یاری خواهی از انصار
حضرت علی (ع) و زهرای اطهر (ع) پس از رخداد سقیفه شبها به خانه ی انصار می رفتند و ضمن یادآوری توصیه ها و سخنان پیامبر (ص) در مورد اهل بیت (ع) آنان را به یاری می طلبیدند. آنان در پاسخ می گفتند:
«ای دختر رسول خدا (ص)، کار بیعت ما با این مرد تمام شده، چنانچه پسر عمت پیش از ابوبکر از ما بیعت می خواست، قطعا کسی را در برابر او قرار نمی دادیم.»
علی (ع) می فرمود:
«شگفتا! انتظار داشتید جنازه ی رسول خدا (ص) را بدون کفن و دفن میان خانه بگذارم و برای بدست آوردن حکومتی که از آن بزرگوار بجا مانده بود، به کشمکش و نزاع بپردازم؟»
حضرت زهرا (ع) نیز می فرمود:
«ابوالحسن (ع)، آنچه را که سزاوار بود انجام داد. آنان نیز کاری کردند که خداوند از آنها بازخواست خواهد کرد.»(1)
موقعیت حساس
موقعیتی که امام (ع) در آن قرار گرفته بود بسیار حساس، و وظیفه ی آن حضرت بس مشکل و خطیر بود. از یک طرف می دید خلافت و رهبری اسلامی از مسیر خود بیرون رفته و طبعا به دنبال آن حقوق زیادی پایمال خواهد شد.
و از سوی دیگر، شاهد گروه گرایی و اختلافات، در میان مسلمانان بود. اکنون باید دید در چنین موقعیت حساس وظیفه امام (ع) چیست؟ آیا تحمل غرض ورزیهای جناح فرصت طلب داخلی و سکوت، یا قیام و نهضت؟
گرچه اندرزها و سخنان روشنگرانه ی امیرمؤمنان علی (ع) و یاران او در مسجد پیامبر (ص) در حضور مهاجران و انصار، حقیقت را روشن ساخت، و حجت را بر همه ی مسلمانان تمام کرد، اما با استقرار خلافت ابوبکر، در برابر امام (ع) بیش از دو راه وجود نداشت: 1- قیام و باز پس گرفتن حق خود. 2- سکوت برای حفظ اسلام.
دلائل و قرائن زیادی وجود داشت که قیام امام (ع) در آن شرایط به نفع اسلام نبود و نتیجه ای جز انحلال جامعه ی اسلامی و بازگشت گروه بیشماری از مسلمانان به عصر جاهلیت و… نداشت.
دلایل خودداری از قیام
با دقت در سخنان امام (ع) در مقاطع مختلف و بررسی شرایط حاکم بر جامعه ی اسلامی آن روز، پاسخ این سؤال که چرا حضرت علی (ع) قیام نکرد؟ روشن خواهد شد، و اینک برخی از نکات روشنگر مطلب را ذکر می کنیم.
کمبود نیروی کافی
خود آن حضرت در بیانی در پاسخ به سؤال فوق فرمود:
«کوتاهی من در امر خلافت، به خاطر ترس از مرگ نبود، بلکه به خاطر این سخن رسول خدا (ص) بود که فرمود: امت درباره ی تو خیانت کرده، به عهدی که من با آنان نموده ام وفا نمی کنند در حالی که تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی.»
سپس اضافه می کند: سؤال کردم تکلیف من در آن موقع چیست؟ رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسی پیدا شد تو را یاری کند، با آنان مبارزه کن و حقت را بگیر، وگرنه صرف نظر نموده، خون خود را حفظ کن تا مظلومانه پیش من آیی.»(2)
در یکی دیگر از سخنانش به این حقیقت تلخ تصریح کرده می فرماید:
«اگر در میان امت چهل نفر مرد مصمم پیدا می کردم برای مبارزه با این قوم، قیام می کردم.»(3)
و نیز می فرماید:
«هنگامی که به اطرافم نظر کردم، دیدم جز اهل بیتم یاور دیگری ندارم و حیفم آمد که آنها را تسلیم مرگ کنم.»(4)
حفظ اسلام و وحدت مسلمانان
مردم تازه مسلمان که هنوز عادات و رسوم جاهلیت در میان آنان ریشه کن نشده، و روح ایمان و عقیده ی اسلامی در قلوب آنان رسوخ نکرده بود، هر نوع جنگ داخلی باعث انحلال نیروها و انهدام اسلام جوان می گردید، خصوصا در شرایطی که اهل «رده»(5) در اطراف جزیره العرب پرچم مخالفت با حکومت مرکزی برافراشته بودند، و دو قدرت امپراتوری ایران و روم منتظر فرصت بودند که علیه دولت جدید پیکار کنند. اگر امام (ع) با وجود این مسلمانان متزلزل و دشمنان خارجی، دست به شمشیر می برد و برای به دست آوردن حق خود با ابوبکر مبارزه می کرد، وحدت قدرت جوان اسلام و مرکزیت آن در مدینه آسیب می دید و این بهترین فرصت برای حمله ی قدرتهای خارجی و نابود کردن اساس اسلام بود. شاید با توجه به این جهت بود که آن حضرت در جریان حوادث سقیفه طی سخنانی به اهمیت اتحاد و نتایج شوم تفرقه اشاره کرده می فرماید:
«موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف خودداری کنید و نشانه های فخر فروشی را از سر بردارید… سکوت من به خاطر علم و آگاهی است که در آن فرو رفته ام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، بسان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان می شدید.»(6)
بازگشت به جاهلیت
قرآن مجید درآیه ای تلویحا از دو دستگی امت، پس از رحلت پیغمبر (ص) و بازگشت گروهی از آنان به عصر جاهلیت، خبر داده، می گوید: «..افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم…»(7)
با توجه به این آیه بود که رسول خدا (ص) از آینده ی جامعه ی اسلامی سخت نگران بود. بررسی سرگذشت سقیفه نشان داد که چگونه در آن روز از روی این راز پرده برداشته شد و بار دیگر تعصبات قبیله ای و افکار جاهلیت از لابلای سخنان دو طرف پدیدار گشت.
گذشته از این، با انتشار خبر رحلت پیامبر (ص) در میان قبایل تازه مسلمان، گروهی از آنان مرتد شده به آیین نیاکان خود بازگشتند و با حکومت مرکزی به مخالفت برخاستند.
از سوی دیگر، مدعیان نبوت همچون «مسیلمه»، «سجاح»، و «طلیحه» نیز در مناطق نجد و یمامه پرچم دیگری برافراشته عده ای را گرد خود جمع کرده بودند.
در چنین اوضاع و شرایطی آیا صحیح بود امام (ع) پرچم دیگری -هرچند حق- برافرازد و قیام کند؟
آن حضرت در نامه ای که به مردم مصر نوشته به این نکته اشاره کرده می فرماید:
«…دیدم گروهی از مردم از آیین اسلام بازگشته اند و در صددند آیین محمد(ص) را نابود سازند. ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد شکاف و ویرانی در اسلام باشم که مصیبت آن برای من بزرگتر از رها کردن حکومت چند روزه ایست که با سرعت مانند سراب یا ابر از بین می رود.»(8)
دشمنان کینه توز
امام (ع) در میان مسلمانان، دشمنان کینه توزی داشت که در طول جنگها، پدران، برادران و بستگان آنان را کشته بود، از آن روز آنان دشمنی و کینه ی او را سخت به دل داشتند.
در چنین موقعیتی، هرگاه امام (ع) از طریق قیام مسلحانه در صدد گرفتن حق خویش بر می آمد، آنان به ترویج دروغ و نفاق می پرداختند و می گفتند: علی (ع) بین مسلمانان شکاف انداخته و به نام دین بر ضد آن حضرت پیکار می کردند. نتیجه ی این پیکار امور ذیل بود:
– ممکن بود امام علیه السلام در نخستین لحظات جنگ، بسیاری از عزیزان و یاران خود را از دست بدهد بدون اینکه حق به جای خود بازگشته باشد.
– در کنار ضایعه ی فوق طبعا بسیاری از مخالفان نیز کشته می شدند. در نتیجه، قدرت مسلمانان در مرکز رو به ضعف می گرایید.
– بر اثر پیدایش ضعف قدرت مرکزی، قبایل دور دست که اسلام در دلهای آنان کاملا رسوخ نکرده بود به صف مرتدان می پیوستند و چه بسا بر اثر قدرت آنان و ضعف رهبری در مرکز، چراغ اسلام به خاموشی می گرایید.
پی نوشت :
1- الامه و السیاسه، ج 1، ص 19.
2- الشیعه و الحاکمون، ص 18.
3- لو وجدت اربعین ذوی عزم منهم لنا هضت القوم شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 22 و 47.
4- «فنظرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی فضننت بهم عن الموت…» نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 26.
5- این جمعیت پس از رحلت پیامبر(ع) علیه حکومت مرکزی اسلام قیام کردند و مبارزاتشان مدتی ادامه داشت.
6- نهج البلاغه، خ 5 «شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المناضره، وضعوا تیجان المفاخره… اندمجت علی مکنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الازشیه، فی الطوی البعیده.»
7- آل عمران، آیه 144، تمام آیه چنین است: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاکرین».
8- نهج البلاغه، نامه 62 «…فامسکت یدی حتی رایت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام یدعون الی محق دین محمد صلی الله علیه و آله و سلم فخشیت ان لم انصر الاسلام و اهله ان اری فیه ثلما او هدما تکون المصیبه به علی اعظم من فوت ولایتکم التی هی متاع ایام قلائل یزول منها ماکان کما یزول السراب او کما یتقشع السحاب».
منبع: کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام علی علیه السلام