محبت در پی معرفت

محبت در پی معرفت

در این نوشتار پس از بیان ویژگی های محبت, محبّ و محبوب, معرفت به عنوان راه ایجاد محبت معرفی می گردد. نتیجه آن است که اگر بر میزان و کیفیت شناختمان به حضرت صاحب الامر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ بیفزاییم, قهراً بر محبت و گرایش قلبی ما نسبت به آن وجود شریف, افزوده خواهد شد و در پس آن, آثار حاصل از این محبت, زندگی ما را رنگ مهدوی بخشیده و به ما در طی طریق انتظار نیرو می دهد.
محبت
محبت حالتی است میان محب و محبوب که سرچشمه آن قلب و درون است, لیکن نمود آن در ظاهر و در افعال و اعمال محب به روشنی پیدا است. محبتی که جلوه عینی پیدا می کند, و به محب جهت می بخشد.
محبت, امری طرفینی است. محب می سوزد و محبوب جذب می کند.
محبت تمنا می کند و محبوب دامان خویش را برای تمنای محب می گستراند.
حال باید دید محبت آدمی به کدام محبوب تعلق می گیرد؟
اینجا است که بحث فطرت و خصایص فطری انسان مطرح می شود.
ویژگی فطری انسان
انسان فطرتاً کمال جو است. مطلوب انسان هر چه باشد, خصیصه فطری کمال طلبی باعث می شود پس از نیل به آن مطلوب, باز هم قانع نشده و مرتبه ای فوق آن را طلب کند.
بر این اساس ما به عنوان یک انسان, همواره در پی یافتن فرد اکمل هستیم و سعی در نزدیک شدن و همانندی با وی داریم. برخی انسانها کمال را در قدرت می دانند, لذا کسی را که از قدرت بیشتری برخوردار است ستاره آمال خویش می سازد و همواره در جهت آشنایی و تقرب به او در تلاشند. برخی دیگر کمال را در علم می دانند و …
با وجود این میل فطری قوی, تشخیص ندادن مصداق حقیقی باعث می شود که انسانها مصادیق بدیل را دنبال کنند و دچار سرخوردگی و پوچی گردند.
اما آن مطلوب که کاملترین , زیباترین, پدر قدرترین و مجموعه ای از « ترین ها » است ( البته در امور خیر و نیکو ) چیست؟ یا بهتر بگوییم: کیست؟
اگر سعی در ارضاء حقیقی تمایلات فطری خویش ( همان فطرتی که الهی است ) داشته باشیم, در خواهیم یافت که همه هر آن چه در نهاد ما تب و تاب نیل بدان هست, در امام زمان وجود دارد.
انسانِ نِیِ از نیستان جدا مانده ای است, که ناله غم و غربت او تنها پس از نیل به مقام قرب حق, آرام می گیرد و این غرقه ی دریای حیرت , تنها پس از رسیدن به حق است که ساحل امن و امان را درک می کند و کشش فطری او به جواب در خور خویش می رسد.
خداوند آفریننده ما, حجتی بر ایمان و در سر راه زندگی مان نهاده که دقیقاً وجودش مطابق با خواستها و نیازهای فطری ماست. اگر طالب جمالیم و صاحبان جمال را دوست می داریم, جلوه ی جمال حق او است که همه ی زیبایی ها را در خود جمع کرده است. همانطوریکه جدّ گرامیش فرمود: المهدیّ طاووس اهل الجنّه[1], وجهه کالقمر الدّریّ[2] کأنّ وجهه الکوکب الدریّ.[3] و همینطور سایر مواردی که مطلوب فطرت سلیم است, نوع کامل و به عبارت بهتر کاملترین آنها, در وجود صاحب الامر هست. به عنوان مثال, درباره ی عدالت خواهی و روش پسندیده ی حضرت در حکومت و … می توان به روایاتی اشاره نمود:
رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: زمین را از عدالت پر می کند تا جایی که مردم به فطرت اولی خود باز می گردند, نه خونی به ناحق ریخته می شود نه خوابیده ای و را بیدار می کنند.[4] ختم نموده است خداوندگار در رخ تو صنعت صورتگری
معرفت راه رسیدن به محبّت
محبت تابع معرفت و شناخت است و هر چه شناخت بیشتر شود, محبت شدیدتر خواهد بود.[5] راه ایجاد و تعمیق محبت به ولی عصر ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ آن است که انسان به صاحب الزّمان ـ علیه السّلام ـ به عنوان مطلوب کامل خویش معرفت حاصل کند و ابعاد وجودش را بشناسد تا نهایتاًبه این باور برسد که مصداق اکمل هر خیری در وجود حجت عصر است.
این شناخت و معرفت دو لایه و یا به تعبیری دو سطح دارد.
معرفت در سطح عام که همان جنبه ی عقیدتی است, یعنی شناخت امام مفترض الطاعه و معرفت خاص که شناخت امام است, با لحاظ ویژگی ها و توصیفاتی که در عبارات معصومین و ادعیه و زیارات در خصوص ایشان آمده است.
لذا شناخت امام و حجت هر زمانی, همواره مورد تأکید بوده است.
نظیر : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه.
مشکل امت اسلام پس از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ عدم معرفت به حجت زمان خود بود. امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ نیز از همین ناحیه ضربه خورد و حادثه کربلا هم معلول همین امر بود. کما این که بسیاری از دشواریها و مسائل و مشکلات امروز جامعه ما هم مستقیماً از عدم شناخت ولی زمان نشأت می گیرد.
مفتاح و گره گشای دشواریهای ما در مسیر ارتباط با امام زمانمان و بهره مندی بیشتر از وجود ذی جود او, معرفت به او است.
یک سؤال
اگر بپذیریم که اولاً فطرتاً انسان کمال جو است و ثانیاً وجو ولیّ عصر ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ کامل ترین مطلوب, پس چرا محبوب غالب افراد چیزی جز وجود نازنین امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ است؟ مگر می شود انسان خلاف فطرت و سرشت خویش عمل کند؟
جواب:
به دلیل نقص معرفت !
در واقع اگر فردی مصداق واقعی آن کمالات و خیرات درست تشخیص ندهد, به کوی مهدی ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ راه نمی برد و به دامان او عرض نیاز نمی کند. مصادق جایگزین را دنبال می کند. اگر معرفت به امام زیاد شود, قطعاً بر محبت به او نیز افزوده می شود تا جایی که شخص , جز او را شایسته محبت ورزیدن نمی داند, چشم را می خواهد برای دیدن رخسار او, گوش را بخاطر شنیدن کلام او و جانش را برای نثار به پای قدم او.
با شناخت امام زمان ـ عج الله تعالی فرجه الشّریف ـ جانِ واله و شیدای ما, گمشده خویش را یافته و به امن و امان و طمأنینه می رسد, آنگاه که معرفت به مولا حاصل شود, قدم جای پای او گذاشته می شود و کلام انسان همان خواهد شد که مولای محبوب می پسندد و عمل انسان آن خواهد شد که مولای محبوب می خواهد و … بزرگان گفته اند عشق آمدنی است, آوردنی نیست.
هرگز دل من چون تو یار دگری نگزید بر خاست که بگزیند یار دگرم بودی
محبوب منتظران
السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب الغوث الرحمه الواسعه وعداً غیر مکذوب.[6] جایگاه محبت
محبّت واژه ی زیبایی است که نزد همه ی انسانها و فرهنگها ارزشمند تلقّی می شود و نگاه هر گروهی از انسانها به عالم هستی, اساس تفسیر این واژه است.
آنان که نگاه واقع بینانه تری به عالم هستی دارند, ارزش سرمایه ای که فقط یک بار در اختیار آنان قرار گرفته و بدنبالش ابدیّت و جاودانگی است را با همه ی وجودشان درک کرده و در یافته اند که خور و خواب و شهوت و … هیچ یک ارزش آن را ندارند که با روح انسانی که ثمر آن کمال بی نهایت است, مبادل کنند.آنان معادله روح خویش را فقط کالای محبّت می بینند و لحظه ای محبّت را در روح خود با تمام جهان هستی معادل می شمرند, که سالار شهیدان فرمود: و خسِرت صفقه عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً؛ کالای آن بنده که از محبت خود چیزی نصیبش نفرموده ای خسارت برده است.[7] عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید ناخوانده درس مقصود از این کتاب هستی
اما نکته اساسی اینجاست: به که محبت کنیم؟ و برای چه محبّت بورزیم؟
محبوب کیست؟
عده ای دارای همتی پست وهدفی زودگذر هستند و چون کودکان فریفته هر چیز زبونی قرار می گیرند. در شب معراج خداوند به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ خطاب می کند: یا احمد احذَر ان تکونَ مثل الصبیّ اذا نظر الی الاخضر و الاصفر اَحَبَّه و اذا اُعطی شیئاً مِنَ الحلُو و الحامض اغتَرَّ به مانند کودکان و خردسالان مباش که چون چشمشان به سبزی و زردی ( مظاهر دنیوی) بیفتد و یا چیزی به آنها چشانیده شود فریفته می شوند.[8] بــد نـامی حیات دو روزی نـبـود بـیش وانهم کلیم با تو بگویـم چسان گذشت
یک روز صرف بست دل شد به این و آن روز دگر به کندن دل زین وآن گذشت
اگر انسان بر اساس محبّت قیام کند و دارای همتی بلند باشد, دنبال محبوب حقیقی می رود, ابراهیم خلیل برهان توحیدی را از راه محبت مطرح می کند:
« انّی لا احبّ الافلین » چیزی که از بین رفتنی است, شایستگی محبّت ندارد و چون رفتنی است عامل رنج می شود.
از این رو تنها انسانهای الهی که فقط به خدا دل بسته اند, امنیت روحی راستین دارند و در قیامت هم از سختیهایش در امانند.
عن الصادق ـ علیه السّلام ـ فمن احبّ عزوجلّ احبّه و مَن احبّه الله کانَ مِنَ الامنین.[9] و به این جهت است که هر روز از خداوند رسیدن به این راه را می خواهیم. عن الصادق ـ علیه السّلام ـ اهدنا الصراط المستقیم یعنی ارشدنا الی لزومِ الطریق المودّی الی محبتک.[10] به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
محبت طرفینی است
رابطه عاشق و معشوق طرفینی است؛ یحبّهم و یحبّونه, رضی الله عنهم و رضوا عنه, فاذکرونی اذکرکم. اثر این محبّت آن است که هر گامی به سوی محبوب بر می داری او چندین برابر به تو نزدیکتر می شود؛ من تقرّب الیَّ شِبراً تقرّبتُ الیه ذرعا.[11] سید ابن طاووس سالروز بلوغ فرزندش را جشن گرفت و گفت این شادمانی به شکرانه ی آن است که نمردی و سنّ تو به حدی رسید که سخن خدا متوجه تو شود و از امروز تو مخاطب سخن الهی هستی.[1] . منتخب الاثر, ص 147.
[2] . منتخب الأثر, ص 185.
[3] . معجم احادیث المهدی, ج1, ش72.
[4] . بحار, ج52, ص 280.
[5] . المحجه البیضاء, 8 کتاب محبت و شوق.
[6] . مفاتیح الجنان, زیارت صاحب الزمان, معروف به زیارت آل یس.
[7] . مفاتیح الجنان, دعای عرفه امام حسین ـ علیه السّلام ـ .
[8] . ارشاد القلوب, ج1, باب 54, ص 199.
[9] . المیزان, ج1, ص 38.
[10] . بحار, ج87, ص 19.
[11] . بحار, ج87, ص 19.
@#@
در چنین هنگامی داستان عاشق و معشوق , داستان پروانه و سوختن و فدا شدن و نور شدن است که عاشق جز از معشوق نبیند,. بابی انت و امّی؛ یعنی فدایت شوم, در تو نیست و نابود شوم به گونه ایی که نه اسمی بماند و نه رسمی.
من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم او کــه می رفت مرا هم بـه دل دریـا بـرد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بــودم و مهــر تــو مرا بــالا بـرد
خم ابروی تو بود و کـف مینوی تـو بـود که به یک جلوه زمن نام و نشان یکجا برد[1] و اینجاست که عاشقان حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ این گونه با محبوب خویش سخن می رانند که: فابذل نفسی و مالی و ولدی و اهلی و جمع ما خوّلنی ربّی بین یدیک؛[2] آن چه را از مال و جان و فرزندان و خانواده و تمام آن چه خدایم به من عطا کرده در مقابل شما می بخشم.
محبت و هدایت
با همه ی وجود, همراه او می روی که مبادا از راه بمانی. امیر مؤمنان فرمود: بنگرید به دودمان پیامبرتان و به جهتی که در حیات انتخاب کرده اند ملتزم باشید و از اثر آنان پیروی کنید؛ آنان هرگز شما را از هدایت بیرون نخواهند برد و به ضلالت و هلاکت بر نخواهند گرداند اگر آنان از طلب چیزی باز ایستادند شما هم بایستید و اگر حرکت کردند, شما هم حرکت کنید؛ از آنان سبقت نگیرید که گمراه شوید و از آنان عقب نمانید که به هلاکت افتید.[3] لوازم محبت
اینجاست که اگر محب صادق گشتی, رنگ محبوب بخو می گیری و بوی او داری. عبدالله ابن حمّاد به سال 229 به واسطه مردی از امام صادق ـ علیه السّلام ـروایت کرده که یکی از یاران آن حضرت بر او وارد شد و عرض کرد فدایت گردم به خدا قسم من, شما و هر کس که دوستدار شماست را دوست می دارم, ای سرورم چقدر شیعه شما زیاد است حضرت فرمود: بگو آنان چه مقدارند؟
عرض کرد بسیار زیاد حضرت فرمود می توانی آنان را بشماری؟
عرض کرد: تعداشان بیشتر از اینهاست, امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آگاه باش هرگاه آن عده وصف شده که سیصد و ده و اندی هستند شمارشان کامل شود آنگاه چنان که شما می خواهید، خواهد شد. لکن شیعه ماکسی است که با عیب جویان ما هم نشینی نمی کند و با بدگویان ما, هم سخن نمی شود و آنان را که با ما دشمن هستند دوست نمی دارد و با دوستان ما دشمنی نمی ورزد و مانند کلاغ حرص نورزد و … [4] هر گاه سنخیت با محبوب پیدا کنی, او تو را دعوت خواهد کرد, چرا که نه تنها تو عاشق او هستی که او عاشق تر! نه تنها تو منتظر دیدن او هستی که آن عزیز زهرا هم در دیدن چنین عاشقانی در انتظار! به علی ابن مهزیار اهوازی فرمود: یا اباالحسن قد کنا نتوقعک لیلاً و نهاراً ما الذی اَبطأ بک علینا؟[5] شب و روز انتظار آمدن تو را داشتیم چه چیز آمدنت را نزد ما تأخیر انداخت؟!
دلت را خانه ی ماکـن, مصفا کردنش با من به مادرد دل افشا کن, مداوا کردنش با من
اگـر گـم کرده ای ای دل کلید استجابت را بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت تو نام توبه را بنویس امضا کردنش بـا من[1] . از علامه طباطبایی.
[2] . مفاتیح الجنان, زیارت حضرت صاحب الامر ـ عج الله تعالی و فرجه الشّریف ـ .
[3] . نهج البلاغه, خطبه 97.
[4] . غیبت نعمانی, ص 290, با اندکی تلخیص.
[5] . دلائل الامامه .

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید