نویسنده:آیت الله سید صادق نجمی
اشاره:
چنانکه خوانندگان گرامی میدانند، در نقاط مختلفی از کتب و منابع اهل سنت، به فضایل خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) تصریح شده است. تا آنجا که گفته میشود در سالهای اخیر برخی از افراطیان به از بین بردن بخشهایی در آثار و منابع و نسخ کهن که در آنها از فضایل اهل بیت(علیه السلام) سخن به میان آمده است، اقدام نمودهاند.
آنچه در این مقاله، تقدیم شما میگردد، تنها گزیدهای از فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام) در دو منبع بسیار مهم اهل سنت: «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است. امید که مقبول طبعتان قرار گیرد.
1. دشمنی با علی، دشمنی با خدا
… ابوذر میگوید آیه«هذان خصمان اختصموا فی ربّهم1»؛ اینها دو دشمن بودند که در راه خدا با هم عداوت و دشمنی مینمودند»، درباره سه نفر مؤمن خالص و سه نفر کافر ازگروه قریش نازل گردید که این شش تن در جبهه مقابل با هم مبارزه میکردند: علی، حمزه و عبیده بن حارث در جبهه توحید، شیبه، عتبه و ولید در جبهه شرک و بت پرستی.
بارقیس از امیرمؤمنان نقل میکند که آیه فوق درباره ما نازل گردیده است.2
2. دوستی با علی نشانه ایمان و دشمنی با وی علامت نفاق
… عدی بن ثابت از زر نقل میکند که امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود:« سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسانها را بیافرید این، پیمانی است از پیامبر اکرم(علیه السلام) بر من که مرا دوست نمیدارد جز مؤمن و با من دشمنی نمیورزد جز منافق».3
این حدیث را مسلم در صحیح خود آورده است.
3. نماز امیرمؤمنان(علیه السلام)
مطرفبنعبدالله میگوید؛ عمرانبنحصین در بصره در پشت سر امیر المؤمنین نماز خواند، آنگاه به من گفت:« مطرف! این مرد نمازی را به یاد ما آورد که با پیامبر اکرم میخواندیم، زیرا رسول خدا هم در هر رکوع و سجده و نشست و برخاست تکبیر میگفت».4
این حدیث در صحیح بخاری و مسلم با تفاوت مختصر نقل گردیده است.
4. ابوتراب؛ لقب اهدایی پیامبر
ابوحازم میگوید: مردی نزد سهل بن سعد آمد و گفت: اینکه فلان شخص (امیر مدینه) نزد منبر پیامبر به علی بد میگوید. سهل گفت: چه میگوید؟ گفت: از او به ابو تراب یاد میکند، ابو حازم میگوید سهل خندید و گفت: به خدا سوگند این نام و کنیه را به علی نداد مگر خود رسول خدا و علی این نام را بیش از نامهای دیگرش دوست میداشت.5
به طوری که در متن این حدیث آمده، لقب ابوتراب یکی ار افتخارات امیرمؤمنان میباشد و بیش از تمام القاب و نامهای دیگر مورد علاقه آن حضرت بوده است و چون این افتخار برای دشمنان قابل انکار نبود، دست تحریف به آن برده و از حقیقتش منحرف ساختهاند.
5. علی؛ آشناترین مردم به قضاوت
بخاری در صحیح خود از ابنعباس نقل میکند که عمربن خطاب میگفت: «آشناترین ما به قضاوت علیبنابیطالب است».6
این جمله که درباره علی(علیه السلام) از خلیفه دوم نقل گردیده و این مقام که مورد اعتراف خلیفه قرار گرفته است از خود او نیست بلکه مطلبی است که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بارها آن را گوشزد فرموده و با این عبارتها علی را گاهی آشناترین اصحاب و زمانی آشناترین تمام امت به علم قضاوت معرفی کرده است:«أقضاهم علیٌّ7» و «أقضاها علیٌّ8».
روشن است که مسئله قضاوت علاوه بر تقوا و پرهیزکاری بیشتر، اطلاعات وسیعی نیاز دارد که بدون آشنایی با آن علوم قضاوت صحیح امکان پذیر نیست.
بنابراین آشنا بودن علی به علم قضاوت که مورد تأیید رسول خدا واقع گردیده به منزله آشنا بودن علی به علوم و دانشهای فراوان است و جمله «علیّ أقضاهم»به جای «علی أعلمهم و أتقاهم و …» به کار رفته است.
6. علی دوستدار خدا و رسول، و ایشان دوستدار علی
سهل بن سعد میگوید:« رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در جنگ خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که فتح و پیروزی با دست وی نصیب ما گردد؛ او خدا و رسولش را دوست میدارد؛ خدا و رسولش هم او را دوست میدارند. سهل میگوید آن شب لشگریان را خواب نبرد زیرا هر یک انتظار داشت که پرچم به دست او داده شود. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: علی کجاست، گفتند: چشمش درد میکند، رسول خدا از آب دهانش به چشم او زد و بر وی دعا نمود چشم علی در اثر آب دهان و دعای پیغمبر بهبودی یافت؛ گویی که سابقه مرض نداشته است. آنگاه رسول خدا پرچم را به دست او داد. علی عرض کرد یا رسولالله با آنان بجنگم تا (در ایمان و عمل) مثل ما گردند؟
پیامبر فرمود: به سوی آنان حرکت کن و به اسلام دعوتشان بنما و برنامههای ما را بر آنها روشن کن، زیرا به خدا سوگند اگر خداوند تنها یک نفر را به وسیله تو هدایت کند برایت بهتر است از شتران سرخ موی9».
این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است ولی در صحیح مسلم به صورت دیگری نیز که ذیلاً میآوریم نقل شده است: ابو هریره میگوید: «رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در جنگ خیبر فرمود: این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست میدارد و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد گردانید. عمر میگفت من تا آن روز امارت و پرچمداری را آرزو نکرده بودم من هم به دور پرچم میگشتم بدین امید که شاید رسول خدا آن را در اختیار من بگذارد، ولی این افتخار نصیب علی شد و رسول خدا او را فرا خواند و پرچم را به دستش داد و فرمود: علی! به سوی دشمن حرکت کن تا خداوند این قلعه را به دست تو فتح کند.
علی قدری حرکت کرد گاه آن ایستاد بدون اینکه به طرف پیامیر برگردد، عرض کرد: یا رسولالله با این مردم تا چه حد بجنگم؟ رسول خدا فرمود: جنگ کن تا به یگانگی خدا و نبوت من اعتراف کنند و چون این دو را پذیرفتند جان و مالشان مصون خواهد بود و حسابشان با خداست».10
7. علی نسبت به پیامبر به منزله هارون نسبت به موسی
مصعب بن سعد از پدرش نقل میکند که، رسول خدا(علیه السلام) میخواست به جنگ تبوک حرکت کند، امیرمؤمنان را در مدینه جانشین خود قرار داد، علی عرض کرد: «یا رسول الله مرا در میان زنان و کودکان میگذاری» (و از شرکت نمودن در جنگ محرومم میسازی). رسول خدا فرمود:«آیا راضی نیستی که تو نسبت به من به منزله هارون باشی نسبت به موسی جز اینکه تو پیغمبر نیستی، زیرا پس از من پیامبری وجود ندارد».11
در این حدیث که مورد اتفاق بین شیعه و سنی است و حتی معاویه سرسختترین دشمن امیرمؤمنان نیز نتوانست آن را انکار کند. رسول خدا خلافت و جانشینی علی را با تشبیه کردن آن حضرت به هارون تثبیت کرده و تنها موضوع نبوت را استثنا نموده است. زیرا این تشبیه تمام مقامها و مراتب را که هارون دارا بود و ذیلاً اشاره میگردد به امیرمؤمنان(علیه السلام) اثبات مینماید:
1.مقام وزارت: زیرا در قرآن مجید میخوانیم که حضرت موسی این مقام را از پروردگارش برای هارون درخواست نمود: «و اجعل لی وزیراً من أهلی ٭ هارون أخی12».
2.مقام اخوت و برادری: زیرا هارون برادر حضرت موسی بود: «هارون أخی»و علی نیز به منزله هارون بود نسبت به رسول خدا(علیه السلام).
3. مقام خلافت: زیرا حضرت موسی هارون را به هنگامی که به مقام پروردگار میرفت خلیفه و جانشین خود ساخت: « و قال موسی لأخیه هارون أخلفنی فی قومی13» و هارون در میان بنیاسرائیل قائم مقام و جانشین حضرت موسی گردید و حضرت موسی اطاعت هارون را بر بنیاسرائیل واجب گردانید و بدو نیز توصیه نمود که دعوت او را ابلاغ نموده، رسالتش را گسترش دهد.
طبق مضمون حدیث مورد بحث, امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز خلیفه، قائم مقام و نماینده رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بود.
4. مقام وصایت: به طوری که گفتیم، هنگامی که حضرت موسی زنده و غایب بود هارون خلافت و جانشینی او را به عهده داشت و اگر بعد از حضرت موسی زنده بود به طور قطع و به طریق اولی مقام وصایت و جانشینی او را نیز به عهده میگرفت و وصی او میگردید ولی هارون قبل از موسی(علیه السلام) وفات پیدا کرد.
از اینجا استحقاق امیرمؤمنان(علیه السلام) به مقام وصایت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ثابت و روشن میگردد.
5. مقام معاونت و مأزرت: به طوری که اشاره کردیم یکی از مقامهایی که هارون دارا بود موضوع شرکت در امر رسالت برادرش بوده است که حضرت موسی این مقام را نیز از خداوند درخواست نمود: «اُشدد به أزری٭ وأشرکه فی أمری» این تقاضا بدین صورت جواب مثبت گرفت: « قال قد أوتیت سؤلک یا موسی».14
طبق نصّ صریح حدیث مورد بحث، امیرمؤمنان(علیه السلام) مانند هارون شریک و سهیم در امر رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بوده است، منتها از راه خلافت نه از راه نبوت.
از این حدیث میتوانیم استفاده کنیم که امیرمؤمنان(علیه السلام) در دوران زندگی و پس از مرگ پیامبر بهترین فرد در میان امت و نزدیکترین فرد نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بوده است و همانطور که لازم بود بنیاسرائیل از هارون اطاعت و پیروی کنند، احترام علی در زمان پیامبر و اطاعت وی پس از وفات رسول خدا بر مسلمانان واجب بوده است و امیرمؤمنان(علیه السلام) افضل مردم و ناصر و پشتیبان رسول خدا(علیه السلام) و خلیفه و جانشین او در غیبت وی و پس از مرگش میباشد.
توجّه : عدهای از نویسندگان اهل سنت تصور کردهاند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) جمله « أنت منی بمنزله هارون من موسی…» را تنها یک بار و در موقع حرکت به جنگ تبوک فرموده است لذا در مقام تأویل و توجیه برآمده و مقام خلافت را به زمان مخصوص منحصر دانستهاند. در صورتی که طبق مدارک و دلایل فراوانی که در دست است رسول اکرم این جمله را در طول زندگی خود، نه یک بار بلکه در شش مورد درباره امیرمؤمنان(علیه السلام) بیان فرموده است15 و « حدیث منزلت» منحصر به جنگ تبوک نیست.
پی نوشتها:
1. سوره حج(22)، آیه 19.
2. صحیح بخاری, ج5, باب قتل ابی جهل و ج6 , تفسیر سوره الحج, ح 3747, 3751, 3750.
3. صحیح مسلم، ج1، کتاب الایمان، باب أنّ حب الانصار. علی من الایمان، ح 87.
4. صحیح بخاری، ج1، کتاب الصلاه، باب إتمام التکبیر فی الرکوع؛ همان، کتاب الصلاه باب إتمام التکبیر و فی السجود و صحیح مسلم، ج2، کتباب الصلاه، باب اثبات التکبیر فی کلّ خفض و رفع.
5. صحیح بخاری، ج4، کتاب باب مناقب علی بن ابی طالب؛ همان ج1، کتاب الصلاه ، باب نوم الرجل فی المسجد؛ ج4، کتاب الادب، باب التکنّی بابی تراب ؛ ج 8 کتاب الاستئذان، باب القائله فی المسجد و صحیح مسلم، ج7، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن أبی طالب.
6. صحیح بخاری، ج6، کتاب التفسیر، تفسیر «ما ننسخ من آیـ[…» ح 4211.
7. سنن ابن ماجه، ج1.
8. استیعاب، ج1، ص8 (حرف العین باب علی،که در این کتاب جمله اقضاهم آمده است).
9. صحیح بخاری، ج4، کتاب الجهاد و السیر، باب ما قبل فی لواء البنب، ح 2812.
همان، ج4، کتاب الجهاد و السیر، باب فضل من اسلم علی یدیه رجل، ح 2847 و باب دعاء النبی(علیه السلام) الی الإاسلام النبوه، ح 2783.
کتاب فضائل الصحابه، باب مناقب علی بن ابی طالب، ح 3498 -3499و باب غزوه خیبر، ح 3972- 3973.
صحیح مسلم، ج7، کتاب فضائل الصحابه باب فضائل علی بن ابی طالب، ح 2405.
همان، کتاب الجهاد والسیر، باب غزوه ذی قرد، ح 1807.
10. صحیح مسلم، ج7 کتاب الفضائل باب فضائل علی بن ابیطالب(علیه السلام)، ح2405.
11. صحیح بخاری، ج4،کتاب فضائل الصحابه، باب غزوه تبوک، ح4154.
همان، کتاب بده الخلق، باب مناقب علی بن أبی طالب(علیه السلام)، ح3503.
صحیح مسلم، ج7، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن أبی طالب(علیه السلام)، ح2404.
12. سوره طه (20)، آیه 30.
13. سوره اعراف (7)، آیه 142.
14.سوره طه (20)، آیه 36.
15. ر.ک: المراجعات، علّامه سیّد شرفالدین و کفایه الطالب، (ط 1390)، ص281.
منبع: ماهنامه موعود شماره 94