نوشتن از او کار سختی است. این را این روزها که در حال نوشتن هستم میفهمم. یعنی هرچه در ذهن میپرورانی، به روی کاغذ نمیآید. تو فکر میکنی، مسیر نوشته را برای خودت ترسیم میکنی… او همان کاری را میکند که خودش میخواهد. پس از اینکه چندباری فکر کردم چه بنویسم، حالا دیگر اصلاً فکر نمیکنم. آدم باید خودش را رها کند، بعد برایش بنویسد؛ رها مثل برگ پاییزی در گردباد.
او در ذهن همۀ ما تصویری نزدیک به هم دارد؛ عارفی که با زهد و پارسایی به کمالات و مقامات عالی انسانی رسیده است. داستانهایی از ایشان نقل شده است. شاید خیلیهامان آنها را خوانده و از آن برای زندگی عادی خودمان الگو گرفته باشیم. در حالاتش، بیشتر به اوصاف نمازش پرداختهایم ـ که پرداختن هم دارد ـ و یا به دستورالعملها و حکایاتش، اما این پرداختنها، حکایت پَر کاهی است از خرمن. میخواهم پنجرۀ جدیدی رو به زندگی ایشان باز کنم که کمتر به آن توجه شده. میخواهم به رمز و راز این همه سکوت، این همه خاکساری در نماز و این همه بلندای قله عرفان او بپردازم؛ مبنایی که همه این رفتارهایش بر آن استوارند.
آیت الله بهجت (ره): «بهگونهای قرآن بخوان که چشم تو قرآن را ببیند، گوش تو قرآن را بشنود و قلب تو نسبت به معارف بلند او حضور داشته باشد. باید آن را از آفرینندۀ قرآن تلقی کند، که قرآن را خدا میگوید و تو شنونده قرآن هستی».
به نظرم شاهکلید این گنجینۀ بیمثال، یک کلمه است: «قرآن». قرآن مبنای تمام زندگیش بود؛ عارف بود، اما مبنای عرفانش شهود نبود، قرآن بود. فقیه بود، اما مبنای اجتهادش فقه نبود، قرآن بود. «بهگونهای قرآن بخوان که چشم تو قرآن را ببیند، گوش تو قرآن را بشنود و قلب تو نسبت به معارف بلند او حضور داشته باشد. باید آن را از آفرینندۀ قرآن تلقی کند، که قرآن را خدا میگوید و تو شنونده قرآن هستی». او خود را در محضر خدا میدانست و قرآن میخواند. او به تماشای کلمات محبوبش مینشست. چون بدان مینگریست به دیدۀ بزرگی و عظمت نگاه میکرد؛ «فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَه».۱ چه رنگ و صبغۀ الهی در نگاهش موج میزد. «اگر قرآن را بهصورت واقعیاش ببینیم، آن گاه معلوم میشود که دست از ترنج میشناسیم، یا نه!».
قرآن نور است، نوری که به محض تابش، تمام روشنیهای عالم را محو و جذب خود میکند. هرآنکه به نور قرآن روشنی گرفت، حقایق نورانی عالم را به نظاره خواهد نشست و اینگونه است که در پرتو نور قرآن عمل انسان به شهود میرسد. «اگر درست به قرآن عمل میکردیم، با عمل خود دیگران را جذب میکردیم؛ زیرا مردم غالباً ـ بهجز عدۀ معدود ـ خواهان و طالب نور هستند».
ما اغلب قرآن را با صوت و لحن زیبا و دلکش میخوانیم، ولی نشانی از محبوب نمیبینیم؛ چرا که خود را در محضر قرآن تربیت نمیکنیم و رنگ الهی نمیگیریم. در نگاه او، آفت جان ما که حجاب شناخت خیر از شر و سبب دوری ما از قرآن است، ضعف یقین ماست. «اگر از قرآن استفاده نمیکنیم، برای آن است که یقین ما ضعیف است».
«قرآن کتابی انسانساز است»، بارها این را شنیده و گفتهایم. مکتب ما آمده است تا انسان را به سعادت برساند. سعادت، در انسانشدن است. باید دید قرآن انسان را چگونه میخواهد: عالم، فقیه، عارف و یا…. «قرآن کتابی است که پیغمبرساز است؛ زیرا پیغمبران دو گونهاند: قسم اول، پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شدهاند. قسم دوم، پیغمبرانِ کمالی، که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن، به کمالات پیامبر نایل میگردند. بنابراین قرآن، پیغمبرانِ کمالی تربیت میکند و پیغمبرساز است».
آیت الله بهجت (ره): «از روایت عُلَمآءُ أُمَّتِى أَفْضَلُ مِنْ أَنْبِیآءِ بَنِى إِسْرائِیلَ؛ علماى امّت من از پیامبران بنیاسراییل برتر هستند، استفاده میشود که هرچند باب نبوت بسته است، ولى فیض اعم بسته نیست».
اصلاً راز اینکه علمای امت پیامبر مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم از پیامبران پیشین افضلند، وجود همین قرآنی است که نمایانگر حقیقت محمدی(ص) و تربیت علما برای نیل به این حقیقت است. «از روایت عُلَمآءُ أُمَّتِى أَفْضَلُ مِنْ أَنْبِیآءِ بَنِى إِسْرائِیلَ؛ علماى امّت من از پیامبران بنیاسراییل برتر هستند۲، استفاده میشود که هرچند باب نبوت بسته است، ولى فیض اعم بسته نیست. از این گذشته، حضرت موسى و عیسى علیهماالسلام قرآن را که در اختیار ماست نداشتند. بنابراین علماى این امت که قرآن را دارند، با عمل و حمل معارف آن میتوانند مقامات انبیا را دارا گردند، چنانکه در حدیثى از رسول اکرم(ص) آمده است: مَنْ قَرَأَ الْقُرآنَ، فَکَأَنَّما أُدْرِجَتِ النّبُوَّهُ بَیْنَ جَنْبَیْهِ؛ هر کس قرآن را بخواند، گویى که نبوّت در وجود او گنجانده شده است».۳
مبنای زندگی ایشان آن قرآنی است که دارای عدیل و همسنگ است. چیزی همکفو آن، که بدون یکی، دیگری معنا ندارد. هم این، آن را میخواهد، هم آن، این را. یکی مفسّر دیگری است و دیگری مقوّم آن. او عاشق اینها بود؛ عشقی به بلندای بیستون. «خدا کند در ما عشقی پیدا شود به مجموع قرآن و عترت؛ تا اولاً، بتوانیم یگانگی قرآن و عترت و معجون مرکّب از آن دو را بیابیم. و ثانیاً، در مقام پیروی و عمل، با توجه به آن دو و بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنماییم و بدانیم که آنها از هر معشوقی بیشتر شایستۀ عشقورزی هستند».
شاید حالا رمز و مبنای عرفان او را دریافته باشیم: قرآن و عترت. هرچه بخواهیم همینجاست. این دو ریسمان الهی همانی هستند که اگر به آن چنگ بزنیم رستگار میشویم. «آیا هیچ میدانیم که قرآن، نظیر سایر مکتوبات نیست! گویی قرآن، موجودی ربوبی از عالم نور و روحانی است که در عالم اجسام و اعراض ظهور کرده است!». او که راهرفته با قرآن است، قرآن را دوای تمام دردها میداند و او میداند که «تبیاناً لکل شیء»۴ یعنی چه؛ کتابی که آیینه تمامنمای حقیقت عالم است. «در روایتى ـ که فعلاً نمیدانم در کجا نقل شده ـ آمده است: «خُذْ مِنَ الْقُرآنِ ما شِئْتَ لِما شِئْتَ؛ از قرآن هرآنچه میخواهی برای آنچه میخواهی بگیر۵؛ از این حدیث استفاده میشود که توسل به قرآن و حمل و فهم و قرائت آن براى نجات عموم مردم ـ چه برسد به خواص ـ مفید است».
آیت الله بهجت (ره): «تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد، ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهجالصادقین» را کموبیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر».
راستی، قرآن چقدر در زندگی ما نقش دارد؛ اصلاً آیا برای قرآن در زندگیهایمان جایی باز کردهایم؟! قرآن را باید از روی طاقچه برداریم و بگذاریم روی قلبمان… باید با قرآن باشیم. «ما وظیفه داریم که در تعلیم، تعلّم، تلاوت و عمل به قرآن کوشش کنیم. ولى ما شبهاى احیا قرآن بر سر میگذاریم، و در مقام عمل آیههاى حجاب، غیبت، کذب، و آیاتِ «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ؛ واى بر کمفروشان!»۶ و نیز «فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ؛ پس به پدر و مادر اُف نگو»۷ همچنین «وَ لاَ تَمْشِ فِى الاْرْضِ مَرَحًا؛ و با ناز و تکبر در روى زمین راه مرو»۸ و… را زیر پا میگذاریم و پامال میکنیم!».
او راهی هم برای ما فارسی زبانها معرفی کرد که در فهم بیشتر قرآن به کارمان آید؛ تفسیری به زبان فارسی که در مسیر انس با قرآن بتوانیم زندگیهایمان را رنگ و بوی دیگری دهیم. «تفسیرهای آسان و ساده را ما که فارسی زبانیم، بدانیم؛ و تفسیر فارسی پیدا کنیم که از روی آن سهل باشد، ما قرآن را بفهمیم؛ مثلاً «منهجالصادقین» را کموبیش مطالعه کنیم، بلکه از اول تا به آخر؛ چون کتاب فارسی است».
۱.
یوسف : ۳۱.
۲.
المزار شیخ مفید، ص۶؛ ریاضالأبرار فی مناقبالأئمهالأطهار، ج۲، ص۴۶۵.
۳.
کافی، ج۲، ص۶۰۴؛ وسائل الشیعه، ج۶، ص۱۸۱.
۴.
نحل : ۸۹.
۵.
این عبارت در کتب روایی شیعه پیدا نشد، لیکن در روایت منقول از امام کاظم علیهالسلام آمده است: «فِی القرآنِ شِفاءٌ مِنْ کل داءٍ؛ در قرآن، بهبودی از هرگونه درد وجود دارد»؛ ر.ک: مستدرک الوسائل، ج۲، ص۹۸؛ بحار الانوار، ج۵۹، ص۲۶۲؛ ج۸۹، ص۱۷۶ و ص۲۰۲؛ فقه الرضا، ص۳۴۲؛ مکارم الاخلاق، ص۳۶۳. البته این عبارت در برخی کتب اهلسنت وجود دارد: عون الحنان فی شرح الأمثال فی القرآن، على أحمد عبد العال الطهطاوى، ص۷؛ الأصلان فی علوم القرآن، أ. د. محمد عبد المنعم القیعی، ص۱۰۹.
۶.
مطففین : ۱.
۷.
اسراء : ۲۳.
۸.
اسراء : ۳۷.