات , در مورد آن سخن رفته است که به چند مورد اشاره می شود:
*خداوند مانند یک انسان از اعمال خود پشیمان می شود.
پس چون خدا اعمال ایشان را دید که از راه زشت خود بازگشت نمودند آنگاه خدا از بلایی که گفته بود که به ایشان برساند پشیمان گردیده و آن را به عمل نیاورد (یونس نبی . باب 4-آیه 10)
*خداوند بعضاً به خواب رفته و دچار آفت غفلت و فراموشی می شود.
ای خداوند بیدار شو, چرا خوابیده ای , برخیز و ما را تا به ابد دور مینداز, چرا روی خود را پوشاندی و ذلت و تنگی ما را فراموش کردی. (مزامیر-باب 45-آیات 24-25)
* و خداوند فریب کار و اغوا کننده است.
پس گفتیم آه ای خداوند یهوه به تحقیق این قوم و اورشلیم را بسیار فریب دادی زیرا گفتی شما را سلامتی خواهد بود و حال آنکه شمشیر به جان رسیده است. (ارمیای نبی باب 4 – آیات 10-11)
همانطور که در آیات عهد عقیق که به عنوان تنها منبع تقدس و اتصال آنان به خداوند و یادگار پیامبرشان می باشد مشاهده شد خداوند آنان خدایی جسمانی دارای تمام خصوصیات یک انسان,البته با این خصوصیات محرز که گاهی کارهایی حتی دور از شان یک انسان سالم مثل فریب دادن انجام می دهد و این است اعتقاد آنان در مورد ذات پاک احدیت که کاملاً بی پایه و شدیداً انحرافی و دور از واقعیت می باشد.
اما از رفتارهای انحرافی اعتقادی دیگر یهود می توان به ادعای آنان مبنی بر گزیده بودنشان در بین اقوام دیگر و هم چنین ادعای دوستی آنان با خداو فراتر از آن ادعای فرزندی برای خدا که این دعاوی پوچ و بی پایه و اساس را خداوند متعال در سوره مائده آیه 18 چنین بیان می کند:
«و قالت الیهودُ و النصاری نحنُ ابناو اللهِ واحباءُهُ قل فَلم یُعَذِّبَکم بذُنوبکم بل انتم بشرٌ مِِمَّن یَغْفِرُ لِمَن یشاءُ و یُعذُّب من یشاءُ و للهِ مُلک السمواتُ والارضُ و ما بینهما و الیه المصیر.مائده آیه 18»
البته در این معنا هیچ شکی نیست که یهودیان ادعای فرزندی حقیقی برای خدا ندارند و به طور جدی خود را فرزند خدای تعالی نمی دانند آن طور که بیشتر مسیحیان حضرت مسیح را فرزند خدا می دانند . پس در اینکه در جمله مورد بحث حکایت کرده که یهود و نصاری ادعا کردند اند که ما فرزندان خداو دوستان اوییم, منظور فرزندی حقیقی نیست بلکه منظورشان این است که با نوعی مجازگویی, شرافتی برای خود بتراشند و این مجاز گویی در کتب مقدس آنان بسیار دیده می شود. مثلاً در آیه 38 از اصحاح سوم از انجیل لوقا آدم را فرزند خدا خوانده و در آیه 22 از اصحاح چهارم از سفر خروج تورات , یعقوب را با چنین عنوان نام برده و در آیه 7 از مزموزدوم از مزامیرداوود جناب داوود را و در آیه 9 از اصحاح 31 از نبوت ارمیا اقرام را و در موارد بسیاری از انجیل ها و ملحقات آنها عیسی را و در آیه 9 از اصحاح پنجم انجیل متی و سایر انجیل ها صلحای مومنین را پسران خدا خوانده است. به هر حال منظورشان ازاین تعبیرات اینکه ما مقرب و محبوب درگاه خداییم و نسبت ما به خدای تعالی جنبه شاهزادگان را داریم که در صفی جدای از صف رعیت قرار دارند و به امتیاز قرب به درگاه سلطان ممتاز هستند. (یهود در المیزان ص 89)
در همین معنا یعنی ادعای برگزیدگی قوم بنی اسرائیل اشاره ای هم به فقراتی چند از عهد عتیق می نماییم و بعداً بررسی خصوصیات انحرافی اعتقادی آنان را پی می گیریم.
(در مزامیر داوود باب 105 آیات 6-12 ) در همین معنای برگزیدگی و هم اختصاص داشتن خداوند به همین قوم آمده است :
ای فرزندان یعقوب برگزیده او, یهود خدای ماست , داوری های او در تمام جهان است عهد خود را به یاد می دارد تا ابدالآباد و کلامی را که بر هزاران پشت فرموده است , آن عهدی را که با ابراهیم بسته و قسمی را که برای اسحاق خورده است. و آن را برای یعقوب فریضه ای استوار ساخت و برای اسرائیل عهد جاودانی و گفت که زمین کنعان را به تو خواهم داد تا حصه میراث شما شود.
و این ادعای برگزیدگی تا آنجا پیش می رود که آنان همنوع خودرا فقط و فقط کسی می دانند که یهودی باشد و هر کجا در کتاب مقدس یاکتاب فقهی تفسیری تلمود واژه همنوع آمده است تفسیر به همین معنا می شود و نتیجه این می شود که یک یهودی فقط درقبال یک یهودی دیگر آن هم نه هر یهودی بلکه یهودی که فرزند یهودی باشد و تا چند نسل مادرش یهودی بوده باشد مسئولیت دارد و در قبال دیگران نه تنها مسئولیت فردی و اجتماعی نداردبلکه آنها را مخلوقاتی می داند که خداوند آنان را برای خدمت کردن به یهودیان خلق کرده است!!!
و اینها فقط چند نمونه کوچک بر این ادعاست:
Pملت های روی زمین دو دسته اند: اسرائیل از یک سوی و دیگر مردم, از جانب دیگر اسرائیل ملت برگزیده است و این همان اعتقاد اساس است. (یهود و صهیونیسم ص 186 به نقل از روژه گارودی در کتاب الاساطیرالموسسه للسیاسه الاسرائیلیه)
*اگر کسی یک یهودی را بزند و به ساحت مقدس خداوند ذوالجلال اهانت کرده است . یهودی, بر خلاف پاره ای از گناهانی که مرتکب می شود همواره شریف , صالح و پاک است.
این گناهان روح یهودیرا آن قدر نمی آلاید که خاک و گل مغز فندق را. مگر نه آنکه خاک , تنها پوسته فندق را آلوده می سازد . همه آنچه در جهان است و همه اشیا به ویژه حیواناتی که به شکل یهودیانند(مانند غیر یهودیان) باید در خدمت یهودیان باشند. (یهود و صهیونیسم ص 184 به نقل از الکنز المرصود فی قواعد تلمود)
و باز در تورات تصریح می کند که:
چون شما قومی مقدس هستید که به خداوند, خدای تان اختصاص یافته اید, او از بین تمام مردم روی زمین, شمارا انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید.
با اندکی توجه در احوالات فردی و اجتماعی قوم یهود هم در زمان پیامبران و هم بعد از آن به راحتی می توان تعصب و اصرار آنان بر برگزیده بودن ر ابه راحتی بین جریانهای تاریخی مشاهده کرد که این انحراف شخصیتی در اعتقادات آنان و این توهم غیر واقعی مسبب مشکلات بسیاری هم برای خود آنان که نمونه کوچک آن آوارگی قوم یهود درطول اعصار تاریخ و هم باعث مشکلات جدی برای سایر جوامع شده است در بررسی این انحراف عقیدتی که ریشه های آن را باید در تشکیل عقده حقارت به خاطر سالها بردگی و آوارگی جستجو کرد باید باز به حدیث امام علی علیه السلام برگردیم و ریشه آن را در یکی از پایه های کفر جستجو کنیم و علت اینکه ما تاکید بیشتر بر روی این نوع رفتارداریم به خاطر این است که همانطور که تا حدودی الان مشخص شده است و ان شاء الله در ادامه بررسی انحرافات شخصیتی یهود روشن تر خواهد شد اصولاً قوم یهود به خاطر لجاجت شان که آن هم دلایل خاص خود را دارد از همان ابتدا در پذیرفتن دعوت الهی توسط پیامبران اکراه شدیدی داشتند و اگر هم در کتاب ها و ادعاهایشان خود را منتسب به الهی بودن و از نسل پیامبران بودن می کنند در غالب موارد یک بهره برداری نژادی رادر نظر دارند و گر نه همانطور که در بخش قبل مشخص شد اصولا شرط مذهبی بودن یک یهودی در نسبت دادن خودبه قوم یهود بعد از شرط نسبی و از نژاد یهودی بودن قرار دارد یعنی اصل بحث برتری نژاد است نه انتساب به الهی بودن.
همانطور که گذشت در تقسیم بندی رفتار اول از رفتارهای اساسی یعنی کفر, نفاق و ایمان, امام علی علیه السلام کفر را بر چهار پایه قرار دادند : فسق, غلو , شک و شبهه .پایه ای که در این انحراف اعتقادی یهود یعنی توهم برگزیدگی مد نظر ماست پایه غلو می باشد. آقا امیر المومنین علیه السلام غلو را بر چهار شاخه می دانند و آنها را خود رایی , جدل و ستیزه درآن آرا , انحراف و تفرقه معرفی کرده اند. با یک تحقیق جزیی در تاریخ قوم یهود می توان برای تمام شاخه های پایه غلو در رفتار کفر آمیز شواهد مستند تاریخی پیدا کرد . ما ابتدا شواهدی را از قرآن کریم برای هر یک از شاخه های رفتاری غلو بیان می کنیم و در ذیل آن نیز به شواهدی از متون مقدس خودشان در بعضی موارد هم حکایت یا داستانهایی که مرتبط با موضوع باشد را بیان می کنیم.
شاخه رفتاری ا ول در پایه رفتاری غلو را خودرأیی ذکر نمودیم در همین رابطه ابتدا خود رایی را باید در فرهنگ رفتاری تعریف کنیم. خود رایی همان طور که از ترکیب کلمه ای آن برمی آید حکایت از شخصتیی دارد که در تصمیم گیریها و کلاً در انتخاب کردن بیشترین اهمیت را به نحوه تفکر خود و آن چیزی که از نظر خود پذیرفته تر است می دهد که ریشه این نوع تفکر را باید در نوع شناخت شخص از شخصیت خودش و تواناییها و استعدادهایی که برای خود قائل است جستجو کرد. گذشته از آن که این تواناییها و شناخت از خود بر مبنای حقیقی و واقعی استوار باشد یا خیر که در صورت غیر واقعی بودن هم تاثیرات خود را بر شخصیت فرد می گذارد البته تا زمانی که فرد در جهل مرکب در مورد این شناخت باشد یا آنکه با برطرف شدن جهل مرکب دو احتمال پیش می آید یا اینکه فرد شناخت خود و رفتارخود را بر مبنایی واقعی بنا می کند و از انحراف شخصیتی رها می شود و یا با مضاعف کردن مشکل خود دست به سوی ابزارهایی چون فرافکنی یا جبران دراز می کند. در مورد ریشه های خود رایی باید این توضیح را هم اضافه کنیم که انسانها تا زمانی در خود استعداد و توانایی خاص و بالاتر از دیگران را سراغ داشته باشند و به نوعی خود را برتر از دیگران ببینند بسیار کمتر به سراغ استفاده از نظرات دیگران کشیده می شوند.
البته خود در اینجا می تواند خود جمعی نیز باشد. یعنی یک عده ای مثل یک قوم همان طور که قبلاً در مورد قوم یهود بیان شد با ادعاهایی حال کاذب یا صادق به این نتیجه رسیده باشند که ماهیت یا ذاتی بالاتر از دیگران دارند و با همین طرز تفکر دارای شخصیت متمایز از دیگران باشند که این شخصیت متفاوت قوانین خاص نیز می طلبد و این قوانین وقتی در ارتباط با دیگران مورد بررسی قرار می گیرد بسیار متفاوت به نظر می رسد که اصطلاحاً قوانین خود محورانه یا قوم گرا و نهایتاً در راستای منافع یک قوم یا نژاد نام می گیرد. و این در تمام خصوصیات شخصیتی قوم یهود حتی در ادعاهایشان در مورد جهان پس از مرگ هم صادق میباشد که در شواهد قرآنی و تاریخی بدان اشاره می شود.
خداوند متعال در سوره مائده آیه 41 که شان نزول آن در مورد قوم بنی اسرائیل می باشد چنین می فرماید:یا اَیُّها الرسول لایحزنک الذین یسارعون فی الکفر من الذین قالوا آمنا باَفواههم و لم تومن قلوبهم و من الذین هادوا سماعونَ للکذب سَماعون لِقوم آخرین لم یاتوک یحرفون الکلم من بعد موضعه یقولون اِن اوتیتم هذا فخذوه و اِن لم توتوهُ فاحذروا و من یرد الله فتنته ُ فلن تملکَ لَه من الله شینا . اولئک الذین لم یُردِ الله ان یُطهِر قلوبهم لهم فی الدنیا خزیٌ و لهم فی الآخره عذاب ٌ عظیم.(مائده 41)
هان ای رسول , بعضی از افرادی که قبلاً گفته بودند ما ایمان آوردیم و سپس به سوی کفر شتافتند تو را اندوهگین نسازند که این اظهارشان زبانی است و دلهایشان ایمان نیاورده و نیزبعضی از آنان که خود را یهودی می خوانند و همواره سخن دروغ را می پذیرند و افرادی دیگر را که نزد تو نیامده اند , اطاعت می کنند , همان توطئه گرانی که خود را پنهان کرده و برای عوام هر سخنی را بعد از علم به حقیقتش تحریف می نمایند از وجهه ای که دارد برمی گردانند و تازه به افراد نامبرده می گویند: اگر محمد در پاسخ فلان پرسشهایتان طبق همین آرایی که ما داریم( یعنی همان مطالب تحریف شده ) پاسخ داد قبول کنید و گرنه زنهارزنهار که نزدیکش مشوید. خدا میخواهد آنان را به فتنه گرفتار کند و تو ای رسول برای چنین کسانی درقبال خدا کاری نتوان کرد. اینان همان کسانند که خدا نخواسته است دلهایشان را پاک کند . در دنیا خفت و در آخرت عذابی عظیم دارند.
اولین نکته ای که در آیه شریفه می توان بدان اشاره کرد بحث تحریف در کلام خداست که قوم یهود دست درازی در این وادی دارند تا بدانجا که خداوند بدان تصریح دارد که بزرگان این قوم بعد از شنیدن کلام حق آن را در جهت موضع و منافع خود تحریف می کنند یعنی یا جای کلمات را پس و پیش می کنند یا کلاًٌ کلمه ای را انداخته و به جایش کلمه ای دیگر قرار می دهند و در وجهی دیگر آن معنایی را که خود میدانند مورد نظر نیست اما به نفع آنهاست را برداشت می کنند که تمام اینها شایسته عنوان تحریف می باشد و شأن نزول آیه در مورد واقعه ای است که از نظر دین خود آنها حکمی داشته ولی علمایشان بنا به وجود دلایلی می خواستند آن حکم را اجرا نکنند و به همین خاطر کسانی را فرستادند تا رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم را حَکَم قرار دهند اما با این شرط بدانجارفته بودند که اگر حکم اسلام باب طبع آنها بود قبول کنند و اگر حکم اسلام هم همان حکم تورات قبل ازتحریف بود باز هم آن را قبول نکنند که همین طور هم شد اما مطلبی را که مورد استفاده ما می باشد همان طور که گذشت بحث بر سر شاخه ای از پایه های رفتاری کفر بنام خودرایی بود که در این آیه کاملاً این خصیصه مشهود می باشد اصولاً تحریف کردن در مواضعی خاص واقع می شود و نه این است که در هر جایی تحریف صورت بگیرد یعنی شخص تحریف کننده مطلب یا معنای مورد نظر را طبق معنای لغوی تحریف متمایل به سویی دیگر می کند یعنی از مسیری که دارد منحرف می کند اما مسئله مورد بحث ما این است که به کدام سو متمایل می شود و کلام را به طرف کدام مطلب می کشند همین موضوع بحث ماست. گفتیم که در صفت خود رایی شخص هر مسئله و اتفاقی که برایش رخ می دهد, هر زمینه انتخابی که برایش پیش می آید محور و منبع در تصمیم گیری عقاید نظریات و منافع خود را مد نظر قرار می دهد و با توجه به آن , عمل می کند کاری هم به درست بودن یا غلط بودن و حتی به مشروع بودن یا نامشروع بودن آن ندارد, دقیقاً همان کاری که بزرگان قوم یهود در مواجهه با همین مسئله فوق الذکر پیش آمد و با اینکه حکم تورات را در مورد مسئله پیش آمده می دانستند اما چون با منافع آنان تناقض آشکاری داشت در فکر چاره جویی برآمدند و در این مسئله بخصوص خواستند نظر اسلام را هم در مورد این حکم بدانند و جالب اینکه به خاطر همین صفت خود رایی و گرایش به نفع پرستی شخصی در همان ابتدا با فرستادگان خود شرط کردند که اگر نظر اسلام باز همان بود که بامنافع ما همخوانی ندارد زنهار که قبول کنید و همین طور هم شد و آنان قبول نکردند و بازگشتند.
باز در بیان شاخه های پایه رفتاری غلو امام امیر المومنین علیه السلام به جدل و ستیزه در آن آرا و انحراف اشاره فرموده بودند که در ذکر شواهدی بر این موضوع می پردازیم.
جدل طبق گفته علامه مظفر در المنطق درلغت به معنای کینه توزی و لجاجت در مقام صحبت کردن با خصم و دشمن است و غالبا خارج از محدوده عقل و انصاف می باشد و تقریبا می توان گفت جدل مترادف با معنای حیله است به خاطر بی انصافی که در آن لحاظ می شود. از این رو در قرآن نیز درسوره بقره آیه 197از این کار در حج وایام اعتکاف منع شده است. از ملزومات جدل وجود حداقل دونفر میباشد که بین آنها مخاصمه نیز باشد و این هر چند که در شرع مقدس اسلام از نوعی مطلوب و پذیرفته شده از جدل به نام جدال احسن صحبت شده است منتها از مقام حدیث امام علی علیه السلام و هم چنین آوردن قید ستیزه کردن در آن آرا برمی آید که مراد و مقصود جدال احسن نمی باشد بلکه جدال و مخاصمه کلامی برای به کرسی نشاندن حرف خود شخص بدون لحاظ کردن حق و حقیقت است که باز این خود نتیجه خودرایی شخص است. از شواهد قرآنی در جدال و مخاصمه کلامی قوم یهود با پیامبران و رسولان الاهی نمونه های فراوانی وجود دارد. که گذشته از ریشه های خودرایی که در پس این جدال است صفت سرکشی که از شاخه های فسق عنوان شده بود را نیز می توان بیان کرد. شاید یکی از زنده ترین وروشن ترین شواهد قرآنی برای جدال و ستیزه بر آرا همان قضیه گاو بنی اسرائیل باشد(آیات 67-71) که قوم بنی اسرائیل با لجاجت و سرکشی خود ابتدا با مسخره کردن پیامبرشان شروع کرده ودر هر موردی که حضرت موسی جواب سوالشان را از جانب خداوند بیان می کرد به نوعی به صورت تلویحی از فرمان خداوند سرپیچی می کردند تاآنجا که در آخر وقتی خبر از انجام دستور خداوند توسط آنان می دهد اینگونه قضیه را فیصله می دهد که آنها دیگر کاملا منکوب و مغلوب شدند و گرنه احتمال سرپیچی آنان می رفت. مثال دیگر نیز که مانند همین قضیه به روشنی دلیل بر بحث ماست احوالات آنان بعد از نجات از دست فرعون وزندگی در صحرای سینا می باشد که ابتدا بیرون آمدن از شهر و بعد اعتراض به غذای آسمانی و بعد درخواست دیدن خداوند و در نهایت به گوساله پرستی آنها ختم شد در تمام این مسائل می توان شاخه های رفتاری را که منجر به پایه های نوع رفتار کفر می شود را پیدا کرد که در قضیه گوساله پرستی آنان این رفتار دیگر کاملا مشهود می شود.
یکی دیگر از پایه های کفر که در حدیث امام علی علیه السلام ذکر شد شبهه بود باز امام علی علیه السلام شبهه را به چهار شاخه تقسیم می کنند و یا به عبارت دیگر صفاتی که باعث تشکیل یکی از پایه های کفر می شود را برپایه چهار صفت در شخصیت انسان توصیف می کنند. ابتدا عجب و خودپسندی به واسطه تزیین اعمال در ثانی خدعه و وسوسه های نفسانی و سومین صفت تاویل کجیها و تلبیس حقایق و در پایان باطل را حق جلوه دادن. این پایه از کفر یعنی شبهه در بروز بیماریهای روانی نقش موثری دارد به این صورت که فرد بدون آنکه خود , آگاه باشد به طور سالم با حوادث برخورد نمی کند ورفتارش مبتنی بر عقده های نهفته و ناآگاهانه است و از مکانیزمهای وهمی مثل تاویل , اغواو تلبیس استفاده می کند. توضیح مطلب اینکه دربحث شبهه و شاخه های آن در انطباق با شخصیت یهود می توان به شواهد قبلی استناد کرد به طوری که ذکر شد یهودیان در مواجهه با دستورات الهی و امر و نهی انبیا از در حیله و تلبیس در می آمدند وبواسطه عجب و خود پسندی خاصی که نتیجه توهم برگزیدگی آنان بود در رابطه با دیگران به خدعه و نیرنگ دست می زدند که حیله گری آنان در دور زدن مسلمانان درقراردادهایشان درقضایای یهودیان بنی قریظه و سایرین در تاریخ ثبت و ضبط شده است. اما در مورد صفت تاویل کجیها و تلبیس حقایق و باطل را حق جلوه دادن باز می توان به تحریفات آنان در متون مقدس اشاره کرد . یکی از آیاتی که پرده از کتمان حقایق توسط یهودیان برمی دارد و باطن مکار و حیله گر آنان را افشا می کند آیه 91 از سوره انعام می باشد که خداوند متعال با اشاره به کینه توزی آنان و عناد با احکام و دستورات در مورد آنان می فرمایند:« وما قدروا الله حقّ قدره اذقالوا ما اَنزَل الله علی بشرٍ من شیٍ قل مَن اَنزَل الکتاب الذی جاء به موسی نوراً و هدیً للناس تجعلونه قراطیس تُبدونها و تخفون َ کثیراً و عُلِّمتم ما لم تعلموا انتم و لا آباوکم قل الله ثُمَ ذرهم فی خوضهم یلعبون.»
«خدای را چنان که سزاوار شناختی است . نشناختند که گفتند: خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده. بگو کتابی را که موسی آورد و برای مردم نور و هدایتی بود چه کسی نازل کرده ؟ شما کمی ازآن را در خرده هایی می نویسید و آشکارش می کنید و بسیاری را نهان می سازید و چیزهایی را که نه شما و نه پدرانتان نمی دانستند تعلیم یافتید. تو بگو خدا و ایشان را واگذار که در پرگویی خویش بازی کنند. باز نکته ای که انتخاب ما را در بین رفتارهای اساسی سه گانه از منظر امام امیر المومنین علیه السلام تایید می کند در این آیه بیان شده است یعنی همان جایی که خداوند اشاره می کند به گفتار آنان که در مورد خداوند چنین گفتند که خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده و این نهایت کفر گویی این قوم است که با تمام شواهد و معجزاتی که در طول تاریخ قوم خود شنیده و دیده اند زمانی که مصیبت و درد و رنجی بالای سر خود ببیند زباناً و زماناً مومن شده اما در اولین فرصتی که مشکلات برطرف شود باز به همان کفر و کتمان حقیقت قلبی وقبلی خود باز می گردد.
در این آیه قوم یهود با همان صفت مورد بحث یعنی کتمان حقایق آنهم چه حقیقتی نازل نشدن هیچ چیزی از جانب خدا یعنی نه پیامبری نه وحیی و نه چیز دیگر که این اگر بزرگترین دروغ و کتمان آنان در مورد حقیقت نباشد یکی از بزرگترین آنهاست. این چه انحرافی است که آنها را وامی دارد تا چنین حقایق واضح و آشکاری را کتمان کنند آیا اگر نزول پیامبر و وحی و یا هرچیز که باعث هدایت آنان شود به نفع آنان و مطابق با هوی و هوس آنان بود باز کتمان می کردند. باز درقسمتی دیگر از آیه پرده از تلبیس و حیله گری آنان در روابط شان با مردم بر می دارند و آنا ن را به خاطر کتمان آن مسائلی که به نفع آنان نیست تا مردم آن را بدانند سرزنش می کندو ایمان و ابلاغ گزینشی دستورات دین توسط علمای آنان را مورد انتقاد قرار می دهد.در پایان بحث انحرافات اعتقادی در شخصیت یهود باز اشاره ای داریم به متون مقدس آنان و شاخه های صفت کفر را در پایه شبهه مورد بررسی قرار می دهیم.
در کتاب مقدس عهد عتیق با تمام تحریفات و دگرگونی هایی که در آن در راستای تقدس بخشی به قوم بنی اسرائیل انجام شده و با تمام تغییراتی که برای تطهیرآنان ایجاد شده باز به فقراتی برمی خوریم که پرده از چهره واقعی این قوم برمی دارد و حتی گوساله پرستی آنان که برگشت کامل آنان را نشان می دهد را به تصویر می کشد از آن جمله به نمونه های زیر می توان اشاره کرد:
P اما ایشان رسولان خدا را اهانت نمودند و کلام او را خوار شمرده انبیایش را استهزا نمودند چنانکه غضب خداوند برقوم او افروخته شد به حدی که علاجی نبود پس پادشاه کلدابیان را که جوانان ایشان را در خانه مقدس ایشان به شمشیر کشت و بر جوانان و دوشیزگان و پیران و ریش سفیدان ترحم ننمود برایشان آورد و همه را بدست او تسلیم کرد. (دوم تواریخ ایام باب 16 آیات 16-18 مدخلی بر…… ص163)
«و بنی اسرائیل در نظر خداوند شرارت ورزید و بعل را عبادت نمودند و یهوه خدای پدران خود را که ایشان را از زمین مصر بیرون آوردند ترک کردند و خدایان غیر را از خدایان طوایفی که در اطراف ایشان بودند پیروی نموده آنها را سجده کردند و خشم خداوند را برانگیختند و یهوه را ترک کرده بعل و عشتاروت را عبادت نمودند.(داوران باب 2- آیات 11-14 )
و شدت نافرمانی آنان تا بدانجامی رسد که شکوه الهی را نیز برمی انگیزد.
«ای قوم من به تو چه کرده ام و به چه چیز تو را خسته ساخته ام. به ضد من شهادت بده. زیرا که تورا از زمین مصر برآوردم و تر ا از خانه بندگی هدیه دادم و موسی و هارون و مریم را پیش روی تو ارسال نمودم. (میکائیل نبی باب 6آیات 3-5)
از مطالب بیان شده و جمع بندی پایه های رفتاری کفر با لحاظ کردن شاخه های هر یک از پایه های آن می تون اینگونه نتیجه گیری کرد که اضطرابهای فکری کافر بر تمام فعالیتهایش از جمله بر نوع تفکرش نسبت به آفرینش و در راس آن خداوند متعال اثر می گذارد. کسی که کوردل است و به خاطر خود بزرگ بینی چیزی غیراز خود و افکارش را نمی تواند ببیند و حقایق زندگی را در ک نمی کند و انسان غافل از حقیقت به خاطر غفلتش , از ادراک حقایق محروم است و شکاک هم نمی تواند نسبت به حقایق یقین پیدا کند و هم چنین شبهه کننده نیز در اطراف خود علفهای هرز کشت می کندو ایگونه برخورد با حقایق روزانه بر موضعگیری بیمار نسبت به آخرتش اثر می گذارد و اثر آن نیز همین عدم درک حقایق میباشد. بنابراین کوردلی , غفلت, شک و شبهه و سایر رفتارهای موجود که در زیر عنوان شاخه های زیر مجموعه پایه های کفر بیان شد همگی منشا کفر هستند و بطور کلی همه از اضطرابهای فکری حکایت می کنند که به اضطرابهای اعتقادی در برابر آفرینش و هدف و مصدر آن می انجامد و در نهایت امر شخصیت را تسلیم کفر می کنند..
منابع و ماخذ :
1. قرآن کریم
2. الحیدری سید رائد المقرر فی شرح منطق المظفر انتشارات ذوی القربی چاپ دوم 1386
3. اشتاین سالتز آدین سیری در تلمود ترجمه باقر طالبی دارابی نشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب چاپ اول 1383
4. بستانی محمود اسلام و روان شناسی ترجمه محمود هویشم انتشارات آستان قدس چاپ سوم 1387
5. پورافکاری نصرت الله فرهنگ جامع روان شناسی و روانپزشکی ج 1 و 2 انتشارات فرهنگ معاصر چاپ ششم 1386
6. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه مکاتب روان شناسی و نقد آن ج 1 و 2 انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه چاپ پنجم 1385
7. جدید بناب علی عملکرد صهیونیسم نسبت به جهان اسلام انتشارات موسسه امام خمینی چاپ سوم1386
8. شیرازی سید محمد دنیا بازیچه یهود ترجمه سید هادی مدرسی بی تا انتشارات موسسه امام صادق علیه السلام
9. فعالی عراقی حسین یهود در المیزان
10. کتاب مقدس انتشارات اساطیر
11. کلباسی اشتری حسین تبار شناسی کتاب مقدس انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی چاپ دوم 1387
12. کریمی یوسف روان شناسی شخصیت انتشارات دانشگاه پیام نور1384
13. کهن ابرالهام گنجینه ای از تلمود ترجمه امیر فریدون گرگانی انتشارات اساطیر چاپ اول 1382
14. کریمیان احمد یهود و صهیونیسم انتشارات موسسه امام خمینی چاپ اول1387
15. مولفان دیویسون،کارنگی… آسیب شناسی روانی ترجمه مهدی دهستانی نشر ویرایش ج 1 چاپ سوم 1386
16. مددی حجت الله داعیه داران دین انتشارات نقش چاپ اول 1386
17. مولفان زمینه روان شناسی هیلگارد ج 1 و 2 ترجمه حسن رفیعی انتشارات ارجمند چاپ اول 1385
18. نویهض عجاج پروتکلهای دانشوران صهیون ترجمه حمید رضا شیخی نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی چاپ پنجم 1387
19. هیتلر آدولف نبرد من ترجمه عنایت انتشارات دنیای کتاب. چاپ سوم 1371