نویسنده: سیدکاظم سیدباقری
1. کارکردهای قدرت مطلوب
با توجه به کارکردهای مشترکی که برای قدرت نام بردیم، در ادامه اشاره خواهیم کرد قدرت مطلوب از آنجا که دارای هدفهای متفاوتی و دیگرگون است، طبعاً کارکرد آن نیز جز کارکردهای مشترک باید متفاوت باشد. این کارکردها آن را از قدرت فاسد جدا میکند؛ آن گونه که هدفهای دیگرگون به میان میآورد.
هدف عالی آفرینش، کمال انسانی است که در دنیا به انجام میرسد. با شواهد شرعی و نورانیت عقل آشکار شد هدف شرایع، هدایت انسانها به طرف خداوند و سعادت دیدار او و بر کشاندن او از پَستی نفس به بلندای کمال و از هبوط جسمِ پست به برتری روحهای شریف و والاست. این ممکن نخواهد بود مگر با شناخت خداوند متعال؛ زیرا استواری موجودِ ممکن با واجب و قوامِ عبد به پروردگار است. پس هنگامی که عبد خود را با پرستش نشناسد، هم خود را، هم خدایش را نخواهد شناخت. آن هدف عالی به دست نخواهد آمد مگر در زندانی دنیایی و پیشروی از حالت نقص به حالت کمال ممکن نخواهد شد مگر با حرکت و زمان و مادهای که قابلیت آن را داشته باشد. در نتیجه پیامبرگرامی اسلام فرمود: «دنیا کشتگاه آخرت است» (1) پس هدف است (2). یکی از جلوههای ابزاری دنیا قدرت سیاسی است که با کارکردهایی که دارد، میتواند بسترساز رشد و هدایت جامعه باشد. در ادامه در برخی این کارکردها کنکاش خواهیم کرد.
1-1. اصلاح امور جامعه
در هر جامعهای همواره اصلاح و بازاندیشی در بینشها، رفتارها و برنامهها مطلوب است. با این رویکرد میتوان به افقهای روشنی رسید و به معنای واقعی قدرت سیاسی این امر را در جامعه کاربردی میکند. «اصلاح» از «صَلَح»، خلاف «فَسَد» و دربردارندهی خیر، صواب و نیکی در امور است. (3) خداوند در قرآن کریم از زبان حضرت شعیب (علیهالسلام) بیان میکند: «إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ»: (4) من قصدی جز اصلاح [جامعه] تا آنجا که بتوانم، ندارم. و توفیق من جز به خداوند نیست.
دعوت و پیام اسلام اصلاح بزرگی است که همهی آحاد انسانی را در بر میگیرد. در نتیجه این دین بر صراحت، رحمت، اعتماد بر عقل آزاد و منطق درست تأکید دارد و در پی باطل کردن هر آن چیزی است که در آن خیری و نفعی نیست و دلیل واقعگرایانهای بر آن وجود ندارد. (5) این نگاه که بر منطق صحیح استوار است، مسلمانان را به اصلاح در همهی رفتارها و الگوها فرا میخواند. از جمله آنکه اگر اصلاح در سیاست، اقتصاد و فرهنگ اجرا شود، به ایجاد ساختارهای فرهنگی – سیاسی متناسب با نیازهای جامعه و تکامل سامانههای مطلوب برای تحقق ارزشهای الهی – انسانی میانجامد. این سامانهها در بحث ما میتواند بسیاری رفتارهای سیاسی نادرست را در جامعه بازسازد.
اصلاح به ویژه هنگامی که وارد عرصهی حاکمیت میشود و قدرتمند وظیفهی خود میداند در میان جامعه و افراد اصلاحگری کند، دارای اهمیت بیشتر است. با توجه به همین نکته قرآن کریم، انبیا را از مصلحان و رویاروی مفسدین معرفی میکند. حضرت موسی (علیهالسلام) در مقابل فرعون ایستاد که از مفسدان و سرکشان بود.(6) در نتیجه دعا کرد: «خداوندا، مرا بر قوم فسادکار یاری ده». (7)
صلاح در عمل مرحلهی عالی و مرتبه بزرگ و جایگاه بلند دارد که دارای آثار و پیامدهای فراوان است. این اصلاح مانند آنجاست که میفرماید: «وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى». (8)
اصلاح در امری است که فساد و نقص دارد، حال در رأی باشد یا اخلاق یا کردار؛ رفع کاستی و ناراستی میشود و در آن امر فساد باقی نمیماند. (9) با توجه به همین نکته، مدیر جامعه که طبعاً دارای قدرت است و حاکمیت دارد، باید به دور از فساد باشد و جامعهی خود را به صلاح فراخواند؛ سفارش موسی (علیهالسلام) به برادرش هارون، وقتی او را به مدت چهل روز جانشین خود قرار داد، اصلاح بود: «وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ». (10)
آنگونه که دربارهی زمامداری ذوالقرنین نیز به اصلاح امور جامعه اشاره شده است، او که به تعبیر قرآن دارای قدرت و توانمندی بود و اسباب هر چیز را در اختیار داشت. (11) در حدیث از حضرت امام باقر (علیهالسلام) آمده است ذوالقرنین فرد صالحی بود و اولین کسی بود که بعد از نوح دارای مقام سلطنت شد. نامش عیاش بود و مالک شد آنچه بین مشرق و مغرب بود. (12) با این همه هنگامی که به قومی در مغرب میرسد که ستمکارند، به او خطاب میشود: «ای ذورالقرنین، [اختیار با تو است] یا عذاب میکنی یا در میانشان [روش] نیکویی پیش میگیری». (13)
او با رویکرد مصلحانه خود فرمود: «هر که ستم ورزد، عذابش خواهیم کرد»، و تأکید میکند «آن ستمگر به سوی پروردگارش بازگردانیده میشود، آنگاه او را عذاب سخت خواهد کرد». در ادامه فرمود: «و اما هر که ایمان آوَرَد و کار شایسته کند، پاداشی [هر چه] نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود او را به کار آسان واخواهیم داشت». (14)
یا هنگامی که به دو کوه میرسد و مردم آن قوم از ستم یأجوج و مأجوج گلایه میکنند، او میان آن قوم و گروه ستمگر سدّی ایجاد میکند تا امور جامعه صلاح یابد.
در جریان رویارویی حضرت موسی (علیهالسلام) با فرعون و ملأ او نیز میبینیم در گام اول خداوند فرمود: «به سوی فرعون برو که او سرکشی کرده است». (15)
همیشه آب را باید از سرچشمه صاف کرد. مفاسد اجتماعی و انحرافهای محیط کمتر با اصلاحات فردی و موضعی چاره میشود، بلکه باید سردمداران جامعه و آنها که نبض سیاست، اقتصاد و فرهنگ را در دست دارند، در درجهی اول اصلاح شوند تا زمینه برای اصلاح بقیه فراهم شود. (16) این سردمداران همانها هستند که قدرت را در اختیار دارند و بر جامعه چیره شدهاند و همان قدرت است که اصلاحگر و سامانبخش امور جامعه میشود و در برابر هنگام سرکشی طاغوتیان ظلم و ناعدالتی در جامعه فراگیر میشود و جامعه به جای اصلاح به فساد کشانده میشود.
1-2. آمادهسازی بسترهای رشد جامعه
یکی از کارکردهای قدرت مطلوب از نظرگاه کتاب خداوند آن است که این قدرت بسترهای رشد، هدایت و حرکت جامعه را به سوی رشد و رستگاری را فراهم سازد. اصل در ریشه و مادهی «رشد»، رهبری به خیر و صلاح است. ارشاد نشان دادن راه و روشن کردن مسیر است. رشد ضد گمراهی است که به معنای درافتادن با فساد است. در آیههای قرآن که آمده است: «قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»، (17) یا «یَهْدِی إِلَى الرُّشْدِ»، (18) یا «وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ» (19) همه منظور همین معناست و مرشد کسی است که دیگران را دارای رشد و هدایت میکند. آنگونه که دین مجموعه برنامهای است که حقیقت آن هدایت و وارد کردن در خیر و صلاح است، همانگونه که کفر بدی و فساد است. (20) «رشد» هدایت به سوی مطلوب است و در مقابل گمراهی به کار میرود. (21) ارشاد گمراه به معنای هدایت او و نشان داده راه است. اینکه گفته می شود «أَئِمَه راشِدون»: یعنی کسانی که مردم را به راه حق و صواب راهبری میکنند. از اسماء خداوند «رشید» است؛ یعنی آنکه خلق را به سوی مصالحشان دلالت و رهبری میکند. (22) مطهری دربارهی رشد مینویسد «رشد یعنی لیاقت و شایستگی برای نگهداری و بهرهبرداری از امکانات و سرمایههایی که در اختیار انسان قرار داده شده است». (23)
«رشد» راه یافتن به سوی هدفهای برتر و استقامت در آن است. چنان که گرایش به حق و ایمان و عمل بدان، خود محبوب و مطلوب اصلی شود، نه برای پاداش و ثواب و برکناری از کفر و زشتی و باطل خود مکروه شود.آیهی 7 سورهی حجرات ویژگیهای رشد را اینگونه میشناساند:
«لَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ أُوْلَئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»: (24) خداوندایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده و کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است. کسانی که دارای این صفاتاند، راشدین و هدایت یافتگاناند!
بنا به روایت این آیه، رشد همراه خود حبّ و بغض میآورد. خوشآمد و بدآمد از امری نیز از روی سنجیدگی باشد باشد. در روایت آمده است از امام صادق (علیهالسلام) پرسیده شد آیا حب و بغض از ایمان است؟ ایشان فرمود آیا ایمان جز دوست داشتن است؟ سپس آیهی مارک بالا را تلاوت فرمود. (25) انسان هنگامی که به رشد میرسد، برای دوستیها و کینهورزیهای خود از روی سنجیدگی دلیل دارد.
اثر نمودار رشد شکفتگی استعدادها، آرامش و تصمیم برای پیشبرد هدفها و حاکمیت بر غرائز، عادات، انگیزهها و انفعالهای نفسانی است. (26) این شکفتگی و پیشرفت در جامعهای که فاسد باشد و حاکمان ظالمانه رفتارکنند، کمتر به دست میآید. در نتیجه در اول آیهی مذکور اشاره شده است در چنین جامعهای پیامبر خدا در میان مسلمانان هست، و چون او راهبر است و متصل به وحی، بنا نیست در همهی امور از مردم پیروی کند. در نتیجه خطاب به مسلمانان تأکید میشود اگر پیامبر (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) در بسیاری کارها از رأی و میل آنان پیروی کند، قطعاً دچار زحمت میشوند. (27)
براساس منطق قرآن کریم، حاکم و کسی که خداوند شایستگی حاکمیت جامعه را به او بخشیده است، باید به گونهای رفتار کند که جامعه را به سوی نیکی و سعادت راهبری نماید. امتیازات اینگونه افراد آن است که هر چند قدرت یابد و قلمرو قدرتشان افزوده شود، خدا را فراموش نمیکنند و جامعه را به سوی خودمحوری نمیبرند. و همچنان «خدامحور» هستند. در این خدامحوری نقطهی مرکزی و اساسی رشد و هدایت است یا دستکم جامعه را به گونهای مدیریت میکنند که در جهت دستورهای الهی قدم بردارد. در قرآن بر این نکتهی اساسی تأکید شده است:
«مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُواْ عِبَادًا لِّی مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِن کُونُواْ رَبَّانِیِّینَ بِمَا کُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتَابَ وَبِمَا کُنتُمْ تَدْرُسُونَ»: (28) هیچ بشری را نسزد خدا به او کتاب و حکم و پیامبری بدهد، سپس او به مردم بگوید: «به جای خدا، بندگان من باشید»، بلکه باید بگوید: «به سبب آنکه کتاب آسمانی تعلیم میدادید و از آنرو که درس میخواندید، مردمی الهی و علمای دین باشید».
صاحب تفیسر آلاءالرحمن ضمن نقد دیدگاه مجمعالبیان و کشاف که گفتهاند مراد از «حکم» علم یا حکمت است، بر این باور است که از ظاهر «حکم» در مییابیم منظور از آن سیطرهی رسالت، دعوت و ارشاد است. (29) هر کدام از سه واژهی «کتاب»، «حکم» و «نبوت» که در این آیه آمده است، یک ساحت را در مأموریت پیامبران الهی مورد تأکید قرار میدهد؛ «کتاب» مظهر قانون و دستور خداوند، «حکم» حکایت از حاکمیت، داوری و قضاوت و «نبوت» مأموریت از جانب خداوند است برای رسانش پیام خداوند به مردم و هدایت آنان. این آیه با اشاره بر این نکتهی کلیدی تأکید میکند پیامبران الهی با ویژگیهای ذکر شده، مردم را به سوی عبادت خدا راهبری میکنند و نه پرستش خود. در نتیجه در قرآن آمده است به ابراهیم رشد دادیم. (30) آنگونه که ایمان آورندهی قوم موسی نیز به مردم سفارس میکند با پیروی از او به رشد و هدایت دست یابند. در قرآن مجید آمده است: «وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ»: (31) ای قوم من، مرا پیروی کنید تا شما را به راه درست و رشد هدایت کنم.
شیخ طوسی میگوید:
ربانی یعنی مربی و پرورندهای که امور زندگی مردم را تدبیر و اصلاح میکند و کسی عالم ربانی میشود که با دانش خویش امور را سامان میدهد. برخی مفسران در معنای «ربانیین» علمایی را مراد کردهاند که امور زندگی مردم را با اصلاح سرپرستی میکنند. (32)
امتیار قدرتمندان و حاکمان ربانی خشوع در برابر خداوند و راهبری به سوی بندگی و رشد است. در حالی که قدرت محوران استبداد و خودمحوری را پیریزی میکنند و خداوند اشاره میکند فرعون به عنوان مظهر حاکمیت طاغوت و قدرت فاسد امر رشیدانه ندارد: «وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ». (33)
فرعون جامعه را به سوی گمراهی فرا میخواند و از خیر و نیکی باز میداشت. (34) هر چند قدرت جویان مفسد با نگاه برتریجویانه خود را بر هدایت میبینند، خداوند از فرعون روایت میکند که خطاب به قومش میگفت من جز آنچه معتقدم، به شما عرضه نمیکنم و شما را جز به راه راست راهنمایی نمیکنم. (35)
2. هدفهای قدرت مطلوب
هدفهای قدرت مطلوب با توجه به کارکردهایی که برایش شمردیم، آن را از قدرتهای دیگر متمایز میکند. هدفها را میتوان از جنبههای مختلف مورد توجه قرار داد، هدفهای دنیوی و هدفهای اخروی – معنوی. هدفهای دنیوی را نیز میتوان به هدفهای کوتاهمدت، میان مدت و بلندمدت (36) تقسیم کرد. طبیعی است هدفهای کوتاهمدت و میانمدت بسترهای رسیدن جامعه را به هدف عالی آماده میکنند. ابونصر فارابی هدف حکومت را رسانیدن آدمی به سعادت در سایهی رهبری و هدایت فرد متصل به غیب میداند. (37)
در قرآن کریم قدرت حقیقی و حقیقت قدرت از آن خداوند است و سپس برای کسانی است که از سوی خداوند برای اجرای دستورهای او و هدایت انسانها فرستاده شدهاند: «به راستی خداوند روزی دهنده و دارای قدرت استوار است»، (38) و اینکه: «همهی قدرتها از آن خداوند است». (39)
این قدرت با این پشتوانه و اینکه خداوند جریان مطلوب آن را در جامعه میطلبد، ما را به این سو جهت میدهد که دارای هدف بزرگ است و برای رسیدن به آن، اجرایش را به کسانی سپرده است که عادل و عالماند و در پی برآوردن خواستههای نفسانی خویش نیستند. با توجه به این امر است که حاکمان و زمامداران الهی، رفاه مادی و امکانات اقتصادی را به عنوان هدفهای کوتاه و میانمدت برای هدفهای بالاتر در نظر میگیرند که همانا رسیدن به مقام خلیفهاللهی انسان است و هیچگاه از رشد معنوی و فرا رفتن روح و روحیهی شهروندان غفلت نمیکنند. پس در حالتی منظومهدار، هدفهای میانمدت قدرت مطلوب مقدمهای برای رسیدن به هدف عالی و بلندمدت خواهد بود.
2-1. اقامه حدود الهی
یکی از هدفهایی که در قرآن کریم برای قدرت بر آن تأکید شده است و به روشنی بیان میشود آن است که قدرت ابزار و وسیلهای برای برپایی حدود الهی باشد و صرف داشتن قدرت و حاکمیت هدف نیست. با توجه به آنکه مسیر انسان برای رسیدن به نقطهی مطلوب از جامعهی قانونمند میگذرد و قانون تعیین کنندهی مرزها و حدّهاست؛ در نتیجه قرآن کریم تأکید میشود انسان باید در سمتوسوی دستورهای الهی راه پوید: «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ»: (40) ما این کتاب را به حقّ بر تو نازل کردیم تا میان مردم به آنچه خدا به تو آموخته است، داوری کنی.
این آیه نشان میدهد حکمرانی و قدرت برای آن است که حدود الهی و قانون خداوند در میان مردم حاکم شود؛ این امر با «لام تعلیل» به آشکاری بیان و سفارش میشود که براساس دستور خداوند داوری و حکم صادر شود. در بیشینهی موردها حکم، داوری و حکمرانی، بدون قدرت ممکن نیست و براساس رهیافت قرآن اگر قدرتی وجود داشته باشد، باید برای برپایی احکام دین و اجراشدن دستورهای خداوند در جامعه باشد. این آیه هدف از نزول قرآن را حکم و داوری براساس دستور خداوند بیان میکند.
در آیهی دیگر خداوند به صراحت بیان میدارد از نشانههای مؤمنان آن است که اگر قدرت و تمکن یابند و آزادی داشته باشند تا چگونگی زندگی جمعی خود را گزینش کنند، جامعهای صالح بنا میکنند که در آن احکام دین برپا میشود. خداوند میفرماید:
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ»: (41) مؤمنان کسانی هستند که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز برپا میدارند و زکات میدهند و به کارهای پسندیده وا میدارند و از کارهای ناپسند باز میدارند.
ذکر «نماز» از امور عبادی و زکات از جهت مالی به جهت آن است که هر یک از این دو در باب خود عمده بشمار میآیند. (42) «تمکین» یعنی عطا کردن چیزی به مؤمنان که با آن میتوانند کاری انجام دهند پس تمکین، دادن وسیله است به کسی که قدرت دارد. اگر کارها بدون علم و وجود راهنمای روشن به سالمان نمیرسند، تمکین عطای همهی این امور است. به این ترتیب معنای آیه چنین است: «مؤمنان کسانی هستند که به آنان توانی دادیم که با آن میتوانند فعلی انجام دهند و مسلّط گردانیدیم آنان را بر زمین. پس نماز بر پا میدارند و عمل میکنند به حکم خداوند». (43)
بنابراین هدف قدرت آن است تا زمامداران و قدرتمندان با مسئولیتی که به دست میآورند، احکام دین را برپا دارند. قدرت از منظر ایمانی و مسئولیتآور است تا در مسیر دقیق حرکت کند و استواری آن به اخلاص در بندگی خداوند است. مسئولیت قدرت در جهت آرمانهای انسانی و برای برپایی حق و نابودی باطل است. آنگونه که امر به معروف تجلّی امر به حق و نهی از منکر، دور کردن امر ناپسند در همهی حوزههای خصوصی و عمومی میباشد. این افراد آناناند که با توجه به مسئولیت خود در افقهای اخلاص و یکتایی برای خداوند حرکت میکنند و قدرتی را که در اختیار دارند، مجالی برای رسیدن به هدفهای بزرگ میدانند که همانا برپایی زندگی بر پایهی دستورهای حق و نه برای منافع شخصی و گروهی است. آن توانمندی و مسئولیت امتیاز ذاتی برای رسیدن به هدفها و مطامع مادّی و هواهای نفسانی نیست.
در این نگرش مؤمنان کسانی هستند که خداوند آنان را یاری میکند؛ زیرا آنان رسولان را یاری کرده و از انسان در برابر همهی نیروهای بدسرشتی پشتیبانی میکنند که انسانیت او را نابود میکنند و او را گمراه میسازند. (44)
این هدف به عنوان یکی از بنیادیترین هدفها، افقی را پیشروی قدرت برتر و حاکمیت میگشاید که به انحراف نمیانجامد و خواستههای شخصی ملاک و معیار قرار نمیگیرد. آنها هرگز پس از پیروزی، همچون خودکامگان و جباران، به عیش و نوش و لهو و لعب نمیپردازند و در غرور و مستی فرو نمیروند، بلکه پیروزیها و موفقیتها را نردبانی برای ساختن خویش و جامعه قرار میدهند؛ ارتباطشان با خدا محکم و با خلق خدا نیز مستحکم است؛ زیرا نماز الگوی پیوند با خالق است و زکات رمزی برای پیوند با خلق و امر به معروف و نهی از منکر پایههای بنیادین ساخت جامعهی سالم محسوب میشود. همین چهار صفت برای معرفی این افراد کافی است و در سایهی آنها سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگیهای جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم میشود. (45)
در آیهی دیگری نیز خداوند بر این امر سفارش میکند:
« یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى»: (46) ای داوود، ما تو را خلیفه و نماینده خود در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف کند.
خلیفه یعنی کسی که تدبیرگر امور از سوی دیگری است، پس خداوند حضرت داوود (علیهالسلام) را برای تدبیر خلق خلیفهی خود گردانید. به کسی که گفته میشود «جانشین خداونددر زمین» یعنی تدبیر بندگان به امر خداوند به او واگذار شده است؛ پس از جانشینی، خداوند به او امر میکند: «بین مردم حکم کن و بین آنان که کشمکش دارند، به حق داوری کن؛ یعنی امور را آنگونه که خداوند به تو دستور داده است، قرار بده. از خواستههای نفسانی که طبع تو را به آن میخواند، پیروی مکن و به سوی هوای نفس گرایش پیدا مکن؛ زیرا با پیروی از خواستههای خود، از راه خداوند که راه حق است، سر برتافتهای». (47) این آیه اقامهی حق، بر پایهی داوری شایسته در میان مردم و عمل به قوانین و دستورهای الهی را از هدفهای حاکمیت داوود (علیهالسلام) ذکر میکند. جالب آنکه در ادامه تصریح میشود مبادا از خواستههای شخصی و هوای نفس خود پیروی کند. طبعاً میزان و سنجش مطلوبیت و نامطلوبی قدرت با همین سنجه است؛ یعنی برپایی احکام دین و تکاپو برای اجرای دستورهای خداوند یا پیروی از خواستههای نفسانی.
اینکه پیامبر از خداوند میخواهد:
«وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا»: (48) برای من حجت و دلیل آشکاری قرار بده تا یاری کند مرا در برابر مخالفان، یا ملک و عزّتی قدرتمند، به من عطا کن تا یاریگر اسلام و بر کفر چیره شود. لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ. (49)
آیههای گوناگونی بر پیروزی و یاری دولت و ملک او اشاره دارد: «فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»، (50) و اینکه مستضعفان را جانشین خود در زمین قرار میدهد: « لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ». (51)
در مورد آیهی «قُل رَّبِّ أَدْخِلْنِی… وَ اجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ….» آمده است این آیه در روز فتح مکه و هنگام وارد شدن پیامبر اسلام (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) به آن شهر نازل شده است. (52) عیاشی نقل میکند منظور از «نصیرا» شمشیر است. (53) در مجموع آیههای مذکور نشان از آن دارد که پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) دوستدار سلطنت و حاکمیت نیست، بلکه صرفاً برای پشتیبانی از دستورهای دین و برپا کردن آنها است؛ زیرا دین برای رویارویی با کسانی که با آن دشمنی میورزند، به نیروی قاهر و قدرتمند نیاز دارد. در قرآن کریم آمده است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»: (54) به راستی پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند، و آهن را پدید آوردیم که در آن برای مردم نیروی شدید و سودهایی است تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان او و پیامبرانش را یاری میکند. آری، خداوند نیرومند شکستناپذیر است.
در این آیه خداوند رسالت و قدرت – آهن و بیان و کتاب -میزان را کنار هم آورده است. با آنکه در آن وعدههای بسیار و تهدیدهای شدید وجود دارد، در این نگرش نکته واقعبینانهای است. اینکه گفته شده است خداوند با قدرت سلطان از ارتکاب گناهانی جلوگیری میکند که مردم با وجود قرآن از ارتکاب آنها خودداری نمیکنند، حکایت از ضرورت حضور قدرت در جامعه دارد. (55)
2-2. برپایی عدالت
وقتی بحث از هدفهای قدرت مطلوب و ارتباط آن با عدالت است، گفتوگو به سمت عدالت سیاسی و اجتماعی گرایش مییابد. عدالت سیاسی یکی از شاخههای عدالت اجتماعی (56) به شمار میآید. عدالت اجتماعی ارزشی است که با فراگیر شدن آن، جامعه دارای زمینههایی میشود که افراد به حق خود میرسند و امور جامعه به تناسب و تعادل در جای بایسته خویش قرار میگیرد. (57) سیاست به قدرت، چگونگی توزیع آن و نسبت آن با مردم و حاکمان میپردازد. عدالت سیاسی ارزشی است که با فراگیرشدن آن، امور جامعه در پیوند با قدرت به تناسب در جای خود قرار میگیرد. از آنجا که در قدرت، ظرفیت و بستر انحراف وجود دارد، در نتیجه همواره عدالت ملاک و مناط راه قدرت و جریان آن در جامعه است. پیوند و همبستگی قدرت و عدالت پیوند دیرین و ارزشمند است. با توجه به همین منطق قرآنی است که اندیشوران مسلمان نیز تأکید دارند عهدهدار شدن حکومت فینفسهشأن و مقامی نیست، بلکه وسیلهی انجام وظیفه، اجرای احکام و برقراری نظام عادلانهی اسلام است و در نتیجه هرگاه حکومت و فرماندهی، وسیلهی اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانهی اسلام شود، قدر و ارزش پیدا میکند. (58)
در اندیشهی قرانی اگر قدرت از عدالت دور شود و راه ستم پیش گیرد، از مشروعیت میافتد تا زمانی که اجرای عدالت در جامعه تداوم داشته باشد، مشروعیت باقی و افزوده خواهد شد، در این صورت رضایت الهی و مردمی کنار هم طرح میشود و الهی است؛ زیرا قدرت فرمان خداوند را مبنی بر حکومت حق و اقامهی عدالت اجرا میکند و مردمی است؛ زیرا مورد پذیرش و خواست عموم است.
در قرآن که شالودهی تمدن اسلامی به حساب میآید، همواره بحث عدالت مطرح بوده است. همانگونه که در آیهی 25 سورهی حدید ذکر شد، یکی از هدفهای برانگیختگی پیامبران الهی اجرای قسط و عدل ذکر شده است. فیض کاشانی در تفسیر وَضَعَ المِیزَان (59) میگوید: «میزان به معنای عدل است». (60) امری که اجرا و برپایی آن در جامعه بدون دستیابی به قدرت ناممکن است.
همچنین در روایت آمده است، در این کلام خداوند که فرمود: «اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِیزَانَ»، (61) منظور از «میزان» امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است و دلیل بر این امر، این کلام خداوند است که فرمود: «وَ السَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ». (62) در اینجا منظور از «میزان» امام است. (63)
همچنین وارد شده است امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ به سؤال از معنای «وَضَعَ الْمِیزَانَ» فرمود: منظور امام علی (علیهالسلام) است که خداوند برای بندگانش تعیین کرد و اینکه فرمود: «أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ» یعنی در برابر امام (علیهالسلام) عصیان و سرپیچی نکنید. (64) به هر حال منظور از «میزان» چه معنای لغوی آن باشد، چه «امام»، هر دو مظهر عدلاند و به ویژه سرکشی نکردن در برابر امام میتواند به ایشان یاری دهد تا قدرت را در مسیر اجرای عدالت در جامعه جاری کند.
در منطق قرآن، به دست آوردن قدرت به هر قیمت و به سعادت رساندن جامعه با زور و خشونت جایی ندارد؛ زیرا نمیتوان به هدف عالی که همانا سعادت انسان باشد از طریق نامشروع و قدرت خشن دست یافت. به بیان امروزین هدف وسیله را توجیه نمیکند. در فرهنگ قرآن، همهی فعالیتهای سیاسی – اجتماعی و فردی انسانی باید بر عدل استوار شود: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ»: (65) همانا خداوند به دادگری امر میکند.
اطلاق این آیه به ما میگوید رفتار، گفتار و کردارهای فردی و جمعی، همه باید به انصاف و دادگری متصف باشند. همانگونه که از علی (علیهالسلام) زیر این آیه نقل شده است «عدل انصاف است». (66) همچنین در قرآن کریم سفارش شده است: «پیمانه و ترازو را به داد تمام دهند، حقوق مردم را کم مدهند و در زمین به فساد سر بر مدارند». (67)
در قرآن امت اسلام امت «وسط» معرفی شده است: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا». (68)
«وسط» میانهی امور و اعتدال در آن است (69) و برای هدف به کار میرود که از افراط و تفریط دور باشد. (70) فیروزآبادی مینویسد: وسط یعنی عدل و در قرآن آمده است، یعنی امت عدل. (71) طبری بر آن است که فرقی میان عدل و خیر نیست و «وسط» عدل است. برخی آن را «خیر» معنی کردهاند؛ البته معنای هر دو یکی است؛ زیرا عدل خیر است و خیر عدل. (72) طبعاً وقتی از «امت» بحث به میان میآید، رویکرد بحث اجتماعی و سیاسی میشود. (73) در قرآن کریم خداوند خطاب به داوود دارای قدرت میفرماید: «ای داوود، ما تو را در زمین خلیفه گردانیدیم پس میان مردم به حق داوری کن». (74)
براساس روایت قرآن کریم، هر امتی رسولی داشته و هدف او قضاوت به عدل و برابری بوده است:
«وَلِکُلِّ أُمَّهٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ »: (75) و هر امتی را پیامبری است پس چون پیامبرشان بیاید، میانشان به عدالت داوری شود و بر آنان ستم نرود.
و در آیه دیگری آمده است: «خداوند به حق داوری میکند». (76) خداوند به پیامبر خود تأکید میکند:
«فَإِن جَآؤُوکَ فَاحْکُم بَیْنَهُم أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»: (77) حتی اگر میان دروغ زنان و آنها که بسیار مال حرام میخورند، حکم میکند، دادگرانه و به تساوی باشد.
همهی این آیهها از روُیهی اجتماعی عدالت نشان دارد که اجرایی کردن آن بدون قدرت سخت به نظر میرسد. عدالت روشنگر افق حرکتی قدرت است. در نتیجه صرف غلبه و سلطه در این منظر جایگاهی ندارد. مهم آن است تا قدرت ابزاری در خدمت عدالت باشد.
در قرآن کریم سفارش میشود: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ». (78) خداوند در این آیه میفرماید: مردم باید امانات را به اهلش واگذارند و برگردانند؛ پس از آن میفرماید: هنگامی که داوری میکنند، عادلانه باشد.
همراهی «امانت» و «حکم به عدل» نشانهی پیوند عمیق میان این دو است و اینکه «امانات» شامل امور مالی صرف نمیشود، بلکه هرگونه امانت معنوی را در بر میگیرد. (79) در نتیجه در روایتهای مربوط به تفسیر «امانت» آمده که منظور ولایت (80) و امامت است که در ویژگیهای قدرت مطلوب به آن اشاره کردیم.
علامه طباطبایی زیر آیههای 105 تا 126 سورهی نساء که با آیهی «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا» (ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا میان مردم به [موجب] آنچه داوری کنی که خدا به تو آموخته است، و زنهار جانبدارِ خیانتکاران مباش)، (81)، آغاز میشود به این نکته اشاره دارد که سیاق این آیهها واحد است و به عدالت در داوری سفارش میکند و از گرایش قاضی در قضاوتش به یکسو و حاکم در حکمش به سوی باطل باز میدارد. (82)
از آیهها و نشانههای قرآن کریم در مییابیم نقش قدرت و اقتدار سیاسی در پیشبرد هدفهای وحیانی، از جمله عدالت مهم و پررنگ است. پیامبران به وسیلهی قانونهای فطری و جذاب وحی و با کمک معجزه در فکر و دل مردمان نفوذ میکنند و از این راه به قدرت دست مییابند و با پشتوانهی مردمی و ایمان جمعی اقتدار سیاسی خود را استوار میسازند و با تکیه بر آن به جامعهسازی و پیاده کردن عدالت دست مییازند. علی (علیهالسلام) دربارهی قدرت پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیه و آلهوسلم) و نقش قرآن در آن اشاره میکند او قانون برابر را برای جامعه به واسطهی قرآن ارمغان آورد. (83)
2-3. رسیدن انسان به جایگاه شایسته
قرآن کریم در آغاز سورهی ابراهیم (علیهالسلام) هدف نزول قرآن را که همان هدف والای رسالت و غرض اصیل حکومت اسلامی است، چنین ترسیم مینماید:
«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»: (84) قرآن کتابی است که آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا مردم را از هر تیرگی برهانی و آنان را به نور برسانی.
راه نورانی شدن مردم همانا پیمودن راه راست خداوندی است که عزیز و نفوذناپذیر و پیروز بر هر چیز است و شایسته هرگونه ثنا. دوری از خداوند که «هستی محض» و «کمال صرف» است موجب تیرگی میشود. تنها مبدائی که توان بیرون آوردن انسان را از تاریکی دارد، همان نور خداوندی است که نور آسمانها و زمین است؛ از اینرو خداوند در آیهالکرسی ولایت این امر را فقط به خود نسبت داده و فرموده است: «خدا یاور و سرپرست اهل ایمان است و آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آورد». (85) هدف مهم تأسیس نظام اسلامی مبتنی بر وحی و نوبت همانا خلیفهالله شدن انسان است. در چنین جامعهای خطمشی انسان نورانی بسیار روشن است. او با نور الهی حرکت و زندگی میکند. چنان که خداوند میفرماید: «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ»: (86) و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود.
به تعبیر دیگر به او روشنی دانش و دیانت دادیم، «وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ»: (87) و نوری از پرتو ایمان به قرآن شما را عطا فرماید که بدان نور راه بهشت پیمایید. (88)
جالب آنکه در تفسیر آیهی اخیر آمده است منظور از «نور»، حضور و وجود امامی است که به آن اقتدا کنید. (89) برخی دیگر از روایتها به وجود امام عدلی اشاره دارد که باید از او پیروی کرد که همانا علی ابنابیطالب (علیهالسلام) است. (90) به هر حال آن نور، جامعه را به سوی هدفهای عالی آفرینش راهبری میکند که شکل مطلوب آن با تشکیل حکومت انجام میشود. به تعبیر جوادی آملی هدف والای رسالت و نزول وحی که همان «حکومت الهی» است، نورانی نمودن جامعهی انسانی است و انسان نورانی از گزند تیرگی هوا و آسیب تیرگی هوس مصون بوده و از دسیسه، وسوسه و مغالطه در پند محفوظ خواهد بود. انسانی که از لحاظ اندیشه از تباهی توهم و تخیل و هرگونه مغالطه آزاد باشد و به دلیل عمل، از آلودگی هرگونه شهوت و غضب پاک باشد، شایستهی خلافت خداست؛ بنابراین هدف مهم تأسیس نظام اسلامی بر پایهی وحی و نبوت، همانا خلیفهالله شدن انسان است. (91)
توضیح تصویر 1. هدف نهایی قدرت
باید توجه داشت هدف همهی خلقت و هستی آن است که انسان به آن جایگاه شایسته دست یابد، اما انسان موجود اجتماعی است و شخصیت و هویت او در جامعه شکل میگیرد که سامان و اصلاح آن، پیوند ناگسستنی با قدرت دارد. قدرت مطلوب نگرش واقعبینانه به اجتماع و مسائل آن، از ظرفیتها و توانمندیهای خود بهره میگیرد تا انسان را به مقام شایسته خود برساند و او را در جهت هدفهای عالی آفرینش هدایت کند. پس میتوان گفت رسیدن به مقام خلیفهاللهی (92) و جانشینی خداوند هدف غایی و عالی قدرت است، اما قدرت نامطلوب برای پویش انسانها در مسیر مطلوب برنامهریزی نمیکند، او را به گمراهی میکشاند و از رسیدن به هدفهای عالی باز میدارد؛ بنابراین برای آنکه انسان بتواند به شایستگی جانشینی خداوند را بیابد، یکی از بسترهای عمدهی آن جامعه است و یکی از اساسیترین سامانههای جامعه نیز قدرت است. هنگامی که هدف غایی این سامانه، رساندن انسان به مقام جانشینی خداوند باشد، او به سعادت و رستگاری دست یافته است:
سعادتی که خواستهی فطری آدمی است؛ همانطور که لذت مطلوب انسان و خواسته اوست و انسان این مطلب را با علم حضوری و شهودی درک میکند، سعادت نیز مطلوب فطری انسان است. سعادت فقط در مورد لذتهای پایدار یا نسبتاً پایدار کاربرد دارد؛ بنابراین ملاک سعادت و شقاوت در بینش اسلامی، لذت و رنج ابدی است. به این معنا که اسلام در معنای سعادت و شقاوت تغییری نمیدهد و در این زمینه مفهوم جدیدی مطرح نمیکند، بلکه سعادت و شقاوت را به همان معنای رایج، لذت پایدارتر میداند؛ ولی در مصداق آن دو تغییر میدهد چون آلام دنیوی دوام ندارد. در نتیجه آلام ابدی جهان آخرت را به عنوان مصادیق صحیح و حقیقی و شقاوت مطرح میکند. (93)
پینوشتها:
1.محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 70، ص 225.
2. صدرالمتألهین؛ المبدأ و المعاد؛ ص 623/ صدرالمتألهین؛ الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه؛ ج 9، ص 53.
3.احمدبن محمد فیومی؛ مصباح المنیر؛ ج 2، ص 345.
4.هود: 88.
5.وهبه بن مصطفی زحیلی؛ التفسیر الوسیط؛ ج 3، ص 2239.
6.إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ (قصص: 4)؛ شبیه همین مضمون؛ یونس: 91.
7.عنکبوت: 30.
8. کهف: 88
9.سیدحسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج 6، ص 268.
10.اعراف: 142.
11. کهف: 84.
12. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 13، ص 300.
13.کهف: 86.
14. کهف: 87 – 88 .
15. طه: 24.
16. ناصر مکارم شیرازی و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ ج 6، ص 281.
17. بقره: 256.
18. جن: 2.
19. نساء: 51.
20. سیدحسن مصطفوی: التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج 4، ص 142.
21. سیدمحمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ج 13، ص 264.
22. فخرالدین طریحی؛ مجمعالبحرین؛ ذیل «رشد»/ ابنمنظور؛ لسان العرب؛ ذیل «رشد».
23.مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 3، ص 313 – 314/ همو، امدادهای غیبی؛ ص 132 – 138.
24.حجرات: 7.
25. ابوجعفرمحمدبن یعقوب کلنی؛ الکافی؛ ج 2، ص 102/ احمدبن محمدبن خالد البراقی؛ المحاسن؛ ص 326.
26. سیدمحمود طالقانی؛ پرتوی از قرآن؛ ج 2، ص 72.
27. حجرات: 7.
28. آلعمران: 79.
29. محمدجواد بلاغی؛ آلاءالرحمن فی تفیسر القرآن؛ ج 1، ص 302.
30.انبیاء: 51.
31. غافر: 38.
32. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ ج 2، ص 511؛ شبیه همین مضمون در: سیدمحمد تقی مدرسی؛ من هدی القرآن، ج 1، ص 593، آمده است .
33. هود: 96.
34.سیدعبدالله شبّر؛ تفسیرالقرآن الکریم؛ ص 237.
35.غافر: 29.
36. کی. جی هالستی؛ مبانی تحلیل سیاست بینالملل؛ ص 31 – 33.
37.ابونصر فارابی؛ السیاسه المدنیه؛ ص 37.
38.ذاریات: 58.
39.بقره: 265.
40. نساء: 105.
41. حج: 41.
42.سید محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 14، ص 387.
43. دخیل علیبن محمدعلی؛ الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز؛ ج 1، ص 44.
44. سیدمحمد حسین فضلالله؛ تفسیر من وحیالقرآن؛ ج 16، ص 86.
45. ناصر مکارم شیرازی و همکاران؛ تفسیر نمونه؛ ج 3، ص 221.
46. ص: 26.
47.محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفیسرالقرآن؛ ج 8، ص 557.
48.اسراء: 80.
49.توبه: 33.
50. مائده: 56.
51. نور: 55.
52. علیبن ابراهیم قمی؛ تفسیر قمی؛ ج 2، ص 26.
53. محمدبن مسعود عیاشی؛ کتاب التفسیر، ج 2، ص 315.
54.حدید: 25.
55. وهبه بن مصطفی زحیلی؛ التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهج؛ ج 15، ص 149.
56. social Justice.
57.برای عدالت اجتماعی تعریفهای گوناگونی وجود دارد (برای نمونه، ر.ک: عبدالفتاح حسین و یوسف موسی الصغیدی؛ الافصاح فی فقه اللغه؛ ج 1، باب سوم، ص 242/ مرتضی مطهری؛ ص 9 به بعد/ جمیل صالیبا؛ فرهنگ فلسفی؛ ص 461)
Bertrand Russel: Sceptical essays; p. 154-155.
58. سید روحالله موسی خمینی؛ ولایت فقیه؛ ص 44.
59.الرحمن: 7.
60. ملامحسن فیض کاشانی؛ تفسیر الصافی؛ ج 5، ص 341.
61.شورا: 18.
62. رحمان: 7.
63. علیبن ابراهیم قمی؛ تفسیر قمی؛ ج 2، ص 274.
64. همان، ج 2، ص 343.
65. نحل: 90.
66. نهجالبلاغه؛ ص 509/ حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 16، ص 291/ محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ح 72، ص 24.
67. هود: 87.
68. بقره : 143.
69.ابراهیم مصطفی و دیگران؛ المعجم الوسیط؛ ج 2، ص 1030.
70. راغباصفهانی، مفردات فی غریب القرآن؛ ص 869/ ابوهلال عسکری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 572.
71. محمدبن یعقوب فیروزآبادی؛ القاموس المحیط؛ ص 893.
72. فضل بن حسن طبرس؛ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 224.
73. محمدرشید رضا؛ تفسیر المنار؛ ج 2، ص 238/ عبدالرحمن بن سعدی؛ تفسیر کلام المنان؛ ج 1، ص 57.
74. ص: 26.
75. یونس: 47.
76.غافر: 20.
77. المائده: 42.
78. نساء: 58.
79. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 378.
80. محمدبن مسعود عیاشی؛ کتاب التفسیر؛ ج 1، ص 249.
81.نساء: 105.
82.سیدمحمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ج 5، ص 70.
83.نهجالبلاغه، با ترجمه و شرح سیدعلی نقی فیضالاسلام؛ ص 282.
84. ابراهیم: 1.
85. بقره: 257.
86. انعام: 122.
87. حدید: 28.
88. عبدالله جوادی آملی؛ بنیان مرصوص امام خمینی؛ ص 372.
89. ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 150/ سیدشرفالدین علی حسینی استرآبادی؛ تأویل الآیات الظاهره؛ ج 2، ص 644.
90. عبدالله جوادی آملی، بنیان مرصوص امام خمینی؛ ص 337.
91. بقره: 30.
92. محمدتقی مصابح یزدی؛/ اخلاق در قرآن؛ ص 19 – 20.
منبع مقاله :
سیدباقری، سید کاظم؛ (1394)، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول