نگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام به حکومت، نگاهی الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیا مدارانه و قدرت محورانه به حکومت تفاوت اساسی دارد. امام علی علیهالسلام جهان را آفریده حضرت حق و خدا را مالک مطلق هستی میداند؛ خداوندی که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه زمینه هدایت و راهیابیاش را به کمال حقیقی از طریق بعثت پیامبران فراهم نموده است و این هدایت به سوی حقیقت تحقق نمییابد، مگر اینکه لوازم تحقق این هدف در محیط زندگی و جامعه وجود داشته باشد.
از نگاه حضرت علی علیهالسلام ساختار حکومت نه صرفا به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهمتر از آن به دلیل نقش حکومت در شکلگیری رفتار و اخلاق جامعه و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا میکند؛ چنان که حضرت علی علیهالسلام میفرمایند: «النّاسُ بِاُمَرائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِابائِهِمْ؛1 مردم به زمامدارانشان بیش از پدرانشان شباهت دارند.»
هدف و غایت حکومت در اندیشه علوی، اعلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه مردمان است و این بدان معنی نیست که تأمین معاش و رفاه مردم و رشد اقتصادی جامعه به فراموشی سپرده شود، بلکه در پرتو همین عنایت، به بُعد مادی زندگی مردمان نیز پرداخته میشود. حکومت در این چهارچوب فکری، مردم را برای همراهی و پیروی از خود و یا تأمین خواستههای حکام نمیخواهد، بلکه آنان را برای خدا میخواهد و هدف امام عادل از بسیج تودههای مردم برای همراهی با حکومت، تحقق آرمانهای الهی است؛ آرمان مقدسی که محور اصلی آن اعتلای امت است.
سیره حکومتی امام علی علیهالسلام
در اندیشه سیاسی غالبا دو طرز تفکر در مورد سیاست وجود دارد: گروهی معتقد هستند که برای دست یافتن به قدرت از هر وسیله و ابزاری و از هر راه ممکنی میتوان استفاده نمود. براساس این دیدگاه، سیاست بر هیچ یک از ارزشهای انسانی متمرکز نیست و سیاستمدار کاری به حق و باطل ندارد و فقط هدف او اعمال قدرت و تسلط بر جامعه میباشد که اکثر سیاستمداران جهان چنین هستند.
تفکر دیگر، سیاستی است که هدف محوری آن خدا میباشد و بر پایه ارزشهای انسانی استوار است. در چنین نوع سیاستی، سیاست مدار مجاز نیست برای رسیدن به حکومت به هر نوع ابزار و وسیلهای تمسک جوید.
سیره سیاسی و حکومتی امام علی علیهالسلام هم مبتنی بر نوع دوم و دیدگاه گروه دوم است که هدف از دستیابی به حکومت در آن، این است که جامعه انسانی را به سوی تکامل مادی و معنوی و در نهایت به طرف خداوند سوق دهد و عدالت اجتماعی را برقرار نماید و زندگی سالم و مسالمتآمیزی را برای مردم فراهم آورد.
علی علیهالسلام احیاگر حکومت و سیاستی بود که پیامبر بنا نهاد و اگرچه خود نیز در پیش برد حکومت نبوی نقش به سزایی داشت، امّا 25 سال پس از رحلت پیامبر، زمانی که زمام حکومت را شخصا به دست گرفت، میدید چهره حکومت اسلامی کاملاً دگرگون شده و از اهداف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فاصله گرفته است و برای باز گرداندن جامعه به سیره پیامبر و قرآن باید تلاشی پی گیر و طاقت فرسا انجام دهد.
حضرت علی علیهالسلام در خطبه 131 نهج البلاغه انگیزه خود را از پذیرش حکومت، چنین بیان میدارد:
«پروردگارا! تو میدانی آنچه ما انجام دادیم، نه برای این بود که ملک و سلطنتی به دست آوریم و نه برای اینکه از متاع پست دنیا چیزی تهیه کنیم، بلکه بدان سبب بود که نشانههای از بین رفته دینت را بازگردانیم و صلح و اصلاح را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستم دیدهات در ایمنی قرار گیرند و قوانین و مقررات تو که به دست فراموشی سپرده شده بار دیگر عملی شود.»
همچنین وی در نخستین روز بیعت خود در مسجد پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، بر بالای منبر رفته و برنامههای خود را بدون پردهپوشی چنین اعلام کرد:
«هان، بدانید که اوضاع و احوال جامعه شما به همان گونهای بازگشته است که در روز بعثت پیامبر بود. سوگند به آن که او را برانگیخت تا حق را بگستراند و برقرار سازد، باید سخت زیر و رو و آزموده شوید. سپس بیخته و از هم جدا گردید و بر هم زده شوید؛ چنان که کفگیر در ته دیگ طعام زنند؛ بدان سان که هر که پایین افتاده فرا رود و هر که فرا رفته به زیر آید. باید پیش افتادگانی که عقب ماندهاند، پیش افتند و پس افتادگانی که به ناروا سبقت جسته و برتر شدهاند، به عقب کشانده شوند. به خدا سوگند، نه به اندازه سر سوزنی حقیقت را پنهان کردم و نه هیچ نوع دروغی گفتم.»2
آری، حضرت علی علیهالسلام تمام تلاش خود را به کار بست تا بتواند سیره حکومتی و سیاسی حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله را بدون هیچ کم و کاستی در جامعه پیاده کند.
اصول مهم چنین حکومت و سیاستی به شرح زیر میباشد:
1. صداقت و راستگویی
بسیاری از سیاستمداران در طول تاریخ برای رسیدن به قدرت و حکومت تا آنجا که میتوانند به مردم وعدههای دروغ و بی پایه و اساس میدهند تا بتوانند آرای مردم را جمعآوری نموده و به قدرت برسند. از جمله، عثمان که به مردم وعده داده بود که به روش قرآن و سنت عمل کند، اما بعد از آنکه حکومت را به دست گرفت، نه تنها به روش پیامبر عمل ننمود، بلکه حتی نتوانست روش ابوبکر و عمر را نیز پیاده نماید.3
امام علی علیهالسلام در همان شورای شش نفره [که بعد از رحلت پیامبر برای تعیین خلیفه بعد از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله تشکیل شده بود] با قاطعیت و صراحت تمام بیان داشت که من به سنت پیامبر و اجتهاد خود عمل خواهم کرد. حتی در زمان بیعت مردم با او نیز با صراحت بیان داشت که برای رسیدن به خلافت، دروغ نخواهم گفت و از صراط حق منحرف نخواهم گشت.
حضرت با شجاعت تمام، همه اموری را که به قطع، مخالفتهای بسیاری را بر میانگیخت، در همان آغاز بیعت مردم با خود بیان داشت و برای رسیدن به خلافت و به دست آوردن دل مخالفان خویش، حتی دروغ مصلحتآمیز نیز نگفت.4
علی علیهالسلام در دوران پیامبر در مسائل متفاوت و در جنگها و حوادث شرکت داشت و در همه این جنگها بسیار موفق عمل نموده بود.
اگر میخواست برای به دست آوردن قدرت به زور و نیرنگ متوسل شود، هیچ کس نمیتوانست در برابر او قد علم کند، اما همان طور که خود آن حضرت فرموده است، او هرگز چنین کاری را نکرد. حضرت در بیانی میفرماید:
«لَوْلاَ التُّقی لَکُنْتُ اَدهَی العَرَبِ؛5 اگر تقوای الهی [مانعم] نبود از همه اعراب، زیرکتر [و سیاستمدارتر[ بودم.» و یا در حدیثی دیگر میفرماید: «یا اَیُّهَا النّاسُ لَوْلا کَراهِیَّهُ الغَدْرِ، کُنْتُ مِنْ اَدْهَی النّاسِ؛6 ای مردم، اگر زشتی نیرنگ نبود، من از همه مردم زیرکتر بودم.»
2. حق محوری و باطل ستیزی
علی علیهالسلام از همان اوان زندگی در همه حال بر محور حق و حقیقت تلاش میکرد و در راه حق قدم بر میداشت و سعی در احقاق حق داشت؛ چنان که پیامبر در این مورد فرموده است:
«اَلْحَقُّ مَعَ عَلیٍّ اَیْنَما مالَ؛7 حق با علی علیهالسلام است به هر طرفی که میل پیدا کند.»
حق محوری آن حضرت زبانزد همه مردم بود و آن حضرت در تمامی مراحل زندگی و حکومتی خود بر احقاق آن میپرداخت؛ چنان که میفرماید:
«اِنَّ اَفْضَلَ النّاسِ عِنْدَ اللّهِ مَنْ کانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ اَحَبَّ اِلَیْهِ وَ اِنْ نَقَصَهُ وَ کَرَثَهُ مِنَ الْباطِلِ وَ اِنْ جَرَّ اِلَیْهِ فائِدَهً وَزادَهُ؛8 بی گمان برترین مردم نزد خداوند کسی است که عمل به حق برایش دوستداشتنیتر از باطل باشد، اگر چه [این طرفداری از حق و عمل به آن] موجب نقصان و حادثهای برایش شود و اگر چه باطل برایش سودی به همراه داشته باشد و موجب زیادتی برای او شود.»
باز گرداندن اموال غصب شده بیت المال و بر کنار نمودن فرماندارانی که عثمان آنان را به باطل به کار گماشته بود و اجرای حدود الهی حتی بر نزدیکان، نمونهای از کارهای حضرت علی علیهالسلام و سیره عملی آن حضرت بر حق مداری حکومت میتوان شمرد.
3. قانون گرایی
یکی از اموری که حضرت علی علیهالسلام به آن اهتمام تمام میورزیدند، قانون مدار بودن و اجرای قانون الهی به معنای واقعی کلمه بود. اگر کسی بر خلاف قانون عملی میکرد، بدون در نظر گرفتن موقعیت و مقام وی، حدود الهی و قانونی را بر وی اجرا میکرد و هیچ واسطه و شفاعتی را نمیپذیرفت و در این مورد دقیق عمل میکرد.
از امام باقر علیهالسلام روایتی نقل شده است که حضرت علی علیهالسلام مردی از بنی اسد را که مرتکب خلافی شده بود، دستگیر کرد. گروهی از خویشاوندان وی جمع شدند و از امام حسن علیهالسلام خواستند تا با آنان نزد علی علیهالسلام برود و از مرد اسدی شفاعت کند، اما امام حسن علیهالسلام که پدر خود و التزام وی به قانون را به خوبی میشناخت، به آنان فرمود: خود نزد علی علیهالسلام بروید، چون وی شما را به خوبی میشناسد. پس آنان علی علیهالسلام را دیدار کردند و از وی خواستند تا از حد زدن مرد اسدی صرف نظر کند. حضرت در پاسخ فرمود: اگر چیزی را از من بخواهید که خود مالک آن باشم، به شما خواهم داد. آن گروه که گمان میکردند علی علیهالسلام به آنان پاسخ مثبت داده، از نزد وی بیرون آمدند. امام حسن علیهالسلام از آنان پرسید: چه کردید؟ گفتند: قول مساعد داد و سخنانی را که بین علی علیهالسلام و خودشان مطرح شده بود، نقل کردند. امام حسن علیهالسلام که منظور پدر را خوب فهمیده بود، به آنان فرمود: دوستتان تازیانه خواهد خورد. علی علیهالسلام مرد اسدی را بیرون آورد و تازیانه زد، سپس فرمود: به خدا سوگند من مالک این امر نبودم که وی را ببخشم.9
4. انضباط کاری
همه کارهای حضرت امیر علیهالسلام از نظم و انضباط خاصی برخوردار بود، ولی این انضباط در امور حکومتی از نمود بیشتری برخوردار بود. حتی آن حضرت همیشه به فرمانداران و مأموران خویش دستور میفرمودند که در کارهایشان منظم باشند و برنامه دقیق داشته باشند و از بی برنامگی بپرهیزند.
آن حضرت در عهدنامهای که برای مالک اشتر مینویسد، چنین میفرماید:
«وَ اِیّاکَ وَالْعَجَلَهَ بِالاُْمُورِ قَبْلَ اَوانِها، اَوِ التَّسَقُّطَ فیها عِنْدَ اِمْکانِها، اَوِ اللَّجاجَهَ فیها اذا تَنَکَّرَتْ، اَوِ الوَهْنَ عَنْها اذا اسْتَوضَحَتْ، فَضَعْ کُلَّ اَمْرٍ مَوضِعَهُ و اَوْقِعْ کُلَّ عَمَلٍ مَوقِعَهُ؛10 از شتاب در مورد کارهایی که زمانشان نرسیده یا سستی در کارهایی که امکان انجام آن فراهم است یا لجاجت در اموری که مبهم است یا سستی در کارها هنگامی که آشکار است، بر حذر باش و هر کاری را در جای خود و به موقع انجام بده.»
حتی زمانی که مأمورانی را برای گرفتن مالیات گسیل میدارد، به آنان نیز سفارشاتی در داشتن نظم و انضباط در امور میکند؛ چنان که میفرماید: «از تأخیر در کار و دور ساختن خیر بپرهیزید، زیرا موجب پشیمانی میشود.»11
5. انتخاب صالح
حضرت علی علیهالسلام در سیره حکومتی خویش بسیار مراقب بودند تا افراد صالح و شایسته را برای اداره امور انتخاب کنند و کسانی را که لیاقت، شایستگی و برتری بیشتری نسبت به سایرین دارند، برای انجام مسئولیت برگزینند. آن حضرت هرگز اجازه نمیدادند والیان ناشایست بر مردم حکومت کنند؛ چنان که همه افرادی را که عثمان بر سر کار آورده بود، از کار برکنار نمودند و افرادی را که شایستگی کافی برای انجام مسئولیت داشتند، بر سر کار آوردند؛ زیرا آنان پست و مقام خود را یا به سبب اشرافیت و یا بازیهای سیاسی به دست آورده بودند. حتی خود معاویه را نیز که از سران قبیله قریش بود، از کار برکنار نمودند.
ابن عباس میگوید: «وقتی از مکه به مدینه بازگشتم، زمانی بود که مردم با علی علیهالسلام بیعت کرده بودند. به منزل علی علیهالسلام رفتم و دیدم مغیره بن شعبه با حضرت خلوت کرده است. صبر کردم تا مغیره از منزل خارج شد. نزد حضرت رفتم و پرسیدم: مغیره چه میگفت؟ حضرت فرمودند: مغیره دو بار نزد من آمد.
یک بار از من خواست تا معاویه را از کار برکنار نکنم، ولی چون نتیجهای نگرفت، بار دوم نزد من آمد و از من خواست که وی را برکنار کنم. ابن عباس گفت: مغیره بار اول از روی خیرخواهی از تو درخواست ابقای معاویه را کرد و بار دوم به تو خیانت ورزید.
حضرت فرمود: حال، چه نصیحتی داری؟ ابن عباس گفت: من نیز از تو میخواهم که معاویه را ابقا کنی؛ زیرا اگر چنین نکنی، درباره بیعت بازخواست خواهی شد و قتل عثمان را به گردن تو خواهند گذاشت و شام را بر ضد تو خواهند شوراند و از طرف دیگر، من از طلحه و زبیر نیز ایمن نیستم که بر تو نیاشوبند و عراق را بر ضد تو بسیج نکنند. حضرت فرمود: اینکه گفتی: «صلاح است معاویه را ابقا کنم»؛ به خدا سوگند شک ندارم که خیرخواهی است، اما زود گذر است و دینم مرا ملزم میسازد که تمام کارگزاران عثمان را برکنار سازم. اگر پذیرفتند که به خیر و صلاح خودشان است و اگر نپذیرند سر و کارشان با شمشیر است.
بار دیگر ابن عباس از حضرت خواست که چند روزی از خلافت کنارهگیری کند و بعد که اوضاع آرام شد باز گردد. چون مردم کسی بهتر از او را ندارند، باز به سراغ او خواهند رفت و دوباره با او بیعت خواهند کرد و یا اینکه معاویه را ابقا کند.
حضرت این بار نیز نپذیرفت و فرمود حتی یک ساعت هم معاویه را ابقا نخواهد کرد.12
بنابراین، آن حضرت به وظیفه سنگین و الهی خودش عمل نمود. امام نه تنها عدالت را فدای امیال و حکومت خویش نکرد، بلکه خود و حکومتش را فدای حق و عدالت کرد. حضرت علی علیهالسلام در مورد انتخاب فرد شایسته برای حکومت و ویژگی او چنین میفرمایند: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اَحقَّ النّاسِ بِهذَا الاَمرِ اَقْواهُم عَلَیْهِ، و اَعْلَمُهُمْ بِاَمْرِاللّهِ فیهِ؛13 ای مردم سزاوارترین کس به حکومت، قویترین مردم نسبت به آن و داناترین آنان به فرمان خداوند در مورد آن است.»
6. صیانت کارگزاران
با آنکه حضرت علی علیهالسلام اهتمام ویژهای در انتخاب کارگزارانی شایسته و با کفایت داشت و افرادی را که از هر لحاظ لیاقت کافی برای اداره امور جامعه داشتند، به کار میگماشت، ولی پس از انتخاب، آنان را به حال خود وانمیگذاشت و به شیوههای گوناگون تلاش میکرد آنان را از افتادن در دام انحراف باز دارد. برخی از این شیوهها عبارتاند از:
الف) نشان دادن راه
آن حضرت با نشان دادن خط مشی و شیوه رفتار کارگزار صالح که از طریق راهنمایی و پند و اندرز و نصیحت صورت میگرفت، آنان را نسبت به لغزشهایی که در طریق قدرت وجود دارد، آگاه میساخت؛ چنان که در نامههایی که به کارگزاران نوشته است، بهترین اندرزها و پندها را میتوان مشاهده نمود.
آن حضرت در نامهای که به مالک اشتر نوشته است، او را در مقابل حوادث و چگونگی حکومت چنین راهنمایی میکند.
«ای مالک، بدان من تو را به کشوری فرستادم که پیش از تو دولتهای عادل و ستمگری بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهای تو همان گونه مینگرند که تو در امور زمامداران پیش از خود مینگری و هماره درباره تو همان خواهند گفت که تو درباره آنان میگفتی… . از گذشت خود آن مقدار به آنها عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند.
باید افرادی که درباره مردم عیبجوترند از تو دور باشند. در تصدیق سخنچینان شتاب نکن؛ زیرا آنان اگرچه در لباس ناصحان جلوهگر شوند، خیانت کارند. بخیل را در مشورت خود راه مده؛ زیرا تو را از احسان منصرف و از تهیدستی و فقر میترساند… . با افراد باشخصیت و اصیل و خوش سابقه رابطه برقرار کن و پس از آن با مردم شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار ؛ چراکه آنها مراکز نیکیاند. در میان مردم، برترین فرد نزد خداوند را برای قضاوت برگزین و… .14»
آری حضرت علی علیهالسلام اینچنین به کارگزاران خود پند و اندرز میدهد و آنها را از لغزشهایی که ممکن است دچار آن شوند، بیمه میکند.
ب) تأمین مالی کارگزاران
کارگزاران با تأمین معیشت، دیگر از لحاظ مالی نیازمند نخواهند بود تا چشم طمع به دست این و آن بدوزند و یا اینکه ثروتمندان بخواهند آنان را از طریق پول و ثروت تطمیع کرده و بفریبند و به مطامع سیاسی خود برسند. امام علی علیهالسلام از طریق رفع مشکلات و توسعه زندگی کارگزاران، سلامت نظام اداری را تضمین مینماید.
حضرت علی علیهالسلام در قسمتی دیگر از عهدنامه مالک چنین تصریح میکند:
«… ثُمَّ اَسْبِـغْ عَلَیْهِمُ الاَْرْزاقَ فاِنَّ ذلِکَ قُوَّهٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِصْلاحِ اَنْفُسِهِمْ، و غِنیً لَهُم عَنْ تَناوُلِ ما تَحْتَ اَیْدیهِمْ؛15 سپس روزی فراوان بر آنان ارزانی دار؛ زیرا این کار آنها را در اصلاح خویش تقویت میکند و از خیانت در اموالی که زیردست آنها است، بینیاز میسازد.»
ج) انجام بازرسی مستمر
آن حضرت همیشه به فرمانداران خود توصیه مینمود که افرادی خبره و متعهد و امین به عنوان بازرس به صورت آشکار و پنهان، کار عاملان و کارمندان حکومتی را مورد بررسی قرار دهند و آنچه را که مشاهده نمودهاند، به فرمانداران گزارش دهند؛ چنانکه به مالک اشتر چنین امر میفرمایند:
«… ثُمَّ تَفَقَّدْ اَعْمالَهُمْ، وَابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ اَهْلِ الصِّدقِ والوَفاءِ عَلَیْهِم، فَاِنَّ تَعاهُدَکَ فِی السِّرِّ لاُِمُورِهِمْ حَدْوَهٌ لَهُمْ عَلَی اسْتعمالِ الاَمانَهِ والرِّفقِ بالرَّعِیَّهِ. و تَحَفَّظْ مِنَ الاَْعوانِ، فاِنْ اَحدٌ مِنْهُم بَسَطَ یَدَهُ اِلی خیانَهٍ اِجْتَمَعَتْ بِها عَلَیهِ عِنْدَکَ اَخْبارُ عُیُونِکَ، اِکْتَفَیْتَ بِذلکَ شاهِدا فَبَسَطْتَ عَلَیْهِ الْعُقوُبَهَ فی بَدَنِهِ و اَخَذْتَهُ بِما اصابَ مِنْ عَمَلِهِ، ثُمَّ نَصَبْتَهُ بمقامِ المَذَلَّهِ وَ وَسَمْتَهُ بالخیانَهِ، و قَلَّدْتَهُ عارَ التُّهَمَهِ؛16 کارهای آنان را زیر نظر بگیر و [برای آنان [مأموران مخفی راستگو و باوفا بگمار؛ زیرا مراقبت و بازرسی پنهانی امور آنان، سبب میشود که آنان به امانتداری و مدارای با مردم وادار شوند. اعوان و انصار خویش را سخت زیرنظر بگیر. اگر یکی از آنان به خیانت دست زد و گزارش مأموران مخفی تو به اتفاق آن را تأیید کرد، به همین مقدار از شهادت بسنده کن و او را زیر تازیانه کیفر بگیر و آنچه به خاطر اعمالش به دست آورده از او بگیر و او را در جایگاه ذلت قرار ده و علامت خیانت بر او بگذار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.»
آن حضرت در نامهای به منذربن جارود، فرماندار خود در اصطخر چنین نوشت:
«به من گزارش دادهاند که کارهای حکومتی را رها کرده، به لهو و لعب و صید و شکار میپردازی و به تفریح و گردش میروی و در اموال عمومی و خداوند دست خیانت دراز کرده، و به خویشاوندانت دادهای، گویی که میراث پدر و مادر توست. به خدا سوگند! اگر این گزارش درست باشد، همه خویشاوندانت و خاک کفشت از تو بهتر خواهند بود و بدان که لهو و لعب مورد رضای خداوند نیست و خیانت به مسلمانان است. و سپس حضرت او را مجازات کرده و از کار برکنار کردند.17»
د) تشویق درستکار و تنبیه خلافکار
حضرت علی علیهالسلام همانطور که مراقب بود تا کارگزارانی شایسته و درستکار را به کار بگمارد و به دقت مواظب اعمال و رفتار و کارهای آنان باشد، از طرف دیگر کارگزارانی را که در حوزه فرمانداری او به درستی رفتار میکردند، مورد تشویق قرار میداد و کسانی را که در کارهایشان خیانت مینمودند، به سختی مورد مجازات و کیفر قرار میدادند؛ چنان که در این مورد به مالک اشتر میفرمایند:
«ولایَکُونَنَّ المُحْسِنُ والمُسیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سواءٍ، فانَّ فی ذلِکَ تَزْهیدا لاَِهْلِ الاِحْسانِ فِی الاِحسانِ و تدریبا لاَِهْلِ الاِساءَهِ عَلَی الاِْساءَهِ. وَ اَلْزِمْ کُلاًّ مِنْهُمْ ما اَلْزَمَ نَفْسَهُ؛18 هرگز نباید نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان باشند که میل نیکوکار را در نیکی کم میکند و بدکار را به بدی وا میدارد. هریک از آنان را مطابق کاری که انجام دادهاند، پاداش ده.»
ه) حسابرسی کارگزاران
حضرت امیر علیهالسلام بهطور پنهانی و یا آشکار به حسابرسی کارگزاران خود میپرداخت؛ چنانکه میبینیم برای آگاهی از اوضاع و احوال زیاد بن ابیه که کارگزار آن حضرت در فارس بود، مأموری را فرستاد و به او دستور داد پس از حسابرسی کامل، آنچه را که زیاد گرد آورده است، نزد من بیاور. زیاد گزارش نادرستی به مأمور داد. امام از طریق دیگر مأموران خویش دانست که زیاد گزارش نادرست به مأمور او داده است. از اینرو، نامهای به وی نوشت:
«ای زیاد! به خدا سوگند تو دروغ گفتهای و اگر خراج و مالیاتی را که از مردم گرفتهای کامل نزد ما نفرستی، بر تو بسیار سخت خواهیم گرفت و مجازات سختی خواهی دید، مگر اینکه آنچه گزارش دادهای محتمل باشد.19»
7. مردم داری و مهرورزی
حکومتها طبق روشهای مادی و دنیامدارانه، سعی میکنند از هر ابزاری برای جلب توجه مردم بهره برند، بدون اینکه در حقیقت مردم را به حساب آورند. اما روش حکومت امام علی علیهالسلام مهربانی و مهرورزی عاطفی و معنوی با مردم، توجه به نیازها و مشکلات آنان و تلاش برای خدمت به خلق خدا بود؛ چنان که در نامه خود به مالک اشتر چنین نوشت:
«و اَشْعِرْ قَلبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعیَّهِ والمَحَبَّهَ لَهُم وَاللُّطفَ بِهِمْ ولاتکونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعا ضارِیا تَغْتَنِمُ اَکْلَهُمْ؛20 دلت را برای رعیت پر از مهر و محبت و لطف کن و بر آنها درنده آزار دهندهای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری.»
از نظر حضرت علی علیهالسلام مهربانی و محبت با مردم در جذب دلها و اداره کردن انسانها نقش ارزندهای دارد و باعث میشود زمامدار بر قلوب مردم حکومت کند. این یک اصل اسلامی است که امام سخت به آن وفادار بود و به آن به عنوان یک اصل مهم در حکومت مینگریست.
8. توجه خاص به ضعفا و ستمدیدگان
در هر جامعهای کسانی هستند که دچار محرومیت یا ضعف شدهاند و به گرفتاری و یا ستمی دچار شدهاند. در چنین جامعهای عدالت اقتضا میکند که حاکم همه انسانها را به یک چشم بنگرد و در بین آنان تساوی حقوق و امکانات فراهم آورد.
امام علی علیهالسلام در روش حکومتی خویش همیشه این اصل مهم را مدنظر داشته و بر آن تأکید میورزیدند. در توصیه هایی که آن بزرگوار به کارگزاران خود داشتهاند، چنین آمده است:
«ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فِی الطَّبَقَهِ السُّفْلی مِنَ الَّذینَ لا حِیلَهَ لَهُمْ مِنَ المَساکینِ والمُحتاجِینَ واَهْلِ البُؤْسی و الزَّمنی؛21 سپس خدا را خدا را در طبقه پایین از مردم، آنان که راه چاره ندارند؛ از تهیدستان و نیازمندان و گرفتاران و کسانی که [به خاطر بیماری[ زمین گیر شدهاند [مراقب باش].»
9. انتقاد پذیری
امیرالمؤمنین علیهالسلام به صراحت کلام حق را برای مسئولان جامعه بیان میکرد و در عین حال تأکید میورزید که این سنگینی کلام حق را باید پذیرفت؛ چراکه اگر کلام حق برای کسی سنگین باشد، عمل به آن برایش دشوارتر خواهد بود. حضرت علی علیهالسلام از مردم میخواهد که حرف حق را در هرحال به او یادآوری کنند و او را بینیاز از مشورت و نصیحت ندانند:
«فلا تکُفّوا عَنْ مَقالَهٍ بِحَقٍّ اَوْ مَشْوَرَهٍ بِعَدْلٍ فَاِنّی لَسْتُ فی نَفْسی بِفَوقِ اَنْ اُخْطِیءَ ولا آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعلی الاّ اَنْ یَکْفِیَاللّهُ مِنْ نفسی ما هو اَمْلَکُ بِهِ مِنِّی؛22 پس، از گفتن سخن حق یا مشورت عدالتآمیز خودداری نکنید؛ زیرا من خویشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمیدانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.»
البته، اگرچه حضرت انتقاد خیرخواهانه را سازنده میداند، اما هشدار میدهد که این نقد و انتقاد و عیبنمایی افراد از زمامداران خویش، نباید به مخالفت و تمرد و عدم اطاعت از حاکمان حق و عادل منجر شود؛ زیرا نتیجه مخالفت بی اساس و انتقاد مغرضانه، فساد جامعه و عدم توانایی حاکم عادل بر مدیریت صحیح و رشد جامعه است؛ چنانکه فرموده است:
آفهُ الرَّعِیَّهِ مُخالَفَهُ القادَهِ23؛ آفت مردم مخالفت با زمامداران است.»
حضرت با توجه به اینکه نقد سازنده میتواند بسیاری از انحرافهای زمامداران را اصلاح کند و جامعه را به سوی ترقی و تکامل پیش برد، تأکید فراوانی بر انتقاد سازنده دارد. در سیره امام علی علیهالسلام راه انتقاد و نصیحت باز بود و خود حضرت در دوران 25 ساله زمامداری خلفای سهگانه بارها به آنها پند میداد و نسبت به کارهای خلافشان به شدت انتقاد میکرد و راه خیر و صلاح را به آنها نشان میداد.
10. برابری در حقوق
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به صراحت میفرماید: «لی مالَکم وَ عَلَیَّ ما عَلَیْکُمْ24؛ برای من است آنچه که برای شماست و بر من است آنچه که بر شماست.»
این حدیث، برابری همگان در برخورداری از امکانات جامعه و لزوم پاسخ گویی ایشان در برابر وظایف را روشن ساخته است. البته، از سایر فرمودههای مولا استفاده میشود که حاکم جامعه اسلامی هرچند در حقوق با دیگران برابر است و زیاده از دیگران حقی بر خود قائل نیست، از نظر تکلیف، خود را بیش از دیگران برای خدمت به جامعه و اعلای کلمه حق و اقامه عدل مسئول و مکلف میداند. به همین دلیل است که از استانداران میخواهد که زندگی خود را با ضعفای جامعه بسنجند، نه با مرفّهان و برخورداران.
پی نوشت ها :
1. تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص 144.
2. کافی،محمدبن یعقوب کلینی، ج8، ص67؛ نهج البلاغه، خطبه 16.
3. کافی، محمدبن یعقوب کلینی، ج8، ص 24.
4. همان.
5. غرر الحکم و دررالکلم، ص 120، ح 2098.
6. کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص338.
7. همان، ج1، ص294.
8. نهج البلاغه، خطبه 125.
9. دعائم الاسلام، قاضی نعمان تمیمی، ج2، ص443.
10. نهج البلاغه، نامه 53.
11. وقعه صفین، نصر بن مزاحم منقری، ص108.
12. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج4، ص439.
13. نهج البلاغه، خطبه 173.
14. نهج البلاغه، نامه 38.
15. همان، نامه 53.
16. همان.
17. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، ج2، ص 391؛ نهج البلاغه، نامه71.
18. نهج البلاغه، نامه 53.
19. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، ج2، ص390.
20. نهج البلاغه، نامه 53.
21. همان.
22. نهج البلاغه، خطبه 216.
23. غرر الحکم، آمدی، عبدالواحد، ص154.
24. موسوعه امام علی بن ابیطالب علیهماالسلام ، محمد محمدی ری شهری، ج4، ص105.