به«سادگی» باز گردید:
خانه تان را تر و تمیز کنید. آن چه را که لازم ندارید دور بیندازید(یا به کسی که نیاز دارد بدهید) دور و برتان را خلوت کنید. «سادگی» فقط مربوط به محیط زندگی نیست. با خودتان خلوت کنید. ذهنتان را Defrag کنید! چیزهایی خیلی خیلی کوچکی هستند که ما را آزار می دهند و خودمان از وجود آن ها بی خبریم. شاید سر یک موضوع کوچک از کسی رنجیده اید ولی وقتی با آرامش از زاویه ای دیگر به موضوع نگاه می کنید می بینید این موضوع کوچک اصلاً ارزش فکر کردن ندارد.
«بر چسب» نزنید:
این خیلی مهمه! شناختی که ما از خیلی از چیزها در زندگی داریم با گذر زمان و تأثیر پذیری از دین و فرهنگ و محیط زندگی مان بوجود آمده اند و آن چه ما می بینیم بر چسبی است که ذهنمان بر آن زده نه حقیقت.
بیابید یک تمرین با هم انجام دهید، به دور و برتان نگاه کنید و چیزی را انتخاب کنید و به آن نگاه کنید. ذهن شما حالا بلافاصله دنبال بر چسب آن جسم می رود. حالا رویتان را برگردانید و نفسی عمیق بکشید و دوباره به آن نگاه کنید ولی اجازه ندهید ذهنتان بر چسب آن را پیدا کند. می دونم سخت است، آرام باشید و فقط نگاه کنید. سعی کنید چیزی در آن ببینید که هرگز ندیده بودید. این کاری است که عارفان و خصوصاً بوداییان زیاد انجام می دهند.
بگذارید مثال بزنم، مثلاً من یک بچه کوچک را کنارم می بینم که روی زمین نشسته و با اسباب بازی هایش بازی می کند و سر و صدا می کند. بسته به شخصیتم، ذهنم بر چسب های مختلفی به او می زند. مثلاً اینکه «تو هیچی از زندگی نمی فهمی»، «تو فکر می کنی دنیا همین چهار تا اسباب بازیه»، «تو که مشکلات منو نداری!» قرار نیست به وضوح این ها در ذهنم خطور پیدا کند بلکه تفکر ضعیفی است که در ضمیر ناخودآگاه بوجود می آید.
حالا سعی می کنم دیدم را عوض کنم، نگاه کنم به اینکه بچه چطور از اسباب بازی کوچک بی ارزشی لذت می برد و خوشحال است و من همچنان به اتفاق کوچکی که سال ها پیش افتاده فکر می کنم.
از هر چیز کوچکی لذت ببریم:
آیا منتظر نشسته اید تا کسی در بزند و یک میلیارد تومان به شما هدیه کند؟ آن وقت خوشحال خواهید شد؟! هرگز همچین اتفاقی نخواهد افتاد و اگر شما منتظرش باشید هرگز خوشحال نخواهید شد.
دفعه ی بعد که خواستید میوه، چای، غذا بخورید از آن لذت ببرید! به نظر پیشنهاد احمقانه ایه نه؟ ولی حقیقت داره، ما موقع این لذت ها حواسمان به همه جا هست غیر از خود آن لذت، به کاری که قرار است بعداً بکنیم، به آنچه در گذشته انجام داده ایم و فقط مثل یک روبات به سیب گاز می زنیم تا تمام شود.
می توانید در همان چند دقیقه که سیب را می خورید فقط به آن سیب فکر کنید، مطمئن باشید کارهای بعدی تان را این گونه بهتر انجام می دهید.
اینکه چگونه با زحمت تهیه شده است. خاک، باران، درخت، هوا، آفتاب و اکنون در دست شماست تا از آن لذت ببرید.
کارهای جدید بکنید:
کار جدیدی را امتحان کنید. کاری را بکنید که همیشه دوست داشته اید بکنید اما تاکنون نکرده اید. هر کاری که هست سریعاً وسایل لازم را آماده کنید و انجامش دهید.
برای کاری که دوست دارید وقت بگذارید:
یکی از دلایل خستگی ما از زندگی قید و بندهایی است که گرفتارشان هستیم. اینکه باید سر ساعت از خواب بلند شویم و سر ساعت در جای دیگری باشیم و همش در قانون و اجبار زندگی کنیم.
کم کم برنامه تان را سبک کنید تا وقت کنید به کارهایی که دوست دارید هم برسید. اگر فکر می کنید این کار به شما ضرر خواهد زد 180 درجه اشتباه فکر می کنید!
عوامل ناراحت کننده را دور بیندازید:
همانطور که باید سعی کنیم به آنچه علاقه داریم بیشتر نزدیک شویم باید از آنچه موجب ناراحتی ما می شود دوری کنیم. فرقی نمی کند شاید یک کانال تلویزیون باشد، یک آدم، یک وبلاگ یا یک خیابان. تحت هیچ شرایطی به هیچ کس و هیچ چیز اجازه ندهید اوقات خوش را از شما بگیرد.
ولش کنید:
می دونم، منم اذیت می شم وقتی روزم را با یک(Todo list) لیست کارهای روزانه انجام نشده به پایان می رسونم. اما فکر می کنید توی قبر ناراحت خواهید بود که چرا آن روز آن لیست را ناتمام گذاشتید یا اینکه چرا از زندگی لذت بیشتری نبردید و حالا فرصت به پایان رسیده است؟
این به معنی تنبلی نیست بلکه هر موقع نتوانستید کاری را در وقت معین انجام دهید هی به آن فکر نکنید. همیشه فردایی هست.
«گیک» درونتان را خوشحال کنید: این هم خیلی مهم است! همه ما بدون استثنا گیک درونی داریم. یعنی وقتی کار خاصی انجام می دهیم دیگر گذر زمان را احساس نمی کنیم و فقط به آن فکر می کنیم. این می تواند راجع به هر جیزی باشد. احتمالاً می دانید که من نسبت به کامپیوتر این طوری هستم، وقتی دارم با کامپیوتر کار می کنم متوجه گذر زمان نمی شم و به چیزهای دیگه فکر نمی کنم. ممکن است شما به باغبانی یا ورزش یا هر چیز دیگه این چنین علاقه ای داشته باشید. پس پیدا کنید که نسبت به چه چیزی یک چنین علاقه ای دارید. یک راه خوب این است که ببینید نسبت به چی علاقه فوق العاده زیادی دارید که باعث می شود دیگران به شما نگاه های عجیب و غریب بکنند!
قدردان باشید:
هم من و هم شما هزار بار از این توصیه ها شنیده ایم، این هزار و یک بار! من که خودم دارم می نویسمش هم فراموش خواهم کرد پس فقط سعی کنیم به خاطر داشته باشیم که قدردان باشیم. قدر چی؟ قدر چشمانی که دارد این سطور را می خواند. قدر دست سالمی که ماوس را به زیبایی حرکت می دهد. قدر اینکه در همین مدت که شما این مقاله را می خواندید چند نفر از دنیا رفتند اما شما هم چنان زنده اید.
فقط منتظر«نتیجه» نباشید:
آیا شما برای امروز زندگی می کنید یا برای رسیدن به آن چه در آینده می خواهید؟ اگر هی برای رسیدن و دیدن نتیجه ی هدف های متعدد دست و پا بزنیم کی می خواهیم از زندگی لذت ببریم؟
گاهی اوقات مراحل رسیدن به یک هدف خیلی بهتر از نتیجه ی آن است. پس از تلاشی که برای رسیدن به یک هدف می کنید لذت ببرید. مثل مادری که کودکش را بزرگ می کند. اگر بچه ای وجود نداشت و آدم های جدید 40 ساله به دنیا می آمدند با همسر و کار و خانه و زندگی جالب بود؟ زیبایی در این است که کودک مرحله به مرحله با کمک دیگران رشد می کند و ما از مراحل رشد آن لذت می بریم و اینکه وقتی بزرگ می شود هم به آن زحمت ها به صورت خاطره هایی خوش به یادمان می آیند.
منبع:نشریه راه کمال- شماره 30