امام علی (علیه السلام) در دوره خلفاء

امام علی (علیه السلام) در دوره خلفاء

امام (ع) و مشکلات علمی و سیاسی ابوبکر
ابوبکر در مشکلات علمی و حتی سیاسی دست نیاز به سوی امام (ع) دراز نموده از وی کمک می گرفت و این خود حاکی است که امام (ع) آگاه ترین فرد به کتاب و سنت و مصالح سیاسی اسلام بوده است، اینک برای نمونه به دو مورد آن اشاره می کنیم.
1- خلیفه در اجرای فرمان رسول خدا (ص) (نبرد با رومیان در تردید بود. با گروهی از صحابه مشورت کرد هر کدام نظری دادند. سرانجام نظر امام (ع) را خواست. آن حضرت، وی را بر اجرای دستور پیامبر (ص) تشویق کرد و افزود: « ان فعلت ظفرت» اگر اقدام کنی پیروز خواهی شد. خلیفه نیز اقدام کرد.(1)
2- مردی که شراب خورده بود، پیش خلیفه آورده شد. وی ادعا کرد که از تحریم شراب آگاه نبودم و در محیطی پرورش یافته ام که تاکنون شراب را حلال می دانند. خلیفه متحیر ماند چه کند. فورا کسی را به حضور امام (ع) فرستاد و حل مشکل را از او خواست.(2)

تعیین جانشین
عمر در انتخاب ابوبکر برای خلافت کوششهای فراوانی کرد، و انگیزه اش این بود که پس از وی، مقام خلافت از آن او باشد. ابوبکر نیز بر خلاف خواسته ی او عمل نکرد، و در بستر بیماری عثمان را احضار کرد و گفت: بنویس: این عهدنامه ی ابوبکر جانشین محمد (ص) رسول خدا به مسلمانان است… سخن به اینجا که رسید بیهوش شد. عثمان به گمان اینکه خلیفه در گذشته است، عهدنامه را چنین تکمیل کرد: «پس از خود عمر بن خطاب را جانشین خویش قرار داد». ابوبکر به هوش آمد وقتی از نوشته ی عثمان آگاه شد گفت: درست نوشتی، فکر تو و من یکی است.(3)
این اقدام ابوبکر مورد انتقاد علی (ع) در نهج البلاغه قرار گرفته است، آنجا که می فرماید: شگفتا! او که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند و (با وجود من) وی را از خلافت معذور دارند، خود هنگام مرگ (عروس) خلافت را برای دیگری کابین بست.(4)

امام (ع) و مشاوره های سیاسی و علمی خلیفه ی دوم
حضرت علی (ع) بسان دوران خلیفه ی اول، مشاور مهم و گره گشای بسیاری از مشکلات علمی و سیاسی خلیفه دوم نیز بود، که به عنوان نمونه به دو مورد آن اشاره می کنیم.
1- پس از شکست سپاه ایران در «قادسیه»، یزدگرد سپاهی عظیم به فرماندهی فیروزان ترتیب داد تا جلو حملات بعدی را بگیرد. حاکم کوفه از طریق نامه، خلیفه را از جریان مطلع ساخت. عمر به مسجد رفت و در مورد اینکه در مدینه بماند یا در منطقه ای میان بصره و کوفه برای رهبری سپاه فرود آید، با اصحاب مشورت کرد. برخی مثل طلحه و عثمان نظر دوم را تأیید کردند و افزودند به سپاه شام و یمن بنویس که آنها نیز به تو ملحق شوند. ولی علی(ع) با هر دو نظریه مخالفت کرد و فرمود: شهری که به تازگی به تصرف مسلمانان درآمده نباید از ارتش اسلام خالی بماند. چون در این صورت ممکن است ارتش حبشه، یمن را و ارتش روم، شام را اشغال کند. نسبت به نکته ی اول نیز فرمود: تو اگر مدینه را ترک کنی ممکن است اعراب اطراف از این فرصت استفاده کرده، فتنه ای برپا کنند. علاوه بر آن شرکت تو در جبهه مایه ی جرأت دشمن می گردد، زیرا اگر چشم عجمها فردا بر تو افتد خواهند گفت: این اساس و ریشه ی عرب است، اگر قطعش کنید راحت می گردید.
عمر با شنیدن سخنان امام(ع) از رفتن منصرف شد و گفت: رأی، رأی علی (ع) است، من دوست دارم از وی پیروی کنم.(5)
2- مردی به خلیفه شکایت کرد که همسر من شش ماه پس از عروسی بچه آورده است. زن نیز پذیرفت. خلیفه گفت: باید سنگسار شود. ولی علی(ع) از اجرای حد جلوگیری کرد و فرمود: زن از نظر قرآن می تواند بر سر شش ماه بچه بیاورد، زیرا در آیه ای دوران بارداری و شیرخواری سی ماه معین شده.(6)
و در آیه ی دیگر تنها دوران شیر دادن را دو سال دانسته است.(7) با کم کردن دو سال از سی ماه، برای مدت حمل شش ماه می ماند. عمر پس از شنیدن منطق امام(ع) گفت: «لولا علی لهلک عمره» اگر علی(ع) نبود هر آینه عمر هلاک شده بود.(8)

روش خلیفه در تقسیم بیت المال
در زمان رسول خدا(ص) سپاهیان و کارمندان دولت، مقرری خاصی نداشتند و هزینه ی زندگی آنان از غنائم جنگی تأمین می شد. و در تقسیم غنائم، سوابق افراد، نژاد عربی و یا قرابت با پیامبر (ص) در نظر گرفته نمی شد.
در زمان خلیفه اول نیز جریان به همین منوال بود. ولی این روش در زمان خلیفه ی دوم تغییر کرد. وی دفتری برای حقوق سپاهیان و کارمندان، تنظیم کرد و پایه ی حقوق را بر مبنای نژاد و نسبت، قرار داد.در دیوان او عرب بر عجم، عرب قحطان بر عرب عدنان، مضر بر ربیعه، قریش بر غیر قریش و بنی هاشم بر بنی امیه تقدم داشت و از مزایای بیشتری برخوردار بود.(9)
مدتی نگذشت که زراندوزان و دنیا دوستان، در سایه ی این روش، از هر طریق ممکن به جمع آوری سیم و زر پرداختند. آنان بردگان را می خریدند و بکارشان وامیداشتند تا ضمن تأمین زندگی خود، روزانه مبلغی به ارباب خویش بدهند.

قتل خلیفه
فیروز ایرانی، معروف به ابولؤلؤ، غلام مغیره بود. او علاوه بر تأمین زندگی خود ناچار بود روزانه دو درهم به مغیره بپردازد. وی روزی در بازار، خلیفه را دید و از وی -درباره ی مقرری که اربابش به او تحمیل کرده بود- دادخواهی کرد ولی خلیفه با بی اعتنایی گفت: در برابر کارایی و تخصص تو، این مقرری زیاد نیست وانگهی شنیده ام تو می توانی آسیابی بسازی که با باد کار کند. آیا می توانی چنین آسیابی برای من بسازی؟ فیروز که از بی اعتنایی خلیفه ناراحت شده بود گفت: آسیابی برای تو می سازم که در شرق و غرب نظیری نداشته باشد، و سرانجام در ماه ذی الحجه سال 23 هجرت، او را به قتل رسانید.

شورای تعیین خلیفه!
عمر با مشاهده ی علایم مرگ، شش نفر را که به قول او پیامبر(ص) در دم مرگ از آنان راضی بود، طلبید. اینها عبارت بودند از: علی(ع)، عثمان، طلحه، زبیر، سعد وقاص و عبیدالرحمن بن عوف.
وی پس از بیان خصوصیات روحی هر یک از آنان گفت:
«اگر در مورد تعیین خلیفه بعد از مرگ من با یکدیگر کنار آمدید، از میوه ی درخت خلافت، خود و فرزندانتان می خورید والا معاویه گوی خلافت را می رباید.»
سپس توصیه های لازم را به اباطلحه انصاری کرد و افزود:
«اگر پنج نفر اتفاق نظر پیدا کردند و یک نفر مخالفت کرد و یا چهار نفر در یک طرف بودند و دو نفر در طرف دیگر، اقلیت را گردن بزن، و در صورت مساوی بودن، حق با آن گروه خواهد بود که عبدالرحمن جزء آنهاست… و اگر سه روز گذشت و در هیچ مرحله به توافق نرسیدند، همه را بکش و مسلمانان را به حال خود واگذار تا هر که را می خواهند تعیین کنند.»(10)
پس از فوت عمر و کناره گیری هر یک از طلحه(11) و زبیر و سعدوقاص به ترتیب به نفع عثمان و علی(ع) و عبدالرحمن، سه نفر باقی ماندند. عبدالرحمن نیز خود را کنار زد و رو کرد به حضرت علی(ع) و گفت: با تو بیعت می کنم به شرطی که طبق کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و روش شیخین عمل کنی. امام (ع) فرمود: من بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر و اجتهاد خودم عمل می کنم. عبدالرحمن همان سخن را خطاب به عثمان تکرار کرد. وی فوری پذیرفت، آنگاه دست در دست عثمان گذارد و به او به عنوان «امیرمؤمنان» سلام داد.(12)

نظر امام علیه السلام درباره ی شوری
گرچه امام علیه السلام در همان آغاز تعیین اعضای شوری، از نتیجه ی آن خبر داد و به عباس فرمود: «عدلت عنا» امر خلافت از ما خاندان بیرون رفت. گفت: از کجا دانستی؟ فرمود: از اینکه عثمان را در کنار من قرار دادند.(13)
ولی پس از اعلام نتیجه نیز نظر خود را چنین اعلام فرمود:
«عمر پس از مرگ خود امر خلافت را در گروهی قرار داد که تصور می کرد من نیز یکی از آنانم، وا اسفا از شوری؟ چه وقت حقانیت من مورد شک بود آنگاه که با اولی بودم، تا اینکه در ردیف این گونه افراد قرار گیرم؟ ولی آنان مانند پرنده، گاهی روی زمین راه رفتند و گاهی پرواز کردند. من نیز(ناچار در فراز و نشیب) با آنان هماهنگی نمودم. یکی از اعضا، (عبدالرحمن) برای کینه توزی (با من، به عثمان) تمایل پیدا کرد، و دیگری (سعدوقاص) نیز از جهت دامادی و چیزی که نام بردنش قبیح است، (به عثمان) متمایل گردید…»(14)
امام علی (ع) در این سخنان از چهره ی واقعی شوری پرده برداشته و مشخص نموده که اولا وی به هیچ وجه در ردیف بقیه ی اعضا نیست و ثانیا اعضای شوری که به عثمان رأی داده اند از نظر رأی سالم نبودند بلکه اغراض شخصی از قبیل کینه توزیها و رعایت خویشاوندی عامل مهم تصمیم گیری آنها بوده است.

خلافت عثمان
پس از درگذشت خلیفه ی دوم، عثمان زمام امور را به دست گرفت، و از همان روزهای اول روشی را اتخاذ کرد که عمر نسبت به آن، وی را برحذر داشته بود. وی به تدریج بستگان خود (بنی امیه) را بر سر کارها گمارد.
پسر دایی خود «عبدالله بن عامر» را که 25 سال داشت، والی بصره کرد، و برادر مادری خویش «ولیدبن عقبه» را که فردی فاسد بود، به فرمانداری کوفه منصوب نمود. وی در حال مستی به مسجد رفت، و نماز صبح را چهار رکعت خواند و پس از نماز خطاب به مأمومین خود گفت: اگر می خواهید باز هم اضافه کنم.(15)
معاویه از طرف عمر حاکم دمشق و اردن بود، ولی عثمان، «حمص» و «فلسطین» و «جزیره» را نیز به آنها ضمیمه کرد و موجبات تسلط هر چه بیشتر وی فراهم شد.
همچنین برادر رضاعی خود «عبدالله بن سعد» را به فرمانداری مصر منصوب کرد.
مروان حکم، رانده شده و تبعیدی پیمبر (ص) را جذب کرد و مشاور خود قرار داد.
خلاصه در مدت زمان کوتاهی حکومت چهار استان بزرگ: بصره، کوفه، شام و مصر -که از اهمیت نظامی، اجتماعی و اقتصادی به سزایی برخوردار بودند- به تسلط بنی امیه درآمد، و تیره های دیگر عرب از صحابه ی رسول گرامی و غیر آنان از حکومت بر کنار ماندند.
باند اموی نیز فرصت را مغتنم شمرده و از ابتدای کار، در تحکیم موقعیت خویش از هیچ چیز فروگذار نکردند.
ابوسفیان در بدو حکومت عثمان، به امویان سفارش کرد:
«ای بنی امیه! حکومت را بسان توپی دست به دست بگردانید… من همیشه آرزومند بودم که حکومت به شما تعلق گیرد و به کودکانتان به ارث رسد.»(16)
بنی امیه به توصیه ی ابوسفیان، بر آن شدند تا با نفوذ هرچه بیشتر به داخل دستگاه حکومت، خلافت را به سلطنت مبدل کنند، تا موروثی ساختن آن در خانواده ی اموی، میسر گردد.

بیت المال مسلمانان
اموال فراوان که به عنوان خراج و غنیمت از مناطق تازه فتح شده به طرف مرکز خلافت اسلامی می آمد، امتیازی بود که موقعیت خلیفه سوم را از دوران خلفای پیشین جدا می کرد. خلیفه خود را مجاز می دید در آنها به اراده ی خود تصرف کند.
خویشان، اقوام، اعیان قریش و برخی از اعضای شوری از این اموال به بخشش برخوردار می شدند. استانداران و والیان نیز در سرزمین پهناور خلافت اسلامی بدین روش عمل می کردند.(17)
مسعودی می نویسد:
«هنگامی که عثمان کشته شد، صدوپنجاه هزار دینار طلا و یک ملیون درهم از اموال شخصی خود بجای گذاشت، و ارزش باغهای او در «وادی القری» و «حنین» و جاهای دیگر، صد هزار دینار طلا بود و دارای گله هایی از شتر و اسب بود.»(18)
عثمان طلاها و نقره های بسیاری که حاکم بصره از بیت المال به نزد او آورده بود، با ظرف، بین زنان و فرزندان بنی امیه تقسیم کرد.(19) تمام غنائمی را که بالغ بر دو میلیون و پانصد و بیست هزار دینار بود عبدالله بن ابی سرح، تبعیدی پیامبر (ص) پس از فتح آفریقا آورده بود به خود او بخشید.(20)
در یک روز دستور داد دویست هزار درهم از بیت المال به ابوسفیان، و صدهزار درهم به مروان حکم بدهند،(21) و دهها مورد و نمونه ی دیگر که مجال ذکر همه ی آنها نیست.

اندرزهای حضرت علی (ع) به خلیفه
هنگامی که مردم و بزرگان صحابه از روش خلافتی عثمان و عمال او به ستوه آمدند نزد حضرت علی (ع) رفتند و ضمن شکایت از او درخواست کردند که به عنوان نماینده ی آنان نزد عثمان رود و او را از اعمال خود برحذر دارد. امیرمؤمنان (ع) نزد عثمان رفت و او را نصیحت کرد. در قسمتی از سخنانش فرمود:
«ای عثمان، خدا را در نظر بگیر و بر جان خودت رحم کن… بهترین بندگان خدا، پیشوای عادلی است که هدایت یافته باشد و دیگران را نیز هدایت کند… در مقابل مروان، آنگونه مباش که وی تو را با کبر سن و گذشت عمر، هر کجا خواهد سوق دهد… .»(22)

قتل خلیفه
بکار گماشتن بنی امیه در دستگاه خلافت و مصدر ولایات، و سوء استفاده های فراوان آنان از این موقعیت، و روش خلیفه در برابر انتقاد کنندگان که از بزرگان صحابه به شمار می رفتند، از جمله عواملی بود که خشم و انزجار بسیاری از مردم مسلمان را بر ضد عثمان برانگیخت، و اعتراضات فردی، تبدیل به نارضایتی عمومی شد.
عثمان در مقابله با این نارضایتی عمومی، نامه هایی به برخی از عمال خود مانند معاویه (حاکم شام) و عبدالله بن سعد (فرماندار بصره) نوشت و آنان را برای سرکوبی مخالفان به کمک خواست.(23)
مسلمانان وقتی متوجه شدند، خلیفه به جای تجدیدنظر در روش خود، دست به چنین اقدامی زده است تصمیم گرفتند کار را یکسره کنند. بدین جهت تعداد کثیری از مردم مصر و برخی از مردم کوفه، وارد مدینه شدند. عده ای از مهاجران و انصار نیز در مدینه به آنان پیوستند و به صورت جمعی خانه ی عثمان را به محاصره درآوردند.
و پس از کشمکشها و گفتگوهای فراوانی که بین نمایندگان مردم و خلیفه انجام گرفت و حتی اندرزهایی که حضرت علی (ع) به خلیفه داد، عثمان نه تنها به وعده های خود جامه ی عمل نپوشید، بلکه درصدد جنگ و مقابله برآمد و با تکرار این سخن که: پیراهنی را که خدا بر من پوشانده بیرون نمی آورم،(24) احتمال کناره گیری خود را نفی کرد.
مدت محاصره حدود چهل روز طول کشید و با تیراندازی از خانه ی عثمان و کشته شدن پیرمردی از صحابه ی رسول خدا (ص) و خودداری عثمان از تسلیم قاتل، هجوم به خانه ی خلیفه آغاز شد و عثمان به قتل رسید.(25)

مهمترین فعالیتهای امام (ع) در دوران 25 سال سکوت
با قتل عثمان در اواخر سال 35 هجری، چهارمین بخش از مراحل زندگی حضرت علی (ع) به پایان می رسد. امام (ع) در این دوره ی 25 ساله، در عین اینکه به حکومت خلفای سه گانه اعتراض داشت و خلافت را حق خود می دانست از همکاری و ارشاد آنان، و تعلیم احکام، خودداری نکرد، و خدمات ارزنده ای به جهان اسلام عرضه کرد.
هرچند در ضمن درسهای گذشته، با برخی از فعالیتهای امام (ع) آشنا شدیم، اینک به عنوان یادآوری، فهرست مهمترین اقدامات آن حضرت را ذکر می کنیم:
1- گردآوری و تفسیر قرآن و تربیت شاگردانی در علم تفسیر.
2- پاسخگویی به پرسشها و شبهات دانشمندان ملل جهان، بویژه یهود و نصاری.
3- بیان احکام بسیاری از رویدادهای نوظهور، که تا آن زمان در اسلام سابقه نداشت و نص بخصوصی در قرآن و سنت پیامبر (ص) درباره ی آنها در دست نبود.
4- پاسخگویی و حل مشکلات سیاسی و علمی خلفا و آراءنظرهای کارگشا در مواردی که طرف مشورت آنان قرار می گرفت، که به نمونه هایی از آنها اشاره شد.
5- تربیت و پرورش شاگردانی که ضمیری پاک و روحی آماده، برای سیر و سلوک داشتند.
6- تلاش برای تأمین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان.
7- دلجویی و دفاع از ستمدیدگانی که دست اندرکاران حکومت وقت، بر آنان ستم روا می داشتند.(26)
8- تلاشهای اقتصادی و عمرانی همچون ایجاد و یا توسعه نخلستانها و کندن چاههای آب به منظور کمک به افراد تهیدست و نیازمند.

پی نوشت :

1- تاریخ یعقوبی، ج2، ص132.
2-کافی، ج 2، حدیث 16 و ارشاد مفید، ص 107. امام بدین گونه حل مشکل کرد که باید دو نفر وی را در مجالس عمومی ببرند و از آنان بپرسند که آیا آیه ی تحریم شراب را برای این مرد تلاوت کرده اند یا خیر در صورت مثبت بودن جواب باید حد بخورد والا باید او را توبه داد. خلیفه چنین کرد و سرانجام آن مرد آزاد شد.
3- کامل ابن اثیر، ج2، ص 425، تاریخ طبری ج4، 429 و شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص
163.
4- نهج البلاغه، خطبه سوم «فوا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لآخر بعد وفاته.»
5- اعیان الشیعه، ج1، ص349، نهج البلاغه، خ146، بحارالانوار، چاپ کمپانی، ج9ص501.
6- و حمله وفصاله ثلاثون شهرا (احقاف، آیه15).
7- والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین (بقره آیه، 232).
8- ارشاد مفید، ص110، اعیان الشیعه، ج1، ص330 و مناقب، ج2، ص365.
9- مورخان نمونه هایی از ارقام متفاوت از مقرریهای سپاهیان و کارمندان را ذکر کرده اند، مثلا: رقم حقوق عباس بن عبدالمطلب در یک سال دوازده هزار درهم بود، درحالی که حقوق یک سپاهی مصری سیصد درهم بوده است. حقوق سالانه ی معاویه و پدر او پنج هزار درهم بود درحالی که حقوق یک فرد عادی مکی که مهاجرت نکرده بود ششصد درهم بود. حقوق هر یک از زنان پیغمبر شش هزار درهم بود. در حالی که حقوق یک سپاهی یمنی 400 درهم بود (تاریخ یعقوبی، ج2، ص153 و کامل ابن اثیر، ج2، ص 502).
10- شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 186 «با اختصار».
11- طبق نقل طبری در ج 4، ص 227، طلحه در وقت تعیین اعضای شورا در مدینه نبوده و شورا با پنج نفر باقیمانده تشکیل شد.
12- شرح نهج البلاغه، ج1، ص188.
13- کامل ابن اثیر، ج 3، ص67، شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 191 و تاریخ طبری، ج4، ص 229.
14- نهج البلاغه، خطبه3، «حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعه زعم انی احدهم فیالله و للشوری متی اعترض الریب الریب فی مع الاول منهم حتی صرت اقرن الی هذه النظائر لکنی اسففت اذ اسفوا و طرت اذ طاروا، فصغی رجل منهم لضغنه و مال الاخر لصهره مع هن وهن.»
15- تاریخ یعقوبی، ج2، ص 165، شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 19، مروج الذهب، ج 2، ص 335 و کامل ابن اثیر، ج 3، ص 107.
16- مروج الذهب، ج2، ص 343 و الاغانی، ج 6، ص356 (با اندکی اختلاف در عبارت) یا بنی امیه! نلقفوها تلقف الکره فوالدی یحلف به ابوسفیان مازلت ارجوها لکم ولتصیرن الی صبیانکم وراثه.
17- مروج الذهب، ج 2، ص 341 – 343.
18- همان مدرک، 332.
19- شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 199.
20- ابن ابی الحدید، ج1، ص 199.
21- همان مدرک.
22- نهج البلاغه، خ 164 «… فلا تکونن لمروان سیقه یسوقک حیث شاء بعد جلال السن و تقضی العمر».
23- برای آگاهی از متن نامه ها به الغدیر، ج9، مراجعه شود.
24- شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص 151 – 152 «لا انزع قمیصا البسنیه الله»
25- در رابطه با قتل عثمان به کتابهای الامامه و السیاسه، ج1، و الغدیر، ج 9 و شرح ابن ابی الحدید، ج 2 و کامل ابن اثیر، ج 3 مراجعه کنید.
26- در تجزیه و تحلیل دوران زندگی امام (ع) از ولادت تا خلافت ظاهری کتاب «پژوهشی عمیق از زندگی علی (ع)» نوشته استاد و محقق گران قدر جعفر سبحانی، بیشتر از کتب دیگر مورد استفاده قرار گرفته است.
منبع: کتاب تاریخ اسلام در عصر امامت امام علی (علیه السلام)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید