انسان؛ مسؤول سرنوشت خویش

انسان؛ مسؤول سرنوشت خویش

نویسنده: آیت الله سیدمحمدتقی مدرسی
مترجم: محمد تقدمی صابری

نگاهی به درونمایه و محورهای سوره ی اِسراء
شاید مهمترین موضوعی که سوره ی اسراء به آن پرداخته، مسؤولیت آدمی در برابر کردار خویش در چارچوب رسالت الهی باشد. سوره در پیرامون دسته ای از مسؤولیّتهای ما در برابر جامعه سخن می گوید، این مسؤولیّتها از پدر و مادر آغاز شده، به دیگر مردمان پایان می یابد.
سوره با گستردگی، پدیده ی شرک به پروردگار را برمی رسد که ریشه های فساد در آن دویده و سبب گریز انسان از مسؤولیّتهایش شده است.
همچنین قرآن با گستردگی، برنامه های شیطانی برای گمراهی بشر و ایستادگی آدمی در برابر آن روشن ساخته، در این پیرامون، مثالهای تاریخی چندی ارایه نموده است.
سوره با داستان بنی اسرائیل آغاز می شود و بدان پایان می پذیرد، چه، بنی اسرائیل نمونه ی جامعه ای است که یکبار کوشش و تلاش روا داشت و بار دیگر از آن کوششها دست کشید.
این مجموعه گفتارهایی در چارچوب سوره بود، که چکیده ی رسالتهای الهی است، این رسالتها در حقیقت یکی هستند. پس از آن که قرآن به رویداد معراج اشاره کرد، یادآور می شود پروردگار شنوا و بیناست و پس از این دو ویژگی، دانش او نیز به بندگان احاطه دارد، این ویژگیها به ضرورت پروا کردن از خدا اشاره دارد. (آیه 1)
چکیده ی کتابی که پروردگار برای بنی اسرائیل، بر پیامبرش حضرت موسی (علیه السلام) فرود آورد، این است که آنان نباید به غیر از خدا کارسازی بگیرند (آیه 2) ، چه، شرک به خدا ریشه ی هرگونه فساد و گمراهی است.
آیا بنی اسرائیل فرزند کسانی نبودند که خداوند آنان را در کشتی با نوح برداشت تا از گزند طوفان در اَمان مانند؟ و پیامبر خدا نوح (علیه السلام)، بنده ای سپاسگزار بود. (آیه 3)
آری، لیک آنان دوباره در زمین فساد کردند (و فساد می کنند) و کیفر خویش خواهند دید (آیه 4) پس آنگاه که وعده ی نخستین کیفر فرا رسد، خداوند بندگانی از خود را که سخت نیرومندند، بر آنان می گمارد و تاج و تختشان را زیر و رو می کند و پس از آن که خداوند، بنی اسرائیل را بر بندگان چیره می سازد وعده دوم فرا می رسد و آنان را نابود می سازد، لیک از چه رو؟ از آن رو که نیکی آنان را با نیکی پاسخ می دهد و برای اعمال زشتشان، کیفری سازگار با آن قرار می دهد. (آیات 5-7) این سنّت پروردگار در تاریخ است که جزای هر گروهی را بسته به کردار آنان مقرر می کند، امّا در آخرت، خداوند دوزخ را زندان کافران می سازد. (آیه 8)
هدایت پروردگار از رهگذر قرآن عرضه می شود، امّا ایمان و عمل شایسته، از وظایف آدمی است، که پاداشی بزرگ برای آن در نظر گرفته شده است و کفر برای کافر، عذابی دردناک به ارمغان می آورد. (آیات 9-10)
پاداش و کیفر انسان به تأخیر می افتد و آدمی شتابزده است، پس او همانگونه که خیر را فرا می خواند، پیشامد بد را نیز فرا می خواند، لیک کیفر و پاداش واقع خواهد شد. (آیه 11)
اینک بر نشانه های هستی نظری بیفکن، چه می بینی؟ نشانه ی شب را که پروردگار به حکمت خویش تیره گونش ساخته و نشانه ی روز را، که پروردگار با حسن تدبیر، آن را روشنی بخش گردانیده، تا تو برای کسب و کار زندگی بکوشی و شماره ی سالها و حساب را بدانی.
بنابراین هر چیزی به نظم درآمده، تدبیر یافته و به اندازه شده است و همان کسی که کارساز شب و روز و نظم و ترتیب آن است، درباره ی این پدیده ها به گستردگی سخن رانده است.
امّا آیا بشر از این نظم و ترتیب راه به بیرون می برد؟ هرگز، بلکه او هم دیگر آفریده ای است که محکوم به تلاش است، زیرا در کارنامه ای که به گردنش آویخته شده، تمامی اعمالش نوشته شده، تا نامه اش را به روز رستاخیز گشاده ببیند.
به انسان گفته می شود: نامه ات را بخوان و خویش را حسابرسی کن، پس اگر خطاکار باشی خود، خویشتن را محکوم می کنی. (آیات 12-13)
هدایت با تلاش آدمی، به دست می آید و او خود سبب گمراهی خویشتن است و هیچ کس بار گناه دیگران را بر دوش نمی کشد. پروردگار نیز بندگان خود را در صورت گمراهی کیفر نمی دهد، مگر آنکه با فرستاده ای آنان را بیم دهد. این گونه است که هنگام فرارسیدن وعده ی هلاکتِ شهری، خداوند فرستاده ای را برمی انگیزد تا خوشگذرانان و رهبران کجروی آنان را، بیم دهد، لیک آنان از فرمان خدا، به بیراهه می روند و آن هنگام، دلیل رسا و حجت خداوندی بر آنان استوار گشته، پروردگار زیر و زبرشان می کند.
خداوند بر همین روش، نسل های بسیاری را پس از طوفان نوح به هلاکت رساند و او به گناهان بندگانش، بس آگاه و بیناست، از این رو هیچ کس نپندارد که پروردگار از او غافل است. (آیات 14-17)
سعی و تلاش انسان واقعیتی را به بار می آورد، لیکن بر اساس نیت او. پس هر که دنیا را خواستار شود، پروردگار به اندازه ای که حکمت و سنتهای او اقتضا دارد، از دنیا به او می دهد، لیک کیفرش در آخرت جهنمی است که در آن خوار و رانده، داخل خواهد شد. امّا کسی که آخرت را بخواهد و در راه آن به اندازه اش تلاش کند، خداوند نیز تلاش او را سپاس می گزارد.
خداوند طالب دنیا را در دنیا مدد می بخشد و طالب آخرت را نیز در آخرت و عطای پروردگار از کسی منع نشده است. خداوند اینگونه زندگی بشر را زاییده ی اراده و تلاش او می کند.
همانگونه که پروردگار در دنیا به سبب اختلافِ سعی و تلاش انسانها روزی متفاوتی به آنان داده، در آخرت نیز پاداش همین گونه و حتی بیشتر است. (آیات 18-21)
خداوند آنگاه ما را از شرک برحذر می دارد و گویا مراد از شرک در اینجا پیروی کورکورانه از سنتها و جریانهای جامعه باشد، چه، این کار به سرزنش و واماندگی می انجامد. (آیه 22)
پروردگار فرمان می دهد کسی غیر از او را نپرستیم (پدران خود را به پرستش نگیریم و در برابر فشارهای جامعه، کرنش نکنیم)، و تنها بر ما بایسته است در چارچوب توحید، روابط مثبتی با مردم برقرار سازیم که مهمترین آنها نیکوکاری کردن به پدر و مادر به ویژه در سالخوردگی آنان، مهربانی کردن و طلب آمرزش برای آنان است. (آیات 23-25)
پس از پدر و مادر، مؤمن باید به حقوق نزدیکان، مستمندان و در راه ماندگان، پایبند گردد و از اسراف پرهیز کند، چه، اسراف او را در رده ی شیاطین و کافران به خدا، قرار می دهد نه سپاسگزاران نعمتهای او. آدمی در حالت رویگردانی (مادّی) از پدر و مادر، ناگزیر باید به آنان نیکی (معنوی) کند و به نرمی با آنان سخن بگوید. (آیات 26-28)
خداوند ما را به میانه روی در انفاق فرمان می دهد، پس نباید بخلی داشته باشیم که دستهایمان را ببندد و نه آن گونه در انفاق کردن زیاده روی کنیم که به سرزنش و تنگی بینجامد، آیا پروردگار برای بندگان روزی را گشاده و مقدّر نمی کند؟ پس از چه رو بخل ورزیم یا اسراف کنیم؟ بلکه شایسته است در هزینه کردن، از اصول حکمت پیروی کنیم و تا آن هنگام که خداوند روزی رسان است، چرا از بیم تنگدستی فرزندانمان را بکشیم؟ (آیات 29- 31)
همانگونه که خداوند در چارچوب مسؤولیت خانوادگی، ما را از کشتن فرزندان باز می دارد- گویا ظاهراً این منع، سقط جنین را نیز در بر می گیرد- از زنا نیز منع می کند بدین اعتبار که گناهی بزرگ و راهی کژ است.
خداوند در چارچوب مسؤولیّتهای اجتماعی، قتل نفس را حرام می داند، مگر اینکه به حق باشد. پروردگار برای سرپرست فرد مقتول، حق قصاص قرار داده، او را از زیاده روی در قتل بازداشته، بشارت می دهد که [از سوی شرع] یاری شده است. (آیات 32-33)
این مسؤولیّت های آدمی در برابر مردم است و در سه کلمه خلاصه می گردد: توحید (و عدم کرنش در برابر سنتها و فشارها)، نیکوکاری و پاسداشت و احترام به حقوق دیگران.
در (آیات 34-35) خداوند، صِرف نزدیکی به مال یتیم را حرام کرده، مگر اینکه به بهترین وجه صورت گیرد. نیز او وفای به پیمان، تمام دادن پیمانه و سنجش با ترازوی درست را فرمان می دهد .
شاید این مسؤولیّتهای اجتماعی و غیر از آن، استحکامی برای جامعه به ارمغان آورد تا در برابر شکافهایی که از آنها ستم به آن رخنه می کند، گزند نبیند، از این رو، برپاداری حق، تنها با بستن دروازه های ستم و ورودی های طبیعی اشاعه ظلم در جامعه، امکانپذیر است.
خداوند اینگونه به ضرورت پیروی از علم و آگاهی و ترک گمان ناشایست و دوری از تکبّر و استکبار در زمین، فرمان می دهد و این سفارشها را از حکمتهایی می داند که او به بندگان وحی کرده و توحید و یگانگی پروردگار، آن را دربرگرفته است. (آیات 36-39)
آری، ساختن جامعه ی آرمانی بر پایه ی رسیدگی به اتهامات و برابری در برابر قانون، استوار است.
خداوند، مردمان را از شرک باز می دارد، آیا شرک پایه ی تمامی جنایت ها و توجیه رایج همه فسادها و بی مسؤولیتی ها نیست؟
آیا این درست است که خداوند برای مشرکان پسر را برگزید و خود از میان فرشتگان دخترانی گرفت؟ این دروغی بزرگ است. قرآن برای مشرکان، حقایق را گوناگون بیان کرد، لیک تنها بر نفرت آنان افزوده شد. (آیات 40-41)
اگر آن گونه که می پندارند، اینها خدا بودند در این صورت حتماً درصدد جستن راهی به سوی خداوند صاحب عرش برمی آمدند، امّا هرگز، خداوند از آنچه می پندارند، پاک و بسی والاتر است. آسمانهای هفت گانه و زمین بر پاکی مقام خداوند، گواه است و او را تسبیح می گوید و همه چیز در حال ستایش، او را تسبیح می گوید، لیک انسان از فهمیدن تسبیح آنان درمانده است. خداوند نسبت به سرکشان، شکیبا و برای مؤمنان، آمرزنده است. (آیات 42- 44)
امّا (آیات 45-52) خطرهای کفر به زندگی آخرت را روشن می سازد و اینکه چگونه خداوند میان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و کسانی که به آخرت ایمان ندارند، پرده ای پوشیده برپا می کند، آن گونه که دلهای کافرانِ آخرت را در بر می گیرد و پیرو این، قرآن را نمی فهمند، نیز خداوند در گوشهای آنان سنگینی جای می دهد، تا آنجا که هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، پروردگار خود را به یگانگی یاد کند، با نفرت پشت کنند.
انباشتگی جهل، گمراهی و تعصب، کافران را وا می دارد تا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ورای شبهات باطل گوش فرا دهند، آنان در پیرامون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می گویند که او مردی جادو شده است، از این رو گمراه شده، به حقیقت راهی نمی برند. آنان رستاخیز را منکر شده، می پرستند: آیا پس از اینکه استخوان و خاک شدیم، خردمندانه است که خداوند ما را از نو بیافریند؟
بدین سان است که این دست شبهات میان کافران و قرآن و فهم حقایق آن، پرده ای پوشیده می شود.
خداوند قدرتمندانه پاسخ آنان را می دهد، چه، آنان را یادآور می شود اگر از سنگ یا آهن و یا هر چیزی که از نگاهشان بزرگ است، بودند، پروردگار بلندمرتبه که نخستین بار بیافریدشان، بر آفرینش دیگر باره ی آنان تواناست، سپس می پرسند: چه هنگام؟ خداوند می فرماید: بسا که نزدیک باشد، آن روزی که پروردگارشان فرا می خواند و آنها ستایش کنان، پاسخش می گویند و پندارند در دنیا یا برزخ، مگر اندک روزهایی به سر نبرده اند.
از آن رو که شیطان دشمنی آشکار است، پس بر بندگان خدا بایسته است سخنانی برگزینند تا او میانه شان را به سبب آن سخنان بر هم نزند. بندگان باید تعصبات قومی و به پاکی ستودن خود را ترگ گویند، چرا که خداوند به آنان آگاه تر است، او بر هر که بخواهد رحمت می آورد و یا او را کیفر می دهد.
(آیات 53-60) اینگونه برخی مسؤولیّتهای اجتماعی مؤمنان در برابر دیگر مؤمنان را، روشن می سازد.
شاید کشمکش های داخلی، برخاسته از بازمانده های شرک باشد. سپس سیاقِ سخن به بیان زشتی همتایان خدا می پردازد و اینکه آنان از یاران خود، زیانی را دور نمی سازند، بلکه به نوبه ی خود راهی به سوی خدا می جویند و امید به او دارند و از او می هراسند.
همه ی شهرها، پیش از روز قیامت، یا با عذاب و یا با مرگ، در معرض هلاک قرار دارند، پیشینیان معجزات خدا را دروغ انگاشتند، از این رو شایسته ی عذاب شدند و بدان سبب که خداوند هلاکت آنان را نمی خواست، هرگاه معجزه طلب می کردند، معجزات خویش را بر آنان فرو نمی فرستاد، چرا که اگر معجزات فرود می آمدند و آنها کفر می ورزیدند، هلاک می شدند، برای نمونه، قوم ثمود، هنگامی که خداوند، شتر را چونان معجزه ای روشن، برای آنان نمایان ساخت، بدان کفر ورزیدند و خداوند نیز، آنان را به هلاکت رساند. حکمت معجزات الهی، بیم دادن مردم است، شاید که هدایت یابند.
خداوند، اینگونه رؤیای خویش را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمایاند و آن را آزمونی برای مردم کرد، او پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از درخت نفرین شده، آگاه ساخت. خداوند مردمان را بیم می دهد، لیک جز بر سرکشی آنان افزوده نمی شود.
بدین سان، معجزات برای بیم دادن بود نه برای فرود آمدن کیفر خدا بر مردم.
اینک پرسشی مهم بر جای می ماند: اساساً، از چه رو مردم شرک می ورزند و چرا فرمانبرداری خود را برای خدا و کسی که پروردگار اطاعت از او واجب کرده، خالص نمی کنند؟ چرا بر پهنه ی جامعه ی مسلمانان، درخت (خاندان) نفرین شده ای همچون بنی امیه می روید که بر آن است حاکمیّت خود را بر مردم تحمیل کند؟ در (آیات 61-70) پاسخی را می خوانیم که از آن، داستان آفرینش الهام گرفته می شود و اینکه چگونه ابلیس، دشمن آدمی زادگان شد و نقشه ها و برنامه های نیرنگ آمیز او چیست؟
داستان آن هنگام آغاز شد که تعصب ذاتی، ابلیس را فراگرفت و مدعی شد جوهرش از آدم (علیه السلام) برتر است و سجده در برابر آدمی را، که همگی فرشتگان برای او سجده کرده بودند، نپذیرفت.
خداوند تا به روز رستاخیز ابلیس را مهلت داد، او پروردگار خویش را در چیرگی بر فرزندان آدم به چالش کشانید، خداوند نیز نخست آگاهی اش داد که او و پیروانش پایان کار را می بازند، سپس او به رغم در اختیار داشتن راهکارهای فریب، بر بندگان خدا چیرگی نمی یابد، چه، آنها بر خدا توکل می کنند و پشتیبانی چون او، آنان را بس است.
امّا شیطان چهار برنامه دارد: تبلیغات گمراه کننده، وحشت آفرینی، فاسد کردن نظام اقتصادی و تربیتی و غرور.
لیک پروردگار همان کسی است که کشتی را در دریا روان می سازد و زیان را دور می دارد و او کسی است که باید از مقامش هراسید، پس اگر بخواهد مردمان را در زمین فرو بَرَد و تندبادی شکننده وزان کند، کسی نیست که مردمان را از او برهاند.
خداوند همانی است که فرزندان آدم را گرامی داشت و آنها را در خشکی و دریا بر مرکبها برنشاند و بر بسیاری از آفریدگانش برتری آشکار داد.
اینگونه است که نیرنگ شیطان کارساز نیست، چه، ولایت از آنِ خداست و دین برای او و کار در دست اوست و او بزرگی انسان را می خواهد، حال آن که دیگران خواهان گمراهی اویند.
ریسمان رهایی انسان از خیزابهای نیرنگ و فریب شیطان، قرآن است.
لیک چگونه در برابر نیرنگ شیطان ایستادگی کنیم؟ و کشمکش میان فرزندان آدم و ابلیس کجا پایان می یابد؟ و پندهای تاریخ در این زمینه چیست؟
گویا (آیات 71-81) گرد محور این پرسشها می گردد. این آیات، نخست از رهبری سخن می گوید بدین اعتبار که راه روند بشریّت را مشخص می سازد، پس به روز رستاخیز، خداوند هر گروهی را با پیشوایشان فرا می خواند و انسانها در آن روز گوناگون اند، برخی کارنامه خود را در دست راست گرفته، می خوانند و برخی کوردل محشور شده، به هدایت راهی نمی برند.
قرآن سپس روشن می سازد چگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از سوی مشرکان با فشارهای تبلیغاتی روبه رو شد. آنان بدین وسیله بر آن بودند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در آنچه به او وحی شده بود، گمراه سازند، لیک او در برابرشان ایستادگی کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه برای ما الگویی نیک است و به ما می آموزد چگونه با توکل بر خدا در برابر گمراهی ایستادگی کنیم، همانگونه که خود رفتار کرد و خداوند نیز او را استواری بخشید. این نمونه ای برای برنامه گمراهی شیطان است، سپس قرآن نمونه ای برای برنامه وحشت آفرینی او پیش می نهد، آن جا که نزدیک بود کافران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از زمین برکنند و اگر چنین می کردند، پس از آن، جز زمانی اندک بر جای نمی ماندند، این سنّت پروردگار است.
برای رویارویی با گمراهی شیطان، خواندن نمازهای پنج گانه، بر ما واجب شد و به نماز نافله ی شب نیز فرمان داده شدیم که خداوند به واسطه آن پیامبرش را به مقامی ستوده رساند.
برای اینکه از نظام اقتصادی، اجتماعی و تربیتی نگاهداری کنیم و نگذاریم ابلیس آن را به فساد کشاند، بایسته است از خداوند بخواهیم ما را در هر کاری به گونه ای درست فرو بَرَد به گونه ای درست بیرون آورد و از جانب خود به ما چیرگی یاری بخشی ارزانی دارد، نیز باید مطمئن باشیم که حق، پیروز و باطل نابودشدنی است.
برای اینکه در برابر فریب و نیرنگ ابلیس ایستادگی کنیم، باید دو کار به انجام رسانیم:
1- به ریسمان رهبری الهی که در شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان جانشین او، جلوه گر است، چنگ در زنیم و پس از آن از فقیهان برتر و آنان که به شیوه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نزدیکترند، فرمانبرداری کنیم. آیات گذشته، ویژگیهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در استقامت، صبر، توکل و اطمینان را روشن ساخت و گویا اینها ویژگیهای آرمانی رهبری است که ما را از دسیسه های شیطان در اَمان می دارد.
2- چنگ در زدن به قرآن بدین اعتبار که ریسمان محکم خداوند است، (آیات 82-93) از این موضوع سخن می گوید و روشن می سازد قرآن، مایه ی درمان و رحمت است، حال آنکه ستمکاران را مگر زیان نمی افزاید. بسا که از این آیات چگونگی استفاده از قرآن و چنگ در زدن بدان ریسمان را الهام بگیریم، با این بیان که آدمی در صورت برخورداری از نعمتها مغرور می شود، پس اگر او به نعمتی ارزانی شود، روی برمی گرداند و پهلو تهی می کند و چون نعمتها از او گرفته شد، نومید می گردد.
مردمان رنگ رنگند و هر کدام بر بنیان ساختار روانی و جسمانی خود رفتار می کنند و پروردگار به هر که راه یافته تر باشد، داناتر است.
قرآن از سوی خدا فرود آمده، پس اگر بخواهد آن را می برد. این کتاب، معجزه است، پس اگر جنیان و انسانها گرد آیند، نمی توانند آن را به چالش کشانند، و در آن از هر چیزی نمونه ای است. کافران و مشرکان برخی معجزات مادّی را خواستار می شوند، بدون رهنمونی به این حقیقت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، انسان است و قرآن از سوی خدا آمده و مگر گزاردن پیام حق، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفه ای نیست.
شاید مهمترین محورهای سوره ی اِسراء در این آیات باشد؛ این آیات گرد محور رسالت می گردند و کسانی که به رسالت ایمان دارند از آنها بهره می برند، امّا ستمگری که از معجزات الهی رویگردان می شود و با تمام نیرو به آن پشت می کند، از وحی سودی نمی برد.
لیک، چرا مردمان به هدایتی که از جانب پروردگار برایشان آمده، ایمان نمی آورند؟ و مهم ترین دشواریهای ایمان به رسالتهای الهی چیست؟
اول: این اندیشه ی مردم، که می پنداشتند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید فرشته ای باشد.
دوم: تردید آنها در رستاخیز.
(آیات 94-104) به درمان مشکلاتی روحی روانی پرداخته، که ابلیس در راه ایمان به رسالت الهی، پدید می آورد. این آیات بیان می دارند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید از گونه ی کسانی باشد که به سوی آنان فرستاده شده و اگر ساکنان زمین، از گونه ی فرشتگان بودند، بی گمان، فرشته ای برای پیامبری، به سویشان فرود می آمد.
پس از آنکه این آیات روشن می سازد پروردگار سبحان بر راستی رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گواه است و هدایت در دستان اوست و کسی را که او گمراه می سازد، هدایتگر و سرپرستی ندارد و او کور، لال و کر محشور می گردد و سرانجامش دوزخی است با زبانه های پی در پی، که کیفر کردار او است، پس از تمام این گفتارها، وجدان کافران را باز می پرسد: آیا خدایی که آسمانها و زمین را آفریده، نمی تواند مانند آن را بیافریند؟ و او بدان سبب آنان را به عذاب دچار می کند که برایشان اجلی مشخص ساخته که در آن تردیدی نیست، لیک آنها از این فرصت بهره ای نمی برند.
از آن رو که انسان خویی کافرانه دارد و بخیل و تنگ نظر است، پس به هدایتگر و پرورشگری نیاز دارد، این هدایتگر و مربی، پیامبری است که قرآن را برای درمان بیماری های دل می آورد.
پیامبر خدا، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، نوآمده ای از پیامبران نیست و این رسالت الهی بر موسی (علیه السلام)، فرود می آمد و خداوند سبحان، نُه نشانه ی آشکار به موسی داد، فرعون نیز او را به چالش کشانید و به او گفت که افسون شده است، پیامبر خدا موسی (علیه السلام)، برای او روشن ساخت این نشانه ها را، که مایه ی بینش اند، خداوند فرود آورده و فرعون تباه شده است.
آنچه برای پیامبر خدا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روی داد برای موسی (علیه السلام) نیز اتفاق افتاد، آن هنگام که فرعون می خواست موسی (علیه السلام) را از سرزمین مصر برکَنَد، لیک پروردگار او و یارانش را به کام آب فرو برد و زمین را تا زمانی معین، ارث بنی اسرائیل ساخت.
این مثالی برای گواهی خدا، بر راستی رسالتهای او است و مثالی برای مکر و نیرنگ شیطان و نیز مثالی برای نصرت الهی که پروردگار بندگانش را می دهد و اینکه حق پیروز و باطل نابودشدنی است.
قرآن به حق فرود آمده و بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وظیفه ای مگر گزاردن آن نیست و خداوند آن را بخش بخش و به تدریج فرود آورده تا اینگونه قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را استواری بخشد.
(آیات 105-111) اینگونه آغاز می شود و به موضوع بخش بخش کردن قرآن و فرود آمدن آن طی سالهای بعثت اشاره می کند. این آیات تأکید دارد قرآن یارانی دارد که به آن ایمان می آورند و چون این کتاب بر آنان خوانده می شود، سجده کنان به روی، بر زمین می افتند، آنان به وعده ی الهی ایمان بیشتری پیدا کرده، سر برخاک می سایند و قرآن بر فروتنی آنان می افزاید.
این صفات، صفاتِ مؤمنان به قرآن است؛ بندگانی که ابلیس بر آنان چیرگی ندارد، از دیگر صفات آنان این است که خدا را- همانگونه که فرمان داده- با نامهای نیکو می خوانند. مؤمنانِ به قرآن، نماز خود را از روی ریا به آواز بلند نمی خوانند و از ترس خدا بسیار آهسته هم نه، بلکه میان این و آن راهی میانه می جویند. (چرا که به آرامی راه می روند و روشی میانه دارند و امتی میانه رو هستند).
سوره ی اسراء با ستایش خدایی که نه فرزندی گرفته و نه در جهانداری شریکی دارد و نه خوار بوده که نیاز به دوستی داشته باشد، پایان می پذیرد، همانگونه که با سپاس و ستایش پروردگار آغاز شده بود.
منبع مقاله :
مدرسی، سید محمدتقی؛ (1386)، سوره های قرآن: درونمایه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمی صابری، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوی، چاپ اول.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید