برابری همگان در برابر قانون
علی علیهالسلام چه قدر حسّاسیّت نشان میدهد که قانون خدا تعطیل بردار نیست؛ ولو در مورد فرزند خودم. میشنود که عبداللّه بنعباس، پسرعموی عزیز و مورد احترامش (که واقعاً هم از جهاتی مرد بزرگی بوده، ولی خوب معصوم نبوده، اشتباهی کرد)، مرتکب خطایی شده. به علی خبر دادند که ابنعباس پسرعموی بزرگ تو، دانشمند و عالم تو، سیاستمدار و مورد اعتماد تو از بیتالمال تصرّفی کرده است؛ از آن تصرّفاتی که امروز اصلاً کسی آنها را به حساب نمیآورد. علی علیهالسلام نامهای نوشته که این نامه در نهجالبلاغه هست: پسرعباس! من از تو دیگر انتظار نداشتم. به خدا قسم، اگر چنین و چنان بشود و اگر چنین بکنی، با آن شمشیری که به هرکس زدم یکسره به جهنم رفت و حساب و کتابی ندارد، تو را آدم خواهم کرد.
بعد میگوید: پسر عباس! به خدای عالم قسم، اگر حسن و حسین هم چنین کاری بکنند با همین شمشیر میزنمشان.
ردّ تبعیض نژادی
وقتی که میان یک زن عرب و یک زن ایرانی اختلاف واقع میشود و کار به آنجا میکشد که به حضور علی علیهالسلام شرفیاب میشوند و علی میان آندو هیچگونه تفاوتی قایل نمیشود و مورد اعتراض زن عرب واقع میشود، علی دست میبرد و دو مشت خاک از زمین برمیدارد و به آن خاکها نظر میافکند و آنگاه میگوید: من هرچه تأمل میکنم میان این دو مشت خاک فرقی نمیبینم. علی علیهالسلام با این تمثیل عملی لطیف، به جمله معروف رسولاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم اشاره میکند که فرمود: همه از آدم و آدم از خاک است. عرب بر عجم و عجم بر عرب فضیلت ندارد. فضیلت به تقوا است، نه به نژاد و نَسَب و قومیّت و ملیّت. وقتی که همه نسب به آدم میبرند و آدم خاکینژاد است، چه جای ادّعای فضیلت تقدّم نژادی است؟
بخشش کریمانه
امیرالمؤمنین علیهالسلام در یکوقت که مقداری خرما از مال شخصی خود در میان فقرا تقسیم میکرد، مقدار نسبتاً زیادی برای یک نفری فرستاد که آن شخص هیچگونه عرضحاجت و اظهار احتیاجی نکرده بود و اساساً اخلاق شخصی آن مرد این بود که از احدی چیزی نخواهد. مردی به امیرالمؤمنین اعتراض کرد که آن شخص که از تو چیزی نخواسته و عرض حاجتی نکرده و به علاوه یک پنجم این خرما برای او کافی است، تو چرا اصلاً برای او که از تو چیزی نخواسته میفرستی و چرا این قدر زیاد میفرستی؟ سخنی که امیرالمؤمنینعلی علیهالسلام در جواب این مرد معترض گفت این بود: خدا امثال تو را در میان مسلمانان زیاد نکند. تو چهقدر آدم پست و دونی هستی. من میبخشم و تو بخل میورزی؟ و به علاوه اگر بنا شود من فقط به کسانی ببخشم که از من تمنّا و تقاضا کردهاند من بخششی نکردهام… در عوض بذل آبروی کسی چیزی به او بخشیدهام…
زهد علی علیهالسلام
علی زاهدِ باهدف است. او مخصوصاً وظیفه پیشوایان امت میداند که با دیگران حداقل همدردی کنند؛ یعنی اگر نمیتوانند به آنها کمک مادی کنند، کمک روحی بکنند؛ چون چشم ضعیفان به پیشوایان امت است. علی علیهالسلام میگفت: من نمیخورم تا همین مقدار بتوانم به روح ضعفای امت خودم کمک کنم و بگویم اگر شما ندارید بخورید، من هم که دارم نمیخورم تا مثل شما باشم.
عدّهای آمده بودند به امامصادق علیهالسلام اعتراض کردند. فلسفه زهد را نفهمیده بودند. شنیده بودند علیبن ابیطالب علیهالسلام در زمان خودش زاهد بوده و خیال میکردند که علی علیهالسلام طرفدار این بود که انسان باید در همه شرایط با لباس مندرس زندگی کند و نانجو بخورد. اما این نانجو خوردن فلسفهاش چیست را نفهمیده بودند. امامصادق علیهالسلام بود که برای اینها تشریح میکرد تا فلسفهاش را بفهمند علی علیهالسلام چرا زاهد بود؟ برای اینکه میخواست انسان باشد. علی علیهالسلام زاهدی نبود که یک گوشه افتاده باشد و اسم انزوا را زهد بگذارد.
سرزنش بیمورد دنیا
شخصی در حضور امیرالمؤمنین شروع کرد به مذمّت کردن دنیا. شنیده بود که علی علیهالسلام دنیا را مذمّت میکند، ولی نمیفهمید که او (از چه جنبهای) دنیا را مذمّت میکند. او خیال میکرد که وقتی علی علیهالسلام دنیا را مذمّت میکند، مثلاً طبیعت را مذمّت میکند. نمیدانست که او دنیاپرستی را مذمّت میکند. او تو را از نظر پرستش دنیا ـ که ضدّ حقّپرستی و حقیقت پرستی است و مساوی با نفی همه ارزشهای انسانی است ـ مذمّت میکند. وقتی آن مرد دنیا را مذمت کرد علی علیهالسلام که ضد دنیاپرستی است و آن را مذمت میکند به سختی برآشفت و فرمود: ای آقای مذمتگر دنیا! ای کسی که فریب دنیا را خوردهای! دنیا تو را فریب نداد؛ تو فریب خوردی. خیلی تعبیر عجیبی است. دنیا کسی را فریب نمیدهد؛ انسان خودش فریب میخورد.
ریشه اخلاق ناپسند
بهطورکلی امیرالمؤمنین تمام اخلاق دنیّه را روی حساب پستینفس میگذارد؛ یعنی ریشه همه اخلاق رذیله را دنائت میداند؛ مثلاً در باب غیبت میگوید: بیچارهها، ناتوانها، ضعیفهمّتها، [و] پستها غیبت میکنند. یک مرد، یک شجاع، یک آدمی که احساس کرامت و شرافت در روح خودش میکند ـ اگر از کسی انتقادی دارد جلوی رویش میگوید؛ یا حدّاقل سکوت میکند. حالا اینکه بعضی مداحی و تملّق میکنند مطلب دیگری است. پشتسر که میشود، شروع میکند به بدگویی و غیبتکردن. میگوید این منتهای همّت عاجزان است، اراده ناتوانان است، از پستی است، از دنائت است. آدمی که احساس شرافت میکند غیبت نمیکند.
توصیه به مدارا با دشمن
شگفتیهای علی علیهالسلام و معجزههای انسانی او در اینجا ظهور میکند. جزء وصایایش میگوید: با اسیرتان مدارا کنید، و بعد میفرماید: ای اولاد عبدالمطلب، نکند وقتی که من از دنیا رفتم بین مردم بیفتید و بگویید امیرالمؤمنین شهید شد، فلان کس محرّک بود، فلان کس دخالت داشت، و این و آن را متّهم کنید. نمیخواهم دنبال این حرفها بروید. قاتل من یک نفر است. به امام حسن علیهالسلام فرمود: فرزندم حسن! بعد از من اختیار او با توست. میخواهی آزادش کنی، آزاد کن و اگر میخواهی قصاص کنی توجّه داشته باش که او به پدر تو فقط یک ضربه زده است. به او یک ضربه بزن. اگر کشته شد، شد و اگر کشته نشد، نشد. باز هم سراغ اسیرش را میگیرد: آیا به اسیرتان غذا دادهاید؟ آیا به او آب دادهاید؟ کاسهای شیر برای مولا میآورند. مقداری مینوشد. میگوید: باقی را به این مرد بدهید…
معیار حقیقت
مردی از صحابه امیرالمؤمنین علیهالسلام در جریان جنگ جمل سخت در تردید قرار گرفته بود. او دو طرف را مینگریست. از یک طرف علی را میدید و شخصیّتهای بزرگ اسلامی… و از طرفی نیز همسر پیامبر و… در رکاب او طلحه را میدید؛ از پیشتازان در اسلام، مرد خوشسابقه و تیرانداز ماهر میدان جنگهای اسلامی… این مرد در حیرتی عجیب افتاده بود که یعنی چه؟ آخر علی و طلحه و زبیر از پیشتازان اسلام و فداکاران سختترین دژهای اسلامند، اکنون رو در رو قرار گرفتهاند؟… به هرحال این مرد محضر امیرالمؤمنین شرفیاب شد و گفت: آیا ممکن است طلحه و زبیر و… در باطل اجتماع کنند… علی در جواب سخنی دارد. فرمود:… حقیقت بر تو اشتباه شده. حق و باطل را با میزان قدر و شخصیّت افراد نمیشود شناخت. این صحیح نیست که تو اوّل شخصیّتهایی را مقیاس قرار دهی و بعد حقّ و باطل را با این مقیاسها بسنجی. فلانچیز حقّ است چون فلان و فلان با آن موافقند… اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حقّ و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیّت آنان باشند.
اندرز
شخصی آمد خدمت مولایمتقیان علی علیهالسلام و گفت: یا امیرالمؤمنین، مرا نصیحت کن. علی علیهالسلام نصایح زیادی کرد. دو جمله اولش را عرض میکنم… فرمود: نصیحت من به تو این است که از آن کسان مباش که امید به آخرت دارد، اما میخواهد به آخرت بدون عمل برسد.
مثل همه ما، ما میگوییم حبّ علیبنابیطالب کافی است. تازه حب ما حبّ حقیقی نیست. اگر حبّ حقیقی بود عمل هم پشت سرش بود. میگوییم همین وابستگی ظاهری کافی است…. اگر حب علیبنابیطالب تو را به عمل کشاند بدان حبّ تو صادق و راستین است….ای مرد از آن کسان مباش که احساس نیاز به توبه را در وجود خود دارند، اما همیشه میگویند: دیر نمیشود، وقت باقی است. برادر، اگر علی بیاید و من و تو هم برویم خدمتش و بگوییم: آقاجان، ما را نصیحت کن، چنین جملهای به ما میگوید: از آن کسان مباش که امید به آخرت دارد، اما میخواهد به آخرت بدون عمل برسد.
دشمنان علی(ع)
سراسر وجود علی، تاریخ و سیرت علی، خلق و خوی علی، رنگ و بوی علی، سخن و گفتوگوی علی درس است و سرمشق است و تعلیم است و رهبری است.
همچنان که جذبهای علی برای ما آموزنده و درس است. دفعهای او نیز چنین است. ما معمولاً در زیارتهای علی و سایر اظهار ادبها مدعی میشویم ما با دوست دوست تو و دشمن دشمن تو هستیم… علی علیهالسلام دو طبقه را سخت دفع کرده است:
1ـ منافقان زیرک؛ 2ـ زاهدان احمق.
همین دو درس برای مدعیان تشیّع او کافی است که چشم باز کنند و فریب منافقان را نخورند؛ تیزبین باشند و ظاهربینی را رها نمایند که جامعه تشیع در حال حاضر سخت به این دو درد مبتلاست.
حقیقت توبه
مردی میآید خدمت امیرالمؤمنین استغفار میکند، توبه میکند؛ یعنی صیغه استغفار را جاری میکند. او مثل بسیاری از ما خیال میکرد که توبه کردن یعنی گفتن «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی و اَتُوبُ اِلَیْه». امیرالمؤمنین با یک شدّتی به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند. اصلاً تو میدانی استغفار یعنی چه که میگویی «استغفراللّه ربّی و اتوبُ اِلَیه»؟ حقیقت استغفار را میدانی چیست؟ استغفار، درجه مردمان بلندمرتبه است. اصلاً خود توبه، محکوم کردن خود است.
بعد حضرت فرمود: استغفار چند اصل دارد. دو تا رکن دارد، دو تا شرط قبول، و دو شرط کمال، و مجموعاً شش تا که حالا من برایتان عرض میکنم. فرمود: اوّلین رکن استغفار این است که انسان واقعاً از گذشته تیره و سیاه خودش پشیمان باشد؛ دوّم تصمیم بگیرد که در آینده آن گناه گذشته را مرتکب نشود؛ سوم اینکه اگر حقوق مردم را برعهده و ذمّه دارد ادا بکند؛ چهارم اینکه اگر فرائض الهی را ترک کرده است، جبران بکند قضا کند…. پنجم اینکه… گوشتهایی که از معصیت روییده با غصّه و اندوه و توبه آنها را آب بکنی…؛ ششم:… مدّتی باید رنج طاعت را به تن بچشانی…
توصیه به کرامت
علی علیهالسلام به فرزندش امام مجتبی علیهالسلام میفرماید: پسرجانم! روح خودت را گرامی بدار؛ بزرگوار بدار؛ برتر بدار از هرکار پستی. در مقابل هر پستی فکر کن که روح من بالاتر از این است که به این پستی آلوده بشود. درست مثل آدمی که یک تابلوی نقّاشی خیلی عالی دارد که وقتی لکه سیاهی در آن پیدا میشود. گردی، غباری روی آن میبیند، خودبهخود فوراً دستمال بر میدارد آن را تمیز میکند.
اگر به او بگویی چرا این کار را میکنی، میگوید حیف چنین تابلوی نقاشیای نیست که چنین لکه سیاهی در آن باشد؟ حسّ میکند که این تابلوی نقاشی آنقدر زیبا و عالی است که حیف است یک لکه سیاه در آن باشد. علی علیهالسلام میگوید: در روح خودت اینگونه احساس زیبایی کن، احساس عظمت کن، احساس شخصیّت کن که قطعنظر از هر مطمعی، قطعنظر از هر خیالی، قطعنظر از هر حاجت مادّیای، اصلاً خودت را بزرگتر از این بدانی که تن به پستی بدهی.
دعای بینیازی از مردم
شخصی در حضور حضرت امیر به این تعبیر دعا کرد: خدایا، مرا محتاج خلق خودت نگردان. حضرت فرمود: دیگر اینطور نگو. عرض کرد: پس چه بگویم؟ فرمود: بگو خدایا، مرا محتاج بَدان خلق خودت قرار نده و منظور این است که جمله اوّل نشدنی است؛ زیرا نحوه خلقت انسان، اینطور است که همواره در پیشبرد زندگی دنیایی خودش به دیگران نیازمند است.
منبع: روزنامه اطلاعات